(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 29 شهریور 1390- شماره 20028

معيار حب و بغض
فسق چيست، فاسق كيست؟



معيار حب و بغض

عليرضا شعاعي
در روايات بسياري به اين نكته كليدي توجه داده شده كه ايمان چيزي جز حب و بغض نيست. به اين معنا كه نقش عواطف و احساسات و ظهور و بروز آن در رفتار آدمي، در تحقق ايمان بسيار محوري است. از اينرو تولي و تبري به عنوان يكي از اصول دين و مذهب تعيين مي شود؛ زيرا كنش و واكنش هاي ايماني مي بايست بر محوريت تولي و تبري و حب و بغض باشد.
البته نبايد از اين نكته اساسي نيز غفلت ورزيد كه حب و بغض بايد تنها براي خدا باشد تا حب و بغض ايماني تحقق يابد. بنابراين، ملاك و معيار دوستي ها و دشمني هاي انسان بايدخدايي باشد.
اين در حالي است كه بسياري از كنش ها و واكنش هاي ما ريشه در بيرون از اين چارچوب و معيار سنجش دارد و بيش از آن كه اين معيار را مورد توجه قرار دهيم، به خواسته هاي خود توجه داريم و دوستي و دشمني هاي خويش را براساس آن مي سنجيم و موضع گيري مي كنيم.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا مفهوم و برخي از مصاديق حب و بغض ايماني را تبيين و بر اساس آموزه هاي قرآن تشريح نمايد.
سيره و سلوك حقاني علي(ع)
شايد بارها اين مطلب را درباره اميرمومنان علي(ع) ديده و يا شنيده باشيد كه ايشان خود معيار حق است. اين در حالي است كه همه انسانها بايد براساس معيار حق سنجيده و داوري شوند، ولي به فرموده پيامبر گرامي(ص): علي مع الحق و الحق مع علي، يدور حيثما دار؛ علي با حق و حق با علي است و حق بر محور علي مي گردد.
علت و چرايي اين حكم و وصف اختصاصي براي آن حضرت(ع) از اين روست كه ايشان از عصمت مطلق برخوردار است و در مقام فناي في الله درآمده است و ايشان يدالله، عين الله و اسدالله است. اگر حتي قايل به قرب الفرايض نباشيم، درباره ايشان نمي توان بيرون از دايره قرب النوافل سخن به ميان آورد و همان حكم روايت را درباره ايشان جاري نساخت. بر اين اساس، همان گونه كه خداوند در آيه 17 سوره انفال مي فرمايد: «و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي؛ تو تير نينداختي هنگامي كه تو تير انداختي بلكه خداوند است كه تير انداخت.»
همين مقام عظماي فنايي است كه همه وجودش را الهي ساخته و در مقام متاله قرار داده و رفتارش رباني شده و در مقام خلافت مطلق الهي نشسته است. بنابراين همه رفتار و سلوك وي از جمله حب و بغض او خدايي است، به گونه اي كه خداوند مي تواند تاسف و خشم و انتقام او را به خود نسبت دهد و بفرمايد: فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقنا هم اجمعين؛ هنگامي كه از آن قوم متاسف و نوميد شديم، از ايشان انتقام ستانديم و همه ايشان را غرق كرديم. (زخرف، آيه 55)
هرچند كه در سيره اميرمومنان (ع) موارد بي شماري را مي توان يافت كه بيانگر سلوك الهي ايشان در حب و بغض است؛ ولي شايد گزارش مولوي در مثنوي معنوي در برخورد با عمرو بن عبدود در جنگ و تف انداختن بر آن حضرت(ع) را خوانده يا شنيده باشيد كه بيانگر گوشه اي از وجود حقاني آن حضرت(ع) در حب و بغض ايماني و في الله است. مولوي مي سرايد:
از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلواني دست يافت
زود شمشيري برآورد و شتافت
او خدو انداخت در روي علي
افتخار هر نبي و هر ولي
آن خدو زد بر رخي كه روي ماه
سجده آرد پيش او در سجده گاه
در زمان انداخت شمشير آن علي
كرد او اندر غزايش كاهلي
گشت حيران آن مبارز زين عمل
وز نمودن عفو و رحمت بي محل
گفت بر من تيغ تيز افراشتي
از چه افكندي مرا بگذاشتي
آن چه ديدي بهتر از پيكار من
تا شدي تو سست در اشكار من
آن چه ديدي كه چنين خشمت نشست
تاچنان برقي نمود و باز جست
آن چه ديدي كه مرا زان عكس ديد
در دل و جان شعله اي آمد پديد
آن چه ديدي برتر از كون و مكان
كه به از جان بود و بخشيديم جان
در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كي داند كيستي
اي علي كه جمله عقل و ديده اي
شمه اي واگو از آنچه ديده اي
علي(ع) همه وجودش حق است و حب و بغض او تنها براي خدا و در راه خداست. اين گونه است كه هرگز اجازه نمي دهد تا چيزي جز خداوند در اخلاص عمل وي خدشه اي وارد سازد و از يدالله و اسدالله و عين الله بودن بيرون رود. او شير بيشه حق است و هرگز جز حق نمي انديشد، نمي بيند و جز بر حق و مدار آن نمي گردد. از اين رو حق نيز بر مدار علي(ع) مي گردد و هر كس بخواهد حق را از باطل جدا سازد مي بايست به علي(ع) بنگرد و از او بياموزد.
مدعيان دوستي و دشمني ايماني
اين در حالي است كه بسياري از مردم تنها مدعيان ايمان هستند و هرگز معيار دوستي و دشمني هايشان خدا نيست، بلكه خواسته ها و هواهاي نفساني شان حركات و سكنات ايشان را تعيين و مشخص مي كند و خواسته هاي دل است كه ريسمان بر گردن آنان افكنده و به هر سوي كه بخواهد مي كشاند.
به سخن ديگر، بسياري از مومنان همچون يهودياني هستند كه مدعيان محبت الهي و مدعان دوستي با خدايند. (مائده، آيه 18)
خداوند براي اين كه دوستان واقعي از مدعيان شناخته شود در آيه 69 سوره نساء شماري از گروه ها و اقشار مومنان را كه دوستان واقعي خدايند معرفي مي كند و مي فرمايد اين افراد دوستان واقعي خدا هستند و بر همين اساس در دنيا و آخرت از نعمت هاي خاص الهي برخوردار و بهره مند مي باشند. اين گروه دوستان واقعي خدا، كساني چون پيامبران، صديقان، شهيدان يا گواهان اعمال مردم، صالحان و همه همراهان نيك و صادق پيامبر(ص) هستند كه در اطاعت مطلق اويند.
از نظر قرآن، دوستان واقعي كساني هستند كه در اطاعت از پيامبر (ص) چون و چرا نمي كنند و مطيع محض آن حضرت هستند. (آل عمران، آيه 31) آنان سبك زندگي خود را چنان قرار مي دهند كه گام به گام بر سيره و سنت آن حضرت باشند و از آن تخطي نكنند و گفتار و كردار پيامبر(ص) و ديگر اسوه هاي مطلق الهي يعني اهل بيت(ع) را الگوي فكري و رفتاري خويش قرار مي دهند. (بقره، آيه 177 و نيز انسان، آيه8 و نيز احزاب، آيه21)
از اين رو در زندگي از سبك زندگي اهل بيت(ع) سرمشق مي گيرند و در برابر مؤمنان، فروتن (مائده، آيه 54) و در برابر كافران سرفراز و اهل عزت (همان)، اهل اطاعت محض از فرمان هاي پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) بي هيچ چون و چرا كردن (آل عمران، آيه 31 و نيز نساء، آيه 59 و آيات ديگر)، اهل جهاد و مجاهدت (مائده، آيه 54)، بي پروا در برابر مخالفان و سرزنش كنندگان (همان)، اهل انفاق در راه خدا (بقره، آيه 177)، اهل اطعام (انسان، آيه8) و مانند آن مي باشند.
اما مدعيان دروغين نه تنها سبك زندگي خويش را براساس آموزه ها و رفتار و گفتار پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) سامان نمي دهند، بلكه اهل دوستي حتي با دشمنان و كافران از مسيحيان و يهوديان و مشركان هستند و با آنان ارتباط برقرار كرده و ارتباط پنهان و آشكاري با آنان دارند. (آل عمران، آيه 28 و نساء، آيه 144 و نيز توبه، آيه 23 و ممتحنه، آيه1 و آيات بسيار ديگر)
حب و بغض ايماني، اقتضاي اين را دارد كه شخص تولي و تبري و دوستي كردن و دشمني كردن هايش را بر محور حق و ايمان سامان دهد. برائت جويي او مشركان و كافران را به سبب شرك و كفر داشته باشد؛ چنان كه حضرت ابراهيم(ع) اسوه انسان ها اين گونه بوده است. (توبه، آيه 114)
اما مدعيان دروغين، حب و بغض و دشمني و دوستي شان مبتني بر هواهاي نفساني است. از اين رو با مؤمنان سر لجبازي دارند و كينه شان را به دل مي گيرند، چرا كه آنان را از منكر و زشتي برحذر داشته يا به نقد رفتار و گفتار آنها پرداخته اند. نظارت ديگران را كه حكم و وظيفه مسلماني است، فضولي در كار خود مي دانند و بي تفاوتي كافران نسبت به رفتار و گفتار را عين تمدن و مدنيت مي دانند و به اين گونه تفكر و رفتار گرايش مي يابند. اين گونه است كه دوستان خويش را ازكافران و مشركان قرار مي دهند كه كاري به كارشان ندارند و به اصطلاح درحريم خصوصي و شخصي ايشان دخالت نكرده و فضولي نمي كنند.
برخي از اين مدعيان ايمان، كساني هستند كه كارهاي مؤمنان را به تمسخر مي گيرند و نماز و عبادت شان را استهزا مي كنند. اينان هرچند كه خود را در سنگر ايمان و مؤمنان معرفي مي كنند، ولي با ساختن جوك و لطيفه درباره مؤمنان و اهل آن، زمينه سرزنش و نكوهش مؤمنان را فراهم مي آورند و آب به آسياب دشمن مي ريزند و جو اجتماعي را عليه مؤمنان فراهم مي كنند.
از اين رو خداوند به كساني كه براي اهل ايمان و كارهاي مؤمنان، لطيفه و جوك مي سازند و خواسته و ناخواسته هنجارها و ارزش هاي بلند و والاي اجتماعي را به تمسخر مي گيرند و از ارزش مي اندازند و يا با بيان برخي از نكات و لطايف، زشتي ها را خوب و ارزشي جلوه مي دهند، هشدار مي دهد و آنان را از اين رفتار زشت برحذر مي دارد؛ زيرا اين گونه رفتار و كردار هماهنگي و همكاري با دشمنان و كافران و مشركان است. (مائده، آيه57)
خداوند در آيات 57 و 58 سوره مائده به يكي از مصاديق اين رفتار تمسخرآميز اشاره مي كند و به كساني كه هماهنگ با دشمنان و كافران به استهزاي نماز و اذان و آيين هاي اسلامي مي پردازند و بر رسوم و آداب اسلامي خرده مي گيرند و با لطيفه و جوك سازي عليه آيين هاي اسلامي عمل مي كنند، هشدار شديد مي دهد و از اين گونه دوستي و همكاري با دشمنان مي ترساند.
معيارهاي دوستي ايماني
دوستي و حب و بغض نسبت به ديگري مي بايست بر اساس معيارهاي اسلامي و ايماني و طبق خواست خداوند باشد. از اين رو لازم است در حب و بغض داشتن، به مسئله ايمان توجه ويژه اي مبذول داشت. نخستين معيار براي حب و بغض و گزينش دوست و دشمن اين است كه به ايمان آنان توجه شود. بنابراين، ايمان، معيار اصلي و تعيين كننده در اين موضوع است كه خداوند در آياتي از جمله72 سوره انفال و 71 سوره توبه به آن اشاره كرده است.
دومين معيار دوستي و دشمني، تقواست. براساس آموزه هاي قرآني، تقوا معياري ارزشمند براي انتخاب دوست و نيز حب و بغض داشتن نسبت به افراد است. (زخرف، آيه67) اگر كسي اهل تقواست، مي توان به او نزديك شد و با او دوستي كرد و هر چه شخص از معيارهاي تقواي عقلاني و عقلايي و الهي دورتر باشد، مي بايست از او دورتر شد؛ زيرا رفتارهاي اخلاقي دوستان تأثير زيادي در رفتار آدمي به جا مي گذارد. كساني كه اهل فسق و فجور هستند و برخلاف خوبي ها و نيكوئي هاي عرفي و اخلاقي رفتار مي كنند، انسانهايي نيستند كه آدمي بتواند با آنان ارتباط داشته باشد و يا علاقه و محبتي نسبت به آنان ابراز كند. به طور مثال ممكن است شخصي تقوا و ايمان بالائي داشته باشد اما ما از او به دلايل غيرايماني خوشمان نيايد و لذا براساس خواسته و هواي دلمان رابطه با او را قطع يا كم مي كنيم در صورتي كه اگر معيارمان ايمان و تقوا و خواست خدا باشد بايد با اينگونه افرادرابطه داشته باشيم ولو اينكه به دليلي نفساني و خودخواهانه از او خوشمان نيايد. پس معيار خوش آمدن از كسي يا بد شمردن كسي نبايد خواسته دلمان بلكه خواسته خداوند باشد.
از ديگر معيارهايي كه خداوند در قرآن براي دوستي و حب و بغض داشتن بيان كرده مي توان به صداقت و راستگويي (نساء، آيه69)، صلاح و درستكاري (همان)، علم و دانش (همان و به سبب اين كه مقام پيامبري يا گواهي ارتباط تنگاتنگي با علم و دانش دارد) و ديگر اصول اخلاقي اشاره كرد.
هر چه كمالات و فضايل اخلاقي در شخص بيشتر باشد، انتخاب وي براي دوستي و نيز دوست داشتن اين شخص، بيشتر مورد تاييد اسلام و قرآن است ولو اينكه هواي نفس ما چنين شخصي را خوش ندارد. به همان مقدار هر چه شخص گرايش به رذايل اخلاقي داشته باشد، مي بايست از او پرهيز كرد و دشمني نسبت به اين جنبه هاي منفي او لازم است. بنابراين، شخص مي بايست در انتخاب دوست به معيارهاي ايمان و اخلاق توجه خاص داشته باشد. (همان آيات پيش گفته و نيز مجادله، آيه22 و ممتحنه، آيه1)
به هر حال، آن چه مورد تأكيد در اين مقاله است، اينكه معيارهاي دوستي و دشمني ما نسبت به ديگران نه خواسته هاي نفساني و شيطاني ما بلكه مي بايست ايمان و اخلاق باشد. اقتضاي اخلاص در عمل اين است كه در مسايل سياسي و اجتماعي نيز اين گونه عمل كنيم و براي جناح بندي هاي سياسي و حزبي، موضع گيري هاي خود را نسبت به افراد سامان ندهيم؛ زيرا چنين رفتاري عين حب و بغض شيطاني است و به جاي اين كه شخص معيارهاي الهي را در نظر گيرد، در عمل بر اساس معيارهاي شيطاني به داوري و عمل رو آورده است.
در جامعه ايماني، به جاي اين كه حب و بغض ها براساس حزب و گروه و جناح سامان يابد، براساس ايمان و تقوا و اخلاق انجام مي گيرد. اين در حالي است كه با نگاهي گذرا در مطبوعات و رسانه هاي گوناگون در مي يابيم كه جداي از دسته بندي هاي اصولي سياسي ، برخي از دشمني ها و دوستي ها براساس جناح بندي و حزب بازي ها شكل گرفته است. اين گونه است كه در حق مؤمنان اجحاف روا مي شود و حق ايمان و مؤمن به درستي ادا نمي شود.
بسياري از مواضع سياسي و اجتماعي افراد به دور از معيارهاي قرآني انجام مي گيرد و معيارهاي شيطاني و هواهاي نفساني و خواسته هاي دلبخواهي است كه موضع گيري هاي افراد را تنظيم مي كند و مديريت مي نمايد. اين خطر بزرگي است كه جامعه ايماني و اسلامي را تهديد مي كند و به عنوان يك بحران اخلاقي در حال حاضر در سطوح مديريتي كشور وجود دارد و مي تواند در يك فرآيندي گسترش يافته و در سطوح مياني و پايين جامعه نيز فراگير شود.

 



فسق چيست، فاسق كيست؟

مرتضي عليمرداني
درجامعه اسلامي، عناويني چون كافر، مومن، فاسق، فاجر و منافق، موجبات نوعي از دسته بندي اجتماعي را فراهم مي سازد؛ زيرا هر يك از اين عناوين داراي بار حقوقي است و كسي كه به هريك از آنها متهم شود و درحق وي اثبات شود، از بسياري از حقوق شهروندي محروم مي شود؛ زيرا جامعه اسلامي، برمحور اعتقادات شكل گرفته و افراد آن براساس باورهاي خاص، جامعه را پديد آورده اند؛ بنابراين، برخلاف جوامع قومي و نژادي، كه مليت برمدار قوم و خون و نژاد و زبان و يا مرزهاي جغرافيايي واحد و مانند آن شكل مي گيرد، مليت آن بر مدار ملت دين اسلام تحقق مي يابد. از اين رو ملاك و معيار در شهروندي، امت است؛ هر چند كه برخي از ملت ها و نحله هاي ديگر چون اهل كتاب به عنوان اهل ذمه از حقوق محدود شهروندي بهره مي گيرند و عرض و مال و جانشان در صورت احترام و عمل به قوانين شهروندي اسلام، در امان مي باشد.
به سخن ديگر، برخي از عناوين در فرهنگ قرآني و اسلام بيانگر مرزهاي شهروندي و جدايي خودي از غير خودي است؛ زيرا شهروندي امت اسلام، تنها با شهادتين تحقق مي يابد و خون و نژاد و وحدت زباني و سرزميني و مانند آن نقشي در تحقق و يا نفي شهروندي جامعه اسلامي ندارد.
نويسنده دراين مطلب بر آن است تا يكي از عناوين مطرح در فرهنگ قرآني به نام فسق و فاسق را مورد بررسي و تحليل قرار دهد و ضمن بيان مصاديق آن، محدوديت حقوق شهروندي آن را بر اساس آموزه هاي قرآني تبيين نمايد.
مفهوم شناسي فسق و فاسق
بارها ديده شده كه شخصي از گروه هاي اجتماعي طرد مي شود.طرد اجتماعي به علل و عوامل متعددي انجام مي گيرد. يكي از علل طرد اجتماعي، اتهام به فسق و فجور است. فسق به رفتاري اطلاق مي شود كه بيرون از دايره هنجارهاي شناخته شده عقلاني و شرعي صورت مي گيرد.
بنابر اين انسان فاسق، شايد از نظر اعتقادي فردي راست انديش باشد، ولي در مقام عمل، انساني راست كار نيست.
به سخن ديگر، انسان منافق درفرهنگ قرآني به كسي گفته مي شود كه از نظر ظاهر و رفتارهاي اجتماعي، برپايه هنجارهاي عقلاني و شرعي عمل مي كند ولي از نظر اعتقادي هيچ باور و اعتقادي به خوب و بدهاي اخلاقي و بايد و نبايدهاي شرعي ندارد و اصولا منكر دين و شريعت اسلام است، در مقابل فاسق، كسي است كه از نظر اعتقادي درمرتبه اي از مراتب ايمان قراردارد، ولي در مقام عمل برخلاف باورهايش رفتار مي كند.
البته گماني دراين نيست كه بينش ها در نگرش ها و نگرش ها در بينش هاي آدمي تاثير متقابل دارد. از همين جا مي توان دريافت كه از نظر اعتقادي انسان فاسق از ايمان محكم و استواري برخوردار نيست، وگرنه رفتارهاي ضد هنجارهاي شرعي از خود بروز نمي داد. بنابراين از همين رفتارها مي توان دانست كه شخص فاسق، انساني سست ايمان است. از اين رو از محدوده بايدها و نبايدهاي شرعي بيرون مي رود و با آنكه به احكام شرعي اقرار و از نظربينشي التزام دارد، ولي در مقام عمل، چنين التزامي را مراعات نمي كند و برخلاف باورها رفتار مي كند. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص 636 ذيل واژه فسق)
انسان مؤمن زماني به فسق متهم مي شود كه در جامعه، رفتارهاي ضد شريعت و هنجارهاي شرعي را انجام دهد و نسبت به تذكرات و نهي از منكر ديگران واكنش منفي نشان داده و بدان ترتيب اثر ندهد. بنابراين، در تحقق معناي فسق عناصري چون مخالفت با موازين شرعي و هنجارهاي آن، اظهار و تكرار، عدم پذيرش نهي از منكر و رفتار برخلاف باور و ايمان شرعي نقش اساسي دارد.
بنابراين، كسي كه برخلاف موازين شرعي رفتار نمي كند و تنها برخلاف رسوم اجتماعي جامعه عمل مي كند، فاسق خوانده نمي شود. به عنوان نمونه اگر در جامعه اي داشتن موهاي بلند و گيس هاي افشان براي پسران و مردان، زشت باشد، و مردي برخلاف اين رسم اجتماعي، گيس داشته باشد، فاسق شناخته نمي شود، هر چند كه به سبب مخالفت با عرف اجتماعي، ممكن است قابل سرزنش باشد و بهتر آن است كه عرف مقبول اجتماعي را مراعات نمايد تا انگشت نما نشده و اين رفتار عامل وهن ايمان وي نشود. پس در صورتي شخص فاسق شناخته مي شود كه برخلاف موازين شريعت رفتار كند.
در فرهنگ قرآني دامنه فسق از مخالفت با شريعت نيز فراتر است؛ زيرا در آيه 74 سوره انبياء، رفتارهاي خلاف عقلانيت چون همجنس گرايي را به عنوان عمل فاسقانه معرفي مي كند. البته شايد بتوان اين نوع عمل را نيز در دايره مخالفت با شريعت قرار داد، زيرا احكام عقلاني همواره مورد تأييد و امضا شريعت مي باشد و اين خوب و بدهاي عقلاني به عنوان بايدها و نبايدهاي شرعي محسوب شده و مخالفت با آن به عنوان مخالفت با شريعت شمرده مي شود.
همچنين اگر شخصي مخالفت شرعي را در نهان انجام دهد و تلاش بر مخفي كاري داشته باشد، هر چند كه عده اي با تجسس و روش هاي ديگر، از اين عمل آگاه شوند، به عنوان شخص فاسق ناميده نمي شود. زيرا شرط در فسق، اظهار خلاف شريعت در رفتارهاي اجتماعي است. چنان كه اگر شخصي گمان كند كه عمل و رفتار وي هنجاري است در حالي كه اين گونه نيست، فاسق نيست؛ زيرا از حكم شرعي آگاهي نداشته و يا گمان وي آن بوده است كه اين عمل شرعي است. بنابراين، اگر گمان كند كه مثلا تراشيدن ريش و محاسن با تيغ، اشكال شرعي ندارد، يا اينكه آن را عمل هنجاري عقلاني بداند، فاسق شمرده نمي شود.
اگر كسي غافل از رفتارهاي ضدهنجاري خود باشد و با تذكر كلامي يا تشر زدن در برخي از موارد، از غفلت خارج شود و ترك عمل خلاف شريعت نمايد، به عنوان فاسق شناخته نمي شود؛ زيرا بسياري از مردم يا از احكام شرعي غافل مي شوند يا در مقام عمل در غفلت قرار مي گيرند و موضوعي را ضد هنجارهاي شريعت نمي شناسند و بدان اقدام مي كنند.
به هرحال درتحقق عنوان فسق نسبت به شهروندان امت اسلام شرايطي مطرح مي باشد كه نمي توان از آن چشم پوشيد و شخصي را به خاطر عملي اشتباه يا خطا يا اشتباه در تطبيق يا حكم و مانند آن متهم به فسق نمود و آثار فاسق را بر وي بار كرد و او را از بسياري از حقوق شهروندي چون پذيرش شهادت و گواهي و مانند آن محروم ساخت.
مصاديقي از رفتارهاي فاسقانه
براي اينكه مفهوم فسق بهتر شناخته شود، برخي از مصاديق قرآني فسق در عمل اجتماعي دراين جا بيان مي شود.
خداوند در آيه 55 سوره نور يكي از مصاديق فسق را بازي با ايمان مي داند. به اين معنا كه اگر شخص نسبت به حق آگاهي يابد و بدان ايمان آورد ولي به هر علتي كفر بورزد، در حكم فاسق شناخته مي شود. البته مي توان براساس اين آيه كساني را هم كه تنها به حق آگاه شده و نسبت به آن شناخت يافته اند، ولي رفتارهاي ضدشناختي خود را ادامه مي دهند و براساس موازين كفر عمل مي كنند، فاسق شمرد، زيرا ملاك در فسق اين افراد، ايمان و ارتداد نيست، بلكه شناخت حق و كفر به آن، آنها را در دايره فاسقان قرار مي دهد. براين اساس، مي توان گفت كه دو دسته حق شناسان منكر و مرتدان، اگر به رفتارهاي ضدشريعت خويش ادامه دهند، در حكم فاسقان هستند. (نگاه كنيد، روح المعاني، جلد10، جزء18، ص299)
خداوند در آيه 49 كساني را كه به تكذيب آيات قرآني مي پردازند تا برخلاف آن عمل كنند، انسان هاي فاسق مي شمارد؛ زيرا هنگامي كه حقايق روشن درآيات الهي و وحياني بيان شد، انكار و تكذيب و عمل و رفتار برخلاف آنها نشان از فسق ايشان مي كند؛ زيرا حاضر نيستند در چارچوب اصول عقلاني و شرعي كه بر پايه خوب و بد و زشت و زيبا بنياد نهاده شده عمل كنند.
اعتراض و رويگرداني از قضاوت پيامبر(ص) و ولايت و حاكميت ايماني و مراجعه به طاغوت و حاكميت و حكومت آن، از ديگر مصاديق رفتارهاي فاسقانه است كه در آيه 49 سوره مائده بيان شده است.
انحرافات جنسي و همجنس گرايي كه برخلاف اصول عقلاني است و شريعت، آن را عامل تباهي و فساد خانواده و جامعه مي شمارد، ازديگر رفتارهاي فاسقانه اي است كه در آيه 74 سوره انبياء تبيين شده است.
برخي از بدعت ها در دين هر چند كه در چارچوب كليات آن مي باشد، ولي به سبب سخت گيري ها و ايجاد تنگناها در زندگي، زمينه ساز انحراف و فسق مي شود. از جمله اينكه كساني چون راهبان مسيحي كه براي خود رياضت هايي تعيين مي كنند و براي صرف تمام زندگي در عبادت از تشكيل خانواده سر باز مي زنند، گاه براي پاسخ گويي به نيازهاي طبيعي و غريزي خود، در دام فسق و فجور مي افتند. با نگاهي به زندگي راهبان و كشيشان كاتوليك مي توان دريافت كه چرا زندگي مجردي، آنان را به هم جنس گرايي و تجاوز به كودكان سوق داده است و حتي از زندگي مردمان مومن عادي خارج شده اند؟ خداوند در آيه 27 سوره حديد برخي از بدعت هاي به ظاهر مثبت را عامل فسق برمي شمارد و به مومنان هشدار مي دهد كه زندگي معتدل را براساس آموزه هاي وحياني در پيش گيرند و براي خود قوانين سخت و دشوار وضع نكنند تا در انجام آن فرومانند يا مرتكب رفتارهاي پست تر و زننده تر شوند.
از ديگر مصاديق فسق و فجور مي توان به عدم اطاعت از رهبران اسلامي و ترك صحنه هاي جهادي (توبه، آيات 49 و 53 و مائده، آيات 21 تا 25) اشاره كرد. كساني كه برخلاف فرمان هاي رهبران اسلامي از مشاركت در ميادين گوناگون سياسي و اجتماعي بويژه نظامي سر باز مي زنند، راه فسق را در پيش گرفته اند، زيرا اطاعت از رهبري، نشانه ايمان است.
تضييع حقوق ديگران و ناديده گرفتن آن در اجتماع، از ديگر عواملي است كه نشان از فسق شخص مي كند. كساني كه به هر دليلي حق ديگران را آنان ضايع مي كنند، بايد بدانند كه چنين رفتاري فاسقانه است و آثار و تبعات فسق را بر آنان بار مي كند. (بقره، آيه 282) همچنين ضرررساني به ديگران در معامله و يا گواهي در آن، از ديگر مصاديق فسق است كه در آيه 16 سوره اسراء بيان شده است.
كساني ممكن است خود اهل فسق و فجور نباشند، ولي به سبب بيمار دلي و نفاق، ديگران را به منكرات تشويق كنند، چنين افرادي نيز بايد بدانند كه در مسير فسق و فجور گام برمي دارند و اگر با نگاهي بصيرت گون به خود بنگرند، فسق خود را مي بينند؛ زيرا تشويق ديگران حكايت از گرايش فاسقانه دارد كه در دام آن خواهند افتاد. (توبه، آيه 67)
همچنين كساني كه خدا را فراموش مي كنند، در دام فسق گرفتار خواهند شد، زيرا فراموشي خداوند آنان را به فراموشي خود مي كشاند، به گونه اي كه در ورطه فساد و فسق مي افتند و در آن غرق مي شوند. (حشر، آيه 19) دنياطلبي و ترجيح تعلقات مادي بر محبت خدا و پيامبر(ص) و عمل به آموزه هاي آن، نيز عامل ديگري در فسق افراد است كه در آيه 24 سوره توبه و 20 سوره احقاف بيان شده است.
دوستي با كافران و روابط نزديك و ولايي با آنها از ديگر مصاديق فسق است كه خداوند در آيات 80 و 81 بيان كرده است. به اين معنا كه هرگونه ارتباط نزديك و ولايت پذيري حكومت و حاكميت آنان، شخص را از دايره اسلام به دايره فسق وارد مي كند. بنابراين نمي توان دوستي و پذيرش حكومت و حاكميت كافران، را امري عادي جلوه داد، زيرا چنين رفتاري حتي اگر به تولي در حد حاكميت و حكومت نرسد و تنها در حوزه دوستي خلاصه شود، به سبب اينكه نوعي حاكميت را براي كافر به ارمغان مي آورد، فسق شمرده مي شود.
عهدشكني و پيمان ها را نقض كردن و بدان وفاننمودن از ديگر مصاديق فسق است كه در آيات چندي از جمله 26 و 27 و نيز 99 و 100 سوره بقره بيان شده است.
تهمت و قذف به مؤمنان و نسبت زنا به زنان عفيف، از ديگر مصاديق فسق است كه خداوند در آيه 4 سوره نور متعرض آن شده و حتي مجازات خاص تازيانه را براي آن به عنوان حدي از حدود الهي معين كرده است.
اين ها تنها شماري از مصاديق قرآني فسق است. با نگاهي به همين موارد مي توان دريافت كه رفتارهاي فاسقانه، ناهنجاري هاي اجتماعي هستند كه موجبات تباهي شخص و جامعه را فراهم مي آورد. از اين رو خداوند در حق فاسقان، سخت گيري هائي روا داشته كه در ادامه به برخي از آنها اشاره مي شود.
سلب برخي از حقوق شهروندي فاسقان
از آن جايي كه فسق و فجور عامل مهمي در نابودي و فروپاشي جامعه است (بقره، آيه59 و اعراف، آيه 165 و اسراء، آيه16) خداوند، نسبت به فاسقان سخت گيري هاي خاص را اعمال كرده است. براساس آيه 59 سوره مائده مي توان دريافت كه فسق، عامل خشم الهي و انتقال از فاسقان مي باشد؛ زيرا خداوند برخي از اهل كتاب را به سبب فسق ايشان، در همين دنيا مجازات كرده و از آنها انتقام ستانده است.
انسان فاسق در جامعه مطرود است. اين طرد اجتماعي گاه به شكل محروميت از برخي از حقوق شهروندي خودنمايي مي كند. از جمله اينكه در دادگاه ها و مانند آن، گواهي و شهادت فاسق پذيرفته نمي شود و اگر خبري بدهد، متوقف به تحقيق و پژوهش در صحت و سقم آن است. (حجرات، آيه6)
فاسق ازنظر اجتماعي كسي است كه شخصيتش ساقط شده و به عنوان يك شهروند معمولي با او مواجه نمي شوند. از اين رو وي را همانند ديگر مؤمنان در يك كفه ترازو قرار نمي دهند، بلكه فاسق در كفه اي و مؤمن در كفه اي ديگر قرار مي گيرد. اين مرزبندي ميان فاسق و غير فاسق، به نوعي مرزبندي در حقوق شهروندي و بهره گيري از آن است. (سجده، آيه18)
ازنظر اسلام كساني كه فاسق هستند، از بسياري از حقوق شهروندي خود بي بهره مي شوند. از جمله اينكه خرده گيري و عيب جويي از آنها جايز است و گناه و جرم حساب نمي شود؛ زيرا خود شخص، شخصيت اجتماعي و حقوق طبيعي اجتماعي خودش را از ميان برده و اجازه داده است تا مورد طعن و خرده گيري و عيب جويي ديگران قرار گيرد. (مائده، آيه59 و نيز روح المعاني، ج4، جزء6، ص253)
فسق همچنين موجب مي شود تا مؤمنان مجاز به خشم گيري بر فاسقان باشند؛ چنانكه خداوند فسق اهل كتاب را عامل خشم و غضب مسلمانان نسبت به آنان دانسته است. (مائده، آيه59 و نيز مجمع البيان، ج3و4، ص330)
كساني كه فاسق هستند جايز است كه مسلمانان آنان را طرد كرده و روابط خود را با آنها از هم بگسلند. حتي بر خويشان است كه روابط فاميلي خود را با فاسقان كاهش داده و يا قطع پيوند و رحم كنند. (بقره، آيات26 و 27 و نيز توبه، آيات7و 8)
فسق عامل بسياري از بدبختي هاي شخص در دنيا و آخرت است؛ زيرا فاسق ازنظر شهروندي انساني غيرسالم تلقي شده و از بسياري از حقوق محروم مي گردد به گونه اي كه در جامعه نمي تواند پست ها و مناصبي را در اختيار گيرد، چنان كه در آخرت نيز از رضوان الهي و مغفرت محروم خواهد شد (توبه، آيات77 تا 80 و نيز 96 و منافقون، آيه6) اين افراد مورد لعن و نفرين قرار مي گيرند (مائده، آيه24 و 25) و در دنيا و آخرت ذليل و خوار خواهند بود. (احقاف، آيه20 و حشر، آيه5)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14