(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 3 شهریور 1390- شماره 20008

چراغ راه
حكايت خوبان
موانع فهم قرآن
نماز شب راهكار تحصيل علم
سلوك عارفانه
حضور قلب در نماز
تقوا، عامل مصونيت



چراغ راه

ويژگي هاي عالم حقيقي
قال الامام علي(ع): لا يكون العالم عالماً حتي لا يحسد من فوقه، و لا يحتقر من دونه، و لا ياخذ علي علمه شيئاً من حطام الدنيا.
امام علي(ع) فرمود: عالم وقتي عالم راستين و وارسته است، كه بر كسي كه از او بالاتر است، حسادت نورزد، و
كسي را كه از او پايين تر است كوچك و حقير نشمارد، و علمش وسيله استفاده از متاع دنيا نباشد.(1)
1- مصابيح الهداه ، ص 108 به نقل از غرر الحكم

 



حكايت خوبان

لزوم رهايي از گناه ابطال روزه
از امام باقر(ع)روايت شده است كه فرمود: مردي به محضر رسول خدا(ص) وارد شد. عرض كرد: «هلكت هلكت» هلاك گرديدم، هلاك گرديدم. پيامبراكرم(ص) فرمود: چه چيز تو را به هلاكت رسانده؟ عرض كرد: به همسرم وارد شدم در ماه رمضان در حالي كه روزه بودم. پيامبر(ص) به او فرمود: يك بنده آزاد كن، گفت: قدرت ندارم، حضرت فرمود: پس دو ماه پي درپي روزه بگير، عرض كرد طاقت ندارم، حضرت فرمود: بر شصت مسكين اطعام كن، گفت: مال ندارم، امام باقر(ع) فرمود: براي پيامبر(ص) زنبيلي از خرما كه پانزده صاع مي شد آورده بودند، حضرت زنبيل خرما را به آن مرد داد، فرمود: بگير «و براي كفاره گناه خود» صدقه بده. گفت: يا رسول الله قسم به آن كه تو را مبعوث به رسالت نمود، در بين اين حريين (مكاني در مدينه) محتاج تر از ما خانواده به اين زنبيل خرما وجود ندارد. پيامبر(ص) فرمود بگير خود و اهلت از اين خرما بخوريد تا كفاره گناه شما بوده باشد. (1) (درروايت ديگر حضرت فرمود استغفار نيز بنما.)
1- بحارالانوار، ج 96، ص 279

 



موانع فهم قرآن

پرسش:
براي كسي كه مي خواهد قرآن را بفهمد و در معاني آن تدبر و در سلوك خود آموزه هاي وحياني را متجلي سازد چه موانعي وجود دارد لطفا به نحو اجمال آنها را توضيح دهيد؟
پاسخ:
شكي نيست كه قرآن كتاب راهنماي عمل و نقشه راه سعادت انسان در دنيا و آخرت است و كسي كه آموزه هاي آن را الگو و راهنماي عمل خود قرار نمي دهد. به طور طبيعي نمي تواند در مسير تكامل و سيرالي الله و قرب الهي گام بردارد. در اين راستا شناخت موانع فهم قرآن و ضرورت مقابله با آنها از اهميت بالايي برخودار است. بدين لحاظ با عنايت به جايگاه والاي اين موضوع از لسان يكي از سالكين الي الله مرحوم ميرزا جوادملكي در كتاب المراقبات، ج1، صفحه312، اين موانع را بيان مي كنيم. « (اي سالك طريق معرفت) كسي كه مي خواهد قرآن را بفهمد، واجب است كه خود را از موانع فهم خالي سازد والا حق انتفاع را از قرآن نمي برد. (و آن گونه كه بايد از قرآن استفاده نخواهدكرد)، بلكه اگر از موانع فهم خالي و عاري نگردد، زيان هم خواهدبرد، و براي موانع فهم وجوهي شمرده اند كه عبارت است از:
اول: مقيدشدن در اداكردن دقيق حروف از مخارج آن و حفظ حدود محاسن تجويد و اين مطلب مانع از تدبر در معاني آيه مي شود و طلب فهم براي او ممكن نخواهدشد. من مي گويم كه اين حق است، الا آنكه از موانع استفهام نيست، بلكه از موانع تدبري است كه آن تدبر، از اسباب استفهام و طلب فهم است.
دوم: اينكه صنعت و خلقي از اخلاق رذيله و صفات خبيثه در قاري باشد كه موجب طبع قلب (و زنگار دل) از فهم معاني قرآن شود، چنانكه بعضي از آيات قرآن دلالتي بر آن دارد، مانند: «كذلك يطبع الله علي كل قلب متكبر جبار» اين گونه خدا بر دل هر متكبر و زورگويي مهر مي نهد. (غافر-35) و در جاي ديگر مي فرمايد: «و ما يتذكر الا من ينيب» و جز كساني كه به خدا رجوع پي درپي دارند كسي متذكر نمي شود. (غافر-13) پس اين صفات، درقلب توليد كدورت و تيرگي مي نمايد كه مانع از فهم حقايق اشياء مي شود، نظير زنگاري كه بر روي آينه مانع از ديدن صورتها در آن مي گردد و شكلها را به خوبي منعكس نمي كند.
سوم: اينكه معتقد به امر باطلي باشد و آن را براي خويشتن، مذهب اتخاذ نموده و ماوراي اعتقاد خود را كفر يا ضلال بپندارد. اين امر نيز از موانع فهم است، زيرا قبل از آنكه قلب به سبب قرآن روشن و نوراني شود تا بتواند حق را ببيند، آن را كفر پنداشته و به رد و تأويل و توجيه آن مي پردازد و مادامي كه چنين تعصب باطلي در او موجود باشد، هرگز به حق هدايت نمي شود.
چهارم: آنكه در تفسير آيه، تفسير ظاهري را بيابد و معتقد شود كه مراد خدا، منحصر به آن است و برداشتي غير از اين معنا، تفسير به رأي و حرام مي باشد.

 



نماز شب راهكار تحصيل علم
سلوك عارفانه

(اي طالب معرفت) بايد دانست كه مومن، در راه تحصيل علم، نماز شب را از مطالعه كارسازتر مي بيند و شيخ ما (آيه الله ميرزاحسينقلي همداني(ره)) به ما توصيه مي نمود كه هرگاه در مسايل علمي به مشكلي برخورديم، به خدا پناه بريم و به تضرع و زاري نزد پروردگار متوسل شويم و اين امر، به تجربه هم براي ما ثابت شده است. و اما اينكه چرا تهجد و شب زنده داري و دعا از اسباب تحصيل علم است، بدين خاطر است كه علم، همان گونه كه در بعضي از روايات به اين مطلب تصريح شده است، به كثرت تعلم نيست، بلكه نوري است كه خدا در دل هر يك از بندگان خود كه بخواهد مي افكند. (بحارالانوار، ج 1، ص 225)
و شب زنده داري و مناجات دردل شب، دل را نوراني مي گرداند و باعث ثبات نور، در دل مومن مي شود. چنانكه از امام صادق(ع) روايت شده كه هرگاه بنده با مولاي خود در دل شب ظلماني خلوت كند و با او به گفت و گو و مناجات بپردازد؛ خداوند نور را در قلب او ثابت خواهد گردانيد وچون بگويد: يارب يارب، از طرف خداوند خطاب مي رسد: لبيك بنده من؛ هرچه مي خواهي طلب نما كه به تو عطا كنم و بر من توكل نما، تا اموات را كفايت نمايم. بحارالانوار، ج 83، ص 99)
رساله لقاءالله ميرزا جواد ملكي تبريزي ( ره)

 



حضور قلب در نماز

نيرالسادات سيداصفهاني
رسيدن به غناي نفساني، كمال انساني، آزادگي، رستگاري، سعادت و رفاه همواره از اهداف انسان در حيات بشري بوده است.هر كدام از اين اهداف به تناسب بينش هاي متفاوت نسبت به هستي، معاني متفاوتي داشته است.
كسي كه قلمرو ديدش نسبت به هستي و آفرينش، محدود به كسب لذائذ دنيوي و ثروتهاي زودگذر باشد، رفاه و سعادت را نيز در همين محدوده معنا مي كند و با از دست دادن آنها، سرخورده و افسرده و با به دست آوردن آنها سيراب و سرمست مي شود. ولي به ميزاني كه نظرش از اين محدوده والاتر و وسيع تر گردد، لذتهايش از جهان هستي، معنا و مفهوم جديدي مي يابد، گاه نهايت درد را لذت مي شمرد و محروميت و سختي را فرصت. در آنچه از دست مي دهد شاكرتر است. بدست آوردن را به چشم امتحاني در چگونه دادن مي بيند. خود را همواره در حريم خلوت يار مي يابد وعالم را محضر خدا. با اين نظر، امتحانهاي الهي را به جان مي خرد و آنها را به چشم بستري مي نگرد براي تعالي خود. چنان كه عاشورا را جميل مي بيند. كدامين نظر مي تواند از دست دادن برادري عزيز و فرزنداني رشيد را، «جميل» و در بارگاه الهي «قليل» ببيند.
غناي نفساني مي خواهد، تا از دست دادن را يافتن بشناسي. با كدام حبل، مي توان به چنين غناي نفساني رسيد. امام خميني(ره) در كتاب ارزشمند «چهل حديث» در بيست و هفتمين مبحث آن، با توسل به فرمايش امام صادق(ع) رسيدن به غناي نفساني را در پرتو ايجاد «حضور قلب در نماز» معرفي مي كند كه در مقاله حاضر پيرامون اين موضوع سخن گفته شده است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
امام جعفر صادق(ع) فرمود: «در تورات نوشته شده است: اي پسر آدم، با تمام وجود و توجه و فراغت، مرا عبادت كن تا قلبت را از بي نيازي پركنم و تو را در رسيدن به نيازت رها نكنم. آنگاه من نيز راه فقر و ناداري را برتو ببندم و دلت را از خوف خويش پركنم و اگر با تمام وجود و توجه عبادتم نكني، دلت را از گرفتاريهاي دنيا پركنم ونيازت را برآورده نسازم و تو را در راه رسيدن به خواسته هايت رها كنم.» (كافي، ج 2، كتاب الايمان و الكفر ج 1)
در اين حديث، رهايي از غير حق به عنوان يكي از عوامل موثر در ايجاد حضور قلب در نماز، معرفي شده است. «رهايي و فراغت» يعني با تمام وجود و با آسودگي فكر و خيال عبادت كردن و آن ايجاد نمي شود مگر با ايجاد [«فراغت وقت» و «فراغت قلب»]
فراغت وقت
ايجاد فراغت وقت، يعني انسان در هر شبانه روز وقتي را براي عبادت مشخص كند. چنان كه براي كسب مال، مطالعه و مباحثه خود همواره وقتي مي گذارد، براي نمازش نيز در اوقات فضيلت، وقتي را مشخص كند تا در آن وقت، فارغ از امور ديگر باشد و بتواند با حضور قلب، نماز بخواند. زيرا عبادت خداوند بدون حضور قلب، ارزشي ندارد.
رسول اكرم(ص) هنگام مرگ فرمودند: از من نيست، كسي كه نمازش را سبك بشمارد. (فروع كافي، ج 3، ص 269)
همچنين به نقل از امام كاظم(ع) است كه فرمود: هنگامي كه زمان وفات پدرم رسيد ايشان فرمودند: «شفاعت ما شامل حال كساني كه نمازشان را سبك بشمارند، نمي شود.» (همان، ج 3، ص 270)
امام خميني در تبيين اين دو حديث مي فرمايند: و اخبار در اين زمينه بسيار است ولي براي اهل اعتبار همين بس است. خدا مي داند كه انقطاع از رسول اكرم - صلي الله عليه و آله- و خروج از تحت حمايت آن سرور چه مصيبت عظيمي است! و حرمان از شفاعت آن سرور و اهل بيت معظم او چه خذلان بزرگي است! گمان مكن كه بدون شفاعت و حمايت آن بزرگوار كسي روي رحمت حق و بهشت موعود را ببيند. اكنون ملاحظه كن مقدم داشتن هر امر جزئي بلكه نفع خيالي را بر نماز كه قره العين رسول اكرم(ص) و بزرگ وسيله رحمت حق است و اهمال كردن درباره آن و به آخر وقت انداختن بدون عذر و حفظ ننمودن حدود آن آيا تهاون و استخفاف است يا نيست؟ اگر هست بدان كه به شهادت رسول اكرم(ص) و شهادت ائمه اطهار(ع) از ولايت آنها خارج و به شفاعت آنها نايل نشوي. اكنون ملاحظه نما اگر احتياج به شفاعت آنها داري و مايلي كه از امت رسول اكرم(ص) باشي، بزرگ بشمار اين وديعه الهيه را و اهميت بده به آن والا خود داني. خداي تعالي و اولياء او بي نيازند از عمل من و تو، بلكه بيم آن است كه اگر اهميت ندادي منجر به ترك آن شود و از ترك به جحود رسد كه كارت يكسره شود و به شقاوت ابدي و هلاكت دائمي رسي.(1)
فراغت قلب
فراغت قلب مهم تر از فراغت وقت است و بلكه فراغت وقت مقدمه اي براي فراغت قلب است. فراغت قلب يعني هنگامي كه انسان عبادت مي كند توجهش را از امور گوناگون و خاطرات مختلف فارغ و آزاد كند و قلبش را خالص و به سمت عبادت و مناجات با حق تعالي هدايت كند تا بتواند با حضور قلب نماز بخواند.
ولي بدبختي آن است كه ما تمام افكار متشتته و انديشه هاي متفرقه را ذخيره مي كنيم براي وقت عبادت.
همين كه تكبيره الاحرام نماز را مي گوييم گويي در دكان را باز كرديم يا دفتر محاسبات را گشوديم يا كتاب مطالعه[ را] مفتوح نموديم، دل را مي فرستيم به سوي اشتغال به امور ديگر و از عمل، بكلي غافل شده. يك وقت به خود مي آييم كه به حسب عادت به سلام نماز رسيديم. حقيقتاً اين عبادت فضاحت آور و اين مناجات شرم انگيز است.
عزيزم! تو مناجات با حق را مثل تكلم با يك نفر بندگان ناچيز حساب كن.چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان سهل است با يك نفر از بيگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشي مادام كه با او مذاكره مي كني. از غير غافلي و با تمام توجه به او مشغولي، ولي در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولي النعم و پروردگار عالميان بكلي از او منصرف و غافلي و به ديگر امور متوجهي؟! آيا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است؟ يا تكلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضي الحاجات بيشتر است؟ آري من و [شما] مناجات با حق را نمي دانيم چيست.
تكاليف الهيه را سربار امور مي دانيم. البته امري كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگاني گرديد، در نظر اهميت نخواهد داشت. بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبياء پيدا كرد تا كار اصلاح شود.
همه بدبختي ها از ضعف ايمان و سستي يقين است. ايمان سيد بن طاووس-رضي الله عنه - او را به جايي مي رساند كه روز اول تكليفش را عيد مي گيرد براي آنكه حق تعالي اجازه ورود مناجات به او مرحمت كرده و او را مخلع به خلعت تكليف فرموده. حقيقتاً تصور كن اين چه قلبي است كه اين قدر نورانيت و صفا دارد!اگر عمل اين سيد جليل براي تو حجت نيست، كار سيد الموحدين و اولاد معصومين اوكه براي تو حجت است. نظر كن درحال آن بزرگواران و كيفيت عبادات و مناجاتهاي آنها، يعني از آنها در وقت نماز رنگ مباركشان تغيير مي كرد و پشت مباركشان مي لرزيد از خوف آنكه مبادا در امر الهي لغزشي شود با آنكه معصوم بودند.
از حضرت مولي معروف است كه تيري به پاي مباركش رفته بود كه طاقت بيرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بيرون آوردند و اصلاً ملتفت نشد.
عزيزم! اين مطلب از امور ممتنعه (محال) نيست. نظير آن در امور عاديه براي مردم بسيار اتفاق مي افتد. انسان درحال غلبه غضب و غلبه محبت گاهي از هر امري غافل مي شود. يكي از دوستان موثق ما مي گفت:«وقتي با جمعي از اوباش در اصفهان منازعه كرديم، دربين اشتغال به زد و خورد مي ديدم بعضي از آنها مشت به من مي زنند؛ نفهميدم چيست، بعد كه فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با كارد چندين زخم به من زدند كه از آثار آن تا چندي بستري بودم؛ البته نكته آن هم معلوم است. وقتي كه نفس توجه تام به يك امري پيدا كرد از ملك بدن غافل مي شود و احساسات از كار مي افتد و همش، هم واحد مي شود. ما خود درجنگ و جدال مباحثات -نعوذ بالله منها - ديديم كه اگر در مجلس، هر امري واقع شود از آن بكلي غافل هستيم. ولي افسوس كه ما به هر امري توجه تام داريم جز به عبادت پروردگار، و از اين جهت استبعاد مي كنيم. (2)
رهايي قلب از غير حق
پرواز خيالات، يكي از گرفتاريهاي نمازگزار درحضور قلب است. هرگاه نمازگزار بتواند با كمي مواظبت، اختيار حواسش را داشته باشد و هرگاه تمركزش به مطلبي رفت،بتواند مجددا كنترل كند، پس از گذشت مدت زماني با تكرار اين عمل،حضور قلب در نماز ايجاد مي شود؛ حضور قلبي كه روح و حقيقت نماز محسوب مي شود و بدون آن عبادت هيچ قيمت ندارد. چنان كه حضرت باقر و صادق - عليهما السلام- فرمودند:«آن مقدار از نماز كه حضور قلب داشته باشي، برايت مي ماند. پس هرگاه، تمام نماز را غلط به جا آوري يا از آدابش غافل شوي، آن نماز به روي صاحبش پيچيده و پرتاب شود. (فروع كافي، ج 3ص 363)
در حديثي نيز حضرت امير(ع) مي فرمايند:«هيچ يك از شما نبايد درحالت كسالت و خواب آلودگي براي خواندن نماز بايستد و نبايد به خودش فكر كند. زيرا كه او در محضر پروردگار است و جز اين نيست كه از نماز آنچه كه قلبش به او توجه دارد، مورد قبول قرارمي گيرد. (وسايل الشيعه، ج4، ص687)
امام صادق(ع) مي فرمايد: «وقتي كه مشغول نماز مي شوي، مثل كسي نماز بخوان كه گويي با نماز وداع مي كند و مي ترسد كه ديگر به آن نرسد. سپس چشمت را به محل سجودت بدوز. پس اگر بداني هنگام نماز كسي در راست و چپت هست، نمازت را نيكو به جا مي آوري. بدان كه تو پيش روي كسي ايستاده اي كه او تو را مي بيند و تو او را نمي بيني. من آن مؤمني را دوست دارم كه هنگامي كه براي خواندن نماز واجبي مي ايستد، باتوجه و حضور قلب به سوي خدا روي آورد و قلبش را به كار دنيا مشغول نكند. (همان، ج4، ص685)
امكان ندارد بنده اي در نماز با قلبش به خدا رو آورد، مگر آنكه خداوند نيز با وجهش به او رو مي كند. آنگاه پس از حب خدا، محبت قلوب مؤمنان را نيز از آن خود كرده است.
اكنون ببين اين چه بشارتي است كه صادق آل محمد(ص) به مؤمنين مي دهد! افسوس كه ما بيچاره هاي محجوب از معرفت، از توجه به حق تعالي بي بهره ايم و از دوستي ذات مقدس او اطاعي نداريم و دوستي حق را قياس مي كنيم به دوستي بندگان. اهل معرفت مي گويند حق تعالي براي محبوب خود رفع حجب مي كند و خدا مي داند كه در رفع حجب چه كرامتهايي است! غايت آمال اولياء و نهايت مقصد آنها همين رفع حجب بوده. جناب اميرالمؤمنين(ع) و اولاد معصومين آن بزرگوار در مناجات شعبانيه عرض مي كنند: «الهي هب لي كمال انقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياءنظرها اليك، حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الي معدن العظمه، و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك.» (3)
خداوند اين نورانيت بصيرت قلوب كه اوليا از تو خواستند و خواهش نمودند به نورانيت آن واصل به تو شوند چه بصيرتي است؟ بارالها! اين حجب نور كه در لسان ائمه معصومين ما متداول است چيست؟ اين معدن عظمت و جلال و عز قدس و كمال چه چيزي است كه غايت مقصد آن بزرگواران است و ما تا آخر از فهم علمي آن هم محروميم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا! ما كه بندگان سيه روي سيه روزگاريم و جز خور و خواب و بغض و شهوت از چيز ديگراطلاع نداريم و در فكر اطلاع هم نيستيم، تو خود نظر لطفي به ما كن و ما را از اين خواب بيدار و از اين مستي هشيار فرما. (4)
حضرت صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه دو ركعت نماز بخواند در حالي كه بداند چه مي گويد، نماز را در حالي ترك مي كند كه ميان او و خداوند گناهي نمي ماند و آمرزيده مي شود، نيز از پيامبراكرم(ص) روايت است كه فرمود: دوركعت نماز كوتاه با تفكر، بهتر از عبادت يك شب است.(وسايل الشيعه، ج4، صص 688، 686)
مراتب حضور قلب در نماز
حضور قلب به دو قسمت تقسيم مي شود: 1- حضور قلب در عبادت 2- حضور قلب در معبود كه هركدام مراتبي دارند.
حضور قلب در عبادت
عبادت اسراري دارد و به طور اجمال انسان بايد بداند در تمام عبادات از وضو و غسل گرفته تا نماز و روزه و حج، ثناي معبود را مي كند، گرچه نداند چه ثنايي مي كند و چه اسمي از اسماء حق را مي خواند. كافي است بداند كه ثناي كامل مطلق را مي كند و امر آن بارگاه است كه چنين ثنايش كند. پس نتيجه مي گيريم كه:
1. انسان بايد بداند كه اجمالا ثناي معبود را مي كند.
2- توجه به معاني الفاظ نماز و دعا كند.
3- اسرار عبادات را بفهمد.
4- كيفيت ثناي معبود رابشناسد.
حضور قلب در معبود
1- حضور قلب در تجليات افعالي
2- حضور قلب در تجليات اسمايي و صفاتي
3- حضور قلب در تجليات ذاتي
و هر كدام از اينها 4 مرتبه دارند. 1- مرتبه علمي 2- مرتبه ايماني 3- مرتبه شهودي 4- مرتبه فنايي
در اينجا دو بعد از اين مراتب را بيان مي كنيم.
1- حضور قلب در تجليات افعالي: يعني اينكه در مرتبه علمي شخص عابد بايد بداند كه تمام مراتب وجود و مشاهد غيب و شهود، پرتو فيض تجلي ذات اقدسند و از عالم طبيعت گرفته تا ملكوت اعلي، همگي به يك نحو در پيشگاه مقدس الهي حاضرند و همه آنها پرتو جلوه مشيت اويند. پس عابد سالك پس از دانستن اين مطلب مي فهمد كه خود و عبادت و علم و اراده و قلب و حركات قلب و ظاهر و باطنش همه در پيشگاه مقدس، حاضرند بلكه همه نفس حضورند.
2- در مرتبه ايماني: پس از مرتبه علمي بايد در مرتبه ايماني نيز برهانات علمي را در لوح قلبش بنگارد. در اين مرتبه بايد از رياضتهاي علميه و عمليه شرعيه كمك بگيرد تا «حضور قلب در تجلي افعالي را ايماناً كسب كند و هرگاه بهره اي از اين تجليات افعالي با مجاهدات و تقواي قلب و رياضات، شهوداً براي قلبش حاصل شود به مرتبه شهودي رسيده است. هرگاه قلبش يكسره آينه تجليات گردد و براي سالك حالت فنا دست دهد، به مرتبه فنايي رسيده است و اگر قابليت قلب سالك از پرتو فيض اقدس، بيش از فنا باشد مورد تجليات اسمائيه قرار مي گيرد و همان مراتب چهارگانه را طي مي كند تا به فناي صفاتي نايل شود و به اسمي از اسماء الهيه فاني مي گردد و بسياري از اهل سلوك در همين مرتبه باقي مي مانند و به خود نمي آيند. اگر همين قابليت و استعداد قلب سالك بيش از اين اندازه باشد مورد تجليات ذاتيه قرار مي گيرد تا پس از طي 4 مرتبه، فناي ذاتي و فناي تام را كسب مي كند: «و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد و قع اجره علي الله» (نساء آيه 100)
صورتهاي باطني عبادات
آيات بسياري در قرآن كريم، مبين وجود صورتهاي باطني عبادات است كه از آن جمله است: «در روز قيامت هر كس هر عمل نيكي را انجام داده باشد آن را حاضر و مجسم مشاهده مي كند و كساني كه به گناهان، آلوده شده اند دوست دارند، ميان آنها و گناهانشان مسافت و فاصله بسيار زيادي وجود مي داشت.» (آل عمران/ 30)
«در آن روز مردم از قبرها پراكنده، بيرون آيند، تا نتيجه اعمال خود را ببينند.» (زلزال/ 6»
«پس هر كس بقدر ذره اي كار خير انجام داده، خواهد ديد و هر كس ذره اي كار زشت انجام داده باشد آن را مي بيند.» (زلزال/ 8)
آيات ذكر شده، بيانگر اين حقيقت است كه هر يك از اعمال و اعتقادات ما در آن دنيا داراي حيات و صورت و باطني ملكوتي اند.
هرگاه اين اعمال، نيكو باشند، به صورتهاي نوراني و نيكو منظر ظاهر مي شوند كه باعث نشاط و آرامش صاحبش مي شوند و هرگاه اين اعمال، سيئه و همراه با اعتقادات باطله باشند به صورتهاي زشت، ظاهر گشته و موجب اندوه صاحبش مي شوند.
امام صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه نمازهاي واجب خود را در اول وقت و با رعايت حدود آنها، به جا آورد، فرشته اي اين نماز را در حالي كه به صورت سفيد و پاكيزه است، بالا مي برد. در اين حال «صورت نماز» زبان گشوده و مي گويد: خداوند حفظت كند، چنان كه مرا حفظ كردي آنگاه فرشته كريمي چنين نمازي را به امانت مي گيرد و هرگاه كسي نمازش را بدون دليل، بعد از وقت نماز و بدون رعايت حدود آنها، بخواند فرشته اي آن را كه به شكلي سياه منظر شده، بالا مي برد، در حالي كه فرياد مي كند: خداوند ضايعت كند، چنان كه مرا ضايع كردي و مراعات حالت را نكند، چنان كه مراعاتم نكردي. (وسايل الشيعه/ 3/ 90)
امام خميني(ره) مي فرمايند: بر هر انسان مؤمن به عالم غيب و اخبار انبياء و اولياء و اهل معرفت و علاقه مند به حيات ابدي و زندگاني جاويدان لازم است كه با هر زحمتي و رياضتي هست، اصلاح اعمال خود را بنمايد و پس از آنكه ظاهر و صورت آنها مطابق قواعد اجتهاديه يا رأي فقهاء- رضوان الله عليهم- گرديد، به اصلاح سيرت و باطن آنها كوشد و هر قدر مي تواند جديت كند كه لااقل واجبات را با حضور قلب بياورد و اصلاح نقايص آنها را نيز با نوافل كند، چنان كه در احاديث شريفه است كه نوافل، جبران فرائض را مي كند و سبب قبول آنها مي شود.
حضرت صادق(ع) فرمود: «بالا مي رود براي مرد از نماز چهار يك يا هشت يك يا نصفش يا بيشتر به قدري كه سهو نموده، ولي خداي تعالي تمام كند آن را به نافله ها.» (وسايل الشيعه، ج 3، ص 54)
و از اين قبيل روايات بسيار است و معلوم است ماها خالي از سهو و نسيان و اختلال حواس و ديگر امور منافي با نماز يا كمال آن نيستيم، و خداي تعالي به لطف كامل خود نوافل را قرارداده تا جبران نقايص آن را بنماييم و البته لازم است حتي الامكان غفلت از اين امر نكنيم و نوافل را ترك ننماييم.
در هر حال اي عزيز! قدري از حال غفلت بيدار شو و در امر خود تفكر كن و صفحه اعمال خود را نگاه كن. بترس از آنكه اعمالي را كه به خيال خودت عمل صالح است از قبيل نماز و روزه و حج و غير آن، خود اينها اسباب گرفتاري و ذلتت شوند در آن عالم، پس حساب خودت را در اين عالم تا فرصت داري بكش و خودت ميزان اعمالت را برپا كن و در ميزان شريعت و ولايت اهل بيت اعمال خود را بسنج و صحت و فساد و كمال و نقص آن را معلوم كن و آنها را جبران كن تا فرصت هست و مهلت داري، و اگر در اينجا خود را محاسبه نكني و حساب خودت را درست نكني در آنجا كه به حسابت رسيدگي مي شود و ميزان اعمال برپا مي شود مبتلا به مصيبتهاي بزرگ مي شوي. بترس از ميزان عدل الهي و به هيچ چيز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده و قدري به صحيفه اعمال اهل بيت پيغمبر- عليهم السلام- كه معصوم از گناه و خطا بودند مراجعه كن و تفكر در آنها كن. ببين چقدر كار سخت است و راه تاريك و باريك! اكنون ملاحظه اين حديث شريف بكن وحديث مفصل را از اين مجمل بخوان. (5)
غناي قلب در سايه عبادت با توجه
غنا، يكي از صفات ذاتيه ذات مقدس حق جل و علا- است و از اوصاف كماليه نفس انسان است و به جز در پيشگاه مقدس باري تعالي غناي حقيقي را نمي توان يافت.
هيچ گاه، ثروتمندي و مالداري، غناي نفساني نمي آورد و يا به بياني ديگر، كساني كه غناي نفساني ندارند، بيشتر به داشتن مال و منال و ثروت حرص مي ورزند. هر چه توجه قلب به غير حق و هر چه توجه باطن به عمران و آباداني دنيا باشد، نيازمندي اش به غير بيشتر مي شود و صاحبان ثروت هر چند ظاهرا بي نياز قلمداد مي شوند ولي حقيقتا هر چه ثروتشان بيشتر گردد، احتياج و نيازمنديشان نيز روزافزون شود. پس بنا به فرمايش امام خميني(ره) «ثروتمندان، فقرايي هستند در صورت اغنياء و نيازمنداني هستند در لباس بي نيازان.»
و هر چه وجهه قلب به تدبير امور و تعمير دنيا بيشتر شد و علاقه افزون گرديد، غبار ذلت و مسكنت بر او بيشتر ريزد و ظلمت مذلت و احتياج زيادتر آن را فراگير و بالعكس اگر كسي پشت پا بر علاقه مندي دنيا زد و روي دل و وجهه قلب را متوجه به غني علي الاطلاق كرد و ايمان آورد به فقر ذاتي موجودات و فهميد كه هيچيك از موجودات از خود چيزي ندارند و هيچ قدرت و عزت و سلطنتي نيست مگر در پيشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتف ملكوتي و لسان غيبي شنيد كريمه: «يا ايهاالناس انتم الفقراء الي الله و الله هو الغني الحميد»(6)[را]، آن وقت مستغني از دو عالم شود و به طوري قلبش بي نياز شود كه ملك سليمان در نظرش به پشيزي نيايد. اگر كليد خزائن ارض را به او تقديم كنند اعتنا نكند، چنانچه در حديث وارد است كه جبرئيل كليد خزائن ارض را براي خاتم النبيين(ص) آورد از جانب حق تعالي و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نكرد و فقر را فخر خود دانست و جناب اميرالمؤمنين(ع) فرمود به ابن عباس كه: «اين دنياي شما در نظر من [پست]تر است از اين كفش پر وصله» و جناب علي بن الحسين(ع) مي فرمايد: «من تانف مي كنم كه دنيا را از خالق دنيا بخواهم چه رسد كه [از] مخلوق مثل خودم بخواهم».
و در سلسله رعيت نجم الدين كبري مي گويد پس از قسم هاي غليظ و شديد كه: «اگر مال و منال دنيا و بهشت و حور و قصور آخرت را به من بدهند و مجالست با اغنياء را منضم به آن كنند و اگر شقاوت دنيا و آخرت را به من دهند و مجالست با فقراء را منضم به آن كنند و مرا مخير كنند. اختيار مجالست با فقراء مي كنم و عار مجالست با اغنياء را به خود نمي خرم. والنار خير من العار». آري آنها دانند كه توجه به خزائن دنيا و مال و منال آن و مجالست با اهل آن چه كدورت و ظلمتي در قلب ايجاد كند و اراده را چطور ضعيف كند و ناچيز نمايد و قلب را نيازمند و فقير نمايد و از توجه به نقطه مركزيه كامل علي الاطلاق غافل نمايد. ولي وقتي دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسليم نمودي و خود در آن تصرفي نكردي و اعراض از غير او كردي و خانه را به دست غاصب ندادي، خود صاحب خانه در آن تجلي مي كند. البته تجلي غني مطلق، غناي مطلق آورد و دل را غرق درياي عزت و غنا نمايد و قلب، مملو از بي نيازي شود. «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين»(7)، اداره امور را خود صاحب خانه فرمايد و انسان را به امر خود واگذار نفرمايد و خود، متصرف در جميع امور عبد شود بلكه خود او سمع و بصر و دست و پاي او شود و نتيجه قرب نوافل پيدا شود.(8)
در پايان اشاره اي مجدد به حديث ابتداي مبحث مي كنيم تا بتوانيم نتايج اين حديث را دريابيم.
در اين حديث بنا به فرمايش امام صادق(ع) گفته شده بود:«اي پسر آدم، با تمام وجود و توجه و فراغت مرا عبادت كن تا قلبت را از بي نيازي پر كنم... و بر من است كه راه فقر و ناداري را بر تو ببندم و دلت را از خوف خويش پر كنم و اگر با تمام وجود و توجه عبادتم نكني دلت را از گرفتاري دنيا پر كنم و نيازت را برآورده نسازم و تو را در راه رسيدن به خواسته هايت رها كنم.»
آري هرگاه عظمت و حشمت حق، سراسر قلب انسان را فرا گيرد، انسان با خوف از حق تعالي، ديگر از غير خدا نمي هراسد و براي غير حق، عظمت و حشمت و تأثيري قائل نمي شود «ولا موثر في الوجود الاالله» را قلبا مي يابد.
و اگر دل گرفتار دنيا شود و از توجه به حق تعالي رويگردان شود، اين غفلت، موجب تمامي بدبختي ها و كدورت هاي قلبي شده و آن چنان حجاب غليظي بين قلب و حق ايجاد مي شود كه ديگر نور هدايت در آن راه نمي يابد و از توفيقات الهي محروم مي شود و ذل ذاتي و فقر حقيقي در انسان آشكار مي شود.

پانوشت ها:
1- چهل حديث امام خميني(ره)، مركز نشر فرهنگي رجاء، ص .359
2- همان، صص 360 و .361
3- «مفاتيح الجنان» مناجات شعبانيه.
4- صفحه 363 چهل حديث امام خميني(ره) ص .363
5- همان صص 371 و .372
6- فاطر، .15
7- منافقون، 8.
8- چهل حديث صص 375 و .376

 



تقوا، عامل مصونيت

محمدباقر پورمنصوري
عصمت به معناي حفاظت نفس از پليدي، نوعي پاكي و طهارت است، لذا قرآن عصمت را با طهارت و تطهير آميخته است.
راه دست يابي به عصمت و طهارت، مسير تقواست. انساني كه خود را از پليدي و زشتي گناه حفظ مي كند، خود را در وقايه و حفاظي قرار مي دهد كه از تعرضات بيروني و دروني در امان نگه مي دارد و دژ استواري براي خود مي سازد كه از خشم و غضب الهي و تجليات آن يعني آتش دوزخ دور مي كند.
عصمت همچنين با علم ارتباط تنگاتنگي دارد؛ زيرا شناخت و آگاهي از زشتي ها و قبايح مهمترين عامل نگه داشت انسان از آنهاست. از اين رو علم و دانش به عنوان يكي از مقتضيات تحقق عصمت مطرح شده است.
اگر عصمت، ملكه اي نفساني است كه فرد را از گناه و خطا منع مي كند، بايد پذيرفت كه عصمت بدون علم محال است؛ بلكه انساني به عصمت كامل مي رسد كه حتي از علم غيب نيز بهره مند باشد و بتواند از هرگونه منشا گناه از جمله جهل به دور بماند. اگر انسان معصوم، انسان مصون از خطاست، علم مطلق است كه او را از هرگونه خطايي باز مي دارد. از اين رو خداوند در آيه 28 سوره مباركه «فاطر» مي فرمايد: «انما يخشي الله من عباده العلماء؛ به درستي تنها بندگان عالم خداوند هستند كه از او خشيت دارند. اين خشيت به معناي ترس از عظمت خداوند و پرهيز از هرگونه خطا و گناه است. به اين معنا كه شخص چون عظمت الهي را مي يابد، هر خطا و گناه خرد خود را بزرگ مي شمارد و از اينكه مرتكب آن شود، ترس و خشيت دارد. عالمان، عاقلان و خردمنداني هستند كه از ابزار عقل به درستي براي شناخت حقيقت هستي و حقيقت كل يعني خداوند بهره برده و فلسفه وجودي آفرينش از جمله آفرينش انسان را دريافته اند، از اين رو اهل خشيت هستند و هرگونه خطا و اشتباهي را بر خود نمي بخشند.
عقل، ابزار شناخت
از نظر قرآن، انسان متقي در گام نخست، انسان عاقل و عالمي است كه با استفاده از علم و دانش و احكام عقلاني، مسير درست را مي شناسد. آن گاه است كه درهاي قلب وي به سوي جلوه هاي نور الهي گشوده مي شود و نور هدايت در آن، جاي مي گيرد و اهل ايمان مي شود.
اينكه عقل انسان قادر به شناسايي قبايح و زشتي هاست، به انسان عاقل كمك مي كند تا واقعيت زشتي ها را بشناسد و به حكم عقل پاي بند شود و از زشتي ها اجتناب ورزد. عقل انساني، مهمترين ابزار شناختي و تشخيص حق و باطل و خوب و زشت است. وقتي عقل دريافت كه اموري چون عدالت و وفاي به عهد، خوب و نيك است و در مقابل، ظلم و پيمان شكني قبيح و زشت مي باشد، از اين علم و دانش بهره مي گيرد و از آنها اجتناب مي ورزد.
اين گونه است كه تقواي عقلاني در شخص پديد مي آيد و گام هاي درستي براي نزول نورانيت الهي در دل برمي دارد. آن گاه است كه وحي و الهامات تقوايي به مدد شخص مي آيد و او را نسبت به اموري از نيكي ها و زشتي ها آگاه مي كند كه عقل به سادگي ره بدان نمي برد. در اين شرايط علم غيبي به مدد آدمي مي آيد و او را نسبت به اموري از خوبي ها و زشتي ها آگاه مي سازد و كمك مي كند تا گام هاي بعدي را به درستي و استواري بيشتر بردارد و مصاديقي تازه از بد و خوب به او نشان مي دهد تا از خطا و اشتباه و گناه در امان ماند.
پس تقواي عقلاني گام نخست رسيدن به تقواي وحياني است. اين تقواهاي موجود در انسان است كه به انسان مصونيت مي بخشد و اجازه نمي دهد تا خلاف حق و حقيقت و عدالت گام بردارد و راه باطل و ظلم را در پيش گيرد. از اين رو گفته اند تقوا مهم ترين عامل مصونيت انسان از گناه و خطا و ظلم و بي عدالتي است. اگر انسان داراي تقواي كامل باشد، هرگز راه خطا و اشتباه را برنمي گزيند و در پي زشتي و پليدي نمي رود؛ زيرا نفس او چنان تربيت شده كه اين امور را به عنوان نقص مي شناسد و به طور طبيعي از آن بيزاري مي جويد و تنها به سوي كارهاي نيك و خوب مي رود و گرايش به آن مي يابد؛ زيرا آنها را كمال مي يابد.
تقوا، مصونيت نه محدوديت
خداوند در آيات بسياري به صراحت به نقش علم و شناخت عقلاني در تحقق ايمان اشاره كرده است و در آيه 105 سوره مائده مصونيت انسان از گناه و خطا را در گرو تقواي برخاسته از عقل، علم و ايمان مي داند. در حقيقت اين تقواي الهي است كه به انسان مصونيت مي بخشد.
امير مؤمنان علي(ع) براساس آموزه هاي قرآني، تقوا را عامل مصونيت نه محدوديت مي شمارد و مي فرمايد:
«بندگان خدا بدانيد كه تقوا حصار و بارويي بلند و غيرقابل تسلط است و بي تقوايي و هرزگي حصار و بارويي پست است كه مانع و حافظ ساكنان خود نيست و آن كس را كه به آن پناه ببرد، حفظ نمي كند. همانا با نيروي تقوا، نيش گزنده خطاكاري ها بريده مي شود.» (نهج البلاغه، خطبه 157)
علامه شهيد مرتضي مطهري نيز تقوا را عامل مصونيت دانسته مي فرمايد: تقوا نيرويي است روحي، نيرويي مقدس و متعالي كه منشا كششها و گريزهايي مي گردد؛ كشش به سوي ارزشهاي معنوي و فوق حيواني و گريز از پستيها و آلودگيهاي مادي. از نظر نهج البلاغه تقوا حالتي است كه به روح انسان شخصيت و قدرت مي دهد و آدمي را مسلط بر خويشتن و مالك خود مي نمايد.
در نهج البلاغه بر اين معني تاكيد شده كه تقوا حفاظ و پناهگاه است، نه زنجير و زندان و محدوديت. بسيارند كساني كه ميان مصونيت و محدوديت فرق نمي نهند و با نام آزادي و رهايي از قيد و بند به خرابي حصار تقوا فتوا مي دهند. قدر مشترك پناهگاه و زندان، (مانعيت) است، اما پناهگاه، مانع خطرها است و زندان مانع بهره برداري از موهبتها و استعدادها. (سيري در نهج البلاغه؛ مرتضي مطهري)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14