(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 25 تیر 1390- شماره 19975

وصيت امام به قضات كشور
وصيت نامه امام خميني (21)
نحوه شكل گيري فتنه هاي اجتماعي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وصيت امام به قضات كشور
وصيت نامه امام خميني (21)

سيد علي بني لوحي
و بايد بدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس ، شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براي كشور و ملت باشند، بسياري از مشكلات پيش نمي آيد؛ ومشكلاتي اگر باشد رفع مي شود. و همين معني در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي خاص بايد در نظر گرفته شود؛ كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين مي شوند از روي كمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماي بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسياري از مهمات و مشكلات به واسطه تعيين شايسته ترين و متعهدترين شخصيتها براي رهبري يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد، يا باشايستگي رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يكصد و نهم149 و يكصد و دهم قانون اساسي ، وظيفه سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر ياشوراي رهبري روشن خواهد شد، كه اندك مسامحه در انتخاب ، چه آسيبي به اسلام و كشور و جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد كه احتمال آن ، كه در سطح بالاي از اهميت است براي آنان تكليف الهي ايجاد
مي كند .
و وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي و درحقيقت به اسلام است در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده ، آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان ومستضعفان بنمايند؛ و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه اي است ومقام والايي ، بلكه وظيفه سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهاردر جهان ديگر در پي دارد150.
از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي خواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطرقدري خفيف تر براي روساي جمهور حال و آينده و دولتها و دست اندركاران ، به حسب درجات در مسئوليت ها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر وخود را در محضر مبارك او بدانند151. خداوند متعال راهگشاي آنان باشد .
ح - از مهمات امور مساله قضاوت است كه سر و كار آن با جان و مال وناموس مردم است . وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه درتعيين عالي ترين مقام قضايي كه در عهده دارند، كوشش كنند كه اشخاص متعهدسابقه دار و صاحب نظر در امور شرعي و اسلامي و در سياست را نصب نمايند .
و از شورايعالي قضايي مي خواهم امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع اسفناك و غم انگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند؛ و دست كساني كه با جان و مال مردم بازي مي كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامي است از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند152، و با پشتكار و جديت بتدريج دادگستري را متحول نمايند؛ و قضات داراي شرايطي كه ، ان شاءالله با جديت حوزه هاي علميه مخصوصا حوزه مباركه علميه قم تربيت و تعليم مي شوند ومعرفي مي گردند، به جاي قضاتي كه شرايط مقرره اسلامي را ندارند نصب گردند، كه ان شاءالله تعالي بزودي قضاوت اسلامي در سراسر كشور جريان پيداكند .
و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيت مي كنم كه با درنظرگرفتن احاديثي كه از معصومين - صلوات الله عليهم - در اهميت قضا و خطرعظيمي كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه درباره قضاوت به غيرحق واردشده است ، اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود153. و كساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند؛ و بدانند كه همان طور كه خطر اين مقام بزرگ است اجرو فضل و ثواب آن نيز بزرگ است . و مي دانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است154 .
149 - اصل 109 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، شرايط و صفات رهبر است، شامل: 1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه. 2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام. 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري.
150- در زمان طرح و تصويب اصل ولايت فقيه در خبرگان قانون اساسي، جريان هاي جبهه ملي، نهضت آزادي، كليه گروه هاي چپ و امثال بني صدر با آن مخالفت كردند و اصل ولايت فقيه را مغاير با حاكميت مردم و ديكتاتوري خواندند. حضرت آيت الله مصباح يزدي جايگاه و مسئوليت خطير ولي فقيه را اين گونه تبيين مي كنند. «برخي با مغالطه و سوء تفاهم مي گويند: معناي ولايت فقيه اين است كه او هر چه مي خواهد دستور مي دهد و ديگران مجبور به اطاعت هستند و بعد نتيجه گيري مي كنند كه اين ديكتاتوري است. معناي ولايت فقيه ديكتاتوري نيست؛ بلكه رعايت عالي ترين مصالح جامعه است و وقتي خداوند به ولي فقيه حق مي دهد كه او امر ولايي صادر كند و وظيفه مردم، اطاعت است معنايش اين نيست كه فقيه بتواند براي منافع شخصي يا گروهي يا حزبي دستوري صادر كند. آنجايي كه ولي فقيه طبق احكام خدا و مصالح انسان در چارچوب ارزش هاي الهي امر و نهي مي كند، اطاعتش واجب است؛ در غير اين صورت نه تنها اطاعتش واجب نيست بلكه معصيت نيز هست. در هيچ كدام از اين نظام ها، حاكم به محض كوچك ترين تخلفي از ادامه حكومت ساقط نمي شود؛ اما در نظام ولايت فقيه، ولي فقيه حتي اگر يك گناه شخصي نيز مرتكب شود، شرط تقوا را و به تبع آن شرط ولايت را از دست مي دهد.» روزنامه رسالت- شماره 4166
151 - رأس هرم در جمهوري اسلامي، حاكميت ولايت فقيه است. مسئوليتي كه در نگاه حاملان آن بسيار سنگين و كمرشكن است: «چرا (فقيه) بايد عادل باشد؟ براي اين كه اگر او از وظيفه تخلف بكند ضمانت اجرا از دست خواهد رفت، او اگر به فكر خودش باشد، به فكر دنياي خودش باشد، به فكر كامجويي باشد و به فكر قدرت طلبي باشد، به فكر حفظ مسند باشد، آن وقت آن ضمانت براي سلامت اين نظام باقي نخواهد ماند، لذا اگر از عدالت افتاد بدون اين كه لازم باشد كسي او را عزل كند، خودش معزول است.» مقام معظم رهبري، روزنامه جمهوري اسلامي، شماره 6058.
152 - اميرالمؤمنين (عليه السلام) با تأكيد بر اجراي عدالت و برخورد با زورمندان، خطاب به مالك اشتر فرماندار مصر مي فرمايند: «من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بارها شنيدم كه مي فرمود، ملتي كه حق ناتوانان را از دردمندان، بي اضطراب و بهانه اي باز نستاند، رستگار نخواهد شد. پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خورد هموار كن و تنگ خويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد. آنچه به مردم مي بخشي بر تو گوارا باشد، و اگر چيزي را از كسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد.» نهج البلاغه، نامه 53 .
153 - امام علي (عليه السلام) در خطبه اي با بيان اينكه دشمن ترين آفريده ها نزد خدا دو نفرند و بيان خصوصيات آنها، مدعيان قضاوت را مي شناسانند كه عهده دار قضاوت هستند و شايسته آن نيستند: «در ميان مردم، با نام قاضي به داوري مي نشيند، و حل مشكلات ديگري را به عهده مي گيرد، پس اگر مشكلي پيش آيد، با حرف هاي پوچ و تو خالي و رأي و نظر دروغين، آماده رفع آن مي شود. سپس اظهارات پوچ خود را باور مي كند، عنكبوتي را مي ماند كه در شبهات و بافته هاي تار خود چسبيده، نمي داند كه درست حكم كرده يا بر خطاست؟ اگر بر صواب باشد مي ترسد كه خطا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه رأي او درست باشد. ناداني است كه راه جهالت مي پويد، كوري است كه در تاريكي گمشده خود را مي جويد، از روي علم و يقين سخن نمي گويد، روايات را بدون آگاهي نقل مي كند، چون تند بادي كه گياهان خشك را بر باد دهد روايات را زير و رو مي كند كه بي حاصل است. به خدا سوگند، نه راه صدور حكم مشكلات را مي داند، و نه براي منصب قضاوت اهليت دارد. آنچه را نپذيرد علم به حساب نمي آورد، و جز راه و رسم خويش، مذهبي را حق نمي داند، اگر حكمي را نداند آن را مي پوشاند تا ناداني او آشكار نشود، خون بي گناهان از حكم ظالمانه او در جوشش و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شكايت مي كنم از مردمي كه در جهالت زندگي مي كنند و با گمراهي مي ميرند.» نهج البلاغه، خطبه 17.
154 - امام علي (عليه السلام) در سال 38 هجري هنگامي كه مالك اشتر را به فرمانداري مصر برگزيد، آن هنگام كه اوضاع محمدبن ابي بكر متزلزل شد، فرماني براي او نوشت كه از طولاني ترين نامه ها و فرمانهاست كه زيبايي هاي تمام نامه ها را دارد. اين نامه داراي 12 بخش است و هر بخش را فصل هاي مختلف در امور اجتماعي و حكومتي است. بخش 8 شامل 7 فصل است كه فصل دوم آن با موضوع سيماي قضاوت و داوران ابلاغ شده است: «از ميان مردم، برترين فرد خود را براي قضاوت انتخاب كن، كساني كه مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد و برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد. در اشتباهاتش پا فشاري نكند و بازگشت به حق پس از آگاهي براي او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشه كن كند و در شناخت مطالب با تحقيقي اندك رضايت ندهد و در شبهات از همه با احتياط تر عمل كند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد. و در مراجعه پياپي شاكيان خسته نشود، دركشف امور از همه شكيباتر، و پس از آشكار شدن حقيقت، در فصل خصومت از همه برنده تر باشد، كسي كه ستايش فراوان او را فريب ندهد و چرب زباني او را منحرف نسازد و چنين كساني بسيار اندكند.» نهج البلاغه، نامه 53.
پاورقي

 



نحوه شكل گيري فتنه هاي اجتماعي

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
در ميان انسان ها آنهائي هم كه همت بلند دارند، اكثرا متعلق همت شان امور دنيائي است. اگر كاسب شوند، مي خواهند ميلياردر شوند. مي خواهند نه تنها اختيار اموال خود بلكه اختيار اموال ساير افراد را هم داشته باشند. اما همت بلند صحيح اين است كه ما اول بفهميم كمال چيست تا سعي كنيم به آن كمال حقيقي برسيم. در اين جا فتواي بسياري از انسان ها با فتواي قرآن اختلاف دارد. معمولا گمان مي شود كه لذائذ دنيا، مقامات دنيا، رئيس جمهور شدن، وزير و نماينده شدن،... اين ها خيلي مقامات عالي اي است و بايد همت كرد تا به اين ها رسيد و اگر به اين ها برسيم؛ خيلي ترقي كرده ايم؛ اما قرآن مي فرمايد: «انما الحياه الدنيا لعب و لهو...»1 و نيز مي فرمايد: «... و ما الحياه الدنيا في الاخره الا متاع»2: اگر خود اين امور را هدف قرار دهيد، سرگرمي و بازيچه اي بيش نيست و اصلا ارزشي ندارد. همت بلند واقعي مال كساني است كه اول بفهمند چه چيزي خواستني است، آدمي زاد به كجا مي تواند برسد و خداوند چه مقامي براي انسان قرار داده است. بله، همت بلند داشتن و اين كه انسان به هيچ حدي از كمال قانع نباشد و هر جا رسيد بخواهد كه يك پله بالاتر برود، بسيار خوب است، به شرط اين كه در يك راه صحيحي كه واقعا كمال باشد، قرار گيرد. اين كه مقام معظم رهبري فرمودند: «همت را مضاعف كنيد»، مقصود اين است كه همت را در راهي كه مرضي خداست و موجب كمال و سعادت خودتان و ملت تان است، مضاعف كنيد؛ نه اين كه همت تان را در راه دنياطلبي و دنياپرستي مضاعف كنيد. امور دنيا، به خاطر اين است كه ابزاري باشد براي تقرب به خدا، براي ترويج دين، براي حفظ عزت اسلامي در مقابل دشمنان و كفار، نه اين كه خودش مطلوبيت داشته باشد. اگر ارزش داشت، اميرالمؤمنين آن گونه زندگي نمي كرد. كسي كه در مقام امپراطوري كشورهاي اسلامي بود، در تابستان يك پارچه پشمينه به دوش مي انداخت و كفش هائي از ليف خرما مي پوشيد. پيشاني اش پينه اي مثل زانوي شتر بسته بود. روي سنگي مي ايستاد و درحالي كه شمشير به دست داشت، خطبه مي خواند. نيمه شب هنگامي كه همه در خواب بودند، زار زار گريه مي كرد و درحالي كه دنيا را مخاطب قرار مي داد مي فرمود: «... غري غيري لا حاجه لي فيك قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فيها...».3
البته اگر اين دنيا وسيله اي براي برپائي دين حق و نزديك شدن مردم به خدا، و گرفتن حق مظلوم از ظالم شد، يك لحظه اش ثواب بالاترين عبادات را دارد. حاصل سخن اين كه ما از اين كه برتري طلب باشيم، نهي شده ايم: «تلك الدار الاخره نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين»4: اين سراي آخرت را براي كساني قرار داديم كه هيچ نوع برتري طلبي نداشته باشند... در ذيل اين آيه در روايت آمده كه اگر كسي بخواهد بند كفشش بهتر از بند كفش رفيقش باشد، اين مرتبه اي از علو دارد. چه ارزشي دارد كه انسان فكرش را صرف اين كند كه كفشم، لباسم، خانه ام و... چنين و چنان باشد؟ پس همت مضاعف بايد در اموري صرف شود كه موجب كمال انسان شود و انسان را به خدا نزديك كند. آن جاست كه بايد همت ها را مضاعف و چند برابر كرد. در اين جا هر چه زيادتر شود باز هم كم است. همت بلند آن وقتي خوب است كه متعلق آن امر مطلوبي باشد و از برتري طلبي دنيائي خالي باشد.
نحوه شكل گيري فتنه هاي اجتماعي
يكي از بحث هائي كه جا دارد مورد تفكر قرار گيرد، بحث كيفيت شكل گيري فتنه است. بحث مورد نظر ما، فتنه هاي اجتماعي است. فتنه هاي اجتماعي چگونه شكل مي گيرد؟ اين گونه مسائل را مي توان به دو سبك بحث كرد: 1. تحليلي؛ 2. تاريخي؛ يعني يك راه اين است كه تعدادي از فتنه هائي را كه در تاريخ اتفاق افتاده است، مطالعه كنيم و ببينيم منشأ آنها از كجا شروع شده، چه كساني در آن دخالت داشته اند، چه روش هائي را به كار گرفته اند، و نهايتا به كجا انجاميده است. اين روش تقريبا روشي استقرائي است. اما تحليل يك واقعه، يا به طور كلي يك پديده اجتماعي به نام فتنه كار متفاوتي است، هر چند براي اين كه از قضاياي تاريخي هم نتيجه آموزنده و عبرت آموزي بگيريم باز احتياج به تحليل داريم. آنچه اكنون در نظر بنده است، روش تحليلي است. يعني مي خواهيم ببينيم اصولا فتنه چگونه شكل مي گيرد.
فتنه هاي اجتماعي حوادث پيچيده اي است كه باعث غبارآلود شدن فضاي اجتماع مي شود و در جامعه مشكلاتي را پيش مي آورد، برخلاف فتنه هاي فردي و امتحان هاي شخصي كه آن مقدمات و اين لوازم را ندارد؛ مثل «انما اموالكم و اولادكم فتنه...»1. انسان هر مالي داشته باشد، وسيله آزمايش است؛ ولي اين شرايط را ندارد. فتنه هاي اجتماعي وقتي شكل مي گيرد كه عده اي انگيزه خاصي دارند و مي خواهند آن انگيزه تحقق پيدا كند و راه تحقق آن را در راه اندازي يك آشوب اجتماعي مي بينند. منظور از آشوب، فقط آشوب فيزيكي نيست؛ بلكه شامل اين هم مي شود كه يك حالت ابهام آميز، نابساماني رواني و آشفتگي در تشخيص به وجود آورند تا در سايه آن بتوانند مقاصدشان را تأمين كنند. در اين راه كساني را به كار مي گيرند كه يا آگاهانه با آن ها قرارداد مي بندند و يا ناآگاهانه آن ها را به دام مي اندازند كه برايشان كار كنند. نقشه اي طرح مي كنند و آن را به اجرا مي گذارند. در اين جريانات، خواه ناخواه، عده اي خسارت هائي اعم از مالي، آبروئي و جاني مي بينند. پس آنچه مقوم فتنه است انجام كارهائي با هدف مشخص است كه يك جو مبهمي را به وجود مي آورد و در اين جو، كساني در معرض خسارت قرار مي گيرند و در سايه ابهاماتي كه وجود دارد، طراحان اصلي به هدفي كه دارند، نائل مي شوند. آن هدف گاهي مال است، گاهي موقعيت اجتماعي است، گاهي هم يك سري تعصبات شخصي يا قومي است كه ارضاء آن را در اين مي بينند كه كساني را درگير كنند؛ مانند تعصبات جاهلانه وهابيون.
1- محمد/ 63
2- الرعد/ 62
3- نهج البلاغه، حكمت 57
4- القصص/ 38
5. التغابن/51.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14