(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 3 مرداد 1390- شماره 19982

قبايح عقلي از نظر قرآن
موعودگرايي انحرافي و زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي آن



قبايح عقلي از نظر قرآن

عليرضا شعاعي
انسانها به طور طبيعي و براساس فطرت سالم خود به چيزهايي گرايش دارند و از چيزهايي بيزارند. يعني انسان همان طور كه به زيبايي ها گرايش و از زشتي ها نفرت دارد، همچنين به كارها و افعالي گرايش دارد و از افعالي گريزان است. از اينجاست كه مسئله حسن و قبح فعلي مطرح مي شود. به عنوان نمونه انسانها از ظلم و دروغ بيزارند و به عدالت و راستي تمايل دارند.
حسن و قبح عقلي، هم در اشياء و امور مطرح مي باشد و هم در افعال و معاني اعتباري و اختياري مطرح مي شود. شناخت قبايح عقلي مي تواند آدمي را در جهت حركت در مسير درست ياري رساند. براين اساس نويسنده به معرفي مواردي كه از نظر قرآن به عنوان زشتي ها و قبايح يادشده پرداخته است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
احكام ارشادي و مستقلات عقلاني
عدليون بر اين باورند كه افعالي وجود دارد كه عقل از درون ذاتش بدون استعانت از شريعت، حسن و قبح آن را درك مي كند و حكم به وجوب انجام و يا لزوم دوري از آنها مي دهد. براين اساس، همه چيزهاي هستي داراي حسن و قبح عقلي هستند. با اين همه عقل انساني تنها از حسن و قبح برخي از امور به طور كامل آگاه بوده و بدان حكم مي كند كه از آنها به عنوان مستقلات عقلي ياد مي شود. از جمله مستقلات عقلي مي توان به حسن عدالت و احسان و نيز قبح ظلم و دروغ اشاره كرد.
البته عقل انساني نسبت به برخي از امور حكمي ندارد، زيرا حكم عقل زماني ممكن مي شود كه احاطه كامل به موضوع حكم داشته باشد و از آنجايي كه برخي از امور بيرون از احاطه علمي عقل است، حكم مستقل درباره آنها ندارد. دراين جاست كه حكم شريعت به ياري او مي آيد. بنابراين، مي توان گفت اگر عقل مي توانست به همه موضوعات احاطه علمي داشته باشد، درباره همه آنها حكم به حسن يا قبح آنها صادر مي كرد ولي چون از چنين توانايي برخوردار نيست، درباره آن سكوت مي كند، ولي از آن جايي كه خداوند بر همه امور احاطه علمي دارد، به كمك عقل آمده و در آن برخي از امور و موارد حكم آن را بيان داشته است. بنابراين حكم عقل و شريعت همواره يكسان است و درجايي كه عقل حكم مستقل داشته باشد، شريعت وحياني و الهي همان را حكم شريعت دانسته و مطابق آن فرمان داده است. چنان كه در مواردي كه شريعت قطعي، حكم به حسن و قبح چيزي كند، عقل سالم آن را مي پذيرد.
اكنون شايد براي خوانندگان اين پرسش مطرح شود كه اگر عقل مستقل خود حكم به حسن و قبح مي كند، مراجعه به وحي و شريعت براي بيان موارد قبايح عقلي براي چيست؟ به سخن ديگر، چرا براي شناخت قبايح عقلي مي بايست به نظر قرآن مراجعه كرد؟
درپاسخ بايد گفت كه بسياري از مردم به اسباب گوناگون دچار بحران هاي عقلي هستند و خردمندان به سادگي نمي توانند به موارد قبايح عقلي آگاه شوند؛ از اين رو خداوند آن را به شكل قبايح شرعي بيان مي كند، ولي اين قبايح شرعي در حقيقت از باب كاشفيت از مدركات عقلي و ارشاد به حكم عقلي مي باشد. از همين رو از اين دسته از احكام به عنوان احكام ارشادي ياد مي شود كه ارشاد مردم به حكم عقل است. براين اساس، عنواني كه براي بحث انتخاب شده در حقيقت اشاره به اين معنا دارد كه قبايح عقلي كه قرآن بدان ارشاد نموده، كدام موارد است؟ شناخت اين موارد مي تواند به شناخت مسير درست ياري كند و اگر به هر علتي عقل شخص نتوانست اين موارد را به عنوان قبايح و زشتي ها شناسايي و حكم بر بيزاري و دوري از آنها نمايد، از اين طريق شناخته و از آنها پرهيز و اجتناب نمايد.
در حقيقت مواردي كه در اين جا مطرح مي شود، همان احكام ارشادي است كه به عنوان كاشف از حكم عقل از سوي شارع مطرح شده است تا اين گونه به عقل در مساله شناخت برخي از موارد پيچيده ياري رساند. البته برخي از اين موارد خود از مواردي است كه بيشتر مردم از آن آگاه هستند و عقل آنان حكم به زشتي و قباحت آنها كرده و فرمان به اجتناب و دوري از آنها را مي دهد.
تلازم عقل، حيا و دين
خداوند در آيات بسياري از جمله 169 و 268 سوره بقره و نيز 30 و 135 سوره نساء از قدرت عقل انسان بر تشخيص زشتي برخي از امور سخن به ميان مي آورد و تبين مي كند كه انسان با عقل سالم و فطرت پاك خويش به آساني مي تواند قبح اين موارد را به دست آورد؛ چرا كه عقل انساني به گونه اي سرشته شده كه به طور طبيعي، خوبي ها و زشتي ها را مي شناسد و نسبت به گرايش و واگرايي از آنها حكم مي كند.
از نظر قرآن، عقل به يك معنا پيامبر دروني است چنان كه وحي پيامبر بيروني است، بلكه بدون عقل اصولا امكان اين وجود ندارد تا شخص از پيامبر بيروني يعني وحي بهره گيرد. از اين رو در آياتي از جمله آيات نخست سوره بقره اين معنا مورد تاكيد است كه انسان هايي به هدايت وحياني دست مي يابند كه از هدايت هاي عقلاني و دروني بهره برده باشند و به احكام عقل مستقل عمل كرده و از زشتي ها و پلشتي ها پرهيز نموده و تقواي عقلاني داشته باشند. بر اين اساس مي توان گفت كه اصولا بي وجود عقل و احكام آن كه به شكل پرهيز و تقواي عقلاني نمايان مي شود، نمي توان از تقواي ديني و هدايت وحياني سخن گفت. از اين رو در روايت آمده است كه دين و حيا گفته اند ما در جايي هستيم كه در آن جا عقل حضور داشته باشد.
از امير مؤمنان علي(ع) روايت است كه فرمود: جبرئيل(ع) بر حضرت آدم(ع) فرود آمد و گفت: اي آدم! من مامورم تو را ميان سه چيز مخير سازم تا يكي را برگزيني و دو تاي ديگر را وانهي. آدم گفت: اي جبرئيل! آن سه چيز كدامند؟ گفت: عقل و حيا و دين.
حضرت آدم گفت: عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما برگرديد و او را وانهيد.
گفتند: اي جبرئيل! ما دستور داريم كه همراه عقل باشيم هر جا كه او باشد. جبرئيل گفت: اختيار با شماست و بالا رفت. (اصول كافي، ج 1، ص 33، حديث 2)
از اين حديث به دست مي آيد كه اصولا دين و حيا در جايي وجود دارد كه عقل در آن جا وجود داشته باشد و در حقيقت دين و حيا ملازم عقل هستند. بر اين اساس بايد گفت كه تنها عاقلان هستند كه دين و حيا دارند و تا احكام مستقل عقل نباشد چيزي به عنوان شناخت زشتي ها و حيا از آن معنا ندارد، چنان كه تا تقواي عقلاني نباشد، هرگز دين و تقواي ديني و هدايت ديني و مانند آن معنا نخواهد يافت.
با اين همه به اسباب دروني چون خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني، انسان عقل خويش را دفن و دسيسه مي كند و مي پوشاند و لازم است تا آن را به تذكري بيدار و هوشيار ساخت. اين جاست كه احكام ارشادي دين پا به عرصه وجود مي گذارد تا دستگير عقل شود و او را به سوي حقيقتي كه در خود دارد رهنمون شود. بنابراين در همه اين مواردي كه وحي به عنوان احكام ارشادي به ياري عقل شتافته مي توان با كمترين تامل عقلاني، حقيقت حكم را دريافت و براساس آن عمل نمود.
موارد قبح عقلي
در اين جا به مواردي كه خداوند به عنوان احكام ارشادي بيان كرده و در حقيقت همان قبايح عقلي و مستقلات عقلاني است اشاره مي شود.
1- اختلاف افكني: تفرقه و اختلاف افكني در ميان مردم به ويژه مومنان عملي زشت و قبيح عقلاني است كه اگر شخص به تمام مسايل موضوع و جزئيات آن آگاه شود، به سادگي حكم به زشتي و دوري از تفرقه افكني در ميان انسان ها و به ويژه مومنان مي كند. (انفال، آيات 45 و 46) اين كه خداوند در آيه 107 سوره توبه مي فرمايد: ان اردنا الا الحسني، بيانگر آن است كه خود منافقان هم مي فهميدند كه تفرقه افكني خلاف اصول عقلاني و عملي زشت است كه مي بايست از آن پرهيز كرد. از اين رو براي توجيه رفتار خويش، مدعي نيكوكاري مي شوند و عمل زشت خود را با عنوان قصد نيك داشتن توجيه مي كنند.
2- ازدواج با همسر پدر: از نظر عقل سالم، ازدواج شخص با زن پدر، عملي زشت و قبيح است. البته برخي از عقول ضعيف و يا بيمار ممكن است اين حكم مستقل حكم عقل را برنتابند و با آن مخالفت كنند، چنان كه جامعه بيمار عصر جاهليت كه ضد عقلانيت بود اين گونه عمل مي كرد، ولي خداوند با اشاره به فاحشه و مقت بودن آن نشان مي دهد كه عقل مستقل، حكم به اين اجتناب مي كند؛ (نساء آيه 22) چرا كه فاحشه به افعال يا اقوالي گفته مي شود كه قباحت آن شديد است (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 626) و مقت نيز بغض شديد نسبت به كسي است كه كار قبيح و زشتي را انجام مي دهد (همان، ص 772) خداوند با بيان اين دو وصف و آوردن قيد «ساء سبيلا» نشان مي دهد كه اين روش زشت و قبح عقلاني است كه برخي به سبب بيماردلي آن را برگزيده و از حكم عقل و راه راست بيرون رفته اند.
3- اطاعت عاقل از افراد بي خرد: از ديگر احكام عقل مستقل مي توان به قبح اطاعت خردمند از بي خرد اشاره كرد كه در آيه 170 سوره بقره به آن اشاره شده است؛ چرا كه مدعيان عقل و خرد به تبعيت كوركورانه از كساني اقدام مي كنند كه از خرد بهره نبرده اند و اين گونه بر گمراهي خود مي روند و بر آن پافشاري مي كنند.
4- اطاعت عالم از جاهل: پيروي انسان دانا و عالم از انسان نادان و يا پيروي از كساني كه خود گمراه هستند تا راه را نشان دهند، كاري قبيح و زشت است كه عقل هر بشري بر آن حكم مي كند. هيچ انسان خردمندي حاضر نيست تا از جاهل پيروي كند و نيز هيچ كسي حاضر نيست در مسيري گام بردارد كه شخص، خود گمراه است و راه نمي داند و نمي شناسد. (مائده، آيه 104) اين كه خداوند در آيه 35 يونس مي فرمايد: فما لكم كيف تحكمون، استفهام تعجبي است از حكم آنان به پيروي از شريكان و رهبران باطل و نادان، در عين حكم صريح عقل به عدم جواز پيروي از كسي كه خود هدايت نيافته است و هدايت به حق نمي كند. (الميزان، ج 10، ص 61)
5- اطاعت از شيطان: عقل مستقل، همچنين بر زشتي پيروي از اوامر شيطان كه به كارهاي زشت و فحشا فرمان مي دهد، حكم مي كند (بقره، آيات 168 و 169) چرا كه سوء و فحشا چيزي است كه عقل آن را زشت شمارد و شرع آن را قبيح بداند. (انوار التنزيل، بيضاوي، ج 1، ص 161)
6- اطاعت از هواي نفس: خداوند در آيه 50 سوره قصص پيروي از هواي نفس را مصداق ظلم برمي شمارد و آن را از نظر عقل قبيح مي داند. بي گمان قباحت ظلم از بديهي ترين موضوعات است و هر چيزي كه مصداق ظلم باشد نيز قبيح و زشت خواهد بود. بنابراين هر چيزي چون پيروي از هواهاي نفس اگر مصداق ظلم شمرده شده باشد، به طور طبيعي عقل به قبح آن حكم مي كند.
7- اظهارنظر جاهلانه: اين كه انسان درباره چيزي كه نمي داند و عالم نيست اظهارنظر كند، امري قبيح از نظر عقل مستقل است كه در آيه 80 سوره بقره به آن توجه داده شده است.
8- افترا و بهتان: بهتان، كاري است كه باعث تحير و بهت انسان مي شود. كاربرد آن در كذب و دروغ قولي غلبه دارد. اين كه خداوند در آيات 20 و 50 و 112 و 156 سوره نساء و آيات بسيار ديگر برخي از امور را بهتان مي شمارد به معناي آن است كه عقل انساني به طور طبيعي حكم به قباحت آن مي كند. به سخن ديگر اين كه چيزي باعث تحير و بهت انسان مي شود از اين تحير معلوم مي شود كه اصل بهتان بايد از نگاه عقلا و خردمندان، امري قبيح باشد. از جمله اين امور كه بهتان شمرده شده ندادن مهريه به زنان است كه عقل انساني را به شگفتي و تحير مي افكند و خداوند اين كار را بهتان و تعجب برانگيز برمي شمارد. (الميزان، ج4، ص 257)
9- افترا بر خدا: دروغ بستن و افترا به ذات احديت برخلاف عقل و ناشي از بي خردي انسان است كه در آيه 103 سوره مائده به آن توجه داده شده است.
10- انتساب دختر به خدا: يكي ديگر از امور شگفت انگيز، انتساب دختر به خداوند به جاي پسر به اوست، چرا كه مدعيان، خود دختران را زنده به گور مي كنند و هنگام شنيدن دخترزايي چهره برافروخته مي دارند، با اين همه دختران را به خداوند نسبت مي دهند و براي خدا فرزندان دختر اثبات مي كنند. خداوند در آيات 151 تا 155 سوره صافات با تعبير «ما لكم كيف تحكمون افلاتذكرون» بر اين است تا حكم آنان را در مورد دخترزايي خداوند بدون دليل معرفي نمايد و آنان را توبيخ كند و بگويد كه نه تنها دليل بر اين ادعا وجود ندارد، بلكه دليل برخلاف آن است. (الميزان، ج 17، ص 173)
11- اهانت به ميهمان: بي حرمتي و اهانت به ميهمان امري زشت و قبيح عقلي است كه در آيات 67 تا 69 بدان اشاره شده است.
12- بازداشت بي گناهان: از مصاديق ديگر ظلم و عمل قبيح مي توان به بازداشت افراد بي گناه اشاره كرد كه در آيه 79 سوره يوسف بدان توجه داده شده است. حضرت يوسف(ع) در پاسخ برادران كه خواهان دستگيري يكي از آنان به جاي بنيامين بودند كه در ظاهر متهم به سرقت شده بود، اين عمل را مصداق ظلم بر مي شمارد و آن را رد مي كند. بر اين اساس مي توان گفت كه دستگيري بي گناهان به سبب آن كه مصداق ظلم است به حكم عقل، امري قبيح مي باشد.
13- ساختمان سازي بر لبه پرتگاه سست: بنا نهادن زندگي و ساختمان سازي بر پرتگاه سست و بي بنياد به حكم عقل مستقل، امري قبيح است كه در آيه 109 سوره توبه بدان توجه داده مي شود. اين بدان معناست كه انسان عاقل مي كوشد تا بر بنياد استوار و محكم، كارهاي خويش را سامان دهد و به خود اجازه نمي دهد تا كاري را بر امري سست بنياد بگذارد.
14- تحريف كلام خدا: خداوند در آيه 75 سوره بقره، هرگونه تحريف آگاهانه و عالمانه كلام خدا را امري ناپسند و زشت از نظر عقل معرفي مي كند.
15- ظلم و ستم: بي گمان روشن ترين حكم عقل و عقلا، قباحت و زشتي ظلم و ستم است كه آيات بسياري از قرآن اين حكم عقل را مبناي خود قرار داده و با بيان مصاديقي از ظلم بر آن است تا از اين حكم عقل براي بيان احكام ديگر بهره جويد. خداوند در آياتي از جمله 35 و 57 و 114 و 140 و 145 سوره بقره و مانند آن به اين حكم عقل مستقل اشاره كرده است.
16- دروغگويي: نفرت و انكار همگاني از دروغ و كذب، ريشه در قباحت عقلاني آن دارد كه در آياتي از جمله 61 سوره آل عمران و 66 سوره اعراف به آن اشاره شده است.
17- خيانت: از نظر عقل مستقل، خيانت عملي زشت و قبيح است. (يوسف، آيات 51 و 52)
18- سرقت: دزدي عملي مورد انكار همگان و قبيح از نظر عرف جامعه و خرد و خردمندان است. (يوسف، آيات 70 تا 77)
19- زنا: بهره گيري جنسي بيرون از دايره خانواده از نظر عقلي زشت و انحرافي آشكار از نظر عقلا است. (اسراء آيه 32) از اين رو خداوند در تعليل بر نهي از زنا آن را فاحشه و راه نادرست معرفي مي كند تا بيان دارد كه عقل آدمي حكم به اين معنا مي كند و آن را فحشا و زشت مي شمارد. (التفسير الكبير، فخر رازي، ج 7، ص 231)
20- حق ناپذيري: حق ناپذيري و فراهم كردن زمينه هاي كور باطني و ناتواني از شنيدن حقايق نيز از نظر عقل مستقل، امري زشت و قبيح است. (هود، آيات 18 تا 24)
21- خسران طلبي: از دست دادن سرمايه و نابود كردن ارزش هاي انساني با ايستادن در برابر حق عملي قبيح از نظر عقل مستقل است. (هود، آيات 18 تا 24)
22- خلف وعده: عقل مستقل آدمي حكم به زشتي و قباحت خلف وعده مي كند (آل عمران، آيات 9 و 194)
23- جهل: جهالت صفتي قبيح و زشت براي انسان از نظر عقل مستقل و خردمندان عالم است. (بقره، آيه 67 و انعام، آيات 35 و 50)
24- خباثت: پستي و فرومايگي در برخي از امور، امري زشت و قبيح از نظر عقل است. (بقره، آيه 267 و آيات ديگر)
25- تا .44 اموري چون ترجيح امور پست و بي ارزش بر امور ارزشمند (بقره، آيه 61)، ترجيح گمراه بر هدايت گر و هدايت يافته (يونس، آيه 35)، ترجيح مخلوق بر خالق (اعراف، آيات 191 و 192)، ترجيح نابينا بر بينا (انعام، آيه 50)، ترجيح جاهل بر عالم و ترك عمل به علم (بقره، آيه 44) تساوي ميان مجرم و مسلم قانونگرا (قلم، آيات 35 و 36) ترك پاداش دادن به نيكوكار (الرحمن، آيه 60)، تقليد كوركورانه (بقره، آيه 170)، عبادت معبود ناتوان و غير قادر بر كاري (نحل، آيات 73 و 75)، عقاب بلا بيان (اسراء، آيه 15) عهدشكني (بقره، آيه 100) غصب مال مردم به ناحق (بقره، آيه 188)، غفلت از نجات خود (ملك، آيه 10)، فساد و تباهي (بقره، آيات 11 و 12 و 27 و 30 و 60)، قتل بي گناهان (بقره، آيه 30)، كتمان حقايق (بقره، آيات 41 و 42) لواط (اعراف، آيات 80 و 81)، نهي از معروف (توبه، آيه 67) و وابستگي به ديگري و اسارت (نحل، آيات 75 و 76) از ديگر قبايح از نظر عقل مستقل است.

 



موعودگرايي انحرافي و زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي آن

منجي گرايي و يا موعودگرايي يكي از آموزه هاي مشترك اديان ابراهيمي و غيرابراهيمي است كه هر يك دچار نقص و ابهام هايي است. اما در اين ميان، اسلام و خصوصا شيعه دوازده امامي، بهترين تصوير را از مسأله موعود ارائه داده است. ولي گاهي از اين آموزه در جهان اسلام، تقريرهايي برخلاف مدعاي اصليش ارائه گرديده كه منجر به فراموشي اهداف اصلي و فرعي اين آموزه و سوءاستفاده افراد سودجو و حيله گر شده است.
متن حاضر حاصل گفت وگو با دو تن از صاحب نظران اين حوزه دكتر عزالدين رضانژاد عضو هيئت علمي مجمع عالي حكمت و دكتر مهراب صادق نيا عضو هيئت علمي جامعه المصطفي مي باشد، كه توسط آقاي ابوالفضل عنابستاني انجام گرديده و از منبع خبرگزاري فارس انتخاب شده است. اينك با هم اين گفت وگو را از نظر مي گذرانيم.
¤ وضعيت شكل گيري موعودگرايي و يا منجي گرايي انحرافي در سده اخير چگونه بوده است؟
حجت الاسلام رضانژاد: جريان موعودگرايي انحرافي در جامعه اسلامي- و به تعبير صحيح تر مهدويت گرايي و يا مهدي گرايي- از زمان حضور ائمه(ع) وجود داشته است. آموزه موعودگرايي يا منجي گرايي و جريان مهدويت يك اصل درستي است؛ منتها سوءاستفاده هاي مختلفي از اين اصل شده است، علاوه بر عصر حضور كه عده اي دم از نيابت امام مي زدند يا به دروغ دم از وكالت مي زدند يا عده اي در همان زمان دم از بابيت زده كه ما باب امام معصوم يا باب امام ديگري هستيم اين جريانات انحرافي وجود داشت و در مقابل آن، جريان حقي وجود داشت كه عده اي نايب و باب امام بودند و معروف هم بودند. در زمان غيبت صغري و كبري اين جريان ها به طور گوناگون در ميان عده اي از مدعيان دروغين مطرح شده است؛ در 100 تا 200 سال اخير در ميان شيعيان و اهل سنت و برخي از فرقه هايي كه منصوب به شيعه بودند و حتي برخي از جرياناتي كه از اهل سنت برخاستند، نيز ادعاهاي اين چنيني وجود دارد؛ ادعاي مهدويت كه از سوي علي محمد شيرازي مطرح شد و در يك يا دو سه سالي اين جريان به عنوان جريان جديد آن زمان مطرح بود كه در ابتدا از بابيت شروع شد و بعد به بهائيت و مهدويت ختم شد. در ميان اهل سنت؛ ملااحمد قادياني كه در شبه قاره هند زندگي مي كرد، ادعاي مهدويت كرد و خود را مسيح مسيحيان و مهدي مسلمانان معرفي مي كرد به طوري كه روح مهدي و مسيح به صورت توأمان در او تجلي كرده است.
اين دو نفر دو جريان را شكل دادند كه به عنوان انحراف از آن مي توان نام برد كه طرفداراني پيدا كردند و كم و بيش اين انحرافات در سده اخير طرفداراني پيدا كردند و عواملي هم براي گرايش به چنين موضوع وجود داشته و برخي از اين عوامل در جاهاي ديگري همچون كشورهاي آفريقايي وجود داشته است و حتي در اين سه دهه پس از انقلاب اسلامي اين مدعيان در ايران هم ظهور كرده اند.
¤ آيا مي توان جريان انجمن حجتيه را نيز جزء اين دسته به شمار آورد؟
حجت الاسلام رضانژاد: زماني كه از ادعاي دروغين با توجه به فرهنگ مهدويت نام مي بريم، مدعي هستيم كه شخصي خود را در «باب» يا آخرين منجي معرفي مي كند يا در جريان قاديانه، قادياني مدعي است كه مسيح در جريان مصلوب شدن نجات يافت و در سال 132 ميلادي از محل اختفا خود به كشمير آمده و در آن سال از دنيا رفت و روح مهدي و مسيح در من تجلي كرده است. جريان انجمن حجتيه در رابطه با شناسايي حضرت مهدي(ع)، اقدامات براي ظهور و مسايل مرتبط با حضرت مهدي يك سري افكار سالم و در عين حال ناسالم دارند؛ اينها گروهي بودند در مقابل گروه هايي كه ادعاي مهدويت داشتند به عبارت ديگر زماني كه فردي ادعاي مهدويت كرد به مانند بهائيان كه مدعي شدند حضرت مهدي(ع) آمد و رفت، و انجمن حجتيه در برابر اين ادعاي بهاييت، آنها را جريان دروغين شناخته و قائل به اين مسئله بودند كه حضرت ظهور نكرده است و حضرت بايد بيايد، انجمن حجتيه بعد از مقابله با ادعاي بهاييان دچار انحراف شد.
¤ موعودگرايي را تعريف كنيد و جريان انحرافي را باز تعريف نماييد؟
حجت الاسلام رضانژاد: جريان هاي انحرافي متعددي در كشور وجود دارند؛ مانند جريان شيخيه يك جريان انحرافي در موضوع مهدويت است و يا انجمن حجتيه انحراف هاي ديگري دارد و يا منحرفان مدعي ارتباط با امام زمان مدعي بودند كه در اتاق هاي خود به امام زمان اقتدا مي كنيم و به همين دليل به نماز جماعت نمي رويم. بنابراين بايد كارشناسان نسبت به تك تك جريانات حساس باشند و به معرفي و نقد چنين اموري بپردازند بنابراين دو جريان انحرافي داريم جريان نخست مدعي مهدويت شده و جريان دوم در رابطه با كيفيت ارتباط با امام زمان و وظايف ما در زمان غيبت دچار انحراف هستند.
¤ چه كاستي هاي فرهنگي در كشورهاي مسلمان وجود دارد كه مردم به سوي عرفان ها و اديان نوظهور روي مي آورند؟
حجت الاسلام صادق نيا: به طور معمول در بحث آخر زماني و مهدويت در اسلام و حتي اديان ديگر؛ سه تهديد وجود دارد؛ يكي ادعاهايي همچون «من منجي هستم» و يا «به نوعي ارتباط خاص با منجي دارم»، دوم در مورد تفاسير غلط از جريان موعودگرايي است، به طور مثال اين اعتقاد كه موعودگرايي دليل بر ظهور شخص خاصي نيست و به منزله اميدي براي جامعه در راستاي پيروزي حق است. سومين تهديد برخوردي است كه با اين موارد مي شود و نه تفسيري كه از اين آموزه ها مي شود. به عنوان مثال «تعيين وقت براي ظهور منجي» كه اين برخورد از قديم در ميان مسلمانان، مسيحيان و... بوده است. مثلا وعده شده است كه فلان سال موعود ظهور خواهد كرد ولي چنين اتفاقي نيفتاده است و باعث پديد آمدن فرقه هاي مختلف شده است، كه در مسيحيت مورمون ها، شهود يحوا و يا ادنت تيست ها نمونه اين فرق هستند، در اين فرق براي ظهور منجي تاريخ مشخص شده بود ولي در آن تاريخ مسيح ظهور نكرد و طرف داران اين پيش بيني بعد از گذشت اين تاريخ يا به دامن كاتوليك بازنگشته و يا اينكه مدعي شدند كه او ظهور كرد و كشته شد و در هر دو صورت فرقه جديدي را تأسيس كردند.
نمونه ديگر اين برخورد انحرافي در يهود، اين است كه فردي ادعا كرد «ماشيه» اسرائيل هستم و عده اي نيز پيرو پيدا كرد و سپس همه آنها را در دريا ريخت به مدعاي اينكه آن ها مي توانند در آب راه روند و يا مثل حضرت موسي دريا را بشكافند. چنين رويكردهاي غيرصحيح از قديم وجود داشته است و به نظر مي رسد بعد از موضوع «صفات خدا» بيشترين مفهومي كه قابليت دارد گرفتار اين تهديدها و آلايش هايي شود و بايد ديد اين تهديدها در چه شرايطي اتفاق مي افتد.
اين تهديدها زماني جدي شده است و مشكلاتي را در جامعه ايجاد مي كند كه سطح برخورد ما با اين آموزه برخلاف ساير اعتقادات سطح «عاطفي» است و متأسفانه «ايماني» نيست! ببينيد ما مجموعه اي از اعتقادات در تشيع داريم كه يكي از آنان اين است كه «حضرت وليعصر(عج) ظهور خواهد كرد»، بسياري آموزه هايمان را عالمان و كارشناسان سعي دارند تبيين الهياتي و ايماني كنند، اما زماني كه نوبت به آموزه موعودباوري، نوع مواجهه مردم و حتي كارشناسان مان با اين آموزه، «عاطفي» شده است. يعني تبيين آموزه «منجي باوري» به جاي اينكه دست روحانيت يا صاحبان انديشه و يا الهيدانان باشد، در دست نهاد مداحي است؛ اگر بخواهم ساده تر بيان كنم تبيين اين آموزه بيش از آنكه توسط مسجد صورت گيرد توسط مهديه و حسينيه است و يا به تعبير ديگر بيش از آنكه اين آموزه توسط فيضيه تبيين شود، توسط جامعه مداحان صورت مي گيرد، اين رويه منجر به اين مي شود كه آن تهديدهاي سه گانه روي آموزه «مهدويت» عملياتي شود و موضوع «مهدويت» از اصالت خارج شود.
اصالت موضوع «مهدويت» هم رده آموزه هاي همچون «امامت»، «نبوت خاصه»، «نبوت عامه» و «عصمت» است؛ اصالت داشتن اين آموزه ها بدين معنا است كه در متن ديني وجود دارند و تبيين الهياتي دارند و وقتي تبيين هاي الهياتي جايشان را به تبيين هاي عاطفي دادند منجر به اين مي شود كه آموزه هاي اصيل از اصالت خارج شوند و برخورد عاطفي با آنها شود و برخوردهاي عاطفي قابل پيش بيني نيستند؛ چرا كه وقتي كار به دست شعر و عاطفه بيفتند ديگر خيلي قابل كنترل نيست. لذا برخورد عاطفي با آموزه مهدويت به جاي برخورد الهياتي با آن، منجر به انحراف كشيده شدن اين آموزه شده است.
بنابراين متأسفانه منبع تغذيه ديني مردم در حال انتقال از فيضيه به حسينيه است، من نمي خواهم با حسينيه و عزاداري مخالفت كنم؛ چرا كه با تعزيه امام حسين(ع) و حسينيه زنده هستيم؛ شيعه بر پايه حب به اهل بيت(ع) و بغض به دشمنانشان درست شده است؛ اما اين بدين معنا نيست كه تبيين اعتقادات ما عاطفي باشد چرا كه الهيات تبيين علمي و عقلاني دارد. بنده قصدم جسارت نيست! بلكه معتقدم كه بايد روحانيت مسئول مستقيم تبيين آموزه هاي الهياتي از جمله مهدويت باشد.
¤ آيا نظرات و انديشه هاي جريان هايي همچون سلفي گرايي، سنت گرايي و موعودگرايي كه در جهان اسلام به فعاليت مي پردازند و هر كدام در يك اقليم جغرافيايي در حال رشد كردن هستند و در حقيقت يك نوع تقابل مدرنيته محسوب مي شوند، صحيح است؟
حجت الاسلام رضانژاد: جرياناتي نظير سلفي گرايي و سنت گرايي منحصر به عصر حال حاضر نيست و حتي در دو قرن گذشته نيز رواج داشته است و طرح ادعاي سلفيه نيز به قرن هشتم هجري مي رسد و از طرفي «ابن تيميه» با ادعاي سلفي گري براساس احياي آثار سلف، تفسيرهايي را از دين ارائه كرده است. بنابراين منحصر كردن سلفي گري به عصر كنوني و قرار دادن آن در مقابل جريان ديگري به نام مدرنيته، كاملا اشتباه است، زيرا در هر عصري جرياني شبيه جريان مدرنيته و مدرنيسم به صورت «كل شي بحسبه» وجود داشته است؛ حتي قريب به پنجاه سال گذشته يعني قبل از انقلاب اسلامي نيز جريانات مدرنيستي گوناگوني وجود داشته اما در حال حاضر اين نوع از جريان به شكل ديگري در حال ظهور و بروز است؛ امروزه مسئله موعودگرايي، بحث جديدي نيست زيرا اين مسئله جزء يكي از متون ديني مسلمانان به شمار مي رود و حتي رواياتي در اين زمينه كه اشاره به اصل بشارت و ظهور امام زمان(عج) دارد نيز آمده است و در حقيقت، شيعه به ولادت امام زمان(عج) معتقد است و قائل به زنده بودن ايشان است؛ از طرفي نائبان امام زمان(عج) خودشان يكي از جريان هايي هستند كه مهدويت گرايي را رواج مي دهند بنابراين احياي تراث ديني و اعتقادي براساس زنده كردن نيازهاي انساني در اصل دين است؛ كتاب هايي كه در عصر غيبت امام زمان(عج) نوشته شده است نيز حاكي از همان مسئله مهدويت گرايي است و براساس آمار موجود، در هر قرني سه كتاب از شيعه و سني در اين زمينه نوشته شده است و اين نشان مي دهد كه جريان جديدي در مقابل جريان مدرنيته نيست.
نكته مهم بحث اين است كه بايد در عصر كنوني و جديد، استعداد جهاني براي ظهور امام زمان(عج) رخ بدهد و در تمام عالم نيز زمينه براي ظهور ايشان فراهم شود. بنابراين اين استعداد جهاني نياز به بيشتر شدن رويكردها به سمت موعودگرايي دارد اما برخي از مكاتب با پاسخ ندادن به اين نوع از نياز، كناره گيري كرده اند. برخي از آموزه هايي كه مي تواند مسئله جهاني بودن مهدويت را تأكيد بيشتري بر آن داشته باشد، ديدگاهي است كه در رابطه با امام زمان(عج) وجود دارد و تحولاتي كه امام زمان(عج) در زمان ظهورشان انجام مي دهند. انسان ها را از گرفتاري و بن بست هاي فكري نجات مي دهد بنابراين يكي از راه هاي برون رفت از وجود برخي از مشكلات در جامعه بشري، برگشتن به همان اصلي است كه پيامبر(ص) در 1400 سال پيش به آن اشاره كرده است و حتي پيامبر(ص) در زمان خودشان به آمدن فرزندشان حضرت مهدي(عج) نيز تصريح كرده است.
جريانات مختلف به تناسب نيازها در جوامع مختلف، شدت و ضعف پيدامي كند، به عنوان نمونه با ملاحظه كردن جريان عراق بعد از فروپاشي نظام بعثي، ديده مي شود كه جريانات ادعايي دروغين نسبت به مسئله مهدويت بنابر تناسب نياز، در آن جامعه زياد شده است؛ و يا اينكه فردي، 5 سال پيش مدعي شده بود كه امام زمان(عج) به خواستگاري دخترش آمده است. از طرفي استعمار آمريكا براي استفاده از اين جريانات مهدويت، جريانات ديگري را كه در حقيقت تفسير نادرستي از مهدويت است را راه اندازي كرده است و در جامعه رواج داده است؛ و حتي اين مسئله در مسيحيت و يهوديت نيز اتفاق افتاده است يعني در حال حاضر، مسيحيان صهيونيست نيز در جامعه يافت مي شوند و مدعيند زماني كه حضرت عيسي(ع) ظهور مي كند، بايد قدرت به يهود برگردانده شود و سپس حاكميت اورشليم را نيز يهوديان به عهده بگيرند، و اين نشان مي دهد كه در حال حاضر، جريان منجي گري در ميان مسيحيان و يهوديان وجود دارد.
¤ گرايش مردم و به خصوص جوانان به سوي مداح محوري و شعرخواني يكي از مسائل موجود در جامعه است و سؤال اين است كه آيا علل جامعه شناختي و راهكاري براي رفع اين مشكل وجود دارد و چگونه مي توان با اين مسئله مقابله كرد؟
حجت الاسلام صادق نيا: نهاد دين جايگاهي بسيار مقدس است و زماني كه دين براساس ذائقه مردم تبيين شود، امري دردآور و بسيار خطرناكي است يعني با توجه به اصالت ديني بايد به جهتي حركت كرد كه منجر به تغيير ذائقه مردم شود و در حال حاضر ذائقه فكري جامعه كنوني، شبيه ذائقه يك نوجوان است و به عبارت واضح تر هيجانات عاطفي و كنش هاي احساسي در آن زياد است، در نتيجه نبايد دين را براساس كنش هاي عاطفي مردم تبيين كرد، زيرا باعث مي شود تا نهاد دين از اصالت خود بيفتد، به عنوان نمونه زماني كه از چرايي ساخت بعضي از برنامه ها و فيلم هاي صدا و سيما سؤال مي شود، پاسخش اين گونه دريافت مي شود كه به دليل زياد بودن مخاطبان آن است، يعني به جاي توجه كردن به نهاد ديني، به ذائقه مردم توجه مي شود. متأسفانه در حال حاضر، روحانيت براي اينكه تعداد و كميت مخاطبان خود راحفظ كند، سبك گفتمانش را به سبك گفتمان يك مداح تبديل كرده است، يعني سخن گفتن شعرگونه بر پايه احساسات و عواطف انساني و حتي در بعضي از سخنراني ها كمتر به ذكر احاديث و روايات پرداخته مي شود. اما در حقيقت نبايد ذائقه مخاطب در نزد روحاني به اندازه اي مهم باشد كه اصالت دين در آن گم شود و از بين برود و حتي بايد در صدد تغيير و رفع اين نوع از ذائقه ها باشد.
امروزه مهدويت در تمام اديان، انساني ترين آموزه هاست و نهايت اميد را به افراد جامعه تزريق مي كند و هر گاه جامعه به بن بستي برسد آموزه مهدويت، آن را با نشاط و زنده مي كند و از طرفي بايد تلاش كرد كه متن آموزه هاي مهدويت نيز از آن اصالت ديني نيفتد و ذائقه مردم بر آن تحميل نشود.
حجت الاسلام رضانژاد: ريشه برخي از نارسايي ها در جامعه كنوني، قرار گرفتن تفسير و تبيين دين به دست غيرمتخصصان ديني است، به طوري كه هر فردي، هر روايتي را كه به كامش خوش بيايد، براي ديگران نقل مي كند در حالي كه اين كار يك فقيه و متخصص ديني است كه با نهايت تلاش و كوشش خود، مباني ديني را به تناسب ادله موجود، براي مردم بيان كند. بنابراين مبلغان و مروجان ديني بايد دين را براساس مباني كلامي و اعتقادي تفسير كنند و با ساده انگاري به دنبال مباني عقلاني و ادله محكم روايي و قرآني نروند و در غير اين صورت، نتيجه اش رواج برخي از اعتقادات خرافي است كه باعث فاصله افتادن ميان جوامع اسلامي مي شود، بنابراين مسائل مربوط به اعتقادات بايد به دست متكلمان جامعه تحليل و بررسي شود و در صورتي كه دين با احساسات بيان شود و يا ادله و مباني آن تبيين نشود، لازمه وجود انحرافاتي در جامعه مي شود.
¤ نقش حوزه هاي علميه در باب مسئله مهدويت چيست وچه كارهايي را بايد در اين زمينه انجام بدهند؟
حجت الاسلام رضانژاد: مهم اين است كه كساني كه به پخش آموزه هاي ديني درجامعه مي پردازند، اين آموزه ها را از چه كساني دريافت مي كنند و از طرفي كدام بخش از حوزه هاي علميه به اين جريانات انحرافي دامن مي زند و يا يك سري از آموزه هايي را كه در دين اسلام نيامده است، منتشر مي كند؛ يعني اگر افكار اصيل مهدويت به دست افراد نااهلي بيفتد كه نمي توانند آيات و روايات را تجزيه و تحليل بكنند، نتيجه اش اين مي شود كه به هر روايتي استناد مي كنند و به عنوان نمونه، مستند «ظهور بسيار نزديك است» را مي سازند؛ بنابراين بايد تلاش بيشتري از طرف حوزه ها و افرادي كه مسائل فكري جامعه را بر عهده دارند، صورت بگيرد.
¤ آيا تا به حال در بحث مسئله مهدويت و ظهور منجي، آسيب شناسي صورت گرفته است؟
حجت الاسلام صادق نيا: در موضوع منجي در جهان مسيحيت از چندين قرن گذشته دائره المعارف هاي بزرگي داشته است كه درباره آموزه هاي مهدويت، مقالات بسيار سنگيني در آن درج شده است اما غالبا آثاري كه در زمينه مهدويت منتشر شده است، از نظر محتوا بسيار بي كيفيت است و فضاي غالب آن نزديك به ادبيات علمي نيست؛ از طرفي مسجد مقدس جمكران مي تواند پايگاه علمي و اعتقادي بزرگي براي انتشار مهدويت باشد اما متأسفانه در حال حاضر مركزي براي كنش هاي عاطفي و احساسي شده است، يعني زبان منشورات مهدويت با زبان مردم فاصله گرفته است.
در حال حاضر در بعضي موارد عقايد مردم با آنچه كه روحانيت بيان مي كند، متفاوت است، به عنوان نمونه زماني كه يك خانم مسئله اي را از يك روحاني مي شنود كه مثلا در مجلس عروسي با اين شرايط نمي توان شركت كرد با فضاي اجتماعي متفاوت شده است به گونه اي كه وادار مي شود در آن مجلس عروسي شركت كند و اگر به آن مجلس نرود ممكن است مشكلات خانوادگي برايش پديد آيد؛ براي رفع اين مشكل بايد اين فاصله و خلأ ميان روحانيت و فضاي اجتماعي پرشود و پركردن اين فاصله منوط به ساده گويي است نه سست گويي؛ يعني نبايد اعتقادات را سست بيان كرد، بلكه بايد آن را با زباني ساده براي مردم بيان كرد و به عبارت واضح تر بايد نمادهاي صوتي، تصويري و نمايشي آن را ساده كرد. اما متأسفانه در حال حاضر محتواي ديني جامعه در حال سست شدن است و اين مسئله بسيار خطرناك است. امروزه يك مداح براي اشباع كردن نيازهاي جامعه، خود را مسئول پاسخ گويي به نهاد دين نمي داند، يعني حتي رفتار بعضي از مداحان در دستگاه امام حسين(ع) در يك زماني به يك جايي مي رسد كه يك مرجع شيعه مجبور مي شود تا در مورد رفتار يك مداح، فتوا بدهد و اين مسئله معنايش اين است كه هركسي دين را آن طور كه خودش مي فهمد، تعريف و بيان مي كند و مي پندارد كه ديگر نيازي ندارد تا يك مرجع او را تأييد كند.
حجت الاسلام رضانژاد: يكي از مشكلاتي كه شيعه از صدراسلام تاكنون گرفتار آن بوده است و آن را همواره تهديد مي كند، جرياناتي است كه عده اي دين را همان طور كه خود مي پسندند، تفسير مي كنند و اين مسئله نهاد دين را از درون مي خشكاند. براي به روز شدن جامعه علمي، بايد در مقابل تمام انحرافاتي كه در جامعه ايجاد مي شود، ايستاد و به تجزيه و تحليل آن پرداخت و آن را براي مردم به خوبي تبيين كرد.
¤ آيا بعضي از گروه هايي كه با مرجعيت شيعه مخالفت دارند، مي تواند ضربه اي به مرجعيت وارد كند و آيا با كنارگذاشتن اسلام فقاهتي، ضربه اي به تشيع وارد مي شود؟
حجت الاسلام رضانژاد: حكومت ها بيشترين نقش را در شكل دادن فرقه ها دارند و مذهب چهارگانه فقهي در ميان اهل سنت يعني حنفيه، شافعي، مالكي و حنبلي، مولود سياست عباسيان براي حذف مرجعيت علمي اهل بيت(ع) بود؛ بنابراين به طور كلي هر جريان انحرافي به صورت مستقيم با قدرت هاي بيگانه در ارتباط است.
حجت الاسلام صادق نيا: در حال حاضر دشمن به نتيجه اي رسيده است كه ديگر نمي تواند دين را از بين ببرد اما مي تواند كه به نهاد دين ضربه وارد كند و آن را فرهنگي كند بنابراين مهم ترين تلاش دشمن تبديل دين از نهاد به فرهنگ است. يكي از كارهاي علماي ديني، انديشه و اجتهاد عالمانه است و مديريت آنها باعث مي شود تا دين به مسير انحرافي نرود اما زماني كه دشمن دين را از حالت نهادي تبديل به يك فرهنگ كرد، سه مؤلفه فردي شدن دين، از بين رفتن تعصب و هم زيست شدن در آن جامعه به وجود مي آيد، به عنوان نمونه بي حجابي، ربا و... از يك آموزه ديني به يك فرهنگ تبديل شده است. مثلاً فردي براي عزاداري كردن به حسينيه يا مسجد مي رود اما در كنار اين كار نيز ربا هم مي دهد؛ بنابراين اگر آموزه هاي مهدويت در جامعه اي از حالت نهاد ديني تبديل به يك فرهنگ شد، ديگر تعصب در آن جامعه معنايي ندارد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14