(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 6 تیر 1390- شماره 19960

آسيب شناسي معضل كودكان خياباني در جامعه ( بخش نخست)
كودكان كار پشت چراغ قرمز زندگي



آسيب شناسي معضل كودكان خياباني در جامعه ( بخش نخست)
كودكان كار پشت چراغ قرمز زندگي

صديقه توانا
پيراهن گلدار تقريباً گشاد و رنگ و رورفته اي از جنس ريون و تمام نايلون در اين گرماي تابستان بر تن دارد، شيارهاي عرق، صورت آفتاب سوخته اش را نمناك كرده و موهاي ژوليده اش از عرق خيس شده و به هم چسبيده اند، برق سفيدي نگاهش در پس چهره سياه و غمناكش ني ني مي زند اما دلش همچون آسمان روياهايش آبي و شفاف است، مي تواني اين صداقت و تمناي نگاه را از لبخندي كه هميشه بر لب دارد بفهمي، دخترك در عين حال و علي رغم گرماي زياد از تو مي خواهد يك بادكنك رنگي براي دختر زيبا و تميزت كه در صندلي عقب خودرو و زير باد كولر مشغول عروسك بازي است بخري، اولا به لاي ماشين هاي زيادي كه پشت چراغ قرمز منتظر مانده اند چرخ مي زند و با لبخند به رانندگان بادكنك هايش را در هوا مي رقصاند تا جلب توجه كند تا شايد يكي از او بادكنكي بخرد و دلش را شاد كند. اما اين تنها روياي صورتي دخترك بادكنك فروش نيست، فقط كافي است سربچرخاني و در چهار سوي چهارراه هاي پرتردد و پشت هزاران چراغ قرمز شهرهاي پرهياهو كودكان سيه چهره گل فروش، فال و كبريت فروش را ببيني كه در هر برق نگاهشان هزاران التماس و تمنا براي فروش جنس هايشان پيداست و تنها آرزويشان هم رسيدن به قصرهاي شيشه اي كودكانه است و دلگيرتر از همه آن است كه ببيني در گوشه اي از خيابان و زير تيغ آفتاب تموز پسركي كنار جعبه با واكسش نشسته و فقط گاهي بغض صدايش مي شكند؛ آقا واكس!
اين روزها سمفوني كودكان كار و خياباني حزن انگيز است و دل هر بيننده و گوش هر شنونده اي را سخت به درد مي آورد، كودكاني كه سر چهارراه ها، جلوي رستورانها و مراكز خريد دست فروشي مي كنند و دل بعضي از رهگذران را به ترحم وامي دارند و گاهي هم ديده مي شود كه وقتي بچه هاي كار بيشتر التماس مي كنند تا چيزي از آنها بخري، به شدت عصبانيت مي كنند تا جايي كه مجبور مي شوي سر آنها داد بكشي و با پرخاش اين كودكان سمج را كه ظاهراً خم به ابرو نمي آورند و فقط به رويت لبخند مي زنند را از خود دور كني.
اما واقعاً اين كودكان كه مجبورند عنوان كودكان كار و كودكان خياباني را با خود يدك بكشند با هر پرخاش و دعوايي بدجوري درخود مي شكنند و خرد مي شوند، طوري كه صداي خرد شدن غرور و شخصيت اجتماعي شان بعدها، زماني كه مثل ديگر بچه هاي اين شهر و آن شهر بزرگ مي شوند و مي خواهند تشكيل خانواده دهند، شنيده مي شود، اما الان دل چيني نازك بچه هاي كار هميشه ترك دارد، تركي كه هيچ بندزني نمي تواند مانع شكستنش شود و چه بسا هر چه زمان مي گذرد اين ترك بيشتر و بيشتر مي شود!
قصه پرغصه كودكان كار
قصه كودكان خياباني و كار، قصه پر غصه اي است كه مختص امروز و ديروز نيست، حكايتي طولاني و غريب دارد كه با گذشت زمان نه تنها اين معضل اجتماعي نيز حل نشده، بلكه در برخي از فصول سال مثل تابستان كه بچه ها از درس و مشق فارغ مي شوند دامنه آن گسترده مي گردد، همين ديروز بود كه داخل مترو حضور پسربچه اي 7 ساله به همراه خواهرش كه هنوز مانتوي فرم مدرسه را بر تن داشت، نه تنها توجه من، كه نظر همه مسافران را به خود جلب كرده بود. پسرك خودش را به زور از لابه لاي جمعيت و ازدحام زياد، عبور مي داد تا شايد يك بسته آدامس نعنايي، خنك كننده دهان بفروشد.
سازمان بهزيستي در كنار 10 سازمان و ارگان ديگر از جمله شهرداري، نيروي انتظامي، كميته امداد امام خميني و... تلاش خود را براي حل اين معضل و آسيب اجتماعي به كار بسته اند، اما ظاهراً به دليل خلأهاي قانوني موجود، ضعف فرهنگي و مشكلات اقتصادي، متاسفانه هر روز در لايه هاي مختلف شهر و پشت چراغهاي قرمز زيادي شاهد حضور اين بچه هاي كم سن و سال هستيم كه مجبورند به دليل اعتياد و بيكاري پدر، طلاق مادر يا مهاجرت از روستاها و مناطق محروم به شهرهاي بزرگ، به كارهاي طاقت فرسايي تن در دهند كه با شرايط سني شان هيچ سنخيتي ندارد. كودكاني كه 80 درصد آنها خانواده دارند و الان موقع آن است كه در آغوش گرم والدين و در كنار خانواده به بازي و تفريح و جست وخيز در پاركها بپردازند. ولي متاسفانه مي بينيم اين كودكان به جاي شيطنت هاي بچه گانه و بازي در هنگامه سرمستي از دوران خوش كودكي مجبورند به كارهاي سنگين در كوره هاي آجرپزي بپردازند يا در گوشه اي از خيابان واكسي شوند، اما فراموش نكنيم كه اين بچه هاي بي گناه هم دوست دارند به جاي دست فروشي در اين هواي گرم تابستان در زير باد كولر بنشينند و با عروسك و ماشين كوكي بازي كنند و غرق در دنياي شيرين و روياهاي آبي كودكانه شوند. عوامل مؤثر در ايجاد اين معضل اجتماعي، صدمات عاطفي و روحي و رواني وارده بر اين كودكان و نحوه ساماندهي و برخورد با اين آسيبهاي اجتماعي از سوي مسئولان ذي ربط سوژه چند شماره گزارش پيش روست.
وقتي حمايت والدين كم رنگ شود...
كودكان خياباني و كار كه از بستر يك محيط ناامن برخاسته اند به ناچار غم حمايت كم رنگ يا اساساً بي پناهي و بي سرپرستي را در دل كوچكشان جا داده اند. آيا تنها با اين جمله كه سرنوشتشان شوم و خاكستري است خودمان را تسكين داده و توجيه كنيم يا بايد چاره اي اساسي بينديشيم؟ عاقبت ده ها كودك رها شده در خيابانهاي كشور كه كمتر از 18 سال سن دارند و به انواع شغل هاي حقيرانه گماشته شده اند چه خواهد شد؟ دكتر امان الله قرائي مقدم جامعه شناس در گفت وگو با گزارشگر كيهان با اشاره به اينكه كودكان خياباني حجم وسيع كودكان بدسرپرست يا بي سرپرست را شامل مي شود كه دسته اي از آنها به مشاغلي چون گل فروشي، واكسي، روزنامه فروشي يا كارگري در توليدي هاي زيرزميني و معادن گماشته مي شوند، مي گويد: «اين كودكان كه از لحاظ حقوقي هيچ حقي نداشته و تنها مورد استثمار صاحب كاران سنگ دل و سودجوي خود قرار مي گيرند، كودك كار خوانده مي شوند.»
وي با اشاره به اينكه بخشي از كودكان خياباني، با عنوان كودكان كار خوانده مي شوند، تصريح مي كند: «اين كودكان، برخلاف ساير كودكان جامعه از امكانات آموزشي و ساير امكانات كه معمولا هم سن و سالان آنها برخوردارند، محروم هستند و جالب است بدانيد كه 80 درصد اين كودكان با اطلاع والدين به كار در خيابان رو مي آورند و مرتبط با خانواده هايشان هستند، اين قبيل خانواده ها به دليل ضعف اقتصادي و فرهنگي ارزش و اهميت تحصيل كودك را درك نمي كنند و بچه ها را به كارهايي كه متناسب با سن و سالشان نيست وادار مي كنند. اين گونه كودكان معمولا از خانواده هاي نابساماني هستند كه از لحاظ اقتصادي و تربيتي در فقر هستند و رنج مي برند و تنها 20 درصد باقيمانده هيچ گونه سرپرستي ندارند يا بدسرپرست هستند و فراري محسوب مي شوند كه مورد اخير بيشتر در دام اذيت و آزار باندهاي مافيايي قرار مي گيرند و اكثراً مهاجر هستند يا از كشورهاي همسايه مثل افغانستان وارد كشورمان مي شوند.»
دكتر قرائي مقدم ضمن اظهار تأسف شديد از خبر ورود مهاجران افغاني با پاسپورت به كشورمان مي گويد: «مسئولان ذي ربط بايد مسئله مهاجرت افراد معتاد و فقير به تهران و شهرهاي بزرگ را جدي بگيرند.»
اين جامعه شناس با اشاره به اينكه آن تعداد از كودكان خياباني كه والديني ندارند و مجبورند شب را در پاركهاي جنوب شهر سپري كنند، مي گويد: «آن تعداد از كودكاني كه در تابستان براي خود شغلي سبك انتخاب مي كنند در آينده افرادي خود ساخته مي شوند و موفق تر خواهند بود، اما وقتي شاهد تكدي گري و انتخاب شغل هاي كثيفي مثل فال و كبريت فروشي و سي دي فروشي از سوي كودكان كم سن و سال هستيم واقعا مي طلبد كه مسئولان دقت بيشتري در رسيدگي به وضعيت اين خانواده ها و بچه هاي آنها داشته باشند. چون ادامه اين روند در آينده آسيبهاي جدي و جبران ناپذيري به جامعه وارد مي كند.»
دكتر قرائي مقدم به شكاف طبقاتي و تأثير آن در رواج پديده كودكان خياباني و كار اشاره مي كند و مي گويد: «وقتي خانواده اي از نظر اقتصادي تامين نباشد و بعضا از نظر فرهنگي هم در سطح پاييني قرار داشته باشند، بچه 7-8 ساله خود را در كوره آجرپزي با گرماي 50 درجه براي كار طاقت فرسا مي فرستند كه اين هم نوعي كودك آزاري است.»
شاخه گلهاي خياباني
در گستره كودكان خياباني كه كودكان كار زيرمجموعه آن محسوب مي شود، احتمال برگشت شبانه كودك به آغوش خانواده بالاست، ولي در مورد كودك خياباني برگشتي وجود ندارد.ا و همه چيزش در خيابان مي گذرد و انواع آسيبها و بزه هاي اجتماعي نيز از همين جا آغاز مي شود.
حميد احمدي كارشناس ارشد جامعه شناسي در پاسخ به اين سؤال كه كودكان خياباني از كجا ريشه گرفته اند، به گزارشگر كيهان چنين مي گويد: «عده اي از آنها به دليل طلاق والدين سردرگم مانده اند و هيچ يك از والدين حاضر به پذيرش فرزند نيستند، عده اي با فوت پدر و مادر و نبود فاميل و سرپرست مواجه هستند و ممكن است به دليل شرايط نامناسب اقتصادي و فقر فرهنگي از خانه متواري شده باشند.»
وي اضافه مي كند: «گروه كثيري از اين بچه ها در ايران اتباع بيگانه هستند، عده اي ديگر هم بچه هاي شهرستاني هستند كه چون جذابيت شهرهاي بزرگي مثل تهران را ديده اند يا شنيده اند در تهران كار فراوان است، راهي پايتخت شده اند، همچنين حداقل بچه هايي هم وجود دارند كه در كارهاي توليدي زيرزميني به كار گرفته مي شوند و سود سرشاري نصيب كارفرمايانشان مي كنند كه البته ساماندهي اين گروه مربوط به سازمان بهزيستي نيست و به وزارت كار مربوط مي شود.»
احمدي مي گويد: «تا زماني كه فقر اقتصادي خانواده وجود دارد حتي اگر كودك و نوجوان از سطح خيابان جمع آوري شده و به آغوش خانواده بازگردانده شود مجددا با رضايت والدين به بستر خيابان برمي گردد، تجربه نشان داده 90 درصد اين بچه ها به خيابان بازگشته اند و متأسفانه طرحهاي جمع آوري و ساماندهي تا به امروز موفقيت چنداني در پي نداشته است.»
پرنده كودك در قفس بي پناهي
پسرك قناري بي حال را به زور ضربه قفس از خواب مي پراند تا غزلي به نوك گرفته و مشتري را سر ذوق آورد. آيا سرنوشت كودكان كار همچون همين قناري در قفس مانده مخدوش و رنج آور نيست؟ گويي بي ملاحظه گران و سودجويان دنيا جسم و روح كودك خياباني و كار را به استثمار كشيده و در بي خيالي و راحت طلبي شان پوزخند مي زنند. فرانك ايماني كه 12 سال به عنوان مددكار در بخش توانمندسازي كودكان خياباني مشغول به كار مي باشد و كارشناس طرح كودكان خياباني سازمان بهزيستي است در گفت وگو با گزارشگر كيهان با اشاره به اينكه دو مقوله كودكان كار و خياباني از هم جدا نيستند مي گويد: «ساماندهي كودكاني كه به مشاغل كاذبي همچون واكسي، زباله گردي، گل فروشي يا تكدي گري روي مي آورند برعهده سازمان بهزيستي است، اما كودكاني كه در مزارع، كارگاههاي توليدي و كوره هاي آجرپزي يا محيط هاي بسته كار مي كنند از حيطه كار ما خارج است و به وزارت كار برمي گردد، لذا كودكان خياباني بچه هايي هستند كه به جاي آنكه وقت خود را صرف رشد و پرورش استعدادهاي خود كنند يا به بازي و سرگرمي هاي كودكانه مشغول باشند، وقت خود را در خيابانهاي ناامن و پرخطر مي گذرانند و به كارهايي كه اصلا درشان و موقعيت آنها نيست مي پردازند.»
خانم ايماني با اشاره به اينكه فقر اقتصادي و فرهنگي در بين برخي از خانواده ها بچه ها را وادار به كار كردن در گوشه و كنار شهرها مي كند، مي گويد: «جذابيت شهرهاي بزرگ امكان تحصيل مال و ثروت به صورتي بسيار آسان در كنار فقر اقتصادي و فرهنگي خانواده همه از عواملي محسوب مي شود كه به رشد و افزايش پديده كودكان خياباني دامن مي زند.»
از خانم ايماني در مورد نحوه شناسايي كودكان خياباني سؤال مي كنم كه در پاسخم مي گويد: «مراكز سيار خدمات اجتماعي ما كه تحت عنوان 123معروف هستند در سطح شهر مشغول گشت زني مي باشند و چنانچه از هر مركزي مثل شهرداري، نيروي انتظامي يا... بچه هايي را به مركز «ياسر» كه مركز سطح 2 سازمان بهزيستي است، معرفي نمايند نيروهاي تخصصي ما در اسرع وقت آنها را تحويل گرفته و در كمترين زمان به پيدا كردن خانواده اين بچه ها مي پردازند.»
وي مي گويد: «اين بچه ها حداكثر 20 روز در مركز سطح 2 باقي مي مانند، براي آنها كارهاي مختلفي انجام مي دهيم، معاينه جسمي و رواني صورت مي گيرد و در اين مدت تيم تخصصي شرايط بازگشت آنها به خانواده را در اسرع وقت انجام مي دهد. سعي ما بر اين است كه در صورت امكان به خانواده كمكهايي را ارائه دهيم تا بتوانند پذيراي فرزندشان باشند، اگر خانواده پدر نداشته باشد مادر را به عنوان زن سرپرست خانوار به مراكز بهزيستي ارجاع مي دهيم اگر معلول يا بيماري در خانواده باشد به آنها هم خدماتي ارائه مي دهيم، به هر جهت هرگونه خدماتي كه به توانمندسازي خانواده بينجامد انجام مي دهيم.»
اين كارشناس سازمان بهزيستي ادامه مي دهد: «چنانچه توانمندسازي خانواده جواب داد سه ماهه اول، هر ماه يك بار به خانه سر مي زنيم و بعد از سه ماه هر 6 ماه يا يك سال يك بار به منزل مورد نظر سر مي زنيم و خانواده را به سطحي مي رسانيم كه از نظر كار و مسكن در مضيقه نباشد و بتواند نيازهاي فرزندان را به راحتي تهيه كند و بدين ترتيب از كار كردن كودكان در خيابانها ممانعت به عمل مي آوريم.»
از خانم ايماني در مورد تعداد كودكان خياباني و تعداد بچه هايي كه تحت پوشش اين سازمان قرار گرفته اند سؤال مي كنم كه در پاسخم مي گويد: «در سال گذشته با حدود 7 هزار كودك خياباني رو به رو شديم كه يا از طريق خود مركز شناسايي يا توسط شهرداري و نيروي انتظامي به سازمان منتقل شده بودند، كه از اين تعداد 70 درصد آنها به آغوش گرم خانواده بازگشتند و تنها 30 درصد در سازمان به صورت شبانه روزي اقامت دارند و مراحل تحت پوشش را مي گذرانند.»
وي با اشاره به اينكه تهران بيشترين آمار كودكان خياباني را به خود اختصاص داده است مي گويد:
«50 درصد عملكرد بهزيستي در استان تهران است و 50 درصد بقيه كودكان كار و خياباني به ترتيب در استانهاي فارس، خراسان رضوي و قم زندگي مي كنند، همچنين كمترين آمار هم به استانهاي زنجان و سمنان اختصاص دارد. ضمن اينكه آن طور كه تخمين زده شده، در كل جهان هم حدود
100 ميليون نفر كودك خياباني و كار داريم كه بيشترين آمار اين پديده در كشورهاي هند و برزيل به چشم مي خورد.»
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14