(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 19 شهریور 1390- شماره 20019

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
اهميت دهه فجر دركلام رهبري
انتقاد از عملكرد وزارتخانه هاي متولي امربه معروف و نهي ازمنكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
اهميت دهه فجر دركلام رهبري

دهه ي فجر، شكست سلسله هاي ظلم و بيداد
دهه ي فجر، در حقيقت مقطع رهايي ملّت ايران و آن بخشي از تاريخ ماست كه گذشته را از آينده جدا كرده است. همه مي دانند كه گذشته ي ما، فراز و نشيبهايي داشته است. عزّت داشتيم، ذلت داشتيم، هدايت داشتيم، ضلالت داشتيم؛ اما در طول دوره هاي گذشته، حتّي در زماني كه اسلام به اين كشور آمد، به خاطر اين كه اين جا از مراكز اسلامي دور بود، حكومت اسلامي به معناي صحيح مفهوم اين كلمه، در اين كشور ايجاد نشد. فتوحات اسلامي شد، عناصر اسلامي بزرگي به اين جا آمدند، عناصر بزرگ تري از خود ايرانيان در اين جا پرورش پيدا كردند، علما و بزرگان و دانشمندان برجسته ي تاريخ اسلام و ستاره هاي آسمان اسلام در اين جا به وجود آمدند و رشد كردند؛ اما نظام اسلامي حقيقتاً در اين كشور برقرار نشد.
ما حكومتهاي اموي و عباسي را نظام اسلامي نمي دانيم. آن حكومتها هم، نظام پادشاهي و شاهنشاهي است؛ منتها يك نوع و شكل ديگرش. حكومت هارون الرشيد يا عبدالملك يا هشام و امثال اينها، چه فرقي با حكومت اردشير درازدست دارد؟ آيا چون اسمشان مسلمان است، برتري دارند؟ مگر اسم، مسأله را حل مي كند؟ حكومت سلطان محمود غزنوي در اين كشور، چه فرقي با حكومتهاي جباراني كه در گذشته بودند، دارد؟ از لحاظ حاكميت، غزنويان چه تفاوتي با ساسانيان داشتند؟ تفاوتي كه وجود دارد، مربوط به فضاي اسلامي است. فضاي اسلامي، سلطان محمود غزنوي را هم وادار مي كند كه نمازش را بخواند. آن كسي هم كه در ظل حكومت اوست، او هم نمازخوان بار مي آيد. اين، ربطي به سلطنت سلطان محمود ندارد. اين، بركت همان مقداري از اسلام است كه وجود دارد.
در اين كشور، قبل از دوران حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي، حاكميت و مناسبات بين حاكم و مردم، همواره رابطه ي غيراسلامي ـ رابطه ي سلطان و رعيت، رابطه ي غالب و مغلوب ـ بوده است. همه ي كساني كه به اين جا آمدند و حكومت كردند، احساس نمودند كه بر اين مردم غلبه پيدا كرده اند. از اين آخريش كه رضاخان و پسرش بود، بگيريد و همين طور عقب برويد. قاجاريه احساس كردند كه بر اين مردم غلبه پيدا كرده اند و فاتح شده اند. از اول به عنوان فاتح، بناي حكومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زنديه و افشاريه و صفويه فاتح شده بودند.
اگر همين طور به عقب برويد، سلسله هاي گوناگوني را مي بينيد كه با پول و زور و قبيله گري و قلدري و پهلواني و با وسايل گوناگون آمده اند و بر اين مردم فاتح شده اند و آنان را به زير يوغ حكومت خودشان كشانده اند. لذا هميشه روابطشان با مردم، «ما فرموديم» بوده است. «من به ملّت عرض مي كنم»، «من خدمتگزار ملّتم» كه امام مي گفت، متعلق به جمهوري اسلامي و اسلام و امام اسلامي ما بود؛ والّا قبل از او، «ما امر مي فرماييم» و «ما چنين فرموديم» بود.
از اين كلمات، مي شود رابطه را فهميد. رابطه، رابطه ي يك حاكم و فاتح و غالب و اختياردار و قدرقدرت بود. سلطنت را هم يا با شمشير به دست آورده، يا از پدرانشان ارث برده بودند؛ لذا زير بار منت كسي هم نبودند و «السّلطان بن سلطان» مي نوشتند! به كسي مربوط نيست كه من پادشاهم؛ من ارث برده ام! مثل كسي كه فرضاً از پدرش يك آفتابه ي مسي ارث مي برد و متعلق به خودش است. آيا كسي مي تواند بگويد تو چرا اين آفتابه ي مسي را داري؟ ارث برده است ديگر. اين هم سلطنت را ارث برده است و مثل همان آفتابه ي مسي، برايش ملك شخصي است و هيچ كسي حق دخالت در آن را ندارد؛ «السّلطان بن سلطان»! اينها نكاتي است كه بايد به آنها توجه كنيد.
آن پادشاهي هم كه حكومت را با شمشير به دست آورده بود، خدا را بنده نبود؛ مثل نادرشاه، مثل آقامحمّدخان، يا مثل خود رضاخان. اينها با زور و قدرت به حكومت رسيده بودند. البته رضاخان، در سايه ي شمشير خودش هم نبود؛ در سايه ي شمشير دولت بريتانيا بود كه حكومت را به دست آورده بود.
دهه ي فجر آمد و اين سلسله ي غلط، اين هندسه ي معيوب و اين رشته ي بيمار را قطع كرد و تمام شد. آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. ديگر آن جايي كه حكومت، غالب و فاتح و آقا و قدرقدرت و صاحب اختيار است، گذشت. دوره اي آمده كه اگر آقايي هست، خود مردمند. وقتي كه امام سر كار آمد، مردم او را قبول داشتند و مظهر قدرت مردم بود. او از خودش چيزي نداشت، از پدرش چيزي به ارث نبرده بود، با شمشيرش چيزي عليه مردم به دست نياورده بود؛ بلكه شمشير مردم در دست او بود و بر سر ضد مردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئه چي و كودتاچي زد. هر وقت هم مردم اراده مي كردند كه شمشير را از دستش بگيرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستي تقديم مي كرد و طلبي از كسي نداشت. ببينيد، اين بناي حكومت جمهوري اسلامي است. اين بركات، اين انتقال مهم و اين تغيير خط، در نقطه ي دهه ي فجر انجام گرفته است. اين لحظه ي تاريخي، لحظه ي مهمي است.
بيانات در ديدار با اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي و مسئولان ستاد برگزاري دهه ي فجر ـ 11/10/69
اهميت فوق العاده ي دهه فجر
شما ولادت پيامبر و ائمه: را جشن مي گيريد. صدها سال است كه ولادت مسيح را جشن مي گيرند. چرا ولادتها اهميت و ارزش دارند؟ به خاطر اين كه يك مقطع حساس و تعيين كننده و يك نقطه ي عطف و يك پيچش در تاريخند. يعني تاريخ در خطي مي رفت؛ اما در اين لحظه، به يك سمت ديگر پيچيد. اين، نقطه ي پيچ و نقطه ي عطف و نقطه ي انعطاف به يك سمت ديگر است. اگر ما با اين حساب نگاه كنيم، اهميت دهه ي فجر خيلي زياد است.
ما در تاريخ، واقعاً مثل دهه ي فجر نداريم. حتّي اسلام با آن عظمت، در دهه ي فجر براي ما اثر بخشيد. آيا غير از اين است؟ اسلامي كه نبيّ اكرم آورد، در روزگار امويها و عباسيها به ما اثر نبخشيد. البته آثار درجه ي دو را به اين ملّت داد و افراد برجسته و شخصيتهاي ناب و عرفا و علما و زهادي بندرت پيدا شدند و توانستند در آن فضا پروازي بكنند؛ اما عامه و توده ي مردم و نيز نظام اجتماعي، از آن بركات خيري نديد. آن بركات، امروز خودش را نشان مي دهد.
البته دهه ي فجر، جزو رشحات اسلام است. خيال نكنيد كه دهه ي فجر منهاي اسلام، چيزي است. دهه ي فجر منهاي اسلام، يك پول هم ارزش ندارد. دهه ي فجر، آن آيينه اي است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد. اگر اين آيينه نبود، باز هم مثل همان دوره هاي تاريك و قرون خاليه، بايستي ما مي نشستيم و اسمي از اسلام مي آورديم. با حلوا حلوا گفتن هم كه دهان شيرين نمي شود!
پادشاهاني بودند كه حتّي علماي بزرگ ما در كتابهايشان از اينها تعريف كرده اند. البته علماي بزرگي مثل كاشف الغطاء يا علامه ي مجلسي، بي خود تعريف نمي كنند؛ مصلحتي برايشان داشته كه تعريف كرده اند. ببينيد اين پادشاهان چه قدر بد بودند. واقعاً فتحعلي شاه چه قدر بد است. اصلاً مي شود اندازه اي براي بدي فتحعلي شاه معيّن كرد؟ شاه عباس صفوي چه قدر نحس است. اصلاً مي شود اندازه يي براي بدي شاه عباس صفوي پيدا كرد؟ حالا مي گوييم شاه اسماعيل صفوي تشيع را آورد؛ شاه عباس صفوي چه كار كرده است؟ روي منبر تشيع نشسته، آقايي كرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعيل و شاه طهماسب، حساب ديگري دارند.
از نجس ترين انسانهاي روزگار، همين پادشاهاني هستند كه گذشتند. همه شان همين طورند و هيچ فرقي باهم ندارند. من تاريخ را زياد خوانده ام و در ميان پادشاهان، واقعاً استثنايي سراغ ندارم. همين اميراسماعيل ساماني، همين آل بويه ي شيعه، همين سلجوقيان و غزنويان و ديگران، هر كجاي كارشان را نگاه كنيد، مي بينيد كه مظهر زشت ترين خصوصيات بشري بودند و چه قدر از نعم الهي سوءاستفاده كردند. اين سلسله، در دهه ي فجر منقطع شد و دهه ي فجر، خاستگاه ارزشهاي اسلامي گرديد. حالا شما ببينيد، براي اين نقطه ي عطف، چه قدر بايد بزرگداشت گرفت و چه كار بايد كرد. نكته اين جاست.
بيانات در ديدار با اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي و مسئولان ستاد برگزاري دهه ي فجر ـ 11/10/69
انقلاب اسلامي، محو همه ي «خود»ها در «كل»
بهترين خاطره ي انقلاب اين است كه همه از خودشان بيرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعي از دوران جنگ هم همين طور بود. ناگهان يك فرمان از امام صادر مي شد، مي ديديد كه مردم ديگر سر از پا نمي شناسند. پدر به پسر مي گويد، من مي روم؛ پسر به پدر مي گويد، من مي روم؛ مادر به هر دو مي گويد، هردوتان برويد. مال مي دهند، جان مي دهند و اصلاً خودي مطرح نيست. همين مقطعها بوده كه انقلاب را نگهداشته است؛ اشتباه نشود. اين طور نيست كه خيال كنيم در همه ي اين احوال دوازده ساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه مي داشتيم. نه، لحظه هايي هم داشتيم بندهاي انقلاب را باز مي كرديم. آن جايي كه باز انقلاب جان گرفته، نفس كشيده و بالا آمده، همين مقاطع حساس است كه ناگهان جمع كثير و قابل توجهي، گاهي هم همه ي مردم، ديگر از «خود» فراموش كردند و به ميدان «كل» و ميدان انقلاب و كشور و اسلام آمدند. البته چنين چيزهايي، فقط به بركت اسلام و دين قابل تحقق است و لاغير. مراسم شما بايد اينها را به ياد مردم بياورد.
بيانات در ديدار با اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي و مسئولان ستاد برگزاري دهه ي فجر ـ 11/10/69

 



انتقاد از عملكرد وزارتخانه هاي متولي امربه معروف و نهي ازمنكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
روزي امام حسن(ع) و امام حسين(ع)- در دوران كودكي- پيرمردي را ديدند كه به غلط وضو مي گرفت. از اين رو، آنان تصميم گرفتند تا روش صحيح وضو گرفتن را به او بياموزند. نزد او رفتند و سلام كردند و گفتند كه ما دو برادر، مي خواهيم وضو بگيريم؛ شما ببينيد كه وضوي كدام يك از ما بهتر از ديگري است. پيرمرد موافقت كرد و دو برادر نزد او وضو گرفتند. پيرمرد ايستاد و پس از مشاهده وضو گرفتن آنان دريافت كه ايشان چه منظوري داشته اند. از اين روي به حسنين(ع) گفت: پدر و مادرم فداي شما باد. هر دو خوب وضو مي گيريد؛ اين من بودم كه اشتباه مي كردم1.
هر سه نمونه، يعني جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مركب، نيازمند تعليم و آموزش اند و بايد مسائل شرعي را به آنان تعليم داد. اما درباره هر گروه بايد روش ها، متناسب با سن، استعداد و موقعيت اجتماعي افراد باشد تا انسان درا مر به معروف و نهي از منكر موفق شود. اينكه انسان تنها براي «اتمام حجت» چيزي بگويد، كافي نيست. در جامعه اسلامي بايد افراد يا نهادهايي باشند كه با روش هاي مناسب عهده دار تعليم شوند. شرايط هر يك از اين موارد متفاوت است.
از اين روي، بايد دقت كرد كه چه كسي متصدي تعليم باشد؛ چه افرادي تعليم داده شوند؛ چه كساني مديريت مراكز آموزشي را برعهده گيرند؛ چگونه معلماني سر كلاس بروند. نهادي كه متكفل اين امر است، بايد همه اين شرايط را رعايت، و روشي فراگير را پيشه كند. هدف، تعليم جاهل است، نه اتمام حجت. بايد توجه داشت، در اين سه قسم امر به معروف و نهي ازمنكر، كه به «تعليم جاهل» اختصاص دارد، نيازي به استفاده از رفتار تند و برخورد فيزيكي نيست، بلكه در اين نمونه ها، تمام همت ما بايد صرف بهتر ياد دادن شود.
اين سه وظيفه كه در اين مرتبه اول بدان ها اشاره شد، از قبيل تعليم است. تعليم نيز گاه به صورت فردي است و هركس مسئوليت دارد كه اگر در نزديكان و خانواده خود، فردي جاهل، گمراه و غافل وجود داشت، او را تعليم داده، ارشاد كند: يا أيها الذين آمنوا قوا أنفسكم و أهليكم نارا و قودها الناس و الحجاره ؛2 «اي كساني كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتش دوزخ نگاه داريد كه هيزم آن مردم و سنگ است». بنابراين انسان همان گونه كه مكلف است به وظايف شخصي خود عمل كند، مكلف است كه به خانواده، نزديكان و كساني كه تحت تأثير فكر اويند، نيز آموزش دهد.
اين وظيفه در سطح بالاتر، براي عالمان و كساني كه در اين مسائل تخصص دارند، تكليفي سنگين تر، وسيع تر و عميق تر است كه بايد آن را در سطح جامعه انجام دهند، و در زماني كه جامعه به دست نهادهاي مختلف اداره مي شود، بايد نهاد خاصي اين مهم را برعهده گيرد. گفتني است در جوامع پيشين كه به صورت ساده اداره مي شد، اين گونه وزارتخانه ها و تقسيمات به صورت امروزي رايج نبود. براي مثال در صدر اسلام، حداكثر سه نفر كارهاي حكومتي منطقه اي را انجام مي دادند: شخصي را در مقام والي و حاكم مي فرستادند، و شخص ديگري را در جايگاه معلم و قاري؛ يعني كسي كه قرآن مي دانست و به ديگران تعليم مي داد و نيز در معارف و احكام، مردم به او مراجعه مي كردند. شخص سومي را نيز به منزله خزانه دار مي فرستادند كه اموال را جمع آوري مي كرد و امور حساب و كتاب آن مناطق بر دوشش بود. به مرور زمان و با گسترش و پيچيده تر شدن روابط اجتماعي، شمار اين نهادها افزايش يافته است تا جايي كه امروزه كابينه ها و دولت ها از بيست تا سي وزارتخانه تشكيل مي شود.
در روزگار ما، آموزش هاي سه گانه را دست كم سه وزارتخانه به عهده دارند: وزارت آموزش وپرورش كه در كنار سوادآموزي و علوم متعارف مادي و دنيوي، موظف است آگاهي هاي ديني را نيز به كودكان بياموزد. در اين زمينه بايد انصاف داد كه در نظام اسلامي، و حتي در زمان رژيم گذشته، وزارت آموزش وپرورش از بهترين نهادهايي بوده كه به جامعه خدمت كرده است. اين امر ادله اي دارد؛ از جمله اينكه بيشتر كارمندان آن، آموزگاران و دبيراني هستند كه از طبقه متوسط و از كساني هستند كه با محافل ديني سر و كار دارند و باورهاي ديني محكمي دارند؛ به همين دليل، در قبال كارشان احساس مسئوليت مي كنند.
وزارت آموزش عالي نيز بخشي از مسئوليت آموزش جامعه را در دانشگاه ها عهده دار است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز از جمله اين نهادهاست، كه عنوان ارشاد اسلامي گوياي وظيفه آن است. متأسفانه عملكرد اين دو وزارتخانه در حد مطلوب نيست و به رغم آنكه مقام معظم رهبري سالياني است كه بر اسلامي شدن دانشگاه ها تأكيد مي ورزند، كار جدي اي در اين زمينه صورت نگرفته است؛ شايد به اين دليل كه در برخي مقاطع، برخي مسئولان آن، عزمي جدي براي اين كار نداشته اند. البته اين امر نيز ادله اي دارد؛ از جمله اينكه بسياري از استادان دانشگاه ها و حتي مديران اين نهاد، تحت تأثير جو حاكم بر خارج از كشورند؛ زيرا آنان غالباً چند سالي را در اروپا گذرانده اند، يا زيردست غربي ها بوده اند. از اين روي خلق و خو، فرهنگ و معلومات آنان بيشتر به فرهنگ غرب شبيه است تا به فرهنگ اسلام. به طور قطع، كساني هم كه به دست اين افراد پرورش يابند، تحت تأثير آنها قرار خواهند گرفت. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز عملكرد ضعيفي تاكنون از خود به نمايش گذاشته است، تا جايي كه برخي مسئولان اين نهاد در مقاطعي، تصريح مي كردند كه نام اسلامي اين نهاد ربطي به دين ندارد؛ وظيفه اين وزارتخانه همان وظيفه وزارت فرهنگ و هنر دوران پهلوي است. سر و كار ما با دين مردم نيست؛ ما بايد فرهنگ ملي و فرهنگ باستاني و رقص و آواز، و اموري از اين قبيل را ترويج كنيم؛ زبان فارسي و فرهنگ ملي ايران را بايد در كشورهاي ديگر رواج دهيم و كاري به اسلام نداريم!
در چنين وضعيتي، كه اين نهادهاي دولتي به وظيفه اجتماعي خود عمل نمي كنند، مردم وظيفه دارند خود، اين تكليف را برعهده گيرند. در اصل نيز اين وظايف برعهده مردم است، ولي شرايط پيچيده اجتماعي امروز اين وظايف را به دولت منتقل ساخته است. البته لازم است در اين مقام، وظايف دولت را توضيح داد، و اينكه آيا سلسله وظايفي وجود دارد كه اصالتا برعهده دولت بوده، مردم در آن نقشي نداشته باشند؛ يا برعكس، سلسله وظايفي وجود دارد كه خود مردم بايد انجام دهند، لكن چون از عهده مردم برنمي آيد يا آنان به قدر كافي داوطلب انجام دادن آنها نيستند، دولت به نيابت از مردم آنها را سامان مي بخشد. آموزش و پرورش از اموري است كه برعهده مردم است و آنان خود بايد بكوشند كه معارف اسلامي را در جامعه رواج دهند، اما امروزه به لحاظ شرايط اجتماعي، بخش هايي از اين وظيفه برعهده دولت گذاشته شده است و دولت بايد اين امور را سامان دهد و مردم نيز بايد از دولت انجام دادن آنها را مطالبه كنند. از اين روي، اگر دولت به هر دليلي اين وظيفه را به درستي انجام ندهد، از دوش مردم ساقط نمي شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ابي جعفر محمدبن علي بن ابن شهر آشوب السروي المازندراني، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص.400
2- تحريم (66)، 6.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14