(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 12 مهر 1390- شماره 20039

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
كساني كه مواضعشان تغيير مي كند از انقلاب نيستند
امر ونهي مسئولان و التهاب آفريني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
كساني كه مواضعشان تغيير مي كند از انقلاب نيستند

ماندگاري نهضت هاي الهي
اگر كسي خيال مي كند كه اين ملّت را مي شود با تهديد ترساند، سخت در اشتباه است. اگر كسي خيال مي كند كه مواضع مسئولان اين كشور را مي توان با تهديد تغيير داد، سخت در اشتباه است. اگر مواضع كسي تغيير پيدا كند، از اين ملّت و از اين انقلاب نيست. آن كسي كه متعلّق به اين انقلاب، مبعوث و مطلوب اين انقلاب و محبوب اين مردم است، براي مصالح و خواست اين مردم، براي انقلاب اين مردم ـ كه برايش اين خونهاي پاك را بر زمين ريختند و اين مجاهدات بزرگ را انجام دادند ـ در مقابل دشمنان اين مردم مي ايستد و سر سوزني تسليم فشارهاي دشمنان اين ملّت نمي شود.
امروز خبر انقلاب ما عبارت از قدرت روزافزون اين نظام الهي و اين انقلاب، ايستادگي روزافزون اين مردم و ضعف و ناكامي روزافزون دشمنان است. خبر تازه ي ما و قضيه ي اين انقلاب، اين است و همين هم خواهد بود. همچنان كه پيامبران به طور عام و بدون استثنا، بر دشمنانشان پيروز شدند؛ اين انقلاب هم بدون هيچ ترديدي بر دشمنانش پيروز خواهد شد.
امام ده سال در ميان اين مردم بود و رفت. امام نيست؛ اما پيروزي اين مردم، پيروزي امام است. وقتي مي گوييم كه امام پيروز شد، لازم نيست معنايش اين باشد كه امام تا ابدالدّهر در ميان اين مردم بماند؛ بلكه وقتي اين ملّت و اين انقلاب پيروز شد، امام پيروز شده است. دشمن انقلاب كه شكست خورد، دشمن امام شكست خورده است.
پيامبران در بين راه از دنيا رفتند. در تيه چهل ساله ي بني اسرائيل كه بعدش به قدرت و حكومت رسيدند، حضرت موسي از دنيا رفت، جناب هارون از دنيا رفت؛ اما نهضت موسي پيروز شد. افراد، ماها، مسئولان، آدمهايي كه در انقلاب مسئوليتي بر دوششان است، مي روند. اشخاص به معناي انقلاب و نشان دهنده ي انقلاب نيستند. ماها مي رويم؛ آن كه مي ماند، اين انقلاب است؛ آن كه مي ماند، اين ملّت است؛ آن كه پيروز مي شود، كشور ايران اسلامي است و اين پيروزي در انتظار شماست.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران ـ 12/11/75
تحوّل نظام سياسي، معجزه ي انقلاب اسلامي
امام بزرگوار، نهضت عظيمي را در ايران سازماندهي كرد كه ابعاد آن از ايران فراتر بود. بهره مندان از اين انقلاب، فقط ملّت ايران نبودند؛ بلكه جهان اسلام و ـ با يك ديد ـ فراتر از جهان اسلام را هم شامل مي شد. در ايران، تأثير و نتيجه كوتاه مدّت بسيار مهمّي كه بر اين نهضت مترتّب شد، دگرگوني نظام سياسي در اين كشور بود. امام بزرگوار به كمك اين ملّت بزرگ، يك نظام سياسي فاسد و وابسته و منحرفي را برانداخت و به جاي آن، نظام سالم و مستقلّ و كارآمدي را در كشور ايران برسر كار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاي اساسي اين دو نظام، نكته مهمّي است كه در اين صحبت كوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مي كنم.
آن نظام سياسي اي كه امام بزرگوار ما با نهضت خود و به كمك اين ملّت از بين برد ـ يعني نظام فاسد و وابسته پادشاهي ـ نظامي بود كه سردمداران و مسؤولان و رؤساي آن، به سرنوشت ملّت ايران و جوانان اين كشور اهميتي نمي دادند و كشور و ملّت را به سمت وابستگي هر چه بيشتر سوق مي دادند. سعادت مردم به عنوان يك هدف، براي آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره كشور، با الگوهاي غلط و نامتناسبي انجام مي شد، كه از كشورهاي بيگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمي شد؛ يعني يك نظام استبدادي و ديكتاتوري محض، تحت نامهاي گوناگون و با روشهايي كه هيچكدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملّت و متوجّه به مصالح آنها نبود.
در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بي بند و باري بودند، يا به تعبير درست تر، به سمت فساد و بي بند و باري و خودباختگي و بي ايماني سوق داده مي شدند. يعني حركت ملّت را اين طور تنظيم كرده بودند كه روز به روز در كشور، بي ايماني همه گيرتر شود و مردم از ايمان معنوي درست محروم بمانند و به فساد و بي بند و باري كشانده شوند و خودباختگي در مقابل بيگانگان در آنها تقويت گردد و استقلال اقتصادي و فرهنگي در كشور، مفهومي نداشته باشد. جهت كلّي حركت در آن نظام منسوخ و فاسد، اين بود.
در اين مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در اين بود كه به جاي آن نظام فاسد، يك نظام سياسي در اين كشور برقرار كرد كه به جاي بي اعتنايي به مردم، عشق به مردم بر آن حاكم است. به جاي بي توجّهي به سرنوشت ملّت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملّت و عشق به سرنوشت جوانان و اهميت فوق العاده به آنها در آن مطرح است. به جاي خودباختگي در مقابل بيگانگان، خودباوري در ميان مردم روز به روز توسعه پيدا مي كند. به جاي وابستگي سياسي و اقتصادي و فرهنگي به بيگانگان، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي هدف قرار گرفته است.
ملّت ايران، در بينش نظام سياسي اي كه امام بزرگوار در اين كشور برقرار كرد، نيازي ندارد كه روشهاي زندگي خود را از ديگران تقليد كند و ياد بگيرد؛ زيرا داراي فرهنگ غني و عميقي است. اسلام را دارد، آموزشهاي قرآني را دارد، دستورات الهي را دارد، سنّتهاي اصيل ملّي و بومي خود را دارد و مي تواند يك زندگي شيرين، زيبا، باشكوه، مرفّه و همراه با عزّت را براي خود ترتيب دهد. تفاوت شكل نظام اسلامي اي كه امام بزرگوار در اين كشور مستقر كرد، با نظام فاسدي كه قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظيم زمان ما در اين كشور مستقر بود، اين قدر عميق و آشكار است. وقتي نگاه كنيد و دقّت نماييد، مي بينيد كه همه نقاط منفي اي كه در نظام منحط ّ پهلوي بر ملّت ايران تحميل شده بود و جزو خصلتهاي ذاتي آن نظام سياسي بود، در نظام سياسي اي كه امام بزرگوار در اين كشور به وجود آورد، به نقاطي كه صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبديل شده است.
در نظام اسلامي، مردم به خودشان ايمان و اعتقاد دارند؛ نظام سياسي براي خود احترام قائل است؛ زير بار تحميل قدرتمداران جهاني و سلطه استكباري نمي رود؛ استقلال كشور، متّكي به منافع و مصالح خود اين مردم است، نه متّكي به خواست و مصالح بيگانگان؛ مسؤولان كشور، منتخبان خود ملتند، نه تحميل شده به وسيله اجانب، يا به وجود آمده در كودتاهاي نظامي و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، هيچ نقشي نداشتند؛ اما در نظام اسلامي، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، همه نقش و تأثير را دارا هستند.
آنچه را كه امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد ـ كه آن هم از ايمان و توكّل و شخصيّت مستحكم او سرچشمه مي گرفت ـ بر اساس اسلام بود. يعني هدفهاي نظام اسلامي، هدفهاي اسلامي است؛ هدفهايي است كه در قرآن و اسلام تعريف شده است. روشها و برنامه هاي نظام اسلامي هم، همان مقرّرات و برنامه ها و احكامي است كه در منابع اسلامي تبيين و معيّن شده است؛ يعني نظام اسلامي، نظامي است كه صددرصد برخاسته از اسلام است.
...ملاحظه كرديد كه امام بزرگوار در طرّاحي اين انقلاب و در تنظيم نظام سياسي بر اساس اين انقلاب ـ يعني تشكيل حكومت و نظام جمهوري اسلامي ـ به فضل پروردگار و به هدايت الهي، روشي را برگزيد كه روش پيامبران و بندگان متّصل به منبع غيب است. اين، به خاطر آن است كه امام، قرآن را دوست مي داشت، خود شاگرد مكتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد مي كرد و قرآن براي او برنامه زندگي به حساب مي آمد. اين، يكي از نتايج و آثار بزرگ و شكوهمند آن حقيقت است.
بيانات در اجتماع با شكوه زائران مرقد مطهر
حضرت امام خميني ( ره ) ـ 14/3/76
پاورقي

 



امر ونهي مسئولان و التهاب آفريني

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
3- امر و نهي مسئولان و التهاب آفريني در جامعه
بديهي است كه بعضي از رفتارهاي ناهنجاري كه در جامعه اسلامي سر مي زند، از ناحيه برخي مسئولان نظام است. از اين روي وظيفه اقتضا مي كند كه آنان نيز مخاطب امر به معروف و نهي از منكر قرار گيرند. از سوي ديگر، به فرمايش مقام معظم رهبري، نبايد افراد در جامعه اسلامي دست به اقدامي بزنند كه به ايجاد التهاب در جامعه بينجامد. حال پرسش اين است كه چگونه مي توان هم به فريضه امر به معروف و نهي از منكر درباره مسئولان عمل كرد و هم از ايجاد التهاب در جامعه جلوگيري كرد؟ آيا اين دو با هم قابل جمع اند؟
به نظر مي رسد پاسخ اين پرسش، چندان سخت نباشد؛ زيرا وقتي مقام معظم رهبري تأكيد دارند كه دشمنان درصدد ايجاد التهاب در جامعه اند و بايد مردم بكوشند تا آنان به اين هدف خود نائل نگردند، مرادشان اين نيست كه امر به معروف و نهي از منكر ديگر منسوخ شده است؛ بلكه ايشان به امر به معروف و نهي از منكر در قبال مسئولان نظام عنايت خاص دارند. آنچه كه بيشتر در نظر ايشان است، كيفيت عمل است. ايشان تصريح فرمودند: «در نظام اسلامي اگرچه رسم و سنت انتقاد و نصيحت مشفقانه به مسئولان، يكي از مواهب الهي و مفاخر اسلامي و مايه رشد و ارتقا و پيشرفت امور و مصداق بارز فريضه امر به معروف است و بايد در جامعه بماند، و توسعه و كيفيت بيابد، ولي مخلوط كردن اين كار مستحسن و لازم، با اشاعه روحيه بدبيني و سوءظن به كارگزاران اصلي كشور و بدگويي از آنان- كه به تضعيف روحيه يا تضعيف جايگاه آنان بينجامد- خطايي بزرگ و خيانت آميز خواهد بود.»1 بنابراين ممكن است كساني در پي تحريك مردم به سبب برخي حساسيت ها باشند، و از آنها در جهت مقاصد خود، سوءاستفاده كنند. آنان در پي اين اند كه تحريكاتي در مردم ايجاد، و آنان را عصباني كنند تا يك رفتار نامناسبي از كسي سر زند و آن وقت، بتوانند از آب گل آلود ماهي بگيرند. ما بايد در اينجا بكوشيم بهانه به دست دشمن ندهيم؛ نه اينكه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كنيم.
امر به معروف و نهي از منكر، در هيچ حال ترك كردني نيست و اگر زماني اين فريضه فراموش شود، دين از بين مي رود و هيچ واجبي اقامه نخواهد شد. شياطين درصددند تا با اجراي نقشه اي در اين زمينه، در هر حال پيروز ميدان باشند؛ اگر رفتاري از كسي سر زد كه تنش و التهاب در جامعه را به همراه داشته باشد، و جامعه دچار هرج ومرج و ناامني گردد، آنان پيروز ميدان خواهند بود و چنين رخدادي به نفع آنان خواهد بود. از سوي ديگر هم، اگر به بهانه عدم ايجاد التهاب و ثبات و امنيت در جامعه، كساني امر به معروف و نهي از منكر را ترك كنند، باز هم آنان به هدف خود رسيده اند. پس بايد تدبيري انديشيد كه هيچ يك از اين دو موفقيت براي دشمن به دست نيايد و در ميان اين دو نقشه شيطاني، راه صحيح را برگزيد تا هيچ يك از آنها محقق نگردد.
پس بايد امر به معروف و نهي از منكر براي مسئولان به گونه اي باشد كه بهانه به دست دشمن ندهد. فعاليت هايي همچون نوشتن اعلاميه ها، تهيه طومار و فرستادن آن براي روزنامه ها و مسئولان، تدوين نامه هاي اعتراضي براي مسئولان، تدوين مقالات و ايراد سخنراني هاي اعتراضي به عملكرد نامطلوب برخي از مسئولان، تا زماني كه به التهاب در جامعه نينجامد، نه تنها مذموم نيست، بلكه از باب امر به معروف و نهي از منكر، واجب هم مي گردد.
4- امر به معروف و نهي از منكر و آزادي
از آنچه در برخي از فرازهاي پيشين گذشت، آزادي به مفهومي كه امروز در دنياي غرب ترويج مي شود، با امر به معروف و نهي از منكر تنافي دارد، اما اگر آزادي در چهارچوب ارزش هاي اسلامي معنا گردد، هيچ گونه تنافي وجود نخواهد داشت. اگر بپذيريم كه آزادي بايد در محدوده قانون اسلام باشد و از سوي ديگر بپذيريم كه يكي از قوانين اسلام، امر به معروف و نهي از منكر است، دايره آزادي به همه قوانين اسلام از جمله امر به معروف و نهي از منكر محدود مي شود.
امروزه بت عصر ما، همين آزادي است و به جاي خدا بت آزادي پرستش مي شود. بديهي است كه اگر آزادي را به معناي غربي آن بگيريم كه براساس آن هيچ كس حق ندارد در امور مربوط به كس ديگر دخالت كند، امر به معروف و نهي از منكر، از آن رو كه دخالت در امور ديگران شمرده مي شود، با آزادي در تنافي خواهد بود. با وجود چنين منافاتي، بايد فرد تصميم بگيرد؛ يا آن آزادي را بپذيرد و دستور خداوند را كنار زند، يا اينكه به دستور خداوند گردن نهد و آزادي را كنار گذارد. به همين جهت است كه از ديدگاه غربيان، امر به معروف و نهي از منكري كه از ضروريات دين و واجب ترين واجبات اسلام است، فضولي و دخالت در كار ديگران به شمار مي آيد. براساس همين برداشت از آزادي است كه افزون بر امر به معروف و نهي از منكر، برخي ديگر از فروع دين همچون تو لي و تبري، جهاد و حج كنار زده مي شود و كار سرانجام بدانجا كشيده خواهد شد كه ديگر از اسلام چيزي باقي نخواهد ماند.
تحت تأثير فرهنگ منحط غربي، در جامعه اسلامي ما، تا مدتي، بت آزادي جاي خدا را گرفت؛ تا زماني گفته مي شد: «هر چه كه خدا بگويد عمل مي كنيم»، اما كار بدانجا كشيده شد كه گفته مي شود؛ «ما آزاديم و هرگونه كه بخواهيم عمل مي كنيم.» ترويج آزادي به شيوه غربي، يعني جايگزيني آن به جاي خدا. آزادي واژه مقدسي است ولي تحت لواي اين واژه، به هر عملي دست مي زنند؛ به نام آزادي ضروريات اسلام را در كشور اسلامي به تمسخر مي گيرند. بايد ريشه را كند، تا ريشه فاسد است هر روز برگي تازه درمي آورد. بايد متوجه باشيم كه امروز به اسم واژه مقدس آزادي، بزرگ ترين خيانت به اسلام و فرهنگ اسلامي صورت مي پذيرد. فرهنگ اسلامي، فرهنگ مسئوليت و معناي آزادي به معناي غربي آن، نفي هرگونه مسئوليت است. البته، واژه آزادي با معناي اسلامي آن، واژه اي مقدس است؛ اما غربيان، آزادي بي حد و مرزي را دنبال مي كنند كه در آن خواهش هاي نفساني و حيواني خود را اشباع نمايند: أفرأيت من اتخذ الهه هواه؛2 «آيا ديدي كسي را كه هواي نفس خويش را معبود خود برگزيده است.» آزادي در فرهنگ غربي، ارزش ها را انكار مي كند و اين ارزش ها را محدودكننده انسان ها مي داند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مقام معظم رهبري، پيام به مناسبت دومين سالگرد ارتحال امام خميني(ره)
13/3/.1370
2- فرقان (25)، .43

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14