(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 3 خرداد 1390- شماره 19934

سوم خرداد روز رسيدن به عرش خدا (نكته)
مادر جهاني نمي تواند جاي ترا پر كند
به مناسبت آزادسازي خرمشهر؛ خرمشهر نامي به بلنداي ايثار و مقاومت
حماسه عقابان تيزپرواز هوانيروز در سوم خرداد



سوم خرداد روز رسيدن به عرش خدا (نكته)

..... صفحات تقويم ورق خورد و روزها گذشت و گذشت تا دوباره سومين روز از خرداد ماه فرا رسيد. نمي دانم چرا طلوع آفتاب اين روز با طلوع هاي ديگر متفاوت است و حس قشنگ زندگي در ساعات اين روز ملموس تر جريان دارد. گويي آفتاب از ستيغ كوه هاي سربه فلك كشيده ايران اسلامي با غرور و افتخاري خاص بالا مي آيد و عظمت آن را به سخره مي گيرد.
در ساعات اين روز، خاطره ها جان مي گيرند و جان ها، خاطره ساز مي شوند. دفتر سرنوشت با حوادثي چون دفاع، مقاومت، ايستادگي، شهادت و شهامت ورق مي خورد و مفاهيم بلند ايثار در قالب ارزش هاي اسلامي معنا مي شوند.
كوچه كوچه هاي شهر فرياد بلند پيروزي مي شوند. خوزستان تكه اي از وجودش را بازپس مي گيرد و خرمشهر يك حلقوم براي فرياد ملتي عليه متجاوزان مي شود. پيكره ايراني اسلامي در عضوي كوچك اما ارزشمند خلاصه مي شود. بندر زيباي خرمشهر قبله مقصود دلدادگاني مي گردد كه براي رهايي از اسارت دنيا بندهاي تعلق را پاره مي كنند و پرستو صفت به سويش به پرواز در مي آيند. مرغان مهاجري كه عزت را در هجرت مي ديدند و پيروزي را در شهادت و اين گونه پرهاي پروازشان سرخ تر از شفق و فلق خورشيد مي شود.
سوم خرداد، روز آزادسازي خرمشهر است و روز مقاومت و ايستادگي ملتي در برابر دنيايي از زياده خواهي و استكبار. سوم خرداد، روز آزادسازي خرمشهر است و روز آزادگي ملتي مسلمان، سوم خرداد، خاطره آزادسازي خرمشهر است و روز خاطره سازي ملت ايران. سوم خرداد، روز پيروزي رزمندگان اسلام است و روز خدا. سوم خرداد، روز حركت به سوي بيت المقدس است و روز رسيدن به عرش خدا و بالاخره سوم خردادماه، روز قشنگ ملت ايران است و روز خوب مردم خوزستان، روز به ثمر رسيدن واژه واژه مردانگي و غيرت است و روز استقامت و ايثار.
سوم خرداد روز آزادسازي خونين شهر است. روز اثبات استواري ملتي است كه به راه خود و مكتب خود ايمان داشتند و حاضر بوده و هستند كه از همه چيز خود براي حفظ ارزش هايشان بگذرند. سوم خرداد روز خرمشهر است، روز شهري است كه دروازه آسمانش هنوز رو به سوي بهشت باز است و ما مي توانيم از سرچشمه زلال ايمانش چون بچه بسيجي هاي مسجد جامع بنوشيم.
در سرزمين خوزستان؛ اروند هنوز خروشان و استوار مي گذرد. كارون با شكوه هميشگي افق را به نظاره نشسته است و ما جا مانده ايم و موجي نمي آفرينيم. گويي در گذر زمان محو شده ايم! اميد داريم سالروز آزادسازي خرمشهر و هياهوي شيرين باقي مانده از آن روزگار، تلنگري بر شيشه زنگار بسته ذهنمان باشد. بايد بازگويي و بازخواني مقاومت 45 روز ه ما را به حركت و تپش وادارد تا موجي بيافرينيم و اين بار عليه دل مشغولي هاي دم دستي و سطحي اقامه قيام كنيم؛ چرا كه اگر حركتي نكنيم پاسخ اين سؤال را نمي توانيم بدهيم. سؤالي كه همواره از خود مي پرسيم «بعد از شهدا چه كرده ايم».
سوم خرداد ماه هر سال مي آيد تا با تابش اشعه هاي طلايي خورشيد، خوشه خوشه معرفت و دامن دامن اتحاد و همبستگي را بر سر و دوش ملت ايران بريزد و اين رمز پيروزي در عمليات بيت المقدس رزمندگان ما در سال 61 بود.
هر ساله ما در سالروز آزادسازي خرمشهر؛ قدردان رشادت ها و دلاورمردي هاي شهيداني هستيم كه با خون خود، كوچه هاي شهرمان را اعتبار بخشيدند و مايه سرافرازي ملتمان در ميان ساير ملت ها شدند. وظيفه حكم مي كند اين سرافرازي را در جهادهاي ديگري حفظ كنيم. ما به نحوي ديگر در خاكريزي هاي جهاد در عرصه توليد فرهنگي ايراني - اسلامي، جهاد در عرصه توليد علم و فن آوري، جهاد در عرصه اقتصادي پويا و جهاد در عرصه حفظ ارزش هاي بلند ملتي مسلمان در برابر هجوم بمب هاي تبليغاتي فرهنگ ناسالم بد حجابي، مصرف گرايي، بازار وارداتي شدن ايستادگي كنيم.
بايد بپذيريم كه اگر خرمشهر شهري از شهرهاي ايران اسلامي است، اگر عضوي ارزشمند از اعضاي پيكر ايران باستاني است به نمايندگي از تمام شهرهاي كوچك و بزرگ ايثار و ايستادگي كرد تا ساير شهرها و استان ها در امان بماند. اگر اين شهر امروزه با هزاران مشكل ريز و درشت معيشتي و جاماندن از عرصه آباداني دست و پنجه نرم مي كند بر ما ايرانيان از هر قوم و زباني فرض است تا هر چه سريع تر در جهادي ديگر بسيج شده و محروميت را از قطب فرهنگي و ارزشي كشور بزداييم.

 



مادر جهاني نمي تواند جاي ترا پر كند

امروز روز مادر است. اين پاسداشت در اغلب كشورها و مذاهب مختلف برگزارمي شود و مردم براساس الگويي از يك زن موفق و يا بهتر است بگويم «ويژه» در آن مكتب يا ملت تولد او را به عنوان «روز زن» گرامي مي دارند. اگر اقبالتان مثل من بلند و مادرتان در قيد حيات و سروريش بالاي سرتان باشد كه اين روزها كنجكاو مي شويد و دلتان پر از شادي و شيطنت كه كشف كنيد مادرتان به چه چيزي علاقه مند است و يا نياز دارد تا با هديه آن او را حتي براي لحظه اي هم كه شده خوشحال ببينيد. وه كه چه زمان كوتاه ولي پر از لذتي است كه حس مي كني واقعا توانسته اي او را به وجد آوري و يا حتي دقيقه اي او را از افكار روزمره و اغلب تلخش دور كني و خنده را بر چهره مهربانش بياوري. اما اگر مادر رخت سفر بسته و تنهايتان گذاشته، اين روزها بر شما چه سخت مي گذرد حتي بغض فكر جاي شما بودن، دارد خفه ام مي كند و اشك از چشمانم جاري شده اينكه اين ايام چقدر تنهائيد و راستي كه جهاني نمي تواند جاي او را براي هيچ كسي پر كند. امروز فكر مي كردم اين سالروز وراي همه تلخي ها و شيريني هايش چه پيامي مي تواند براي من و تو داشته باشد؟ در سالهاي اخير گسترش امكانات مادي، معنوي، علمي و اجتماعي براي زن ايراني باعث شده تا اين قشر در زمينه تحصيلي حتي گوي رقابت را از مردان بربايد و خوشبختانه در عرصه اشتغال نيز از لحاظ كمي و كيفي به پيشرفتهاي قابل تحسيني دست يافته، در زمينه هاي قانوني با تصويب قوانين حمايت از خانواده، مادر و كودك و اضافه شدن ميزان تعهدات مردان در قبال همسر قدمهاي بلندي در پشتيباني از ما صورت گرفته. با اندكي تحقيق در قوانين ملل ديگر به اين گفته من اعتماد بيشتري خواهيد داشت و همه اين قوانين را عليرغم نق زدنهاي فراوان مديون مجلس و
قانون گذارانمان هستيم. عليرغم وجود همه نارساييها و خلأها كه اميدوارم زودتر به همه آنها خاتمه داده شود ما در هيچ زماني اين همه تحت حمايت قانون نبوده ايم. با توجه به همه زمينه هاي موجود سؤالي ذهنم را به خود مشغول داشته با همه اين تسهيلات چقدر ما شاديم؟ چقدر از همه اينها براي بالندگي استفاده كرده ايم؟ زندگيمان چقدر كيفيت دارد؟ چقدر نقش هاي خود را درست ايفا مي كنيم؟ راستي خودمانيم به خود چه نمره اي مي دهيم در نقش مادري، فرزندي، همسري، كارمندي به عنوان يك زن ايراني، يك بنده خدا، يك شهروند و... قبول دارم درس مي خوانيم، دانشگاه مي رويم؛ به كار مشغول مي شويم و با همه تمهيدات لازم بله را مي گوييم و ازدواج مي كنيم ولي آيا همه اينها كيفيت لازم را دارد يا نه؟ كميت هيچ رابطه منطقي با كيفيت دارد؟ درس خواندنمان از سر عشق نيست، پس كيفيت آن را تو داني و من، عاشق كارمان هم كه نيستيم (البته اغلبمان را مي گويم لطفا شما معترض نشو) و سعي مي كنيم از هر طرفش بزنيم و فقط در حد رفع تكليف روزها را سپري مي كنيم. در ازدواج چقدر از سر آگاهي و عشق و درك تن به زندگي مشترك مي دهيم؟ به راستي چقدر با شوهرمان همسري و رفاقت داريم، با بچه ها چطور؟ چقدر با آنها وقت با كيفيت مي گذرانيم؟ خروجي آنها چه بوده؟ ميزان آرامش، تعادل، شادي و امنيت فرزندان را سنجيده ايم يا دلمان را به نمره بيست آنان خوش كرده ايم آن هم به زور تحقير و تنبيه؟ تاثيرمان در جامعه چقدر است؟ همسايه هايمان در چه حالي هستند؟ چند وقت است به ديدار مادر و پدربزرگ نرفته ايم؟ سري به خيريه سر كوچه زده ايم؟ والدين مان چطورند؟ چه باري از دوششان برداشته ايم؟ و...
همه اينها به كنار رابطه مان با خودمان چطور است؟ ماه گذشته چند كتاب خوانده ايم؟ رابطه مان با ورزش منظم است؟ روابط اجتماعي مان؟ چقدر در لحظه حاليم؟ شبها به كارهايمان مي انديشيم؟ حس حضور داريم؟ شكر وجودي داريم؟ يا دائم غر مي زنيم و از زمين و زمان طلبكاريم؟ شوهر ال كرد و بل كرد. اين شوهره نمي ميره راحت شم. بچه ها هم بچه هاي قديم. پدر و مادرمو نگو كه چقدر بين بچه هاشون فرق مي ذارن! اينها جملاتي است كه هر روز در برخوردهاي فاميلي و دوستانه نقل و نبات روابطمان است. حوصله مهمان را نداريم حتي براي هفته آينده برنامه ريزي نمي كنيم. مطالعه كافي حتي در يك موضوع خاص نداريم ولي موقع اظهارنظر به عالم و آدم طرح و نظر مي دهيم كه اين را بكنند و آن را نكنند. سردرگم و كلافه هستيم چرا؟ آيا توانسته ايم با استفاده از امكانات رو به رشدمان در راه تعالي و تعادل و ايجاد آن در خانواده و جامعه بكوشيم و به آن برسيم؟ آيا با اين همه فضاهاي مثبت مي توانيم به عزت نفس و وحدت وجودي برسيم و آن را به ديگران هديه كنيم؟ يا منتظريم به عنوان جنس دوم آن را هم آقايان در اختيارمان قرار دهند؟ مي دانم اين نوشته ها اوقات همه مان را تلخ مي كند و شايد براي بعضي ها خوشايند نباشد ولي واقعيتي است كه وجود دارد و همه مان دعا كنيم تا سال به سال چهره آن را كم رنگ تر سازيم. ما در عمل بايد توانايي مان را در قياس با مردان به اثبات برسانيم همان گونه كه بسياري از هم جنسانمان در زمان جنگ، در دانشگاهها، مراكز درماني و علمي و... آن را ثابت كرده اند. يك ساعت فكر كنيم ما چقدر نسبت به مادرمان چند نسل گذشته پيشرفت داشته ايم و با كيفيت زندگي مي كنيم؟ اميدوارم مثل من به اين نتيجه نرسيده باشيد كه ما اكثر امكانات را هدر داده ايم و در كوچه پس كوچه فرصت ها گم شده ايم و حتي مقصد را فراموش كرده ايم.
روزمان مبارك
عقيله سلطان پور

 



به مناسبت آزادسازي خرمشهر؛ خرمشهر نامي به بلنداي ايثار و مقاومت

منيره غلامي توكلي
مقاومت 43 روزه مردم خرمشهر، فصل مهمي در هشت سال دفاع مقدس است؛ مردمي كه فقط با سلاح عزم و ايمان درمكتب عشق به ميهن اسلامي، با دست خالي چنان ايستادگي كردند كه در تاريخ، بي نظير ماند. ايستادگي و جانفشاني كه هرگز با ايستادگي ها و ايثار مردمي حك شده در خاطره تاريخ ساير ملت ها قابل مقايسه نيست. در آن سال ها خرمشهر براي ملت ما تنها يك شهر نبود و همواره نيست، بلكه تاريخ گويايي از پايداري، ايثار و جاودانگي مردم انقلابي است. از اين رو، سوم خرداد، سالروز آزادسازي خرمشهر، آيينه گويايي از تاريخ و جغرافياي دفاع مقدس و جهاد آگاهانه و شجاعت مظلومانه اين امت است. بي گمان، فتح خرمشهر موجب برانگيختگي احساسات و عواطف پاك ملت ايران و ثبت خاطره اي شيرين در اذهان همگان شده است. احساسات و خاطراتي كه با يادآوري اش گل لبخند بر لبان هموطنان و حس افتخار در چشمانشان شكوفا مي شود. به كوچه پس كوچه هاي شهرمان سري زديم تا از زبان شما بشنويم با شنيدن نام خرمشهر چه چيزي در ذهنتان تداعي مي شود؟ براستي خرمشهر براي مردم ايران يادآور چه خاطراتي است؟
فتح خرمشهر، رمز پيروزي در جنگ با دشمن
حسن قرباني، كه به قول خودش بيش از نيمي از سال هاي دفاع مقدس را با لباس هاي خاكي در خطوط مقدم جبهه گذرانده است در پاسخ به سؤالم كه با شنيدن نام خرمشهر چه چيزي در ذهنش تداعي مي شود مي گويد: خرمشهر، يعني مرز بين عقل و جنون! يعني با تكيه بر علوم نظامي نقشه جنگي كشيدن و با عشق به شهادت جلو رفتن. خرمشهر، يعني بستن سربند يا فاطمه و ياحسين و رفتن تا كربلا. خرمشهر، يعني واژه واژه عرفان. يعني جايي كه تو هرگز بعد از عبور از معابرش، خاك هاي چادرت را نمي تكاني! خرمشهر، يعني دفتري پر از شهامت و شهادت كه مردان واقعي، داستان ايستادگي ملتي را با خون خود نوشتند و با فرياد «الله اكبر» امضا كردند.
خرمشهر، يعني بچه هاي مسجد امام صادق (ع)، خرمشهر، يعني مسجد جامع، جايي كه اولين غريو پيروزي از آن شنيده شد. خرمشهر، يعني رسيدن به جايي كه رحيم، تك فرزند خانواده متمول تهراني بيست و نه سال پيش به تمام امكانات و وعده ها پشت زد و اسلحه به دست گرفته و در خرابه هاي ناشي از بمباران رژيم بعثي به دنبال متجاوزان دويد تا جايي كه ديگر كوچه بن بست شده و راهي جز عرشي شدن نداشت.
اين سرباز پاكباخته اسلام كه ياد دوستان شهيدش چشمانش را بهاري مي كند ادامه مي دهد: آزادسازي خرمشهر، رمز پيروزي ما در جنگ با دشمن بود. بر خاك ماليدن پوزه زياده خواه مهاجمان و متجاوزاني از 52 كشور جهان كه تا بن دندان مسلح بودند و تا حد امكان فاقد انسانيت. نام خرمشهر، برايم تداعي كننده خاطرات شيرين دوستان شهيدم است. شهيد منصور صادقي كه سه روز قبل از آزادسازي به شهادت رسيد. شهيد سعيد محمدي كه در جنگ تن به تن با ارتشيان بعثي بيش از دوازده گلوله بر بدنش نشست و همچنان ايستاده قامت ماند، تا زماني كه ديگر جاني بر پيكر مردانه اش نماند.
او مي گويد: زماني كه در مسجد خرمشهر اولين نماز شكر را اقامه كرديم بهترين و قشنگ ترين سجده هاي شكر را بر خاك شهري زانو زديم كه خود سجاده اي گلگون از ياس هاي پرپر ايران زمين بود. آن روز براي اولين بار در طول دفاع مقدس بعد از عملياتي بخاطر زنده بودنم خدا را شكر كردم....! بعد اين گونه توضيح مي دهد: «هميشه بعد از هر عملياتي به درگاه خدا شكايت مي بردم كه چرا باز شهيد نشدم و از قافله جا مانده ام.»
قرباني كه خود يادگاري هايي از هشت سال دفاع مقدس در بدن دارد، خرمشهر را داستان هفت مثنوي عشق مي نامد كه هر چه تكرارش كني دلنشين تر و براي هر نسلي كه بخواني اش زيباتر به نظر مي رسد. او معتقد است كه هنر برابر عظمت كار مردان بشارت ساز رهايي خرمشهر، رنگ باخته است و كلمات در برابر توصيفشان گم گشته اند. او خرمشهر را حسرت زده يك آرزو مي داند: «محمدنبود تا ببيند خرمشهر آزاد شد».
فتح خرمشهر: حس برتري بر جهاني سلطه طلب
در آن سال ها، سال هاي دفاع از خاك جنوبي ايران و دين اسلام؛ كاركنان راه آهن بر روي ريل هاي آهني و ايستگاه هاي انديمشك و اهواز كم تر از سايرين زحمت نكشيده اند. لوكوموتيورانان خستگي ناپذيري كه جسم آهني واگن را شبانه روز بر روي ريل ها مي خزاندند تا دلدادگان ديار حبيب را به منزل مقصود برسانند. آنها با بوق ممتد آغاز حركت يا خبر رسيدن به مقصد را به مسافران خاكي پوش خود مي دادند. تهران ميدان راه آهن - باغ بزرگ گل، جنب بليط فروشي هنوز آهنگ خداحافظي رزمندگان را در گوش جان خود حفظ كرده است.
امير ديده ور پنجاه و هشت ساله كه دهه شصت را در باغ گل ميدان راه آهن گذرانده است با اشاره به خاطرات زيبايي از حضور جوانان وطن در سالن ورودي راه آهن مي گويد: صحنه هاي عجيب و تكرار نشدني از آن روزها در ذهنم باقي مانده است. اشتياق نوجوانان و جواناني كه براي رفتن به جبهه از هم پيشي مي گرفتند. انگيزه دوستان لوكوموتيورانم در حركت به سمت ايستگاه هاي جنوبي كشور. حتي به خاطر تقويت خطوط راه آهن قطارهاي قديمي و گاها باري را هم به خط مسافري آورده بودند. يكبار شاهد اعزام خواهران پرستار بيمارستان راه آهن به جنوب كشور بودم.
او ادامه مي دهد: چند وقتي بود كه از دوستانم درباره شروع عملياتي در جنوب خبرهايي مي شنيدم. در همان روزها گروهي از رزمندگان براي اعزام به جبهه جلوي باغ ما صف كشيده بودند. خانمي بسيار گريه مي كرد، مادرم او را به خانه آورده و دلداري مي داد. شنيدم كه مي گفت: « آن قدر براي احمد نذر كردم تا قبول كردند اسمش را در ليست اعزام بنويسند! سنش كم است عاشق امام حسين و كربلاست است. به حق علي اصغر خدا بي نصيبش نگذارد. فكر مي كنم جبهه را بيشتر از من و پدرش دوست دارد. آن قدر عجله كرد كه نتوانستم سير صورتش را ببينم.»
هروقت اسم خرمشهر را مي شنوم ياد دعاي خير آن مادر درحق فرزندش مي افتم. يك بار هم ديدم پدرم دست پسر بچه اي كوچك را گرفته و با چند گل سرگمش كرده است. مي گفت: پدرش عازم جبهه است و نمي خواهد وقت خداحافظي با ديدن گريه فرزند حتي براي لحظه اي پشت سرش را نگاه كند!!! كاش جوانان امروز بدانند كه براي آزادسازي خرمشهر و پاك كردن لوث وجود دشمن از خاك ايران، مردم هر كدام به نوعي اول از عزيزانشان گذشتند بعد از جان خود و اين يعني ايثار در چند عرصه، ايثار در عرصه خانواده و ايثار در گذشتن از زن و بچه، ايثار در رها شدن از تعلقات و زيبايي هاي دنيوي و ايثار در عرصه...
ديده ور كه خود در اوايل سال هاي دفاع مقدس در پشت جبهه در كارگاه دوزندگي اهواز، لباس رزمندگان را تعمير مي كرده و مي دوخته با اشاره به اينكه بعد از آزادسازي بلافاصله به شهر وارد شده است مي گويد: باور كنيد ابتدا با ديدن شهري كه به تلي از خاك تبديل شده است، شوكه شدم. خانه اي نبود كه آثاري از اصابت گلوله بر ديوارهايش ديده نشود. درون خانه ها سنگر كنده بودند. عروسك دختر بچه ها در حياط برخي از خانه رها شده بود و كوچه ها و خيابان ها مملو از كلاه هاي آهنين سربازان بود. چيزي كه به خوبي در ذهنم باقي مانده است، خمپاره هاي عمل نكرده در دل زمين بود كه بيشتر فاتحان شهر با آن ها عكس يادگاري مي گرفتند. خلاصه اينكه بعد از گذشت بيست و نه سال با شنيدن نام خرمشهر احساس غرور مي كنم. حس شيرين پيروزي. حس دل انگيز ايمان و عمل. حس برتري ملتي مسلمان بر جهاني كافر و ستمكار. حس اينكه خدا با ما بود و اين يعني قبولي جهاد در عمق قلبم شكوفا مي شود. ياد شهيد سعيد نامور دوست عزيزم بخير، وقتي پيدايش كردم از پيكر تنومندش زير آفتاب داغ خوزستان جسمي لاغر باقي مانده بود...
ياد همه شهدا بخير به قول سيد اهل قلم آنها مانده اند و ما در زمان رفته ايم....
خرمشهر به اميد روزي كه از نامش خرم تر شود
شيراز آن زمان شهر مهاجرپذيري شده بود. بيشتر زن ها و كودكان شهرهاي خوزستان از انديمشك گرفته تا آبادان و خرمشهر مهمان ما بودند و ميزبان رزمندگان سراسر ايران. در كوچه ما هم چند خانواده خرمشهري و آباداني زندگي مي كردند.
سوم خرداد سال 61 در تاكسي نشسته بودم كه ناگهان گوينده راديو با صداي پر از شادي گفت: «سربازان اسلام، فرزندان ايران خرمشهر، شهر خون و قيام را آزاد كردند.» ديگر هيچ نفهميدم، اين خبر معجزه اي بود كه نشانه آن نزديك كردن دل ها به هم بود. مردم از ماشين ها بيرون آمده و اشك مي ريختند و يك ديگر را در آغوش مي گرفتند. در دست برخي از افراد جعبه ها و پاكت هاي شيريني بود. ماشين ها بوق ممتد مي زدند و كاروان شادي راه انداخته بودند. آخر شب براي شادباش به ديدن آن خانواده هاي خوزستاني رفتيم.
بهمن وحيد، كارمند بازنشسته وزارت كشاورزي مي گويد: سوم خردادماه برايم تداعي كننده شادي يك ملت است. عيدي ملي كه اگر چه سابقه باستاني ندارد اما حلاوتي بيشتر دارد؛ چرا كه هر كدام از ما در ساختنش نقشي داشتيم و در حفظش وظيفه اي خطير داريم. خرمشهر را مي توانم ياقوت انگشتري ايران بنامم. انگشتري اگر زيبا و ارزشمند است به دستان صاحبش برازنده است. خرمشهر امروز با نامش فاصله ها دارد و هنوز مجروح چنگال هاي تيز نامردان زمان است. اما اميدوار است كه روزي به همت من و شما خرم تر از نامش شود.
وي ادامه مي دهد: خرمشهر تداعي كننده بازپس گيري يك حق ضايع شده است. اگر نمي توانستيم خوزستان را از دستان به خون آغشته رژيم بعثي خارج كنيم تا آخر عمرمان خجالت زده مردم آن استان بوديم. كاش جوانان امروز خرمشهر بدانند اگر در امنيت هستند؛ اگر هنوز مليت خود را ايراني مي نويسند؛ مرهون لطفا خدا و ايثار جغرافيايي بزرگ به نام ايران اسلامي و مردمي به نام ايراني هستند. اگر در مدارس و دانشگاه ها بر كرسي علم تكيه زده اند، پاسدار حريم غيرت و مردانگي مدافع شهرشان هستند. آنها بايد الفباي قدرشناسي را در مدرسه تلاش و آباداني ديكته كنند.
فتح خرمشهر، فتح قله هاي خودباوري
مريم حسن پور كه اكنون خود به عنوان يكي از خبرنگاران حوزه مقاومت قلم مي زند با اشاره به اينكه بعد از آزادي خرمشهر به دنيا آمده است مي گويد: من هر ساله با كاروان راهيان نور به شهر خون و قيام، خرمشهر قهرمان مي روم. شايد براي شما باورش سخت باشد اما هر سال با نيتي خاص به اين شهر قدم مي گذارم و با خواندن دو ركعت نماز در مسجد جامع خرمشهر كه هنوز آثار گلوله بر تنش به يادگار مانده مطمئن از حاجت روا شدنم به تهران بازمي گردم. خرمشهر براي من و براي نسلي كه با نام و نشان قهرمانان مدافعش آشناست مي تواند محرابي براي دعا باشد. نام خرمشهر، تداعي كننده آرمان هاي بلند و نام شهدايش برآورده كننده آرزوهاي قشنگ است.
وقتي نام خرمشهر را مي شنوم، به مردم آن ديار غبطه مي خورم كه هر روز طلوع و غروب خورشيد را در آسماني به نظاره مي نشينند كه سرخي فلق و شفقش را وام دار غروب چشمان عزيزترين بندگان خداست.
وي ادامه مي دهد: سالروز فتح خرمشهر امسال با شادي و شعفي مضاعف همراه است چرا كه با سالگرد تولد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و ميلاد فرخنده سرور زنان عالم مقارن شده و اين تقارن را به فال نيك گرفته و ارج مي نهيم.
مريم حسن پور مي گويد: از زماني كه كتاب «دا» را خوانده ام نام خرمشهر برايم معنايي ديگر يافته است. معنايي مترادف كلماتي چون: هميت، شجاعت، ايستادگي، خلوص، شهادت طلبي، ايمان، ايثار و در يك كلمه آزادگي و ايراني. خوشحالم از اينكه در آزادسازي و دفاع از خاك وطن زنان هم نقش مؤثري داشته اند و اين يعني خودباوري و حضور هميشگي در صحنه كه نشانه انقلابي بودن و تأثيرگذار بودن ما زنان است.
دست خدا بالاي همه دست هاست
من و دوستانم هميشه درباره موضوعات مختلف صحبت مي كنيم و احساس خود را درباره خاطرات و صحنه هايي كه ديده ايم، مي گوييم. اما به راستي سال هاي دفاع مقدس و روزهاي سرنوشت ساز آن خاطراتي هستند كه از نسل هاي قبلي به ما هديه رسيده است. ما حسي را در برابر آزادسازي خرمشهر داريم كه در تصاوير باقي مانده از آن دوران در قاب تلويزيون مي بينيم. ما سازندگان آن خاطرات نبوده ايم، خلق كننده آن احساسات نبوده ايم؛ اما بايد براي حفظ لحظه لحظه هاي آن روزها تلاش كنيم.
الهام علي محمد، ادامه مي دهد، خرمشهر براي من و دوستانم تداعي كننده داستان قهرماناني است كه اكنون تصاويرشان بر ديوارهاي شهر با چشمان مهربان و دستاني اوج گرفته به سوي خدا نظاره گر اعمالمان هستند. خرمشهر براي من و همكلاسانم يعني دست خدا بالاي همه دست هاست. از راويان دفاع مقدس شنيده ام، جوانان خرمشهري و رزمندگان كشور براي بازپس گيري شهر عزيزمان دست خالي و با دلي پر از ايمان جلو رفتند و پيروز شدند. با شنيدن نام خرمشهر به خودم و ايراني بودنم، افتخار مي كنم.
وي كه دانشجوي روانشناسي است، با اشاره به اينكه روزهاي قدرداني از شأن مادر نزديك است مي گويد: امسال بايد علاوه بر قدرداني از مادران خود، قدردان همسران و مادران شهيدان نيز باشيم؛ چرا كه اگر از خودگذشتگي آنها نبود اكنون ما هم امنيت و آرامش را درك نمي كرديم.
فتح خرمشهر، مديريت عاشورايي يك ملت
زهرا كاكا، خواهر دو شهيد و يك آزاده كه اهل بابل است مي گويد: در آن روزها قاسم برادر بزرگم در اسارت بود و احمد و محمود شهيد شده بودند. وقتي خبر آزادسازي خرمشهر را شنيديم مادر از همه بيشتر خوشحال شد. فكر مي كنم آن روز شلوغ ترين روز در خانه ما بود. اهالي محل براي تبريك و شادباش اين پيروزي ملي به ديدن مادر و پدر من آمده بودند. نقل و شيريني در تمام معابر خيابان پخش مي شد. يكي از شيريني فروش هاي محل ما شيريني هايش را با صلواتي براي سلامتي رزمندگان و فاتحان خرمشهر پخش مي كرد.
او كه تصوير احمد كاكا؛ برادرش را با افتخار نگاه مي كند مي گويد: بعد از شهادتش فهميديم كه فرمانده است. روزهاي جنگ گاهي به ما سري مي زد و با شادي خاصي دست و پاهايش را حنا مي بست تا به جبهه برود. هر وقت اسم خرمشهر مي آيد ياد شهدا و امام شهدا مي افتم. ياد روزهايي كه مادرم براي شناسايي چند تكه از استخوان هاي محمود به معراج شهدا رفت و او را چون جان شيرين در آغوش گرفت. قامت بلند برادرم در آغوش مادر گم شده بود!
خانم كاكا ادامه مي دهد: خرمشهر با مشقت هاي زيادي آزاد شد. احساس مي كنم واقعا خداوند با تمام ملائكه اش به كمك فرزندان ما آمد. عمليات بيت المقدس به راستي حركتي بزرگ براي كوتاه كردن دست مستكبران از كشورهاي اسلامي بود. فتح خرمشهر ميسر نشد مگر با زيرپا گذاشتن حس خودخواهي، برانگيختن حس ديگرخواهي، جهادي گري در عرصه دفاع و مديريت عاشورايي ملت ايران و رهبري مقتدرانه امام شهيدان.
از نخستين روزهاي اسارت خرمشهر پاره تن ايرانيان بود و حفظش كردند. كودكي گم شده بود كه با خون دل و ايثار جان به دستش آوردند. خرمشهر فقط خرمشهر است و بس. شهري كه برادران و پدران و همسران شهيد ما رفتند تا او براي ما بماند. براي هميشه تاريخ قسمتي از خاك ايران بماند.

 



حماسه عقابان تيزپرواز هوانيروز در سوم خرداد

گفت وگو از: افسانه سادات ميرحبيبي
باز هم دست پرشتاب روزگار در روز شمار عمر برگ هاي تقويم را يكي بعد از ديگري ورق زد و نسيم ملايم خاطرات از سومين ماه بهار وزيدن گرفت و انگشت اشاره زمان بار ديگر بر صفحه تقويم بر روي سومين روز از خردادماه كه بر بلنداي قامتش سرخي خون شهيدان نمايان است ثابت ماند تا بار ديگر تداعي گر يك روز سراسر شور و حماسه يعني آزادسازي خونين شهر عزيز به دست نيروهاي اسلام باشد.
ما به اين بهانه با گفت وگويي صميمانه با سرتيپ دو ستاد خلبان كيومرث احدي فرمانده هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران لحظاتي همراه شديم تا با كم و كيف اين فتح خجسته و نقش هوانيروز قهرمان در آزادسازي خرمشهر بيشتر آشنا شويم.
وارد اتاق ستاد فرماندهي هوانيروز كه مي شوم امير احدي را مي بينم كه با لباس خلباني پشت ميز كارش سخت مشغول است با ديدن ما لبخندي روي لبانش نقش مي گيرد آن قدر با گرمي ما را مي پذيرد كه فراموش مي كنم نخستين بار است كه او را ملاقات مي كنم.
¤ از نحوه و ساختار هوانيروز ارتش كشورمان به عنوان نخستين سؤال از او مي پرسم و او كه خود اسطوره صبر و مقاومت است با طمأنينه پرسشم را اينگونه پاسخ گفت:
هوانيروز از نظر ساختار و سازمان تابع نيروي زميني ارتش است اين يگان كه يك يگان هوايي با 100درصد تحرك است در سازمان و جداول به نام هواپيمايي ارتش جمهوري اسلامي ايران ثبت شده است كه در شرح وظايف سازماني خود مسئوليت پشتيباني از يگان هاي عملياتي نيروي زميني ارتش را دارد كه با پيروزي انقلاب شرح و وظايف ذاتي هوانيروز بسيار فراتر شده است.
به اين دليل كه بعد از پيروزي انقلاب يعني يك سال و نيم قبل از جنگ هوانيروز توانست به سرعت در منطقه غرب و شمال غرب كشور در اغتشاشات داخلي منطقه كردستان در پشتيباني از نيروهاي ارتش و سپاه و ژاندارمري آن زمان قرار بگيرد. و كار امدادرساني و تداركات و اعزام نيروهاي آتش و ساير نيازمندي هاي نيروهايي را كه در ارتفاعات مستقر را با توجه به شرايط جغرافيايي و كوهستاني به خصوص در زمستان كه در اثر بارش برف و يخبندان اغلب راه ها بسته مي شود انجام بدهد.
با شروع جنگ باز هم اين وظيفه مختص شد به پشتيباني نيروهاي ارتش و سپاه ما در عمليات هايي كه سپاه و ارتش چه به صورت مستقل و چه مشترك در دوران دفاع مقدس انجام دادند هوانيروز در پشتيباني از اين دو يگان عمده قرار داشت.
شروع كار هوانيروز با پيروزي انقلاب همراه بوده است البته قبل از انقلاب نيز هوانيروز در منطقه اصفهان به ويژه در بحث تظاهرات از آنجايي كه يكي از يگان هاي جوان ارتش در آن زمان بوده حضور فعالي داشت كه توانست با عناصر انقلابي و سران انقلاب روابط بسيار خوبي داشته باشد و به عنوان يكي از نيروهاي پشتيباني انقلاب در قبل و بعد از انقلاب خدمات بسيار ارزنده اي ارائه بدهد.
حتي زماني كه انقلاب پيروز شد بخشي از تأسيسات حياتي در اصفهان مانند مخابرات، سدچادگان و ذوب آهن براي محافظت به هوانيروز داده شد.
او در رابطه با نقش هوانيروز در جنگ خصوصا آزادسازي خرمشهر مي گويد: زمان شروع جنگ هوانيروز علاوه بر پشتيباني از ارتش و سپاه در مناطق غرب و شمال غرب بايد در جبهه دومي كه استكبار جهاني در جنوب و بخشي از غرب كه در دوران دفاع مقدس نقاط هم مرز با كشور عراق بود هوانيروز كار پشتيباني از نيروهاي رزمنده را انجام مي داد.
در طول 8 سال دفاع مقدس هوانيروز با اقتدار تمام توانست پشتيباني از نيروهاي ارتش و سپاه و بخشي از نيروهاي ژاندارمري آن زمان را با تيم هاي آتش پشتيباني كند.
در طول دفاع مقدس هوانيروز 300 هزار ساعت پرواز عملياتي انجام داد و در طول اين 32 سال كه از عمر بابركت نظام و انقلاب مي گذرد با انجام بيش از 800 هزار ساعت پرواز عملياتي توانست به لطف خدا كارنامه درخشاني از خود به جا بگذارد.
¤ نقش هوانيروز در عمليات بيت المقدس
بعد از عمليات فتح المبين و هفت روز نبرد سنگين با دشمن متجاوز كه با تركيبي از نيروهاي ارتش و سپاه انجام شد عمليات بيت المقدس با فاصله كمتر از چهل روز به اين دليل كه دشمن نتواند پس از شكست مهلكي كه در فتح المبين خورده بود نيروهايش را سازماندهي و منظم كند عمليات بيت المقدس طراحي و در تاريخ 10 ارديبهشت سال 61 آغاز شد كه بعداز 26 روز نبرد در تاريخ سوم خرداد خرمشهر به دست نيروهاي ظفرمند اسلام آزاد شد.
اگر تاريخ جنگ هاي گذشته را مورد بررسي قرار بدهيم خواهيم ديد كه انجام دو عمليات بزرگ و سنگين يا يك فاصله زماني اندك شايد اگر نادر نبوده اما قطعاً بي نظير بوده است.
در اين عمليات عراق به طور كلي غافلگير شد؛ چرا كه هرگز تصور نمي كرد ايران توان چنين سازماندهي اي را داشته باشد و بتواند در مدت كوتاهي دو عمليات عظيم را سازماندهي كند.
عمليات بيت المقدس با حضور نيروهاي مردمي، ارتش و سپاه، جهاد سازندگي و پشتيباني بي دريغ و بي نظير نيروي هوايي ارتش و بخشي از تكاوران نيروي دريايي ارتش كه حضور مؤثر و فعالي داشته انجام شد.
در عمليات بيت المقدس علاوه بر خاتمه دادن به 19 ماه اشغال نظامي بخشي از استان خوزستان كه خرمشهر محور اين عمليات بود ضربه مهلكي نيز به نيروهاي متجاوز وارد شد.
در اين عمليات با عبور سريع و غافلگيرانه اي كه از رودخانه كارون صورت گرفت با ايجاد يك سرپل (نقطه اتصال و تلاقي) در آن سوي رودخانه به مساحت 700 كيلومتر مربع در زمان بسيار كوتاهي به عنوان يكي از برجسته ترين عمليات هاي نظامي توانستيم براي نبرد از طريق رودخانه و پل معروف آزادي نيروهايمان را به طرف ديگر رودخانه انتقال بدهيم.
منطقه عملياتي بيت المقدس 6 هزار كيلومتر مربع بوده و نيروهاي رزمنده و دشمن در يك جبهه 180 كيلومتري با هم در تماس بودند.
آزادسازي خرمشهر حيثيت و اعتبار نيروهاي رزمنده را آنچنان در جهان افزايش داد كه كارشناسان دستگاه هاي نظامي خارجي و تبليغاتي جهان را وادار ساخت به اين پيروزي و حماسه آفريني ايران اعتراف كنند.
پايگاه هوانيروز اصفهان در عمليات بيت المقدس 24 ساعت قبل از عمليات در كارخانه فولاد اهواز و سپس در منطقه اي به نام «خضريه» مستقر شد و وظيفه پشتيباني از قرارگاه نصر و فتح را به عهده داشت پايگاه هوا نيروز مسجد سليمان نيز در فرودگاه اهواز مستقر بود و مأموريت داشت تا از يگان هاي عمل كننده تحت امر قرارگاه قدس پشتيباني كند.
پايگاه هوانيروز كرمان هم با كليه تجهيزات زميني و كاركنان فني پادگان در لشكر 92 زرهي مستقر گرديد تا بنابه دستور در پشتيباني از قرارگاه هاي تاكتيكي وارد عمل شود.
پايگاه هوايي تهران نيز ماموريت داشت ضمن جابه جايي خلبانان از اصفهان، كرمان و مسجد سليمان به مناطق عملياتي به تخليه مجروحين و بردن ابزار و تجهيزات و قطعات بپردازد. علاوه بر اين چهار فروند هواپيما هم در پشتيباني اين يگان ها قرار گرفت كه پروازهاي زيادي را انجام دادند.
يك بخش از نيروهاي ما شامل خلبانان در قالب يك گروهان پياده به نام گروهان چهارم گردان بلال تشكيل شد كه اين خلبانان به مانند سربازهاي پياده با نيروهاي رزمنده تركيب شدند و از راه زمين به دفاع از خرمشهر پرداختند.
خلبانان پايگاه مسجد سليمان در شمال منطقه نبرد مأموريت داشت نيازمندي هاي قرارگاه مربوطه را در قالب وضعيت تيم هاي آتش و تخليه مجروحين، هلي برن، بارهاي اسلينگ و مهمات آذوقه و ادوات جنگي را با بالگرد در پشت مناطق عملياتي جابه جا كند.
خلبانان پشتيباني عمومي هم كه در منطقه خضريه در 27 كيلومتري جنوب اهواز مستقر بودند توانستند با استفاده از موشك و راكت و توپ هاي بيست ميليمتري يگان هاي دشمن را زير آتش سنگين خود گرفته ضربه مهلكي به آنان وارد كنند.
هوانيروز توانست در عمليات بيت المقدس با 95 بالگرد و 180 ساعت پرواز عملياتي علاوه بر تخليه 7820 مجروح و 3561 نفر از نيروهاي رزمنده و 101 تن بار و مهمات را هلي برن كرده و به عنوان يكي از اركان اصلي پيروزي در عمليات بيت المقدس باشد.
در اين عمليات دو فروند از بالگردهاي كبري هوانيروز در اثر اصابت گلوله هاي توپ و موشك دشمن دچار سانحه شد و چهار نفر از بهترين خلبانان ما شهيد عليرضا حراف، شهيد ستوان قدرت الله خدادادي، شهيد ستوانيار نصرالله تفضلي و شهيد ستوانيار نصير رادفر به شهادت رسيدند.
ماحصل عمليات بيت المقدس آزادي خرمشهر و 5400كيلومتر از خاك مقدس و وطن تأمين خطوط مرزي از خرمشهر تا شلمچه و شمال طلائيه آزادي شهر هويزه و پادگان حميد و محور اهواز خرمشهر و انهدام كامل دو لشكر عراق و آسيب ديدن 20 تا 60درصدي شش لشكر ديگر دشمن و به جا گذاشتن بيش از 16هزارنفر كشته و زخمي و نوزده هزار و 414 اسير و سرنگوني 53فروند هواپيما و انهدام 550تانك و 50 دستگاه خودرو از دستاوردهاي مهم اين عمليات است.
¤ درحال حاضر از توان هوانيروز به چه شكل استفاده مي شود؟
شايد براي خيلي از هموطنان ما اين گونه تداعي شود كه جنگ در سال 67 تمام شده البته ازنظر صوري و ظاهري درست است جنگ تمام شده اما از زمان همان قطعنامه تا به امروز كه قريب به 23سال مي گذرد هنوز يگانهاي ما درگير مناطق عملياتي هستند و قرارگاه هاي عملياتي ارتش را در غرب و شمال غرب، جنوب و جنوب شرق و شرق كشور را پشتيباني مي كنند.
قرارگاه هاي حمزه سيدالشهداء در منطقه شمال غرب و قرارگاه قدس مربوط به جنوب شرق در سيستان و بلوچستان مربوط به سپاه پاسداران است و هوانيروز در پشتيباني از اين دو قرارگاه در اروميه و زاهدان درحال اجراي مأموريت هستند.
علاوه بر اين در حوادث و بلاياي طبيعي مثل سيل گلستان، زلزله هاي كرمان، گيلان و قزوين و آتش سوزي در جنگل هاي شمالي كشور بخشي از غرب كشور و حتي برگزاري انتخاباتي كه در طول اين 32سال در كشور صورت گرفته است و در تصادفات جاده اي نقل و انتقال حادثه ديدگان و تخليه مصدومين و مجروحان و پيدا كردن افراد گم شده كوهنورد همه اين ها به عهده هوانيروز است. به طور كلي هوانيروز چه در جنگ و چه بعد از جنگ به عنوان يك نقطه اتكا بسيار مهم و توانمند براي نظام جمهوري اسلامي ايران پروازها و مأموريت هاي زيادي را انجام داده و مي دهد. از ميان 800 هزار ساعت پروازي كه هوانيروز تاكنون انجام داده تنها 300 هزار ساعت آن در جنگ بوده و بقيه آن مربوط به خدمات ديگري مثل مردم ياري پشتيباني و پروژه هاي ملي مانند پروژه هاي مربوط به نفت و گاز و سدسازي بوده كه هوانيروز با مهندسان و متوليان اين پروژه ها همكاري نزديكي دارد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14