(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 11 اردیبهشت 1390- شماره 19915

گزارش كميسيون حقوق بشر اسلامي از جنايات آل خليفه و آل سعود در بحرين
جنايت بدون مكافات!
نظرات فيلسوف لهستاني درباره نسبت ايران و انقلاب هاي منطقه
اسلاوي ژيژك: بايد در فهم مان از انقلاب خميني تجديدنظر كنيم
برنامه هاي آمريكا براي مهار نيروهاي كنترل گريز



گزارش كميسيون حقوق بشر اسلامي از جنايات آل خليفه و آل سعود در بحرين
جنايت بدون مكافات!

امور بين الملل كميسيون حقوق بشر اسلامي، طي هفته هاي اخير متون متعددي در خصوص وقايع غيرانساني بحرين منتشر كرد. بروشورهاي تخصصي با عنوان هاي «نگاهي به محورهاي نقض حقوق انساني در بحرين»، «شوراي همكاري خليج فارس و مشاركت در نقض گسترده حقوق بشر در بحرين، يمن و عربستان» و «نگاهي به رويكرد ايالات متحده آمريكا در قبال سركوب مردم بحرين» از جمله مواردي هستند كه در دسترس عموم قرار گرفت.
همچنين از سوي كميسيون3 نشست علمي با حضور حقوقدانان و كارشناسان اسلامي براي بررسي ابعاد تحولات بحرين از منظر حقوق انساني در تهران و قم از سوي اين نهاد برگزار شد. در همين راستا در هفته پاياني فروردين ماه گزارشي حقوقي با عنوان «تطبيق تحولات اخير بحرين با مفهوم جنايات عليه بشريت از منظر حقوق بين الملل؛ زاويه اي براي شناخت مسئوليت انساني خود» از سوي امور بين الملل كميسيون تهيه و در يكي از همايش هاي علمي برگزار شده توزيع شد كه ابعاد اقدامات ارتكابي در بحرين را با يكي از جنايات شناخته شده بين المللي تطبيق داده و از مخاطبين مختلف خواسته كه در جهت اجراي عدالت در خصوص مرتكبين جنايات مزبور به انحاي مختلف اقدامات لازم را مبذول دارند. امور بين الملل كميسيون به منظور بهره برداري عمومي و روشنگري هاي لازم در قبال جنايات ارتكابي در بحرين هم اينك گزارش ياد شده را در اختيار قرار داده است.
¤¤¤
¤ تطبيق تحولات اخير بحرين با مفهوم جنايات عليه بشريت از منظر حقوق بين الملل؛ زاويه اي براي شناخت مسئوليت انساني خود
1- بحرين در يك نگاه:
بحرين در 22 مردادماه 1350 شمسي رسماً استقلال خود را اعلام و در آذر 1350 رسماً عضو سازمان ملل متحد شده است. از حيث مساحت اين كشور، منابع علمي بين 706 كيلومترمربع تا 850 كيلومترمربع را ذكر كرده اند كه در واقع كوچك تر از كوچك ترين استان ايران است. از كل مساحت اين كشور قريب به چهارصد كيلومترمربع آن بياباني است. 3 شهر يا به عبارت بهتر 3 جزيره اصلي اين كشور، منامه و محرق و ستره هستند كه منامه يعني بزرگترين اين جزاير پايتخت اين كشور است. نظام سياسي اين كشور پادشاهي است و پادشاه آن شيخ حمدبن عيسي آل خليفه است كه از سال 1999 تاكنون حاكم اين كشور بوده است و اكثر مناصب كليدي كشور در اختيار خاندان آل خليفه مي باشد.
آن گونه كه برخي منابع خبري اعلام داشته اند، در بحرين از 572 مقام دولتي حائز اهميت، تنها 101 مقام به شيعيان تعلق دارد كه 18درصد مي شود. از 47 وزير تنها 10 وزير از اهل تشيع هستند كه 21درصد مي شود، از 68 معاون وزير، تنها 7 نفر از شيعيان هستند كه تنها 11درصد مي شود و از 47 دستيار وزير تنها 10 نفر شيعه مذهب هستند كه 21درصد مي شود. تركيب ديوان پادشاهي، گارد ملي، سرويس امنيت ملي و سرويس اطلاعات CIO نيز براساس اصل «فقط سني مذهب» تشكيل شده است.
شيعيان فقط 3درصد وزارت كشور و ارتش بحرين را تشكيل مي دهند. البته گفته مي شود كه شيعيان بحرين از شيعيان عربستان آزادتر هستند ولي هر موقع كه با استفاده از مكانيسم هاي صلح آميز دموكراتيك سعي مي كنند احقاق حقوق خود رامطالبه كنند مورد برخوردهاي شديد قرار مي گيرند.
بحرين كشور ثروتمندي نيست و حتي بخشي از انرژي آن توسط عربستان تأمين مي شود. اين دو كشور با يك پل 25 كيلومتري كه به نام پل فهد معروف است و در سال 1986 ميلادي افتتاح شده به يكديگر متصل مي شوند. اقتصاد بحرين وابسته به بانكداري، هواپيمايي و خدمات فرودگاهي، بنادر مجهز صنعتي، صنايع ساخت و تعمير كشتي و ناوها مي باشد. نفت و فرآورده هاي نفتي هم چنان 60% صادرات و درآمد دولت اين كشور و هم چنين 30% توليد ناخالص داخلي بحرين را تشكيل مي دهد.
برخي منابع جمعيت شناسي كشورها، اعلام مي دارند كه جمعيت بحرين طي دهه گذشته تقريباً دو برابر شده است و اتباع اين كشور كه در سال 2001، 62درصد جمعيت اين كشور را تشكيل مي دادند اكنون فقط 46درصد جمعيت كل كشور را تشكيل مي دهند و به بقيه هنوز تابعيت بحريني به جهت سياست هاي تبعيض گرايانه نظام حاكم اعطا نشده است. برابر يكي از منابع آماري كه از بقيه منابع رقم بالاتري از جمعيت را براي بحرين نشان مي دهد، جمعيت اين كشور از 650 هزار در سال 2001 به يك ميليون و بيست و سه هزار افزايش يافته است. هم چنين نسبت تعداد مردان به زنان به ترتيب 102 به 100 است.
در خصوص تركيب ديني جمعيت بحرين، منابع مختلف داده هاي متفاوتي ارائه مي كنند. برخي اعلام مي دارند كه 66درصد شيعه، 33درصد سني و بقيه مسيحي هستند. برخي اعلام مي دارند كه 75 تا 80 درصد جمعيت اين كشور را شيعيان تشكيل مي دهند و مابقي جمعيت بحرين راسني ها شامل مي شوند كه خاندان آل خليفه (كه حكومت را در دست دارند) و اعراب عتوبي از آن جمله اند. اكثر شيعيان بحرين با ايرانيان بومي جزاير ايرانيان خليج فارس هم نژاد و هم ريشه اند. در بحرين بارها اكثريت جامعه بر عليه اقليت حاكم اعتراضاتي داشته اند. برخي محققين اعلام داشته اند كه به غير از تظاهرات مسالمت آميز سال هاي 1979 و 1980، ساير راهپيمايي هاي مردم بحرين طي سال هاي بعد، به صحنه تقابل نيروهاي مسلح در اختيار حاكمان با مردم تبديل شده و اين روند تاكنون ادامه دارد.
اكثريت جمعيت تحت ستم اعم از شيعيان و يا اهل سنت خواهان اصلاحات اساسي در تمامي زمينه ها در اين كشور و پايان برخوردها و سركوب ها و برقراري نظام دموكراتيك هستند. گفته مي شود كه حكومت بحرين به شدت طي سال هاي اخير در تلاش است تا نسبت جمعيتي بحرين را تغيير دهد و در اين راستا اقدام به دادن شناسنامه بحريني به گروه هاي وسيعي از اتباع ساير كشورها كه در اختيار حاكميت بوده اند، كرده است.
2- برخي وقايع اخير بحرين
مردم بحرين 14 فوريه 2011 (25 بهمن 1389 شمسي) پيرو اعتراضات سنوات گذشته خود اين بار در حد گسترده و مسالمت آميز به اعتراض مدني در خيابان ها و مطالبه خواسته هاي سياسي اجتماعي و رفع تبعيض ها پرداختند. معترضين به صراحت اعلام كردند كه قصد ندارند حمدبن عيسي آل خليفه پادشاه بحرين را سرنگون كنند، بلكه پادشاهي مشروطه را مي پذيرند و هدف اساسي آنها بركناري خليفه بن سلمان آل خليفه (عموي پادشاه كه 40 سال است نخست وزير مي باشد) و تمام كابينه وزيران است. مخالفين همچنين به آزادي زندانيان سياسي، تشديد مبارزه با فساد مالي و برگزاري انتخابات زودرس پارلماني تأكيد كردند. در قبال اين اعتراضات كه از همه گروه ها اعم از شيعه و سني حضور داشتند، حكومت بحرين به جاي اعمال اصلاحات، رويكرد برخورد و تقابل با مردم را برگزيد. البته حكومت بحرين، ابتدا خواست با سركوب نظامي وارد شود كه از سوي برخي حاميان غربي خود خصوصا آمريكا منع شد. به همين جهت برخورد با تظاهرات كنندگان و مردم از طريق نيروهاي پليس و امنيتي پيگيري شد كه همين روند، منجر به كشته و مجروح شدن تعداد قابل توجهي شد.
با گسترش اعتراضات طي هفته هاي بعد و مذاكرات انجام شده بين مقامات بحرين با آمريكايي ها و حكام عربي ديگر منطقه و زدوبندهاي انجام شده، چراغ سبز آزادي هرگونه رفتار در اختيار حاكمان بحرين قرار گرفت و بدين ترتيب نحوه برخورد حاكمان بحرين وارد فاز جديدي شد و با به كارگيري نيروهاي مسلح، سركوب ها در حد وسيع پيگيري شد. برابر آنچه در منابع مختلف اعلام شده، در اين مدت نيروهاي متعددي از سوي حاكمان عربي همجوار خصوصا عربستان و امارات و كويت به صورت محرمانه بنا به خواست حاكمان بحرين وارد اين كشور شده اند تا با ايفاي نقش مزدوري به سركوب مردم معترض بحرين مبادرت ورزند.
در 13 مارس 2011(22 اسفند 1389) پيرو تقاضاي بحرين و با ادعاي برخورداري از همياري در چارچوب شوراي همكاري كشورهاي حاشيه خليج فارس، به صورت علني حداقل هزار نيروي نظامي سعودي و حداقل 500 افسر پليس اماراتي وارد بحرين شدند و سركوب وسيع نظامي ابعاد وسيع تري پيدا كرد كه تاكنون ادامه دارد. در اين مدت وقايع غيرانساني متعددي روي داده كه جزئيات آن تفصيلي است ولي اگر قرار باشد فقط به سر تيترهايي از وقايع اشاره شود، از باب نمونه مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- سركوب مسلحانه تجمعات مسالمت آميز مردمي و كشته و مجروح كردن ده ها نفر اعم از زن و مرد و كودك.
2- اعمال سياست بازداشت خودسرانه و دسته جمعي طيف وسيعي از شهروندان توأم با ضرب و شتم شديد دستگيرشدگان (آمارهاي متعددي از دستگيرشدگان وجود دارد. فعالين حقوق بشر بحريني مي گويند از هر 10 بحريني يك نفر دستگير شده است).
3- ناپديد شدن تعداد زيادي از شهروندان بحرين در اثر اقدامات نيروهاي سركوبگر.
4- شكنجه و اذيت و آزار دستگيرشدگان در بازداشتگاه هاي مخفي و بدون استاندارد كه در مواردي به مرگ فرد بازداشتي منتهي شده است.
5- منع برگزاري هرگونه مراسم بزرگداشت براي كشته شدگان وقايع اخير.
6- حمله به مساجد، مراكز آموزشي و فرهنگي كه احيانا معترضين در اين اماكن حضور داشته يا نيروهاي امنيتي قصد دستگيري افرادي در اين اماكن را داشته اند و در موارد متعدد تخريب كامل مسجد يا مكان فرهنگي مزبور و به آتش كشيدن منابع مقدس.
7- توقيف رسانه هاي متعدد و اعمال سانسور شديد و محدودسازي همه جانبه فعاليت نمايندگان رسانه هاي حقيقت ياب فراملي.
8- اعمال سياست محروميت از اشتغال در محيط هاي شغلي مختلف حتي بخش خصوصي براي بسياري از مردم معترض.
9- توقيف بسياري از انجمن ها و نهادهاي مدني و فعالين آنها.
10- همراهي كامل مراجع قضايي اين كشور با بازداشت هاي خودسرانه، شكنجه و اذيت و آزار دستگيرشدگان، حملات به منازل مردم و تخريب اموال شخصي افراد.
11- اهانت به نمادهاي مذهبي شيعيان.
12- گروگانگيري اتباع چندين كشور مقيم بحرين از جمله ممنوع الخروج كردن طيف گسترده اي از ايرانيان مقيم بحرين، از سوي ديگر برخي منابع گفته اند كه حاكمان اين كشور دستوري مبني بر اخراج دائمي تمامي اتباع ايراني مقيم اين كشور حتي زنان ايراني كه سال هاست با تبعه هاي ايراني الاصل بحريني ازدواج كرده بودند و بسياري از آنان تابعيت بحرين را نيز دريافت كرده بودند، صادر كرده اند.
13- بكارگيري نيروهاي مزدور خارجي براي سركوب مردم بحرين كه بنا به گفته برخي منابع خبري، مزدوران مزبور شامل كشورهاي اردن، يمن، پاكستان، كويت، عربستان و امارات مي شوند و به بسياري از مزدوران مورد استفاده شناسنامه بحرين اعطا شده در حالي كه برخي شهروندان اين كشور مدت 40 سال است كه در بحرين به سر مي برند و از مادران بحريني بدنيا آمده و در اين كشور ازدواج كرده اند اما هنوز به آنان تابعيت بحرين اعطا نشده چرا كه پدران آنها از شيعيان هستند.
14- جلوگيري از خدمات درماني به مجروحين سركوب اخير و دستگيري بسياري از پزشكان و پرستاران مراكز درماني به جهت درمان مجروحين و هرگونه همياري انساني.
15- تخريب ميدان لؤلؤ منامه كه به دليل تجمع 29 روزه مردم بحرين، به سمبل انقلاب اخير مردم بحرين تبديل شده بود براي نشان دادن اين سياست كه ديگر امكان تجمع و اعتراض و تحصن مردمي كاملا منتفي است.
16- صحنه سازي هاي كاذب براي زمينه سازي حمله به اماكن مسكوني و مغازه هاي مخالفين از جمله اينكه مثلا در برخي گزارش هاي اعلام شده كه عكس هاي رهبران حزب الله لبنان را خود مزدوران رژيم به منازل اهداف مورد نظر خود نصب كرده، سپس با اين بهانه به حريم مردم تجاوز و تخريب اموال كرده اند.
17- برابر برخي گزارشات، در اقدامات حكومت بحرين طي هفته هاي اخير بارها از سلاح هاي خوشه اي و ديگر سلاح هاي ممنوعه نيز عليه تجمعات مردمي استفاده شده است و در چند مورد افرادي كه در خيابان در حال تردد بوده و در حالي كه هيچ سلاح سرد يا گرمي را حمل نكرده اند و تسليم نيروهاي سركوبگر شده اند، مستقيم هدف گلوله از ناحيه سر قرار گرفتند، به نحوي كه عكس هاي جمجمه هاي متلاشي شده آنان در سطح جهاني منتشر شده است.
سياهه اقدامات خلاف موازين حقوق بشر در بحرين طي هفته هاي اخير بسيار گسترده است، مع هذا آنچه در اين مجال پس از ذكر برخي از سرتيترها قابل توجه است اينكه در آستانه شصتمين روز انقلاب مردم بحرين، مقامات بحريني از فرماندهان سركوبگر عربستاني و اماراتي تقدير و تشكر و طي سفرهاي متقابل مقامات اين كشورها، اعلام شد كه اوضاع در اختيار است و آرامش حاكم شده است در حالي كه خبرهاي متعدد همچنان حكايت از استمرار دستگيري هاي گسترده و حمله مأمورين به اماكن مختلف مردم بحرين دارد. در اين بين البته برخي از فعالين شناخته شده حقوق بشر اين كشور طي روزهاي پاياني فروردين با وثيقه از زندان آزاد شدند ولي افراد متعدد ديگري بازداشت و در شرايط نامعلومي قرار دارند.
طي هفته هاي اخير برخي از مفتيان عربستاني يا برخي كشورهاي ديگر عرب منطقه همراه با جنايات حاكمان بحريني، علنا فتواي مبني بر جواز قتل معترضين بحريني يا عدم نياز به هرگونه دلسوزي در اين زمينه را نيز صادر كرده اند كه در مجموع حاكي از وجود انحرافات فكري عميق در برخي محافل منطقه به عنوان زمينه ساز يا تقويت كننده جنايتكاران و گروه هاي تروريستي بين المللي همانند القاعده و طالبان مي باشد كه از تأثير اين لايه ها در شكل گيري جنايات يا استمرار آن در سطح داخلي كشورهايي همانند بحرين نيز نبايد غافل شد. به هر حال به لحاظ تحولات اخير بحرين لازم است تأملي بر ابعاد حقوقي جنايات عليه بشريت انجام شود تا بتوان از حيث حقوقي به ارزيابي دقيق تري در تحليل رويدادهاي بحرين رسيد.
3- برخي ابعاد حقوقي جنايات عليه بشريت در موازين بين المللي
1-3) تعريف جنايات ضدبشريت
جنايات برضد بشريت در منابع متعددي تعريف شده اند. از مهمترين اسنادي كه تعريفي از جنايات ضدبشريت ارائه كرده اند، اساسنامه دادگاه نورنبرگ، اساسنامه دادگاه توكيو، قانون شماره10 شوراي كنترل، اساسنامه دادگاه كيفري بين المللي براي يوگوسلاوي سابق (ماده5)، اساسنامه دادگاه كيفري بين المللي براي روآندا (ماده 3) و پيش نويس 1996 كميسيون حقوق بين الملل درمورد «قواعد مربوط به جنايات برضد صلح و امنيت بشري» (ماده18) مي باشند.
اساسنامه ديوان كيفري بين المللي، در واقع، با توجه به اين اسناد و همچنين آراء صادره از محاكم بين المللي تلاش كرده است تا تعريفي نسبتاً جامع از جنايات برضد بشريت ارائه كند. البته تعريف جنايات بر ضد بشريت از پيش نويس اساسنامه تا متن اصلي دچار تحولاتي شده است كه به ترتيب مورد اشاره قرار مي گيرند:
الف) تعريف جنايات برضد بشريت در پيش نويس اساسنامه ديوان كيفري بين المللي
تعريفي كه كميته مقدماتي از جنايات برضد بشريت ارائه كرد درماده5 بند دال پيش نويس اساسنامه همراه با پيشنهاداتي ارائه شد. اين تعريف در جريان كنفرانس رم مورد بحث قرار گرفت. ذكر چند نكته در جريان مذاكرات در مورد جنايات برضد بشريت حائز اهميت است:
1- پيشنهاد برخي از كشورها درخصوص افزايش فهرست جنايات برضد بشريت؛ از جمله مي توان پيشنهاد كوبا در مورد لحاظ كردن «تحريم اقتصادي» به عنوان جنايات ضدبشريت يا پيشنهاد درج امكان سقط جنين درمورد حاملگي اجباري و... را نام برد.
2- مسئله تجاوزات و خشونت هاي جنسي نيز از مطالب بحث برانگيز بود؛ باتوجه به منطق عبارات مندرج در پيش نويس اساسنامه احتمال شمول آن به همجنس گرايان نيز وجود داشت. اين ابهام بيشتر از متن انگليسي برمي آمد زيرا در متن فرانسه از كلمه سكس(Sex) استفاده شده بود كه به روشني دلالت بر «زن» و «مرد» مي كند، درحالي كه در متن انگليسي از جندر (Gender) به معناي «جنسيت» استفاده شده بود كه مي توانست باتوجه به ساختار و شرايط هر جامعه اي معناي خاصي داشته باشد و بنابراين ممكن است شامل همجنس گرايان يا تغيير جنس دادگان و غيره نيز شود.
سرانجام پس از بحث هاي مفصل جنايات برضد بشريت با ابعاد وسيع تر از پيش نويس اساسنامه مورد پذيرش قرار گرفت و در ماده7 اساسنامه ديوان كيفري بين المللي درج شد.
ب) تعريف جنايات برضد بشريت در اساسنامه ديوان كيفري بين المللي
طبق ماده7 اساسنامه ديوان كيفري بين المللي، منظور از جنايات برضد بشريت، اعمال مشروحه زير است كه در يك حمله «گسترده» يا «سازمان يافته» بر ضد يك «جمعيت غيرنظامي» و با «علم به آن حمله» ارتكاب يابند:
1- قتل؛
2- قلع و قمع كردن؛
3- به بردگي گرفتن؛
4- كوچ يا جابه جايي اجباري جمعيت؛
5- حبس كردن يا ايجاد هر شكل ديگر محروميت شديد از آزادي جسمي كه بر خلاف قواعد بنيادين حقوق بين الملل باشد؛
6- تجاوز جنسي، بردگي جنسي، فاحشگي اجباري، حاملگي اجباري، عقيم كردن اجباري و هر نوع خشونت جنسي مشابه با آنها؛
7- آزار هر گروه يا هر تجمع مشخصي به علل سياسي، نژادي، ملي، قومي، فرهنگي، مذهبي يا جنسي (مذكور در بند3) و يا هر عمل مندرج در اين بند يا هر جنايت مشمول صلاحيت ديوان براساس معيارهايي كه در سطح جهاني به موجب حقوق بين الملل، غيرقابل قبول شناخته شده اند؛
8- ناپديد كردن اجباري (اشخاص)؛
9- آپارتايد؛
10- ساير اعمال ضدانساني مشابه كه عامداً به قصد ايجاد رنج زياد يا صدمه شديد به جسم يا سلامت جسمي يا روحي صورت پذيرد.
2-3) عوامل مؤثر در تحقق جنايات برضد بشريت
سه عامل بايد در تحقق جنايات برضد بشريت ملحوظ شوند:
الف) وقوع حمله بر ضد جمعيت غيرنظامي؛
براي اين كه اعمالي، جنايات برضد بشريت محسوب شوند بايد در قالب «حمله برضد جمعيت غيرنظامي» ارتكاب يابند. شق الف از بند2 ماده7 اساسنامه در تعريف «حمله برضد جمعيت غيرنظامي» اعلام مي دارد كه: «منظور رفتاري است كه مشتمل بر ارتكاب چندين عمل از اعمال مذكور در بند يك برضد هر جمعيت غيرنظامي است كه در تعقيب يا پيشبرد سياست يك دولت يا يك سازمان براي انجام چنين حمله اي صورت گرفته باشد.
چندين نكته در اينجا قابل تأمل است:
اولاً منظور از «حمله» هرگونه فعاليتي است كه سبب بروز آسيب به قربانيان آن باشد اعم از اينكه اين حمله توأم با كاربرد زور يا توأم با اجبار و الزام باشد. بنابراين، «حمله» مورد نظر در اينجا الزاماً به معناي انجام عمليات نظامي نيست. لذا جنايات بر ضد بشريت مي تواند در خارج از «مخاصمات مسلحانه» هم ارتكاب يابند؛ به عبارت ديگر ارتكاب به جنايات برضد بشريت در زمان صلح هم امكان پذير است.
ثانياً اين «حمله» بايد بر ضد «جمعيت غيرنظامي» انجام شود. منظور از جمعيت غيرنظامي افرادي است كه نظامي نبوده، يا اگر نظامي هستند در مخاصمه مسلحانه مشاركت ندارند. ماده 50 پروتكل1 ژنو مورخ 1977 در مورد حمايت از قربانيان مخاصمات مسلحانه بين المللي اشعار مي دارد: جمعيت غيرنظامي شامل كليه مردم غيرنظامي مي شود و همچنين حضور افرادي به طور منزوي در بين جمعيت غيرنظامي كه غيرنظامي محسوب نمي شوند، لطمه اي به ويژگي غيرنظامي آن جمعيت وارد نمي كند. حمله به اين جمعيت، جنايات برضد بشريت محسوب مي شود، اما اين حمله برضد «جمعيت غيرنظامي» درعين حال بايد از ويژگي ديگري هم برخوردار باشد.
ب) «گستردگي» يا «سازمان يافتگي» حمله؛
براي اين كه حمله اي برضد جمعيت غيرنظامي، جنايت بر ضد بشريت تلقي شود بايد «گسترده» يا «سازمان يافته» باشد. اين معيارها فقط به طور خاص در اساسنامه دادگاه كيفري بين المللي براي روآندا (ماده3) پيش بيني شده اند، درحالي كه در اساسنامه دادگاه كيفري بين المللي براي يوگوسلاوي سابق (ماده5) چنين معيارهايي پيش بيني نشده اند.
در كميته مقدماتي در هنگام تهيه پيش نويس اساسنامه ديوان كيفري بين المللي حمايت نسبتاً وسيعي از معيارها «گستردگي» و «سازمان يافتگي» حمله به عمل آمد. منظور از «گسترده بودن» آن است كه حمله بايد به طور وسيع و برضد عده قابل توجهي از مردم غيرنظامي انجام شود؛ لذا جناياتي كه در اثر اعمال پراكنده ارتكاب يابند، نمي توانند جنايات برضد بشريت ملحوظ شوند. غرض از «سازمان يافتگي» هم آن است كه حمله بايد براساس يك «سياست» يا «طرح تنظيم و هماهنگ شده اي» انجام شود. همانطور كه بند1 ماده7 اساسنامه ديوان كيفري بين المللي مي گويد حمله بايد «گسترده» يا «سازمان يافته» باشد، پس اگر يكي از دو ويژگي تحقق يابد كافي است. حال اگر رفتار مجرمانه اي براي تعقيب، يا اجراي سياست يا طرحي انجام پذيرد معيار «گستردگي» آن رفتار لازم نيست يا مي تواند فقط به عنوان مقياس اختياري براي اندازه گيري رفتار مجرمانه به كار رود. حال علاوه بر وجود يك يا هر دو ويژگي فوق در «حمله» بايد ثابت شود كه «علم به آن حمله» هم وجود داشته است.
ج) علم به حمله
قسمت آخر بند1 ماده7 اساسنامه ديوان اشاره مي دارد كه مرتكب بايد «علم به حمله» داشته باشد. به عبارت ديگر، علاوه بر اين كه حمله بايد «گسترده» يا «سازمان يافته» و بر ضد «جمعيت غيرنظامي» انجام شود، بايد، عامل، علم به آن نيز داشته باشد؛ يعني عامل بايد يكي از اعمالي كه به عنوان جنايت بر ضد بشريت در بند اول ماده7 پيش بيني شده را مرتكب شود. مع هذا لازم نيست ثابت شود كه مرتكب، آگاهي يا قصد ارتكاب رفتار مجرمانه «گسترده» يا «سازمان يافته» را داشته است. بدين ترتيب، 10موردي كه در ماده7 اساسنامه ديوان به عنوان مصاديق جنايات بر ضد بشريت مقرر شده را مي توان در كل به سه دسته تقسيم كرد:
-جنايات بر ضد تمامت جسمي و روحي افراد؛
-جنايات برضد آزادي هاي افراد؛
-ساير اعمال ضد بشري.
4- واكنش مجامع بين المللي و چشم انداز آتي
در قبال وقايع بحرين اگر چه نهاد كميسرعالي حقوق بشر ملل متحد، سازمان بين المللي كار، تعدادي از گزارشگران موضوعي حقوق بشر اظهار نظرهايي حاكي از محكوميت اقدام غيرانساني در بحرين و دفاع از مطالبات انساني ملت بحرين داشته اند و اگرچه در اين مدت سازمان هاي غيردولتي بين المللي فعال در زمينه حقوق بشر يا حقوق بشردوستانه از قبيل سازمان عفو بين الملل، سازمان ديده بان حقوق بشر، سازمان مبارزه با شكنجه و ده ها نهاد ديگر مشابه از جمله كميته بين المللي صليب سرخ گزارش هاي متعددي از جزئيات جنايات ارتكابي در بحرين منتشر كرده اند ولي از سوي نهادهاي تأثيرگذار بين المللي اقدام خاصي صورت نگرفته است و تقريباً نوعي بي تفاوتي يا سكوت را در عملكرد مجامع مؤثر بين المللي مي توان مشاهده كرد. در خصوص وقايع بحرين حتي شوراي حقوق بشر سازمان ملل نيز نشست ويژه اي برگزار نكرده است و رئيس شوراي امنيت نيز در اظهارنظري كوتاه اعلام داشت كه شورا در اين خصوص ورودي نخواهد داشت.
بدين ترتيب با مشاهده وقايع بحرين و برخي كشورهاي ديگر از جمله يمن بار ديگر طيف گسترده اي از سؤال ها براي فعالين حقوق بشر مستقل در سراسر جهان مطرح مي شود. سؤالاتي از قبيل اينكه چگونه مي توان قواعد مبارزه با بي كيفر ماندن جنايتكاران را در عرصه جهاني بدون تبعيض به اجرا درآورد؟
آيا مي توان پيش بيني كرد كه در آينده، حاكمان هر كشوري كه مرتكب جنايات عليه بشريت بشوند در قبال عملكردهاي خود در عرصه جهاني در معرض پاسخگويي قرار خواهند گرفت؟ آيا قطعنامه صادره شوراي امنيت در خصوص ليبي را به عنوان مصداقي براي توسعه دامنه مفهومي جنايات عليه بشريت و سرعت واكنش مهم ترين ركن سازمان ملل در قبال اين جنايات مي توان ارزيابي كرد و نسبت به آينده به حاكمان زورگو و جنايتكار در هر نقطه جهان اين هشدار را داد كه سركوب و ارتكاب جنايات ضدبشري حتي اگر در ظاهر ثباتي براي حكومت شما ايجاد كند، پايداري ندارد و بزودي عدالت در مورد شما به اجرا درمي آيد؟ آيا مي توان مبتني بر اعمال اصل صلاحيت جهاني، اين انتظار را داشت كه وقتي عوامل هر حكومتي از جمله بحرين مرتكب جنايات عليه بشريت شدند، توسط مراجع قضايي همه كشورها تحت تعقيب قرار خواهند گرفت و اگر وارد هر كشوري شوند، امكان دستگيري و رسيدگي به اتهامات آنان وجود دارد؟ آيا مي توان اميد داشت كه ديوان كيفري بين المللي در اجراي صلاحيت هاي خود امكان رسيدگي به جنايات عليه بشريت ارتكابي از سوي همه دولتمردان يا مزدوران وابسته آنها از جمله مقامات بحرين و مساعدت كنندگان و ياري دهندگان آنها خصوصاً سركوب گران عربستاني و اماراتي را در آينده خواهد يافت؟ آيا اين پيش بيني هاي خوش بينانه براي اجراي عدالت، نوعي خيال پردازي است و جامعه جهاني همچنان در بند برخي قدرت هاي سياسي، شاهد استفاده ابزاري از قواعد حقوقي در موارد مورد نظر قدرت ها خواهد بود و تا رسيدن به جهاني بهره مند از مكانيزم هاي اجراي عدالت غيرتبعيض آميز در پرتو رعايت حقوق بشر فاصله بسياري داريم و راه درازي در پيش است؟
توجه و حساسيت نسبت به تحولات حقوق بشري در هر نقطه جهان از جمله وقايع اخير بحرين و تأمل در پرسش هايي همانند آنچه مطرح شد و مطالعه منابع تفصيلي متعدد موجود و در دسترس، همه ما را به سوي عدالتخواهي رهنمون مي سازد و در اين راستا هر يك از ما مي توانيم براي خود و ديگران انسان هاي مفيدتري باشيم. چشم انداز آتي در اختيار ما انسان هاست. اگر بخواهيم كرامت ما و ديگران حفظ شود و ناقضين حقوق بشر آرامش نداشته و هر روز در سراسر جهان مطرودتر شوند و وقايعي همانند آنچه اين روزها در بحرين مي گذرد استمرار نيابد يا در كشورهاي ديگر بوقوع نپيوندد، توسعه آگاهي ها و نشر حقائق، مهم ترين عنصر ضروري است و همين عنصر است كه همه ما را به حركت وامي دارد و بساط ظالمان را در هم مي پيچد.
به اميد رهايي هر چه سريع تر همه ملت هاي تحت ستم از جمله ملت مظلوم بحرين.

 



نظرات فيلسوف لهستاني درباره نسبت ايران و انقلاب هاي منطقه
اسلاوي ژيژك: بايد در فهم مان از انقلاب خميني تجديدنظر كنيم

اسلاوي ژيژك فيلسوف اروپايي، كه به دليل موضع گيري ها و اظهارنظرهاي سياسي اش خصوصاً درباره مسائل ايران و جانبداري از جريانات روشنفكري ايراني، به يكي از اسطوره هاي جريان جوان روشنفكري غربزده ايران تبديل شده است، به تازگي در گفت وگويي درباره شرايط جديد خاورميانه و انقلابهاي منطقه اين وضعيت را اوج دورويي و تناقض غربي ها دانست.
به گزارش رجانيوز، آغاز دومينوي انقلابها در خاورميانه برخي از چهره هاي مشهور فلسفي غرب مانند بديو و ژيژك را نيز به اظهارنظر واداشته است. ژيژك كه در آغاز اين وقايع، دو يادداشت درباره انقلابهاي عربي نوشته بود، هفته گذشته نيز در مصاحبه با «گريك لفت رويو» نگاه خودش درباره وقايع اخير را بيشتر تشريح كرد.
او ضمن پيوند دادن اعتراض هاي اخير انگليس و اروپا با انقلابهاي منطقه خاورميانه براساس «مطالبه عدالت اقتصادي»، تأكيد كرد كه «نئوليبراليسم در بحران است.»
وي در ادامه و همانند مقاله پيشينش با عنوان «دورويي غرب؛ هنگامي كه ملت عرب قيام مي كند» نتوانست هراس خودش از محوريت اسلامگراها در اين انقلابها را پنهان كند. وي گفت: «تا به حال واكنش اروپايي هاي نژادپرست اين بود كه مي گفتند ما دوست داريم عربها دموكراتيك بشوند. اما آنها كه بدوي اند. بنيادگرايي مذهبي و ملي گرايي ضدصهيونيستي تنها عواملي هستند كه مي توان عامل خيزش اجتماعي در كشورهاي عربي شود.»
وي در بخش ديگري از مصاحبه با اشاره به نسبت انقلابهاي منطقه و انقلاب اسلامي ايران مي گويد: «در حال حاضر ما نيازمند تجديدنظر درباره برخي وقايع قديم مانند انقلاب (امام) خميني هستيم. الان اين روشن شده كه انقلاب خميني يك تصاحب بنيادگرايانه نبوده است». وي در يك جمع بندي نسبت به انقلابهاي منطقه مي گويد: «اكنون ما نيازمند اين هستيم كه اين دور باطل را كه انتخابهاي ما هميشه محدود به ليبرالهاي غربگرا و بنيادگراهاي مذهبي بود بشكنيم.»
ژيژك به عنوان يك متفكر چپ كه همواره منتقد سياستهاي ليبراليستها بوده، در ادامه با انتقاد از اوباما كه در ليبي چه مي كند و چرا نسبت به بحرين سكوت در پيش گرفته، ماهيت هر دو انقلاب را دموكراتيك عنوان كرد.
او با اشاره به حمله غرب به ليبي با عنوان عادي سازي مجدد شرايط آنجا، تأكيد مي كند: «چرا ما اين اندازه در ليبي متمركز شده ايم؟... ما مي توانيم اين را به ظاهر به يك مبارزه ضدبنيادگرايانه تعبير كنيم و بنابراين رسانه ها مي توانند از وقايعي كه همزمان در بحرين اتفاق مي افتد با سكوت بگذرند؛ جايي كه عربستان سعودي مستقيماً به يك كشور ديگر ورود نظامي كرده تا با ماجرايي برخورد كند، اگرچه ماجراي بحرين مبارزه اي دموكراتيك باشد مانند ماجراي مصر. اما اوباما در اين موضوع كجاست؟ رهبران غربي كجايند؟ تنها اميد من اين است كه اين وضعيت به زودي به پايان برسد و پايان دهنده اين ماجرا عربستان سعودي است»
ژيژك در ادامه با اشاره به وضعيت مصر مي گويد: «بسيار غم انگيز خواهد بود اگر مصر بخواهد پيرو غرب و پيرو ليبرال سرمايه داري شود. در شرايط كنوني ، مهم اين است كه اتحاديه هاي صنفي و دانشجويي چگونه خودشان را سازماندهي مي كنند. جنگ واقعي اكنون است.»
او در ادامه درباره ادعاهاي حقوق بشري غرب درباره ايران مي گويد: «در رابطه با وقايعي كه در كل منطقه در جريان است، اين خيلي مهم است كه در عربستان سعودي و امارات چه مي گذرد. اينجا همان جايي است كه شما دورويي و تناقض غربي ها و مطلقاً خالص ترين پارادوكس غربي ها را مشاهده مي كنيد. آمريكا درباره حقوق بشر در ايران نگران است و ايران را به عنوان شيطان معرفي مي كند. من متأسفم اما اگر شما نگران حقوق زنان در خاورميانه هستيد، ايران در مقايسه با عربستان سعودي يك بهشت است. احمدي نژاد يك يا دو وزير زن در كابينه اش دارد. دوستان به من مي گويند كه مردان در آنجا احمقند. اگر شما به يك اداره برويد حتي اگر وزير مرد باشد، شما براي انجام دادن كارهايتان مجبوريد با يك زن كار كنيد تا كارتان انجام شود. در تمام امارات شما با يك بردگي جديد نسبت به كارگران فيليپيني فقير مواجهيد. من فكر مي كنم نكته بسيار مهم اين است كه روند اين گونه توسعه ها در برابر اين تحولات و تناقضات شروع بشود.»
اما ژيژك در حالي كه در آغاز گفت وگوي خود از اميدهايي براي بيداري چپ راديكال در بحرانهاي اروپا سخن گفته، در پايان مصاحبه و هنگامي كه با سؤالات مصاحبه كننده درباره وضعيت يونان مواجه مي شود، سوگمندانه به بحران نظري چپ ها نيز اعتراف مي كند:
«برخي متفكران چپ فكر مي كنند ما مي دانيم امروز براي كاپيتاليسم و نئوليبراليسم چه اتفاقاتي در حال وقوع است و فقط نمي دانيم چگونه بايد مردم را بسيج كرد. اما من فكر مي كنم ما چپ ها واقعاً نمي دانيم چه چيزي در حال وقوع است. به طور خلاصه من خوش بين نيستم. من نمي توانم به شما دستورالعملي بدهم كه چه كار بايد بكنيد. همه چيزي كه من مي دانم و رويش ايستاده ام اين است كه ما بايد فشار بياوريم كه كارهايي انجام بدهيم، اگر مي خواهيم به سمت يك جامعه استبدادي نرويم، اين زماني است كه مدينه فاضله محقق مي شود.»
وي طي يادداشتي كه در هفته هاي پاياني سال گذشته درباره وقايع منطقه منتشر شد نيز بر اين ايده پاي فشرد كه آنچه رخ داده نسبتي با بنيادگرايي راديكال مانند طالبان ندارد اما سؤال اساسي اين است كه چه خواهدشد و كدام يك از سه گروه اسلامگراها، چپ ها و ليبرالها قدرت را به دست خواهندگرفت؟
او در اين يادداشت با عنوان «دو رويي غرب هنگامي كه ملت عرب قيام مي كند» به نحوي دست به بزرگنمايي چپ زده و نتوانسته اين هراسش را پنهان كند كه پس از اتحاد چپها و اسلامگراها براي پيروزي، ممكن است اسلامگراها، چپ ها را حذف كنند. وي مي نويسد: «بي چون و چرا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه هميشه روي كارآمدن اسلام گرايي راديكال در كشورهاي مسلمان از بين رفتن چپ سكولار را درپي داشته است» او براي اين موضوع مثال ايران را در نظر دارد.
وي درباره احتمال بازسازي ليبرال وجهه حكومت مصر مي نويسد: «اگر وضعيت به گونه اي تثبيت شود كه رژيم سابق با يك جراحي زيبايي ليبرال تداوم يابد، بايد منتظر ظهور ناگهاني بنيادگرايي بود. براي باقي ماندن ميراث ليبرال، يك كمك ائتلافي ازسوي چپ راديكال ضروري خواهدبود. براي برگرداندن اين كمك به مصر، واكنش بسيار فرصت طلبانه و بسيار بي شرمانه اي در سي ان ان به توني بلر شده است: نوعي تغيير الزامي است اما اين تغيير بايد تغييري پايدار باشد. تغييري پايدار درمصر تنها مي تواند به معني نوعي سازش با نيروهاي مبارك باشد كه اين نوع تغيير، همراه با گسترش آرام حلقه قدرت در زير پوسته آن است. به اين خاطراست كه اكنون صحبت كردن از انتقال مسالمت آميز نوعي گستاخي است، درحالي كه مبارك با سركوب معترضين اين انتقال را ناممكن ساخته است. پس از اين كه ارتش به مقابله با تظاهركنندگان فرستاده شد، انتخاب واضح بود، تغييري ظاهري: يعني چيزي تغيير مي كند تا همه چيز شبيه هم شود، يا يك گسستگي حقيقي شكل مي گيرد.»
وي درباره سرنوشت مصر نوشته بود: «دورويي ليبرال هاي غربي جالب است. آنها نزد عامه از دموكراسي حمايت مي كنند، اما اكنون كه مردم در برابر حكام مستبد تحت لواي آزادي سكولار و عدالت؛ نه تحت دين، شورش مي كنند، بشدت نگران هستند. چرا نگران؟ چرا از اين كه آزادي شانسي براي ظهور پيدا كرده است خوشحال نيستند؟ اكنون بيش از هر زمان ديگر شعار مائوزدونگ در خور است: «هرج و مرجي بزرگ در بهشت وجود دارد، اين موقعيتي است عالي.» سرانجامي كه همه مي بايست به آن چشم داشته باشيم، رفتن مبارك از مصر است. اما كجا برود؟ پاسخ روشن است: به دادگاه لاهه3. اگر قرار باشد كسي در جايگاه متهم قراربگيرد، خود او است.»

 



برنامه هاي آمريكا براي مهار نيروهاي كنترل گريز

رهبر انقلاب در ديدار با مردم استان فارس ضمن اشاره به تحولات منطقه گفتند: «آمريكا در اين قضايا غافلگير شد، ضربه به او ناگهاني وارد شد؛ صهيونيستها همين جور، دولتهاي مستعمر پرمدعاي اروپائي همين جور- اينها غافلگير شدند- اما مي خواهند هر جور ممكن است، بر صحنه مسلط شوند.»دلايل غافلگيري آمريكا در تحولات اخير خاورميانه، تلاش آمريكا براي كنترل اين انقلاب ها و برنامه غرب در بحران ليبي از جمله محورهاي گفت وگوي پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي خامنه اي با حسين رويوران، كارشناس امور سياسي خاورميانه است.
¤ ¤ ¤
¤ موج بيداري اسلامي در خاورميانه، موجب غافلگيري آمريكا و اسرائيل شده است. دليل اين غافلگيري چه بوده است؟
-غرب نهاد قدرت در اين كشورها را به نحوي تعريف كرده بود كه اين نهادها به دليل سازمان هاي امنيت و سركوب هايي كه در اين كشورها وجود داشت، تحت كنترل كامل بودند و نيروهاي كنترل پذير توان حركت در جهت تغيير را نداشتند. اما غافلگيري آمريكا از آن جا بود كه نيروهاي كنترل گريز- جواناني كه آمريكا تصور نمي كرد كه آن ها بتوانند كاري انجام دهند- آمدند و غرب را غافلگير كرده و نظام را سرنگون كردند. اين امر نشان مي دهد كه نيروهاي كنترل گريز يكي از مهم ترين عناصر اجتماعي هستند كه توان تغيير دارند و از آن جا كه جوان هستند، اميد زيادي مي توان به آن ها داشت. يكي از دلايل مواضع متناقض آمريكا همين بحث غافلگيري و عدم داشتن اطلاعات كامل براي ارائه يك راهبرد در وضعيت فعلي است. براي مثال در ارتباط با مصر، حسني مبارك83، 84 سال دارد و طبيعي است كه يكي از گزينه ها احتمال مرگ او بود. بنابراين براي آمريكايي ها مهم بود كه چه تحولاتي در مصر اتفاق مي افتد و اين كه چه نيروهاي سياسي در مصر وجود دارد. اما نه سرويس هاي اطلاعاتي غربي و نه اسرائيلي، هيچ كدام پيش بيني سقوط حكومت مصر رانمي كردند.
¤اما آمريكا سعي مي كند تا اين تحولات و انقلاب ها را تحت مديريت و كنترل خود قرار دهد.
-بايد ديد كه آيا اين مسئله يك فرآيند و پروژه است يا نه؟ بايد گفت كه معمولا پروژه يك سناريوي تعريف شده است كه اگر غرب اين كار را انجام داده بود، قطعا بايد يك رفتار هماهنگ ازخود نشان دهد و تمام گام هايش تعريف شده باشد. در حالي كه ما مي بينيم غرب در ارتباط با مصر هفته اول مردد بود، هفته دوم از مبارك حمايت كرد و هفته سوم از مردم حمايت كرد. اين تضاد رفتاري ناشي از نداشتن سناريو است. حتي در يك روز شاهد سه موضع از طرف آمريكا نيز بوده ايم. اين ها همه نشان دهنده اين واقعيت است كه غرب به دليل اين كه اطلاعاتش كامل نيست، دچار اشتباهات زيادي شده است. لذا اين قيام ها فرآيند داخلي هستند و اراده مردم در اين قيام ها تجلي پيدا كرده است. اما غرب پس از شروع اين حوادث سعي مي كند پروژه داشته باشد و با مديريت بحران شرايط را در همان اصلاحات نگه دارد و از عبور به مرحله انقلاب و تحولات بنيادين جلوگيري كند.
اصلاحات زماني رخ مي دهد كه تضادها در يك جنبش كامل نشده باشد، لذا در آن امكان سازش وجود دارد. در حالي كه در انقلاب ها تضادها تكميل شده است و امكان سازش و گفت وگو بين دو طرف نيست و در نهايت به سقوط حكومت مي انجامد. الآن غرب نهادهاي رژيم قبلي مثل ارتش در مصر، نهادهاي علمي مثل دانشگاه آمريكايي مصر - كه در سال 1919 م تأسيس شده و با نخبگان زيادي در ارتباط است - و يا مركز ابن خلدون، رسانه ها و محيط سايبري و... ابزارهايي هستند كه آمريكا از آن ها استفاده مي كند تا اين كه در مديريت بحران نقش پيدا كند. حتي در محيط سايبري آمريكا چند 10 ميليون دلار به فيس بوك داده تا صفحات فارسي و عربي داشته باشد و از طريق آن تأثيرگذاريش را بيشتر كند. همچنين آمريكا با توجه به نياز آينده اين كشورها از طريق ايجاد صندوق براي بازسازي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا، سعي مي كند در مديريت بحران، ابزارهاي بيشتري در اختيار داشته باشد تا در جهت گيري حوادث در آينده بيشترين تأثير را ايفا كند. بنابر اين اين يك پروژه نيست، اما آمريكا سعي مي كند آن را به نوعي اداره كند. بايد گفت كه تاكنون خرد جمعي در اين انقلاب ها موفق شده كه تحت كنترل و مهار آمريكا قرار نگيرد و در جاهاي مختلف در تقابل با خواست آمريكا رفتار كند. البته برخي نهادهاي باقي مانده رژيم سابق نيز كه به نوعي براي نقش آفريني در مديريت بحران تعريف شده بودند، توسط مردم حذف شدند. البته درست است كه يكي از محورهاي مبارزاتي در اين كشورها خود آمريكا است، اما منكر تأثيرگذاري آمريكا در منطقه نيستم.
¤ اين تأثيرگذاري در چه سطحي است؟
- آمريكا ترمز انقلاب ها شده است. از طريق عناصر وابسته مختلفي كه وارد انقلاب ها كرده و سعي مي كند تا جهت گيري ها را منحرف سازد. شايد تا امروز توفيق آمريكا محدود بوده است كه اگر ديگران كار كنند و ميزان هوشياري و آگاهي مردم منطقه بالا برود، قطعاً تاثيرگذاري آمريكا كمتر خواهد شد. اما اگر چنين اتفاقي نيفتد، توان آمريكا در آينده بيشتر خواهد شد.
آنچه كه الان به عنوان چالش وجود دارد، اين است كه غرب با همه امكانات موجود سعي مي كند تا در تحولات فعلي اثرگذار باشد و فراتر از آن تلاش دارد كه براساس نياز مردم در آينده، برنامه ريزي كند. همه اين قيام ها در نهايت بايد منجر به نظام هاي سياسي شود و نظام هاي سياسي در اولين گام نياز به پول دارند تا يك شرايط نسبتاً متفاوتي فراهم كنند. آمريكا در همين راستا حركت مي كند تا زماني كه اين قيام ها به نتيجه مي رسند، خرج كند تا اين قيام ها را تحت تأثير قرار دهد و آن ها را به سمت خودش بياورد. بنابر اين آمريكا مي خواهد نياز امروز و فرداي اين قيام ها را برنامه ريزي كند.
¤ با توجه به برنامه هاي آمريكا براي كنترل اين بحران، حمله نظامي به ليبي چگونه ارزيابي مي شود؟
- در قيام هاي اخير براي همه مشخص شد كه غرب حامي بن علي، مبارك، قذافي و علي عبدالله صالح بود و همه اين رژيم هاي استبدادي با حمايت هاي مالي و نظامي غرب موفق شدند 30 يا 40 سال بر گرده اين مردم حكومت كرده و استبداد و خفقان ايجاد كنند. قطعا قيام اين مردم در يك بعد در تضاد با كمك هاي غرب در جهت حفظ اين رژيم ها بوده و به همين دليل غرب سعي مي كرد در بحران ليبي به نوعي پرونده اش را پاك سازي كند. در ليبي مسائل حقوق بشر بهانه قرار گرفت و غرب وارد شد و به اصطلاح در كنار مردم قرار گرفت. هدف غرب هم اين است كه بگويد من طرف مردم هستم نه ديكتاتورها.
تاريخ نشان مي دهد كه طي اين 40 سال، آمريكا در كنار ديكتاتورها بوده و شعار در كنار مردم بودن آن ها يك بازي است. حوادث اخير در ليبي نيز همين مسئله را نشان مي دهد. از روزي كه آمريكا وارد ليبي شده است، مردم اين كشور توان يكسره سازي را پيدا نكرده اند؛ يعني اين كه شرايط را يكسره كنند تا نظام قذافي ساقط شود، چرا؟ براي اين كه كمك غرب، كمكي نبوده كه شرايط را يكسره كند. غرب يك بار اين طرف و بار ديگر آن طرف را مورد هدف قرار مي دهد. كمك غرب به سمتي حركت كرد تا شرايط ليبي فرسايشي شود، توان يكسره سازي از هر دو طرف گرفته شود و در نهايت اين غرب باشد كه تعيين كننده بحران ليبي باشد؛ اماچه زماني؟ پس از اين كه مردم ليبي خسته شوند و حاضر شوند هر بهايي را بپردازند تا از اين شرايط خارج شوند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14