(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 16 مرداد 1390- شماره 19993

رمضان كارگاه مديريت نفس
جايگاه و اهميت دعا و توجه به خداوند
خداوند به دعاكنندگان نزديك است
پسندم آنچه را جانان پسندد



رمضان كارگاه مديريت نفس

علي آقاخاني
انسان موجودي كمال خواه است. فطرت آدمي از نقص بيزار و به كمال گرايش دارد. كمال، مصاديق بسياري دارد، ولي در يك كلمه متاله (خدايي) شدن، كمال طبيعي هر انساني است. هر چند كه بسياري از انسانها در قالب فهم مادي يا فلسفي، نام ديگي بر اين حقيقت مي گذارند.
خواسته هاي كمالي انسان، موتور محرك گرايش ها و حركت هاي انساني است. انسان از نواقصي چون مرگ، گرسنگي، تشنگي و مانند آن بيزار است و در تلاش است تا حيات جاودانه يابد و به آسايشي بي پايان و پايدار دست پيدا كند. همين گرايش به كمال زمينه ساز بسياري از مسايل در زندگي بشر است.
روشي كه آموزه هاي قرآني براي كمال يابي بلكه تماميت در كمال بيان مي كند، شامل اموري از جمله تقواست. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش تقوا را در تحقق تماميت كمالي بر اساس آيات وحياني تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
نيازهاي مادي و معنوي
انسان به سبب تركيب خاص خود، موجودي شگفت انگيز است. روح الهي دميده در كالبد جسماني و خاكي، معناي تازه و جديدي از روح يعني نفس انساني را سبب مي شود. اين نفس همان روح دميده در كالبد جسماني است. از اين رو دو نوع گرايش طبيعي و نياز و خواسته در نفس انساني وجود دارد كه ما از آن به گرايش هاي فطري معنوي و غريزي مادي و طبيعي ياد مي كنيم.
وقتي كودكي متولد مي شود، اولين نياز طبيعي و غريزي او تغذيه است كه شامل نوشيدن و خوردن است. لذا به پستان مادر گرايش دارد تا به اين نياز غريزي خود پاسخ گويد.
پاسخ گويي به غريزه، نيازمند شناخت است. اين گونه است كه در كودك قوه واهمه از طريق ابزارهاي شناختي بويژه لامسه به كار مي افتد. مهمترين ابزار كودك براي شناخت پيراموني، قوه لامسه است. از اين رو از طريق آن مي كوشد تا تحليل و تبييني از پيرامون داشته باشد. اين گرايش ذاتي نفس انسان براي دانستن و شناخت است تا بتواند به نيازهاي غريزي و ابتدايي خود پاسخ دهد.
كودك در فرآيندي مي آموزد تا از ديگر ابزارهاي شناختي خود نيز به درستي بهره گيرد؛ لذا شناخت كامل تري نسبت به پيرامون خود و چگونگي بهتر پاسخ دادن به نيازهاي غريزي را مي آموزد.
نيازهاي غريزي اصلي را مي توان در سه مسئله خوردن و نوشيدن و غريزه جنسي خلاصه كرد. عمده قدرت و توان آدمي صرف شناخت روش هاي پاسخ گويي درست و آسان و كامل به اين نيازهاست.
از سوي ديگر فطرت انساني، كمال جو و كمال خواه است؛ زيرا با شناختي كه از خود و نواقص خود دارد، برآن است تا از اين نقص بگريزد و كمال را به دست آورد و لذا مهمترين نقص خود را فقر ذاتي مي يابد. نيازهائي چون خوردن و نوشيدن، نشان مي دهد كه انسان تا چه اندازه وابسته و فقير است و از كمال دور مي باشد. بنابراين، مي كوشد تا راهي به سوي كمال بيابد و اين نقص را در خود از ميان بردارد. اما به تجربه دريافته است كه چنين امكاني دست كم در زندگي دنيوي و مادي وجود ندارد.
از اين رو، روش هاي ديگري را براي رهايي از نقص و دست يابي به نوعي كمال به كار مي گيرد.
گريز از نقص، عامل طغيان و ظلم
بسياري از مردم، درك كامل و درستي از هستي و فلسفه آفرينش ندارند. اينان تنها اين نكته را دريافته اند كه موجودي ناقص و فقير هستند و نياز دايمي به خوردن و نوشيدن دارند. از اين رو تلاش مي كنند تا به اشكالي اين نقيصه را از ميان برداشته يا شرايط را به نفع خويش تغيير دهند. اين گونه است كه به تصرف و تصاحب آن چيزهايي مي پردازند كه ايشان را از گرسنگي و تشنگي رهايي بخشد و تغذيه، اين مهمترين دغدغه را از ميان بردارد.
پاسخي كه بسياري از مردم به نقص گرسنگي و تشنگي خود مي دهند، تملك اموالي است كه اين دو مهم را برآورده سازد و خوردن و نوشيدن ايشان را تامين و تضمين نمايد. اما محدوديت منابع در اين زمينه و ترس و هراس از گرسنگي و تشنگي، موجب مي شود تا دست به تجاوز نسبت به حقوق ديگران دراز كنند و اموال ديگران را نيز تصرف و تصاحب نمايند.
بنابراين، نخستين عامل طغيان و ظلم به حقوق ديگران را مي توان پاسخ گويي به غريزه هاي مادي و نقص موجود در انسان دانست.
ابليس، عامل دوم ظلم و تجاوزگري
در تحليل و تبيين قرآني از گرايش انسان به ظلم و ستم، غيراز عامل نفساني، به يك عامل مهم و اصلي بيروني نيز اشاره شده است. اين عامل چيزي جز ابليس اين دشمن سوگند خورده نيست. ابليس از آن جايي كه خواهان خلافت الهي بود و خود را شايسته اين جايگاه مي دانست؛ به اين دليل كه او از عنصر آتش و پاك است؛ درحالي كه انسان از عنصر خاك و گل متعفن و بدبو است، پس از اعلام خلافت انسان، حاضر به پذيرش خلافت انسان نمي شود و طغيان و سركشي پيشه كرده و سوگند مي خورد تا انسان را گمراه سازد و اجازه ندهد تا متاله شده و خلافت انساني را به نمايش گذارد. (حجر، آيه 39 و آيات ديگر)
ابليس با ياري شياطين مي كوشد تا انسان را بفريبد و اجازه ندهد تا در مسير كمالي خدايي شدن و خلافت يابي گام بردارد. اين گونه است كه مهم ترين ابزار گمراهي يعني وسوسه و فريب را به كار مي گيرد تا انسان دراين ماموريت و مسئوليت شكست بخورد و ظن خويش را اثبات نمايد.
فريب و وسوسه، ارايه مسير نادرست كمالي
انسان به طور طبيعي گرايش به كمال دارد و فطرت او كمالاتي چون علم، آزادي، قدرت، حيات جاودانه، رهايي از گرسنگي و تشنگي و مانند آن را مي جويد. انسان مي خواهد تا اگر نتوانست از غرايز طبيعي چون تغذيه و لذت هاي جنسي و مانند آن به طور مطلق رهايي يابد، ولي به گونه اي شود تا اين نقص، عامل ذلت او نشود و اين نقص برطرف گردد.
ابليس به سبب آگاهي از نقاط ضعف انسان و كمال جويي فطري اش، در مسير كمالي انسان مي نشيند و اموري را كه كمالي نيست، كمالي جلوه مي دهد يا روش هاي نادرستي را براي دست يابي به كمال ترويج مي كند.
از گزارش قرآن اين معنا برمي آيد كه ابليس با آگاهي از كمال جويي فطري حضرت آدم(ع)، انسان را با سوگندي دروغين فريب مي دهد و او را وسوسه مي كند تا كمال را در امري بجويد كه عامل نقص يا مانع از كمال جويي آدمي است. ابليس به دروغ به حضرت آدم(ع) مي گويد كه اگر خواهان زندگي جاودانه، قدرت مطلق و پادشاهي و خلافت بي پايان و دايمي است، مي بايست از ميوه درخت ممنوع بخورد؛ زيرا ميوه آن درخت، عامل دست يابي به اين امور است: «پس شيطان او را وسوسه كرد و گفت اي آدم! آيا تو را به درخت جاودانگي و حكومت و ملك نافرسودني راهنمايي نكنم؟ پس آن دو از ميوه آن خوردند و زشتي هاي آن دو آشكار شد. (طه، آيات 119 تا 121)
در حقيقت اين دشمن قسم خورده با اشكال گوناگوني چون سوگند دروغين، تزيين و تسويل، وسوسه و فريب مي كوشد تا انسان، مسير كمالي اش را به درستي نپيمايد و از كمال واقعي دور افتد و خلافت الهي را با متاله شدن تحقق نبخشد.
بنابراين، انسان به طور فطري، كمال خواه و نقص گريز است ولي دشمناني از بيرون، نقصي را كمال جلوه مي دهند يا روشي نادرست براي دست يابي به آن كمال را ارايه مي دهند تا انسان به مقصد و مقصود نرسد.
پاسخ افراطي به غرايز
چنان كه گفته شد، نفس انساني به طور طبيعي در كالبد جسماني، نيازهايي دارد كه بايد بدان پاسخ داده شود؛ اين غرايز هر چند كه نقصي براي انسان است، ولي عامل اصلي تحقق ماهيت انساني است. بنابراين، ماهيت انسان، اجازه نمي دهد تا اين غرايز را از خود حذف كند؛ زيرا حذف آن به معناي از ميان رفتن ماهيت انساني است.
پس هر انساني لازم است به طور طبيعي به اين غرايز در حد مناسب و نياز واقعي پاسخ دهد. بنابراين پاسخ گويي به نياز تغذيه و شهوت جنسي در حد مناسب نه تنها درست بلكه لازم و ضروري است.
اما مشكل اصلي بشر اين است كه در پاسخ گويي، دو راه افراط و تفريط را در پيش مي گيرد. گاه چون مرتاضان هندي و رهبان مسيحي به شكل نادرستي آن را سركوب مي كند كه خود عامل عدم دست يابي انسان به كمال بايسته و شايسته مي شود.
وگاه ديگر درپاسخ گويي به اين نيازها راه افراط را درپيش مي گيرد و حتي به سبب تفاوت ذائقه ها و سلايق، برخي از غرايز پاسخ هايي را دريافت مي كنند كه عامل سركوب برخي ديگر از غرايز مي شود.اين گونه است كه انسانها شخصيت متعادل و كاملي به دست نمي آورند؛ زيرا پاسخگويي به همه غرايز نيازمند مديريت نفس ا ست. اين مديريت اجازه مي دهدتا انسانها بتوانند تعادل شخصيت خويش را نيز به دست آورند و دريك مسير كمالي گام بردارند. اما تضاد ميان غرايز و گاه در مقام عمل، تزاحم ميان آنها موجب مي شود كه به يك غريزه بيش از پيش بها داده شود و يا غريزه اي ديگر سركوب شود.
روزه، آموزش مديريت غرايز
از آنجايي كه مهم ترين و نخستين غرايز انساني، تغذيه و تمايلات جنسي است، خداوند روشي را براي مديريت و مهار نفس و غرايز ارائه مي دهد تا نفس بتواند در مسير كمالي به درستي گام بردارد.
روزه، بر عناصر سه گانه (خوردن،آشاميدن و امور جنسي)، تاكيد خاصي دارد؛ زيرا اين سه عنصر اصلي است كه بسياري از ظلم و ستم ها و تجاوز به حقوق ديگر غرايز و يا ديگر انسانها و موجودات را سبب مي شود. از اين رو خداوند در آموزش مديريت نفس بر اين سه عامل توجه و تاكيد خاصي دارد.
تقوا، اجتناب و لاتفعل
چنان كه گفته شد، انسان به طور فطري كمال خواه و نقض گريز است. همين عامل دروني، خود مقتضي حركت هاي كمالي يعني متاله (خدايي) شدن است. انسان مي كوشد تا از صد اسم الهي يا هزار اسم الهي همه آنها را احصا و درخود تحقق بخشد و خود را خدايي كند. بنابراين، نيازي نيست تا عامل بيروني، انسان را به سوي حركت هاي كمالي تشويق و ترغيب كند؛ ولي مهم ترين مشكل انسان، موانعي است كه در سر راه كمال خواهي انسان پديد مي آيد.
آنچه دراسلام به عنوان گناه از آن ياد شده درحقيقت همان موانعي است كه در سرراه كمال خواهي انسان پديده مي آيد و اجازه نمي دهد تا انسان مسيركمالي را به آساني و درستي بپيمايد.
با نگاهي به مصاديق تقواي عقلاني و وحياني از قباحت ظلم گرفته تا قباحت و زشتي عهدشكني و غيبت و تهمت و مانند آن، مي توان دريافت كه چرا خداوند در آيات قرآني اين اندازه بر اجتناب، از گناهان تاكيد مي كند و پرهيز از آنها را مصاديقي از تقواي الهي بر مي شمارد. (بقره، آيات 41 و 278؛ جاثيه، آيه 19؛حجرات، آيات 11 و 12؛ هود آيه 78؛ و ده ها آيه ديگر)
خداوند در بهشت آدم (ع) به ايشان مي فرمايد كه تنها راه كمالي دوري از ميوه درخت ممنوع است. تاكيد بر لاتقربا (نزديك نشدن به معناي لاتفعل) همان اجتناب و پرهيز است. به سخن ديگر، انسان به طور طبيعي به سوي كمال درحركت است و به يك معنا مقتضي در او موجود است و تنها مي بايست انسان با لاتفعل و پرهيز و اجتناب ازبرخي از امور اجازه دهد تا نفس، سيركمالي خويش را بپيمايد.
رمضان، كارگاه مديريت نفس
از آن جايي كه مهمترين عامل در طغيان دروني انسان، نيازهاي غريزي سه گانه خوردن، نوشيدن و شهوت جنسي است، خداوند از انسان مي خواهد تا اين غرايز را مديريت كنند و در ماه رمضان با مديريت اين سه گانه اجازه دهند تا ديگر غرايز را نيز تربيت كنند.
همچنين از آنجايي كه دشمن بيروني يعني ابليس و شياطين ازطريق وسوسه اجازه نمي دهند تا انسان مسير تقوايي را طي كند، خداوند در ماه رمضان با بستن و محدودكردن آنان، اين اجازه را داده است تا انسان به دور از وسوسه هاي دشمنان بيروني، در شرايط مناسب خود را بيازمايد و تربيت نمايد و مديريت نفس خويش را برعهده گيرد.
درشرايط مناسب ماه رمضان، اگر انسان بتواند اين ماه را تمام و كمال روزه بگيرد، در يك دوره كامل شركت كرده و اين امكان را مي يابد چنان كه بر سه گانه مباح تسلط يافته به سادگي بر ديگر غرايز نيز تسلط يابد و اجازه ندهد كه غرايز به مانعي در سر راه كمال جويي او تبديل شود.
در ماه رمضان براي هر انساني اين شرايط مهيا و آماده است كه بتواند لاتفعل ها يعني اجتناب و تقوا را تمرين كند و زماني كه اين دوره را به تمام و كمال در طول يك ماه بگذراند، شايد بتواند پس از آزادشدن شياطين از وسوسه هاي آنان در امنيت قرارگيرد، زيرا توانسته است حتي بر مباحات از غرايز خويش مسلط شود و اجازه ندهد تا اين غرايز راه افراط و تفريط را بر او تحميل كنند و مديريت نفس او را برعهده گيرند. كسي كه توانسته مديريت نفس را تا حد محدودسازي نوشيدن و خوردن و شهوت جنسي انجام دهد، به سادگي مي تواند ديگر غرايز و شهوات را نيز مهار و مديريت كند. از اين رو خداوند با كلمه شايد (لعلكم) اعلام مي كند كه اگر اين دوره رمضاني به طور كامل طي شود و روزه دار در اين ماه موفق شود، احتمال سربلندي در ماه هاي ديگر را نيز به دست مي آورد و تقوا را در ماههاي ديگر پيشه خود مي كند. (بقره آيه 183)
تقوا، مديريت موانع
به هرحال از آن چه گذشت اين معنا به دست مي آيد كه تقوا يعني پرهيز از گناهاني چون افراط گري و تفريط گرايي و تجاوز و ظلم، مديريت موانع كمالي است. به اين معنا كه انسان به طور طبيعي به سوي كمالات مي رود و تنها برخي از موانع دروني و تحريكات بيروني است كه اجازه نمي دهد تا اين مهم در انسانها تحقق يابد. اگر انسان بتواند با مديريت نفس خويش موانع دروني را بردارد، ابليس نمي تواند به عنوان يك مانع بيروني در سر راه كمال جويي انسان عمل كند.
ماه رمضان با شرايط و ويژگي هاي خاص خود اين امكان را براي همگان از مسلمان و غيرمسلمان اگر بخواهد، فراهم مي كند تا موانع در سر راه عمل مقتضي را بردارد و مديريت نفس خويش يعني مديريت موانع را به عهده گيرد.
يك مؤمن زيرك مي كوشد با بهره مندي از فرصت استثنايي رمضان در اين كارگاه و دوره مديريت موانع، شركت كرده و با مدرك فلاح و رستگاري از اين كارگاه فارغ التحصيل شود.

 



جايگاه و اهميت دعا و توجه به خداوند
خداوند به دعاكنندگان نزديك است

دعاي مصداقي و محدوديت علم دعا كننده
گاهي در دعا لفظ و معنا با هم مطابقت دارند و دل و زبان باهم سازگارند، اما مشكل در محدوديت علم شخص دعا كننده است؛ به اين معنا كه اگر بر اسرار آن واقف بود، نه تنها آن را نمي خواست، بلكه عميقاً از آن دوري مي جست، نقل شده است:
انه سمع أميرالمؤمنين(ع) رجلاً يقول: اللهم اني أعوذ بك من الفتنه. قال(ع): أراك تتعوذ من مالك و ولدك، يقول الله تعالي: (انما أموالكم و أولادكم فتنه) (انفال 28) و لكن قل: اللهم اني اعوذ بك من مضلات الفتن؛(9)
حضرت اميرمؤمنان(ع) شنيد كه مردي مي گويد: خدايا از فتنه ها به تو پناه مي برم!
حضرت فرمود: تو با اين دعا از خدا مي خواهي از زن، فرزند و اموالت دوري گزيني، زيرا خداوند متعال مي فرمايد: «اموال و اولاد شما، فتنه و براي آزمون شما هستند.» پس به جاي آن بگو: خدايا! فتنه هاي گمراه كننده را از من دور ساز.
اين فرد در دعاي خود، دوري از مال و فرزند خود را مي خواست و نمي دانست كه از آنچه مي خواست بيزار بود.
اميرمؤمنان(ع) در جاي ديگر مي فرمايد:
رب أمر حرص الانسان عليه، فلما أدركه ود أن لم يكن أدركه؛(10)
چه بسا چيزي كه انسان براي رسيدن به آن حريص است، ولي وقتي به آن مي رسد دوست مي دارد كه اي كاش هرگز به آن دست نمي يافت.
آري، بسياري از ما در نيايش هاي خود از خداي متعال چيزهايي مي خواهيم كه به راستي و در واقع آنها را نمي خواهيم، ولي خداي منان ديد كوتاه ما را جبران مي فرمايد و آن خواسته ها را عطا نمي كند. با اين حال، چه بسا ما از عدم اجابت دعايمان نگران مي شويم و نمي دانيم كه گلايه از عدم اجابت، جهل ديگري غير از جهل اول است:
حافظ از چشمه حكمت به كف آور جامي
بو كه از لوح دلت، نقش جهالت برود(11)
در اين باره، در دعاي «افتتاح» آمده است:
فان أبطا عني عتبت بجهلي عليك، و لعل الذي أبطا عني هو خير لي لعلمك بعاقبه الأمور، فلم أر مولي كريما أصبر علي عبد لئيم منك علي، يا رب؛(21)
اگر اجابت دعا به تأخير افتد، به واسطه ناداني تو را عتاب مي كنم، درحالي كه شايد تأخير آن براي من خير باشد، زيرا تو از عاقبت امور آگاهي. بنابراين، مولاي كريم، شكيباتر از تو بر بنده فرومايه نديده ام، اي پروردگار من!
طبق روايتي امام صادق(ع) به راوي دستور مي دهد:
واعرف طرق نجاتك و هلاكك، كيلا تدعوالله بشيء منه هلاكك و أنت تظن فيه نجاتك، قال الله- عز و جل-: (ويدع الانسان بالشر دعاءه بالخير و كان الانسان عجولا)؛(31)
راه هاي نجات و هلاكت خويش را بشناس، تا چيزي را از خدا نخواهي كه هلاك تو در آن است، درحالي كه گمان مي كني نجات تو در آن است. خداوند- عزوجل- مي فرمايد: «انسان همانند دعاكردن براي خير خود براي شر خود دعا مي كند و به راستي كه انسان بسيار عجول است.
آيت الله ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي در اين باره مي فرمايد:
سر عدم استجابت برخي دعاهاي نيكان آن است كه اجابت آن دعا به ضرر آنان است. از اين رو، خداوند در عوض آن، آنچه را كه به خيرشان است به آنها عطا مي كند و اين اجابت واقعي دعا محسوب مي شود.(41)
از اين رو، در روايت آمده است: «پيامبر اكرم از خداوند متعال خواست تا نفرين محب در حق محبوب را به اجابت نرساند.»(51)، زيرا نفرين محب در حق محبوب، خواست واقعي او نيست و از اين رو، پروردگار عالم نيز آن را اجابت نمي فرمايد.
دعاي ملحون
گاهي دعاكننده در اثر ناآشنايي يا بي توجهي، لفظ دعا را به صورت غلط به كار مي برد، درحالي كه درخواست روحي او خلاف آن را اراده كرده است. در روايت و اخبار، از اين عمل به دعاي «ملحون» تعبير شده است. امام جواد(ع) فرموده است:
ما استوي رجلان في حسب و دين قط الا كان أفضلها عندالله- عزوجل- آدبهما.
قال: قلت: جعلت فداك قد علمت فضله عند الناس في النادي و المجالس. فما فضله عندالله- عزوجل-؟ قال(ع): بقراءه القرآن كما أنزل و دعائه الله- عزوجل- من حيث لايلحن، و ذلك أن الدعاء الملحون لا يصعد الي الله- عزوجل-.(61)
هرگاه دو نفر در حسب خانوادگي و ديني با يكديگر مساوي بودند، برترين آنها، مؤدب ترين شان است. عرض كردم: فدايت شوم، مي دانم در نزد مردم و مجالس آنها فضيلت دارد. فضيلت در نزد خداوند- عزوجل- به چه چيز است: فرمود: به قرائت قرآن به صورتي كه نازل شده و دعا به درگاه خداوند- عزوجل- به صورت درست، نه غلط؛ زيرا دعاي غلط به درگاه خدا صعود نمي كند.
بايد توجه كرد كه جمله: «و دعائه الله من حيث لايلحن.» به منزله مدح دعاي ملحون نيست، زيرا هرگاه كلمات دعا صحيح ادا شود، مقصود را بهتر ادا مي كند و دنباله فرمايش امام جواد(ع) كه فرمود: «أن الدعاء الملحون لايصعد الي الله؛ دعاي ملحون به سوي خدا بالا نمي رود.» نيز دلالت بر اين دارد كه دعا به صورت ملحون و غلط بالا نمي رود، زيرا اجابت دعا لطفي عظيم است كه خداوند بر بندگان روا داشته است و هرگز خلاف آن واقع نمي گردد و خداوند آن را به صورت درست بالا برده و اجابت مي كند.
هم چنين فرموده پيامبر اكرم(ص) كه:
ان الرجل الاعجمي من امتي ليقرأ القرآن بعجمته فترفعه الملائكه علي عربيته؛(71)
گاه فرد غير عرب از امت من قرآن را با زبان خود مي خواند، ولي فرشتگان آن را به صورت عربي بالا مي برند.
شاهد اين مطلب مي باشد كه اصل در دعا و مناجات با حق، ارتباط روحي است. در همين باره نقل است: شخصي خدمت اميرالمؤمنين(ع) رسيد و عرض كرد: امروز «بلال» با مرد عربي مناظره مي كرد، در حين سخن مرتكب اشتباهي در لفظ شد و آن مرد به او خنديد. اميرالمؤمنين فرمودند:
يا عبدالله، انما يراد اعراب الكلام و تقويمه لتقويم الاعمال و تهذيبها، ما ينفع فلانا اعرابه و تقويمه لكلامه اذا كانت أفعاله ملحونه أقبح لحن؟! و ماذا يضر بلالا لحنه في كلامه اذا كانت أفعاله مقومه أحسن تقويم، مهذبه أحسن تهديب؟!؛(81)
اي بنده خدا! مقصود از اعراب كلام و استوار ساختن آن، استوارسازي و پاكيزه نمودن اعمال است. اعراب و استوارسازي سخن براي فلاني چه نفعي خواهد داشت وقتي كه اعمال او بسيار زشت و نادرست باشد و به «بلال» چه چيزي ضرر مي رساند در صورتي كه اعمال او بسيار استوار و پاكيزه باشد؟!
آري، به قول حكيم قاآني: «از أشهد فصيح، به است أسهد بلال». «ابن فهد حلي» نيز در ذيل اين حديث مي فرمايد:
اين حديث روشن مي كند هم چنان كه لحن و غلط در لفظ راه دارد، در عمل هم راه دارد و لحن در عمل ضررهاي فراوان دارد.(91)
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
9- بحارالانوار، ج 90، ص 523. نيز ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 39؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 731 و بحارالانوار، ج 91، ص 791
01- عده الداعي، ص 22.
11- ديوان حافظ، تصحيح همان، غزل 321.
21- تهذيب، ج 3، ص 88 و 801؛ بحارالانوار، ج 59، ص 34 و 131 و اقبال الاعمال، ص 155 و 571.
31- مصباح الشريعه، ص 231؛ بحارالانوار، ج 90، ص 223 و مستدرك الوسائل، ج 5، ص 172.
41- ر. ك: المراقبات، ص 211.
51- ر. ك: مستدرك الوسائل، ج 5، ص 752 و بحارالانوار، ج 90، ص 873.
61- عده الداعي، ص 32 نيز ر.ك: وسائل الشيعه، ج 6، ص 022؛ ج 7، ص 65 و ج 71، ص 723.
71- همان، ص 62 و وسائل الشيعه، ج 6، ص 122.
81- عده الداعي، ص 72؛ تفسير امام حسن عسكري(ع)، ص 09 و مجموعه ورام، ج 2، ص 101.
91- همان، ص 72.






5- دعاي قلبي
دعاي قلبي، آن است كه در آن لفظ وجود ندارد، بلكه فقط قلب متوجه خداوند است و پيوسته اين ارتباط باطني و راستين بين عبد و رب برقرار مي باشد و درواقع، اين گونه دعا، حقيقت دعا و بهترين حال يك انسان است.

6- حال طلب و عدم توجه دعاكننده به خواسته خود
گاه انسان خواسته اي دارد و باطنا آن را مي خواهد، ولي آن را به زبان نمي آورد و از خداي خود درخواست نمي كند.
خداوند متعال اين گونه خواسته ها را نيز اجابت مي كند و اين اجابت در اثر عمل شايسته اي است كه چنين شخصي قبلا انجام داده يا به خاطر دعايي بوده است كه براي امر ديگري داشته و بنا به مصلحتي به اجابت نرسيده است. اين مضمون هم در ادعيه و روايات زياد مشاهده مي شود. از جمله اميرالمؤمنين(ع) در دعاي «كميل» به خداوند متعال عرض مي كند:
اللهم مولاي، كم من قبيح سترته، و كم من فادح من البلآء أقلته، و كم من عثار وقيته، و كم من مكروه دفعته، و كم من ثناء جميل لست أهلا له نشرته؛(02)
خدايا! اي مولاي من! چه بسيار زشتي كه پوشيدي و چه بلاهاي هلاك كننده كه برطرف ساختي و چه لغزش ها كه مرا از آن نگاه داشتي و چه ناخوشايندي ها كه دفع نمودي و چه مدح و ثناي زيبا كه شايسته آن نبودم درباره من نشر دادي!
نيز در دعاي «افتتاح» آورده شده است:
فكم يا الهي من كربه قد فرجتها، و هموم قد كشفتها، و عثره قد أقلتها، و رحمه قد نشرتها، و حلقه بلآء قد فككتها؛(12)
اي معبود من! چه ناراحتي گلوگير كه گشودي و چه اندوه ها كه برطرف ساختي و چه لغزش ها كه ناديده انگاشتي و چه رحمت ها كه گستردي و چه حلقه هاي بلاكه گشودي!
در روايتي پيامبر اكرم(ص) فرمودند:
هر كس روزهاي دوشنبه و پنج شنبه ماه شعبان را روزه بگيرد، حق تعالي بيست حاجت دنيا و بيست حاجت آخرتش را برآورده مي سازد.(22)
اين شواهد نشان مي دهند كه بسياري از نيازهاي واقعي انسان كه مورد درخواست واقع نشده يا هنوز انسان شعور و فهم آنها را پيدا نكرده نيز به اجابت مي رسند.

7- دعاي تكويني
دعاي تكويني، آن است كه فقط نظام تكوين خواهان آن است. اصولا نظام طبيعي عالم چنان تنظيم شده است كه به تمام نيازهاي موجودات، گياهان، حيوانات و... جواب مثبت داده و آن را آماده ساخته است؛ همانند غذاي متناسب با نوزاد كه در سينه مادر قبل از تولد آماده شده و كودك با تمام وجود خواهان آن است. خداوند متعال مي فرمايد:
(يسأله من في السموات والأرض)؛(الرحمن92)
تمام آنچه در آسمان و زمين است، از خداي خود سؤال مي كنند.
و نيز مي فرمايد:
(و آتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها)؛ (ابراهيم 43)




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
02- اقبال الاعمال، ص 607 و البلد الامين، ص 881.
12- تهذيب، ج 3، ص 801؛ بحارالانوار؛ ج 49، ص 633 و اقبال الاعمال، ص 55، 85.
22- اقبال الاعمال، ص 886 و وسائل الشيعه، ج 01، ص 394.









ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



 



پسندم آنچه را جانان پسندد

جواد محدثي
آنچه در پي مي آيد واكاوي يكي از درجات سلوك و كمال يابي يعني مقام رضا و تسليم به مشيت و مقدرات خداوندي است. نويسنده در اين مطلب با استناد به آيات و روايات، نقش و آثار تسليم بودن در برابر تقديرات الهي در زندگي بشر را ارزيابي و بررسي كرده است.
با هم اين مطلب را كه از فصلنامه فرهنگ كوثر شماره 82 انتخاب شده از نظر مي گذرانيم.
«رضا» مرحله اي از كمال
اگر مراحل كمال انساني را برشماريم، يكي از آنها رسيدن به مرتبه «رضا و تسليم» است.
وقتي بنده، خود را در قلمرو «ربوبيت خدا» مي بيند و همه تقديرات و تدبيرات خداوند را هم بر مبناي حكمت و مصلحت مي شناسد، نتيجه آن مي شود كه بر آنچه خدا درباره او خواسته و مقدر كرده است، صبور و راضي و تسليم مي شود و هيچ اعتراضي نمي كند؛ نه نسبت به آنچه درباره خود او رقم خورده است، نه نسبت به ديگران و نه آنچه در عالم هستي مي گذرد.
ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم
با پادشه بگوي كه روزي مقدر است
(حافظ)
رسيدن به اين كمال نفساني، به بنده آرامش رواني مي بخشد و از تلاطم روحي و تشويش و نگراني مي رهاند، همچون كشتي كه در ساحل امني لنگر مي اندازد و آرام مي گيرد.
اگر خداوند براي بنده اي اين را خواسته كه فقير باشد يا غني، زشت باشد يا زيبا، كوتاه باشد يا بلند، سفيد باشد يا سياه، صاحب فرزند شود يا عقيم، به سلامت باشد يا بيمار، بنده مؤمن نسبت به آن راضي است و اعتراضي به كار خدا نمي كند.
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
(سعدي)
اين حالت روحي كه بسي ارجمند و عزيز و آرامش بخش است، حتي در تكاليف ديني و الهي هم اثر خود را مي بخشد و اگر تكاليفي از سوي خداوند براي او مقرر شده است، از نماز و روزه و حج و زكات و... تسليم است و نسبت به آنها هم انتقاد و اعتراضي ندارد و همه آنها را مايه خير و سعادت مي داند و از روح آرام و نفس مطمئنه برخوردار است.
رضا به قضا
در بحث رضا و تسليم كه ارزشي متعالي است، دريافت اين نكته كه وضع و حالتي از سوي خدا براي او «مقرر» شده، بسيار مهم است.
چه بسا برخي از امور و اوضاع، نتيجه تنبلي و بيكاري و بي عاري و سهل انگاري باشد، يا برخي از محروميت ها و ناكامي ها، پيامد ظلم و اجحاف و حق كشي ديگران باشد. اينها را نبايد به حساب مقدرات الهي گذاشت و به آنها رضا داد و گامي براي رفع ظلم برنداشت. ظلم پذيري با «رضا به تقديرالهي» فرق دارد.
مسلمان، اگر مورد تعدي قرار گرفت، بايد از خودش دفاع و رفع ستم كند.
اگر بيمار شد، براي درمان بايد به پزشك مراجعه كند، اگر تنگدست بود و مشكل معيشتي داشت، بايد به فرموده خدا و رسول، درپي تلاش مقدس براي تامين معاش برود، نه آنكه ذلت پذيري و تحمل رنج بيماري و سختي هاي فقر و فلاكت خود را به حساب مقام رضا و تسليم بگذارد و بگويد من به قضاي الهي راضي ام، چون معلوم نيست وضعيتي كه دارد، همان خواسته و مقدرالهي است!
پس بازگشت سخن به آن جاست كه وقتي علي رغم همه تلاش ها در محدوده توان خويش، وضعي داشت كه روشن شد خدا چنين خواسته است، به خواسته الهي تن دهد و گله مند نباشد و چون از همه حكمت ها و مصلحت ها اطلاع ندارد، با دل سپردن به قضاي الهي و پذيرش آنچه او خواسته است، به امنيت رواني و طمأنينه روحي مي رسد و اين جلوه اي از ولايت پذيري نسبت به پروردگار است كه مولاي همه است.
در حديث قدسي آمده است:
«من لم يرض بقضائي و لم يومن بقدري، فليلتمس الها غيري (توحيد صدوق/ ص 371) هركس به قضاي من راضي نيست و به تقدير من ايمان ندارد، پس درپي خدايي ديگر غيراز من باشد».
آنچه انسان را به اين مرحله از «رضا به قضاي الهي» مي رساند، معرفت خداست. هركه خداشناس تر باشد، نسبت به خواست او تسليم تر است. امام باقر(ع) در حديثي به اين نكته اشاره مي فرمايد: «احق من خلق الله بالتسليم لما قضي الله من عرف الله،(بحار /68/153) شايسته ترين مردم براي تسليم به آنچه خداوند مقدر كرده و قضاي الهي است، كسي است كه خدا را بشناسد».
بنابراين، انسان موحد و خداشناس، چون به حكمت الهي معتقد است و از پشت پرده هم خبر ندارد، اگر واقعا خدا باور باشد، به قضاي او و تقدير و مشيت پروردگار هم ايمان مي آورد و تسليم مي شود و به اين وسيله، مراتب معرفت و عبوديت و محبت خود را به مولايش ابراز و اثبات مي كند.
يكي درد و يكي درمان پسندد
يكي وصل و يكي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آن چه را جانان پسندد. (باباطاهر)
رضا و آرامش روحي
اشاره شد كه رضا به قضاي پروردگار، آرامش بخش است. اين نكته در مسائل مربوط به رزق و تندرستي و فقر و غنا هم صادق است و انسان را از دغدغه هاي بي جا و استرس ها و فشارهاي روحي مي رهاند. از امام علي(ع) روايت است كه: «من رضي من الله بما قسم له، استراح بدنه (بحار/ 68/139)؛ هركس به آنچه خدا براي او قسمت كرده راضي باشد، بدنش استراحت و آسايش مي يابد».
در سروده هاي حكمت آميز شاعران به اين نكته فراوان اشاره شده و اينك دو عاشق متساوي الحقوق در عشق، يكي به وصال مي رسد، يكي به هجران. دو كشتي متساوي الاساس هم در دريا، يكي به ساحل مي رسد، يكي دچار طوفان مي شود.
دراين مقاسمه هم نيز بود مصلحتي
كه مسكنت به گدا و سلطنت به سلطان داد
البته آن گونه كه اشاره شد، اين باور، نبايد به ظلم پذيري و توجيه حق كشي هاي مستكبران و جابران بينجامد.
در يك حديث قدسي، به اسرار پشت پرده قضاي الهي چنين اشاره شده است:
«ان من عبادي المؤمنين لايصلحه الا الفاقه و لو اغنيته لافسده ذلك و ان من عبادي من لايصلحه الا الصحه ، و لو امرضته لافسده ذلك... لفضلي فليرجوا و الي حسن نظري فليطمئنوا و ذلك اني ادبر عبادي بما يصلحهم؛ (همان/ ص 041) برخي از بندگان مؤمن مرا، جز فقر و تنگدستي اصلاح نمي كند و اگر او را توانگر سازم، ثروتمندي، او را فاسد مي كند... برخي از بندگانم را هم جز تندرستي اصلاح نمي كند و اگر بيمارش كنم، اين بيماري او را فاسد و تباه مي كند. پس به نظر نيك و خيرخواهي من اطمينان كنيد؛ چرا كه من امور بندگانم را طبق آنچه به صلاح و مصلحت آنان است، تدبير مي كنم».
رضا به محبوب و مكروه
گاهي آنچه مقدر شده، طبق دلخواه انسان است. اينجا رضا به قضاي الهي چندان هنر نيست، هنر آن است كه حتي در آنچه كه موافق ميل ما نيست، حالت رضامندي نسبت به خواسته خدا داشته باشيم و اين، اوج كمال نفساني يك مؤمن است.
امام صادق(ع) اين حالت را ريشه اصلي اطاعت خدا مي داند و مي فرمايد:
«رأس طاعه الله الصبر و الرضا عن الله فيما احب العبد اوكره(كافي/2/06) سرآغاز و اساس طاعت خدا دو چيز است: صبر و رضا از خدا در آنچه بنده دوست بدارد يا كراهت داشته باشد».
كسي كه خدا را تنها در مسائل مورد دلخواه دوست دارد و مي پسنددو رضامندي نشان مي دهد، ولي در آنچه باب طبعش و موافق ميلش نيست، هرچند به زبان نياورد، ولي در باطن احساس نارضايتي دارد، از مقام «رضا» بسيار فاصله دارد.
امام صادق(ع) درباره سيره حضرت رسول در اين گونه موارد مي فرمايد:
«لم يكن رسول الله(ص) يقول لشيء قد مضي: لو كان غيره: (ميزان الحكمه/6/ص8652) پيامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمي گفت: كاش غير از اين مي شد!»
اين نشان مي دهد كه رضا، تنها نسبت به وضع حال يا آينده نيست، نسبت به گذشته هم بايد رضا داشت.
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد (حافظ)
آثار رضا و تسليم
در احاديث، آسودگي و شادماني و آرامش را در سايه رضا و يقين برشمرده اند و حزن و اندوه و نگراني را از پيامدهاي نارضايتي و نداشتن يقين و باور دانسته اند (بحار/ 68/951)
اما علاوه بر آثار روحي و رواني و دنيوي، آثار معنوي و اخروي هم بر اين ملكه اخلاقي مترتب است كه در احاديث بيان شده كه برخي از آن ها از اين قرار است:
1- آرامش روحي: در كلامي از حضرت علي(ع) است كه:
«ارض تسترح(غررالحكم/ ح3422)؛ راضي باش، تا به راحتي برسي».
دقيقاً اين كلام علوي، بيانگر اثر آرامش بخشي «رضا» است.
2- دفع اندوه و افسردگي: از حضرت علي(ع) روايت است:
«نعم الطارد للهم الرضا بالقضاء؛ (همان/ح9099) چه خوب طرد كننده اي است براي غم و غصه، رضا به قضاي الهي».
3- احساس غناي روحي: از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود:
«ارض بقسم الله تكن اغني الناس؛ (ميزان الحكم/ ح3137) به قسمت الهي (در روزي) راضي باش تا از بي نيازمندترين مردم باشي».
4- پاداش الهي: از پيامبر اعظم(ص) روايت است:
«اعطواالله الرضا من قلوبكم تظفروا بثواب الله تعالي يوم فقركم و الافلاس؛ (مستدرك الوسائل/2/214) از صميم دل در مقابل خداوند راضي باشيد، تا در روز نياز و تنگدستي تان (در قيامت) به پاداش الهي دست يابيد.»
رضا به داده بده، وز جبين گره بگشاي
كه بر من و تو در اختيار نگشاده است (حافظ)
رضا و تسليم، نشانه كامل ايمان و حد اعلاي يقين و شكر است و از جلوه هاي شاكر بودن بنده، آن است كه به هرچه خواسته الهي باشد، تسليم باشد و بداند كه رضايت يا نارضايتي او در مشيت خدا تأثيري ندارد.
پس بهتر آنكه به آنچه مقدر شده راضي باشد، تا هم راحت باشد، هم پاداش ببرد، هم ايمانش تقويت شود.
خداوند خطاب به حضرت داود(ع) فرمود:
اي داود!
تو هم مي خواهي، من هم مي خواهم، و همان مي شود كه من مي خواهم.
اگر در برابر خواسته من تسليم باشي، آنچه را تو مي خواهي، من كفايت مي كنم؛ ولي اگر به اراده من تسليم نشوي، درخواسته ات تو را به رنج مي افكنم، و در نهايت نيز، جز آنچه من خواسته ام، نمي شود. (محجه البيضاء/8/09)
نمونه هاي عيني
در حالات اولياي الهي، نمونه هاي گوناگوني از رضا و تسليم نقل شده است؛ به چند نمونه اشاره گذرا مي شود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل:
الف: حضرت ايوب(ع) با آن همه بلاها و رنج ها كه دچارش شد، حالت رضاي خويش را از دست نداد و قرآن، او را به صبر و رضا ستود.
ب: حضرت يعقوب(ع) نيز وقتي به فراق يوسف(ع) دچار شد و فهميد كه تقدير الهي بر آن است، با گفتن «فصبر جميل» تسليم بودن خود را در برابر خدا و خواست او ابراز كرد.
ج: حضرت ابراهيم(ع)، وقتي فرمان ذبح فرزندش اسماعيل(ع) را دريافت كرد و فهميد كه بايد در اين آزمون الهي، مراتب ايمان و توحيدش را به اثبات برساند، فرزند عزيزش را به قربانگاه برد و كارد بر حلقومش نهاد.
د: حضرت اسماعيل(ع) نيز، در آزمون ياد شده همراه صبر و رضاي پدر گام برداشت و چون فهميد كه فرمان ذبح از سوي خداست، اظهار رضا و تسليم كرد و گفت: اي پدر! آنچه را مأموري اجرا كن، مرا صابر خواهي يافت. و چون هر دو تسليم شدند و راضي گشتند (فلما اسلما...) و اسماعيل(ع) را بر زمين خواباند تا ذبح كند، فرمان خدا رسيد و قرباني ديگري به جاي او ذبح شد.
هـ: امام حسين(ع) در آزمون سخت الهي در عاشورا، با فدا كردن همه عزيزانش در راه خدا، بر همه آن سختي ها صبر و شكيبايي نشان داد و در واپسين لحظات هم در قتلگاه، با جمله «الهي رضي بقضاءك و تسليما لامرك...» سرود رضا و تسليم سر داد.
سخن پاياني اين كه:
مقام رضا، مقام بلندي است كه سالكان عارف به آن مي رسند و بالاترين مرتبه آن، وقتي است كه دو جانبه باشد، هم خدا از بنده اش راضي باشد، هم بنده از پروردگارش و اين، همان فوز عظيم و رستگاري بزرگ است كه خداوند براي ساكنان كوي رضا و پسنديدگان نظر محبوب، بيان مي كند. (مائده/911)
بازيافتگان به محضر دوست نيز كه خدا از آنان با عنوان زيباي «نفس مطمئنه» ياد مي كند، از اين ويژگي؛ يعني رضايت دوجانبه محب و محبوب برخوردارند:
(ارجعي الي ربك راضيه مرضيه ) (هجر/82)
و چه زيباست سروده كليم كاشاني كه گويد:
گر به قسمت قانعي، بيش و كم دنيا يكي است
تشنه، چون يك جرعه خواهد، كوزه و دريا يكي است
حرص، گر دهقان نباشد، كشت را شبنم بس است
خوشه و خرمن به پيش چشم استغنا يكي است

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14