(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 25 مهر 1390- شماره 20050

ايدئولوژي هاي الحادي مؤثر در افكار بابيان
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نهضت امام متكي به تشكيلات حزبي نبود

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ايدئولوژي هاي الحادي مؤثر در افكار بابيان

دوم از طريق سفرايي كه از طرف دولت بريتانيا وارد بوشهر و فارس و بالاخره تهران مي شدند، نظير سرجان ملكم(كه در1800 م. وارد تهران شد و در1801م. قرار دادهاي سياسي و بازرگاني با ايران منعقد كردوبسياري را ازبوشهر تا تهران و از شاه تا مأمور اصطبل، با رشوه نمك گير انگليس كرد!) و سرهارفورد جونس(كه در 1809م. وارد تهران شد و عهدنامه ي مجمل را منعقد نمود وپس از آن مجدّداً سرجان ملكم در1810م. عازم تهران شد و عهدنامه ي مفصّل را در1812م. با ايران منعقد كرد) و سرگوراوزلي(كه پس از عهدنامه ي مفصّل در1812م. در تهران ماند و براي معاهده ي صلح1813م. بين ايران و روس تلاش كرد)و مستر موريه(سفير انگليس در انعقاد قرارداد دفاعي1814م. با ايران) و لردكرزن و همراهانشان و ساير ديپلمات هاي انگليسي كه از آن زمان به تهران رفت و آمد كرده يا در تهران و تبريز و مشهد و ساير نقاط ايران مقيم بودند.73
همگي آن ها بالقوّه يا بالفعل و به طور شفاهي يا با كتب(به زبان اصلي يا ترجمه)و مطبوعات،باعث انتقال اطلاعات مربوط به تحوّلات سياسي-اجتماعي-اقتصادي و فكري انگليس به ايران مي شدند. علاوه بر اين، برخي از مبلّغان مسيحي پروتستان نظير هنري مارتين(فعّال تبليغي در هندوستان) به سمت ايران هدايت گرديدند و شديداً در تهران و تبريز و اصفهان و شيراز و ساير نقاط مشغول فعّاليت و باني انتقال تجارب انگليسي به ويژه دشمني با سازمان روحانيت و مرجعيّت و لزوم كاهش اختيار علماي شيعه و تضعيف دين و اهتمام به امور دنيوي با گريز از برخي احكام شرعي مثل حرمت ربا بودند.74 احتمالاً هم علي محمدشيرازي بهره ي وافري از ميراث تبليغي مارتين در شيراز برد.
سوم از طريق معدود ايرانياني كه مسافر يا مقيم انگلستان مي شدند، مانند ميرزاملكم خان(معاصر علي محمد باب) كه مدّت ها مقيم لندن بود و شرح مختصري از ارتباط احتمالي او و نشريه اش(قانون) با ازليان به نقل از پروفسور حامد الگار گذشت.
همچنين از طريق نشرياتي كه در مصر و هندوستان و اروپا چاپ مي شد، بعضي از تحوّلات فكري و اجتماعي انگلستان وارد ايران شده و در اختيار بابي ها و بهائيان يا ساير مردم مستعد بابيگري قرار مي گرفت.
¤ ايدئولوژي هاي الحادي مؤثر اروپايي در افكار نخستين بابيان:از آنجا كه برخي از جريانات سياسي-ايدئولوژيك بسيار مهم و تعيين كننده ي غير ديني يا الحادي اروپا در انگلستان شكل گرفته است و اين جريان مقدّم يا معاصر بابيّه است و به نظر نگارنده،گذشته از افكار فلاسفه ي قرن19-18 فرانسه و شعار هاي انقلاب كبير فرانسه،همين جريانات بزرگ ايدئولوژيك هم به علي محمدشيرازي و دوستان آينده اش در ايران و عراق و هندوستان، به خصوص در بوشهر منتقل گرديده بود،مختصري درباره ي آنها توضيح داده مي شود:
1-ماركسيسم: كارل ماركس و دوست و همكارش فريدريش انگلس در نيمه ي اوّل قرن نوزدهم آثاري پديد آورده اند كه مي تواند برخي از تعاليم و احكام و شعارهاي نخستين با بيان را به آنها الهام داده باشد. ماركس(متولّد1818م)و انگلس كه از ابتداي دهه ي1840م. به بعد فعّال بودند،در1844م. (1260ه .ق) كتاب«خانواده ي مقدّس«ودر1846م.(1262ه .ق)»ايدئولوژي آلماني« و در1848م.(1264ه .ق) مانيفست(اعلاميه) حزب كمونيست را منفرداً يا مشتركاً منتشر كردند. اجمالاً آن ها معتقد بودند كه ابزار توليد و مهارت هاي تكنولوژيك(نيروهاي توليد) اگر در جامعه اي پيشرفت كنند، امّا نهادهاي اجتماعي و حقوقي و سياسي موجود آن جامعه(روابط و مناسبات توليدي)رشد و ترقّي نكنند،انقلاب رخ خواهد داد تا نهادهاي متناسب با نيروهاي توليد پديد آورد. در اين راستا، آن ها وجه(نظام) اقتصادي را در هر جامعه زيربنا و همه ي نهادها و نظام هاي ديگر را روبنا تلقّي مي كردند75 و با چنين تفسيري، به اين نتيجه رسيدند كه به طور كلّي«مالكيّت خصوصي« ريشه ي همه ي بدي هاست كه به تدريج از نظام برده داري به فئودالي و پس از آن به سرمايه داري ارتقاء يافته و سپس در كمونيسم از بين خواهد رفت. از اين جهت، الغاي مالكيّت خصوصي و زندگي اجتماعي بر اساس مالكيّت اشتراكي را سرلوحه ي كار خويش(يعني شعار اصلي انقلاب كمونيستي)قرار دادند. اين تلقّي با كمي توسعه مفهومي به اينجا رسيد كه انحصار يك يا چند زن به يك مرد و همين طور تعلّق فرزندان به پدر، همگي از عوارض و نمودهاي مالكيت خصوصي بود و در مرحله ي كمونيستي، اين تعلّق انحصاري هم بايد از بين برود!
توصيه ي طاهره قره العين(يعني زرّين تاج برغاني،سخنگوي علي محمدشيرازي وقتي كه زنداني بود)در دشت بدشت به سال1264هـ.ق(1848م) به بابيان مبني بر اين كه در اموال و نواميس همديگر شريك باشند،توصيه اي كه ضمن اعلام نسخ اسلام و رخصت اباحه گري صورت گرفت،مي تواند نشان دهنده اطلاع هرچند اجمالي و شعاري وي از مطالب فوق الذّكر بوده باشد.
2-ناتوراليسم(به تعبير سيّد جمال الدّين اسدآبادي،«نيچريّه«كه وي در رساله اي به همين نام، اسماعيليه و بابيه را پيرو آن محسوب كرده است): در قرن18 پيدا شد و در قرن19 رشد كرد و شديداً تحت تأثير داروينيسم قرار داشت.76 در اين مكتب، تمام پديده هاي موجود در طبيعت، جزء طبيعتند و وراي طبيعت چيزي وجود ندارد. طبيعت داراي حركت،نظام و حيات هماهنگ و استوار بر عقل است و هرچه طبيعت اقتضا كند،حق است.ناتوراليسم تحوّلات همه چيز را تابع ناموس كلّي يا قانون كلّي(تائو)دانسته و اعتراضي است عليه پيش داوري ها و قرارداد هاي اجتماعي و نيز عليه كليسا و »تابو«هاي كهنه77. از اين رو، ناتوراليست ها با زبان و قلمي وقيح با همه ي مقدّسات درگير مي شدند.
ناتوراليسم در هندوستان توسط سرسيّد احمد خان(1316-1232هـ.ق/1898-1817م.) با اسلام تلفيق شد. وي كه پدرش پيرو طريقه نقشبنديه-مجدّديّه و مادرش طرفدار نعمت اللّهيّه بود،ابتدا صوفي مسلك بود و كم كم به جرگه ي نزديكان حكام انگليسي هند كشيده شد. وي نوعي اصلاح طلبي را مطرح كرد كه از علوم جديد اروپايي الهام گرفته بود و همانند ميرزا ملكم خان، از مسلمانان مي خواست تا با متمدّن شدن(گرفتن الگوي تمدن انگليسي در قرن19) نگاه تحقير آميز دنياي متمدّن را نسبت به خود تغيير دهند! وي مي گفت كه اسلام بايد مناسب با طبيعت بشري باشد و جمله ي مشهورش اين بود: »اسلام طبيعت است و طبيعت،اسلام!» لذا معجزات را، به عنوان ناقض قوانين طبيعت، انكار مي كرد و معجزات پيامبران را تأويل مي كرد(دقيقاً همانند بهائيان!) معراج جسماني پيامبر را عروج معنوي در رؤيا تلقّي مي نمود و از بنيادي ترين آداب و مناسك دين انتقاد مي نمود و تكاليف ديني مسلمانان را به حداقل كاهش مي داد و مخالف مقام علماي دين در فهم دين بود كه بسيار شبيه تعاليم باب و بهاء است.78
3-كاپيتاليسم(سرمايه داري): در سرمايه داري،مالكيّت ابزار توليد(زمين،كارخانه ها،ماشين آلات و منابع طبيعي)در اختيار افراد و خصوصي است و اقتصاد بازار مبتني بر تخصّصي شدن كار و توليد براي فروش(عرضه و تقاضا)مبناي ديگر آن است.رقابت ميان عرضه كنندگان و اصل سود، دو ويژگي ديگر نظام سرمايه داري است. اقتصاد سرمايه داري سه مورد آزادي را تضمين مي كند:آزادي تجارت و مشاغل،آزادي دارايي و اموال، و آزادي قرارداد79. باب و بهاء نيز در چهارچوب آزادي قرارداد و به خاطر رونق تجارت و سود دهي، اعلام كردند كه«ربا» از طرف خدا براي مردم تفضّلاً حلال گرديده است! در حالي كه در دين اسلام ربا صريحاً به منزله ي اعلان جنگ با خدا و رسولش معرّفي و از آن بسيار نهي شده است.
بحث مهمّ ديگري كه وجود دارد، اين است كه ميان سرمايه داري و دموكراسي ليبرال(به منزله ي روش زندگي)رابطه اي تنگاتنگ وجود دارد و هر جامعه ي دموكراتيك را مي توان با معيارهايي آزمود و ارزيابي نمود:
1-تجربه گرايي تعقّلي(امپريسم كه توسّط جان لاك متوفّي1704م. كاملاً توسعه يافت و توسّط الكسي دوتوكويل،جامعه شناس فرانسوي در كتاب«دموكراسي در آمريكا«/1835م. توصيف شد)؛
2-تأكيد بر فرد(به نهي باب از نماز جماعت و نهي از تقليد در بابيت و بهائيت توجّه شود)؛
3-تئوري ابزاري دولت(دولت، مكانيسم و ابزاري در خدمت اهدافي مافوق دولت است)؛
4-اراده گرايي(عليه حكومت متمركز و در جهت اجتماعات كوچك و گروه ها)؛
5-فرضيه ي قانون در حمايت از قانون80 (به عنوان نشريه ي ميرزاملكم خان و تلاش هاي ميرزا آقاخان كرماني توجّه شود)؛
6-تأكيد بر ابزار و اين كه اهداف، وجودي منفك از ابزار ندارند و خود ابزار هم هدفند؛
7-بحث و اجماع(در روابط انساني)و تأكيد بر نقش رضايت عامه در قدرت واقعي و مشروعيت حكومت؛
8- برابري اساسي همه ي ابناي بشري81 (به قول حسينعلي نوري: همه بار يك داريد و برگ يك شاخساريد!)
چنان كه بررسي مقايسه اي مكاتب ذكر شده با تعاليم و احكام باب و بهاء نشان مي دهد و برخي از نويسندگان خصوصاً محقّقان غربي تأكيد دارند، رگه هاي مكاتب غربي به ويژه سرمايه داري و دموكراسي ليبرال در احكام و آموزه هايشان ديده مي شود، از جمله:قانوني(مشروع)شدن بهره وام يعني ربا،معيار پولي واحد در يك سرزمين منحصراً بابي،تعرّض نكردن به مكاتبات تجاري،آزادي تجارت و امنيت مالي مردم، حمايت از تهيدستان و يتيمان و زنان بي سرپرست از محل باز توزيع درآمدها و... همچنين به جنبه هاي غير سرمايه داري هم توجّه كرده اند.82
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
73 . ر-ك:محمدعلي مهميد، همان منبع،ص ص129-128و148-137و158-150 و ساير صفحات مربوط به روابط ايران و انگليس. و همچنين:عبدالرّضا هوشنگ مهدوي،همان منبع،ص ص206-204 و220-217و225-223و ساير صفحات مربوطه.
74 . ر-ك:دكتر عبدالهادي حائري،همان،ص ص540-516.
75 . ر-ك:ويليام ابنشتاين و ادوين فاگلمان،مكاتب سياسي معاصر،ترجمه ي حسينعلي نوذري،تهران،گستره،1366، ص ص47-6.
76 . شايد با ادراك همين موضوع بود كه مرحوم آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني رساله اي در ردّ داروينيسم نوشته است.
77 . ر-ك:همان منبع،ص ص25-24(پاورقي مترجم).
78 . به وي و طرفدارانش توسّط سيدجمال الدّين در رساله ي نيچريه شديداً حمله شده است. براي اطلاع بيشتر ر-ك:اليزابت سريّه،صوفيان و ضد صوفيان،ترجمه ي مجدالدّين كيواني،تهران،مركز،1381،ص ص118-109.
79 . ر-ك:همان،ص ص208-203.
80 . يعني روابط ميان دولت و اجتماع،و ميان حكومت و فرد، نهايتاً از سوي قانوني مافوق و برتر از قانون دولت تعيين مي شود.يعني »وجود حكومت ها منوط به رضايت مردم است.»
81 . ر-ك:همان،ص ص238-228.
82 . ر-ك:جان فوران،منبع پيشين،ص241.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نهضت امام متكي به تشكيلات حزبي نبود

7. طرّاحي نظام اسلامي
در دوران تبعيد امام، ابعاد تازه اي از شخصيت اين مرد كم نظير و حقيقتاً استثنايي در زمان ما بروز كرد؛ چيزهايي كه انسان در زندگي شخصيتهاي بزرگ، بعضي از آنها را به ندرت مشاهده مي كند. اوّلاً او در موضع يك طرّاح فكري ـ و به قول معروف مذاكرات سياسي، يك تئوريسين ـ قرار مي گيرد كه طرح يك حكومت را، طرح يك نظام را، طرح يك بنا و دستگاه جديد را مي ريزد؛ آن هم طرحي كه هيچ گونه سابقه موجود و محسوسي در مقابل چشم ندارد. بناي اسلامي، با توجّه به نيازهاي دنياي جديد و مسائلي كه در دنيا مطرح است؛ تركيب اين مسائل، مي شود طرّاحي يك نظام. ثانياً اين مرد با اين كه در ايران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضاياي مبارزات اسلامي و نهضت اسلامي در ايران را به معناي واقعي كلمه رهبري كرد. در طول اين مدت چهارده سال و بخصوص چند سال اخير ـ يعني از سالهاي 50 و 49 تا 54 و 55 ـ شدّت اختناق و فشار زياد بود. گروهها، گروهكها، احزاب سياسي گوناگون، مخفي، مبارز، سياسي، غيرسياسي به وجود مي آمدند و همه در زير فشارهاي رژيم مضمحل مي شدند و از بين مي رفتند و يا بي خاصيت مي شدند. با اين كه بعضي از آنها پشتيبانهاي سياسي بين المللي هم داشتند؛ به بلوك شرق و غرب ـ بخصوص به شرق ـ متّصل بودند و از آن جا هدايت و كمك مي شدند، اما نهضت امام متّكي به تشكيلات حزبي نبود. امام هيچ تشكيلات حزبي در داخل كشور نداشت؛ عدّه اي شاگردان و دوستان و آشنايان به فكر او و متن مردم بودند. امام هم وقتي در اعلاميه ها پيام مي داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنايان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودند. او با متن مردم و توده مردم حرف مي زد و آنها را هدايت مي كرد و توانست در طول چهارده، پانزده سال، از راه دور اين مايه فكر اسلامي و نهضت اسلامي را اوّلاً در ذهنها عميق كند، ثانياً در سطح جامعه توسعه دهد؛ دلهاي جوانان و ذهنها و ايمانها را به آن متوجّه كند، تا زمينه براي آن انقلاب عظيم آماده شود. خيليها در داخل كشور كارهاي بزرگ و مخلصانه و فداكارانه اي انجام مي دادند، اما اگر مركزيّت امام نبود، هيچ كدام از اين كارها نبود؛ همه اين تلاشها شكست مي خورد و همه اين انسانها از نفس مي افتادند. آن كسي كه از نفس نمي افتاد، او بود و ديگران هم به نيروي او قوّت و نيرو مي گرفتند. بعد هم هدايت حقيقي يك حركت انقلابي و يك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طوري شد كه افكار غيراسلامي و ضدّ اسلامي به انزوا گراييدند و به حاشيه رانده شدند؛ روزبه روز فكر اسلامي و اين تفكّر منطقي و مستحكم و قوي، غلبه خود را بر افكار ديگر ثابت و آشكار كرد. در همه قضاياي مهم، حضور امام محسوس بود. در سال 1347، امام در نجف ـ مركز فقاهت ـ فكر «ولايت فقيه» را با اتّكاء به مايه هاي محكم فقهي از آب درآورد.
البته «ولايت فقيه» جزو مسلّمات فقه شيعه است. اين كه حالا بعضي نيمه سوادها مي گويند امام «ولايت فقيه» را ابتكار كرد و ديگر علما آن را قبول نداشتند، ناشي از بي اطّلاعي است. كسي كه با كلمات فقها آشناست، مي داند كه مسأله «ولايت فقيه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شيعه است. كاري كه امام كرد اين بود كه توانست اين فكر را با توجّه به آفاق جديد و عظيمي كه دنياي امروز و سياستهاي امروز و مكتبهاي امروز دارند، مدوّن كند و آن را ريشه دار و مستحكم و مستدل و باكيفيت سازد؛ يعني به شكلي درآورد كه براي هر انسان صاحب نظري كه با مسائل سياسي روز و مكاتب سياسي روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد.
8. عظمت روحي
عزيزان من! در ايران، در آن دوران چهارده ساله ـ بخصوص در اين سالهاي آخر ـ مبارزان اسلامي احساس تنهايي نمي كردند؛ هميشه احساس مي كردند كه امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجراي درگذشت فرزندش، يك بعد ديگر از ابعاد اين شخصيت عظيم آشكار شد. خيليها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن كساني كه اين عظمتها در درون عواطف و در زوايا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خيلي زياد نيستند. مرد مسنّي در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان، وقتي كه فرزند فاضل و برجسته اش از دنيا رفت ـ كه در واقع پسر او هم يك پسر برجسته و يك فاضل و يك عالم ممتاز و يك اميد آينده بود ـ جمله اي كه از او نقل شد و شنيده شد، اين بود كه «مرگ مصطفي از الطاف خفيه الهي است»! او اين را مهرباني الهي و لطف پنهاني خدا تلقّي كرد؛ اين طور فهميد كه خدا به او لطف كرده است؛ آن هم لطفي پنهاني! ببينيد چقدر عظمت مي خواهد در يك انسان! اين مصيبتها و اين سختيها و اين شدّتهايي كه در دوران انقلاب بر اين مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استواري آنها را تحمّل كرد، ريشه اش در همين عظمت روحي است كه در مقابل مرگ عزيزي اين چنين، چنين برخوردي پيدا مي كند. بعد هم قضيه تبعيد ايشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه اقامت در كشوري ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه دنيا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كم نظير، آن قدرت رهبري الهي و پيامبرگونه، باز خودش را در اين جا نشان داد. اين هم بعد جديدي از ابعاد شخصيت آن بزرگوار بود. بعد هم كه جريان آمدن ايشان به ايران و مواجهه با آن قضايا و تشكيل نظام جمهوري اسلامي بود.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه ي تهران ـ 14/3/78
انقلاب، امري واقعي و مثبت
انقلاب، يك امر ذهني و فكري و خيالي نيست؛ يك امر واقعي است. انقلاب، يك حركت عمومي است؛ راهي است كه اين ملّت مي رود براي اين كه خود را به رستگاري حقيقي و به سعادت برساند و خود را از گرفتاريهاي مشترك كشورهاي تحت ستم امروز دنيا خلاص كند. انقلاب مي خواهد اين ملّت و اين كشور را عزيز، سربلند، مرفّه، داراي برجستگيهاي مادّي و معنوي، برخوردار از تعالي و تكامل مادّي و معنوي كند. انقلاب مي خواهد سلطه بيگانگان را رفع و فرودستي و ذلت را كه مدّتي سعي داشتند بر اين كشور و براين ملّت تحميل كنند، ريشه كن كند؛ بدبختيهايي را كه تسلّطهاي بيگانگان و دشمنان به وجود آورده است، زايل و اثرزدايي نمايد. اين، انقلاب است؛ علي رغم كساني كه سعي كردند اسم انقلاب و مفهوم انقلاب و هويّت انقلاب را در طيّ تبليغات مغرضانه خودشان بد معرفي كنند و سعي كردند كاري كنند كه مفهوم انقلاب، اوّل از يك مفهوم درخشان و پرجاذبه و عزيز، به يك مفهوم عادّي و بعد اگر توانستند به يك مفهوم منفي تبديل شود. تلاشها براي اين است. حتّي كساني پيدا شدند براي اين كه با استفاده از خطّي كه دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب و ايران مي دادند، اين طور وانمود كنند كه اصل مفهوم انقلاب، يك مفهوم منفي است! بله؛ البته انقلاب براي كساني كه سالهاي متمادي بر يك كشور، پنجه انداختند، بزرگ ترين بلاست ـ براي آنها منفي تر از انقلاب، هيچ چيزي نيست ـ اما ملتي كه مي خواهد خود را از چنگال سلطه صدساله و صدوپنجاه ساله مادّي و معنوي، فرهنگي و اقتصادي نجات دهد، انقلاب، علاج و شفابخش، نعمت الهي و تنها راه است.
بيانات در ديدار جمعي از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ـ 24/6/78
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14