(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 3 خرداد 1390- شماره 19934
PDF نسخه

روزي براي درود بر زنان مجاهد خدا آزادش كرد اما دريابيمش
زخم هاي خرمشهر دارد كم كم سي ساله مي شود
خشت اول
بوي بارون
خبر سوم
ساعت 25
از آب گذشته!
گردش گودري



روزي براي درود بر زنان مجاهد خدا آزادش كرد اما دريابيمش
زخم هاي خرمشهر دارد كم كم سي ساله مي شود

وقتي سوم خرداد با روز بزرگداشت مقام زن متقارن شود بايد چه كنيم؟ وقتي زنان آزاده و مجاهد اين سرزمين را كمتر ياد مي كنيم و كمتر مي بينيم و همه چيزمان در «دا» خلاصه مي شود و ديگر هيچ...وقتي سينماي دفاع مقدس زياد حال و روز خوشي ندارد و در همين حال و روزش هم سهم زنان در «كيميا و سرزمين خورشيد و هيوا و ...» نهايت 5 فيلم ديگر خلاصه مي شود چه بايد كرد؟ وقتي خاطرات همسران شهيد آن طور كه بايد روايت نمي شود و اين سنگرداران ميراث شهدا همچنان رنگ تبليغات انتخاباتي به خود مي گيرند و دردها و رنج هاشان زير سايه سياست سر خم مي كند و در گلاب پاشي مزار شهدا با اشك ديده به شهيد سفر كرده سپرده مي شود چه بايد كرد...حالا امروز با دلي سرشار از عطر احساس بانوي آفتاب، به ديدار دوباره زنان سرزمين عشق مي رويم كه همچنان مادر عالم و روزهاي آينده هستند.و ما در گراميداشت خرمشهري كه بدون تجهيزات، بهترين شهرك سينمايي جنگ محسوب مي شود نمي دانيم اين روز را تبريك بگوييم يا اينكه... هدي مقدم
كمي شعار بدهيم چون حقيقت دارد
مادر لطيف ترين واژه هستي است. سمبل ايثار و از خودگذشتگي، عشق و محبت و مهم تر از آن، زايش و رويش است. مادر باغباني است كه به خاطر بالندگي ثمرات زندگي اش، كمر خم مي كند ولي ابرو خم
نمي كند ... بسياري از اوصاف خداوند، در مادر متجلي است و شايد براي همين است كه به خشنودي مادر، بيش از پدر سفارش شده و اطاعت از هر دو، پس از اطاعت از خداوند، جزو
مهم ترين واجبات است .
مادران ايران زمين، وقتي به طفلان خود شير مي دهند، اين شير در همسايگي خوني است كه با شنيدن نام سيدالشهداء به غليان وجوشش مي افتد و حتي گاهي، شيرخوارگانشان، شيريني عشق جانبازي و سلحشوري را همراه با شوري قطرات اشك در كامشان حس مي كنند. تعجبي ندارد زماني كه آرمان هاي سيدالشهداء توسط امام راحل بيان مي شود و اهريمنان براي قلع و قمع آن تشكيل قوا مي دهند؛ همين مادران، شيربچگان خود را راهي ميدان مردانگي كنند و داغ فراق آنها را در قبال داغ زدن بر پيشاني ظلم و حفظ كيان اسلام، با آغوش باز بپذيرند .
باور كنيم، اگر چنين زنان و مادراني نبودنند، نه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيده بود، نه 8سال جنگ تحميلي جهانيان را انگشت به دهان كرده بود و نه امروز، علي رغم هجمه دشمنان، نظام جمهوري اسلامي، پابرجا بود. زنان و مادراني كه به كودكانشان از كودكي آموختند: مادر همه ما حضرت زهراست و حضرت زهرا آينه تمام نماي تقوا و ولايت پذيري ... و فرزندان چنين مادراني به جبهه هاي جنگ رفتند و چنان بر خصم خروشيدند و شيطان درون و بيرون را چنان راندند كه خميني كبير فرمود: خدايا مرا با بسيجيانم محشور گردان. تقارن ميلاد مبارك حضرت زهرا و روز بزرگداشت مقام زن، با سالروز آزادي خرمشهر، مجالي است براي آنكه به احترام اين مجاهدان از جاي برخيزيم و در برابر اقيانوس وجودشان سر تعظيم فرود آوريم و ايمان دوباره بياوريم به اين كه: از دامن زن مرد به معراج مي رود ...
حالا كه شعارهايمان را داديم كمي غر بزنيم تا خيالمان راحت شود كه غر زديم و صفحه بي هويت نشد! داستان خرمشهر از آن تراژدي هاي پايان ناپذير است كه گويا طلسم شده است و نياز به رمال و جادوگر دارد؛ آخر رسيدن به شهري كه هويت يك انقلاب و نظام در حيات آن گره خورده، اين قدر سخت است كه بعد از گذشت بيش از...باور كنيد رويمان نمي شود بگوييم چند سال از فتح خرمشهر گذشته مردم اين شهر هنوز آب تصفيه شده ندارند؛ هنوز بيمارستان مجهز ندارند؛ هنوز يك مجتمع تفريحي مناسب ندارند و هنوز...خيلي بد است كه ما دائم بگوييم مردم يكي از عزيزترين نقاط كشورمان خيلي چيزها ندارند اما زير باد كولر گازي بنشينيم و نشست خبري كه در 700 نقطه از كشور 8هزار برنامه ويژه سالگرد آزادسازي خرمشهر برگزار مي كنيم! مگر ما قبول نداريم كه خدا خرمشهر را آزاد كرد، براي خدا بزرگداشت مي گيريم؟ آيا نبايد براي مردم سرزميني كه صداي بال فرشتگان و عطر حضور پروردگار را هنوز هم مي توان در كوچه هاي داغدار يك هجوم وحشيانه مشاهده كرد، كمي دست جنباند؛ كمي! باور كنيد فقط اگر براي نمونه شهردار يكي از مناطق پايتخت به خرمشهر برود شايد براي وضعيت ظاهري شهر اتفاقات خوبي بيفتد. شايد اگر يك نفر مثل همان روزهاي جنگ، با روحيه اي جهادي وارد اين شهر شود...ما كه مي دانيم امسال هم مي آيد و مي رود و اتفاق خاصي نمي افتد اما چه كنيم كه تكليف ما، همين است كه به همه هم نسلي هاي خود بگوييم آنها را فراموش نكرديم...بچه هاي خرمشهر، ما در اين تهران دودگرفته، غبار دل شما را مي بينيم و غصه دار مي شويم كه كسي به فكر ريزگردهاي نشسته بر جان شما نيست...
ردپاي خدا در تقويم خرمشهر
خرمشهر، در زمان ستم شاهي يكي از بزرگ ترين بنادر و مهم ترين شهرهاي جنوبي ايران محسوب مي شد. حضور نيروهاي خارجي؛ آبادي مضاعفي را براي مردمان اين شهر به ارمغان آورده بود و با اين حال، موقعيت استراتژيك آن و نزديكي به ميادين نفتي و گازي، بر اهميت آن مي افزود .
اين شهر، در طول تاريخ، 3بار به تصرف نيروهاي بيگانه درآمده است. يك بار زماني كه ايران به علت عدم پرداخت ماليات حكومت هرات به آن شهر حمله كرد و انگليسي هاي فرصت طلب، حاكم بغداد را تحريك كردند كه به خرمشهر حمله كند و وقتي كه نيروهاي ايراني هرات را تخليه كردند، نيروهاي حاكم بغداد هم خرمشهر را خالي كردند .
بار دوم نيز به تحريك انگليسي ها، نيروهاي عراق به خرمشهر حمله كرده و آنجا را تصرف كردند. سپس طبق معاهده پاريس، ايران از هرات چشم پوشيد و خرمشهر به ايران بازگشت .
سومين بار، باز هم انگليسي ها به بهانه اين كه كارشناسان آلماني در جنگ جهاني دوم، عليه منافع انگلستان عمل مي كنند،
بي طرفي ايران را نديده گرفته و در سحرگاه سوم شهريور 1320با حمله به پايگاه دريايي خرمشهر و با از بين بردن تجهيزات دريايي خرمشهر را اشغال و ارتباط خودشان را با روسيه از اين طريق برقرار كردند .
با آغاز جنگ تحميلي و در نظر گرفتن تاريخي كه بر اين شهر گذشته بود؛ صدام اين شهر را محمره ناميد و حتي در نقشه هاي جغرافي كتب درسي، آن را جزئي از خاك عراق ترسيم كرد. قضيه پان عربيسم، باعث وقوع يك سلسله حوادث در اين منطقه شده بود؛ ولي اين تحركات آن گونه كه مطلوب عناصر فتنه ساز بود؛ موفق عمل نكرد؛ چرا كه حتي اعراب خوزستان، خود را عرب ايراني
مي دانستند. به هر حال پيشروي ارتش عراق، به حدي خيره كننده بود كه خرمشهر در محاصره قرار گرفت ولي سقوط نكرد. مقاومت در خرمشهر بيش از 34 روز طول كشيد و در اين مدت، هر چند كه نسل ما، تنها نام جهان آرا را به عنوان مدافع مي شناسد؛ اما اگر دلاوري هاي نيروهاي ارتشي مستقر در پادگان دژ نبود و تك آوران نيروي دريايي، آن عمليات هاي پيچيده و ناگفته را انجام نداده بودند؛ خرمشهر در همان ابتدا به راحتي سقوط مي كرد. بايد تاكيد كرد كه نقش ارتش در مقاومت خرمشهر، گاهي بيشتر از ساير نيروهاست. نصرالله زاده؛ يكي از مدافعان خرمشهر مي گويد :
«روز چهارم يا پنجم جنگ بود كه بني صدر، به عنوان رئيس جمهور وارد خرمشهر شد و به پادگان دژ آمد-همين پادگان دژي كه در اردوهاي راهيان نور، زائران در آن اسكان مي گيرند و در چند قدمي جنت آباد و آرامگاه شهداي خرمشهر است- من شخصاً به پادگان رفتم و بني صدر را ديدم. تعدادي به سراغ او رفتند و از او اسلحه و مهمات خواستند.
بني صدر با لبخند دستش را داخل جيبش برد و گفت: مگر اسلحه نقل و نبات است كه من از جيبم دربياورم و به شما بدهم؟ !
بعد هم سوار همان هليكوپتري شد كه با آن وارد منطقه شده بود و خرمشهر را ترك كرد. اين مساله فشار رواني زيادي به ما وارد كرد. چون مردم در كنار ارتش و با دست خالي، در مقابل تجاوزگري
مي ايستادند و ما هم به خاطر رعايت موازين نظامي و كمبود مهمات، نمي توانستيم اسلحه سازماني خودمان را براي دفاع در اختيارشان بگذاريم. كمبود تجهيزات و بعد هم حرف هاي
بني صدر، آتش به دل ما زد. ولي انگار تازه بعداز آن بود كه جنگ به صورت خونين آغاز شد... اين روزها همه از جهان آرا و نقش محوري اش در مقاومت خرمشهر مي گويند ولي من خاطرم هست كه آن روزها، همه مردم
ارتشي هايي كه بي باكانه بر روي جيپ هايشان 106 سوار كرده بودند، مي ديدند و از ته دل برايشان دعا مي كردند.
تفنگ 106 يك سلاح بدون
عقب نشيني است؛ در بزرگي مثل توپ مي ماند و خيلي قوي است. 3نوع گلوله دارد: يك نوع آن ضد تانك؛ يك نوع ضد سنگر و نوع سوم آن ضد نفر است. نيروهاي ما در خرمشهر از اين سلاح به نحو احسن استفاده كردند و اين سلاح به خوبي در خرمشهر امتحان خود را پس داد و براي همين افرادي كه آن زمان جنگ را ديده اند، اعم از نظامي و غير نظامي، با شنيدن نام اين اسلحه، خاطرات بسياري در ذهنشان نقش مي بندد و همه مردم خرمشهر آن را مي شناختند.
اوضاع آن زمان به قدري آشفته بود كه حتي بسياري از دانشجويان دانشكده افسري كه يكي از
مهم ترين نيروهاي در حال تربيت ارتش در هر كشوري به شمار
مي روند؛ حاضر به ترك خرمشهر نشدند و حماسه ها آفريدند. آن روزها مردم، ارتش و خدمت او را ديدند؛ هر چند اين روزها از انجام وظيفه اي كه شد؛ چندان صحبتي به ميان نمي آيد. آن روزها مردم و سربازان، چنان مطيعانه اوامر فرماندهاني كه تنها يك درجه از نيروهايش بالاتر بودند، انجام
مي دادند كه گاهي خودم هم متعجب مي شدم. انگار ولايت معنوي فرمانده بر نيروهاي زيردستش، به ولايتي بالاتر متصل بود. آن روزها، روزهاي سخت ولي پرمعنويتي بود. براي معنويتش همين بس كه ستاد فرماندهي نيروهاي مردمي و ارتشي، مسجد جامع در نظر گرفته شده بود و زنان شهر، هر روز خودشان به عنوان نيروي امدادي و پشتيباني و آماده سازي، از جان و دل مايه مي گذاشتند . به جرأت مي توان گفت اگر چنين جسارت و شهامتي را از اين زنان دلير نديده بوديم، ما مردان؛ چنين بي باك و غيرتمندانه در ميدان جنگ حاضر نمي شديم.»
از مدينه تا خرمشهر...
حضرت زهرا، نمونه بي نظير
ولايت پذيري است. با وجودي كه مرتبه وجودي اش، بر سر كون و مكان سايه مي افكند، ولي زعامت و ولايت علي عليه السلام را، هم به عنوان ولي و هم به عنوان همسر، از عمق جان پذيرفته بود. ولايت پذيري يعني اين كه حتي وقتي پهلو شكسته و دل سوخته، مي خواهد خدا را ميانجي اين ظلم كند و از طرف ولي زمان خود پيام مي رسد كه به فاطمه بگوييد نفرين نكند؛ با روح و جان و بدون چون و چرا؛ مي پذيرد و از نيت خود منصرف مي شود. اين زهرا؛ مادر حسين مي شود. حسيني كه حتي از فدا كردن طفل
6ماهه اش براي بقاي اسلام، دريغ نمي كند. ثمره اين اسوه
ولايت پذيري، تربيت فرزنداني است كه هر كدام ولي خدا بر روي زمين هستند . در طول جنگ تحميلي، بارها ثمرات و بركات ولايت پذيري بي چون و چرا را از زبان كساني شنيده ايم كه خودشان هرچقدر تكنيكي و تاكتيكي محاسبه مي كنند؛ باز هم معادله شان، جور در نمي آيد و دست آخر ناچارند به قدرت
ولايت پذيري و نفوذ آن براي رسيدن به پيروزي؛ ايمان بياورند .
عراق در خرمشهر، چنان سنگر هايي مستحكم ساخته بود كه اگر حتي يك زن غيرنظامي با يك سلاح سبك در آنجا پناه مي گرفت؛ به سادگي قابل دست يابي نبود. ولي نيروهاي ايران كاري كردند كه حتي نيروهاي آموزش ديده عراق تسليم شدند. اين يعني يدالله فوق ايديهم. اين يعني دست خداوند از آستين رزمندگان كارساز شد. رزمندگاني كه به ولايت معتقد بودند و ولايت رهبر خود را در طول ولايت الله مي دانستند. ولايتي كه اين روزها بيشتر از عمل، تنها حرف آن را مي زنند آن هم از پايين ترين اقشار جامعه تا بالاترين درجات نظام .
كسي چه مي داند؛ شايد مادران زمان جنگ؛ ولايتشان چنان روي فرزندانشان پرقوت بود، كه تنها با يك اعلام رضايت؛ آنها از جان خود مي گذشتند و به دفاع از ناموس و شرف خود مي پرداختند. مادراني كه سوختند و دم برنياورند و صبر پيشه كردند .
اگر روزي من مسئول بودم و به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر قرار بود از اسوه هاي جنگ، تجليل كنند؛ به شخصه بر دستان همسر و مادر جاويد الاثر؛ كاظم اخوان بوسه مي زدم. چرا؟ دلائلش به قدري دل را مي سوزاند و تن را فرتوت مي كند كه گاهي احساس شرم مي كنم و با خودمي گويم: تابه حال ما و مسئولان كجا بوده ايم؟ شايد شما كاظم اخوان را نشناسيد ولي هر سال، سوم خرداد در رسانه و روي در و ديوار شهر، تصوير تانكي را مي بينيد كه بالاي آن، 3زرمنده در حالي كه ضد نور شده اند و پشت به غروب ايستاده اند؛ با خوشحالي اسلحه هاي خود را بالا گرفته اند. در حاشيه تصوير، پرچم سه رنگ جمهوري اسلامي، در اهتزاز است. اين عكس زيبا، يكي از آثار كاظم اخوان است. خبرنگاري كه همراه با حاج احمد متوسليان، سال 61 در لبنان ربوده شد و هنوز پس از قريب به 30 سال، سرنوشتشان نامشخص است .
لابد با خود مي گوييد، خيلي ها مفقود شدند. چه دليلي وجود دارد كه اين شخص متمايز از سايرين باشد؟ جواب بسيار دردآلود است. يك مرد؛ نان آور خانواده خود است. وقتي در جنگ كشته شود، سازمان هاي حمايتي، حمايت از خانواده اش را برعهده مي گيرند و از لحاظ اقتصادي موظف هستند معيشت بازماندگان را تامين كند. ولي خانواده اخوان از اين قاعده مستثنا بودند. چرا؟ چون وضعيت او به لحاظ اسارت يا شهادت مشخص نبود! سالهاي سال از پايان جنگ گذشت و بالاخره تلاش همكاران او در خبرگزاري؛ نتيجه داد و قرار شد ميزان حقوقي كه او در اين سالها بايد مي گرفته؛ به خانواده اش به صورت يك جا تحويل شود. اين كه همسر و فرزند او چگونه اين همه سال بدون پشتوانه اقتصادي سر كرده بودند؛ خودش نكته قابل تأملي است ولي جالب ترين قسمت آنجا بود كه زمان پرداخت؛ ماليات اين مستمري نيز، كسر شد!
در پايان مي گويم، من؛ بر آستان وجود تو زانوي ادب مي زنم...
مجاهد زني كه همسر و شوهر را روانه ميدان ايثارگري كرد و سال ها، زينب وار، صبور بودي و دم برنياوردي و با وجود قصور ما، هميشه مدافع نظام مقدس جمهوري اسلامي بودي .
حرف آخر...
سيد قاسم ياحسيني از محققاني كه درباره جنگ تحميلي كتاب هاي خوبي منتشر كرده نيز اين گونه از خرمشهر و سقوط و آزادسازي اش مي گويد: در روز سوم خرداد، از صبح راديو خبرهاي هيجان بخشي در زمينه آزادسازي خرمشهر پخش مي كرد. ظهر آن روز با يكي از دوستانم در مورد اين مسايل صحبت مي كردم و بعد از آن تصميم گرفتيم براي ديدن فيلم به سينما فانوس بوشهر برويم. وقتي فيلم تمام شد و بيرون آمديم، ديديم كه خيابان روبه روي سينما بسيار شلوغ است. همه مردم با هم شعار خرمشهر آزاد شد را سر داده بودند. در مجموع از روزهايي كه در حال نگارش كتاب «خرمشهر پايتخت جنگ» بودم، خاطراتي به ياد ماندني دارم. اين كتاب شامل يادداشت ها و خاطرات شفاهي شهيد بهروز مرادي و خاطرات و گفته هاي اين شهيد از روزهاي مقاومت و لحظات آخر ترك خرمشهر است كه بسيار
تكان دهنده بود.
به نقل از گفته هاي ناخدا هوشنگ صمدي اين جملات را تعريف مي كنم: وقتي كه فرمان عقب نشيني به من دادند، ساعت 3 بعدازظهر بود و تا 12 شب با فرماند هان زيردستم چه ارتشي و چه پاسدار، كلنجار رفتم تا توانستم آن ها را قانع كنم از خرمشهر بيرون بيايند. وقتي كه خواستيم خرمشهر را ترك كنيم، خم شدم و خاك مرطوب كنار رودخانه را بوسيدم و با چشم هاي اشك بار عرض كارون را طي كردم. بعد از 18 ماه، حوالي صبح روز سوم خرداد، جزو اولين نفراتي بودم كه پا به خرمشهر گذاشتم و آن را در آغوش گرفتم... خاطرات هوشنگ صمدي به زودي به بازار عرضه مي شود و براي اولين بار است كه در يك كتاب، سندي ارائه مي شود كه پرده از نام كسي كه فرمان عقب نشيني از خرمشهر را داده است، برداشته مي شود، چون هنوز در تاريخ مشخص نيست كه چه كسي اولين بار دستور عقب نشيني از خرمشهر را صادر كرده است.

 



خشت اول

مادرت را درياب!
روزها و شب ها كه مي گذرد و در آيينه بزرگ شدن خودمان را مرور مي كنيم؛ دائم به مادر فكر مي كنيم كه چشم هايش ضعيف تر شده و قند خون دارد و ديگر نمي تواند روي زمين بنشيند و ...اما هنوز صبح به صبح عاشقانه از خواب بيدارت مي كند، راهي دانشگاهت مي كند و انگار روزهاي ابتدايي دبستان است و تو هنوز كودكي ات را تجربه مي كني...حالا مادر پيرتر شده اما تو رعنا شده اي و گاه حتي بر او اخم مي كني...مادر همان مادر است ولي تو گاه يادت مي رود كه مادر همه نگاهش به توست...قدرش را بدان! ما بچه هاي نسل سوم براي گل افشاني به پاي نازترين موجود هستي، حرفي نداريم جز طلب بخشش از مادراني كه گاه آنها را غصه دار كرده ايم و گاه فراموش كرده ايم كه قلب آنها تنها و تنها براي خوشبختي ما تپش دارد...حالا از رسول مهرباني كه خود غصه دار غم بي مادري بود و خداي عزيزش مادري برايش فرستاد كه مادر عالم شد؛ رواياتي يادگار مي گذاريم...
¤
مردي به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: مادرم سخت پير شده است و اكنون نزد من زندگي مي كند. او را بر دوش
مي گيرم و جا به جا مي كنم. از درآمدم غذايش مي دهم.
پليدي هاي او را با دست مي زدايم و با اين حال، از روي شرم
چهره ام را از او برمي گردانم، تا آن كه بدين وسيله او را تعظيم كرده باشم. پس آيا تلافي خدمات او را كرده ام. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «نه، براي آن كه شكم او جاي تو بود و سينه هايش مشك تو. پاهايش هم چون مركب تو و دامنش خوابگاه تو بود. او اين كارها را مي كرد و آرزوي زنده ماندن تو را داشت، و اكنون تو اين كارها را مي كني و دوست داري كه او بميرد».
¤
جواني به محضر رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله شرفياب شد و گفت: من جوان شادابي هستم و جهاد را دوست دارم، ولي مادري دارم كه جهاد من براي او ناگوار است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: »باز گرد و با مادرت زندگي كن. سوگند به خدايي كه مرا به حق به پيامبري فرستاد، يك شب انس او با تو، از جهاد در راه خداوند متعال برتر است».
¤
شخصي از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيد: يا رسول اللّه ! حق كدام يك از پدر و مادر بزرگ تر است؟ پيامبر پاسخ دادند: «حق كسي بزرگ تر است كه فرزند را در ميان دو پهلويش حمل مي كند و او را شير مي دهد و روي دو زانويش مي نشاند و با دو دست خود به او كمك مي كند و به او فداكاري مي نمايد».
¤
شخصي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله شرفياب شد و پرسيد: به چه كسي شايسته تر است نيكي كنم؟ رسول خدا در پاسخ فرمود: «به مادرت». شخص تا سه مرتبه اين سوال را تكرار كرد و همين جواب را شنيد. سرانجام حضرت در مرتبه چهارم فرمود: «به پدرت نيكي كن».
¤
در تاريخ آمده كه اويس قرني يكي از اصحاب پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله بود كه هرگز آن بزرگوار را نديد . او شترباني
مي كرد و از اجرت آن، مخارج مادر خود را مي پرداخت. روزي براي زيارت رسول خدا از مادرش اجازه خواست و مادر به او گفت: اجازه مي دهم به شرط آن كه بيش از نصف روز در مدينه نماني. اويس حركت كرد و به منزل رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدينه رسيد، ولي آن حضرت به سفر رفته بود. اويس طبق وعده اي كه با مادرش كرده بود، پس از توقف اندكي در مدينه، به سوي يمن حركت كرد و پيامبر را نديد. هنگامي كه رسول خدا به خانه خود بازگشتند، پرسيدند: اين نور كيست كه در اين خانه تابيده است؟ گفتند: شترباني به نام اويس آمد و زود بازگشت. حضرت فرمودند: آري، اويس در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت.
¤
يكي از مسلمانان در بستر مرگ قرار گرفت. حضرت
رسول اعظم(ص) بر بالين او حاضر شد و چون حالت احتضار او را ديد، به او فرمود: بگو لا اله الا الله. ولي شخص توان سخن گفتن نداشت. پيامبر صلي الله عليه و آله چندين بار جمله خود را تكرار كرد، ولي او نمي توانست حرفي بزند. پيامبر از مادر آن شخص سؤال كرد: آيا از پسرت راضي هستي؟ گفت: نه از او راضي نيستم. رسول خدا فرمود: دوست دارم از او راضي شوي. مادر شفاعت پيامبر را در مورد فرزندش پذيرفت و از پسرش راضي شد و در اين هنگام، جمله «لا اله الا اللّه » بر زبان آن شخص جاري گرديد. بعد پيامبر
صلي الله عليه و آله به او گفت: چه مي بيني؟ شخص گفت: دو سياه چهره مي بينم كه دور مي شوند و دو شخص روشن و نوراني
مي بينم كه وارد اتاق مي گردند.

 



بوي بارون

فقط آل خليفه بخواند
استاد بولفضول الشعرا
پنداشتي آدم شده اي آل خليفه!؟
شيطان مجسّم شده اي آل خليفه!
محصول دم غرب تويي بادكنك شاه!
آميز قشمشم شده اي، آل خليفه!
از عقل، نحيف آمده اي ليك چه فربه-
از گردن و ا شكم شده اي، آل خليفه!
هربار كه شيطان به سواري شده مايل
در محضر او خم شده اي، آل خليفه!
يابو صفتي، شاخ و دمي هم كه درآري
حيوان مسلّم شده اي ، آل خليفه!
روزانه به وحشي گري بلعجب خويش
چندي است كه ملزم شده اي، آل خليفه!
بحرين، دو درياست يكي اشك و دگر خون
خونريز دمادم شده اي ، آل خليفه!
«من يفس د و يسف ك» كه ملك گفت تو بودي
خجلت ده آدم شده اي، آل خليفه!
تو غرّه به سفّاكي و عالم همه داند
بدبخت دو عالم شده اي، آل خليفه!
اين است ركورد تو كه از اسفل سافل
صد مرتبه هم كم شده اي،آل خليفه!
اي شوم تر از نحر كن ناقه ي صالح
چون زاده ي ملجم شده اي، آل خليفه!
هتّاك به قرآني و ويرانگر مسجد
كافر صفت از دم شده اي، آل خليفه!
هيهات حسيني به لب خلق و تو غافل-
از شور محرّم شده اي، آل خليفه!
وقت است ببينيم كه با آل سعودت
واصل به جهنّم شده اي، آل خليفه!

 



خبر سوم

اگرچه انقلاب هاي اسلامي مردم در مناطق مختلف جهان، در صدر اخبار قرار گرفته اما بد نيست بدانيد كه بحران اخلاقي در كشورهاي مختلف اروپا، زواياي تازه اي پيدا كرده و تشت سياستمداران يكي پس از ديگري دارد از پشت بام مي افتد.
پس از آنكه خبرهايي درمورد جدايي «آرنولد» بازيگر مشهور و فرماندار پيشين كاليفرنيا از همسرش در رسانه ها منتشر شد، رسوايي اخلاقي وي و كناره گيري از بازيگري، برگ ديگري درمورد زندگي اين بازيگر هاليوودي رو كرد! پس از آن كه رسوايي اخلاقي آرنولد درمورد ارتباط غيراخلاقي با خدمتكار منزلش فاش شد وي اعلام كرد كه فعلاً فعاليت هاي بازيگري خود رامعلق نگاه داشته است! از طرفي قاضي پرونده طلاق آرنولد هم تأكيد كرده است كه هر كسي پرونده وي را نگاه كند حق را به همسرش داده و تأييد مي كند كه وي مجرم است.
شوارزنگر پس از زيبايي اندام و بازيگري به سياست روي آورده بود و در ميان مردم كاليفرنيا به عنوان نجات دهنده اين شهر شناخته مي شد اما... جداي از بحث آرنولد و مثلاً ساركوزي و آقاي برلوسكوني، خبرهاي تازه از كشور سوئد هم به دستمان رسيده و آن اينكه اكثريت مردم سوئد اعلام كرده اند كه از كارل گوستاو شانزدهم مي خواهند از سمت خود كناره گيري كند.
نظرسنجي ها نشان مي دهد كه 59 درصد از مردم سوئد بر اين باورند كه گوستاو بايد در آينده از سمت خود كناره گيري و قدرت را به شاهزاده ويكتوريا واگذار كند. در اين نظرسنجي كه مدتي پس از افشاي روابط نامشروع گوستاو با زنان انجام شده است، مشخص شده كه تنها 29 درصد از مردم سوئد هنوز هم به اين مسئله باور دارند كه گوستاو بايد تا پايان عمر خود در قدرت باقي بماند.
از سوي ديگر 32درصد شركت كنندگان در اين نظرسنجي اعلام كرده اند كه به پادشاه اعتماد چنداني ندارند و اين درحالي است كه ميزان بي اعتمادي به ويكتوريا تنها 9درصد است.
پادشاه سوئد ماه گذشته ميلادي به سن بازنشستگي در سوئد كه 65سال است، رسيد. اما اعلام كرد كه برنامه اي براي انتقال قدرت به دخترش ندارد.
گفتني است شبكه چهار تلويزيون سوئد چندي پيش گزارشي از حضور پادشاه اين كشور در يك كلوب شبانه منتشر و اعلام كرده بود كه تصاوير كامل اين رفتار غيراخلاقي را در اختيار دارد.

 



ساعت 25

گروهي از مردم اصفهان، از جمله
ابو العباس احمد بن نصر و ابو جعفر محمد بن علويه نقل كردند كه: در اصفهان مردي بود شيعه، به نام عبدالرحمان. از او پرسيدند: چه شد كه از ميان همه مردم فقط به امامت علي النقي معتقد شدي و نه جز او؟ گفت: چيزي ديدم كه باعث اين كار شد. من مردي فقير و در عين حال حرّاف و با جرئت بودم. در يكي از سالها، اهالي اصفهان مرا با عده اي ديگر براي دادخواهي به دربار خليفه فرستادند. روزي در حضور خليفه بوديم كه دستور احضار علي بن محمد بن الرضا صادر شد. به يكي از حاضران گفتم : اين مردي كه دستور احضارش را صادر كرد كيست؟ گفته شد: او مردي علوي است كه رافضيان به امامت او اعتقاد دارند. سپس گفت: حدس مي زنيم كه متوكل او را احضار كرده كه بكشد. گفتم: از اين جا تكان نمي خورم تا ببينم اين مرد چگونه مردي است. وي ، در حالي كه سوار بر اسبي بود آمد. مردم در سمت راست و چپ مسير صف كشيده بودند و به او نگاه مي كردند. چون او را ديدم ايستادم و به ايشان نگاه كردم. محبتش در دلم افتاد. لذا در دلم دعا مي كردم كه خداوند شرّ متوكل را از او دفع كند. او از ميان صف مردم حركت مي كرد و چشمش را به يال اسبش دوخته بود و به اطراف توجه نمي كرد. من دائماً برايش دعا مي كردم، وقتي به من رسيد صورتش را به طرف من برگرداند و گفت: خداوند دعايت را مستجاب فرمود و عمر طولاني به تو عطا كرد و اموال و فرزندانت را زياد گردانيد.
بعد از آن واقعه ما به اصفهان برگشتيم. خداوند آنقدر به من ثروت عطا فرمود كه در خانه ام را بر آنچه در آن است، هزار هزار درهم ارزش دارد قفل مي كنم و اين سواي ثروتي است كه در بيرون از خانه دارم. ده فرزند نيز روزي ام شده و هفتاد و اندي سال هم از عمرم مي گذرد. اين است علت اعتقاد من به امامت چنين كسي كه از قلبم خبر داشت و خداوند دعاي او را در حق من اجابت فرمود .
منتخب ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، صفحات 50تا53

 



از آب گذشته!

فقط كافي است به آخرين دستاوردهاي متخصصين مركز ملي هدايت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسي توكيو توجه كنيم! چند دقيقه لطفا: (تذكر: اينها را ژاپني ها كشف و پخش كرده اند، لزوما براي ما(!) سودمند نيست؛ راست و دروغش هم پاي دوستاني كه براي صفحه فرستاده اند!
1. هرگز سيگار نكشيد و اگر مي كشيد، نيمه آخر آن را هيچ وجه نكشيد.
2. در حمام هيچ گاه مستقيما زير دوش آب گرم نفس نكشيد. كلر يك قاتل تدريجي است.
3. هنگام شارژ موبايل ابتدا شارژر را به گوشي وصل كنيد و سپس آن را به برق وصل كنيد. بهتر است موبايل خاموش باشد.
4. چاي بيشتر از يك روز مانده را اصلا ننوشيد.
5. هنگام روشن كردن كولر اتومبيل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقيقه پنجره ها را باز بگذاريد و در پمپ بنزينها كولر را خاموش نماييد.
6. غذاي خود را بيشتر از يك بار در مايكروفر گرم نكنيد و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بريزيد.
7. هنگام غذا بين هرلقمه حداقل يك دقيقه فاصله بگذاريد و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشيدني ننوشيد.
8. هنگام حركت اتومبيل، پنجره ها را تماما باز نكنيد تا هوا به صورت باد وارد مجاري تنفسي نگردد.
9. لوازم آرايشي را بيشتر از 5 ساعت برروي پوست خود باقي نگذاريد. سلولهاي پوستي نياز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نيز تا حد امكان از لباسهاي گشاد ، راحت و باز استفاده نماييد.
10. موهاي خود را بيش از يك بار در شبانه روز شانه نكنيد. مراقب ورود شوره سر (حتي به صورت نامرئي) به چشمها و مجراي تنفسي خود باشيد.
11. هنگام دويدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهداريد.هنگام نشستن و خوابيدن برعكس سر خود را پايين نگه داريد.
12. توجه بيش از حد به وزن، سودمند نيست. بدن انسان قادر است بصورت خودكار ميزان ورودي، جذب و ميزان دفع را تنظيم نمايد و اشتهاي طبيعي نيز متناسب با آن مي باشد.
13. اگر نياز مالي نداريد، لازم نيست روزي 8 ساعت كار كنيد. بهترين تعداد ساعات كاري بين 5 الي 6 ساعت است.
14. هرگز پشت مانيتور(هاي قديمي) كه روشن هستند قرار نگيريد. ضرر آنها از خيلي از دستگاههاي عكسبرداري بيشتر است.
15. ورزش و تحرك در ابتداي صبح نه تنها سودمند نيست بلكه خطرناك نيز هست. سعي كنيد آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بيداري و يا عصر انجام دهيد.
16. توجه بيش از حد به امور سياسي، ورزشي و اقتصادي براي سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امكان تسلط بر كنترل آنها، باعث اختلالات رواني مي گردد.
17. معجزه جواهر آلات براي خانمها را فراموش نكنيد. حتي اگر صرفا به ديدن آنها باشد.
18. سعي كنيد در جهت عمود بر محور مغناطيسي زمين بخوابيد.

 



گردش گودري

به طرف گفتند سه تا دروغ بگو!
گفت: علي عبدالله صالح
¤
لبخند
در تلفظ نام ت
ضرورتي است ! . . .
¤
مرا به گردهمايي ابرها ببريد
به خلوتي كه در آن
حرف، حرف باران است
¤
اين طور قبول نيست !
چشمهايت را زمين بگذار بيا دست خالي بجنگيم
¤
براي نبودن ات
كلي ابر كنار گذاشته ام؛
براي يك هزاره باراني !
¤
بن لادن كشته شد. »تروريست« ديگري بايد ساخته شود تا امريكا «آزادي خواه» باقي بماند
¤
در روايات(!؟) آمده: مسلمان نيست كسي كه روي مودم وايرلسش پسوورد مي گذارد و همسايه اش شب بدون اينترنت مي خوابد
¤
پل زيادست، ولي
لذت راه كسي برد
كه از رود گذشت
¤
- عضو فيس بوك هستي؟
- نه، هنوز اون قدر تنها نشدم

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14