(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 اردیبهشت 1390- شماره 19915

تأملي بر جشنواره فيلم كيش هويت و رسالت يك جشنواره منطقه اي
نگاهي به فيلم نبرد لس آنجلس
موج تازه منجي نمايي آمريكا
درباره فيلم «سه درجه تب»
سندروم كمدي سوپرماركتي
طرح جامع شهرك سينمايي دفاع مقدس آماده مي شود
يواخيم اشلگل در نشست فراسوي هاليوود و جهاني سازي: هدف هاليوود استعمار روح انسان هاست



تأملي بر جشنواره فيلم كيش هويت و رسالت يك جشنواره منطقه اي

آرش فهيم
جشنواره بين المللي فيلم كيش در شرايطي نخستين دوره خود را پشت سرگذاشت كه از مدت ها قبل خلأ چنين جشنواره اي در نظام سينمايي ما احساس مي شد. يعني جشنواره اي كه به عنوان مكمل جشنواره فيلم فجر، اهداف بين المللي و منطقه اي سينماي كشورمان را برآورده كند. چراكه كشور ما امروز نه تنها در منطقه بلكه در كل جهان داراي جايگاه استراتژيك فوق العاده اي است، اما هيچ يك از جشنواره ها و همايش هاي سينمايي ما تا كنون نتواسته اند خود را با اين جايگاه همراه و هماهنگ كنند. به اين معني كه برخلاف برخي كشورهاي غربي صاحب صنعت سينما كه داراي جشنواره هايي موثر در عرصه بين الملل هستند و به نوعي به سياست خارجي دولت خود كمك مي كنند، جشنواره هاي سينمايي ايران نتوانسته اند به رسالت جهاني خود عمل كنند.
به نظر مي رسد كه جشنواره فيلم كيش قابليت آن را دارد كه به چنين اهرمي تبديل شود. حداقل اين كه لوازم و فضاي لازم براي اين هدف را براي خود فراهم كرده و براي دوره هاي آينده خود بايد به فكر پرورش دادن محتوا و هويت خويش باشد. اين مهم در صورتي رخ خواهد داد صرفاً به نمايش چند فيلم داخلي و خارجي و گردهم آوردن تعداد زيادي از سينماگران محدود نشود. آنچه به يك رويداد فرهنگي غنا و اعتبار بخشيده و آن را تبديل به يك جريان مي كند، فقط حجم و گستره و ظاهر شكيل نيست. اين ويژگي ها هم لازم هستند -كه جشنواره كيش به آنها دست يافته- اما كافي نيستند. همان طور كه تنها يكي از عوامل برجسته شدن جشنواره هاي مطرح دنيا، كارناوال ها و حواشي آنها بوده است. اين جشنواره ها از يك طرف، به همايش هايي براي معرفي و تبليغ سينماي مهاجم و امپرياليستي تبديل شده اند و از طرف ديگر، شرايطي را فراهم كرده اند كه فيلمسازاني در دنيا، صرفاً براي حضور در اين جشنواره ها كار سينمايي كنند. همچنان كه ايران نيز هدف سياستگذاري آنها قرار گرفته است. به گونه اي كه همواره فيلم هايي از ايران را برجسته مي كنند و تحت حمايت قرار مي دهند كه تصويري منفي و سياه از ايران نمايش مي دهند. مروري بر فيلم هاي ايراني كه در چنين جشنواره هايي جايزه گرفته اند نشان مي دهد كه در به جز دو سه استثنا، تمام فيلم هايي كه در جشنواره هاي وابسته به دولت هاي غربي تحويل گرفته شده اند داراي اين نوع نگاه بوده اند.
البته، اهداف جشنواره اي چون كيش، نمي تواند و نبايد مثل آن ها باشد. اما اين همايش، قابليت آن را دارد كه در مسير مخالف آن ها حركت كند.
بدون شك تقليد و تكرار، همان طور كه در هيچ برنامه فرهنگي نتيجه اي را حاصل نمي كند، در اين زمينه نيز راه به جايي نمي برد. سياستگذاران و مسئولان جشنواره كيش هم بايد تعارف و تقليد را كنار بگذارند و باتوجه به رسالت امروز كشورمان هويت بين المللي و منطقه اي خود را تعريف و تدوين كنند. ايران، كشوري آزاده و صلح طلب در عرصه جهاني است و از مظلومان و مستقل ها حمايت مي كند. پس سينماي ايران نيز نمي تواند در زمينه جهاني، هدفي جز اين داشته باشد. امروز در دنيا جاي جشنواره هايي براي سينماي مستقل و ضدسلطه خالي است. سينماي ايران، مي تواند با امكانات و توان خود، مأمني براي فيلمسازان اخلاقگرا، آزادي خواه، ضدجنگ و مخالف استعمار و اشغالگري در جهان شود. به طوري كه هنرمندان آزاده جهان، با انگيزه شركت در اين جشنواره فيلم بسازند و جشنواره كيش در ايران، باعث تبليغ و ترويج اين نوع هنرمندان و فيلم ها شود.
اين هدف، يك روياي دور از دسترس نيست. به ويژه اين كه محل برگزاري جشنواره كيش در نقطه اي قرار يافته كه مي توان آن را حدفاصل درون كشور ايران و كشورهاي منطقه حادثه خيز خاورميانه دانست. در شرايطي كه اين جزيره در اوج آرامش و امنيت و صلح به سر مي برد، سرزمين اطراف آن از جمله بحرين غرق در خون و آتش هستند. جشنواره فيلم كيش نبايد نسبت به اين مسائل بي تفاوت باشد و هدف گيري اصلي آن مي تواند مخاطب قرار دادن مردم و هنرمندان اين كشورها باشد.
جشنواره فيلم كيش هم براي نيل به اين مقصود بايد معيارها و شاخص هاي منحصر به فردتري را اتخاذ كند. شاخص هايي كه هدف آنها جذب و حمايت از فيلمسازان متفاوت و دگر انديش جهان باشد. اين جشنواره بايد عملكردي فراتر از نمايش فيلم هاي خارجي را در پيش بگيرد و تبديل به همايشي با حضور كارگردان هايي كه در جشنواره هاي سلطه گر جهان مغفول و مظلوم هستند شود. يعني اين گروه از فيلمسازها هر سال در جشنواره حضور يابند، سخنراني كنند، آثار آنها نقد و بررسي شود، جوايزي به آنان اعطا شود و ... .

 



نگاهي به فيلم نبرد لس آنجلس
موج تازه منجي نمايي آمريكا

رضا فرخي
شايد اگر ناتواني نيروهاي آمريكايي در جنگ هاي متعدد وتعداد كشته هاي زياد آنها را در جنگ هاي زيادي كه در اكثر آنها خود آمريكا عامل جنگ افروزي بوده را نمي ديديم باور نمي كرديم كه آمريكا در جنگ هاي چريكي ضعيف تر از بسياري از كشورهاست. چرا كه هاليوود هميشه درباره نيروهاي آمريكايي و به طور كلي قوه نظامي آن كشور آن قدر اغراق كرده است كه بيننده اگر در ميدان جنگ واقعي عجز آن را نمي ديد شايد سربازان آمريكايي را روئين تن يا موجودي فراتر از انسان مي شمرد.
اين تصوير اغراق آميز هميشگي، به قدري حرفه اي ترسيم مي شود كه هر بار بيننده را با وجه دروغين ديگري از نيروي نظامي آمريكا روبه رو مي كند. بي شك اين حركات هدفمند در آينده رنگ هاي تازه اي به خود خواهد گرفت.
سينماي جنگي هاليوود هميشه به دنبال دو هدف بزرگنمايي قدرت نظامي آمريكا و دامن زدن به
توهم توطئه عليه آمريكاست. اين موضوع را دقيقا مي توان در فيلم «جنگ دنياها» ساخته استيون اسپيلبرگ مشاهده كرد. اين فيلم، اقتباسي از رمان «حمله مريخي ها» نوشته چارلز ولز است. در اين فيلم تم اضطراب با توهم توطئه تركيب شده و به نوعي سعي دارد بيننده را دچار همين توهم توطئه اي كند كه تنها آمريكا توانايي ايستادن در مقابل آن را دارد. ازطرف ديگر جوسازي هايي كه خود اسپيلبرگ در سال 2005 براي فيلم خود كرد كاملا قابل توجه بود او قبل از نمايش اين فيلم به اين نكته اشاره كرد كه :«ديگر نمي توانم خوشبينانه به آسمان نگاه كنم.»
هر چند كه اين جوسازي ها توسط كارگردانان خاص هاليوودي ديگر به يك روند معمولي تبديل شده است اما به هر صورت اسپيلبرگ را بايد يكي از استثنايي ترين فيلم سازان سينماي جنگ هاليوود دانست كه هميشه در فيلم هاي خود توهم توطئه عليه آمريكا را فراموش نمي كند.
اما به طور كلي بحث حمله فضايي ها به زمين تنها به
فيلم هاي تخيلي اسپيلبرگ محدود نمي شود، بلكه نمونه هاي ديگري همچونet هم وجود دارند كه درآن به نحوي اين حمله به تصوير كشيده شده است.
نبرد لس آنجلس،تصويري از آمريكاي منجي
اما اگر به فيلم جديد جاناتان ليبسمن يعني «نبردلس آنجلس» نگاهي بياندازيم متوجه خواهيم شد كه ليبسمن دقيقا و شايد هم بهتر از اسپيلبرگ نقش يك كارگردان ژانر جنگ را ايفا كرده است.اين فيلم كه 70 ميليون دلار هزينه در بر داشته داستان حمله فضايي ها به زمين را روايت مي كند. فيلم از جايي شروع مي شود كه اولين حملات به نقاط مختلف دنيا آغاز مي شود واين حملات هر لحظه به آمريكا و لس آنجلس نزديكتر مي شود. در اين بين دنيا از نجات مردم وجلوگيري از كشته شدن آنها قطع اميد كرده و به گونه اي همه منتظرند تا ببينند ارتش آمريكا در برابر اين حمله چه خواهد كرد.
دراين بين دو چيز بيش از ديگر مسائل مورد توجه كارگردان قرار گرفته است :1-ايجاد حس نااميدي وياس2-منتظر يك ارتش ناجي بودن.
اين دو موضوع دقيقا در جايي از فيلم اوج مي گيرد كه تمام خبرگزاري ها آن گونه كه در اين فيلم نشان داده مي شود خبر از تصرف تدريجي كل دنيا توسط فضايي ها مي دهند. دراين ميان آرون آكهارت،نقش يك افسر بازنشسته را بازي مي كند كه به دليل حمله فضايي ها دوباره به كار گرفته مي شود.
او در عملياتي كه توسط يك گردان انجام مي شود نقش معاونت عمليات را برعهده مي گيرد،هر چند كه در خود عمليات او به نوعي از فرمانده عمليات نقش بيشتري در هدايت نيروها ايفا مي كند.
به طوري كه گويي فيلم سعي دارد به اين موضوع اشاره كند كه سربازاني همچون او كه در جنگ هاي متعددي مانند افغانستان، ويتنام وعراق بوده اند ازآمادگي بالايي برخوردار هستند كه حالا پس از آن جنگ ها به نوعي براي نجات بشريت وارد عرصه شده اند. درهمين جاست كه فيلم قصد تطهير نيروي نظامي آمريكا را دارد. فيلم با نمايش موجوداتي كه از فضا به اقيانوس آمده اند و از دل اقيانوس بيرون مي آيند سعي دارد بيننده را واداربه باور كردن اصل داستان كند. چرا كه اين صحنه جزو سكانس هاي دلهره آور فيلم محسوب مي شود. به ويژه كه با نشان موج هاي اقيانوس كه به ساحل مي آيند سعي دارد اين موجودات را غول آسا نشان دهد تا بيننده را به اين باور برساند كه ارتش آمريكا با چه موجوداتي مبارزه خواهد كرد.
صحنه هاي حماسي براي تطهير ارتش آمريكا
از طرف ديگر در كنار صحنه هايي كه دائما سعي دارد جنگجو بودن آرون اكهارت را به تصوير بكشد،صحنه هاي حماسي زيادي خلق مي شوند واگر بخواهيم منطقي نگاه كنيم بايد به اين موضوع اشاره داشت كه ليبسمن براي حماسه سازي از عمليات هاي سربازان وبه طور كلي ارتش آمريكا تا حد زيادي موفق عمل كرده است. به ويژه كه صحنه هاي كشته شدن سربازان آمريكايي آن قدر غم انگيز به تصوير كشيده مي شود،كه گويي كارگردان مي خواهد باور بيننده را درباره سربازاني كه چند سال پيش مردم جهان را به خاك وخون مي كشيدند عوض كند.
تمام اين نكات را اگر در كنار ضرب آهنگ تند و
صحنه هاي اكشن وجلوه هاي ويژه پر هزينه اين فيلم قراردهيم متوجه خواهيم شد كه كارگردان تلاش
فوق العاده اي در اسطوره سازي ماجرا دارد. چرا كه
صحنه هاي كشته شدن و درگيري آن قدر زياد و پشت سرهم است كه حتي به بيننده لحظه اي اجازه فكر كردن به ابعاد ديگر فيلم را نمي دهد. طبيعي است كه تكرار اين صحنه ها در غالب جلوه هاي ويژه بالا،در ذهن بعضي بينندگان اين فيلم همان موضوع مورد دلخواه سازنده فيلم را القا مي كند.
از سوي ديگر آرون اكهارت در اينجا گويي نقشي شبيه به جيك سولي(با بازي سام ورتينگتون) در آواتار دارد،چرا كه اينجا هم يك سرباز آمريكايي نقش منجي جهاني را بازي مي كند.اين دو دقيقا شبيه تك تيرانداز قهرمان فيلم »جعبه درد« است كه گويي يك زنجيره را تشكيل مي دهند.
ديالوگ هاي هدفمند،با پشت پرده هاي خاص
فيلم پر شده از ديالوگ هايي همچون:«براي جنگ با دشمن آمده ايم،براي بشريت!امروز اميد دنيا به شماست!» ديالوگ هايي كه كاملا هدفمند هستند. به طوري كه در جايي از فيلم اين موضوع را مي بينيم كه آرون آكهارت مي گويد:«تا ديروز افغانستان بود و بعد عراق و امروز فضايي ها!» اين ديالوگ فوق العاده هدفمند دقيقا سعي مي كند كه عراق و افغانستان و هر جاي ديگري كه آمريكا به آن حمله كرده است را در كنار حمله فضايي ها بگذارد تا به بيننده بگويد كه آنها هم مانند فضايي ها مشكلي براي كل كره زمين هستند و ما با حمله به آنها دردسرشان را دفع كرديم. در كنار اين مسئله با گفتن اين ديالوگ ها سعي دارد تا حمله هاي آمريكا را به نقاط مختلف جهان توجيه كند.
در كنار موج هاي مختلف توجيهي كه در فيلم به شدت ديده مي شود يكي از سكانس هاي مهم فيلم لحظه اي است كه در ذرات خانه هاي آمريكا براي نيروها باز مي شود تا سربازان خود را مسلح كنند. نمايشي كه از اين ذرات خانه داده مي شود دقيقا شبيه به فيلم هاي ديگر ژانر جنگي هاليوود است. چرا كه درآنها هم آمريكا تا بن دندان مسلح نمايش داده مي شود. حتي بسياري ازاين سلاح ها كه در فيلم به نوعي شبيه سازي شده است هنوز اختراع نشده، اما به هر صورت نمايش اين حجم از سلاح در اين فيلم تنها يك هدف را دنبال
مي كند آن هم اينكه:«تنها سلاح هاي آمريكايي مي تواند با خطرات جهاني مقابله كند، پس كار را به آمريكا واگذار كنيد و در مقابل دستيابي او به هر سلاح غير متعارفي سكوت كنيد، چرا كه روزي به نفع بشريت به كار گرفته خواهند شد.»
موضوعي كه به نوعي ديگر در فيلم هايي همچون «ترانسفورمرز» ديده مي شود،هر دوي اين فيلم ها پر از حس ناسيوناليستي آمريكايي است كه سعي دارد آمريكا را براي مردم جهان يك ناجي پاياني به نمايش بگذارد. اين موضوع حتي در لحظات انتهايي فيلم هم ديده
مي شود. به گونه اي كه پس از اينكه اين گردان از عمليات باز مي گردند دوباره بدون استراحت آماده عمليات ديگري مي شوند كه در اين صحنه فيلم سعي دارد اوج تبليغات براي نيروي نظامي آمريكا را به نمايش بگذارد. از سوي ديگر نمايش اين فيلم به نوعي
توهم سازي براي آينده اي از نوع آمريكايي مي باشد، چرا كه به احتمال زياد منظور كار گردان اين است كه به زودي جهان، با حمله فضايي ها مواجه مي شود. اما تمام اصحاب رسانه بر اين موضوع آگاهند كه اين نوع از
توهم سازي ها سال هاست تنها بهانه اي براي بزرگ نمايي آمريكا در سينماي هاليوود شده است.

 



درباره فيلم «سه درجه تب»
سندروم كمدي سوپرماركتي

عليرضا پورصباغ
عمده مشكل سينماي ايران از دوره فيلمفارسي، به فيلمنامه هاي بسيار ضعيف باز مي گردد. يكي از دلايل سقوط سينماي فارسي در اواخر سال هزار و سيصد پنجاه و شش برگردان هاي ناقص و اقتباسي آن از ساير فيلم هاي فرنگي و هندي بود، مشهورترين نمونه اش در آن دوران هم فيلم «گدايان تهران» (برگرداني ناقص از معجزه سيب) بود. اين سياق در دوران خاطره انگيز سينما در دهه شصت به دليل سياست هاي مشخص آن دوران متوقف شد، اما از اوايل دهه هفتاد اين رويه به صورت هاي مختلفي تكرار شد و نويسندگان فيلمنامه ها به جاي نفوذ و كاوش در لايه هاي عميق اجتماعي، اغلب يا آثار شبه روشنفكري مي سازند كه براي خودشان و دسته قليلي شبه منتقد قابل فهم و درك است يا چنگ به الگوي كليشه اي فيلم هاي دختر و پسري مي اندازند و به استفاده از كهن الگوهاي عاشقانه هزل اكتفا مي كنند. گروه ديگري نيز هر از گاهي به نمونه هاي آماده هاليوودي دست درازي مي كنند و با انتخاب يكي از فيلم هاي توليد هاليوود سعي مي كنند كه كپي ايرانيزه از آن تهيه نمايند. اين كپي با گرته برداري مستقيم از آثار فرنگي در اوايل دهه هشتاد شدت گرفت تا جايي كه مجيد مجيدي هم از اين قافله عقب نماند. بيد مجنون يادآور فيلم بوي خوش زن بود، كافه ستاره، كوچه ميداك را تداعي مي كرد و نمونه هاي بسياري كه حتي عين به عين از آثار فرنگي گرته برداشته بودند. اين شيوه نوعي ابتذال را براي سينماي ايران به ارمغان آورد. ضمن اينكه پي گرفتن اين سياق، پويايي و سيالي را به تدريج از سينماي ايران خواهد گرفت. چندي پيش برنامه تلويزيوني هفت نيز اين شيوه مرسوم را در يكي از برنامه ها به صورت مشخص و كامل به چالش كشيد.
استفاده از بازيگراني نظير علي صادقي و كنش هاي رفتاري تكراري بازيگراني از جنس او نظير جواد رضويان، رضا شفيعي جم و ارژنگ اميرفضلي و... نوعي گريز از قصه گويي براي مخاطب است.
فيلم سينمايي شوهر اتفاقي محصول 2008 به كارگرداني گريفين دان است، درون مايه اصلي اين فيلم مبتني بر قاعده هاي مرسوم كمدي رمانس است، كه به دليل سابقه كارگردانش در ساخت سريال هاي خانوادگي (چهار سريال پربيننده در شبكه هاي مختلف آمريكا) وي توانست كمدي تقريباً سالمي را با دوري جستن از قواعد جنسي هاليوود بسازد و براي گريز از اين ورطه مرسوم در هاليوود، قاعد هاي كلي كمدي-رمانس را با ظرافتي خاص در اثرش لحاظ كرد، اما نسخه ايراني اين فيلم يعني «سه درجه تب» كه اين روزها بر پرده سينماهاست برخلاف منبع اقتباس سينمايي اش ظرافت هاي ژانر را در نظر نمي گيرد و براي پر كردن حفره هاي داستاني اصل اثر، دست به دامان فرمول تكراري سينماي دختر و پسري مي شود. ضمن اينكه در بخش هاي مختلف ديگري اين حفره را با اجراي موسيقي و رقص در قالب عروسي پر مي كند تا مدل سينماي فارسي در اجراي موسيقي و رقص نيز در سه درجه تب شكل مشروعي داشته باشد.
چنانكه گفته شد استفاده از بازيگراني نظير علي صادقي و كنش هاي رفتاري تكراري بازيگراني از جنس او نظير جواد رضويان، رضا شفيعي جم و ارژنگ اميرفضلي و.... نوعي گريز از قصه گويي براي مخاطب است. سازندگان آثار كمدي فراموش كرده اند در سينماي كمدي قصه از اهميت بيشتري برخوردار است اين سياق در سينماي كمدي فرموليزه شده و عدول از قاعده هاي ژانري در سينماي كمدي راه را براي توليد آثار اين چنيني آسان تر مي نمايد، بهره گيري از قواعد ژانر مبتني بر يك قصه مدون اتفاقا مي تواند سطح سينماي كمدي را ارتقا دهد، اما فرمول صلاحمند براي ساخت فيلم استفاده از الگوهاي تعريف شده و تكراري كارگردان هايي نظير آرش معيريان و قدرت اله صلح ميرزايي است. اگر فيلمنامه مبتني بر اقتباس يك اثر هاليوودي نبود و نقطه اتكاي داستاني اش به خلاقيت فردي فيلمنامه نويس محدود مي شد آنچنان خرده اي بر سه درجه تب وارد نبود، اما ايده ابتدايي و بدنه فيلمنامه ملهم از يك فيلم هاليوودي است و ايرادات بسياري هم در داستان و هم در نوع اجرا بر اين شبه كمدي هزل وارد است.
سه درجه تب با وجوداستفاده از ايده هاي يك فيلم هاليوودي از همان فرمول كهنه سينماي فارسي (دختر فقير و پسر پولدار ) در كليشه اي ترين شكل ممكن بهره مي جويد و شايد تنها تفاوتش در اين است كه در پايان دخترك (الهام) پس از جاه طلبي طبقاتي اش به جايگاه اجتماعي - اقتصادي اش رجوع مي كند، تا پيام رساني و موج نصيحت گرانه فيلم در سطح انجام شود.در اصل اقتباسي اين اثر با دكتري (اما لويد با ايفاي اما ترومن) مواجهيم كه به تدريج دلبسته فردي مي شود كه طبقه فرهنگي اش با وي فاصله فراواني دارد و سازندگان اين اثر هاليوودي از اين حفره طبقاتي براي پيام رساني در عمق بهره مي برند و سؤال اينجاست سه درجه تب با ايده ابتدايي- اقتباسي اش كه مي توانست برگردان خلاقانه تري داشته باشد، به ريزه كاري هاي ژانر و داستان سرايي در سينما دقت كافي ندارد، همين موضوع سبب مي شود اين فيلم را نيز در سبد سينمايي قرار دهيم كه رسالتش، بودن اندك زماني بروي پرده سينماها و فروش معادل 100 تا 150 ميليون است و بعد از آن روانه سوپر ماركت ها مي شود تا هزينه توليد را بازگرداند.
نيش و زنبور از معدود كمدي هايي بود كه از تيپ سازي هاي ساده و سردستي يا همان كمدي هاي «سوپر ماركتي» تاحدودي فاصله گرفته بود اما سه درجه تب يك شكست مطلق براي كارگردانش به حساب مي آ يد.
اين مدل سينما ديگر نامش فيلمفارسي نيست بلكه مي توان نامي تازه برايش برگزيد، «سينماي سوپرماركتي» . فيلم «سه درجه تب» ضمن اينكه نمي تواند از ايده اوليه ابتدايي براي پرداخت يك كمدي قدرتمند بهره كافي برد، در ادامه با چنگ انداختن به طرب و ترقص به اثري كاملا افسار گسيخته بدل مي شود، هر چند كه وزير محترم ارشاد چند روز پيش فرمودند كه ديگر شاهد آثاري از اين دست نخواهيم بود، اما سينماي هزلي كه توسط برخي تهيه كنندگان در سينما پايه گذاري شده ريشه گسترده و عميق تري دارد و قطع آن و انداختن طرحي دگر بسيار مشكل است . سينماي كمدي ما متاسفانه در درون مردابي افتاده كه هيچ راه نجاتي برايش يافت نمي شود و سازندگان آثار كمدي براي توليد سعي مي كنند ساده ترين راه انتخاب كنند، افزايش نشاط عمومي همراه با آموزش هاي اصولي و بنيادين ارزش ها از طريق سينماي كمدي به مراتب آسان تراست، اما فاقد اهميت بودن فيلمنامه با آغاز و پايان بندي دقيق، و در اولويت قرار گرفتن پرداخت قصه مشكل اساسي سينماي كمدي يا به تعبير تازه تر «شير و عسلي» است.
در بخش نخست سه درجه تب ايده اي براي خلق موقعيت مطرح مي شود كه فوق العاده بكر و خلاقانه است. گرفتن شناسنامه المثني و به اشتباه ذكرشدن نام شخص ديگري در شناسنامه فردي كه تاكنون ازدواج نكرده، در همين چند سطر مي تواند دستمايه خوب و بكري براي يك كمدي شسته رفته باشد. و سازندگان مي توانستند با تكيه بر چالش رفتاري ميان شخصيت خصوصا سهيل و كريم به نتيجه بهتري دست پيدا كنند. صلاحمند زماني كه پس از چند سال جداماندن از جريان فيلمسازي نيش و زنبور را ساخت در جرايد مختلف مصاحبه هاي متعددي از وي مي ديدم كه اين مصاحبه ها و ديدگاه هاي صلاحمند با آنچه از او روي پرده هاي سينما مي بينيم كاملا متفاوت است، نيش و زنبور از معدود كمدي هايي بود كه از تيپ سازي هاي ساده و سردستي يا همان كمدي هاي «سوپر ماركتي» تاحدودي فاصله گرفته بود اما سه درجه تب يك شكست مطلق براي كارگردانش به حساب مي آ يد.

 



طرح جامع شهرك سينمايي دفاع مقدس آماده مي شود

طرح جامع شهرك سينمايي دفاع مقدس امسال آماده مي شود.
به گزارش فارس،جواد جباري، مديرعامل بنياد فرهنگي روايت در نشستي با كاركنان و هنرمندان انجمن ها و مؤسسات مختلف اين بنياد، ضمن برشمردن مهمترين برنامه هاي بنياد فرهنگي روايت و زيرمجموعه هاي آن در سال 90، از آنها خواست تا در جهت اجراي هرچه بهتر اين برنامه ها و از طريق همكاري و تعامل با هنرمندان كشور تلاشي ويژه نمايند.
جباري در اين نشست از آماده شدن طرح جامع
شهرك سينمايي در طي شش ماهه اول امسال خبر داد و افزود: با اجراي اين طرح و گسترش شهرك سينمايي دفاع مقدس و تجهيز آن به وسايل و امكانات پيشرفته، تحولي بزرگ و مهم در زمينه توليد فيلم هاي سينمايي و سريال هاي تلويزيوني به وجود خواهد آمد كه بي شك اين اقدام هم باعث تشويق سينماگران براي ورود جدي و بي دغدغه به عرصه سينماي دفاع مقدس و هم باعث افزايش كيفي قابل توجه و مطابق با استانداردهاي جهاني اين «ژانر» سينمايي در كشورمان خواهد شد.
مديرعامل بنياد فرهنگي روايت همچنين با اشاره به استقبال بي نظير سينماگران كشورمان از يازدهمين جشنواره فيلم دفاع مقدس كه پس از وقفه اي چندساله سرانجام در شهريور سال گذشته به اجرا درآمد و باعث دلگرمي علاقه مندان به اين عرصه شد، تأكيد كرد: با توجه به دوسالانه بودن اين جشنواره به ياري خدا دوازدهمين دوره اين جشنواره را سال 91 با قوت و قدرت بيشتري برگزار خواهيم كرد و لذا از تمامي فيلم سازان سينماي دفاع مقدس و ساير دستگاه هاي سينمايي، تلويزيوني و فرهنگي مي خواهيم كه از همين امسال با افزايش توليدات كيفي در اين زمينه، شرايط برگزاري هرچه بهتر اين جشنواره را كه با توليدات ارزشمند و فاخر معنا و رونق خواهد يافت فراهم سازند. وي افزود: ما نيز در مجموعه بنياد فرهنگي روايت و انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس نهايت همكاري را در پشتيباني از چنين آثاري خواهيم داشت كه نمونه آن نيز همين گسترش و تجهيز شهرك سينمايي دفاع مقدس است.
جباري همچنين برگزاري جشنواره تئاتر انقلاب و
دفاع مقدس، برگزاري دومين جشنواره جهاني هنر مقاومت (هنرهاي تجسمي) و انتشار صد عنوان كتاب چاپ اول را از ديگر برنامه هاي مهم اين بنياد در سال1390 بر شمرد.

 



يواخيم اشلگل در نشست فراسوي هاليوود و جهاني سازي: هدف هاليوود استعمار روح انسان هاست

نشست فراسوي هاليوود و جهاني شدن با حضور «هانس يواخيم اشلگل» در جشنواره بين المللي فيلم كيش برگزار شد. اشلگل مورخ، نظريه پرداز و منتقد سينمايي آلمان است كه به بهانه برگزاري اين جشنواره به كشورمان سفر كرد و ديدگاه خود را درباره سينماي غالب و حاكم بر جهان (هاليوود) بيان كرد.
وي در اين نشست بيان داشت: در سال 1989 سينماگران اميدوار شدند كه مي توان فيلم هاي بدون سانسور و معناگرا ساخت اما با تهاجم سينماي آمريكا بر همه روشن شد كه سينماي معناگرا اصلاً امكان ساخته شدن ندارد.
وي افزود: تاركوفسكي مي گفت، «سانسور رسانه هاي غربي به مراتب بيشتر از سانسورهاي بلوك شرق است و سينماي غرب بدون ارزش هاي اخلاقي كار مي كند». در حال حاضر هاليوودگرايي تمام دنيا را فراگرفته و سينماي بي هويت براي مخاطبان بي هويت درست شده است.
اشلگل ادامه داد: چشم انداز فستيوال كيش به دليل گفت وگو بين فيلم سازان و كشورهاي منطقه - كه خوب همديگر را نمي شناسند- عالي است. الآن وقت آن رسيده كه اروپا قدرت فرهنگ اسلامي را از نو درك كند.
وي بيان داشت: اين فستيوال درست در زماني برپا مي شود كه انقلاب هاي زيادي در منطقه به دست مردم صورت مي گيرد و مردم مترسك هاي كشورهاي شان را كنار مي زنند. همه ما به ياد داريم حسني مبارك را غرب و صدراعظم كشور خودم آلمان روي كار آوردند. جشنواره كيش مي تواند كاركردهاي زيادي در اين زمينه داشته باشد.
هانس يواخيم اشلگل در ادامه گفت: استعمار هاليوود، استعمار روح ها و فرهنگ ها است و فقط به حوزه سينما برنمي گردد. اين تأثير مي تواند به صورت خودآگاه و ناخودآگاه نتايج تأسف آوري داشته باشد. وي ادامه داد: در منطقه و در آسياي مركزي مشكل تقليدهاي هاليوودي را شاهد بوديم كه در حال حاضر دارند به نوعي خودشان را بازيابي
مي كنند.
اشلگل با بيان اينكه جشنواره فيلم كيش در زمان و مكان مناسبي آغاز به كار كرد، افزود: سينماي ايران نشان داده كه راه حل و راه جايگزيني فراسوي مسير هاليوود وجود دارد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14