(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 28 مهر 1390- شماره 20053

سلامتي و وسعت رزق در حج
حج مقبول
راههاي پيشگيري از آسيب ها
لزوم نشأت گرفتن گفتار و رفتار سالك از قلب
فروش عمر به بهاي بهشت
قدرت قاروني و فساد اجتماعي



سلامتي و وسعت رزق در حج

قال الامام السجاد(ع): حجوا و اعتمروا، تصح ابدانكم و تتسع ارزاقكم.
امام سجاد(ع) فرمود: حج و عمره را به جاي آريد، تا بدنتان سالم و روزيتان فراخ شود.(1)
ــــــــــــــــــــــــ
1- الكافي، ج4، ص 252

 



حج مقبول

ابن جوزي در تذكره الخواص نقل مي كند كه عبدالله بن مبارك مدت پنجاه سال مرتب هر دو سال يك بار براي زيارت به مكه مي رفت. سالي مهياي رفتن به حج گرديد و از خانه خارج شد. در يكي از منازل بين راه به زني سيده برخورد كرد كه مشغول پاك كردن يك مرغابي مرده بود. پيش او رفت و گفت اي زن چرا اين مرغابي مرده را پاك مي كني؟ گفت كاري كه براي تو فايده اي ندارد از چه رو مي پرسي؟
عبدالله اصرار زياد كرد. زن گفت حالا كه اين قدر اصرار مي ورزي مي گويم. من زني علويه هستم و چهار دختر دارم كه پدر آنها چندي پيش از دنيا رفت امروز روز چهارم است كه ما چيزي نخورده و به حال اضطرار افتاده ايم و مرده بر ما حلال است. اين مرغابي را پيدا كرده ام و مي خواهم براي بچه هايم غذا تهيه كنم. عبدالله مي گويد: «در دل گفتم واي بر تو چگونه اين فرصت را از دست مي دهي؟ به زن اشاره كردم دامنت را باز كن، چون باز كرد، دينارها را در دامن او ريختم. زن با قيافه اي كه شرمندگي را حكايت مي كرد سر به زير انداخته بود، از همانجا رفت و من نيز به منزل خود برگشتم و خداوند ميل رفتن مكه را در آن سال از قلبم برداشت. مدتي گذشت تا مردم از مكه برگشتند. براي ديدار همسايگان سفر كرده به حج به خانه آنها رفتم. هر كدام مرا مي ديدند مي گفتند ما با هم در فلان جا بوديم در فلان محل همديگر را ديديم، من به آنها تهنيت براي قبولي حج مي گفتم، آنها نيز مرا تهنيت مي گفتند كه حج تو هم قبول باشد. آن شب را در انديشه اي عجيب به خواب رفتم در خواب حضرت رسول را ديدم كه فرمود: عبدالله! رسيدگي و كمك به يك نفر از بچه هاي من كردي از خداوند خواستم، ملكي را به صورت تو خلق كند تا برايت هر سال تا روز قيامت حج بگذارد. اينك مي خواهي پس از اين به حج برو و مي خواهي ترك كن.1
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1-شجره طوبي، ص 11

 



راههاي پيشگيري از آسيب ها

پرسش:
براي مصون ماندن از آفت ها و آسيب ها در هر كاري، چه راهكارهايي در آموزه هاي اسلامي توصيه و تاكيد شده است؟
پاسخ:
به طور كلي براي هر چيزي آفتي وجود دارد كه حيات و موجوديت آن را در معرض خطر نابودي قرار مي دهد: «لكل شئ آفه » و اين آفت متناسب با هر موجودي متفاوت است و راهكار مقابله و پيشگيري از آن نيز به طور طبيعي از يكديگر متمايز است. در اينجا به راهكارهاي كلي و مشترك كه در همه زمينه ها و حوزه هاي عمل فردي و اجتماعي كاربرد دارد به نحو اجمال اشاره مي كنيم. با تأمل در آموزه هاي اسلامي، مي توان گفت كه با بهره گيري از چهار عامل از وقوع بسياري از آسيب ها مي توان پيشگيري كرد:
1-شناخت ماهيت آسيب
شناخت ماهيت آسيب و يا به تعبير ديگر آسيب شناسي، نخستين گام در جهت پيشگيري از آفت و آسيب هر چيزي است. چنان كه در رهنمود علي(ع) آمده است!
«العلم حجاب من الافات» دانش و آگاهي بازدارنده از آفات و آسيب ها است.(غرر الحكم، ج720). در اين رابطه هرچه سطح علم و آگاهي مردم نسبت به آسيب هايي كه زندگي آنها را تهديد مي كند، بالاتر باشد، مصونيت آنها افزايش مي يابد. بنابراين براي سالم سازي جامعه، برنامه ريزي جهت تقويت فرهنگ و آگاهي مردم، ضروري است.
2- تقويت اراده و كنترل هواي نفس
شماري از آسيب هاي زندگي، معلول ضعف اراده در برابر جاذبه ها و تمايلات نفساني اند، چرا كه ضعف اراده، مانع پيروي از عقل و علم و آگاهي مي شود. از اين رو در اين گونه موارد تنها شناخت آسيب، براي پيشگيري از آن كافي نيست، بلكه تقويت اراده از طريق خودسازي، تهذيب نفس و كنترل هواي نفس ضروري است. احاديثي كه براي مصونيت از آسيب ها به روزه داري، قناعت، خودداري از هوسراني و زهد توصيه مي كنند، اشاره به همين نكته دارند. از امام علي(ع) نقل شده است: لو زهدتم في الشهوات، لسلمتم من الافات. اگر درخواسته هاي نفس، زهد بورزيد، حتما از آسيب ها در امان خواهيد ماند. (غررالحكم، ح 7587)
3- خدمت به خلق
يكي از آموزه هاي مهم اسلام براي پيشگيري از آسيب هاي غيرقابل پيش بيني، كمك به نيازمندان، شاد كردن ديگران و به طور كلي، نيكي كردن به مردم و خدمت به خلق است. از پيامبر گرامي(ص) روايت شده است! المعروف الي الناس، يقي صاحبها مصارع السوء و الافات و الهلكات. نيكي كردن به مردم، نيكوكار را از دام بدي ها و آسيب ها و مهلكه ها نجات مي دهد. (كنزالعمال، ج6، ص 343)
اين سخن، بدان معناست كه براي مصون ماندن از آسيب ها، علاوه بر راههاي متعارف، عوامل و راههاي غيرمتعارف نيز وجود دارند كه شماري از آسيب هاي زندگي را از طريق آنها مي توان پيشگيري كرد.
4- استمداد از خداوند متعال
در كنار تلاش هاي علمي و عملي براي پيشگيري از آسيب ها، ذكر و دعا و ياري خواستن از حضرت احديت و خداوند متعال نيز نقش موثري در اين زمينه دارند. براساس آيات و بسياري از احاديث، پيشوايان اسلام مكرر از خداوند متعال مي خواستند كه آنان را از شر آسيب ها مصون بدارد و در برابر آسيب ها، مصونيت بخشد.

 



لزوم نشأت گرفتن گفتار و رفتار سالك از قلب

(بدان اي عزيز سالك بايد) قول و عمل انسان، از حال و از صفتي كه در قلب است، نشأت بگيرد. زيرا دل، آنگاه كه از درد مرگ فرزند مثلا آتش بگيرد و بسوزد، بدون هيچ تصنع و ريايي خواه ناخواه ناله اش بلند مي شود و اشكش جاري مي گردد و اظهار حزن و اندوه مي كند و تمام اينها بي اختيار از دل انسان فرزند از دست داده برمي خيزد و مي جوشد.
همچنين اگر كسي از درد فراق عزيزي بسوزد، بي اختيار حديث غم سر مي دهد، و از جدايي شكوه مي كند و اظهار شوق و عشق مي نمايد و... همين طور اگر متوجه شود كه حبيب به او مي نگرد و شاهد احوال اوست، بي اختيار زبان به تضرع و زاري و نياز مي گشايد و به خاك مي افتد و چهره به خاك مي مالد. و هر اندازه اي كه عظمت محبوب بيشتر و جنايت و گناه او بزرگ تر باشد، اين زاري و التماس، بيشتر خواهد بود... پس هر سخن و يا عملي كه از دل برخيزد، خواه توحيد باشد يا تسبيح يا تكبير يا ركوع يا سجود و يا دعواي شوق و اظهار انس و يا غير اين ها، همان مطلوب اول و مقصد اعلي از تهجد و شب زنده داري و قيام و نماز و ديگر عبادات است.(1)
ــــــــــــــــــــــــ
1- اسرارالصلوه ، ميرزا جواد ملكي، ص 478

 



فروش عمر به بهاي بهشت
آنچه در پي مي آيد سخنراني حكيم فرزانه حضرت آيت الله جوادي املي است
كه پيرامون اهميت وجايگاه نماز وبرخي توصيه هاي اخلاقي ديگر ايراد شده است.

آيت الله جوادي آملي
چند جمله اي كه مربوط به اين محفل است به عرضتان برسانم، چون همه ما در اين امور سهيميم. اصل اوّل آن است كه اين پست هاي كليدي اينها رأس المال اند. فرق درآمد و سرمايه با امور ديگر و با خودشان كاملاً مشخص است. يك وقت كسي تاجرانه درآمدي دارد، در هزينه كردن اين درآمد آزاد است. يك وقت يك مجاهد جنگجوست، غنيمتي در صحنه جهاد نصيبش مي شود؛ در هزينه كردنش آزاد است. يك وقت مالي به او هبه كردند، اين هبه شونده در هزينه كردن آن مال موهوب آزاد است. البته بايد حلال و مباح باشد، ولي آزاد است. يعني اگر كسي از درآمد خود گرفت؛ عائله خود را، مهمان هاي خود را پذيرايي كرد، كار بدي نكرد؛ اين درآمد است.
امّا سرمايه، حكم جدايي دارد. اگر كسي سرمايه را بگيرد، از مهمانها پذيرائي كند؛ براي رفاه خودش يا زن و بچه اش صرف بكند؛ اين ديگر معقول نيست ! پس اصل اوّل اين شد كه بين سرمايه و درآمد فرق است. همه ما، مخصوصاً شما عزيزاني كه چند روزي پست در اختيار شماست؛ حالا يا مدير كل هستيد، يا مسئوليد، يا معاونيد، يا رئيسيد؛براي شما بايد مشخص بشود كه اين پست هاي كليدي درآمد زندگي و عمر شماست يا سرمايه است.
عواقب استفاده نكردن از فرصت خدمت رساني
اگر از اين پست ها بهره اي برديد، يك درآمدي داشتيد، زندگي خوب تهيه كرديد، ماشيني تهيه كرديد، مالي تهيه كرديد، فرش وخانه اي تهيه كرديد؛ باختيد ! براي اينكه شما نتوانستيد تشخيص بدهيد اين پست سرمايه است، نه در آمد ! كسي كه نفهمد سرمايه چيست، درآمد چيست؛ جايش زندان است!اما اگر فهميديد كه بايد مشكل مملكت را حل كرد، آن نبض اقتصاد مملكت را حل كرد، تورّم را حل كرد، فقر را حل كرد، فساد را حل كرد، تبعيض را حل كرد، آن بيكاري را حل كرد؛ آن وقت است كه شما فهميديد اين پست سرمايه است، نه در آمد ! يك كسي يك عمري زحمت بكشد و نفهمد اين كه در دست اوست، رأس المال است يا سود، اين كه تجارت نيست ! و ذات أقدس له هم به ما فرمود: شما تجارت كنيد. اين يعني چه ؟ يعني سرمايه را بدهيد كالاي ابد بگيريد، از درآمدش استفاده كنيد. پس اصل اوّل اين شد كه ما يك رأس المال داريم و يك ر بح. اين پست ها سرمايه است؛ سرمايه را بايد آدم بدهد، جانمايه و دلمايه بگيرد، نه خانه و فرش !
توصيه پيشوايان ديني به فروش عمر به بهاي بهشت
مرحوم كليني نقل كرد، بزرگان ديگر نقل كردند از وجود مبارك رسول گرامي و ائمه (عليهم السّلام) كه فرمودند: شما اين عمرتان به اندازه بهشت مي ارزد؛ به كمتر از بهشت فروختيد، ضرر كرديد: نّ ل ابدان كم ثمناً و ه ي الجنّه الا فلا تبيعوها لا ب ها (1). نّ ل انفس كم ثمناً و ه ي الجنّه الا فلا تبيعوها لا ب ها (2). اين بدنتان به اندازه بهشتي مي ارزد كه تجر ي م ن تحت ها الانهار(3). اين جانتان به اندازه بهشتي مي ارزد كه نّ المتّق ين ف ي جنّات و نهرف ي مقعد ص دق ع ند مليك مقتد ر (4). اگر اين تن به بهشتي كه تجر ي م ن تحت ها الانهار نرفت، معلوم مي شود آدم عمرش را هدر داد ! و اگر اين جان به لقاء الهي، ع ند مليك مقتد ر بار نيافت؛ معلوم مي شود اين شخص جان خود را نشناخت. نّ ل انفس كم، يك حديث؛ نّ ل ابدان كم حديث ديگر، و هر دو سرمايه است، تا آن جانمايه و دلمايه خريداري بشود؛ كمتر از اين، ضرر كرديم ! اين اصل اوّل.
محافظت بر ( نماز ) و ( انفاق )، دو علامت مهم شيعيان
وجود مبارك اميرالمؤمنين (ع) فرمود: شيعيان ما دو تا علامت دارند: ا ختب روا ش يعت ي ب خ صلتين. فرمود: شيعيان ما دو علامت دارند، اينها را با اين دو خصلت بيازمائيد 1- المحافظه علي اوقات الصّلوات؛ 2- و المواساه ل ا خوان ه م ب المال فن لم يكونا ف يه م فاعذب فاعذب (5). فرمود: شيعيان ما اين دو عنصر محوري را دارند. هم رابطه شان با خدا قوي است، زيرا مسأله نماز را حفظ مي كنند؛ هم رابطه شان با خلق خدا قوي است، براي اينكه مزاحم مال مردم نيستند. سعي مي كنند مال را ن مو بدهند كه آن اصل سوّم است كه به عرضتان مي رسد. فرمود: اگر اين دو اصل در كسي نبود، فوراً فاصله بگير، فاصله بگير؛ اين هم اصل دوّم.
اينكه حضرت فرمود: نماز، نه يعني خصوص نماز؛ يعني رابطه بين خلق و خالق ! مستحضريد كه نماز عمود دين است. شما در هيچ جاي قرآن نمي بينيد كه نماز بخوانيد، در روايات هم نيست كه نماز بخوانيد! همه اش اقيموا الصّلاه (6)چرا ؟ براي اينكه يك كسي كه حكيمانه حرف مي زند، بايد لوازم حرفش را متوجه باشد ! اگر دين گفت: اّلصّلاه عمود الدّين، بعد بگويد نماز بخوان، اين معلوم مي شود اين را ناهماهنگ حرف زده ! مگر ستون را مي خوانند ؟ ستون مگر خواندني است ؟! ستون را اقامه مي كنند.
اگر در جائي از قرآن يا حديث آمده باشد كه ا قرؤا الصّلاه؛ آن وقت معلوم مي شود اين حرف، حرف حكيم نيست ! براي اينكه صدر و ساقه اين حرف نا هماهنگ است؛ از يك طرف مي گويد نماز ستون دين است، از طرف ديگرمي گويد نماز بخوان؛ آخر ستون كه خواندني نيست، ستون را به پا مي دارند. اگر نماز است، اقامه است؛ براي اينكه ستون را بايد آدم نگه بدارد ! وقتي اين ستون باشد، پس خيمه دين هم هست. انسان زير اين خيمه زندگي مي كند!
« نماز »؛ اوّلين سؤال در قيامت و ستون دين
چرا گفته شد اوّل چيزي كه از آدم سئوال مي كنند نماز است، براي اينكه ستون است! آنكه نماز مي خواند، اين مشكل علمي برايش حل نشده! مي گويد چرا تمام كارهاوابسته به نماز است ؟ او نمي داند اين نمازي كه خوانده، نماز نبود، نماز آن است كه ستون دين باشد ! او نماز خواند، اما نماز را اقامه نكرد !! اقيموا الصّلاه، اق م الصّلاه (7)، يقيمون الصّلاه (8)، مقيمين الصّلاه (9)؛ يا مفرد، يا جمع، يا خطاب به مرد، يا خطاب به زن؛ فرمود:اين ستون را نگه بداريد. مگر شما با خدايتان رابطه نداريد ؟ اين هم اصل دوّم.
موجوديّت فعلي ( قيامت )
حالا كه براي ما معلوم شد كه سرمايه چي است و درآمد چيست و معلوم شد كه اين پست ها سرمايه است ونه درآمد و با اين سرمايه بايد آن كالاي ابد را تهيه كرد. اصل سوّم آن است كه قيامت هم اكنون هست. در بيانات نوراني ائمه، مخصوصاً وجود مبارك امام رضا (ع) است كه: از ما نيست كسي كه بگويد بهشت و جهنّم خلق نشده، بعداً خلق مي شود. فرمود: بهشت هست؛ اع دّت، ازل فت،اين تعبيرات فراوان است، يعني آماده است. اع دّت ل لكاف رين(10)، ازل فت الجنّه ل لمتّقين(11)، يعني اين مهيّاست. ما سفره را پهن كرديم، اينطور نيست كه خدا جهنّم را بعد خلق بكند! اع دّت ل لكاف رين. اع دّت يعني وج دت، اوّلاً؛ و استع دّت، ثانياً؛ اين مي شود اع دّت! ازل فت هم همين طور است. پس بهشت موجود است، و نقد؛ نسيه در كار نيست ! واگر كسي نابينا بود، نديد؛ اين كوري او نقد را نسيه مي كند؟
پس اصل سوّم اين است كه قيامت موجود است. در نهج الفصاحه وجود مبارك رسول گرامي (ص) فرمود: جهنّم و بهشت به شما نزديك تر از بند كفش شماست: اقرب ل يكم م ن شسع النّعل، اين قدر نزديك است! انسان تا نفسش بند آمد، بالأخره مي فهمد كجاست. هنوز او را نشستند، مي فهمد كجاست ! معلوم مي شود اين قدر نقد است! پس اصل سوّم اين است كه بهشت نقد است، جهنّم نقد است؛ فرمود: اين از بند كفش شما به شما نزديك تر است، اين نسيه نيست ! تعبير قرآن كريم هم اين نيست كه ما قيامت را ايجاد مي كنيم. نه، قيامت الآن هست، اين بر مي خيزد. قيامت را قيامت مي كردند، چون: يوم تقوم السّاعه (12)؛ « ساعه » يعني قيامت. اين هست، الآن موجود است، منتها حالا روي زمين است. افقي است، بعد عمودي مي شود. آن روزي كه روز معاد است، مي گويند: اين ساعت قيام مي كند. يوم يقوم النّاس ل ربّ العالمين(13) است، يوم يقوم الاشهاد(14) است، يوم يقوم الرّوح و الملائ كه صفّاً (15) هست؛ يوم تقوم السّاعه است. پس الآن هست، منتها آن روز اين نشسته بر مي خيزد. خب پس بهشت و جهنّم نقد است. اگر نقد شد، هيچ كس نمي تواند بگويد من مخفيانه امضاء كردم، به كسي نگو، حالا شما رفيق ما بودي، اين ماليات را كم بده، يا آن ماليات را زياد بده، يا اين را كه امضاء كرديم براي كسي نگو؛ آدم بايد خيلي عوام باشد كه بگويد: حالا به كسي نگو!
تبيين باطن ( رشوه ) در بيان امير مؤمنان (ع)
اين بيان نوراني حضرت امير (ع) را در نهج البلاغه حتماً ببينيد؛ وقتي در جريان عقيل به حضرت پيشنهاد رشوه دادند، فرمود: امختبط انت(16)؟ فرمود:جريان رشوه مثل اين است كه يك غذائي را افعي، اين مار بزرگ بخورد، بعد ق ي بكند، ق ي كرده افعي را كسي خمير درست بكند وبخورد؛ هيچ عاقلي حاضر است آن را بخورد ؟! ق ي كرده خودش را نمي خورد، چه رسد به ق ي كرده افعي! آن هم دو بار از مسير سم گذشت. يك بار خورد، از مسير سم گذشت؛ بار ديگر برگرداند، از مسير سم گذشت.
اين را علي مي گويد ! اينكه ديگر شاعر نيست كه شاعرانه از باب احسنه اكذبه (معاذ الله) اغراق و مبالغه درآن باشد! يك وقت يك شاعر مي گويد، چون شعر هر چه دروغش بيشتر باشد، گيرائي اش بيشتر است؛ احسنه اكذبه، اين در ادبيات است؛ امّا يك وقت يك معصوم اين حرف را مي زند. پس باطن رشوه اين است.
رسوائي علني، نتيجه اصرار بر گناه
حالا هيچ عاقلي حاضر است كه يك كمي از آن ق ي كرده افعي را مخفيانه بخورد و به ديگري بگويد براي كسي نگو ! اگرآدم يك قاشق سم بخورد، به نام ق ي كرده؛ بالأخره بالا مي آورد. چه علني بخورد، چه مخفيانه! حالا يك كسي يك سمّي را بخورد، چه در حضور جمع بخورد، چه پنهاني زير پتو بخورد؛ بالا مي آورد! اين كه مي بينيد هر از چند گاهي در روزنامه سر از رسوائي يك كسي در مي آيد، براي اين است كه آن موقعي كه او مي خواست بگيرد، مخفيانه گرفت؛ امّا علناً بالا آورد ! اين يعني چه ؟ يعني گناه سم است، رشوه سم است؛ با سم نمي شود بازي كرد، مخفي و علن ندارد كه ! كسي رشوه گرفت، بالا مي آورد؛ حالا چه پنهاني امضاء بكند، چه علني امضاء بكند. اينها را مي گويند رهنمود ائمه؛ فائده قم آمدن شما اينهاست.
تصميم گيري م ن عزم الامور است؛ م ن عزم الامور يعني چه ؟ يعني م مّا يج ب ان يعزم عليه. و اصب ر علي ما اصابك ا نّ ذل ك م ن عزم الامور(17). عزم الامور يعني ينبغ ي ان يعزم، يج ب ان يعزم؛ آدم بايد در مورد كاري تصميم بگيرد كه فرقي بين علن و مخفي نيست. حالا آدم مي گويد:ما از اين چراغ قرمز رد شديم، كسي هم كه ما را نديد؛ امّا اينجور نيست ! اين بيان نوراني علي (ع) است كه باب مدينه علم است (18). فرمود: خداي ناكرده دست كسي به رشوه دراز شد، آن را بالا مي آورد؛ حالا يا زود يا دير.
كاركرد مثبت نماز در جلوگيري از آلودگي گناهان
نماز جماعت ها بايد اينجور آموزنده باشد. بزرگانتان كه نماز جماعت و ستاد نماز را اداره مي كنند، نماز خوان نباشند، مقيم صلاه باشند، اين ستون را به پا بدارند كه همين نماز يقيناً جلوي هر گونه بالا آوردن را مي گيرد. آنگاه انسان سرفراز است، راحت است؛ علي بيّ نه م ن ربّي (19). ديگر هيچ لذّتي در تمام مدّت عمر به اندازه لذّت مرگ نيست براي مؤمن !الآن اگر به ما اجازه بدهند بدون مشكل به حرم مطهر سيّدالشهداء برسيم، همين كه حرم را از دور ديديم، اشك شوق مي ريزد! چه رسد به اينكه خود أبي عبدالله را زيارت بكنيم، چه رسد به اينكه با 13 معصوم ديگرملاقات كنيم، چه رسد به اينكه بيايند به منزل ما ! پس اين راه هست. مرحوم كليني (رض) نقل مي كند كه ائمه (عليهم السّلام) فرمودند: هيچ لذّتي به اندازه لذّت مردن نيست! براي اينكه آدم اين ذوات مقدّس را مي بيند، آنوقت مائيم و اين مطالب.
توصيه حضرت امير (ع) درباره مصرف ماليات براي آبادي كشور
وجود مبارك اميرالمؤمنين (ع) به مسئول دريافت خراج هم همين جمله معروف را فرمود كه: و ليكن نظرك ف ي ع ماره الأرض ابلغ م ن نظر ك ف ي جلب المال (20). فرمود: به اين فكر نباش كه ماليات زياد بگيري، به اين فكر باش كشور را آباد كني، ببين چه جور آباد مي كني؟ خشكسالي را رعايت بكن، كم درآمد را رعايت بكن، امنيّت شغلي را هم رعايت بكن كه مردم هم درآمد خوب داشته باشند، هم به شما به موقع خراج بپردازند، هم كشور آباد بشود. فرمود: مال را براي آباد كردن بخواه؛ نظر شما آباد كردن ايران اسلامي باشد، نه جمع مال.
بيانات معظم له در ديدار با جمعي از مسئولان، طلاب و اقشار مختلف مردم ـ قم ؛ خرداد 1381
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الكافي / 1 / 19
(2) نهج البلاغه / حكمت 456
(3) بقره / 25
(4) قمر / 54 و 55
(5) جامع الأخبار / 35 ـ با تلخيص
(6) ر. ك: بقره / 43 و83
(7) هود / 114
(8) بقره / 3
(9) نساء / 162
(10) آل عمران / 131
(11) شعراء / 90
(12) روم / 12
(13) مطفّفين / 6
(14) غافر / 51
(15) نبأ / 38
(16) نهج البلاغه / خ 224 ـ
( ... يتبرّأ م ن الظّلم )
(17) لقمان / 17
(18) ر. ك: وسائل الشيعه / 27 / 34
(19) انعام / 57
(20) نهج البلاغه / نامه 53

 



قدرت قاروني و فساد اجتماعي

رضا شريف زاده
شبكه پيچيده روابط اجتماعي، نيازمند شناخت همه متغيرات در حد امكان براي تحليل رفتارهاست. در اين ميان، مردم، بيشترين تاثير را از رهبران جامعه مي گيرند. از اين رو گفته اند مردم بر دين ملوك و رهبران خويش هستند. توده هاي مردم خواسته و ناخواسته انديشه ها و رفتارهاي رهبران خويش را سرمشق قرار مي دهند و در همان مسيري گام برمي دارند كه آنان رفته اند، زيرا بر اين باورند كه رهبران، انسانهاي موفق هستند. بنابراين مي توان با سرمشق قرار دادن آنها به همان موفقيتها دست يافت.
با نگاهي به تحليل ها و گزارش هاي قرآني درباره جوامع پيشين، مي توان اين معنا را به دست آورد كه انسانها اگر تقواي الهي را در خود ايجاد نكنند و به خودسازي نپردازند، قدرت و ثروت نه تنها عامل تباهي خود آنهاست، بلكه موجبات گمراهي و هلاكت ديگران را نيز فراهم مي آورد. لذا هر نعمتي مي تواند نقمت و بلايي براي خود و ديگران شود.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا نقش قدرت و ثروت را در ايجاد ناهنجاري ها و فساد اجتماعي تبيين نمايد.
ارزش قدرت
قدرت به معناي توانايي انجام كار و يا ترك آن به اراده و اختيار، يكي از نعمت هاي بزرگ الهي است كه در اختيار بشر قرار گرفته است. قدرت و ثروت، از نظر خرد و خردمندان، امري نيكو و پسنديده است. بر همين اساس خداوند در آيه 75 سوره نحل براي تبيين برخي از حقايق هستي، از در قياس وارد مي شود و با اشاره به اين حكم عقل و عقلا درباره قدرت و ثروت، از مردم مي خواهد تا همچنان كه درباره قدرت و ثروت و مطلوبيت و نيكو بودن آن قضاوت و ارزيابي درستي دارند، درباره ديگر حقايق نيز اين گونه عمل كنند و با مراجعه به عقل خويش، قضاوت درستي از ديگر حقايق داشته باشند و بيرون از دايره عقل گام برندارند. اين در حالي است كه بسياري از مردم گرفتار جهل و ناداني هستند؛ زيرا از عقل خويش در همه امور بهره نمي گيرند.
به سخن ديگر، عقل اگر به درستي مورد استفاده قرار گيرد، انسان از جهالت و ناداني بيرون آمده و به دانش و علم درستي از حقايق هستي مي رسد. بنابراين همان گونه كه نقش قدرت و ثروت را در زندگي مفيد مي يابد، نقش توحيد و عبوديت را نيز در زندگي خود به درستي درك كرده و براساس معيارهاي عقلاني و عقلايي و وحياني گام برداشته، زندگي خويش را در دنيا و آخرت آباد مي كند.
از آياتي از جمله آيه 247 سوره بقره اين معنا به دست مي آيد كه وحي و شريعت نيز همانند حكم خرد و خردمندان، بر ارزشمندي قدرت هاي بدني و علمي و مانند آن تاكيد مي كند؛ زيرا احكام شرعي هرگز در تضاد با احكام عقلاني نيست، بلكه عقل و شرع يكديگر را تاييد و امضا مي كنند.
خداوند در اين آيه يكي از معيارهاي رهبري جامعه را قدرت هاي علمي و جسمي دانسته و طالوت را به عنوان كسي كه داراي اين خصوصيات است به عنوان رهبر معرفي مي كند.
با توجه به آيات 77 و 80 سوره هود، مي توان اين نكته را تقويت كرد كه قدرت نه تنها مطلوب است بلكه گاه لازم و ضروري است؛ زيرا بدون قدرت نمي توان بسياري از اهداف و رسالت هاي اجتماعي را تحقق بخشيد. از اين رو آرزوي قدرت براي تحقق اهداف متعالي، در اين آيات به عنوان يك مطلوب مطرح مي شود؛ زيرا حضرت لوط (ع) براي دفاع از مهمان و حيثيت اجتماعي و حفظ حقوق مدني خود، آرزوي قدرت مي كند.
از آيه25 سوره حديد و آيات ديگر اين معنا ثابت مي شود كه قدرت، از مهمترين عوامل دست يابي به عدالت درجوامع است كه ماموريت اصلي پيامبران است. بنابراين،پيامبران براي دست يابي به اهداف رسالت خويش نيازمند قدرتي هستند كه بتوانند درسايه سار آن عدالت را به دست توده هاي مردم اجرايي كنند و تحقق بخشند.
خداوند در آيه 41سوره حج از لزوم به كارگيري قدرت، براي امر به معروف و نهي از منكر سخن به ميان مي آورد؛ زيرا كساني كه معروف را ترك مي كنند و يا به منكرات رو مي آورند، به سادگي حاضر نيستند برخلاف آن رفتار نمايند. اين جاست كه قدرت به عنوان پشتوانه اجراي حكم الهي امر به معروف و نهي از منكر ضروري مي شود. از اين جاست كه گفته اند كه قدرت و حكومت، فلسفه وجودي فقه است. به اين معنا كه اگر فقه اسلامي بخواهد درجامعه اي اجرايي شود لازم است تا قدرت و حكومتي باشد تا مفاد احكامي چون امر به معروف و نهي از منكر را اجرايي كند و درجامعه تحقق بخشد.
خداوند درآيات 42 و 43 سوره قلم نيز برلزوم استفاده به موقع از نعمت قدرت در راه بندگي خداوند تاكيد مي كند و در آيه 41سوره حج، ضرورت استفاده از قدرت خدادادي براي احقاق حقوق نيازمندان و گرفتن زكات و پرداخت آن را مطرح مي نمايد.
از نظر قرآن،استفاده از قدرت در راه خدمت به خلق و دفع فساد و دفاع از مظلومان و ايجاد زندگي سالم براي خود و ديگران، نه تنها امري شايسته بلكه بايسته و ضروري است. (كهف، آيات 83 تا 95 و نيز اعراف، آيه 10) از اين رو قدرت را شرط لازم براي مبارزه با طغيانگران و رهبر سياسي و اجتماعي مي داند (طه، آيات 24 تا 31 و نيز بقره، 247).
قدرت و ثروت فسادانگيز
اما همين قدرت و ثروتي كه اين گونه مي تواند به شكل ارزشي مورد استفاده قرارگيرد، از يك نعمت براي شخص و جامعه به نقمتي براي فرد و جامعه تبديل مي شود؛ زيرا شخص نتوانسته است خود را با حقايق هستي هماهنگ كند و درچارچوب آن قرارگيرد. اين گونه است كه قدرت و ثروت به جاي آن كه عامل رشد و بالندگي باشد، عامل فساد و تباهي مي شود.
خداوند درآياتي از قرآن نشان مي دهد كه چگونگي قدرت و ثروت، زمينه ساز عجب و خودبيني (كهف، آيه 33 تا 36)، غرور و تفاخر (همان و نيز قصص، آيات 76و 78)، تكبر و استكبار(همان و نيز فصلت، آيه 15)، تحقير ديگران (همان) باطل گرايي (توبه، آيه 69) انكار قدرت برتر (بلد، آيات 5 و 6)، طغيان (فجر، آيات 6تا 11) ، غفلت از خدا (قصص، آيات 76، 78 و فصلت، آيه 15) و فساد (بقره، آيه 205 و محمد، آيه 22و فجر، آيات 6 تا 12) مي شود.
از نظر قرآن، قدرت و ثروت مي تواند عامل رشد و يا تباهي بشر و جوامع بشري باشد. بنابراين، شمشير دو لبه اي است كه مي بايست با احتياط تمام آن را دردست گرفت.اگر قدرت و ثروت در دست نااهلان قرار گيرد، مي تواند فساد شخص و يا جامعه را به دنبال داشته باشد؛ چنان كه قدرت و ثروت حتي مي تواند اهل ايمان و تقوا را نيز تباه سازد؛ چنانكه علوم ديني و وحياني از چنين توانايي برخوردار است. قرآن گزارش مي كند كه چگونه علم الهي در دستان افرادي چون سامري و بلعم باعورا، قدرتي در جهت فساد و تباهي جامعه شد. بنابراين هيچ كس از تاثيرات بد و زشت قدرت و ثروت در امان نيست؛ مگر آنكه خود را به خدا بسپارد و تقواي الهي را در تمام لحظات زندگي مراعات كند.
قارون كه از امت موسي(ع) بود، نتوانست از قدرت و ثروت خويش به درستي بهره گيرد؛ زيرا قدرت و ثروت، او را به سوي تباهي كشاند و حتي امت موسوي را دچار چالش جدي نمود.
قدرت و ثروت اقتضائاتي دارد كه از آن مي توان به عنوان فرهنگ قدرت و ثروت ياد كرد. به اين معنا كه نظامي را با خود همراه دارد كه آدمي را در فضايي بيرون از فضاي طبيعي قرار مي دهد. كساني كه در قدرت و ثروت غرق مي شوند، در يك فرآيندي خصوصيات و رفتاري را در پيش مي گيرند كه از آن به فرهنگ اشرافيت و يا فرهنگ زورمداران ياد مي كنند. دراين فرهنگ، شخص خود را گم مي كند و هويت تازه و ديگري مي يابد. دراين فرهنگ و هويت است كه برتري جويي و تفاخر امري طبيعي شده و تحقير ديگران عملي جايز و روا شمرده مي شود.
كساني كه در فرهنگ قدرت و ثروت رشد مي كنند، كساني هستند كه بي تقوايي در آنان نهادينه مي شود (قصص، آيات 76 و 83) و روحيه تجاوزگري و طغيان گري تقويت مي شود. (همان)
دراين فرهنگ و فضاي آلوده تجمل گرايي به عنوان مد، جا مي افتد و شخص مي كوشد تا هر روز داشته هاي خويش را به رخ ديگران بكشد و تفاخر نمايد. (همان)
از آن جايي كه پذيرش حقوق و قوانين و اجراي آن در حق خود، براي ايشان سخت و دشوار است، اجراي آن را در حق خود عين بي عدالتي مي دانند و به شدت به مبارزه و مخالفت با قوانين و حقوق ديگران مي پردازند. گريز از قانون و دور زدن آن براي ايشان امري طبيعي است؛ زيرا خود را بالاتر و برتر از قوانين مي دانند و اصولا قانون را براي توده ها مشروع و اجراي آن را مجاز مي شمارند. از اين رو بزرگترين مخالفان پيامبران و دعوت هاي آنان، همين قدرتمندان و ثروتمندان بوده اند، زيرا پيامبران خواهان احقاق حقوق و اجراي قوانين و دوري از ظلم و تجاوزگري هستند، درحالي كه اين طبقات اجتماعي خود را فراتر از اين امور مي بينند. اين گونه است كه در برابر پيامبران مي ايستند و به ايشان افترا و تهمت مي زنند (غافر، آيات 23 و 24)
خودنمايي و تجمل گرايي اشراف، نه تنها زمينه فساد فزون تر در خود آنان مي شود، بلكه جامعه را نيز به تباهي و فساد مي كشاند. از اين رو خداوند در قرآن، از اين طبقات اجتماعي به عنوان مفسدان ياد مي كند كه به معناي فسادانگيزي است.
سرمستي ثروتمندان و قدرتمندان از ثروت و قدرت (قصص، آيه 76) موجب مي شود تا باشگاه هايي از منكرات را در جامعه راه اندازي كنند تا اين گونه در شادي و فرح دروغين فرو روند و از قدرت و ثروت خويش بهره برند. همين رفتارها جامعه را به تباهي مي كشاند و افكار و انديشه ها و رفتارهاي ديگران را تحت تاثير قرار مي دهد. بسياري از توده هاي مردم مي كوشند تا با همسان سازي با ثروتمندان خود را در سطح قدرت و ثروت ايشان قرار دهند و اين گونه است كه موجبات گسترش تباهي و فساد در جامعه فراهم مي شود. اينان همانند ويروس و بيماري خطرناكي هستند كه به سرعت در جامعه پخش و شايع مي شود.
با نگاهي به داستان هامان و قارون و فرعون مي توان دريافت كه چگونه رويه زندگي آنها موجبات تباهي در جامعه مصر را فراهم آورد و جامعه را به هلاكت افكند. قدرت و ثروت آنان باعث هرزگي اخلاقي زنان و مردان شد به گونه اي كه زنان بني اسراييل كه از اقشار پايين جامعه مصري بودند براي بهره كشي جنسي مورد استفاده قرارمي گرفتند و رفتارهاي تفاخرآميز قارون موجب شد تا توده هاي مردم، قدرت و ثروت فسادانگيز قارون و هامان و فرعون را ملاك ارزشي و معيار درست زندگي ارزيابي كنند و درمدار آن حركت هاي خويش را سامان بخشند. به اين معنا كه توده هاي مردم قارون را الگوي رفتاري خويش قرار داده و خواهان آن بودند كه همچون قارون بينديشند و همچون قارون زندگي كنند. اين آرزو را قوم موسي(ع) به صراحت به آن حضرت(ع) اعلام مي كنند و مردم در حسرت زندگي قاروني مي سوختند.(قصص، آيات 76 تا 79)
بيهودگي ارزشهاي ثروتمندان اشرافي
به سخن ديگر، زندگي اشرافي كه همراه با خودنمايي، تفاخر و تجمل و مانند آن است، عامل مهمي در گرايش توده هاي مردم به اين نوع زندگي است كه از نظر اسلام فسادآميز مي باشد. بنابراين قرآن مي كوشد تا با بيان غايت اين گونه زندگي نشان دهد كه چنين زندگي اي در خور انسان نيست، بلكه يك زندگي حيواني است كه سزاوار نيست كسي درباره آن حسرت بخورد و آرزوي داشتن چنين زندگي را داشته باشد.
بي گمان فرورفتن قارون همراه همه زندگي و كاخ و ثروتش در زمين، به معناي آن است كه چنين زندگي را نمي توان زندگي سعادتمندي ارزيابي كرد؛ زيرا نهايت چنين زندگي چيزي جز هلاكت و نابودي در دنيا نيست. به اين معنا كه اگر كسي چنين زندگي را مي خواهد مي بايست منتظر پيامدهاي بد و شوم آن يعني هلاكت نيز باشد. فرورفتن در زمين به معناي بلعيده شدن با چيزي است كه شخص آن را همه چيز ارزيابي مي كرد.
بنابراين ، فرورفتن و بلعيده شدن با همه ثروت يعني همه ارزش هاي يك شخص، به معناي بيهودگي همه ارزش هايي است كه ثروتمندان و قدرتمندان براي خود تعريف كرده اند.
شهرت قارون موجب شد تا توده هاي مردم خواهان رسيدن به مقام ثروت و قدرت او شوند و او را الگو و سرمشق در زندگي خويش قرار دهند و همان رفتارها و انديشه هاي قاروني را ملاك ارزشي در زندگي بشمارند. اين همان مشكلي است كه حضرت موسي (ع) با قوم خويش داشت؛ زيرا آن حضرت(ع) به زكات و انفاق و زهد و آخرتي دعوت مي كرد كه قارون برخلاف آن جريان حركت مي كرد. مردم مي ديدند كه قارون در برابر انديشه ها و رفتارهاي حضرت موسي(ع) مي ايستد و در زندگي موفق تر و شادتر از همه زندگي مي كند. بنابراين به جاي آنكه از انديشه ها و رفتارهاي حضرت موسي(ع) پيروي كنند به سمت و سوي قدرت و ثروت قاروني كشيده شده و آن را الگو و سرمشق زندگي خويش قرار مي دادند. اين گونه بود كه همه زحمات حضرت موسي(ع) به شكست مي انجاميد و توده هاي مردم قارون را سرمشق خويش قرار مي دادند. اين همان تباهي است كه قارون آن را در پيش گرفته بود و با حركت خويش توده هاي مردم را به سمت فساد و تباهي و شادي و فرح و زشتي ها مي برد.
هنگامي كه قارون و ثروت وي به درخواست حضرت موسي(ع) در زمين فرو رفت، توده هاي مردم دريافتند كه چنين قدرت و ثروتي براي كسي آينده خوبي را رقم نمي زند. اينجاست كه مردم حقيقت ثروت و قدرت فساد را دريافتند و ديگر آرزو نداشتند كه قارون باشند. (قصص، آيات 76 تا82)
تفكر قاروني بر اين بود كه هر آنچه دارد از علم و دانش، مديريت اقتصاد خود اوست. چنين خودبزرگ بيني است كه وي را به سوي تباهي و مبارزه با خدا و قوانين الهي و عقلاني سوق داد و زمينه فساد و تباهي را در جامعه فراهم آورد؛ ولي هنگامي كه خداوند به دعاي حضرت موسي(ع) او را از بين برد تا ديگر سرمشق گمراهان نشود، تازه مردم دريافتند كه تفكر و رفتار قاروني نمي تواند سعادت ابدي را تضمين كند. بنابراين قدرت و ثروت دو روزه دنيا، ارزش آن را ندارد تا به جنگ خدا و پيامبر و احكام آن رفت. اين جاست كه حتي دنياطلبان نيز بيدارشده و مسير خود را تغيير مي دهند و خواهان بازگشت به مسير سعادت ابدي مي شوند.
به هرحال، در گزارش قرآن بر اين تأكيد شده است كه قدرت و ثروت يكي از مهمترين علل و عوامل تباهي جوامع بشري است مگر آنكه در دست اهل آن قرار داشته و اهل آن نيز همواره مواظبت و مراقبت نمايند تا در دام وسوسه هاي قدرت و ثروت نيفتند و همواره تقواي الهي را مدنظر داشته باشند زيرا اين دو نعمت مي تواند عامل تباهي شخص و جامعه باشد و دنيا و آخرت مردم را تباه سازد.
بنابراين ما نيز بايد هوشيار باشيم كه قدرت و ثروت حتي حلال و مشروع آن مي تواند بسيار خطرناك براي شخص و جامعه باشد و زمينه فساد اجتماعي و هلاكت آن را فراهم آورد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14