(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 4 آبان 1390- شماره 20058

وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد
محرك جنسي، عامل اصلي فتنه 88
استفاده ابزاري بابيان و بهائيان ازمتون مقدس تشيع
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
الگوگيري انقلاب از اسلام

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد
محرك جنسي، عامل اصلي فتنه 88

پروين مقدم
آنچه درباره برداشت گزينشي خاتون از اين مصاحبه مي توان گفت، اين است كه خاتون در بحث ازدواج موقت، زن را طوري به تصوير كشيده است كه همانند مرد نسبت به جنس مخالف غريزي فكر مي كند و چون غريزي فكر مي كند، براي اطفاي شهوتش بايد ازدواج موقت كند، اين بحث نه تنها شامل زن ها بلكه دخترها هم مي شود و بعد از رفع اين نياز است كه با فراغ خاطر زن بايد به ازدواج دائم فكر كند.
ازدواج موقت با طرح اين چنيني از روابط، زن و مرد را در حد موجوداتي براي رفع نياز جنسي تنزل مي دهد و حتي اگر از اين مسئله ذاتي كه مسئله سكس براي زن در درجه دوم اهميت در روابط با مرد قرار دارد، باز نمي توان از خويشتنداري پرورش يافته در مكتب اسلام چشم پوشيد. اگر مسئله جنسي تا اين حد براي زنان و دختران ما اهميت داشت و به دنبال هر بار نياز به فكر صيغه شدن مي افتادند، حالا وضعيت جامعه چگونه بود؟ طرح ازدواج موقت كه به عنوان يكي از راه حل ها در شرايط بحراني و براي شرايط خاص در اسلام مطرح شده است، به شكل غلط كنوني، طرح جامعه اي را با روابط آزاد زن و مرد غربي همراه با يك الگوبرداري غلط از كلام اسلام رواج مي دهد كه در پايان به عفاف زدايي و حتي تزلزل بنيان خانواده مي انجامد. مصاحبه 3صفحه اي «استاد ابراهيم فياض» حرف و حديث هاي ديگري را دارد، اين مصاحبه كه در ظاهر درباره مردم شناسي فساد جنسي و رابطه فساد اقتصادي با بحران هاي اجتماعي انجام شده است، با تطهير چهره رحيم مشايي و انتقاد از امام جمعه تهران مي گويد: « من بزرگ ترين قدرت محركه اين حوادث پس از انتخابات را محركه جنسي مي دانم. كانديداهاي معارض به دنبال خودنمايي جنسي رفتند. يعني مثلا زماني كه لباس هاي سبز پوشيدند، تحريك آميز بودند.»
ساده لوحانه است كه حوادث پس از انتخابات را در اين قالب ببينيم. اين برداشت حاكي از آن است كه در ظاهر جناب استاد از حوادث پشت پرده انتخابات اطلاعي ندارند و به حكم مصاحبه بالاخره بايد چيزي در باب اوضاع سياسي در اين نشريه مي گفتند، با اين تفسير، در ظاهر همه مردم ايران كه آمريكا و بقيه دشمنان را در موضوعات پس از انتخابات مقصر دانسته اند، يك عذرخواهي به آمريكا بدهكار شده اند؛ چرا كه همه چيز زير سر اين سبز تحريك آميز بود!
ابراهيم فياض گفته است كه «اين موارد كه سياسي براي سرگرم كردن دولت است، در شرايط فعلي مهندس مشايي يك چيزي گفته تحت عنوان «مكتب ايران»، او مي گويد اسلامي كه در ايران است، اسلام واقعي است».
محض اطمينان خاطر آقاي فياض بايد گفت اگر مهندس مشايي از اسلام ايراني با همين صراحتي كه شما مي گوييد، سخن مي گفت كه اين همه حرف و حديث پيش نمي آمد، بحث كوروش و داريوش و فرهنگ و تمدن 2500 ساله شاهنشاهي كه 4500 سال هم خاتون به آن تاريخ اضافه و از آن با عنوان «روايت هفت هزار سال نجابت و شيدايي» ياد كرده است، با تاريخي كه شما از اسلام ذكر مي كنيد، زمين تا آسمان فرق دارد.
فياض مي گويد: «منظور (مشايي) اصفهان است، سلمان فارسي است، منظورش اسلامي است كه سعدي و حافظ و مولوي معرفي مي كنند، بعد اينها مي گويند «مكتب ايران» يعني مكتب غيراسلامي!»
روشن است كه دم زدن از تاريخ كوروش و داريوش هرگز آن تعبير ياد شده از مكتب ايراني آقاي مشايي را ندارد و در اصل هيچ ربطي به سلمان و سعدي و حافظ كه دست كم بين 10 تا 17 قرن بعد از كوروش پا به جهان گذاشته اند، هم ندارد.
 

 



استفاده ابزاري بابيان و بهائيان ازمتون مقدس تشيع

فعاليتهاي جهاني چند دهه اخير بهائيان و تشديد آن در حال حاضر بخصوص در ايران، مي تواند اين نويد را به ما بدهد كه اسلام به زودي در سراسر جهان جاي كفر را خواهد گرفت و البته وظيفه اصلي ما درجهت خنثي سازي القائات شيطاني آنها، گسترش پاسخگويي فكر شيعي و تعميق معارف وحياني در شيعيان و ساير مسلمانان، بخصوص در جوانان است و اين تكليفي است كه از آيه54 سوره حج مي توان فهميد.
از آنجا كه هر رسول 129 علاوه بر اين كه نبيّ (يعني داراي دانشها و اخباري از نزد خدا ، مثل حضرت خضر عليه السلام) است ، به رسالت خاصي هم برگزيده و گسيل شده است( مانند پيامبران اولواالعزم و ساير رسولان كه بنا به روايتي جمعاً313 نفر بودند)، لذا معمولاً كتابي آسماني هم دارد كه بر مردم مي خواند. اما نبيّ ممكن است رسول نباشد و فقط براي رساندن اخبار و اطلاعاتي كه از طرف خدا دارد، برانگيخته شده باشد و شريعتي نداشته باشد، بلكه حتي مأمور به تبليغ و تجديد شريعت رسول خاصي هم نباشد.
و چون در آيه52، القاي شيطان در مورد «امنيّه » (اماني و آرزوهاي) همه رسولان و انبياء عليهم السلام آمده است، لذا « امنيّه » نمي تواند به معني تلاوت و قرائت (آيات و كتاب آسماني) باشد، بلكه تنها مي تواند به معني آمال و آرزوهاي اصلاحگرانه آنها باشد. والا در مورد انبياي غيرمبلّغ صدق نمي كند.
اينك بايد پرسيد كه اگر باب و بهاء چنانكه خودشان ادعا كرده اند، ظهور خدا باشند؛ چگونه ممكن است كه شيطان در آرزوهاي ايشان مداخله و القاء كند؟ مگر شيطان مي تواند در خواست خدا هم القاء و اخلال كند؟! و اگر پيامبرند، چنان كه بهائيان ادعا مي كنند؛ نسخ القاي شيطان به عهده ي خداست نه بشر. و از طرفي هم القاء شيطاني بايد در آرزوهاي مصلحانه آنها باشد نه در متن كتب ايشان! پس چگونه است كه مثلاً كتاب ايقان چاپ سنگي( حسينعلي نوري) حدود چهارصد غلط و تحريف داشته كه بسياري از آنها را در چاپهاي حروفي برطرف كرده اند؟! در حالي كه ثابت كرديم كه القاي شيطان نه در قرائت( و تبعاً كتابت) بلكه در اميد و آرزوي پيامبران( در مخاطبانشان براي ناكامي پيامبران در ترويج دين و اصلاح گري) رخ مي دهد. پس معلوم است كه همه ي ادعاهاي آن دو و پيروانشان غلط و خود به مثابه القائات شيطان در امنيّه پيامبران (ع) بخصوص خاتم الانبياء (ص) است . زيرا شيطان آنها را واداشت تا در آيات قرآن كريم( با تحريف لفظي يا تأويل باطني) و معارف شيعه دستبرد بزنند و تصرف كنند و آن را از مواقع و مفاهيم حقيقي برگردانند تا دعاوي خود را اثبات و تبيين و تدوين كنند و در نتيجه،اختلاف و جنگ و تفرقه در ايران و قتل دهها هزار نفر و گمراهي هزاران نفر ديگر و تشكيل حكومت بي دين پهلوي و اشاعه ي فحشا و ترويج منكرات و سركوبگري و شكنجه و قتل و بيگانه پرستي و امثال آن اتفاق بيفتند كه همگي ضدّ منويّات و آرزوهاي رسول اكرم(ص) بودند. آيا القاي شيطان از اين واضح تر مي شود؟!
شيخ طبرسي در كتاب احتجاج، حديثي از اميرالمؤمنين عليه السلام درباره معناي آيه52 سوره ي مباركه حج نقل كرده كه اجمالش اين است كه هر پيامبري آرزو مي كرد كه با آنچه از نفاق و ناسپاسي قومش مي ديد، مفارقت كند و از نزد آنها به جهان ديگر منتقل شود و در اين حال،شيطان كه مخالفت و دشمني اش با پيامبران آشكار و صريح است ، در حالتي كه آن پيامبر از دنيا رفته بود( يعني در وقت حصول آرزويش) ، نكوهش و عيب جويي و بدگويي و طعنه عليه او را وارد كتابش مي كرد. پس خدا آن بدگويي ها و مذمت ها را از دل هاي مؤمنان زائل فرمود، پس آن را قبول نمي كردند و جز دلهاي منافقان و جاهلان كسي به آن متمايل نمي شد و خدا به وسيله ي نگهداشتن اوليائش از گمراهي و عدوان و متابعت از اهل كفر و طغيان، آياتش را محكم و تثبيت مي كند و نمي پسنددكه دوستانش را مثل چارپايان قرار دهد.
اين سنت القاء شيطاني در مورد پيامبر اسلام (ص) هم توسط بني اميه و با احاديث جعلي فراواني شبيه حديث غرانيق رخ داده است كه به مرور زائل و ابطال مي شوند. اما در مورد باب و بهاء چنين چيزي اتفاق نيفتاده است و پيروانشان بر تنزيه و مقام الوهي و تقديس آنها همداستان شده و هر روز مقام آنها را بالاتر برده اند! پيداست كه شيطان در مورد باب و بهاء بر عكس عمل كرده و از آنها حمايت نموده است!!در حالي كه در مورد علماي شيعه مثل آقا نجفي و پدرش و شيخ فضل الله نوري و امثالهم همان تهمت ها و شايعات و بدبيني ها را القاء كرد كه در مورد پيامبران(ع)القاء مي نمود!
در قرآن كريم، حق و باطل را به آب و كف روي آن و طلاي مذاب و كف روي آن تشبيه فرموده است. 130 يعني باطل همچون كف، اولاً در اصل وجودش به حق وابسته و چسبيده است و هويت و هستي مستقلي ندارد؛ و ثانياً روي حق و صفاي آن را پوشانده و خودنمايي مي كند و فريب مي دهد؛ و ثالثاً موجوديتي هيچكاره و بي فايده و حتي اخلال گر و مزاحم دارد.اگر تعاليم وحياني را آب آسماني براي احياء و هدايت مردم بدانيم؛ افكار و عقايد و اعمال و اساطير و افسانه هاي عادتي مردم كه غيروحياني است ، همچون كف روي آب، در امر هدايت بوسيله ي تعاليم وحياني اخلال و افساد و اغواگري مي كند و چون در امر هدايت، سه عنصر وجود دارند ( يعني : رسول و رسالت و مرسل اليه كه مردمند) كه يكي از آنها اخلال پذير و فاسد شونده است، لذا شيطان فريبكار از اين موقعيت براي القاء در امانيّ و آرزوهاي متعالي انبياء (ع) بهره برداري مي كند و فقط دلهاي مؤمناني كه با تحرّي حقايق وحياني و معارف قرآني، به علوم الهي دست يافته اند و حق و اهل آن را شناخته اند و استقامت در عبوديت دارند ، از كدورت و اضافات بشري غير وحياني محفوظ مي ماند.اگر در آثار علي محمد شيرازي و حسينعلي نوري و ساير رهبران بابيّه ، ازليّه و بهائيّه و حتي برخي از روشنفكران غربزده نخستين مثل ميرزا ملكم خان يا روشنفكران غربگراي امروزي مطالعه شود، كاملاً استفاده ابزاري آنها از نصوص مقدس دين شيعه( قرآن و حديث) و اختلاط آن با حرفها و نظرات خودشان و مشهورات زمانشان معلوم مي شود و اين همان زبد(كف ) باطل و اختلاط رسوبات و منويّات (مشكوك الصّحه و مجهول الحقيقه) و سياسي كاري هاي بشري با تعاليم وحياني و نوعي از القاي شيطان در امنيّه ي پيامبر اسلام(ص) و ائمه ي اطهار (ع)براي اضلال مردم ازتشيع است.پيداست كه استقامت و پايداري علماي اصولي شيعه مثل آقا نجفي اصفهاني و مخالفت آنها با اين بدعتها و تأويلات و شبهات و عاملانش به خوبي نشان مي دهد كه آنها اهل حق بوده و خدا بوسيله ي آنها باطل را درهم كوبيده و القائات شيطان را نسخ فرموده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
129- در قرآن كريم به برخي فرشتگان هم رسول اطلاق شده است ، ولي در اين جا منظور ما رسولان بشري خدا هستند.
130- ر- ك: سوره مباركه وعد/17.

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
الگوگيري انقلاب از اسلام

در رژيمهاي شرقي، مردم هيچكاره محض بودند. بنده از نزديك رفته بودم و اين كشورها را در اواخر عمرشان ديده بودم. حتي در رأس بعضي از كشورهاي عقب افتاده و فقيرشان هم يك رژيم به اصطلاح و به قول خودشان كارگري سر كار بود؛ اما همان رفتارهاي اشرافيگري و همان كارهاي غلط دربارهاي قديم را تكرار مي كردند! نه انتخاباتي در اين كشورها بود، نه رأي مردمي در كار بود؛ اما به خودشان دمكراتيك هم مي گفتند و ادّعاي مردمي بودن مي كردند! مردم هيچكاره محض بودند: از لحاظ اقتصادي، صددرصد وابسته به دولت؛ از لحاظ كارهاي فرهنگي، صددرصد وابسته به دولت! معلوم بود كه چنين رژيمهايي محكوم به فنا بود. البته چون شعارهاشان، شعارهايشان برّاق و جذّابي بود، توانستند در اطراف دنيا جواناني را به سمت خودشان جذب كنند و حكومتهايي تشكيل دهند؛ اما ديگر نمي توانستند عمري بكنند. ديديد آخرش هم به كجا رسيدند؛ بعد از چند ده سال به كلّي زايل شدند. طبيعي بود كه آن رژيمها براي ما قابل الگو گرفتن نبود. آن روزي كه انقلاب ما پيروز شد - يعني بيست و يك سال قبل از اين - هيچ انقلابي در دنيا وجود نداشت كه وقتي پيروز مي شد، به همين حكومت شرقي - يا ماركسيستي و يا سوسياليستي كه مرتبه ي رقيق ترش بود - گرايش نداشته باشد؛ ليكن اسلام و ملّت ايران و رهبر اين ملّت آن را رد كردند و قبول نداشتند و كنار گذاشتند.
از غرب هم نمي خواستيم و نمي توانستيم الگو بگيريم؛ چون غرب چيزهايي داشت، اما به قيمت نداشتن چيزهاي مهمتري. در غرب، علم بود، اما اخلاق نبود؛ ثروت بود، اما عدالت نبود؛ فناوري پيشرفته بود، اما همراه با تخريب طبيعت و اسارت انسان؛ اسم دمكراسي و مردم سالاري بود، اما در حقيقت سرمايه سالاري بود، نه مردم سالاري؛ امروز هم همين طور است. اين مطلبي كه عرض مي كنم، ادّعاي من نيست. من از قول فلان نويسنده مسلمان متعصّب نقل نمي كنم؛ از قول خود غربيها نقل مي كنم. امروز در كشورهاي غربي و در خود امريكا، آن چيزي كه به نام دمكراسي و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است. باطن آن، حاكميت سرمايه است. من مايل نيستم كه از نويسندگان و كتابهايشان اسم بياورم؛ اما خود نويسندگان امريكايي تشريح مي كنند و مي نويسند كه انتخابات شهرداريها، انتخابات نمايندگي مجلس و انتخابات رياست جمهوري، با چه ساز و كاري انجام مي گيرد. اگر كسي نگاه كند، خواهد ديد كه در آن جا، آراء مردم تقريباً هيچ نقشي ندارد و آنچه كه حرف اوّل و آخر را مي زند، پول و سرمايه داري و شيوه هاي تبليغاتي مدرن و همراه با فريب و جذاب از نظر آحاد مردم سطحي نگر است! اسم دمكراسي هست، اما باطن دمكراسي مطلقاً نيست. پيشرفتهاي علمي در غرب بود، اما اين پيشرفتهاي علمي وسيله اي براي استثمار ملّتهاي ديگر شده بود. غربيها به مجرّد اين كه يك قدرت علمي پيدا كردند، آن را به قدرت سياسي و اقتصادي تبديل نمودند و به طرف شرق و غرب دنيا راه افتادند. هرجا كشوري ممكن بود رويش دست بگذارند و آن را استثمار كنند، بي دريغ كردند. هر جا نكردند، ممكنشان نشد! در غرب، آزادي بود، اما آزادي همراه با ظلم و بي بندوباري و افسارگسيختگي. روزنامه ها در غرب آزادند و همه چيز مي نويسند؛ اما روزنامه ها در غرب متعلّق به چه كساني هستند؟ مگر متعلّق به مردمند؟! اين كه امر واضحي است؛ بروند نگاه كنند. شما در همه اروپا و امريكا يك روزنامه قابل ذكر نشان دهيد كه متعلّق به سرمايه داران نباشد! پس روزنامه كه آزاد است، يعني آزادي سرمايه دار كه حرف خودش را بزند؛ هركس را مي خواهد، خراب كند؛ هركس را مي خواهد، بزرگ كند؛ به هر طرف مي خواهد، افكار عمومي را بكشد! اين كه آزادي نشد. اگر يك نفر پيدا شد و عليه صهيونيسم حرف زد - مثل آن آقاي فرانسوي73 كه چند جلد كتاب عليه صهيونيستها نوشت و گفت اين كه مي گويند يهوديان را در كوره هاي آدم سوزي سوزاندند، واقعيت ندارد - طور ديگري با او رفتار مي كنند!
بيانات در خطبه هاي نمازجمعه تهران ـ 23/2/79
الگوگيري انقلاب از اسلام
طبيعي بود كه براي ملتي كه با جان خود و عزيزانش قيام كرده بود و در رأسش يك عالم ربّاني و جانشين پيامبران قرار داشت. نظام غربي نمي توانست الگو باشد. پس، ما الگو را نه از رژيمهاي شرقي و نه از رژيمهاي غربي گرفتيم؛ ما الگو را از اسلام گرفتيم و مردم ما براثر آشنايي با اسلام، نظام اسلامي را انتخاب كردند. مردم ما كتابهاي اسلامي خوانده بودند؛ با روايات آشنا بودند؛ با قرآن آشنا بودند؛ پاي منابر نشسته بودند. در اين دهه هاي اخير، روشنفكران مذهبي - از علما، روحانيون، فضلا و دانشگاهيان - كارهاي زيادي كرده بودند. براي مردم يك سلسله ارزشها جا افتاده بود و دنبال آنها بودند. در محيط رژيم گذشته هرچه نگاه مي كردند، از اين ارزشها خبري نبود. انقلاب براي دستيابي به آن ارزشها بود. و اما اين ارزشها چيست؟ من در اين جا تعدادي از اين ارزشها را عرض مي كنم. البته اگر بخواهيم اين ارزشها را در يك كلمه بيان كنيم، من عرض مي كنم اسلام؛ اما اسلام يك كلمه، مجمل است و تفاصيل گوناگوني از آن مي شود. ملّت ما به دنبال ارزشهايي بود كه همه اش در داخل اسلام هست و من به بخشي از آنها اشاره مي كنم:
بيانات در خطبه هاي نمازجمعه تهران ـ 23/2/79
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
73. روژه گارودي (نويسنده ي مسلمان فرانسوي).

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14