(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390- شماره 19912

فتنه گران و توهين به مرجعيت
آيا تحولات منطقه نقشه آمريكاست؟
نبرد در جبهه آرماگدون
انديشه امام خميني درون مكتبي است



فتنه گران و توهين به مرجعيت

مهدي سعيدي
عوام فريبي، از ابزارهاي كليدي كودتاهاي مخملي است كه از همان ابتداي شكل گيري فتنه سبز براي ايجاد اختلال در افكار عمومي جامعه و كسب مقبوليت توسط جريان سبز به كار گرفته است. اين جريان از آنجا كه به هيچ اصول اخلاقي پايبند نبود، در اين مسير از دروغ و اتهام و تحريف حقايق و استفاده ابزاري از نام بزرگان ديني نيز دريغ نورزيد.
جريان نامشروع و بي پشتوانه سبز، كه در سوابق و پرونده آن نشانه هاي فراواني از ضديت با اسلام وجود داشت و به عنوان نمونه، پيش از اين با نوشتن «بسط تجربه نبوي» بنيان ها و اركان دين آسماني از جمله وحياني بودن قرآن كريم را مخدوش كرده و با تدوين «مانيفست جمهوري خواهي» ماهيت سكولاريستي خود در حوزه سياست را عيان كرده بود، براي موفقيت از عدم مشروعيت در نزد افكار عمومي به شدت رنج مي برد، لذا تلاش كرد تا به هر نحو ممكن براي خود در جامعه اسلامي كسب آبرو كند.
يكي از سياست هاي اتخاذ شده در اين زمينه اين بود كه به گونه اي خود را معرفي كند كه گويا رابطه تنگاتنگي با روحانيت و مرجعيت داشته و از منظري ديني به نقد حكومت و حاكميت روي آورده است. در اين ميان سوءاستفاده از مشي و سيره اخلاقي و عملي مرجع عاليقدر شيعه حضرت آيت الله وحيد خراساني در دستور كار جريان فتنه قرار گرفت.
فتنه گران تلاش كردند تا اينگونه القاء نمايند كه معظم له از مخالفين و منتقدين سرسخت حاكميت بوده و از جريان سبز و فتنه پس از انتخابات حمايت كرده است. اين جوسازي رواني تا بدانجا پيش رفت كه تمامي اظهارات و سخنان ايشان زير ذره بين فتنه گران قرار گرفت تا با تحريف و مصادره به مطلوب بخش هايي از اظهارات ايشان، به اغراض سياسي خود دست يابند. البته طبيعي بود كه در اين ايام قسمت هاي بسياري از سخنان ايشان با بايكوت خبري مواجه شود، و اظهارات صريح معظم له كه برخواسته از منابع اصيل اسلامي است، خوشايند اين جريان انحرافي ضددين قرار نگيرد.
اين سناريو همانطور كه انتظار مي رفت مدت طولاني نتوانست دوام يابد چراكه بين مرجع عاليقدر شيعه و اين جريان انحرافي سنخيتي وجود نداشته و هواداران سبز نمي توانستند نظرات فقهي- اعتقادي ايشان را تاب آورند! آنهايي كه كمترين آشنايي با بيانات حضرت آيت الله وحيد خراساني دارند به خوبي مي دانند كه مواضع فكري- اعتقادي ايشان بسيار قاطع و صريح بوده و كمترين قرابتي با عقايد نسبيت گرا و روحيه اباحي گرايانه روشنفكران غربزده ندارد.
فتنه گران سبز كه در اين ايام به خاطر سياست مذكور، از هجمه به معظم له همچون ديگر مراجع عظام تقليد صرف نظر كرده بودند، سرانجام تاب نياورده و افسارگسيختند و پرده دريدند و با عصبانيت تمام، مرجع عاليقدر شيعه را مورد هتك قرار دادند و ثابت نمودند كه تعريف و تمجيد از آقاي وحيد در برخي رسانه هاي اين جريان جز فتنه گري و تفرقه افكني خاستگاهي نداشته است. يكي از پيشگامان اين عرصه روحاني نماي فراري «محسن كديور» بوده كه در آذرماه گذشته معظم له را متهم به پرداختن به ظواهر شرعي و مسئول بر باد دادن «باقيمانده ايمان جوانان» دانسته بود!؟
حال پس از آن اظهارات توهين آميز، نوبت به عنصر معلوم الحالي چون اكبر گنجي رسيده است كه با حمله به ساحت مقدس مرجعيت، زشت ترين تعابير را درمورد آقاي وحيد بكار ببرد. اين عنصر ضدانقلاب كه توهين هايش به ساحت مقدس امام زمان(عج) وي را تا سرحد ارتداد پيش برده است، در مقاله اي به نظرات جديد آيت الله وحيد درباره تناقضات دين تحريف شده مسيحيت و انحرافات فكري موجود در تعاليم پاپ و كليسا، تاخته و آن را دروغ خوانده است. وي در ادامه فقيه عاليقدر شيعه را به هتاكي، دروغ گويي، سادگي و خودبزرگ بيني متهم ساخته است.
قلم كثيف گنجي- كه متأسفانه از روحيه انحرافي اغلب روشنفكران غربزده ما در خود بزرگ بيني و اظهارنظر در همه حوزه ها بدون داشتن حداقل سواد لازم، به اندازه كافي برخوردار است- در بخشي از اين مقاله بي شرمانه مدعي مي شود: «شيعيان ايران هم هيچ اهميتي به اين مدعيات كاذب آيت الله وحيد نمي دهند، چه رسد به پاپ و مسيحيان كل جهان.»
نقد و بررسي ادعاهاي وي در دفاع از مسيحيت و يهوديت خارج از حوصله اين نوشتار است، اما آنچه از كنار آن نبايد گذشت جولان عناصر بيسوادي چون گنجي است كه البته به خود جرأت و اجازه مي دهند تا در ساحت مسايل ديني وارد شده و بي ادبانه و به دور از شناخت جايگاه مرجعيت بدان بتازند. بنظر مي رسد چنين اظهارات توهين آميزي نبايد توسط دينداران و مريدان و علاقه مندان مرجعيت شيعه كه نگهبانان حقيقي اسلام ناب محمدي(ص) هستند بي پاسخ بماند و بر همگان است تا خشم و نفرت خود را از اين قلم بدستان مزدور كه امروز به عمله هاي استكبار جهاني در جنگ نرم و هجمه به باورهاي ديني- انقلابي جامعه اسلامي مبدل گشته اند، اعلام نمايند.
نبايد فراموش كرد كه اين اظهارات هرچند روح و جان جامعه اسلامي را جريحه دار مي كند، اما سند رسوايي ديگري است بر پيشاني جرياني كه براندازي نظام اسلامي را هدف قرار داده و در اين مسير از حمله به تمامي ارزشهاي جامعه اسلامي دريغ نكرده است. اقدامي كه بيش از پيش آنان را نزد ملت منفور خواهد نمود.

 



آيا تحولات منطقه نقشه آمريكاست؟

ولي امر مسلمين در ديدار مردم فارس، بار ديگر با غافلگيركننده خواندن حوادث اخير منطقه براي آمريكا، افق پيش روي بيداري ملت هاي مسلمان را روشن توصيف و تاكيد كردند: «بيداري اسلامي در منطقه به بركت انقلاب اسلامي قطعاً به نتيجه خواهد رسيد.» در اين باره گفت وگوي پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه اي را با دكتر محمد اكرمي نيا، كارشناس مسائل خاورميانه بخوانيد.
¤ در سال 85 خانم كاندليزا رايس با شروع جنگ 33 روزه گفت كه ما به دنبال شكل گيري يك خاورميانه جديد هستيم. سال گذشته رهبر معظم انقلاب بر اين موضوع تاكيد كردند كه خاورميانه جديدي با محوريت اسلام در حال شكل گيري است. باتوجه به تحولات اخير منطقه طرح خاورميانه آمريكايي را چگونه مي بينيد؟
- آمريكايي ها بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 و مطرح شدن نظم نوين جهاني توسط جرج بوش پدر داعيه رهبري جهان را داشتند؛ چرا كه موفق شده بودند صدام را نيز از كويت بيرون كنند و همان طور كه رهبر معظم انقلاب گفتند كه آمريكايي ها خودشان را كدخداي جهان مي دانستند و مي دانند. اما منطقه خاورميانه از نقطه نظر همه كارشناسان مسائل بين المللي يك زير سيستم منطقه اي بسيار مهم و يا به عبارت ديگر مي توانيم ادعا كنيم كه منطقه خاورميانه مهمترين زير سيستم جهان است.
اهميت خاورميانه دلايل زيادي دارد و به مسائل و موضوعات مختلفي برمي گردد. از لحاظ فرهنگي خاورميانه محل ظهور همه اديان الهي است و به همين دليل مردم اين منطقه بسيار دين باور هستند؛ به لحاظ جغرافيايي خاورميانه محل اتصال سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا است؛ به لحاظ ژئوپليتيكي نقاط مهمي مثل باب المندب، تنگه هرمز و كانال سوئز در خاورميانه واقع شده است و نقاط بسيار مهم استراتژيك در سطح جهان هستند؛ به لحاظ اقتصادي منطقه خاورميانه بيش از 64 درصد مخازن نفت و گاز دنيا را در خودش جاي داده است كه اين هم يك موقعيت ممتاز به منطقه بخشيده است. از دير باز يعني حدود 500 سال پيش نيز تمام قدرت هاي بين المللي و استعمارگران تلاش كرده اند تا در اين منطقه حضور داشته باشند؛ پرتغالي ها، هلندي ها، فرانسوي ها، انگليسي ها و آمريكايي ها پس از جنگ جهاني دوم تلاش كردند در اين منطقه حضور داشته باشند و استراتژيست هاي بزرگ همواره در طول تاريخ گفته اند كه براي تسلط بر جهان بايد بر خاورميانه مسلط بود. اين يك واقعيت است.
لذا آمريكا پس از فروپاشي قطب دوم قدرت جهان يعني شوروي تلاش كرد يك سلطه فراگير در اين منطقه داشته باشد. طرح هاي مختلفي مطرح شد؛ در ابتدا نقشه راه، بعد طرح خاورميانه بزرگ، بعد طرح خاورميانه جديد و سپس در كنفرانس آناپوليس سعي كردند كه مسئله خاورميانه را به گونه اي ديگر حل كنند. در شش ماه گذشته نيز آمريكايي ها روند مذاكرات به اصطلاح صلح را آغاز كردند كه اين هم نتيجه نداد. من قبل از اين كه بخواهم توضيح دهم چرا اين طرح ها به شكست انجاميده است، بايد بگويم طرح خاورميانه بزرگ كه آمريكايي ها مطرح كردند به استناد گزارش توسعه انساني سال 2003 سازمان ملل بود. شوراي اجتماعي، اقتصادي سازمان ملل يك گزارش از وضعيت 22 كشور عرب منطقه خاورميانه ارائه كرد كه آن گزارش اوضاع انساني را خوب نشان نمي داد؛ از جمله اين كه مثلا درآمد 22 كشور عرب منطقه از درآمد اسپانيا كه كشور پنجم اروپا است، پايين تر بوده يا مثلا بيكاري، بي سوادي زنان و... مسائلي بودند كه در گزارش توسعه انساني سازمان ملل آمده بود. همچنين در آن گزارش آمده بود كه تا سال 2020 حدود 50 ميليون نفر از جوانان كشورهاي منطقه بيكار خواهند شد.
لذا آمريكايي ها احساس كردند كه خطراتي براي جهان غرب ايجاد مي شود. اولين خطر اين كه اين ها از كشورهاي عربي به سمت اروپا مهاجرت مي كنند و توازن جمعيتي را به هم مي زنند؛ ضمن اين كه نظم اجتماعي مورد نظر آن ها نيز با حضور مسلمانان در اروپا به هم مي خورد. در كنار اين مسائل اسلام هراسي نيز مسئله ديگري بود كه غربي ها پيش گرفتند، مثل اين كه گفتند تا سال 2040 ميلادي اكثر مردم فرانسه مسلمان خواهند شد. اما به هر حال موج مهاجرت جهان عرب به سمت غرب نيز يك واقعيت بود. نكته ديگر رواج گفتمان تروريسم پس از ماجراي 11 سپتامبر بود. آن ها تاكيد داشتند كه مردم كشورهاي عربي با مشاهده ارتباط سران خود با آمريكا و دولت هاي اروپايي سرخورده مي شوند و به اقدامات تروريستي عليه ما رو مي آورند، مانند حمله به ناو آمريكا در يمن و سفارت آمريكا در كنيا و تانزانيا. آمريكايي ها احساس كردند كه اين مسائل برايشان خطر است.
مردم وقتي در كشورهاي عربي بيكار مي شوند، در فقر به سر مي برند، در خفقان سياسي و استبداد به سر مي برند، ممكن است به اقدامات تروريستي عليه آمريكا نيز روي بياورند. اين هم نكته ديگري بود كه در طرح خاورميانه بزرگ بدان اشاره كردند. اقدام سوم اين است كه اين ها ممكن است انقلاب كنند و اين انقلاب از نوع ايران اسلامي باشد و اين يك خطر بسيار بزرگ است. آمريكايي ها براي اين كه با اين خطرات مقابله كنند در سه محور اقتصادي، سياسي- فرهنگي و سياسي تصميم به انجام اقداماتي گرفتند.
¤ اين اقدامات دقيقا چه بود؟
- در محور سياسي گفتند كه فضاي سياسي كشورهاي منطقه بايد باز شود؛ يعني سعي كنيم كه با افزايش انتخابات ها سرخوردگي مردم كمتر شود. اين در واقع نوعي فريب مردم است كه به نوعي آرام شوند تا از التهاب كاسته شود. در بخش اقتصاد تصميم گرفتند كه نقش دولت را در اقتصاد كم كنند. گفتند كه فساد اقتصادي شديد كشورهاي عربي را تا حدودي كاهش دهيم تا مردم اشتغال داشته باشند و انقلاب نكنند. در محور آموزشي- فرهنگي گفتند كه سطح سواد را بالا ببريم و زن ها را هر چه بيشتر وارد عرصه اجتماع كنيم. زن ها وقتي با آموزه هاي ليبرالي آشنا شوند، بچه هايي تربيت مي كنند كه آن بچه ها ديگر براي ما خطرناك نيستند. ببينيد اين مسائل در طرح خاورميانه بزرگ لحاظ شده بود اما اين طرح از اساس دچار تناقض ذاتي شد. اولين دليل اين كه وقتي مي خواستند فضاي سياسي را باز كنند، اولين مخالفين اين موضوع خود رژيم هاي منطقه بودند و در رأس آن ها رژيم عربستان و مصر كه بيشترين مخالفت ها را با آمريكا كردند. البته آمريكايي ها نمي خواستند فضاي سياسي را باز كنند بلكه فقط مي خواستند مردم را آرام كنند و آن ها را فريب دهند. خود اين دو رژيم در اجلاس اتحاديه عرب در آن سال، طرحي آوردند كه به آن توجهي نشد.
طرح خاورميانه به دليل تناقضات اين چنيني شكست خورد؛ يعني آمريكايي ها از يك طرف از رژيم هاي مستبد منطقه حمايت مي كردند تا نفت شان را غارت كنند و امنيت اسرائيل را حفظ كنند و از طرف ديگر از سران اين كشورها مي خواستند كه فضاي سياسي كشورهايشان را باز كنند. آن ها ديدند كه اگر بخواهند انتخاباتي مانند انتخابات فلسطين در سال 1385 برگزار كنند، حماس سر كار مي آيد، در عراق شيعيان به نوري المالكي رأي دادند، در خود مصر اخوان المسلمين تعدادي از كرسي هاي مجلس را به دست گرفتند و در بحرين نيز شيعيان موفقيت چشمگيري يافتند. آمريكايي ها ديدند كه با اصرار بر طرح خاورميانه بزرگ كساني سر كار مي آيند كه مخالف آمريكا هستند. از طرف ديگر ديدند كه متحدين خودشان مانند مبارك و ملك عبدالله از جمله مخالفين اين طرح هستند.
لذا اين طرح را كنار گذاشتند تا اين كه در سال85 تصميم گرفتند به حزب الله حمله كنند كه البته آن هم در چارچوب يك طرح كلان تر بود. گفته بودند اگر مي خواهيم جمهوري اسلامي را از بين ببريم ابتدا بايد بازوهاي آن را بزنيم، غافل از اين كه بازوهاي جمهوري اسلامي در ميان مردم است؛ يعني آن ديپلماسي عمومي كه آمريكايي ها مي خواهند به وسيله آن عليه ما اقدام كنند. اين ديپلماسي عمومي را حضرت امام(ره) در اول انقلاب در ميان مردم به كار بست و شما وقتي به منطقه نگاه مي انداختي، اغلب مردم برخلاف دولت ها با جمهوري اسلامي ايران بودند. در جنگ لبنان خانم رايس گفت اين درد زايمان تولد خاورميانه جديد است. آمريكايي ها يك رويكرد جديد براي منطقه پيش بيني كرده بودند و پس از اين كه نتوانستند در جنگ عليه حزب الله پيروز شوند، از بين رفت. پس از آن نيز كنفرانس آناپوليس را مطرح كردند كه رهبر انقلاب گفتند به نتيجه نمي رسد و به نتيجه هم نرسيد. بعد نيز نوبت به طرح صلح رسيد.
بنابراين آمريكايي ها به دليل تناقضات موجود و عدم همراهي متحدينش نتوانستند طرح هاي خود را پيش ببرند. دليل اصلي اين كه آمريكايي ها در تحولات كشورهاي مصر، تونس، ليبي و جاهاي ديگر شكست مي خورند اين است كه آمريكايي ها از يك سو منافع راهبردي در منطقه دارند و از سوي ديگر ادعاي ارزش هاي دموكراتيك. آمريكايي ها و اروپايي ها مي بينند كه كشورهايي مثل ليبي و عربستان نفت زيادي دارند و مي توانند منافع زيادي داشته باشند. عربستان توان توليد 9ميليون بشكه نفت در روز را دارد و بيشترين نفت خود را به آمريكا و كشورهاي اروپايي مي فرستد. اين منافع راهبردي براي كشورهاي غربي مهم است و بايد از اين كشورها حمايت كنند. اما از طرف ديگر ادعاهاي ليبراليستي و ارزش هايي همچون حقوق بشر و آزادي دارند كه آن را از زبان هابز، جان لاك، روسو و... مطرح مي كنند. در صورتي كه بخواهند آزادي در منطقه وجود داشته باشد، آن منافع راهبردي از ميان مي رود. بنابراين تضادي بين منافع راهبردي و ارزش هاي دموكراتيكي وجود دارد كه خودشان شعارش را سر مي دهند و امروز در آن گرفتار شده اند.
اگر بخواهند اجازه بدهند مردم انتخاب كنند- دموكراسي در مكتب ليبراليسم يك ارزش است- كساني به قدرت مي رسند كه با آمريكا مخالف هستند يا اگر مخالف هم نيستند اما نفت را به بهاي ناچيز به آمريكا و اسرائيل نمي دهند. يا اين كه ديگر خودشان را در آغوش آمريكا و اسرائيل نمي اندازند و از خودشان استقلال نشان مي دهند و آن كاري را كه مبارك كرد، ديگر نمي كنند. بنابراين دليل اصلي عدم موفقيت سياست هاي آمريكا در منطقه وجود همين تناقضات است. در حال حاضر با موج بيداري اسلامي، وضع براي آمريكا قابل بازگشت نيست. ببينيد! امروز به واسطه توسعه وسايل ارتباط جمعي، پيام انقلاب اسلامي به مردم رسيده است. به نظر من غربي ها نمي توانند در ليبي كسي مثل معمر قذافي را بياورند، ديگر نمي توانند شبيه مبارك در مصر را بر سر كار بياورند. چرا كه مردم بيدار شده اند و اين در اثر موج انقلاب اسلامي است كه ان شاءالله شاهد گسترش روزافزون آن خواهيم بود.
¤ رهبر معظم انقلاب بيشتر از يك دهه است كه از بيداري اسلامي بين جوانان و ملت هاي مسلمان صحبت مي كنند. اين موضوع تا قبل از اتفاقات اخير واقعا براي خيلي ها غيرقابل باور بود. سوال اين جاست كه در يك دهه اخير بيداري اسلامي چه سيري داشته است؟
- از همان روزهايي كه مبارزات ضد استبداد و ضداستعمار در ايران بوده و پس از پيروزي انقلاب، مردم منطقه كم و بيش متوجه اين قضيه شده اند. نهضت ها و جريان هاي بيداري اسلامي از كشمير پاكستان گرفته تا شمال آفريقا تحت تاثير انقلاب اسلامي شكل گرفتند، اگرچه دشمنان با توطئه سعي داشته و دارند تا جلوي اين حركت ها را بگيرند اما به نظر من اين جريانات اخير، به دليل پيروزي هايي كه ما در عرصه هاي مختلف داشته ايم، با قدرت و سرعت بيشتري انتشار يافته است. مثلا در عرصه اقتصادي از همان فروردين سال 58 ما تحريم بوديم اما الان جايگاه ما كجاست؟ توليد ناخالص ملي ايران نسبت به قبل چه رشدي داشته است؟ باتوجه به اين كه قبل از انقلاب شش ميليون بشكه نفت در روز صادر مي شد و الان حدود دو و نيم ميليون بشكه در روز صادر مي كنيم و جمعيت بيش از دو برابر شده است، جنگ و تحريم ها را داشتيم، در حوزه فناوري هسته اي، نانو تكنولوژي، سلول هاي بنيادين و... به جايگاه بسيارخوبي دست پيدا كرديم. لذا مي خواهم بگويم كه اين موج از ابتداي پيروزي انقلاب بوده اما امروز به بركت ايستادگي ملت و توسعه وسايل ارتباط جمعي از جمله اينترنت، ماهواره و شبكه هاي تلويزيوني با شتاب بيشتري حركت كرده است.
¤ اين جا دو شبهه مطرح مي شود؛ اولا برخي معتقدند اين حركت ها را نمي توان حركت هاي اسلام گرايانه دانست. ثانياً چرا اين خيزش اسلامي با 32 سال فاصله پس از انقلاب اسلامي ما اتفاق مي افتد؟ عده اي معتقد هستند به خاطر اين فاصله اتفاقات اخير را نمي توان مرتبط با تأثير انقلاب ايران يا اسلام خواهي دانست.
- خيزش هاي اخير به چند دليل اسلام خواهانه و اسلام گرايانه هستند. اول اين كه در اين كشورها اسلام گراها محور هستند؛ ثانياً شعارهاي مردم اين كشورها «الله اكبر» و «لااله الاالله» است و سوم اين كه ميعادگاه اين مردم نمازجمعه و مساجد است. بنابراين ديگر چه بايد باشد تا ما بگوييم اسلام گرايانه است؟ در مورد شبهه دوم نيز در يك نگاه تمدني، راهبردي و استراتژيك سي سال دوره طولاني اي نيست. سرنوشت ملت ها حداقل طي يك قرن رقم مي خورد. اگر آثار انقلاب پس از سي سال در اين كشورها بروز و ظهور مي يابد، اين دوره، دوره طولاني اي نيست. مسئله بعد اين است كه به خاطر امنيت منطقه و موارد اهميتي كه ذكر شد، بالاخره حضور دشمنان، تمركزشان روي خاورميانه، رژيم هاي دست نشانده استبدادي، استفاده از ابزارهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي موانعي ايجاد كرده است. از طرفي آمريكا و ساير كشورهاي غربي مسائلي را در داخل براي ما ايجاد كرده بودند اما با وجود همه اين مشكلات، انقلاب ما براي كشورهاي منطقه اين پيام را داشت كه نظام جمهوري اسلامي كه به دنبال اسلام و مردم سالاري ديني بود، موفق شده است. غربي ها تلاش كردند از رسوخ اين پيام در منطقه جلوگيري كنند كه در نهايت شكست خوردند.

 



نبرد در جبهه آرماگدون

امير رفيعي
همزمان با اوج گيري روزافزون جنگ رسانه اي مسيحيان صهيونيستي براي ترويج ايده شيطاني «سال 2012 سال آخر الزمان» جاي بسي تاسف دارد كه گروهي آگاهانه يا ناآگاهانه به جنگ رسانه اي صهيونيست ها دامن زده و عملا با توليد مستندي نامعتبر، جنگ آرماگدوني محافل شيطاني صهيوني و ماسوني را اعتبار مي بخشند.
همزماني ساخت اين مستند با دروغ پراكني بنگاه هاي خبري شيطاني و همچنين توليد ده ها فيلم سينمايي توسط كمپاني هاي هاليوودي يهودي براي اثبات اين مدعا كه سال 2012 يا به حادثه طبيعي و يا در اثر يك جنگ فراگير روز موعود فرا رسيده و دنيا به پايان مي رسد كاملا در جهت اهداف و نيات شيطاني صهيونيست ها به شمار مي رود.
كاملا روشن است كه اين اعتقاد، نظريه و پيش گويي كه ريشه در اعتقادات خرافي اقوام ماياها و آزتك هاي سده هاي ميانه در قاره آمريكا دارد كاملا در جهت سلطه محافل يهودي و آمريكايي بر جهان و تسخير فرهنگ هاي غيرآمريكايي و غيريهودي به ويژه فرهنگ جهانشمول اسلامي طراحي شده است و حتي اگر چنين انديشه ها و اعتقاداتي به واقع متعلق به يك قوم و فرهنگ خاص باشند مورد سوءاستفاده وسيع و ناعادلانه قرار گرفته اند.
در چنين شرايطي و در حالي كه مي بايست از هرگونه حركت غفلت آميز و غيرمنطقي در جهت تحقق بخشيدن به اهداف آنها جلوگيري كرده و در مقابل اين هجمه ناعادلانه و شيطاني و اكنش هاي بسيار منطقي و حكمت آميز داشت، توليد چنين مستند شتابزده و غيراصولي و همچنين ترجمه آن به زبان هاي ديگر و توزيع رايگان آن در تيراژ بسيار بالا بدون اينكه حتي از يك عالم و يا مركز ديني مشورتي صورت گيرد، جاي هيچ گونه توجيه و بهانه تراشي ندارد.
همراهي با مبلغان انديشه هاي صهيوني، ماسوني و آرماگدوني كه سالانه ميلياردها دلار صرف ترويج انديشه هاي آخرالزماني خود كرده و از پروژه هاي جنگ تمدن ها و جنگ ستارگان گرفته تا نظريه هاي پايان تاريخ را براي اعتباربخشي به عقايد شيطاني خود ساخته و پرداخته كرده و با كمك كمپاني هاي سرمايه داري صهيونيستي ميلياردها دلار صرف پروژه هاي سينمايي و رسانه اي خود مي كنند، جرمي نابخشودني است.
ساخت فيلم هاي سينمايي با مضمون آخرالزماني و انديشه هاي آرماگدوني مانند 2012، جنگ ستارگان، موميايي،سلسله فيلم هاي هري پاتر، ماتريكس، ترميناتور، سياره ميمون ها، جن گير، كنستانتين، وكيل مدافع شيطان، طالع نحس، دشمنان ملت، جنگ دنياها، مرد عنكبوتي و صدها فيلم ديگر كه آخرين نمونه از اين نوع پروژه ها فيلم «جنگ لس آنجلس» توليد اوايل سال 2011 ميلادي مي باشد نشان از برنامه ريزي گسترده و تلاش هاي بسيار زياد صاحبان اين انديشه هاي ماسوني و صهيوني براي جهانشمولي ايده هاي سلطه آميز و شيطاني خود و آمادگي اذهان عمومي مردم دنيا در برابر يك حادثه به ظاهر طبيعي و يا يك پروژه مصنوعي كه در نظر توده مردم به صورت اتفاقات آخرالزماني جلوه كند حكايت دارد.
از اين رو اين اقدام نابخردانه ضمن اينكه در تحريف حقايق ديني موثر بوده است اتفاقا مورد سوءاستفاده هاي وسيع دشمنان واقع شده و آنان به بهانه برخي از مشابه سازي هايي كه در اين مجموعه صورت گرفته و همچنين برخي از اقدامات و عملكردهايي كه در آخرالزمان انجام خواهد گرفت و بعضا به صورت تحريف شده و غيرمعتبر جلوه مي كنند، تلاش كرده اند كه از ايران به عنوان كشوري جنگجو، سلطه طلب و ضديهود و مسيحيت ياد كنند كه درصدد است قوم يهود را به صورت كامل نابودسازد و سلطه خود را بر تمام دنيا استيلا بخشد.
در تنها يك نمونه از اين واكنش ها، يكي از مسئولان ارشد رژيم صهيونيستي در اظهارنظري ايران را كشور خصم آميزي معرفي كرد كه درصدد نابودي و پاكسازي نژادي نسل يهود مي باشد. صهيونيست ها به همين بهانه چهره مظلومانه اي از خود در رسانه هاي بين المللي به نمايش گذاشته اند. البته ناگفته نماند كه تلاش هاي صاحبان انديشه هاي ماسوني و صهيوني تنها در تبليغات وسيع خبري و رسانه اي براي معرفي 2012 به عنوان آخرالزمان و روز موعود نمي باشد بلكه در برهه هاي مختلف گذشته نيز شاهد اين تلاش ها بوده ايم و انديشه هاي شيطاني و تئوري هاي غيرانساني آنها منجر به جنگ ها، اشغالگري ها و تهاجمات نظامي ديگري نيز شده است.
در ابتداي دهه 90 سال 2000 ميلادي به عنوان روز موعود معرفي و به همين بهانه جنگ عظيم رسانه اي راه انداختند و در سال 2001 با طراحي مذبوحانه وقايع 11سپتامبر به دنياي مسلمانان حمله كرده و ميليونها نفر از آنان را به شهادت رساندند.
بعد از حمله به عراق، سال 2007 را به عنوان سال جنگ آرماگدون معرفي كرده و خاطر نشان كردند كه در اين سال نبرد بين يهوديان و مسلمانان در فلسطين و منطقه صهيون آغاز شده و بيش از چند سال به طول خواهد انجاميد و به همين بهانه فلسطين و لبنان را مورد حمله و تاخت و تاز قرار داده و بسياري از مسلمانان را به شهادت رساندند.
اكنون نيز بر طبل سال 2012 كوبيده و ناقوس مرگ و شيپور جنگ را براي دور جديدي از تهاجمات و حملات وحشيانه و غيرانساني و ناعادلانه خود آماده مي كنند.
در چنين شرايطي روا نيست هيچ قدمي در جهت اهداف شيطاني آنها برداشته و مطلقا هرگونه غفلت و يا عمل آگاهانه و يا ناآگاهانه كه در جهت منافع شياطين صهيوني و ماسوني مي باشد نبايد مرتكب شد. در تمامي فيلم ها و نمايش هايي كه كمپاني هاي سرمايه داري يهودي از ساليان پيش تا به امروز و براي آينده ساخته و خواهند ساخت هميشه ارتش آمريكا و آمريكائيان به عنوان ناجي مردم دنيا نشان داده شد و در همه اين فيلم ها صحبت از دشمني غيرطبيعي، فراطبيعي و يا متعلق به فرهنگ غيرآمريكايي به خصوص فرهنگ اسلامي وجود دارد و اين ارتش آمريكا و به صورت كلي آمريكائيان مي باشند كه در مواقع حمله دشمن ناشناخته وارد عمل شده و با تكنولوژي و نيروهاي نظامي خود اين دشمن را شكست داده و در پايان دنياي جديدي را بنا مي نهند.
بنابراين و با توجه به اين موقعيت خطير و حساس و جهت جلوگيري از سوءاستفاده هاي احتمالي، از اشخاص محترمي كه اين مجموعه را توليد كرده انتظار مي رود كه هرچه زودتر اشتباه و غفلت خود را جبران نموده و با توليد مجموعه اي ديگر و يا از طريق آگاه سازي فعال رسانه اي مجموعه اين مستند، شبيه سازي ها و اقداماتي را كه در اين مستند ارائه نموده اند را پس گرفته و زمينه جلب رضايت مساعد علماي اسلام را فراهم نمايند.

 



انديشه امام خميني درون مكتبي است

عاطفه صادقي
حجت الاسلام سيدحسن خميني توليت حرم بنيان گذار جمهوري اسلامي و همچنين مسئول مؤسسه حفظ و نشر آثار رهبركبير انقلاب به تازگي در ماهنامه مهرنامه ويژه فروردين1390 مطالبي را پيرامون توجه به انديشه امام طرح كرده اند كه اين مطالب در روزنامه آرمان، تاريخ 24 فروردين مجددا منعكس شد.
طرح مطالبي كه بيشتر مناسب محافل علمي و مورد توجه صاحب نظران است، آن هم در روزنامه و مجله اي ژورناليستي درحوزه علوم انساني هميشه مورد انتقاد اهل فن و انديشمندان است، چرا كه حتي با وجود حقانيت اصل مطلب، استفاده ابزاري و ژورناليستي از آن طبيعي است. تيتر پرطمطراق اجتهاد اصولي و اصول اجتهادي در وهله اول نشان از طرح مباحثي دقيق و موشكافانه درباب اجتهاد اين ويژگي منحصر به فرد فقه شيعي دارد و در متن آنچه مطرح مي شود طرح كلياتي با چاشني و ادبياتي سياسي و جهت دار است.
ايشان در ابتداي مصاحبه خود چنين مي گويد:
«آراء و انديشه هاي امام را به عنوان يك مكتب ببينيم، همانطور كه ما مكتب تشيع داريم و متعاقب آن مجتهداني در مكتب تشيع، كه مي بينيد شيخ انصاري يك مجتهد اين مكتب است و امام يك مجتهد ديگر و بقيه هم هستند، اگر به انديشه امام(ره) با عنوان يك مكتب نگاه شود، آن وقت اين اجازه را به مجتهدان صاحب صلاحيت مي دهد تا دراين مكتب اجتهاد كنند.»
طرح بحث مكتب امام خميني از سوي ايشان و تشبيه اين مكتب به مكتب شيعه يعني مكتب امام صادق(ع) قياسي مع الفارق به نظر مي رسد كه با ايرادي اساسي مواجه است. آن هم اينكه اولا اصول انديشه امام خميني(ره) درون مكتبي است يعني درچارچوب مكتب امام صادق(ع) قابل طرح است و نه در كنار مكتب امام صادق(ع).
مباحث امام خميني همه درون مكتبي هستند و روش برخورد علمي، آن است كه از اصول و مباني انديشه امام سخن بگوييم و اجتهاد امام خميني را به عنوان بهترين و كامل ترين اجتهاد از مكتب امام صادق(ع) كه توانسته كمر استعمار و استكبار را شكسته و استقلال و آزادي را به مردم ايران و جهان ارمغان دهد، بپذيريم.
دوم اينكه با توجه به اصول انديشه امام و با استناد به بيانات ايشان نيز مي توان طبق انديشه امام(ره) به سؤالات روز پاسخ داد و پاسخگويي به سؤالات امروز نيازي به طرح مكتب امام(ره) ندارد، مضاف بر آنكه امام از علماي گذشته محسوب نمي شوند بلكه معاصر هستند و از اين جهت استخراج پاسخ هاي متناسب با نياز امروز از انديشه ايشان كار دشواري نيست.
سوم اينكه با توجه به جغرافياي بحث، اين نكته جاي طرح دارد كه ايشان به جاي اجتهاد در انديشه امام خميني بيشتر به دنبال كم رنگ ساختن مرجعيت امام (ره) درساحت مباني و اصول انديشه است، چرا كه با طرح بحث مكتب امام خميني (ره) مكاتب علماي ديگر قابل طرح است. همچنين سيد حسن خميني هيچ اشاره اي نمي كند كه چگونه با طرح بحث مكتب امام خميني ضمن اجتهاد در مكتب امام، چگونه مرجعيت وي در ساحت انديشه و استناد در مقابل مكاتب ديگر محفوظ مي ماند؟!
طرح مكتب امام خميني به طرح مكتب آيت الله خويي، آيت الله بروجردي و... منتج شده و در وهله اول آشفتگي و هرج و مرج در مباني را دامن مي زند.
ايشان در قسمتي از اين مصاحبه چنين بيان مي كند: «ما در فقه علاوه بر همه روش هاي رايج، يك متد ارزشمند داريم به نام مذاق شارع كه اين بسيار در اجتهاد ما در مكتب امام موثر است چرا كه اين اگر چه مستقيما از رفتار يا كردار يا گفتار امام خبر نمي دهد ولي تشريح مذاق مكتب امام است.»
در حالي كه بحث مذاق شارع از جمله مباحث اختلافي در فقه است چگونه مي توان اين بحث را در كنار وحدت پذيرش مرجعيت امام (ره) براي همه سلايق و باورهاي مختلف در جامعه جمع كرد؟!
وي در حالي از پذيرش متد مذاق شارع در اجتهاد سخن مي گويد و آن را در مكتب امام خميني تجويز مي كند كه چنين مباحثي در انديشه امام خميني بيشتر دستاويز افراد طيفي خاص و مجله اي سكولار مانند مهرنامه قرار گرفته تا از اين ميان امام موردنظر خويش را فرياد بزنند كساني كه پيش از اين تمايل داشتند تا امام را به موزه بفرستند اكنون نه تنها به آلزايمر سياسي دچار شده اند بلكه تلاش مي كنند تا در تاكتيكي فريبكارانه انديشه امام (ره) را در چارچوب مباحثي اين چنين به مباحث هرمنوتيكي مدرن پيوند زده وبا امكان طرح اجتهادهاي مختلف در مكتب امام، مرجعيت ايشان را در باور مردم و خصوصا قشر جوان و تحصيلكرده توسط بيت امام خميني (ره) متزلزل سازند.
سوال اين است كه آيا اساسا مي توان در پارادايم تفسيري - هرمنوتيكي به فهم و تفهيم آراء حضرت امام پرداخت؟ به عبارت ديگر اولا لوازم اين سخن چيست و ثانيا پيامدهاي خواسته و ناخواسته آن كدامند؟
زماني كه از منظر روش شناسي مدرن آن هم از منظر تفسيري - هرمنوتيكي باانديشه هاي حضرت امام نگريسته شود اولا مناط و معيار محكمي براي قضاوت و انتخاب يك تفسير بر ديگري نخواهد بود و برتري بخشي به يك تفسير بر ديگر تفاسير، ترجيح بلامرجح خواهد شد. ثانياً امكان بهره گيري از آراء تبييني و محكم امام براي فهم متشابهات وجود ندارد. نتيجه اين رهيافت روش شناسي چيزي نخواهد بود جز حذف انديشه امام(ره) و يا مصادره به مطلوب آن جهت اغراض خاص سياسي و اجتماعي.
البته بايد توجه داشت كه افراط تفسير گرايي به تفريط كنار گذاشتن آراء امام از صحنه فرهنگ و سياست منجر نشود كه اين خود آسيبي جدي است. هرچند به نظر مي رسد افراط در تفسيرگرائي، پيامد منطقي اش تفريطي خواهد بود در كم توجهي به مكتب امام. چرا كه الشيء اذا بلغ حده انعكس ضده.
براي اجتناب از اين آسيب، دقت در اين نكته لازم است كه ميان مواضع و كنشهاي سياسي- اجتماعي حضرت امام(ره) و آراء معرفتي ايشان سازگاري كاملي وجود دارد. انديشه و مباني معرفتي آن بزرگوار نيز چيزي جز قرائت ناب از اسلام و ميراث معرفتي آن در حوزه هاي مختلف عرفان، فلسفه و فقه نمي باشد. بنابراين بهترين مبنا براي فهم عميق و صواب انديشه امام خميني(ره) رجوع به اصول و مباني معرفتي ايشان است. چيزي كه از طريق آثار و مآثار ايشان در دسترس قرار دارد.
با طرح بحث مكتب امام خميني(ره) اين سؤال مطرح مي شود كه چه كسي قرار است در اين مكتب امام، مجتهد تربيت كند، چه نهاد و يا شخصي قرار است به اين مجتهدين اجازه اجتهاد در اصول انديشه امام را صادر كند و از همه مهم تر اگر بخواهيم طبق متد مذاق شارع به تشريح مكتب امام بپردازيم صلاحيت اين افراد را چه كسي يا چه كساني بايد تأييد كنند، آيا صرف خويشاوندي، اجتهاد در انديشه امام(ره) را مشروع ساخته و مجوزي براي اجتهاد در مكتب امام مي شود؟!
ايشان در قسمتي از اين مصاحبه چنين مي گويد: «اعتراض من به برخي از برداشت هاي سال هاي اخير، از همين منظر است كه مصداق «نومن ببعض و نكفر ببعض» شده اند، به وجهه هاي نفي سكولاريسم در انديشه امام مي پردازند ولي به وجهه هاي حق مردم اشاره نمي كنند.»
اين سخن به حدي از دوپهلو و متضاد بودن رنج مي برد كه موضع گيري گذشته ايشان را در مقابل مستند شاخص، يادآور مي شود، آيا توجه صداوسيما در مستند شاخص براي حفظ جمهوريت نظام و تلاش براي توجه به رأي مردم در برابر عده اي قانون شكن دفاع از حق مردم نيست؟!
در ايام دهه فجر سال88، صداوسيما با پخش مستندي با نام شاخص سعي در تبيين ابعاد بيشتري از زندگي و سيره حضرت امام نمود. در اين برنامه اعتراض شديد امام به گروه هاي سكولار و ليبرال اوايل انقلاب، خصوصاً اعتراض امام به قانون گريزي ابوالحسن بني صدر با بيان اين جمله كه: «نمي شود از شما پذيرفت كه قانون را قبول نداريم، غلط مي كني قانون را قبول نداري، قانون تو را قبول ندارد. اگر مي خواهيد از صحنه بيرونتان نكنند، پيرو قانون باشيد.» مطرح شد.
سيدحسن خميني كه پيرامون توهين هاي روزهاي قدس، دانشجو و عاشورا به آرمان امام سكوت كرده بود، با نوشتن نامه اي به رئيس صدا و سيما نسبت به پخش مستند شاخص، اعلام نارضايتي خود را چنين بيان كرد:
«چنانكه از منابع موثق شنيده ام، برنامه اي تحت عنوان شاخص در تلويزيون پخش مي شود و به گونه اي غيرصادقانه و تحريف آميز، شخصيت جامع عارف كامل و مهربان و رهبري مقتدر امام خميني(س) را مخدوش نموده است. جامعه جوان امروز ما به وسيله آن چه در اين برنامه پخش مي شود، شخصيت واقعي امام را نمي شناسد و تنها با شخصيت دست ساخته صدا و سيما آشنا مي شود كه متاسفانه فرسنگ ها با حقيقت امام كه به فرموده رهبري انقلاب، همه هويت جمهوري اسلامي است، فاصله دارد.»
ضرغامي در نامه اي به مطالب سيدحسن خميني پيرامون مستند شاخص چنين پاسخ داد: «نمي خواهم رنجنامه بنويسم كه يك بار براي هميشه پدر رنج كشيده شما از طرف همه ما بچه هاي انقلاب، آن را به يادگار گذاشته است».
سخن اين است همان گونه كه به حكم وظيفه فرزندي امام، اعتراض جدي به اقدامات صدا و سيما داريد؛ اي كاش همين گونه هم نسبت به حوادث 8 ماه گذشته و جفايي كه دشمنان انقلاب و اسلام به اساس نظام جمهوري اسلامي و ميراث گرانبهاي امام كردند و بغض و كينه ساليان خود را در كوچه و خيابان فرياد زدند، بيانيه مي داديد و آن اقدامات شرم آور را نيز محكوم مي كرديد».
البته اين كه ايشان در ماهنامه اي مثل مهرنامه صراحتا بيان كنند كه امام سكولار نيست جاي تشكر دارد چرا كه رويكرد كلي چنين نشريه اي در ساحت علوم انساني تكرار ته مانده، علوم انساني مدرنيته محوري است كه هيچ دردي از جوامع اسلامي مداوا نكرده بلكه بستر استعمار آن ها را فراهم مي سازند و از اين جهت اين، براي نشريه اي مانند مهرنامه يك قدم عقب نشيني محسوب مي شود.
در بخش ديگري از اين مصاحبه چنين آمده است: «ما نبايد امروز بگوييم، انتظار امام از جامعه امروز ما چيست، پاسخ هاي امام مربوط به روزگار خودشان است، اما مكتب امام براي امروز هم پاسخ دارد».
درحالي كه ايشان در گذشته شخصي را به دليل طرح همين مباحث از موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني اخراج كرده اند، چنان سخن مي گويند گويي امام نه انساني معاصر بلكه فردي متعلق به زمان هاي گذشته است كه اگر چنين نيز باشد مباني اصول انديشه امام خميني ثابت و متعلق به تمامي زمان هاست.
هرچند طرح همين سخن نيز يك قدم عقب نشيني نسبت به ديدگاه هاي هم طيف هاي ايشان است كه خواهان نقد و طرد انديشه امام بودند.
بررسي كارنامه سيدحسن خميني نشان مي دهد كه ايشان به بازخواني و انديشه امام خميني و توجه به مباني و اصول انديشه ايشان و درعين حال اجتهاد در اصول عملكرد خويش به عنوان مسئول موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني بيش از هر شخصي نيازمند است تا در مورد انديشه امام(ره) به صورت نومن ببعض و نكفر ببعض عمل نكنند و تمامي جوانب انديشه امام را درنظر داشته و اين انديشه مطهر را دستاويز بهره برداري ژورناليستي عده اي خاص قرار ندهند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14