(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390- شماره 19912

تقديم به ملت به پا خاسته «بحرين»:
تبت يدا ابي لهب
رازها:
نگاهي گذرا به ادبيات دفاع مقدس در سال 89
رو به افق هاي جديد
كتاب در نگاه آفتاب
عطر شهادت و اخلاصش محسوس است
اردي بهشت شاعران



تقديم به ملت به پا خاسته «بحرين»:
تبت يدا ابي لهب

رضا اسماعيلي
¤
«تبت يدا ابي لهب...»(1)
آيا درست مي شنوم؟
اين صداي «بلال» نيست كه ديگر بار
از مأذنه هاي ايمان به اوج مي نشيند؟
من در كجاي تاريخم؟!
من در كجاي تاريخم؟!
درقاب چشمانم
تك درختي سرخ به خون نشسته
كه برشاخه هاي آن
پرنده اي سپيد، سرودي سبز مي خواند
و محمد(ص) را مي بينم
كه از فراز تاريخ
با درفشي از «ايمان» بر دوش
و ردايي از «داغ» بر تن
راه «غار حرا» را درپيش مي گيرد.
¤
«تبت يدا ابي لهب...»
آري، تاريخ تكرار مي شود
من اين اشباح متحرك موميايي را
كه بر تخت هايي از آتش تكيه زده اند
خوب مي شناسم
اين بوزينه بازهاي شكلك ساز
همان «عقبه بن ابي معيط»(2) ها
«ابوسفيان»ها
«ابوجهل»ها
و «ابن مرجانه»هاي تاريخ اند
و اين موش نفت خوار
دلقك دربار شيطان
همان «آل سعود بن ابوجهل» است
كه دوشادوش «آل خليفه»(3)
براي دجال
دم مي جنباند!
¤
«تبت يدا ابي لهب...»
مرگ و نفرت باد
بر اين آيينه عبرت تاريخ
و چه زجر جانكاهي ست براي پير تاريخ
كه ناگزير است تا به رستاخيز
نام اين موميائيان پوسيده را
در بايگاني ذهن خويش بسپارد
چرا كه اينان
لكه ننگ درشتي بر پيشاني تاريخ اند
و تحمل چنين ننگ چركيني
به راستي
شكنجه اي جانكاه است.
¤
«تبت يدا ابي لهب...»
و «آل زياد»
و «آل مروان»
و «آل سعود»
و «آل خليفه»
اين فريادهاي خشماگين
«آيات قرمز» (4) انتقام
و شعله هاي خشم الهي است.
صلاي بيداري «آيات القرمزي» (5)
كه شعور شعر را تلاوت مي كند
صداي مظلوميت «بهيه العرادي» (6)
صداي به خون نشسته «علي المؤمن» (7)
و خروش آسمانكوب «بحرين» به پا خاسته
كه چونان خدنگي آتشين
چادر سياه شب را مي شكافد و
روشني را
بشارت مي دهد.
¤
«تبت يدا ابي لهب»
اين صداي قرآن
صداي «توفان» است
كه از حنجره شعله ور «بحرين» زبانه مي كشد
اين صداي «استقامت» است:
«با تفارض لاحوار، استفاله او فرار» (8)
آري، ناقوس مرگ «ديكتاتور» به صدا درآمده است:
يا مرگ، يا فرار...
و صبح نزديك است:
«نصر من الله و فتح قريب» (9)
پانوشت ها:
1- قرآن مجيد، سوره «تبت» آيه (1)
2- «ابو لهب» و «عقبه بن ابي معيط» دو همسايه رسول خدا(ص) بودند كه دايم به آزار و اذيت حضرت مي پرداختند و پيامبر سخت از آنان گله مند بود. اينان قصد داشتند پيامبر(ص) را از رسالت خويش بازدارند و بارها قصد جان پيامبر اكرم(ص) را كردند.
3- حكومت ديكتاتوري «آل خليفه» در بحرين.
4- اشاره به «آيات القرمزي» شاعره بحريني كه توسط رژيم ديكتاتور «آل خليفه» مورد تجاوز و شكنجه قرارگرفت.
5- آيات القرمزي، شاعره انقلابي بحريني.
6- «بهيه العرادي» اولين شهيد زن انقلاب بحرين كه در منطقه «قدم» از ناحيه گردن مورد اصابت گلوله قرارگرفت و به فيض شهادت نايل گرديد.
7- «علي المؤمن» يكي از شهداي جوان انقلاب بحرين كه به هنگام شهادت، لبخند بر لب داشت.
8- يكي از شعارهاي انقلاب بحرين، خطاب به حكومت ديكتاتوري «آل خليفه» به معناي: «نه مذاكره، و نه گفت وگو، يا استعفا يا فرار»
9- نصرمن الله و فتح قريب و بشرالمؤمنين (قرآن كريم، سوره صف، آيه31).

 



رازها:

حميد رضا برقعي
نمازم را قضا كرده تماشا كردنت اي ماه
بماند بين ما اين رازها بيني و بين الله!

من استغفار كردم از نگاه تو نمي دانم
اجابت مي شود اين توبه كردن هاي با اكراه

براي من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه كه بيتي ناگهاني مي رسد از راه

...و شايد من سر از كاخ عزيزي در مي آوردم
اگر تشخيص مي دادم چو يوسف راه را از چاه

 



نگاهي گذرا به ادبيات دفاع مقدس در سال 89
رو به افق هاي جديد

طه راستين
آنچه مي خوانيد نگاهي گذراست به عرصه ادبيات دفاع مقدس در سال گذشته! نگارنده بر آن است با اشاراتي كوتاه به برخي آثار چشم اندازي از روند ادبيات دفاع مقدس عرضه شود.
يكي از كتاب هاي متفاوت در حوزه دفاع مقدس كه در سال 89 منتشر شد، «شنام» بود. كتاب خاطرات خود نوشت كيانوش گلزار راغب از روزهاي اسارتش در دست گروهك كومله. ماجراي اين كتاب برمي گردد به سال هاي 60-61 و عمليات «شنام» به فرماندهي جاويدالاثر احمد متوسليان كه در مريوان انجام شد. كيانوش كه در آن زمان 16 سال بيشتر نداشت بعد از پايان عمليات زخمي شد و هنگام انتقال به بيمارستان سنندج به همراه برادرش كه پاسدار بود توسط گروهك كومله دستگير شد. برادرش به دليل مبارزاتي كه با كومله داشت و آنها كينه او را به دل داشتند پس از يك مقطع يك ماهه توسط اين گروهك به شهادت رسيد. بعد از دستگيري توسط كومله، دوران اسارت 14 ماهه او شروع شد. اين دوران به صورت دوره گردي بود، به اين صورت كه آن ها، 30-40 نفري را كه در اسارت داشتند و تعداد آنها هم در طول مسير تغيير مي كرد از اين روستا به آن روستا مي بردند و همين طور اين روند ادامه داشت تا زندان سردشت كه دوران اصلي اسارت در آنجا بود.
در دوران اسارت قرار بود اين گروه كيانوش را هم اعدام كنند اما او توسط يكي از خانواده ها كه از ترس گروه دموكرات به كومله پناه آورده بود نجات پيدا كرد.
«شنام» چند ويژگي دارد كه آن را متفاوت از ديگر كتاب هاي دفاع مقدس مي كرد، يكي روايت ماجرايي عاطفي است. تاكنون در كمتر كتابي از ادبيات دفاع مقدس نوعي روايت عاطفي ديده ايم، ويژگي ديگر اين كتاب روايت اسارت است. تاكنون كمتر اتفاق افتاده كه اسيري، بعد از آزاد شدن، خاطرات خود را از دوران اسارت (توجه كنيم فقط خاطرات دوران اسارت نه خاطراتي كه بخشي از آن به دوران اسارت برمي گردد) بيان كند. سومين ويژگي «شنام» را مي توان در پرداختن آن به بخشي از دفاع مقدس كه از نظرها غافل مانده جست وجو كرد. تاكنون هرچه خوانده بوديم از نبرد نيروهاي ايراني با بعثي ها، عمليات هاي مختلف، ماجراهاي پشت جبهه و... بود. اما در اين كتاب گوشه اي ديگر از درياي عظيم دفاع مقدس در قالب ادبيات روايت شده است. نبرد با گروهك هاي معاند داخلي و جدال با منافقان. شايد به همين دليل است كه كيانوش گلزار راغب مهم ترين هدف خود از نوشتن خاطراتش در قالب كتاب «شنام» را معرفي شهدايي دانست كه در طول اين سال ها ناشناخته ماندند. همه اين ويژگي هاي تازه «شنام» دست به دست هم داد تا مرتضي سرهنگي؛ مدير دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري كه معمولا كامل ترين نظر را درباره كتاب هاي دفاع مقدس مي دهد، اين اثر را از بهترين كتاب هاي دفاع مقدس در سال هاي اخير و جايگزيني براي كتاب پرفروش «دا» معرفي كرد.
كتاب متفاوت ديگري كه در سال 89 در حوزه ادبيات دفاع مقدس منتشر شد «كوچه نقاش ها» بود. كتابي كه توسط راحله صبوري تاليف شده و عنوان آن برگرفته از نام كوچه اي است كه راوي كتاب كودكي اش را با بسياري از همرزمانش در آن گذرانده. اين كتاب، خاطرات سيدابوالفضل كاظمي از دوران كودكي تا پايان سال 1367 و با تمركز بيشتر بر سال هاي حضور او در جبهه هاي دفاع مقدس را دربرمي گيرد.
ابوالفضل كاظمي، از رزمندگاني است كه در كنار شهيد دكتر مصطفي چمران و در گروه شهيد اصغر وصالي با عنوان «دستمال سرخ ها» در كردستان فعال بوده است. او با شروع فعاليت ضدانقلاب در كردستان، همراه شهيد قاسم دهباشي و شهيدمحمد بروجردي به كردستان رفت. آنان به گروه شهيد چمران در درگيري هاي سنندج و پاوه پيوستند و بعد از آن در گروه «دستمال سرخ ها» با شهيد اصغر وصالي همكاري داشتند. او همچنين در فعاليت هاي انقلابي شركت داشته و عضو كميته استقبال از امام خميني(ره) در زمان ورود ايشان به كشور بوده است. ابوالفضل كاظمي تا پايان جنگ تحميلي در جبهه ها حضور داشت و بارها در عمليات مختلف مجروح شد. كاظمي سال 1365 فرماندهي گردان ميثم لشكر 27 محمدرسول الله(ص) را برعهده گرفت و همراه شهيد اصغر ارسنجاني در عمليات هاي كربلاي پنج و هشت حضوري فعال داشت.
ابوالفضل كاظمي متولد سال 1335 در تهران و از خانواده اي سنتي و پدر محور بود كه هنگام مصاحبه با نويسنده با لحني ساده و صميمي و به تعبيري ادبيات پهلواني صحبت كرده و راحله صبوري هم به خوبي توانسته اين لحن را در نوشتار خود منتقل كرده و نشان دهد.
ويژگي بارز «كوچه نقاش ها» را مي توان در شخصيت راوي آن دانست. كسي كه به تعبير سيدمهدي خاموشي؛ رئيس سازمان تبليغات اسلامي در دانشگاه جنگ تحصيل كرد و نمره قبولي گرفت. نكته ديگر در مورد اين كتاب حضور راوي كتاب در سال هاي قبل از انقلاب و توانايي اش در بيان تفاوت هاي سال هاي قبل و پس از انقلاب است. حفظ لحن تهراني راوي در تاليف كتاب ويژگي بارز ديگر اين كتاب است. كاري كه راحله صبوري به گفته خودش دو سال زمان صرف آن كرده تا توانسته در نوشتن خاطرات كاظمي به واژه ها، تكيه كلام ها و اصطلاحات خاص او وفادار بماند.
كتاب مصور «هشت سال اين گونه گذشت» را مي توان كتابي خاص در حوزه ادبيات دفاع مقدس، نه تنها در سال 89 كه در همه سال ها دانست. از آن جهت كه اين كتاب تلفيقي از تصوير و متن درباره دفاع مقدس است كه مي تواند پاسخگوي خلايي باشد كه براي مخاطباني كه چندان با جنگ هشت ساله آشنايي نداشته اند وجود دارد.
بيشتر كتاب هايي كه در مورد جنگ نوشته مي شود فرض شان اين است كه مخاطب با جنگ آشنايي دارد، درحالي كه مخاطبان زيادي هم هستند كه اطلاع دقيقي از جنگ و وقايع آن ندارند. بر اين اساس در اين كتاب جنبه هاي سياسي و نظامي و لحظات خاص دفاع مقدس با تلفيقي از عكس و متن، با سه وجه جذابيت، جامعيت و مستند بودن بازگو شده است. براي جذابيت اين كتاب از تصاويري استفاده شده كه گويا باشد. براي جامعيت كار هم تحقيقات گسترده اي انجام گرفته و براي مستند كردن آن هم نظرات برخي از فرماندهان دفاع مقدس گرفته شده است.
به نظر مي رسد در روزگاري كه كتابخواني دچار ركود است و كسي چندان كتاب نمي خواند (به ويژه نسلي كه چندان درباره جنگ نمي داند) مصور بودن و گرافيك اين كتاب كمك زيادي به خوانده شدن آن كرده و در نهايت ارائه اطلاعات از جنگ تحميلي به مخاطب بدهد.
طنز در ادبيات دفاع مقدس، شاخه اي است آن گونه كه بايد مورد توجه قرار نگرفته و تنها مي توان رگه هاي طنز را در كتاب هاي مختلف دفاع مقدس مشاهده كرد. اما در سال 1389 كتابي در حوزه دفاع مقدس منتشر شد كه به طور كامل طنز بود. كتابي كه نويسنده آن «زنده باد كميل» را نوشته است و «اديك بوتل» پايان نامه يك هزار صفحه اي خود را درباره اين كتاب نوشت. «جاده هاي خلوت جنگ» هم از همين نويسنده برگزيده دوازدهمين دوره جايزه كتاب سال دفاع مقدس و كانديداي كتاب سال جمهوري اسلامي ايران شد. سخن درباره محسن مطلق است و كتاب «مگيل» او.
«مگيل» يك رمان طنز درباره يك اتفاق در دوران دفاع مقدس است. اين كتاب در ابتدا يك داستان كوتاه طنز بود كه با نقش آفريني رزمندگان سال هاي دفاع مقدس نوشته شده بود، اما محسن مطلق آن را به يك رمان بلند تبديل كرد. داستان اين رمان به كشمكش هاي يك رزمنده براي انتقال آذوقه و تداركات به خط مقدم جنگ با يك قاطر به نام «مگيل» است كه در ادامه به خلق موقعيت هاي طنزآلودي منجر مي شود.
اگرچه بعضي از نويسندگان و فعالان حوزه ادبيات دفاع مقدس «مگيل» را پايين آورنده ارزش هاي جنگ دانستند اما محسن مطلق با رد اين نظر به دفاع از كتابش پرداخت و گفت: «مگيل» به رغم اينكه در گونه طنز به نگارش درآمده است، اما ارزش هاي جنگ را به هيچ وجه پايين نياورده و به آن ها پايبند است.
دايره المعارف دفاع مقدس
اتفاق مهم ديگر در ادبيات دفاع مقدس در سال 89 خبر انتشار جلد دوم دايره المعارف دفاع مقدس تا پايان سال و جلد سوم آن در اوايل سال 90 بود. خبري كه اواسط بهمن در نشست خبري كه براي اين مجموعه برپا بود توسط سرهنگ حسن رسولي اعلام شد. اين خبر در حالي منتشر شد كه جلد اول اين مجموعه در سال 1386 منتشر شده بود. اگرچه طرح تاليف دايره المعارف دفاع مقدس از سا ل ها پيش تحت عنوان فرهنگواره مطرح بود و از سال 72 زمان مسئوليت مهدي چمران در بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس اين طرح با عنوان «فرهنگواره دفاع مقدس» در معاونت تحقيقات مطرح و حدود 250 مدخل هدف بررسي قرار گرفت. اگرچه آن طرح از نظر شكلي و ساختاري با دايره المعارف هاي رايج هماهنگ نبود و مهم ترين هدفش اطلاع رساني كلي و مجمل پيرامون مباحث مطرح و مصوب شده بود اما مي توان آن را پايه هاي دايره المعارف دفاع مقدس دانست. فرهنگواره دفاع مقدس در سه مجلد تدوين و در نمايشگاه عملكرد ستاد كل نيروهاي مسلح عرضه شد.
سال 79 گروهي براي تدوين اين دايره المعارف راه اندازي و گروه هاي هشت گانه شامل دايره المعارف شامل گروه شهدا و اشخاص، نظامي، جغرافيا، حقوق سياسي، فرهنگي هنري، اقتصادي اجتماعي و دولت تشكيل و فعال شد كه اين گروه ها هركدام در عرصه خودشان به فعاليت مي پردازند. همچنين در حال حاضر دو گروه ترجمه از زبان انگليسي و عربي و ترجمه مجلات نيز در حال تشكيل است. حالا با تحقق اين خبر مي توان اميد داشت كه نكته و مسئله اي درباره دفاع مقدس كه براي نسل امروز سؤال مي شود به راحتي تنها با يك مراجعه به اين دايره المعارف پاسخ داده شود.
موفقيت ادبيات دفاع مقدس در انگليس و آمريكا
ادامه روند ترجمه ادبيات دفاع مقدس در كشورهاي ديگر را هم مي توان در مرور بر اين حوزه لحاظ كرد. اين روند در سال 89 با خبر آغاز ترجمه كتاب «دا» در كشور آمريكا و نيز تصميم به ترجمه كتاب هايي از دفاع مقدس در كشورهاي عربي ادامه پيدا كرد. در حوزه ترجمه ادبيات دفاع مقدس نكته اي كه نبايد از نظر كنار برود، ورود سازمان ها و نهادهايي غير از حوزه هنري به عرصه ترجمه آثار دفاع مقدس است. سازمان هايي همچون جهاد دانشگاهي و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي. اما اتفاق مهم در موضوع ترجمه را بايد انتشار داستاني كوتاه از دفاع مقدس در نشريه (World Literature Today) «ادبيات امروز جهان» آمريكا دانست. اتفاقي كه براي اولين بار در تاريخ بيش از هشتاد ساله اين نشريه معتبر از سال 1927 تاكنون نه در مورد ادبيات دفاع مقدس كه درباره ادبيات داستاني ايران مي افتاد.
اين نشريه در شماره نوامبر- دسامبر 2010 خود از بين سه داستان موفق حبيب احمدزاده به نام هاي (Feather Eagle) پر عقاب، (Naneh) ننه و (A Letter To The Saad Family) نامه اي به خانواده سعد، داستان آخر را تنها به دليل كوتاه تر بودن براي چاپ در نشريه خود برگزيدند. اين داستان يك ماه پيش از آنكه در نشريه (WLT) منتشر شود در كنار داستان هاي «the piano tunerس از داگلاس بروتون و «I peel the clouds awayس از اندرو اسكات در جايزه ادبي (رايتينگ فورج) در كشور انگليس برگزيده شده بود. اين همه در حالي صورت گرفت كه اين داستان در كنار داستان هاي ديگر مجموعه «داستان هاي شهر جنگي» اين نويسنده توسط پال اسپراكمن در آمريكا به زبان انگليسي و توسط كريستوف بالايي در فرانسه به زبان فرانسوي ترجمه شده كه چند ماه پيش نسخه انگليسي آن در كشور آمريكا منتشر شد. اما موفقيت هاي حبيب احمدزاده در ادبيات دفاع مقدس در كشورهاي ديگر به همين جا ختم نمي شود. رمان «شطرنج با ماشين قيامت» اين نويسنده در كنار كتابي از اورهان پاموك (برنده نوبل ادبيات سال 2009) در آغازين روزهاي سال 89 به عنوان منبع درسي در دانشگاه راتجرز آمريكا معرفي شد. بخش مطالعات خاورميانه دانشگاه مذكور، اين رمان فلسفي- جنگي را بطور رسمي در طرح درس سالانه خود به عنوان بررسي ادبيات مدرن خاورميانه قرار داده است. بر اين اساس در طرح درس ادبيات مدرن خاورميانه دانشگاه راتجرز، كتاب «شطرنج با ماشين قيامت» حبيب احمدزاده در كنار كتاب هاي «نام من قرمز است» از اورهان پاموك، «زناني از جنس شن و صمغ» از حنان الشيخ و «عاشق» از يهوشوا تدريس مي شود.
تاكنون تدريس اين كتاب باعث ابراز نظرهاي جالبي از سوي دانشجويان آمريكايي شده است. يكي از اين دانشجويان در اين باره مي نويسد: «محتواي «شطرنج با ماشين قيامت» ابداً آنچه كه يك غربي از حوادث يك جنگ انتظار دارد نبود. اين رمان ديد مرا نسبت به بسياري از وقايع جنگ ايران و عراق تغيير داد. من از گوناگوني مردم گرفتار شده در شهر محاصره شده متعجب شدم؛ كشيش هاي ارمني، زنان درمانده و افراد فقير همه گرفتار جنگي هولناك شده اند كه خود آغازگر آن نبوده اند و توان متوقف ساختن آن را نيز ندارند.» دانشجوي ديگري اين گونه نظر مي دهد: «من فكر مي كنم اين رمان ديدگاه فلسفي پيچيده اي از همگان، حتي ايراني هاي غيرشيعه كه در جنگ گرفتار شده اند را ارائه مي دهد.» نظر يكي ديگر از دانشجويان هم اينگونه است: «اين كتاب نشان دهنده روحيه بسيار جالب ايراني هاست. مثلا با وجود آنكه صدام حسين؛ رهبر عراق اين جنگ را آغاز كرد آنها برخلاف اكثر سربازان ديگر جنگ ها، عراقي ها را نفرين و يا حتي به آنها اهانت نمي كنند.»
آنچه از نگاه گذرا به وضعيت ادبيات دفاع مقدس در سال 89 برمي آيد اين است كه اين گونه ادبي در كشور ما جايگاه خود را پيدا كرده و توانسته افق هاي تازه اي را نشان دهد. انتشار كتاب هايي تازه به دور از تكرار و شعار و نيز موفقيت هاي اين ادبيات در خارج از كشور، در كنار توجه به پژوهش و تحقيق را مي توان مهم ترين پيشرفت هاي ادبيات دفاع مقدس در سال 89 دانست.

 



كتاب در نگاه آفتاب
عطر شهادت و اخلاصش محسوس است

رهبر معظم انقلاب كه همواره بر كتاب خواني و ترويج فرهنگ مطالعه در كشور تاكيد داشته و دارند .ايشان در پيامي به مناسبت آغاز هفته كتاب در سال 72 تصريح كرد: با تلخي بايد اعتراف كنيم كه رواج كتاب و روحيه كتابخواني در ميان ملت عزيز ما كه خود يكي از مشعل داران فرهنگ و كتاب و معرفت در طول تاريخ پس از ظهور اسلام بوده است، بسي كمتر از آن چيزي است كه از چنين ملتي انتظار مي رود و اين پديده نيز مانند بيشتر پديده هاي ناگوار در كشور ما، نتيجه فرمانروايي پادشاهان و فرمانروايان ظالم و فاسد و بي فرهنگ و بي سواد بر اين كشور در دويست سال گذشته است.
در دوراني كه برخي ملت هاي ديگر به سوي دانش و پژوهش و معرفت روي آورده بودند، ملت كهن و با استعداد ما در زير سلطه آن انسان هاي پليد و خودپرست و زورگو و نااهل، از دانش و معرفت دور ماند و در دوره اخير كه حكومت دست نشانده و فاسد پهلوي همه كارها را برابر خواست بيگانگان و دشمنان اين ملت و به زيان اين ملت انجام مي داد، نه تنها تلاشي براي ترويج كتاب و كتابخواني نشد بلكه با ايجاد سرگرمي هاي ناسالم و دامن زدن به آتش غرائز جنسي در ميان جوانان، اين ضرورت فوري و فوتي را هرچه بيشتر، از ميدان ديد و توجه مردم، بيرون راندند و در يكي از بهترين دوران هايي كه شرائط جهاني، دگرگوني هاي اساسي در وضع نابسامان ملت ايران را بر مي تافت، ملت مظلوم ما را از آن محروم ساختند و كار را به آن جا رساندند كه برابر گزارش هاي همان روزگار، در شهر تهران و برخي شهرهاي ديگر، شماره ميخانه ها بيش از شماره كتابخانه ها و كتابفروشي ها و يا چند برابر آن ها بود!
رهبر معظم انقلاب در سال 70 كتابي با عنوان«تپه هاي لاله سرخ» را خوانده و در حاشيه آن يادداشتي را نوشتند.
در يادداشت رهبر انقلاب براي اين كتاب مي خوانيم:
«از اين كتاب، آخرين نوشته، يعني تپه هاي لاله سرخ از همه شيرين تر و دقيق تر است. نوشته شهيد هم كه طلوع دوباره نام گرفته، عطر شهادت و اخلاصش محسوس است .. و هر سه نوشته يادبودهاي با ارزش از جنگ و ايثار هشت ساله است. در نوشته ي حجت ايرواني كوشش پرمرارت و تحمل طلب نيروهاي ديده بان بخوبي تشريح شده است. خدايا بهترين پاداش خود به صالحان را به اين جوانان پاك عطا كن .. و ما را نيز از آن عشق و اخلاص سهمي عنايت فرما آمين.»
اين كتاب ر« حجت ايرواني، شهيد سيد محمدرضا فيض و غلامرضا نباتي» تأليف كرده اند.

 



اردي بهشت شاعران

از بخت ياري بهار است شايد كه روزهاي فروردين و ارديبهشت با نام بلند شعر «سربلندتر شده». بيست و پنجم فروردين و روز عطار، عطار كه مولوي بزرگ مي گويد:
من آن ملاي رومي ام كه از نطقم شكر ريزد
وليكن در سخن گفتن غلام شيخ عطارم
عطار مديحه نگفت و در بند صله هيچ امير و پادشاهي نبود.
شكر ايزد را كه درباري نيم
بسته هر ناسزاواري نيم
در بزرگي مرتبه شاعري عطار همين بس كه تاريخ نويسان نوشته اند، آن هنگام كه بهاءولد- پدر مولانا- به قصد قونيه ترك وطن كرد، در نيشابور به محضر عطار رسيد و مولوي نوجوان از دست شيخ كتابي گرفت و عطار نيشابوري به بهاءولد اشارتي كرد كه: «اين فرزند را گرامي دار، زود باشد كه از نفس گرمش، آتش در سوختگان عالم زند.»
حتي اگر به فرض بنابر قول بعضي پژوهشگران اينها برخاسته ذهن تاريخ نويسان مريد مولانا باشد، باز چيزي از جلالت شيخ عطار كم نمي كند. چرا كه خواسته اند پيشگويي پيشاني بلند مولانا از زبان بزرگي چون عطار باشد.
او كه در حمله خانمان سوز مغول با وجود پيري در نيشابور ماند و ايستاد و بنا بر روايت شيخ بهايي از مرگ عطار در كشكول خود، وقتي خون از رگ او مي ريخت و مرگش نزديك شده بود با انگشت خود از خون خود بر ديوار اين رباعي را نوشت:
در كوي تو رسم سرفرازي اين است
مستان تو را كمند بازي اين است
با اين همه رتبه، هيچ نمي يارم گفت
شايد كه تو را بنده نوازي اين است
مي رسيم به ارديبهشت شعر. اول ارديبهشت ماه جلالي، كه بلبلان برمنابر قضبان روييده اند، روز بزرگداشت شيخ اجل سعدي.
هم او كه با سر افراشته و طنز مليح خود گفت:
بر حديث من و حسن تو نيفزايد كس
حد همين است سخنداني و زيبايي را
به همت مركز سعدي شناسي شيراز از سال 85 تا 95 را دهه سعدي شناسي اعلام كرده اند و البته به جز چند نفري كه اهل ادبيات و در ضمن مطبوعات هستند، كسي از اين دهه خبري ندارد و اين دهه براي شناساندن بزرگي چون سعدي اثري ندارد. امسال به نام سال «قصايد و مجالس سعدي» نام گذاري شده. همان طور كه 89 سال غزليات، 88 سال بوستان و 87 سال گلستان نام گذاري شده بود و تأثيري از اين نامگذاري ها بر احوال شيخ اجل مترتب نبود البته او خود بلندآوازگي نام خود را بيمه كرده آري، سعديا مردنكونام نميرد هرگز. خوب گفتي كه نام نيكو گر بماند زآدمي به كه ماند زو سراي زرنگار؛ اما نيستي ببيني كه در زمانه ما، به پاي سراچه ها چه نام هاي بلندي ذبح مي شود و كسي به كسي نيست. دور نيفتيم. نمي دانم چرا شيخ اجل را عموم مردم، صرفا مردي نصيحتگر و شيخي واعظ مي پندارند شايد به سبب ته نشيني درس هاي مدرسه در ذهن ها باشد، از همان كودكي «چه خوش گفت فردوسي پاكزاد»ها. درحالي كه غزل عاشقانه اي كه شيخ اجل گفته - به زعم حقير- هيچ شاعري نگفته.
آخر چه كسي مي تواند غزلي نرم و عاشقانه و جاندار و ملموس با كلمات گاه ساده و گاه تراش خورده بگويد كه بعد از 700، 800 سال انگار كني، تر و تازه و سرسبز است؛ جز شيخ اجل؟!
گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم كه غم از دل برود، چون تو بيايي
شايد ادعاي ما خيلي به كام حافظ دوستان خوش نيايد. ما همه مخلص خواجه شيرازيم، اما هركه مي خواهد بگويد، هرچه مي خواهد، حساب شيخ اجل جداست، سعدي شناس نيي، جان من خطا اينجاست.
شاعر ديگر ارديبهشتي، شاعري همين نزديكي هاست. زياد نيستند شاعراني كه بين مردم به نام كوچك شان معروف ترند تا نام خانوادگي.
قيصر، نيما (نام مستعار البته) انگار مردم با اينها صميمي ترند. وقتي مي گويند «هشت كتاب» سهراب انگار كه شاعر همين دوروبرهاست. شايد لاي شب بوها، توي همين محل.
سوم ارديبهشت ماه جلالي روز «شيخ بهايي» است. فيلسوف و عارف و معمار و خلاصه علامه بزرگي كه شاعر هم بوده در قرن دهم هجري. شاعر همان مخمس معروف
«تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه»
خواهد به سر آيد غم هجران تو يا نه
اي تير غمت را دل عشاق نشانه
جمعي به تو مشغول و تو غايب زميانه»
كه شيخ جليل القدر «بهايي» با تضمين غزل «خيالي بخارايي» سروده.
بيست و پنجم ارديبهشت روز مرد بزرگ شعر فارسي، فردوسي طوسي است. درباره اين مرد خراساني كه عجم را با تلاش و زحمت سي ساله خود زنده كرده، چيزي نمي گويم و بسنده مي كنم به نقل گزارشي كه از يكي از شبكه هاي تلويزيون خودمان پخش شد. گزارشگر از جواني پرسيد: «يك بيت از فردوسي برامون مي خوني؟» و جوان پاسخ داد
اي ديو سپيد پاي دربند
اي گنبد گيتي، اي دماوند (!!!)
و گزارشگر محترم سري به نشانه تأييد و تشكر تكان داد و گزارشگر و مدير مربوطه و ناظر پخش هيچ كدام يادشان نيامد انگار كه اين بيت، بيت اول يكي از قصايد ملك الشعرا بهار است! بگذريم.
و اما بيست و هشتم ارديبهشت ماه جلالي، روز مردي حكيم، رياضي دان، منجم و شاعر قرن پنج و شش است كه سرجمع با 72، 73 تا رباعي، خوش شانس ترين شاعر ايراني از لحاظ شهرت و عالم گيري آوازه است.
آن هم به مدد ترجمه خوبي كه جناب «ادوارد فيتزجرالد» از رباعيات او به انگليسي انجام داد، حجه الحق، خواجه امام عمر خيام، كه در 430 در روستايي ازشهر فيروزه هاي پرآوازه، نيشابور متولد شد و در 506 يا 517 در همان جا وفات يافت. شاعري كه به گفته بعضي اهل ادب، خاقاني، قصيده كم نظير «ايوان مدائن» را با الهام از نگاه خيامي او سروده است:
آن قصر كه بر چرخ همي زد پهلو
بر درگه او شهان نهادندي رو
ديديم كه بر كنگره اش فاخته اي
بنشسته همي گفت كه «كوكو كوكو»؟

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14