(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 12 شهریور 1390- شماره 20013

بررسي فلسفه، شرايط و احكام نذر
نذر، بهره گيري از نصرت الهي
نقش لقمه حرام در زندگي
اسراف از منظر آيات و روايات



بررسي فلسفه، شرايط و احكام نذر
نذر، بهره گيري از نصرت الهي

فرشته محيطي
نذر چرا و چگونه؟
يكي از اصطلاحات در فرهنگ قرآن، نذر است. نذر در لغت به معناي ملزم ساختن خود بر امري است كه از قبل الزامي بر انجام آن نداشته است. (لسان العرب، ابن منظور، ج14، ذيل واژه نذر؛ و نيز مفردات الفاظ قرآن كريم، ص797)
بنابراين، شخص با نذر كردن خود را ملزم و متعهد به كاري مي كند كه در اصل تكليف و الزامي در برابر آن نداشته است؛ ولي همين كه نذر كرد بر او لازم مي شود براساس تعهد و الزام، عمل كند و التزام خويش را به شكل وفاي به مفاد نذر نشان دهد.
علامه نجفي از بزرگ ترين فقيهان معاصر در كتاب ارزشمند جواهر الكلام در بيان اصطلاح فقهي آن مي گويد كه نذر التزام به انجام يا ترك عمل است به گونه اي مخصوص (جواهر الكلام، ج35، ص356)
به سخن ديگر، نذر اعم از انجام يا ترك كاري است كه از نظر حكم شرعي انجام يا ترك دادن آن بر انسان لازم نيست، ولي شخص با اجراي صيغه نذر، آن را بر خودش واجب كند، بنابراين انجام يا ترك آن كار بر او واجب شرعي مي شود و در صورت تخلف مي بايست تبعات آن را مانند كفاره نذر بپردازد.
با نگاهي به گزارش هاي قرآني اين معنا به دست مي آيد كه نذر داراي پيشينه است و در ميان اقوام پيش از اسلام نيز رواج داشته است. از جمله خداوند در آيه 35 سوره آل عمران گزارش مي كند كه همسر عمران با خود نذر مي كند تا فرزندش را براي خدمت در راه خدا آزاد كند و خداوند نذرش را پذيرفت و آن زن مومن، فرزندش مريم(س) را به خدمت خانه خدا فرستاد.
نذر از نظر حضرت مريم(س) و يهوديان، امري مطلوب و معروف بوده و او و ساير يهوديان هم عصر وي به نذر اعتقاد داشته و براساس آن عمل مي كردند. البته نذري كه در آن عصر متداول بود، اشكال گوناگوني داشت كه از آن جمله مي توان به نذر سكوت اشاره كرد. (مريم، آيه26)
در ميان مردم جاهليت و پيش از اسلام در جزيره عربي نيز نذر متداول و رايج بود و شايد از همين جا بتوان دريافت كه نذر از آيين هاي دين حنيف ابراهيمي(ع) بوده است كه در جزيره عربي باقيمانده بود. (بقره، آيه270)
توسل جستن براي رفع بلا، دفع مصيبت و جلب منفعت در ميان همه اقوام، وجود داشته است و هر كسي مي كوشيد تا فضل و رحمت و محبت الهي را به شكلي به سوي خود و جامعه اي جلب نمايد. شايد بتوان گفت كه برخي از احكام كه حضرت يعقوب(ع) براي رسيدن به مقاصد برخود واجب يا حرام كرده بود، از باب نذر بوده باشد. از اين رو خداوند در تعرض به مسيحيان از احكام و قوانين الزامي سخن مي گويد كه مسيحيان به عنوان رهبانيت براي خود وضع كرده بودند تا با توسل به اين احكام و قوانين در جلب فضل و عنايت الهي بكوشند.
آنان در يك فرآيند، رهبانيتي را پديد آوردند كه بيرون از آموزه هاي معتدل وحياني بود و رياضت ها و سخت گيري هايي را برخود تحميل كردند تا بتوانند روحانيت خويش را دو چندان سازند و از دنيا و تعلقات آن بيرون روند. اين رهبانيت هر چند كه براساس آموزه هاي وحياني نيست؛ چرا كه با فطرت و طبيعت ذاتي انسان در تضاد است، ولي از آن جايي كه امري ارادي بود كه شخص به اختيار خود انتخاب مي كرد و انجام مي داد، مورد تأييد قرار مي گيرد، ولي هرگز به عنوان يك قانون شرعي، تأييد و امضا نمي شود تا فراگير و اجباري گردد. (حديد، آيه27) البته اين كار در شريعت يهودي پيشينه اي تاريخي دارد، چرا كه قرآن از حضرت يعقوب(ع) گزارش مي كند كه آن حضرت(ع) براي خود قوانين سخت گيرانه اي وضع كرده بود كه بعدها بني اسرائيل آن را به عنوان قوانين الهي مورد تأكيد قرار دادند؛ اين در حالي بود كه خداوند آن قوانين را به عنوان قوانين الهي و وحياني امضا و تاييد نكرده بود. همين اتهام زني بني اسرائيل و يهود به خداوند درباره اين قوانين و احكام سخت گيرانه بود كه خداوند را وادار مي سازد تا از يهود بخواهد مدركي از تورات عرضه دارند كه خداوند چنين قوانيني را وضع كرده است. خداوند در آيه93 سوره آل عمران مي فرمايد: «همه خوراكيها بر فرزندان اسرائيل حلال بود، جز آنچه پيش از نزول تورات، اسرائيل (يعقوب) بر خويشتن حرام ساخته بود. بگو: «اگر جز اين است و راست مي گوييد، تورات را بياوريد و آن را بخوانيد.»
در حقيقت قوانين و مقررات شخصي را كه حضرت يعقوب(ع) براي خود وضع كرده بود، بعدها يهوديان به عنوان قوانين الهي مطرح مي كردند و مخالفان با آن را مجازات و تنبيه مي نمودند. همين شيوه غلط و نادرست يهوديان موجب شد تا خداوند با بيان اين كه قوانين سخت گيرانه حضرت يعقوب(ع) ارتباطي به وحي و تورات ندارد، از يهوديان بخواهد تا مداركي از تورات درباره اين قوانين و وضع الهي آن ارايه دهند؛ ولي از آن جايي كه در تورات اين قوانين وجود نداشت، دست به تحريف مي زنند و خود و ديگران را گمراه مي كنند تا شيوه باطل خود را به عنوان دين الهي معرفي كنند. اين همان بدعت باطلي است كه ايشان در پيش گرفتند و امري غيرديني را به دين و خدا نسبت دادند.
بنابراين، اين شيوه ها را مي توان بخشي از همان الزامي دانست كه در نذر از سوي شخص بر خود تحميل مي شود، ولي هرگز اين بدان معنا نيست كه بر ديگران هم اين الزام شود. به هرحال، مي توان استنباط كرد كه انسانها به اشكال مختلفي براي رسيدن به اهداف گوناگون و براساس انگيزه هاي متفاوت، به نذر و مانند آن توسل مي جسته اند.
از گزارش هاي قرآني درباره چرايي نذر كردن به دست مي آيد كه مردم براي دست يابي به اهداف گوناگوني نذر مي كردند و انگيزه هاي چندي، آنان را به اين عمل مي كشاند. از جمله از آيه 26 سوره مريم مي توان دريافت كه براي رهايي و فرار از تنگناهاي اجتماعي از نذر بهره گرفته مي شده است. همچنين از آيه 7 سوره انسان اين معنا به دست مي آيد كه اشخاص براي شفاي بيماران و درمان آنان به نذر متوسل مي شدند.
در روايات درباره شأن نزول سوره انسان آمده است كه اميرمومنان علي(ع) و فاطمه(س) و فضه براي شفاي بيماري حسن و حسين(ع) به پيشنهاد پيامبر(ص) نذر روزه كردند. (تفسير كبير، فخر رازي، ج 10، ص 746 و نيز مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 611؛ انوار التنزيل، بيضاوي، ج 4، ص 674؛ الكشاف، زمخشري، ج 4، ص 670)
امام صادق(ع) در روايتي كه در شأن نزول همين آيه «يوفون بالنذر» از آن حضرت صادر شده، فرموده است: هنگامي كه امام حسن(ع) و امام حسين(ع) مريض بودند، روزي پيامبر خدا(ص) به ملاقات آنها آمد و به علي(ع) فرمود: خوب است جهت سلامتي فرزندانت نذر نمايي. علي(ع) فرمود: من نذر مي كنم، چنانچه اين دو بهبود يابند، سه روز را به جهت تشكر از خداوند روزه بدارم. سپس فاطمه(س) و همچنين فضه كه كنيز آنها بود، همين نذر را تكرار نمودند و خداي متعال لباس عافيت را به اندام آن دو امام پوشاند و ايشان نيز روزه گرفتند. (ميزان الحكمه، ج 10، ص 48) با توجه به اين روايت مي توان دريافت كه روزه گرفتن پس از بهبودي بوده است و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) نيز روزه گرفتند كه داستان اطعام ايشان به فقير و مسكين و اسير در سوره انسان بيان شده است.
اهداف و انگيزه هاي نذر
پس نذر مي تواند به انگيزه ها و اهداف گوناگوني انجام گيرد كه از آن به فلسفه و چرايي نذر ياد مي شود. از جمله اهداف و انگيزه هاي نذركننده مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1- رسيدن به مطلوب و برآورده شدن حاجت.
2- تقيد به بندگي خدا و تلاش در جهت رسيدن به مقام قرب ربوبي.
3- تقويت انگيزش در جهت سير و سلوك معنوي.
4- نجات از مصائب و رويدادهاي سخت.
بنابراين، مي توان نذر را براي حل مشكلات و رهايي از مصيبت ها و همچنين دست يابي به اموري خاص به كار گرفت. پس نذر در حقيقت نوعي توسل و وسيله جستن براي رسيدن به فضل الهي و تقرب به اوست. (مائده، آيه 35) نذر به عنوان وسيله تقرب و جلب محبت الهي مورد تاييد شريعت اسلامي و آموزه هاي قرآني قرار گرفته است.
شرايط نذر و احكام آن
اما درباره چگونگي و شرايط نذر بايد توجه داشت كه نذر به معناي توسل جستن به خداوند از طريق انجام يا ترك كاري است كه مورد رضايت خداوند است. از اين رو، مي بايست توجه داشت كه متعلق نذر امري باشد كه در نظر عقل و شرع مقبول و صحيح باشد.
بنابراين، نمي توان امري كه واجب يا مستحب است متعلق نذر براي ترك قرار گيرد يا امري كه حرام و مكروه است متعلق نذر براي انجام باشد. پس كارهاي مستحب را مي توان بر خود واجب كرد يا مكروه را بر خود حرام نمود.
اساسا نذر در اموري مجاز است كه از نظر شرعي راجح باشد؛ مثلاً نماز شب كه مستحب است، شخص مي تواند با نذر، آن را بر خود واجب كند يا ضيافت نيكان و نيكوكاران كه استحباب شرعي دارد، با نذر واجب مي گرد. همچنين مي توان براي سلامتي، قبولي در درس و به خير گذشتن حادثه نيز نذر كرد.
در فقه اسلامي نيز كتابي تحت عنوان نذر با فروعات فقهي فراوان وجود دارد. ملاك جواز نذر اين است كه متعلق نذر، حرام يا مكروه نباشد.
خداوند در آيه 270 سوره بقره، نذر در معصيت را جايز نمي شمارد و آن را عامل قرار گرفتن فرد در جرگه ظالمان مي داند.(مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 660) خداوند در همين آيه نذر در معصيت را از عوامل محروميت شخص از نصرت و ياري خداوند برمي شمارد.
اما اگر نذر به گونه اي باشد كه حضرت يعقوب(ع) انجام داد و امر مباح يا مكروهي را بر خود حرام نمايد، چنين نذري مي تواند منعقد شود و نصرت و ياري خداوند را به همراه داشته باشد.
در شرايع گذشته، مادر اختياردار كار و شغل فرزند بود. از اين رو همسر عمران نذر مي كند كه فرزندش خدمتكار خانه خدا شود. (آل عمران، آيه 35) ولي در حال حاضر چنين اختياري براي مادر در شريعت اسلامي نيست. پس مادري نمي تواند همانند همسر عمران درباره شغل و كار فرزندش نذري داشته باشد و به تعبير فقهي چنين نذري منعقد نمي شود.
شرط صحت نذر، خواندن صيغه نذر
از شرايط صحت نذر آن است كه صيغه نذر خوانده شود. صيغه نذر را شخص نذركننده مي خواند و انشاء مي كند؛ چنان كه همسر عمران و دخترش حضرت مريم(س) اين گونه نذر كردند. (آل عمران، آيه 35 و نيز مريم، آيه 26)
از گزارش قرآن به دست مي آيد كه انشاي نذر با تلفظ صيغه آن «رب اني نذرت لك» در شريعت يهودي پيش از شريعت عيسوي(ع) وجود داشته است. (همان آيات)
همچنين از شرايط نذر اين است كه نام خداوند در نذر آورده شود (همان) و از آنجايي كه الله و رحمن از اسامي خاص خداوند است مي توان در نذر هر يك از اين دو نام اختصاصي خداوند را به كار برد. خداوند مي فرمايد: ولله الاسماء الحسني فادعوه بها. قل ادعوا الله او ادعوالرحمن فله الاسماء الحسني (اسراء، آيه 110). از اين رو ذكر الرحمن در صيغه نذر درست است و مي تواند به جاي الله قرار گيرد؛ «مريم، آيه 26) چرا كه الرحمن صفت نيست، بلكه اسمي همانند اسم الله است.
پس از نظر شرعي نذر وقتي واجب العمل است كه يا به صورت صيغه عربي (لله علي) خوانده شود و يا به صيغه فارسي كه در بردارنده اين مضمون باشد: براي خدا برعهده من باشد اگر فلان حاجت و خواسته من برآورده شد، فلان كار را انجام مي دهم، ولي اگر تنها از ذهن و قلب گذشته و خطور كرده باشد و صيغه نذر به صورت شرعي كه گفته شد خوانده نشود، اين نذر وجوب عمل ندارد البته عمل به آن بي اشكال است اما براي صاحب نظر وجوبي در انجام آن ايجاد نمي كند.
در انعقاد نذر بايد صيغه مخصوص يعني لله علي كذا خوانده شود. براي نذر كردن مي توان چنين نيت كرد: براي خدا برعهده من باشد اگر بيمارم شفا يافت يا فرزندم در كنكور قبول شد فلان مقدار پول براي امام حسين(ع) يا حضرت ابوالفضل و در راه شادي روح آنها به فقراء بدهم و يا بر اقامه مجلس روضه آنها بدهم.
البته لازم نيست صيغه نذر را به عربي بخوانند، پس اگر نذر كننده بگويد: «چنانچه بيمار و مريض من خوب شود، براي خدا برعهده من است كه فلان مبلغ به فقير بدهم»، نذر او صحيح است.
بنابراين، نذر در حقيقت پيماني است با خداوند تا در نتيجه انجام عمل نيكي كه آدمي بر خويش واجب مي نمايد، حق تعالي حاجت او را برآورد. (تفسير انوار درخشان، ج1، ص 353)
با توجه به تعريف نذر؛ نذر را مي توان نوعي عبادت، دعا و درخواست از خداوند دانست كه اتفاقا داراي تأثير فراوان است و با هدف قرب الهي انجام مي شود. به لحاظ شرعي، وفا نمودن به نذر چنانچه مشروع و مستحسن باشد و ضوابط شرعي آن مراعات شود، واجب است، زيرا كه مشمول آيه «اوفوا بالعقود» كه متضمن حكم وجوب وفاء به هر پيماني است، مي گردد.
از ديگر شرايط نذر مي بايست به اخلاص و نيت خالصانه نذركننده اشاره كرد كه آيه 35 سوره آل عمران بدان توجه مي دهد؛ چرا كه خلوص در نذر زمينه پذيرش آن از سوي خداوند را فراهم آورد. (آل عمران، آيات 35 و 36) و خداوند به صراحت در آيات 7 و 9 و 22 سوره انسان، علت پذيرش نذر اهل بيت(ع) و شفاي حسنين(ع) را اخلاص اهل بيت(ع) مي داند و اين گونه بر نقش ويژه اخلاص در نيت و عمل در نذر تاكيد مي كند.
لزوم قصد قربت در عقد نذر (آل عمران، آيه 35، مريم، آيه 26، و حج، آيه 29) و همچنين لزوم ذكر نام خدا در صيغه عقد نذر (همان) از شرايط صحت نذر است.البته شرايطي چون مكلف بودن، عاقل بودن، مختار بودن و قدرت بر انجام و امكان متعلق نذر از ديگر شرايط صحت عقد نذر است كه از آيات قرآني به دست مي آيد و فقيهان بر آن فتوا داده اند. (رساله امام خميني، باب نذر)
لازم است كه شخص به نذري كه كرده عمل كند و وفاي به نذر از مهم ترين اصول نذر است كه خداوند بارها در آياتي بر آن تاكيد كرده است. (همان و نيز حج، آيه 29، انسان، آيه 7)
آثار وفاي به نذر
اگر كسي نذري كرد مي بايست به مفاد نذر عمل نمايد كه از آن به وفاي به نذر ياد مي شود؛ چرا كه مصداق عقود است و عقد با هر كسي بسته شود لازم است عقلا و شرعا به آن وفادار باشد و عمل نمايد.
وفاي به نذر آثار بزرگي دارد كه از جمله مي توان به ياري خداوند (بقره، آيه 270)، ورود به بهشت (انسان، آيات 5 و 7 و 12)، مصونيت از سختي هاي قيامت (همان)، شادماني و سرور در قيامت (همان) و ستايش خداوندي(همان) اشاره كرد.
از نظر قرآن، وفاي به نذر آن چنان مهم است كه خداوند از كساني كه براي امر كوچكي هم نذر كرده اند مي خواهد تا در همان امر كوچك وفاي به نذر داشته باشند. (بقره، آيه 270) از اين رو واژه هاي نفقه و نذر را نكره آورده تا دلالت بر هر نوع و هر مقدار از نفقه و نذر داشته باشد هر چند كه اندك است.
به هر حال،نذر از ابزارهاي توسل جويي بشر به خداوند و بهره مندي از نصرت و ياري الهي است. هر كسي در هر مشكلي گرفتار است يا خواسته اي دارد مي تواند با توسل جويي از طريق نذر، خود را به خداوند نزديك ساخته و از محبت و نصرت الهي بهره مند سازد. بنابراين، نذر را مي بايست در جايگاهي چنين برتر ديد و به آن به ديده يك رفتار نيك و سيره و سنت پيامبري نگريست و عمل كرد.

 



نقش لقمه حرام در زندگي

هانيه اسدي
انسان موجودي است داراي دو بعد روحاني و جسماني كه بين اين دو رابطه تنگاتنگي وجود دارد؛ زيرا هم امور مربوط به جسم، روح انسان را تحت تأثير قرار مي دهد و هم مسايل روحي مانند غم و اندوه باعث بروز بيماري هاي جسمي در انسان مي شوند. كسب و درآمد حلال يا حرام و به عبارتي لقمه حلال يا حرام از جمله مسائلي است كه ابعاد وسيعي از زندگي انسان را تحت تأثير قرار مي دهد. به همين دليل پرهيز از لقمه حرام با اهميت فراواني در آيات و روايات ذكر شده است. در نوشتار حاضر پيرامون نقش لقمه حرام در زندگي با نگاهي به قرآن و روايات سخن گفته شده كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤اهميت پرهيز از مال حرام
خداوند در قرآن اصحاب كهف را به عنوان الگو براي انسان هاي پاك سرشت و حق جو معرفي مي كند و ازجمله كارهاي آنها كه مي تواند براي همگان سرمشق قرار گيرد، تهيه غذاي پاك و حلال است؛ آنان وقتي از خواب 309 ساله برخاستند، به شدت احساس گرسنگي كردند، اما با اين حال به مأمور تهيه غذا توصيه مي نمودند هر غذايي را نخرد، بلكه بين فروشندگان بگردد و از كسي غذا تهيه كند كه غذايش از همه پاك تر و حلال تر باشد: «فلينظر ايها ازكي طعاما» (كهف/ 19) اين نكته جالب توجه است كه آنان درحالي كه بسيار گرسنه بودند، اولين چيزي كه مورد توجه قرار دادند، نوع و مقدار غذا نبود، بلكه حلال و پاك بودن آن برايشان حائز اهميت بود. (محسن قرائتي، تفسير نور، ج 7، ص 154)
لقمه حرام تنها شامل خوردن غذاي حرام نيست بلكه براساس روايات، مصاديق متعددي دارد كه برخي از آنها عبارتند از: رباخواري، خوردن مال يتيم، كم فروشي، نپرداختن خمس و زكات، كم كاري در قبال دريافت حقوق و دستمزد، فريب در معامله، زيرميزي، رشوه خواري و...
خداوند در آينه 168 سوره بقره مي فرمايد: «اي مردم از آنچه در زمين، حلال و پاكيزه است بخوريد و گام هاي شيطان را دنبال نكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است؛ پس مبادا به پيروي از شيطان آنچه را خدا حلال كرده، حرام بشماريد و آنچه را حرام كرده است روا بدانيد»
همچنين قرآن كريم در آيات مختلفي با استفاده از جمله «كلوا من طيبات» به انسان دستور داده است تا فقط و فقط از غذاهاي پاكيزه و حلال تغذيه كند. در برخي روايات نيز آمده «اذا وقعت اللقمه من الحرام في جوف العبد لعنه كل ملك في السماوات والارض و مادامت اللقمه في جوفه لاينظرالله اليه» (بحار، ج 63، ص 314) وقتي لقمه حرام وارد بدن انسان شود همه فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مي كنند و تا زماني كه لقمه در درون او باشد، خداوند به او نظر نمي كند.
اين روايت با لحن شديدش انسانها را از خوردن لقمه حرام نهي مي كند و عواقب بد آن را متذكر مي شود. بدي اين عمل آن قدر زياد است كه تمامي فرشتگان بر او لعنت مي فرستند و خواهان دوري او از رحمت الهي هستند و خداوند چنين بنده اي را نگاه هم نمي كند.
آثار و پيامدهاي لقمه حرام
درآمدهاي نامشروع و خوردن لقمه حرام آثار فراواني دارد كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود:
1- پذيرفته نشدن نماز و عبادات
كسي كه مال حرام مي خورد، ممكن است نماز بخواند، روزه بگيرد و ساير عبادات را انجام دهد، غافل از اينكه مال حرام سبب تباهي اعمال او مي شود. در روايتي از رسول اكرم(ص) آمده است: «من اكل لقمه حرام لم تقبل له صلاه اربعين ليله ؛ كسي كه لقمه حرامي بخورد، تا 04 شبانه روز نمازهايش قبول نمي شود.» (بحار، ج 36، ص 413)
چنين فردي حتي اگر با استفاده از مال حرام توفيق حج و عمره هم پيدا كند، از او پذيرفته نمي شود. امام باقر(ع) فرمود: «لا يقبل الله عزوجل حجا و لا عمره من مال حرام» (بحار، ج 39، ص 361) خداوند حج و عمره اي را كه از مال حرام باشد، نمي پذيرد.
2- مستجاب نشدن دعا
مطابق روايات تا وقتي كه حق ديگران در داخل مال كسي باشد، دعاي او مستجاب نمي شود. خداوند دعاي بندگان خود را به اجابت مي رساند مگر دعاي انسان حرامخوار. (وسايل الشيعه، ج 7، ص 541) در روايت ديگري آمده است: «من احب ان يستجاب دعاؤه فليطيب مطعمه و مشربه؛ كسي كه دوست دارد دعايش مستجاب شود طعام و كسب خود را از حرام پاك كند.» (بحار، ج 09، ص 273)
3- نسل فاسد
فردي كه لقمه حرامي را به منزل مي برد، خانواده خويش را از سعادت دور مي كند و فرزندي كه در چنين خانواده اي متولد مي شود، روي سعادت را نمي بيند. كسي كه نطفه اش از حرام منعقد شده، به فساد و تباهي گرايش داشته و فاسد خواهد شد. (اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 01، ص: 8)از امام صادق(ع) نقل شده است: «كسب الحرام يبين في الذريه؛ مال حرام در فرزندان آشكار مي شود.» (كافي، ج 5، ص421)
علاوه بر موارد فوق، براي خوردن مال حرام آثار ديگري نيز ذكر شده است كه از جمله دل را سياه مي كند و قلب را سخت مي كند. موجب مي شود انسان خدا را فراموش كند و ديگر اينكه شيطان را مسلط مي كند. (اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 01،ص:48)
راهكارهاي اصلاحي
خداوند متعال هميشه با آغوش باز بندگان توبه كار خود را مي پذيرد. بندگاني كه از گناهانشان پشيمان شده اند و قصد اصلاح خويش را دارند. آنان كه دسترسي به مال حرام دارند اما به خاطر خدا از آن پرهيز مي كنند، پاداش خود را از خدا خواهند گرفت. امام صادق(ع) فرمودند: «ثلاث من كن فيه زوجه الله من حور العين: ... رجل اشرف علي مال حرام فتركه لله؛ سه ويژگي است كه در هر كس باشد خدا او را به ازدواج حور العين درمي آورد كه يكي از آنها كسي است كه به مال حرام دست يابد ولي براي خدا آن را ترك كند. (وسايل الشيعه، ج 21، ص 971)
در روايت ديگري آمده است: «العباده سبعون جزءا افضلها طلب الحلال؛ عبادت هفتاد جزء دارد كه با فضيلت ترين آنها طلب حلال است. (كافي، ج 5، ص 87) در حالات اهل بيت(ع) ذكر شده است كه براي كسب روزي حلال تلاش مي كردند و آن را نوعي عبادت و جهاد مي شمردند. (ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 81، ص 732)
بديهي است كه مسئله حق الناس بسيار مهمتر و سخت تر از حق الله است؛ زيرا اميد است خداوند با وسعت لطف و كرم خويش، از حق خود درگذرد، اما مردم ممكن است از يك ريال هم صرف نظر نكنند. حق الناس از جمله سؤالاتي است كه انسان ها مي بايست در قيامت در مورد آن پاسخ دهند. توجه به اين نكات مي تواند بازدارنده باشد.
در مورد بازپرداخت حق الناس و مالي كه از راه حرام به دست آمده، چهار حكم وجود دارد: 1- اگر مقدار حرام معلوم و صاحبش هم معلوم باشد، بايد آن را به صاحبش برگرداند يا با او مصالحه نمايد. 2- اگر مقدار مال معلوم و صاحبش مجهول باشد، بايد از جانب صاحبش رد مظالم دهد. 3- اگر مقدار مال مجهول و صاحبش معلوم است، بايد مصالحه نمايند. 4- اگر مقدار مال و صاحب آن، هر دو مجهول باشند، بايد خمس مالش را بدهد. (اطيب البيان في تفسير القرآن، ج 01، ص: 48)

 



اسراف از منظر آيات و روايات

علي الهامي
اسراف و تبذير از گناهاني است كه بر كبيره بودنش تصريح شده است. چنانچه در صحيحه فضل بن شاذان از حضرت رضا(ع) و همچنين در روايت اعمش از حضرت صادق(ع) ضمن شماره كبائر، اسراف و تبذير را ذكر فرموده اند. براي دانستن بزرگي اين گناه بعضي از آيات و اخبار رسيده يادآوري مي شود و بعد معنا و اقسام آن ذكر مي گردد. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
¤¤¤
خداوند در سوره اعراف مي فرمايد: «بخوريد و بياشاميد (از آنچه بر شما حلال شده) ولي از حد نگذرانيد به درستي كه خداوند دوست نمي دارد تجاوزكنندگان را» (اعراف 29) يعني خدا مسرفين را دشمن مي دارد. بعضي از مفسرين فرموده اند: هر كه را خدا دوست ندارد اهل عذاب است زيرا محبت خدا به معني رساندن ثواب است.
و در سوره انعام مي فرمايد: «از ميوه هر يك از اين درختان وقتي ميوه كرد بخوريد و حق آن را (كه خدا معين فرموده از زكات و غيره) بدهيد روز بريدن و درويدن آن، و از حد نگذرانيد. زيرا خداوند دوست نمي دارد (و نمي پسندد اعمال) اسراف كنندگان را.» (انعام 14)
و در سوره مؤمن مي فرمايد: «اين چنين هدايت نمي فرمايد و عقوبت مي كند هر اسراف كننده و شك آورنده اي را.»(غافر 3) و نيز در همين سوره مي فرمايد: «به درستي كه اسراف كنندگان اصحاب آتشند.»(غافر43) در سوره طه مي فرمايد: «همچنين جزا مي دهيم كسي را كه اسراف كند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد و عذاب آخرت سخت تر و باقي تر است»(طه126)
در سوره بني اسرائيل مي فرمايد: «اسراف مكن و مال خودت را پراكنده نساز، به درستي كه اسراف كنندگان برادران شياطينند (و در دوزخ با ايشان قرين اند) و شيطان به پروردگارش (و نعمت هاي بي پايان او) سخت (منكر و) كفران كننده است.»(اسرا27)
در تفسير منهج مي نويسد: «كفار عرب معظم اموال خود را به ريا و سمعه خرج مي كردند و جهت يك ميهمان شتران متعدد ذبح مي نمودند تا مردم ايشان را به سخاوت ستايش كنند. حق تعالي ايشان را نكوهش فرموده كه در تضييع اموال مانند ديوانند.»
حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «جز اين نيست كه خداوند اقتصاد (ميانه روي) را دوست و اسراف را دشمن مي دارد حتي دور انداختن هسته خرما را. زيرا آن هم به كار مي آيد (چنانچه در عربستان بذر نخل و خوراك شتر است) و همچنين ريختن تتمه آبي كه خورده اي (زيرا آن هم در پاره اي از مواقع به كار مي آيد).(1)
و نيز مي فرمايد: از خدا بترس و زياده روي مكن و سخت گيري هم منما و هميشه در حد وسط باش. به درستي كه اسراف از تبذير است و خداوند فرموده است: تبذير مكن جز اين نيست كه هيچ گاه خداوند كسي را بر ميانه روي عذاب نخواهد فرمود(2) يعني عذاب خدا راجع به اسراف و تقتير (زياده روي و سخت گيري) است.
حضرت اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: «هرگاه خداوند اراده خيري به بنده اي بفرمايد، او را ملهم مي فرمايد به ميانه روي و حسن اداره زندگي و او را از اسراف و بدي تدبير دور مي فرمايد.»(3)
حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «آيا گمان مي كني خدا به كسي كه مال داده به سبب احترام او است، يا به كسي كه نداده به واسطه پستي او است. نه چنين است بلكه مال، مال خدا است آن را به عنوان امانت نزد شخص قرار مي دهد و اذن داده كه به طور ميانه روي از آن بخورد و بياشامد و لباس بپوشد و ازدواج كند و بر مركب سوار شود و زيادتي آن مال را به فقرا برساند و رفع احتياجشان كند. پس هركس به اين دستور رفتار كند، آنچه را خورده و آشاميده و پوشيده و سوار شده و نكاح نموده تمام بر او حلال است و اگر چنين نكرده تمام بر او حرام است پس آيه شريفه را خواند كه «اسراف نكنيد زيرا خداوند اسراف كنندگان را دوست نمي دارد» سپس (براي زيادتي توضيح) فرمود: آيا گمان مي كني خدا مالي به عنوان امانت به كسي داد پس او اسبي بخرد براي سواري به مبلغ ده هزار درهم در حالي كه مي توانست اسبي به مبلغ بيست درهم بخرد و كاملا كفايتش را مي كرد و كنيزي را به هزار دينار بخرد در حالي كه مي توانست كنيزي به بيست دينار بگيرد و او را كافي بود در حالي كه خداوند فرموده اسراف نكنيد (پس چنين شخصي به امانت خدا كه مال است خيانت كرده است.)»(4)
عباسي مي گويد از حضرت رضا(ع) در مخارج عائله ام طلب اذن نمودم. فرمود: حد وسط بين دو چيزي كه ناپسند است. گفتم فدايت شوم به خدا سوگند كه دو چيز مبغوض را نمي شناسم. فرمود «خدا تو را رحمت كند آيا نمي داني كه خدا دشمن مي دارد زياده روي و سخت گيري را.» سپس آيه شريفه را تلاوت فرمود كه «بندگان رحمان آنهايند كه هرگاه مال خود را خرج مي كنند اسراف نمي كنند و تنگ هم نمي گيرند (بخل نمي ورزند) و انفاق شان هميشه بين اسراف و بخل است.»(5)
از حضرت صادق(ع) مروي است كه: «كسي كه مالش را به سبب اسراف تلف كرد و فقير شد دعايش مستجاب نمي شود و چون بگويد خدايا به من مال ده حق تعالي مي فرمايد آيا تو را به اقتصاد (ميانه روي) امر نكردم.»
معني اسراف و انواع آن
اسراف به معناي تجاوز از حد و زياده روي است و آن يا از جهت كميت است كه صرف كردن مال است در موردي كه سزاوار نيست «شرعاً يا عقلا» هر چند به مقدار درهمي باشد و يا از جهت كيفيت است و آن صرف كردن مال است در موردي كه سزاوار است ليكن بيشتر از آنچه شايسته است. مانند اينكه لباسي به قيمت پانصد تومان بخرد و آن را بپوشد در حالي كه لباسي كه لايق به حال و شأن او است بايد معادل صد تومان باشد.
و بعضي صرف مال را در موردي كه سزاوار نيست تبذير گفته اند و صرف مال را در زيادتر از آنچه سزاوار است اسراف دانسته اند.
حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «لباسي را كه براي حفظ آبرو پوشيدن در انظار خلق تهيه كرده اي، آن را در موقع كار كردن يا جايي كه مناسب پوشيدن آن نيست به پوشي اسرافست.»(6)
اسراف به حسب اشخاص مختلف است: بايد دانست كه اسراف، به اعتبار اشخاص از جهت شأن و شرف و صحت و مرض و جواني و پيري و از جهت غنا و فقر و زيادي درآمد و كمي آن فرق مي كند. زيرا ممكن است صرف فلان مقدار از مال براي لباس مثلا نسبت به شخصي كه داراي فلان مقام و شخصيت در اجتماع است يا داراي فلان درآمد است، اسراف نباشد در حالي كه نسبت به كسي كه چنين نيست اسراف خواهد بود.
بنابراين بيشتر تكلفات وسائل زندگي و معيشت كه اكثر مردم به آن مبتلا هستند و هيچ ملاحظه شأن و مداخل خود را نمي كنند و غالباً مبتلا به قرض و پريشاني هستند اسراف است و سببش اين است كه هر كس هميشه به بالاتر از خودش مي نگرد و مي خواهد از او كمتر و پايين نباشد و لذا گرفتار اسراف شده و هميشه در سختي و رنج و ناراحتي و نارضايتي و پريشاني به سر مي برد. در صورتي كه اگر مطابق دستور شرع به زير دست نگاه مي كردند كه از آن ها در امور دنيا پايين ترند، هيچ گاه مبتلا به اسراف و ناراحتي هاي فراوان نمي شدند. پس بيشتر اين ورشكستگي ها، از اسراف سرچشمه مي گيرد كه اگر به دستور شرع و به حكم فطرت و عقل سليم خود اين گناه كبيره را ترك مي كردند و در جميع حالات رعايت اقتصاد و ميانه روي نموده، قناعت را پيشه خود مي كردند خوشبختي دنيا و آخرت را در مي يافتند.
حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «كسي كه در معيشت خود ميانه روي كند، من ضمانت مي كنم كه هرگز تهي دست نشود.»(7)
و در تفسير آيه شريفه «فلنحيينه حيوه طيبه» يعني عطا مي كنيم به او زندگاني خوش را، امام(ع)مي فرمايد: «حيات طيبه (زندگي خوش) قناعت است.»(8)
در كتاب اسلام و مشكلات اقتصادي تأليف سيدابوالاعلي مودودي، پس از اينكه مفاسد كنوني جهاني را تماماً از اسراف و تبذير سرمايه داران مي داند، مي نويسد: اين ثروتمندان زنا را يكي از لوازم زندگي خود قرار داده و گروهي از زنان را رقاصه هاي زناكار و عده اي از مردان را دلال هاي بي همه چيز نمودند.
ايشان شوق شديد و ديوانه واري به بازي ها و سرگرمي هاي ضدانساني پيدا كردند و براي همين جهت عده اي از ديوانه ها، رقاص ها، رقاصه ها، هنرمندان، هنر پيشگان و نقاشان را ميدان دادند.
و از همين جا بود كه فنون جديد هنرهاي نويني پيدا شد كه هيچ لزومي براي زندگي شرافتمندانه انساني نداشت بلكه پيدايش و توسعه آن بر ضرر انسانيت و اخلاق تمام شد- صيد و شكار هم يكي ديگر از سرگرمي هاي مهم و در عين حال منبع ثروت اندوزي سرمايه داران شده و روي همين اصل، عده زيادي از توده مردم را به عنوان اطرافي و اسكورت به خدمت آوردند كه براي آنان و سرگرمي شان به شكار و صيد بپردازند و اگر اين شهوت سرمايه داري گل نكرده بود، آنان نيز صاحب شغل جدي انساني بودند. اين ثروتمندان از خدا بي خبر، گروه قابل توجهي را در راه فراهم ساختن انواع مسكرات از مشروبات الكلي و افيون و حشيش مشغول نمودند. سرمايه داران در به كار بردن ثروت هاي مادي، حداكثر سوء استفاده را نموده و آن را در ساختن قصرها و آپارتمان ها و كاخ هاي چند طبقه اي و ايجاد باغ ها و تفريح گاه ها و كاباره ها و تئاترها و عياش خانه ها از بين بردند.
بايد همه جا ميانه روي كرد
در مقابل اين آيات و روايات، آيات و اخباري است كه امر به اقتصاد و ميانه روي در انفاق مي كند مانند اين آيه شريفه «در عطا كردن امساك بسيار مكن مانند كسي كه دستش به گردنش بسته شده باشد. و هر چه داري به مردم مده مثل كسي كه دست خود را مي گشايد كه هيچ در دستش نماند (تا به سبب امساك زياد نزد عقلا سزاوار ملامت گردي و به سبب بخشش زياد مغموم و متحير بماني) پس بنشيني ملامت و حسرت زده.» (اسرا31)
و در سوره فرقان مي فرمايد: «بندگان خدا كساني هستند كه هرگاه انفاق كنند زياده روي نمي كنند و امساك و بخل هم نمي ورزند بلكه به ميانه روي انفاق مي كنند.» (فرقان 67)
حضرت صادق مي فرمايد: «جز اين نيست كه شخص مالش را در راه حق انفاق مي كند درحالي كه اسراف كننده است.»(9)
جمع بين دو دسته آيات و اخبار
براي جمع اين دو دسته از آيات و اخبار و رفع تعارض بين آنها، علما وجوهي ذكر كرده اند: از طبرسي در شرح كافي نقل شده كه ممكن است گفته شود: ادله حسن ايثار، راجع به زمان فقر عمومي است مانند صدر اسلام. و ادله اقتصاد راجع به زمان توسعه است. يا اينكه به اعتبار اختلاف حالات گيرنده است. يعني بعضي از افراد گيرنده به واسطه دارا بودن بعضي مقامات و حالات سزاوار ايثارند و بعضي ديگر سزاوار اقتصاد با آنها است و همچنين نسبت به انفاق كنندگان. يعني كساني كه داراي مقام يقين و درجه كامل ايمان و صاحب نفس مطمئن اند، سزاوار حال ايشان ايثار است و كساني كه اين طور نيستند و پس از ايثار ممكن است دچار اضطراب و پريشاني شوند، سزاوار حالشان اقتصاد كردن است. چنانچه حال عموم مؤمنين غير از صديقين چنين است و آيه «ولا تجعل يدك...» هرچند خطاب به پيغمبر- صلي الله عليه وآله وسلم- است ليكن مراد تعليم به مؤمنين است.(10)
و از شهيد اول چنين نقل شده كه، ادله حسن ايثار، راجع به ايثار بر خود است يعني چيزي كه شخصاً به آن نياز دارد به مستحق بدهد. و ادله اقتصاد راجع به كسي است كه عيالمند است و نبايد ديگري را بر عيالش ترجيح دهد. يعني چيزي كه مورد نياز عيال است، به مستحق ديگري ندهد. خلاصه ايثار بر نفس مستحب است نه بر عيال و نيز فرموده: مكروه است شخص تمام دارايي اش را صدقه دهد مگر اينكه اطمينان ببرد براي خودش داشته باشد و نيز عيالمند نباشد. (11)
در خير اسراف نيست
قول مشهور اين است كه در خير اسراف نيست. يعني اگر كسي براي خدا نه هواي نفس درموردي كه دانسته شود رضاي خداوند در انفاق است هرچه بدهد اسراف نيست هرچند تمام دارايي اش را بدهد و آيات و رواياتي كه دلالت بر حرمت اسراف و لزوم اقتصاد دارد به آن معارضه ندارد.
چون بسط كلام در جواب از اين ادله خارج از وضع اين نوشتار است. لذا به طور اجمال اشاره مي شود كه:
خلاصه اين روايات، ارشاد به مورد اهم است براي انفاق نه نهي از انفاق كلي و از آنچه در معناي آيه گفته شد جواب از روايت ابن ابي عمير ظاهر مي شود. اما جواب از صحيحه بزنطي محتمل است كه در آن موردي كه امام(ع) نهي انفاق بيشتر را مي فرمايد، در آن مورد استحقاق بيش از اين انفاق نبوده است. و در روايت فقيه ممكن است اشاره به اشخاصي باشد كه انفاق مستحب مي كنند درحالي كه ترك انفاق واجب كرده اند. و جواب روايت مسعده ظاهرش اين است كه امام(ع) در جواب ادعا و ايراد صوفيه به آن حضرت نسبت به وجوب ايثار، بياناتي براي عدم وجوب ايثار فرموده و اينكه انفاق به عيال و ارحام از موارد انفاق في سبيل الله است و جمله «لو كان نهي الله منه رحمه منه للمؤمنين» كه در روايت مذكوره است شاهد است آياتي كه امر به اقتصاد و نهي از زياده روي در انفاق فرموده تماماً نهي ترحمي و اشفاقي است.
چگونه مي توان گفت ايثار مذموم است درحالي كه عمل رسول خدا(ص) و ائمه(ع) چنين بود و آياتي كه درباره ايثار اهلبيت(ع) مانند سوره هل اتي و آيه ايثار و آيه نجوي و غيره (بقره274) رسيده بزرگ ترين شاهد اين مطلب است و روايات وارده درحالات ائمه بسيار است. مانند اينكه حضرت مجتبي(ع) سه مرتبه تمام دارايي خود را با فقرا بالمناصفه تقسيم فرمود و انفاق هاي حضرت سيدالشهداء(ع) و ساير ائمه مشهور است. از آن جمله حضرت رضا(ع) روز عرفه اي در خراسان تمام دارايي خود را انفاق فرمود. فضل بن سهل گفت: آقا اين چه ضرر وغرامتي است كه متحمل شده ايد؟ فرمود: بلكه اين غنيمت بود كه بهره من شد. و در روز نوروزي كه به خواهش مأمون، آن حضرت جلوس فرموده بود و اموال و هداياي بسياري نزد آن حضرت جمع شده بود، همه را به يك نفر مداح كه اشعاري در مدح اهل بيت(ع) سروده بود مرحمت فرمود.
از حضرت امام حسن عسكري(ع) مروي است كه فرمود: «اگر دنيا و آنچه در آن است لقمه شده و آن را به عالم باايماني دهم، ترسناكم از اينكه در اداي حق او كوتاهي كرده باشم و اگر ناداني فاسقي را از تمام دنيا چيزي به او ندهم جز جرعه آبي كه در حال تشنگي به او دهم، مي ترسم از اينكه اسراف كرده باشم.»(12)
و خلاصه دو حديث شريف آن است كه اگر تمام دنيا را به مؤمن داناي بااخلاصي دهند هيچ اسرافي نيست چون با مورد است واگر به كافري بس جرعه اي آبي داده شود خوف اسراف است چون احساس به او بي مورد است.
و از بسياري از بزرگان علما ايثارها نقل گرديده و بعضي هم به آثار عظيمه دنيوي آن نيز رسيده اند كه مجال بيان آن در اين مختصر نيست.
و بالجمله حسن انفاق در راه خدا هرچه و به هر اندازه باشد بديهي است و در آن اسراف نيست مگر در صورتي كه مستلزم ترك انفاق واجب باشد يا مورد اهمي در بين باشد يا اينكه مورد انفاق استحقاق آن مقدار را نداشته باشد. چنانچه مفصلاً در صفحات قبل ذكر شد.
اسراف در عقايد و اعمال
آنچه ذكر شد راجع به اسراف در مال بود و چون اسراف در لغت به معني تجاوز از حد و زياده روي است، بنابراين در امور اعتقادي و همچنين در تمام افعال و اعمال انساني متصور است.
اسراف در عقيده آن است كه درباره خود يا ديگري چيزي را كه دروغ و سزاوار نيست، معتقد شود. مانند اعتقاد فرعون به ربوبيت خودش كه گفت: «براي شما غير از خودم خدايي نمي شناسم.» (قصص 38)
پروردگار عالم او را از مسرفين خواند. چنانچه مي فرمايد: «فرعون در زمين علو كرد و به درستي كه از اسراف كنندگان است.» (يونس 83)
يا اينكه آنچه را كه سزاوار تصديق و اعتقاد آن است باور نكنند مانند اعتقاد به خدا و نبوت پيغمبران و امامت ائمه و معاد وغيره. چنانچه در قرآن مجيد مي فرمايد: «و اين چنين جزا مي دهيم كسي كه از حد بگذراند و به آيات پروردگارش ايمان نياورد. و عذاب آخرت سخت تر و باقي تر است.» (طه 127)
اسراف در افعال آن است كه آنچه را كه سزاواري نباشد به جاي آورد. يا آنچه سزاوار است بكند ترك نمايد. چنانچه قوم لوط را كه مرتكب عمل زشت و شنيع لواط مي شدند مسرف خوانده و مي فرمايد: «جز اين نيست كه شما از روي شهوت نزد مردان مي رويد و زنان را ترك مي كنيد بلكه شما گروه اسراف كنندگانيد.» (اعراف 81) زيرا بذر را در غير محل زرع قرار مي دهيد.
بلكه هر گناه فعلي يا قولي كه از انسان سرزند اسراف است و هر گناهكاري مسرف است. چنانچه در سوره زمر مي فرمايد: «بگو اي بندگان من كه اسراف كرده اند به انجام گناهان زياد بر ضرر نفس هاي خودشان (يعني افراط نمودند و از حد معصيت را گذرانده اند) از رحمت خدا نوميد نشويد.» (زمر 53) يعني رو به خدا آورند تا خدا آنها را رحمت فرموده بيامرزد.
سزاوار است كه مؤمنين در امور مباح هم سعي كنند كه اسرافي از آنها سرنزند مانند اسراف در خواب و بيداري و حرف زدن و خوردن چنانچه در حديث است خدا دشمن مي دارد هر پرخور و پرخوابي را. و به طور كلي هر كاري كه به آن اشتغال دارند، سعي كنند از حد تجاوز نكند و براي دانستن شرح و تفصيل اين مطلب به كتاب معراج السعاده و حليه المتقين و سراج الشيعه و غيره، از كتاب هايي كه در باب آداب زندگي و معاشرت از نظر شرع مقدس رسيده مراجعه نمايند.
پي نوشت ها
1- (مستدرك الوسائل، باب النكاح، ابواب النفقات، باب 25، ص 257، ج 15)
2- (مستدرك الوسائل، باب النكاح)
3- دررالكلم
4- مستدرك الوسائل، باب النكاح، ابواب النفقات، باب .22
5- مستدرك الوسائل، باب النكاج، ابواب النفقات، باب .27
6- مستدرك الوسائل، باب النكاح، ابواب النفقات، باب .22
7- مستدرك الوسائل، باب النكاح، ابواب النفقات، باب 25، ص .259
8- سفينه البحار، ج 2، ص .452
9- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص .25
10- دارالسلام مرحوم نوري، ج 2، ص .149
11- همان، ج 2، ص .149
12- تفسير علي بن ابراهيم قمي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14