رهبري محور وحدت جامعه
آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
رهبري، محور وحدت جامعه تا آنجايي كه اين اختلافات جزئي و از همين راه ها قابل حل است، بايد سعي كنيم وحدت را حفظ كنيم و افراد را به هم نزديك كنيم؛ مگر برسد به جايي كه اختلاف در اساس دين باشد. دين همان چيزي است كه همه به دنبال آن مي گرديم. اگر اين را از دست بدهيم، ديگر چه چيزي برايمان باقي مي ماند؟ اگر فهميديم كه كساني نسبت به اساس دين جدّاً مشكل دارند، آن را سهل نگيريم؛ بلكه با آن جدي برخورد كنيم. اما در مسايلي كه به طور طبيعي در آنها اختلاف سليقه و رفتار پيش مي آيد، آن مسايل اجتماعي كه چندان بين الرشد و بين الغي نيستند، به طوري كه هر كسي بتواند درمورد آنها به راحتي حق را بفهمد، تا آنجا كه امكان دارد بايد بگذاريم هركسي سليقه و فكر خودش را داشته باشد. اما اگر در حوزه اي است كه با دين ارتباط دارد، و به گونه اي است كه با رفتار ما هم اصطكاك پيدا مي كند يا بايد درباره او اظهارنظري كنيم ولي چون متخصص نيستيم نمي دانيم بايد چه رفتاري داشته باشيم، اينجاست كه نقش رهبري در جامعه اسلامي روشن مي شود. وحدت جامعه اسلامي وابسته به محور بودن رهبر آن است. وقتي در جامعه اختلاف وجود دارد، معنايش اين نيست كه همه طرف هاي اختلاف خائن اند؛ بلكه ممكن است دركشان با همديگر فرق كند. در اين موارد اگر هركسي بخواهد نظر خودش را اعمال كند، مصالح جامعه اسلامي از بين مي رود؛ لذا بايد يك محور و معياري براي رفتارهاي اجتماعي (كه هم بعد اجتماعي و هم بعد ديني دارد) وجود داشته باشد. فراموش نكنيد همه اين بحث ها مربوط به اختلاف در دين است يا چيزي كه به دين مربوط مي شود. اين جاست كه تنها راهي كه مي تواند جامعه را به صلاح، هدايت كند و از اختلافات خانمان برانداز نجات دهد، اتحاد حول محور رهبري است. آيا اگر از او جدا شويم و بر خلاف او رفتار كنيم، به نفع جامعه اسلامي خواهد بود؟! چه دليلي وجود دارد كه ديگران بهتر از او بفهمند؟ كسي كه سابقه اش در مسايل سياسي و اجتماعي از همه بيشتر است؛ در همه مسائل جامعه بر همه اولويت و رجحان دارد؛ از لحاظ سابقه، هوش، فراست، تدبير، تجربه كاري و... از همه بالاتر است. چنين شخصي فرضاً اگر خطائي هم داشته باشد، عملاً نشان داده است كه خطايش از همه كمتر است. با وجود اين چرا سراغ ديگران برويم؟ آيا اگر جاي ديگر رفتيم، صلاح جامعه اسلامي تأمين مي شود؟ آيا اين راهي نيست كه شيطان مي خواهد ما را دچار اختلاف و پراكندگي كند تا دشمن را بر ما مسلط كند؟ پس حاصل بحث اين شد كه يكي از روش هاي دشمنان براي ايجاد فتنه، دامن زدن به اختلافات است. بايد سعي كنيم از راه هاي مختلف از به وجود آمدن اين اختلافات جلوگيري كنيم. آنجا كه خواه نا خواه اختلافات واقع شد و بايد حتماً مسيري را انتخاب كنيم، معيار را رهبر قرار دهيم؛ آن رهبري كه صلاحيتش را از هرجهت مي شناسيم. بايد سعي كنيم كه بين مسلمين وحدت و اتفاق ايجاد كنيم و از عواملي كه موجب اختلاف و دشمني مي شود، پرهيز كنيم. اين نكته اي است كه در قرآن كريم به صورت هاي مختلف مورد تأكيد قرارگرفته است. در چندين آيه كساني كه در دين، اختلاف ايجاد مي كنند. به صورت بسيار تندي مذمت شده اند؛ حتي در آيه31و 32 از سوره روم مي فرمايد: «...ولا تكونوا من المشركين¤ من الذين فرقوا دينهم...» در اين آيه در وصف مشركين مي فرمايد: اينان كساني هستند كه در دين تفرقه ايجاد كردند. اينكه چطور به كسي كه تفرقه ايجاد مي كند، اطلاق مشرك مي شود، نياز به توضيح دارد. مجال بحث تفصيلي در اين مورد نيست؛ اجمالا بايد گفت: شرك در اين جا، شرك در خالقيت نيست؛ بلكه منظور شرك در ربوبيت تشريعي يعني شرك در قانون گذاري است. اگر در مقابل قانون خدا، قانوني وضع شود، اين عمل شرك در ربوبيت تشريعي است. كار كساني كه در دين اختلاف ايجاد مي كنند اين است كه اموري را مطرح مي كنند كه غير از ديني است كه خدا نازل كرده است؛ بدعت هايي را مطرح و اموري را از دين حذف مي كنند و اين شرك در تشريع است. وحدت موهبتي الهي خداي متعال بر مسلمان ها منت مي گذرد و مي فرمايد: «ما بين شما وحدت و الفت ايجاد كرديم و اين نعمتي است كه با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست». در آيه62 و 63 از سوره انفال، خطاب به پيغمبر اكرم(ص) مي فرمايد: «... هو الذي ايدك بنصره و بالمؤمنين¤ و الف بين قلوبهم لو انفقت ما في الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم و لكن الله الف بينهم انه عزيز حكيم.»: ما تو را هم به وسيله ياري الهي و هم به وسيله مؤمنين مدد كرديم. مؤمنين چه زماني پيغمبر را ياري مي كنند و در پيشبرد اهداف پيغمبر مؤثرند؟ وقتي كه با هم اتحاد داشته باشند و دل هايشان با هم متحد باشد و خدا اين لطف را در حقشان كرد (والف بين قلوبهم)؛ بعد مي فرمايد: اگر تو تمام اموال روي زمين را صرف مي كردي كه چنين الفتي بين مسلمان ها به وجود آوري، امكان نداشت بتواني چنين كاري انجام دهي (لو انفقت ما في الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم). اين يك نعمت الهي است كه خدا در سايه ايمان به خدا و ايمان به پيغمبر، دل هاي مؤمنين را به يكديگر مهربان مي كند و با هيچ عامل ديگري اين مهرباني پيدا نمي شود. همچنين مي فرمايد: «واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا واذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا وكنتم علي شفا حفره من النار فانقذكم منها»:2 به ريسمان الهي چنگ زنيد وبا هم متحد شويد و به ياد آوريد كه شما مردمي بوديد كه با هم دشمن بوديد؛ ولي خدا اين عداوت را به محبت تبديل كرد. از اين جا روشن مي شود كه يك راه مهم براي جلوگيري از فتنه ها، وجود وحدت، هماهنگي، محبت و صميميت بين مؤمنين و پرهيز از اموري است كه موجب كدورت و كينه توزي مي شود. پاورقي
|