(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 28 مهر 1390- شماره 20053

چرا سير اعطاي جايزه صلح نوبل تغيير كرد؟
آلفرد آسوده بخواب نوبل را به جنگ طلبان مي دهند!



چرا سير اعطاي جايزه صلح نوبل تغيير كرد؟
آلفرد آسوده بخواب نوبل را به جنگ طلبان مي دهند!

مژگان نژند
اشاره
ماه اكتبر هر سال به طور سنتي شاهد اعطاي جوايز نوبل مطابق با سناريويي از پيش برنامه ريزي شده و بسيار دقيق است كه اربابان تصميم گيرنده تدارك ديده و آن را مهم ترين، ارج گذاري «جهاني» بر شايستگي افراد جلوه گر ساخته اند. حال، اگرچه جوايز نوبل علوم فيزيك و بيولوژيك (فيزيك، شيمي و زيست شناسي يا پزشكي) به رغم وجود لابي هاي بزرگ غربي كه از هيچ تلاشي براي بر تخت نشاندن «قهرمانان خود» رويگردان نيستند، چندان اعتراض ها را برنمي انگيزند، اما جايزه صلح نوبل- و به ميزاني كمتر، جايزه ادبيات آن- به طور معمول موجي از اعتراض ها را به دنبال مي آورند. در واقع، بايد گفت كه استراتژي اعطاي جوايز نوبل بسيار «خاص» است و دريافت كنندگان آنها عمدتاً برحسب منافع غرب تعيين مي گردند. اين در حالي است كه جايزه صلح نوبل آن گونه كه خواست «آلفرد نوبل» بوده است، بايد به شخصيتي تعلق گيرد كه بيشتر يا بهتر از هر فردي ديگر به نزديكي ملت ها، انحلال و يا كاهش شمار ارتش هاي دائمي و نيز ارتقاي صلح كمك كرده باشد.
«آلفرد نوبل» در واقع يك «سوداگر مرگ» بود كه با بازي با جان انسان ها ثروتي عظيم برهم زد، اما در واپسين روزهاي حيات ناگهان تصميم گرفت در نقش «آتش نشان» ظاهر گردد و آتشي را كه خود برافروخته بود، خاموش سازد. گفته مي شود كه گزينش افراد شايسته دريافت اين جايزه برتر براساس پيشنهادهايي انجام مي پذيرد كه از سوي برندگان سابق جوايز، اعضاي هيئت اعطاي جوايز و كميته هاي نوبل، استادان برجسته دانشگاه ها، ناشران آثار كانديداها، اعضاي پاره اي از سازمان هاي پارلماني و يا حقوقي بين المللي و همچنين، اعضاي پارلمان ها و كابينه ها، با جزئيات كامل در مورد كانديداها ارائه مي گردد.
بسياري از اين كانديداها- از جمله در فهرست سال هاي 1901 تا 1955- كاملا شناخته شده و «قهرمانان» رسانه اي اند. افشاي اسامي جاي گرفته در برخي از اين فهرست ها حقيقتاً حيرت را برمي انگيزد. از جمله آن كه، مي خوانيم «آدولف هيتلر» در شمار كانديداهايي قرار داشته كه «اريك براندت»، عضو پارلمان سوئد، بر انتخاب وي اصرار مي ورزيده است! اما، پيشنهادهاي مشابه فراوان است، در شمار آنها نيز مي توان به پيشنهاد انتخاب «بنيتو موسوليني» فاشيست (در سال 1935) و يا «ژوزف استالين» ديكتاتور (در سال هاي 1945 و 1948) اشاره كرد! مشاهده اين فهرست ها بسياري حقايق را آشكار ساخته، از سوءاستفاده ها و توطئه هاي پنهان اربابان براي بر تخت نشاندن افرادي خاص در راستاي منافع خود، و مسدود ساختن راه افرادي ديگر پرده برمي دارد.
در واقع، هيئت داوران نوبل با چشم پوشي از سفارشات «آلفرد نوبل» نه تنها در جهت خدمت به امپرياليسم گام برداشته، «شهامت و شجاعت در خدمت صلح» را به تنهايي شايسته پاداش نمي داند، بلكه اغلب «منافع رسانه اي» انتخاب ها را مد نظر دارد. مي توان گفت كه فهرست كانديداهاي دريافت جوايز نوبل را شماري «توجيه و بهانه» براي اجراي سياست هاي زور و راه اندازي يا ادامه جنگ ها پوشانيده است.
از «ديناميت» تا جايزه صلح!
هر ساله، در جريان ماه اكتبر، نروژ و سوئد با اعلام اسامي پنج تن از «ترين»هاي جامعه فيزيك، شيمي، پزشكي، ادبيات و صلح- كه البته، اقتصاد هم جدا از وصيت نامه «آلفرد نوبل» بدانها اضافه گرديده است- هيجان ها را در سراسر جهان برمي انگيزند.
بايد گفت كه «جايزه نوبل» معتبرترين جايزه علمي است كه مي تواند به يك دانشمند تعلق گيرد. اين جايزه در اواخر قرن نوزدهم (1895) توسط «آلفرد نوبل»، مهندس شيميدان و مخترع فوق ثروتمند سوئدي، بنيان نهاده شد. «آلفرد نوبل» بيش از يكصد اختراع به ثبت رسانيد كه عمدتاً با مواد منفجره در ارتباط بود. پدر وي، «امانوئل»، نيز نوعي مين دريايي اختراع كرد كه امتياز آن به روسيه واگذار شد و سبب گرديد تا خانواده «نوبل» در سال 1842 به شهر «سن پترزبورگ» (لنينگراد) نقل مكان كند.
گفته مي شود، «آلفرد نوبل» ديناميت را به منظور مصارف عام المنفعه از جمله راه سازي، حفر تونل، استخراج معادن و... اختراع كرد، اما مشاهده استفاده نابجاي اين ماده منفجره براي مقاصد تخريبي و نيز كشتار افراد، وي را دچار عذاب وجدان ساخت و در انديشه جبران آن، بر آن شد كه ثروت خود را وقف افرادي از هر نژاد و مليت سازد كه در راستاي تأمين رفاه جامعه، پيشرفت علوم و فنون و ارتقاي صلح جهاني گامي مؤثر برمي دارند.
اما، «اشتفان تزوايگ» در كتاب خود، «دنياي ديروز، خاطرات يك اروپايي»، خاطرنشان مي سازد كه در واقع، انديشه جبران شر حاصل از اختراع ديناميت را «فلورانس نايتينگل» در وي بيدار كرد. هر چند كه اين تصميم همچنين مي تواند حاصل اشتباه يك روزنامه فرانسوي باشد كه به هنگام درگذشت «لودويگ نوبل»، برادر «آلفرد»، در سال 1888 با اطمينان از مرگ شيميدان سوئدي در خبري با عنوان «سوداگر مرگ درگذشت»، نوشت: «دكتر آلفرد نوبل كه با يافتن وسيله اي براي نابود كردن هر چه بيشتر افراد به شيوه اي هر چه سريع تر، به ثروتي هنگفت دست يافته است، ديروز دارفاني را وداع گفت.»
بدين سان، «آلفرد نوبل» كه مايل بود تصوير مخدوش خود را جلايي دوباره بخشد، مصمم گرديد اهداي جوايزي را بنيان نهد كه نامش را زنده نگه مي دارند. با اين حال، وي در سال 1891 در نامه اي خطاب به يكي از دوستان خود همچنين مفهوم «بازدارندگي» را اختراع مي كند- كه 60 سال بعد معناي واقعي خود را در «جنگ سرد» مي يابد- و مي نويسد: «شايد كه سرانجام دو كارخانه من پيش از كنگره هاي شما جنگ را پايان بخشند: روزي كه دو ارتش بتوانند ظرف يك ثانيه يكديگر را نابود سازند، تمامي ملت هاي متمدن وحشت زده عقب خواهند نشست و نيروهاي خود را متفرق خواهند ساخت.»
بدين گونه، 96 درصد ثروت «آلفرد نوبل» طبق وصيت نامه وي (27 نوامبر 1895) به مهم ترين كشفيات در زمينه شيمي، فيزيك و پزشكي و بارزترين اثر در زمينه ادبيات، و بخشي از اين ثروت نيز به فرد يا افرادي كه در نزديك ساختن ملت ها، انحلال و يا كاهش نيروهاي نظامي و برگزاري همايش هاي صلح يا حمايت از آن بيشترين تلاش خود را به كار گرفته اند، اختصاص مي يابد. گفته مي شود كه «آلفرد نوبل» به دليل خصومت شخصي با «گوستاميساگ لفلر»، يك دانشمند رياضي، جايزه اي براي اين رشته از علوم در نظر نگرفت. بعدها، بانك سوئد در سال 1968در بزرگداشت ياد «آلفرد نوبل» جايزه اقتصاد را نيز به هزينه خود به ديگر جوايز افزود. «نوبل» در وصيت نامه خود حتي نهادهاي تصميم گيرنده را نيز مشخص ساخته است. بدين سان، جوايز فيزيك و شيمي از سوي «آكادمي علوم سوئد»، جايزه پزشكي توسط «مؤسسه كارولينسكا» استكهلم، جايزه ادبيات از سوي «آكادمي سوئد» و جايزه صلح توسط كميته اي پنج نفره اعطا مي گردد كه براي مدت 6 سال از سوي پارلمان نروژ انتخاب مي شوند.
آمار و ارقام
جوايز نوبل كه اسامي برندگان آن ها در اكتبر هر سال (سالروز تولد «آلفرد نوبل») اعلام و در 10 دسامبر هر سال (مصادف با سالروز مرگ وي) توزيع مي گردند، شامل يك مدال طلا، يك ديپلم سپاس و قدرداني و مبلغي بالغ بر حدود 10 ميليون كرون سوئد (اندكي بيش از يك ميليون يورو يا 3/1ميليون دلار) مي شوند.
بايد گفت كه تاريخچه صد ساله نوبل سرشار از جزئيات و ارقام خواندني است كه در ذيل به اختصار بدانها اشاره مي شود:
- از آغاز تأسيس جايزه نوبل در سال 1901، 43 زن از جمله «ماري كوري» (2بار)- در مقابل 773 مرد- موفق به دريافت جايزه نوبل شده اند.
- اگرچه جايزه نوبل قاعدتا بايد مستقل از مسئله مليت اعطا گردد، اما برخي كشورها بيش از سايرين آن را دريافت داشته اند. مي توان گفت كه بزرگ ترين دريافت كننده جايزه نوبل تاكنون آمريكا (318) بوده است. در اين زمينه، انگليس با 115 و آلمان با 103 جايزه مقام هاي بعدي را حائزند. فرانسه تاكنون 57 بار موفق به دريافت جايزه شده است.
- شش تن از برندگان جايزه نوبل تا به امروز از دريافت آن سرباز زده اند، اما برخي به اجبار و برخي ديگر براساس اعتقادات خود. در سال 1964، «ژان پل سارتر» فرانسوي، برنده جايزه ادبيات نوبل، حاضر به دريافت آن نشد، چرا كه از ديد وي «هيچ كس در زمان حيات خود شايستگي دريافت آن را ندارد.» در سال 1973، «دوك تو» نخست وزير وقت ويتنام، حاضر نشد جايزه صلح را كه بابت ميانجيگري در جنگ ويتنام، آتش بس و عقب نشيني نيروهاي آمريكايي مشتركا به وي و «هنري كيسينجر»، وزير خارجه آمريكا، اعطا شده بود دريافت دارد، چرا كه از ديدگاه وي صلح هنوز در ويتنام محقق نشده بود.
و بالاخره، چهار تن نيز به دلايل سياسي مجبور به رد جايزه نوبل گرديدند: سه آلماني كه در سال هاي 1938 («ريچارد كوهن»، شيمي) و 1939 («آدولف بوتناندت»، شيمي و «گرهارد دوماگ»، پزشكي) به دستور «هيتلر» جوايز خود را مردود شمردند. «بوريس پاسترناك» روس نيز در سال 1958 تحت فشار مقامات شوروي از دريافت جايزه ادبيات خودداري ورزيد.
- ركورد تعداد نامزدهاي دريافت جايزه صلح نوبل با رقم 237 كانديدا، در سال 2010 شكسته شد. در جمع اين نامزدها اسامي 38 سازمان نيز مشاهده مي شد.
- «ريتا لوي مونتالچيني» ايتاليايي، در 101سالگي پيرترين برنده جايزه نوبل (پزشكي، 1986) بوده و تنها صدساله اي است كه هنوز نيز در قيد حيات است. پس از او، «ويليام نالس» (شيمي، 2001) و «جان فن» (شيمي 2002) در 93 سالگي و «لئونيد هارويكس»، آمريكايي روس تبار و برنده جايزه اقتصاد در سال 2007، در 90 سالگي جوايز خود را دريافت داشته اند. «هارويكس» در ژوئن 2008، چند ماه پس از دريافت جايزه نوبل درگذشت. در اين حال، «لورنس براگ» انگليسي، فيزيكدان 25ساله، نيز جوان ترين برنده جايزه نوبل (فيزيك) به شمار مي آيد. وي جايزه خود را به طور مشترك با پدرش، «ويليام» دريافت كرد.
نكته قابل توجه آن كه، از هنگام پايه گذاري جوايز نوبل در سال 1901، 23درصد اين جوايز به «يهوديان» تعلق گرفته است. در واقع، «يان سي بيرو» استاد «موسسه كارولينسكا» در «استكهلم» و «كوين بي مك رونالد»، استاد روان شناسي «دانشگاه كاليفرنيا»، معتقدند اعطاي جوايز نوبل به يهوديان به شكلي كاملا جانب گرايانه و تحت تاثير رژيم صهيونيستي صورت مي پذيرد. آنها در نامه اي سرگشاده مورخ 31 مارس 2011 اين جانب گرايي را نقض كامل اراده و خواست «آلفرد نوبل» و قوانين سوئد خوانده، از همكاران يهودي خود خواسته اند در مبارزه شان براي نجات جايزه نوبل از يوغ اين «قدرت» به آنها ملحق گردند. در نامه 13صفحه اي اين استادان مي خوانيم: «بنياد نوبل» اصل بنيانگذار اين جوايز را از ياد برده است، چرا كه در فاصله بين سال هاي 1901 و 2010، يعني ظرف 110سال، از 543 جايزه اي كه به 817 كانديداي برنده جوايز از جمله 23 زن اعطا گرديده، 5/21 درصد به يهوديان تعلق گرفته است، در حالي كه حدود 659 تن از اين افراد «غيريهودي» بوده اند. حال، با توجه به اين كه يهوديان 2/0 درصد جامعه بشري را تشكيل مي دهند، 659 كانديداي غيريهودي 6/6 درصد برندگان جوايز نوبل را شكل مي بخشند، اما رقم 181 برنده يهودي با 905 درصد اين برندگان مطابقت دارد. به عبارت ديگر، تعداد برندگان يهودي جوايز نوبل در سطح جهاني 137 برابر بيش از برندگان غيريهودي بوده است. در يك كلام، نسبت برندگان يهودي جوايز نوبل پس از جنگ جهاني دوم
3/2 برابر و طي 60 سال گذشته
8/8 برابر افزايش يافته است. به گفته آنها، اين «ملت» تنها در يك سرزمين به سر نمي برد، بلكه در تمامي كشورهاي جهان اسكان يافته است، در حالي كه جنبش «يهود بين الملل» با تكيه بر مواضع قدرتمند خود بر سراسر جهان حكم مي راند.
كدام صلح؟!
جايزه «صلح» نوبل براي نخستين بار در سال 1901 به «ژان هانري دونان» سوئيسي، بنيانگذار «صليب سرخ جهاني» و مبتكر «كنوانسيون ژنو» و نيز «فردريك پاسه»، موسس «انجمن فرانسوي ميانجيگري بين الملل»، اعطا گرديد. همان گونه كه پيشتر نيز بدان اشاره شد، جايزه صلح نوبل بايد طبق وصيت نامه «آلفرد نوبل» به فردي تعلق گيرد كه بيشترين يا بهترين تلاش را در راه ارتقاي برادري ميان ملت ها، انحلال ارتش هاي دائمي يا كاستن از شمار آنها و تشكيل و ارتقاي كنفرانس هاي صلح به كار گرفته باشد. اين جايزه برخلاف ديگر جوايز نوبل كه در شهر «استكهلم»، پايتخت سوئد، اهدا مي شوند، هر ساله توسط يك كميته سياسي عمدتا متشكل از سياستمداران سابق در «اسلو»، پايتخت نروژ، اعطا مي گردد.
جايزه صلح نوبل امروز اهميتي خارق العاده يافته، گاه در راستاي مخالفت با دولت ها به معترضان آن ها اهدا شده است. اعطاي اين جايزه اغلب اختلاف نظرهايي را به همراه مي آورد، چرا كه از سوي كميته اي پنج نفري، منتخب پارلمان نروژ، انجام مي پذيرد كه تركيب آن با قدرتي كه احزاب سياسي دراختيار دارند، بي ارتباط نيست.
درواقع، ده ها سال است كه اهداي جايزه صلح نوبل با ترديدها و انتقادات بسيار روبه رو است، زيرا كه اعضاي «كميته نوبل» با تحميل نقطه نظر هاي سياسي خود به معيارهاي گزينش و در نتيجه، نقض وصيت نامه «آلفرد نوبل»، نامزدهاي دريافت اين جايزه را برحسب نيازهاي سياسي خود برمي گزينند. بسياري اوقات، جايزه صلح نوبل بدون درنظرگرفتن گذشته كانديدا و يا سياست ها و اقدامات وي - كه اغلب با تعريف جايزه در تناقض اند- اهدا شده است.
همين امر سبب گرديده تا اعتبار و حتي مشروعيت اين جايزه به هنگام اعطاي آن به شخصيت هايي چون «تئودور روزولت»، «انور سادات»، «مناخيم بگين»، «شيمون پرز»،«اسحاق رابين»، «دوك تو»، «هنري كيسينجر» و «باراك اوباما» به زيرسؤال رود، اگر چه كه «كميته نوبل» درسال 2005 اعلام كرده است جايزه صلح صرفاً به اشخاص، گروه ها و يا نهادهايي تعلق مي گيرد كه زندگي خود را مصروف خدمت به حقوق بشر، ارتقاي دموكراسي و دفاع از طريق ديپلماتيك به منظور حل و فصل مسائل، ساخته باشند.
انتقاد مهم ديگر به هيئت داوران نوبل، ناديده شمردن افرادي است كه درارتقاي صلح بسيار سهم داشته، اقداماتشان در سراسر جهان به رسميت شناخته شده است. فهرست اين فراموش شدگان بزرگ، از جمله «مهاتما گاندي» را شامل مي گردد كه عدم انتخاب وي هر بار با انتقادات فراوان روبه رو گرديده است. علاوه بر اين، جايزه صلح نوبل طي سال هاي اخير به يك رئيس جمهور سابق، يك معاون رئيس جمهور سابق و يك رئيس جمهور كنوني آمريكا («جيمي كارتر»، «ال گور» و «باراك اوباما») اهدا گرديده، در حالي كه اين كشور به هيچ روي صلح طلب نبوده و پيوسته ملاحظات نظامي متعددي درخارج از مرزهاي خود داشته است.
«فردريك اس هفرمهل»، وكيل نروژي كه وصيت نامه «آلفرد نوبل» و نيز روند اعطاي جايزه صلح طي بيش از يكصدسال گذشته را به دقت بررسي كرده است، خاطر نشان مي سازد كه «كميته فعلي نوبل» شعاع عمل اهداي اين جايزه را برحسب نيازهاي سياسي خود تعيين و برخلاف خواست و اراده «آلفرد نوبل» پيرامون ترغيب كاهش و حذف تسليحات، عمل مي كند.
نگاهي گذرا به فهرست شخصيت هايي كه از هنگام پايان جنگ جهاني دوم و پس از تشكيل رژيم صهيونيستي موفق به دريافت جايزه صلح نوبل گرديده اند، نشان مي دهد كه «كميته نوبل» جايزه فوق را اغلب در نقض وصيت نامه «آلفرد نوبل» و عمدتاً به اشخاصي اهدا كرده است كه درجنگ افروزي ها و كشتار مردم بي دفاع نقشي اساسي داشته، از ويژگي هايي مشترك برخوردارند، كه از جمله آنها مي توان به پذيرش بي قيد و شرط كاپيتاليسم غربي، مخالفت با جهان اسلام وبه طور كلي، جنبش هاي آزاديخواه و حمايت از جنايات رژيم صهيونيستي اشاره كرد. به عنوان مثال،«جيمي كارتر» كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران با حمايت همه جانبه وي انجام پذيرفت، «ياسر عرفات» كه تا پيش از نشست «اسلو» و تسليم دربرابر اسرائيل تروريست خوانده مي شد، «انور سادات» پس از سازش با رژيم صهيونيستي در «كمپ ديويد»، «اسحاق رابين» و «مناخيم بگين» به رغم جنايات شان عليه مردم مظلوم فلسطين به ترتيب درسال هاي 2002، 1994، 1978 و 1994 جايزه «صلح» نوبل را دريافت داشته اند. اين درحالي است كه، «الي ويسل»، صهيونيست معروف آمريكايي كه به خصومت شديد با مسلمانان اشتهار دارد، نيز به رغم اعتراضات گسترده بسياري از شخصيت هاي جهان درسال 1986 به دريافت جايزه «صلح» نائل آمد و «هنري كيسينجر» كه به دليل حمايت بي چون و چرا از صهيونيست ها لقب «سايه موشه دايان» را به خود اختصاص داده بود، درسال 1973 موفق به كسب جايزه صلح گرديد. «هنري كوماگر» مورخ آمريكايي، دراين ارتباط مي گويد:«اعطاي جايزه صلح نوبل به كيسينجر به منزله ناديده انگاشتن نقش وي در جنگ ويتنام است و سبب مي گردد تا اين گونه جنگ ها و رفتارهاي وحشيانه مجاز جلوه گر شوند. كميته صلح نوبل مايل است اين اقدامات مورد تأييد ما واقع گردد و عاملان آن ها به فراموشي سپرده شوند.»
طي 21 سال گذشته، دوچيني موفق به دريافت جايزه صلح نوبل گرديده اند كه مواضعي مخالف با وطن خود داشته اند. «دالايي لاما» جدايي طلبي است كه در تلاشي مذبوحانه براي تقسيم چين، پيوسته تمامي كوشش خود را بر ضربه زدن به وحدت ملي اين كشور متمركز ساخته است. درحالي كه «ليو شيائوبو» كه به اتهام ترغيب به سرنگوني قدرت حاكم، هم اكنون در زندان به سر مي برد، معتقد است كه چين بايد ظرف 300 سال بار ديگر به مستعمره اي تبديل گرديده، به 18 ايالت تقسيم شود. آيا مي توان چنين شخصي را يك «مبارز صلح» مطابق با وصيت نامه «نوبل» ناميد؟
چين، شوروي سابق نيست، بلكه دومين قدرت اقتصادي جهان است كه به دفعات به ياري اقتصاد بيمار آمريكا و كشورهاي اروپايي (يونان، اسپانيا) شتافته و حاضر هم نيست آن گونه كه اروپا، آمريكا و ژاپن مايلند، ارزش يوان خود را افزايش دهد. هيچ قدرتي قادر نيست چين را از مسير مبارزه اش با گرسنگي منحرف سازد، مبارزه اي كه به اين كشور اجازه داده است 400 ميليون تن را از فقر نجات بخشد.
غرب كشورهايي چون عراق و افغانستان را به ورطه نابودي كشانده، دموكراسي خود را به كمك هواپيماهاي جاسوسي بدون سرنشين خود به آنها تحميل مي كند. تا پيش از اعطاي جايزه نوبل به «باراك اوباما»، هرگز رقم كشته شدگان تا بدين اندازه افزايش نيافته بود. بي شك بايد به جاي جايزه «صلح»، جايزه «جنگ» به وي اعطا مي گرديد. همچنين، بايد از خود پرسيد، به چه دليل جايزه صلح نوبل به «محمود عباس» كه تسليم شدن بي قيد و شرط را الگوي دولت و مذاكرات خود قرار داده، اهدا نشده است؟! آيا سياست كنوني چين كه توسعه و «گشايش» در جهت احترام به شرايط انساني را در اولويت قرار مي دهد، بهترين الگو براي اين كشور نيست؟ غرب چه مي خواهد؟ صدور «دموكراسي» خود به جاي جاي جهان آن گونه كه به عراق و افغانستان نيز تحميل كرده است؟ يا صرفا انفجار چين؟ كه دراين صورت، هم سبب فلاكت خود چيني ها خواهد شد و هم به ليبراليسم اجازه خواهد داد وحشيانه به سراسر كره زمين چنگ اندازد! غرب كه مترصد است نئوليبراليسم و اشك تمساح خود را تحميل سازد، تنها به مخالفان دولت ها توجه دارد، كه به نوعي در ويراني كشور خود سهيم اند. و اين گونه است كه امور جهان مي گذرد...
ايدئولوژي جنگ با نام «دموكراسي» و «حقوق بشر» براي خود راه مي گشايد. در فهرست موارد نقض حقوق بشر هرگز جايي براي «ابوغريب» و «گوانتانامو» ، زندان هاي اسرائيلي، بمباران ها و جنگ هايي كه بر پايه بهانه هايي دروغين راه اندازي گرديده، اورانيوم ضعيف شده و تحريم هاي اقتصادي كه گاه به نسل كشي ها مي انجامد، آن هم در مخالفت با اكثريت قريب به اتفاق اعضاي سازمان ملل و جامعه بين المللي، وجود ندارد. توصيف شخصيتي مانند «اوباما»، رهبر كشوري كه امروز در جنگ هاي متعدد حضور داشته، به تنهايي به اندازه كل جهان خرج تسليحات خود مي كند، به عنوان انساني «صلح جو» حقيقتا دشوار است.
«اسكادران هاي مرگ» او كه از آسمان تمامي «تروريست ها، تروريست هاي بالقوه و مظنونين به تروريسم» را نابود مي سازند، چندان خشم مردم افغانستان و پاكستان را برانگيخته اند كه حتي حاكمان «كابل» و «اسلام آباد» نيز خود را موظف به اعتراض مي بينند. اما، ضربه هايي اينچنين بر كالبد رئيس جمهور آمريكا كارگر نيست: او پيوسته مي تواند «جايزه صلح» خود را به رخ همگان بكشد! آن هم، زماني كه شايعات به ما مي گويند در افغانستان نظاميان آمريكايي با شليك به روي غيرنظاميان بي گناه و حفظ بخش هايي از بدن آنها به عنوان «يادگار» جنگ، به «تفريح» مي پردازند! حال، واكنش دولت آمريكا در برابر افشاي اين حقايق چه بوده است؟ مسدود ساختن انتشار تصاوير شوك آور! چرا كه، برانگيختن خشم افكار عمومي آمريكا و جهان فشاري عظيم پديد مي آورد كه مي تواند جنگ را پايان بخشد. بنابراين، «برنده جايزه صلح نوبل» ما به منظور ادامه جنگ خانمان برانداز خود، ترجيح داده است ضربه اي نيز به آزادي مطبوعات وارد آورد.
دراين جا، نتيجه اي كلي نيز حاصل مي گردد: در قرن بيستم، آمريكا بوده كه در شمار برندگان جايزه «صلح» نوبل خود بيشترين سياستمداران را داشته است: «تئودور روزولت» (كه تنها سرخپوستي را خوب مي دانست كه «مرده» باشد!)، «هنري كيسينجر» (عامل كودتاي شيلي و جنگ ويتنام)، «جيمي كارتر» (باني تحريم بازي هاي المپيك مسكو درسال 1980 و ممنوعيت صادرات گندم به شوروي) «ال گور» و «باراك اوباما»!
حال، ببينيم در آن سوي خط «آقايان اسلو» نسبت به چين چگونه موضع مي گيرند! اين كشور كه يك چهارم جمعيت جهان را در خود جاي داده است، طي سه دهه اخير در هيچ جنگي شركت نيافته، بلكه اقتصادي را توسعه بخشيده است كه با نجات صدها ميليون زن و مردم از فقر و گرسنگي، آنان را از حق دستيابي به حقوق اقتصادي و اجتماعي برخوردار ساخته است. با اين حال، «آقايان اسلو» تمامي اين پيشرفت ها را ناديده شمرده، مخالفان اين كشور را شايسته دريافت جايزه «صلح» دانسته اند.
به عبارت ديگر، درچشمان «آقايان اسلو» نماد صلح را كشوري تشكيل مي دهد (آمريكا) كه اغلب در توهم است و مي پندارد كه «مأموريتي الهي» براي هدايت جهان دارد! به همين خاطر نيز پايگاههاي نظامي تهديدكننده خود را در جاي جاي كره زمين علم كرده است. اما، چين هيچ پايگاه نظامي در خارج از اين كشور ندارد! آيا مي توان براي تمدني هزارساله كه يك قرن تمام متحمل تحقيرها و فقر تحميلي امپرياليسم گرديده و اكنون درحال بازگشت به شكوه سابق خود است، صرفا مخالفان آن را نماد صلح قرار داد؟ كساني كه در واقع هيچ ارتباطي با ملت چين نداشته، بلكه غرب را تنها چراغ راهنما مي دانند كه جهان را به نور خود منور مي سازد! بي شك، امروز شاهد ظهور مجدد استكبار استعماري و امپرياليسم سابق در سياست «آقايان اسلو» هستيم.
اعضاي «كميته نوبل» را چه كساني تشكيل مي دهند؟ سياستمداراني نخبه و حرفه اي كه انديشه ها و بينش هاي شان در طول جنگ سرد ميان بلوك شوروي و بلوك غرب شكل گرفته است. آنها بدين گونه خو گرفته اند كه از پشت عينك سياسي خود به تماشاي جهان بنشينند و قصد و نيت «آلفرد نوبل» براي استفاده از جايزه صلح با هدف ارتقاي صلح را به طور كامل به فراموشي سپرده اند. علاوه بر اين، ذهنيت آنها نسبت به توسعه سريع اقتصادهاي نوظهور (مانند چين) كاملا منفي است و كميته اي با تركيبي اين گونه تصميم گرفته است كه جايزه صلح بايد رنگي ايدئولوژيك داشته باشد! بيست و يك سال پيش، به هنگام اعطاي جايزه صلح به «دالايي لاما» رئيس «كميته نوبل» هدف از اين انتخاب را تمايل به «تأثير بر چين» عنوان داشت و توضيحي مشابه به هنگام اهداي جايزه صلح به «ليو شيائوبو» ارائه گرديد.
در واقع، طي سال هاي اخير برخي اربابان قدرت، سياستمداران غربي و نيز سازمان هاي غيردولتي بسيار كوشيده اند تا «كميته نوبل» نروژ را تحت فشار قرار دهند وموفق هم شده اند! به عبارت ديگر، با موافقت كامل اعضاي اين كميته روبه رو گرديده اند.... اكنون نيز بر همگان معلوم گرديده است كه اربابان قدرت خود را تنها «چراغ راهنما» مي پندارند و بدين منظور، هنجارهاي بين المللي را تعيين و گرايشهاي خود را به جهان تحميل مي كنند. استدلال آنها براي متقاعد ساختن، صدور دموكراسي ازطريق هوا و زمين، از جمله به كمك هواپيماهاي بدون سرنشين است كه هدايت آنها از سالني در تگزاس صورت مي پذيرد و با لذتي دگرآزارانه همراه است. و چنانچه بمباران به اشتباه انجام پذيرد، مسئوليت «سرپوش گذاردن» بر خرابكاري با «سرويسي ديگر» است. ديگر طريق مبارزه با «دشمنان»، فعال ساختن كانال هاي ديگر، از جمله ترغيب مخالفان در كشورهايي است كه براي «نظام امپرياليست» مسئله ساز به نظر مي آيند.
يك ناظر سياسي «ريا نووستي» خبرگزاري روس، با ذكاوت تمام مي گويد: «جايزه صلح نوبل پيوسته تا مغز استخوان سياسي بوده و تصميم گيري در مورد آن نيز به رفتار برخي كشورهاي غرب بستگي دارد. بررسي رفتار برخي سياستمداران غربي پس از اعطاي جايزه صلح نوبل به ما نشان مي دهد به چه دليل آنها در مواضع خود نسبت به چين متفق القول اند.»
ذكر اين نكته ضروري است كه هدف از اين نوشتار به زيرسؤال بردن كليه موارد اعطاي جايزه صلح نيست، چرا كه به عنوان مثال «مادر ترزا» از جمله افرادي است كه بسيار شايسته دريافت آن بوده است. مع هذا، نمي توان «انحرافات سياسي همه گونه به هنگام اعطاي جوايز نوبل و مبارزه پنهان عليه اسلام و اصولا نظام مخالف نئوليبراليسم را- كه از هر وسيله اي براي نابودساختن اميد ميليون ها شهروند كره زمين بهره مي گيرد- ناديده انگاشت. هر وسيله اي براي بي ثبات ساختن كشورهايي كه حاضر نيستند «در صف» قرار گيرند، خوب و درست به نظر مي رسد...
منابع: سايت هاي آلترانفو، ايراسيونل وردپرس، ماريان2، ولتر، ويكيپديا، پيپل ديلي، توكسي بورد، جويش نيوز، اكو اسرائيل، ژوئيف، موندياليزاسيون، لاگازت دو برلن، كانوئه، اكسپرس و...

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14