(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 4 آبان 1390- شماره 20058

سناريوي جديد غرب ؛ بازيگران و دلايل
سايه روشن هاي روابط ايران و مصر
چرا آمريكا به دنبال ديگرهراسي است؟



سناريوي جديد غرب ؛ بازيگران و دلايل

محسن ابوالحسني
يك هفته قبل بود كه وزير دادگستري ايالات متحده آمريكا و رييس پليس فدرال آمريكا كنفرانس خبري تشكيل دادند و خير از كشف يك عمليات تروريستي بزرگ دادند كه در آن جمهوري اسلامي ايران از طريق »نيروي قدس« قصد ترور »عادل الجبير« سفير عربستان سعودي در نيويورك را داشته است و دو نفر نيز در اين باره دستگير شده اند. اين بمب خبري كه به طور زنده از بسياري از شبكه هاي خبري دنيا پخش شده بود، ظرف چند ساعت به مهم ترين خبر همه خبرگزاري ها و رسانه هاي صوتي و تصويري دنيا تبديل شد. درباره باطل بودن و ساختگي بودن داستان تبليغاتي جديد آمريكايي ها گفتن همين نكته كافي است كه بسياري از كارشناسان امنيتي خود آمريكا هم نتوانستند هيچ بهانه اي براي اين كه ايران چنين كار احمقانه اي را آن هم در خاك آمريكا انجام دهد پيدا كنند. زيرا اولين سوالي كه در برابر اين ادعا به ذهن هر شنونده اي مي رسد اين است كه جمهوري اسلامي ايران به چه دليلي بايد دست به چنين عملياتي بزند و در قبال اين هزينه مادي و معنوي سنگين چه متاع ارزشمندي را به دست مي آورد؟ اگر به دور از هر گونه تعصب و اعتقاد و به عنوان يك شاهد بي طرف به ماجرا نگاه كنيم، درخواهيم يافت كه ترور سفير جوان عربستان سعودي در آمريكا هيچ منفعت مادي يا استراتژيكي براي جمهوري اسلامي ايران نخواهد داشت و دست زدن به چنين كاري بيش از هر چيز مي توانست نشان دهنده حماقت طراحان و عاملان آن باشد. اما با اين حال چرا اين فيلم نامه هاليوودي اين چنين طراحي مي شود؟
سناريوي جديد آمريكايي ها سه بازيگر اصلي دارد: آمريكا، عربستان سعودي و جمهوري اسلامي ايران.اما چرا آمريكا؟ چرا اين سناريو توسط خود مقامات ايالات متحده و تقريبا در بالاترين سطوح اجرا مي شود؟ پاسخ اين سوال را از چند زاويه مي توان بررسي كرد. از نگاه رسانه اي بي شك هيچ كسي جز مقامات آمريكا نمي توانستند به اين مساله ارزش خبري بدهند و رسانه هاي دنيا و به تبع آن مخاطبين آنها در كشورهاي مختلف را تحت تاثير قرار دهند. فرض كنيد چنين ادعايي از سوي وزير دادگستري كشوري هم چون كانادا يا حتي كشورهاي مهم تري چون فرانسه يا انگلستان مطرح مي شد. در اين صورت هم اگر چه رسانه هاي صهيونيسم بين الملل مي توانستند با فعاليت هاي رسانه اي خود، اين مسئله را در نگاه مخاطبين خود برجسته كنند ولي بي شك هيچ گاه نمي توانستند تاثيري را كه صحبت هاي وزير امور خارجه يا رييس جمهور ايالات متحده دارد القا كنند. از جنبه ديگر و بعد بين المللي مساله هم نقش ايالات متحده بي شك بارز تر است. تاثيري كه شكايت آمريكا در شوراي امنيت سازمان ملل دارد، هيچ گاه در عملكرد بسياري از دولت هاي ديگر ممكن نخواهد بود. امكان ايجاد اجماع جهاني در قطعنامه هاي شوراي امنيت يا هر تصميم گيري ديگر سياسي حتما در اين حالت بيشتر خواهد بود و نقشه هاي كاخ سفيد نشينان را بيشتر به سمت عملي شدن پيش خواهد برد. يكي ديگر از جنبه هاي اين مساله، بعد مسائل داخلي آمريكا است. به اعتراف دوستان و دشمنان آمريكا، اين كشور هم اكنون در شرايط بسيار دشواري از لحاظ مختلف قرار دارد. شرايط اقتصادي آمريكا در يكي از بحراني ترين دوران هاي تاريخي اين كشور قرار دارد، ميزان رضايت مردم آمريكا از حاكميت شان طبق آمار رسانه هاي خود اين كشور به سطح بسيار پاييني رسيده است، مردم بسياري از شهرهاي آمريكا «جنبش فتح وال استريت» را عليه نظام سرمايه داري به راه انداخته اند، در سطح بين المللي ميزان تاثير گذاري و نفوذ آمريكا به يكي از پايين ترين سطوح خود رسيده است و چندين دليل ديگر كه مي تواند دليل موجهي براي به راه انداختن چنين بازي رسانه اي در اين سطح باشد كه در ادامه بيش تر از آن سخن گفته خواهد شد.
چرا عربستان سعودي؟ چرا در اين سناريوي جالب، سفير اين كشور به عنوان مورد هدف انتخاب مي شود و پاي اين كشور را به اين داستان باز مي كند؟ براي توجيه اين انتخاب هم چند دليل را مي توان ذكر كرد. به دلايل مختلفي كه در ادامه گفته خواهد شد، طراحان اين بازي براي رسيدن به اهداف مورد نظرشان حتما بايستي يكي از كشورهاي عربي و اسلامي در اين بازي به عنوان سوژه هدف انتخاب مي شد تا بتواند بيشترين تاثير را بر جامعه هدف اصلي كه ملت هاي مسلمان هستند، داشته باشد. از طرف ديگر از بين كشورهاي اسلامي، عربستان بهترين گزينه به شمار مي رود. زيرا عربستان سعودي و جمهوري اسلامي ايران از بدو پيروزي انقلاب اسلامي با يكديگر دچار تنش هاي مختلفي بوده اند كه احتمال باورپذيري مسئله را در ذهن مخاطبين بالا مي برد. از سوي ديگر عربستان در رقابت با جمهوري اسلامي بر سر جايگاه مهم ترين قدرت منطقه اي، همواره سير نزولي داشته است و قدرت تاثيرگذاري خود بر ساير كشورهاي مسلمان را نسبت به قبل بسيار از دست داده است. در اين شرايط ادعاي اقدام خصمانه جمهوري اسلامي عليه عربستان علاوه بر اين كه موجب ارائه چهره مظلومانه اي از سعودي ها مي شود، ايران را به عنوان دولت تروريست نشان مي دهد كه اين مساله در به هم ريختن توازن قواي منطقه اي به نفع عربستان كه طبيعتا به نفع آمريكا و غرب به حساب مي آيد، تاثير بسيار شگرفي خواهد داشت.
اما چرا جمهوري اسلامي ايران؟ بيان علت اين كه چرا جمهوري اسلامي به عنوان نقش اول اين سناريوي مضحك انتخاب شده است، احتمالا بسيار آسان تر از علت انتخاب سعودي هاست. جمهوري اسلامي به عنوان دشمن شماره يك جريان استكبار از ابتداي انقلاب اسلامي شاهد بسياري از اين دشمني ها بوده است و زمينه چيني هاي مختلف رسانه اي غربي و سياستمداران آنها در «ايران هراسي» كه در ادامه آن همين پروژه كليد مي خورد، امكان باورپذيري اين مسئله را براي مخاطبان عام تحت بمباران تبليغاتي بالا مي برد. از سوي ديگر جمهوري اسلامي ايران در ادامه ايفاي نقش خود در منطقه و جهان و اشاعه تفكر انقلاب اسلامي آن چنان مصمم و موفق بوده است كه براي جلوگيري از آن نوشتن فيلم نامه هايي اين چنيني لازم و ضروري به نظر مي رسد كه در ادامه به صورت جزيي تر به آن پرداخته خواهد شد.
علت هاي اصلي ايجاد اين سناريو:در قسمت هاي بالا در بيان علت انتخاب اين بازيگران در اين سناريو، به بعضي از علل آن اشاره شد كه در اين قسمت بيشتر بدان خواهيم پرداخت:يكي از علل اصلي بيان اين ادعا در اين شرايط «تحت تاثير قرار دادن مسائل و اعتراضات داخلي مردم آمريكا» است«جنبش فتح وال استريت» كه از پاركي در وال استريت نيويورك آغاز شد و در ابتدا اعتراضي به وضع بد اقتصادي و رفاهي در آمريكا به شمار مي آمد، با گذشت كمتر از يك ماه علاوه بر اين كه غالب شهرها و ايالات آمريكا را فراگرفته است، اين روزها بيش از هشتاد كشور دنيا را درگير خود مي بيند و سطح اعتراضات به «اعتراض به نظام سرمايه داري» گسترش يافته است. دولت ايالات متحده كه خود را درگير تبعات سنگين اين اعتراضات مردمي مي بيند، براي رها كردن خود از اين فشار گسترده، بايد دست به يك فرافكني بزرگ با تبليغات بسيار مي زد تا بتواند از انعكاس گسترده مطالبات در رسانه ها جلوگيري كند و به نوعي با القاي وجود يك دشمن خارجي بسيار خطرناك ـ كه حتي حاضر است در خاك كشور عليه دشمنان خود اقدام تروريستي انجام دهد ـ به نوعي وحدت داخلي ايجاد كند و از اختلافات داخلي بكاهد. زيرا تجربه نشان داده است كه مردم يك كشور در بسياري از موارد علي رغم داشتن اختلافات داخلي بسيار، هنگامي كه صحبت از دشمن خارجي پيش مي آيد، همه با هم در برابر دشمنان خارجي متحد مي شوند. كه البته اين مساله نيازمند شرايطي است كه امروزه دولت آمريكا فاقد آن است و آن شرط اعتماد مردم به مسئولين سياسي كشورشان است تا ادعاهاي آن ها عليه ديگران در اذهان عموم مردم پذيرفته شود كه جاي اين مساله تا حد زيادي در اوضاع و احوال ساكنان كاخ سفيد خالي است.
يكي ديگر از علل اصلي ادعاي اين مسئله در زمان كنوني «تاثير گذاري بر بيداري اسلامي» در كشورهاي منطقه است كه ضرورت مسلمان و عرب بودن سوژه مورد ترور را اثبات مي كند. بيداري اسلامي ملت هاي منطقه اكنون در مرحله حساسي است. در بعضي از كشورها انقلاب ها به مرحله دولت هاي انتقالي و انتخابات رسيده است و اين يعني اين كه بايد روند انقلاب خود را مشخص كنند كه آيا بر اصول اوليه پايدار خواهند ماند يا اقدامات غربي ها براي انحراف حركت ها موثر خواهد افتاد. و بعضي ديگر از ملت ها هم چنان در جريان اعتراضات هستند تا حكام ظالم را از سر راه بردارند. نكته مشترك در همه اين ملت ها و حتي ساير ملت هاي غيرمسلمان، نگاه آنان به انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك حركت اسلامي است كه توانسته است بين نهضت اسلامي و حكومت اسلامي جمع ايجاد كند. از اين رو در بين بسياري از ملت هاي منطقه و هم چنين احزاب موثر سياسي به جمهوري اسلامي به عنوان يك الگوي موفق براي پيروي، نگاه مي شود كه اين مسئله به هيچ وجه مورد پسند دولت هاي غربي و كل جريان استكبار نيست. از اين رو بايستي به هر روشي از شكل گيري يك الگوي اين چنيني در اذهان ملت هاي منطقه در درجه اول و در ذهن همه دنيا در درجه بعد جلوگيري شود. آمريكا و متحدانش با برنامه هاي «ايران هراسي» شان از مدت ها قبل اين كار را آغاز كرده اند و اين بار در ادامه سريال تكراري ايران هراسي، چنين سناريويي را طراحي مي كنند تا چهره اين الگوي انتخاب شده را در ذهن مخاطبان خود خراب كنند. بي شك حكومتي كه حاضر است در خاك كشور ديگري نماينده رقيب خود را ترور كند، به هيچ وجه يك الگوي ايده آل به شمار نمي رود و قابل تقليد و پيروي نيست. تا اين جاي سناريو درست چيده شده است، اما اشكالي كه در اجراي آن صورت مي گيرد اين است كه ملت هاي مسلمان بر اساس هوس هاي گذرا به جمهوري اسلامي نگاه مثبتي ندارند كه با چند تبيلغ آن از بين رود و از سوي ديگر اعتماد مردم دنيا به خصوص مسلمانان نسبت به رسانه هاي اين جريان بين المللي صهيونيسم بسيار دچار خدشه شده است و حتي اگر اعتماد كامل به اين رسانه ها داشته باشند، ضعف شديد فيلم نامه داستان مانع از اجراي نقشه هاي پليد غربي ها و در راس آن آمريكايي ها خواهد بود.
يكي ديگر از علل اصلي طراحي چنين نقشه اي مي تواند «منزوي كردن جمهوري اسلامي ايران» باشد. جمهوري اسلامي ايران چندي است كه با سرعتي بسيار اهداف خود را طي مي كند. از پيشرفت هاي بسيار در حوزه علمي و تكنولوژيك تا دور زدن ماهرانه تحريم هاي اقتصادي غربي ها و ناكام گذاشتن دشمنان در جلوگيري از دست يابي ايران به فناوري هسته اي و ... باعث شده اند تا جمهوري اسلامي بتواند با اقتدار بيشتري دست به نقش آفريني هاي منطقه اي و جهاني بزند كه اين مساله قطعا با اهداف غرب در تعارض خواهد بود. در اين راستا غربي ها از اهرم هاي بسياري براي فشار بر ايران استفاده مي كنند تا ايران را به خاطر اين فشارها در موضع انفعال نگه دارند و با منزوي ساختن جمهوري اسلامي در واقع رقيب را از صحنه به در كنند. در اين ميان همه ادعاهاي در باب فناوري هسته اي يا حقوق بشر و قطعنامه ها و تحريم هاي به تبع آن و تهديدات نظامي را مي توان نكته مويدي بر اين مساله به حساب آورد كه البته در اين زمينه هم هيچ گاه به موفقيت خاصي نائل نشدند، زيرا اين مساله تنها در صورتي به سرانجام دلخواه آنان مي رسيد كه ايران در برابر اين فشارها كوتاه بيايد و قدمي عقب نشيني كند كه هيچ گاه رخ نداده و نخواهد داد. از اين رو دشمنان ملت ايران هيچ گاه نتوانسته اند به اين هدف خود نيز برسند.
شايد بتوان چندين دليل ديگر نيز براي اين مسئله ذكر كرد. اما همه آن دلايل هم در چند خط آخر به سرنوشت دلايل بالا دچار مي شوند و بايد در آن ها هم علت عدم موفقيت غربي ها را گوشزد كرد.
غربي ها هر روز دستاويز جديدي براي حمله به دشمن اصلي خود يعني جريان اصيل اسلامي پيدا مي كنند و نقشه جديدي براي رسيدن به اهداف خود مي كشند، اما با وجود همه اين ها اين نهضت اسلامي است كه در دنيا روز به روز گسترش پيدا مي كند و به موفقيت هاي مختلفي دست مي يابد و در مقابل اين غربي ها هستند كه روز به روز شاهد افول تفكرات خود هستند و اين نمايش وعده الهي است .

 



سايه روشن هاي روابط ايران و مصر

ارسلان مرشدي
پيشينه روابط ايران و مصر به دوران حكومت هخامنشيان باز مي گردد، زمانيكه كوروش پادشاه ايراني از آماليس فرعون مصري مي خواهد تا بهترين چشم پزشك مصر را به دربار او در پارس بفرستد؛ درخواستي كه به نظر مي رسد اولين مراوده و رابطه دو جانبه را شكل بخشيده است.
از آن زمان تاكنون روابط ايران و مصر داراي نوسان و تناوب بسياري بوده است، گاه دو كشور همپيمان و دوست و گاه دو كشور متخاصم و دشمن بوده اند. يكي از دوره هاي تنش و تيرگي در روابط دو كشور 3 دهه اخير است كه پيروزي انقلاب 25 فوريه مردم مصر بسياري را به پايان فصل سرد اين روابط اميدوار ساخته است. در 8 ماه پس از سقوط حسني مبارك نشانه هايي از خواست مردم و دولت جديد مصر براي گشايش روابط با ايران ظهور كرده است؛ بازگشايي مرز مصر با نوار غزه، اجازه مصر به عبور ناوگان نيروي دريايي ارتش ايران از كانال سوئز، ديدار هيات مصري از تهران در كنار اظهارات مقامات دو كشور نشانه هايي از بهبود روابط دوجانبه تعبير مي شود؛ بهبود روابطي كه بيشتر با اشتياق خاص تهران پيگيري شده و سبب شده تا بسياري از تبعات ذوق زدگي ايران در تجديد رابطه با مصر هشدار دهند.
قطع رابطه مصر با ايران
در تابستان 1339 شمسي جمال عبدالناصر در پي نطق شديداللحني عليه حكومت شاه ، دستور قطع رابطه سياسي با تهران را به دليل همپيماني شاه با اسراييل صادر كرد. وي در نطق خويش شاه را همدست صهيونيستها ناميد واين همدستي را مغاير با آرمان كشورهاي عربي و اسلامي تلقي كرد.
متعاقب اين اقدام ناصر، شيخ شلتوت رئيس دانشگاه الازهر نيز طي تلگرامي به شاه اقدام وي در شناسايي سياسي اسراييل و ايجاد رابطه سياسي با اين رژيم را خيانت به مسلمين ناميد و از وي انتقاد كرد. شاه ايران نيز 5 روز بعد در پاسخ به تلگرام رئيس الازهر اعلام كرد كه شناسايي اسرائيل توسط ايران در 10 سال قبل صورت گرفته و اكنون اتفاق تازه اي نيفتاده است. تنش و كشاكش مقامات مصري و ايراني باعث قطع يك دهه اي روابط دو كشور شد تا اينكه تابستان 10 سال بعد و يك ماه پيش از مرگ ناصر و هنگامي كه سادات زمام امور را به دست گرفته بود، رابطه دو كشور مجدداً برقرار شد.
قطع رابطه ايران با مصر
سفر انور سادات به بيت المقدس و سپس انعقاد پيمان كمپ ديويد با اسراييل در هنگامه انقلاب اسلامي و اعتراض تهران به انعقاد اين معاهده بار ديگر باعث قطع روابط دو كشور شد. ايران 2 ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و 9 سال پس از بازگشايي مجدد مناسبات تهران و قاهره روابط خود را با مصر و اين بار به دستور امام خميني(ره ) قطع كرد. البته پذيرش شاه از سوي سادات و خودداري از تحويل وي به ايران، دشمني مصر با انقلاب اسلامي و واگذاري پايگاه نظامي به آمريكا براي استفاده از آن در حمله به خاك ايران در گسست روابط دوجانبه بي تاثير نبود، اما مسئله فلسطين نقش پررنگ تري در قطع روابط دو كشور ايفا كرد. با اين همه امام خميني(ره) در حكم خود مبني بر قطع رابطه با قاهره به هيچ يك از اين موارد اشاره نكرد و تنها پيمان كمپ ديويد را كه خيانتي به كل جهان اسلام بود، مورد اشاره قرار داد. ايشان در دستوري كوتاه تاكيد كردند كه جناب آقاي دكتر ابراهيم يزدي وزير امور خارجه: با درنظر گرفتن پيمان خائنانه مصر و اسرائيل و اطاعت بي چون و چراي دولت مصر از آمريكا و صهيونيسم ، دولت موقت جمهوري اسلامي ايران قطع روابط ديپلماتيك خود را با دولت مصر بنمايد.
نقش مصر در جنگ ايران و عراق
مواضع مصر و نقش آن كشور در جنگ تحميلي عراق عليه ايران در چارچوب ملاحظات اين كشور در دفع تهديدها و بهره گيري از فرصت هاي ناشي از جنگ قابل ارزيابي است. از جمله اين تهديدات مي توان به تسريع فرآيند تجديد رابطه با جهان عرب عموماً و دولت عراق خصوصاً بواسطه احساس خطر از انقلاب اسلامي اشاره داشت. از اين رو مصر از هيچ كمكي به عراق در اين راه مضايقه نداشت. به طوري كه عنوان مي شود باز پس گيري فاو توسط نيروهاي عراقي با طراحي مصري ها بوده است؛ مصري كه از همان ابتدا تهديد كرده بود كه بصورت مستقيم در جنگ دخالت مي كند. با اعطاي مجوز به نيروهاي مصري در عراق، مصري ها داوطلبانه به ارتش عراق رفته و در كنار عراقي ها عليه ايران جنگيدند. مسئله اي كه جعفر نميري رئيس جمهور وقت سودان در مصاحبه با مجله اليوسف چاپ قاهره اذعان مي دارد كه اعزام نيرو به عراق طبق تصميمات كنفرانس سران عرب صورت گرفته است.
احمد جبريل دبيركل جبهه خلق براي آزادي فلسطين با انتقاد از حسني مبارك رييس جمهور وقت مصر به خاطر حمايت از صدام در جنگ عليه ايران گفت كه رژيم مصردر كنفرانس سران عرب در امان پايتخت اردن از اعراب خواست بگويند، طرح سياسي ما نه جنگ بلكه نزاع با اسراييلي ها است. جنگ واقعي با ايران اسلامي است.
فروش بيش از 5/3 ميليارد دلار تسليحات به عراق، اجراي پروژه كندور 2 براي طراحي موشك هاي بالستيك داراي قابليت حمل كلاهك هسته اي و ايجاد يك كانال براي صدور انواع گوناگون فناوري هاي موشكي ناتو در پوشش شركت هاي اروپايي به همراه واريز مبالغ كلان پول به حساب هاي مبارك در سوييس توسط برادر ناتني صدام، تنها گوشه اي از اقدامات مصر عليه ايران در جنگ 8 ساله است؛ اقداماتي كه با موضع گيري هاي رسمي نيز همراه بود. چنانكه در بحبوحه عمليات كربلاي 5 مبارك به همراه ملك حسين پادشاه اردن به ديدار صدام شتافت و در فرودگاه بغداد از غيرت عربي در حمايت از صدام سخن گفت و گفت كه ما در كنار صدام در برابر هجوم ايرانيان تا آخر ايستاده ايم؛ ايستادگي مبارك در كنار صدام تا جايي بود كه وي در جشنواره بابل به رقاص ها و خوانندگان مصري دستور داد تا براي صدام بسرايند و برقصند.
اولين نشست و ديدار
تنش و تيرگي در روابط ايران و مصر تا خرداد 1376 و دوران رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي ادامه داشت تا اينكه در اين زمان روابط دو كشور به سمت بهبود حركت كرد. عمرو موسي وزير امور خارجه مصر پيام تبريك حسني مبارك به رييس جمهور منتخب ايران و گفت و گوي تلفني با وي را نشانه بهبود روابط ميان دو كشور دانست. ضمن اينكه حمايت مصر از درخواست عضويت ايران در «گروه 15» به همراه ديدار عمر موسي و كمال خرازي وزراي امور خارجه ايران و مصر در حاشيه اجلاس وزراي خارجه كشورهاي سازمان كنفرانس اسلامي در كوالالامپور و همچنين ديدار مبارك و خاتمي در در حاشيه اجلاس سران جامعه اطلاعاتي جهان نويد هواي تازه در روابط دو كشور را تقويت كرد. پس از اين و در 14 دي 1382 خيابان «خالد اسلامبولي» در تهران به خيابان «انتفاضه» تغيير نام پيدا كرد و خيابان «محمدرضا پهلوي» در قاهره خيابان «محمد مصدق» نامگذاري شد. در اين تاريخ بر اساس نظر اعضاي شوراي شهر تهران، نام خيابان خالداسلامبولي به خيابان انتفاضه تغيير پيدا كرد، تغيير نام اين خيابان در جلسه 197 دوره اول شوراي اسلامي شهر تهران به تصويب رسيده بود، ولي اجرايي شدن امر منوط به درخواست وزارت امور خارجه شده بود. درخواست تغيير نام اين خيابان از سوي وزارت امور خارجه به شوراي شهر دوم ارسال شد و تغيير نام صورت پذيرفت. حميدرضا آصفي سخنگوي وزارت امور خارجه با اشاره به اينكه قطع رابطه با مصر بعد از انقلاب به دليل بحث هاي آرماني در خصوص فلسطين بوده، گفته بود كه ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران تنش زدايي و اعتمادسازي است و اين كار را بر اساس سه اصل عزت، مصلحت و حكمت انجام مي دهد. وي گفته بود كه تغيير نام خيابان خالداسلامبولي به عنوان پيش شرط رابطه ايران و مصر مطرح نشده است، ولي از آنجايي كه هر اسمي نمادي است، لازم است كه به ملزومات نشست و برخاست روابط ديپلماتيك پايبند باشيم.
با وجود اين اقدامات اما تغيير محسوسي در روابط دو كشور در اين برهه نيز اتفاق نيفتاد.
تداوم نشست و ديدارها
در عمر 6 ساله دولت محمود احمدي نژاد نيز وي بارها و به صورت گسترده اي خواهان گسترش روابط با مصر شده است. از جمله در ارديبهشت ماه 1386 در يك اظهارنظر اعلام كرد كه در صورت همكاري مصر حاضر است در عرض 24 ساعت سفارت ايران در مصر را بازگشايي كند و حتي در صورت دعوت رسمي به اين كشور سفر نمايد. رئيس جمهور اسلامي ايران در كنفرانس خبري در پاسخ به سئوال خبرنگار الاهرام مصر كه درباره عادي سازي روابط ايران و مصر پرسيد، گفت با صراحت اعلام مي كنم، امروز ما به طور قاطع به دنبال تجديد رابطه با مصر هستيم كه اگر دولت مصر اعلام آمادگي كند تا پايان وقت اداري امروز سفارت ايران را در قاهره برپا خواهيم كرد.
البته غير از احمدي نژاد در طول اين مدت عباس عراقچي معاون سابق وزير خارجه، علي اكبر محرابيان وزير صنايع و علي لاريجاني رييس مجلس شوراي اسلامي به همراه حداد عادل و ناطق نوري با حسني مبارك در قاهره ديدار و گفت و گو كردند؛ اين سفرها در راستاي بهبود مناسبات دوجانبه ارزيابي مي شد. اما اين اظهارنظر احمدي نژاد چندي بعد با پالس هاي مثبت از سوي مصري ها پاسخ داده شد، احمد ابوالغيط وزير امور خارجه وقت مصر گفت كه مساله اي كه در اين بين وجود دارد درك نادرست از ماهيت مناسبات مصر و ايران است. حال آن كه خود من، سال گذشته در قالب نشست كشورهاي همسايه عراق به ايران آمدم و چندي پيش نيز معاون من به تهران سفر كرد.
سفر علي لاريجاني به مصر و ديدارش با حسني مبارك در حاشيه پنجمين اجلاس بين المجالس كشورهاي عضو سازمان كنفرانس اسلامي و همچنين پس از آن نيز هيات ديپلماتيك مصري به رياست حسين ضرار، معاون وزير امور خارجه اين كشور به تهران سفر كردند.
در همين زمان احمد ابوالغيظ وزير خارجه مصر درباره موانع از سرگيري روابط مصر با ايران بر اين باور بود كه مناسبات سياسي ميان دو طرف وجود دارد. مناسبات دو كشور هم به عهده كسي به نام حافظ منافع نيست، بلكه به رياست سفير و فرستاده هاست. پرچم دو كشور در بالاي ساختمان آنها در تهران و قاهره برافراشته است. ولي اگر از من بپرسيد چرا رسما اين روابط از سر گرفته نمي شود؟ من پاسخ خواهم داد كه كار نياز به بحث و گفت وگو درباره موضوع هاي مشخصي دارد.
سقوط مبارك و رويكردهاي جديد
به ثمر نشستن خيزش مردمي در 25 فوريه سرمنشأ تحولات عميقي در مناسبات مصر از جمله در رابطه با ايران شد. در اين راستا نبيل العربي در اولين نشست خبري اش به عنوان وزير امور خارجه مصر گفت كه اين كشور آماده گشودن صفحه تازه اي از روابط با همه كشورها از جمله ايران است.
وزير امور خارجه مصر پس از ديدارش با مجتبي اماني، رئيس دفتر حفاظت منافع ايران در قاهره كه حامل پيام كتبي علي اكبر صالحي، همتاي ايراني اش براي دعوت از وي براي سفر به تهران بود، گفت كه ايراني ها و مصري ها شايسته داشتن روابطي هستند كه بازتاب تاريخ و تمدن اين دو كشور باشد، روابطي كه بر اساس احترام متقابل به تماميت ارزي و عدم دخالت در امور داخلي يكديگر باشد.
اين پيام صالحي در واكنش به صحبت هاي العربي بود كه در آن وزير امور خارجه مصر اعلام كرده بود كه دولت اين كشور، ايران را دشمن به حساب نمي آورد و خواهان گسترش روابط با اين كشور است. پس از اين اظهارات نيز، وزير امور خارجه ايران گفت كه آماده پذيرايي از وزير امور خارجه مصر در ايران هستيم و آمادگي متقابل در طرف مصري هم وجود دارد كه ما در مصر حضور يابيم. رايزني ها در حال انجام است و ما به آينده روابط سياسي مصر و ايران بسيار خوشبين هستيم.
البته استقبال ايران از گشايش در رابطه با مصر تنها به گفته هاي صالحي محدود نشد، رييس جمهوري ايران نيز در اولين كنفرانس خبري خود در سال 1390 بر علاقه ايران به برقراري رابطه با همه دولتها و ملتها بخصوص مصر تأكيد كرد.
در اين ميان با وجود آنكه اين دو كشور پس از انقلاب مصر و سقوط مبارك هر دو تاكيد بر گسترش اين روابط دارند، همچنان برقراري رابطه ديپلماتيك ميان دو كشور به كندي پيش مي رود.

 



چرا آمريكا به دنبال ديگرهراسي است؟

«براي اين كه جمهوري اسلامي را منزوي كنند، ايران هراسي را عمومي مي كنند. مرتباً حرف پشت سر حرف مي آورند. نه؛ ايران طرفدار ملت هاست، طرفدار مظلومين است. جمهوري اسلامي با ظلم مخالف است، با ظالم مبارزه مي كند، در مقابل زورگويي و زياده خواهي ظالمان و مستكبران هم با همه ي وجود مي ايستد و عقب نشيني نمي كند.» (بخشي از بيانات رهبر حكيم انقلاب اسلامي در جمع مردم گيلان غرب، 23 مهر ماه، 1390)
كشتار جمعي رسانه اي
«ديگري هراسي» يكي از تكنيك هاي رسانه اي غالب و بخشي از سياست خارجي ايالات متحده ي آمريكا طي دو قرن گذشته و خصوصاً پس از جنگ جهاني دوم است. «ايران هراسي» كه در بيانات رهبر آينده انديش انقلاب اسلامي در گيلان غرب منعكس شده است، اشاره به همين سياست ديگري هراسي آمريكايي دارد. دولت هاي آمريكايي در پيوند با نظام سلطه آميز سرمايه داري همواره در كنار ظلم گسترده و فجايع كشتار جمعي فراگير خود، دست به تخريب و سياه نمايي هاي رسانه اي همان جمعيت مظلوم زده اند و در واقع، ظلمي روي ظلم را به عنوان منش و روش مواجهه با ديگران قرار داده اند. ظلم دو گانه و ظلم مضاعف از طريق كشتار جمعي در عرصه ي واقعي و تخريب و سياه نمايي و هراس آفريني نسبت به همان ملت از خصلت هاي استكباري آمريكا در دهه هاي گذشته بوده است.
ديگري هراسي يك جنگ فرهنگي است كه مي تواند زمينه ساز جنگ نظامي باشد يا اين كه به دنبال جنگ نظامي عليه ديگران به وجود بيايد. عرصه ي ديگري هراسي در فضاي رسانه اي امروز و نيز در فضاي مجازي (عاملي، 1390) از دامنه و سيطره ي بسيار گسترده و پيچيده اي برخوردار است كه به رغم رسانه اي بودن آن و در بسياري از موارد كه غير واقعي است، انعكاسي واقعي در افكار عمومي جهان پيدا مي كند.
چهار هدف براي ديگري هراسي
ديگري هراسي چهار هدف عمده را دنبال مي كند: نخست «فرو ريختن ديگري از درون»؛ به گونه اي كه تلاش هاي عدالت جويانه و مقاومتي عليه نظام سلطه را متوقف كند، همان گونه كه سياست ديگري هراسي و فجايع كشتار جمعي در ژاپن و ويتنام به صورت موقت، مقاومت آنها را در هم شكست.
هدف دوم «مشروعيت بخشيدن به جنگ در صورت ضرورت» است. مثلاً از سال 1943 فعاليت هاي گسترده اي را براي مخدوش كردن چهره ي ژاپن و تبديل ژاپن به هراس بزرگ انجام دادند تا بالاخره در سال 1945 بمب هاي هسته اي را بر سر مردم هيروشيما و ناكازاكي فروريختند.
هدف سوم «ايجاد شرايط اضطراري براي شكستن قاعده هاي بين المللي» و توسعه ي ظلم است. شرايط اضطراري همواره بسترساز سياسي و اجتماعي امور غير متعارف بوده و هست. اگر ديگري بسيار هراسناك باشد، شرايط افكار عمومي را براي اقدامات غير متعارف فراهم مي كند. با همين نگاه، فجايع تاريخي در ژاپن، ويتنام، كره، افغانستان و عراق به وجود آمده است.
هدف چهارم «تشويق تجارت جنگ» در جهان است. شرايط هراسناك بين المللي همواره عامل مهمي براي رونق و تشويق بازار جنگ بوده است. لذا تجار سلاح هاي نظامي، هميشه نياز به فضاي هراسناك دارند. كمپاني هاي تازه متولدشده ي بسياري مانند شركت «هالي برتون» در ذيل سياست مداران آمريكايي مثل «ديك چني» به وجود مي آيند و صاحب درآمدهاي ميلياردي در بستر فضاي جنگ مي شوند. فضاي هراس هاي بزرگ و جنگ در قالب ژاپن هراسي، كره هراسي، افغان هراسي و ايران هراسي موجب توسعه هاي خيره كننده ي توليد سلاح هاي كشتار جمعي و تجارت مافيايي اين سلاح ها مي شود.
فاجعه ي عظيمي كه دولت آمريكا و با دستور مستقيم رئيس جمهور وقت يعني «ترومن» در اوت 1945 و در دو شهر هيروشيما و ناكازاكي به بار آورد، به دنبال ژاپن هراسي و با تخريب فراگير ژاپن در بين دو جنگ جهاني اول و دوم بود. در اين فاجعه آمريكايي ها دو بمب اتمي را بر سر مردم ژاپن فروريختند و بيش از 220 هزار نفر را قتل عام كردند.
جهان بدون آمريكا تاريك است!
در آغاز جنگ جهاني دوم، صنعت سينمايي آمريكا فيلم مستند «فرانك كاپرا» را كه مأموريت «ژاپن هراسي» را بر عهده داشت، وارد عرصه ي اجتماعي كرد. اين فيلم كه اولين بار براي ارتشيان آمريكا به نمايش گذاشته شد و جايزه ي برترين فيلم برگزيده را نصيب خود كرد، ابتدا به عنوان يك فيلم آموزشي براي دپارتمان جنگ آمريكا تهيه شد و براي بيش از 9 ميليون كارگزار ارتش آمريكا به نمايش درآمد. در سال 1943 نمايش عمومي اين فيلم آزاد شد. عنوان اين فيلم «چرا ما مي جنگيم» بود. اين فيلم دولت آمريكا را به عنوان صاحب يك ايدئولوژي برتر براي نظم جهاني و جنبه ي عموميت يافته ي فيلم «ماي آمريكايي» معرفي كرده است. در سراسر اين فيلم، آمريكا به عنوان يك شعار بزرگ مطرح مي شود.
تمايز قائل شدن بين «ما» آمريكاييان و «ديگران» و تفاوت هايي كه بين جهان آمريكاييان و جهان ديگران وجود دارد، جنبه ي ديگر توجه استثناگرايانه ي تهيه كننده ي فيلم فوق است. در سايه ي اين نگاه، مفهوم »آمريكاگرايي« به مخاطب تفهيم مي شود. ليبراليسم، مردانگي، مسيحيت، بومي گرايي و نژادپرستي در سراسر اين فيلم به عنوان عناصر اصلي شخصيت شهروندي در آمريكا معرفي مي شود. از سوي ديگر، چهره ي ژاپني به عنوان يك قوم بي رحم، وحشي و خطرناك بازنمايي مي شود.
از نظر »مارك راپرت« (2000:20) شخصيت پردازي در اين فيلم و تمايزهايي كه بين نظم نوين آمريكايي مبتني بر سلطه ي ايدئولوژيك و جهان ديگران ارائه شده، معرف ايدئولوژي و جهان بيني آمريكايي در دوران جنگ جهاني اول و اوايل جنگ جهاني دوم است. در دو جهان ترسيم شده ي كاپرا، يك جهان عبارت است از: جهان روشنايي و جهان آزادي و دموكراسي و جهان ديگر همانا جهان تاريكي، زور و تجاوز و بي عدالتي است. البته آمريكا مصداق همه ي روشنايي ها، نيكي ها و خوبي ها فرض شده و جهان غير آمريكا، جهان تاريكي تلقي شده است. نهايتاً اين فيلم كوشيده تا يك برداشت تند و سياه را نسبت به ژاپني ها كه طرف جنگ آمريكا بودند، نشان دهد.
ژاپني ها به عنوان كساني معرفي شده اند كه عقلانيت و مدنيت ندارند و از باورهاي بنيادگرايانه ي خرافي برخوردارند؛ مردماني كه روحيه ي كوركورانه دارند و بدون انديشه و فكر، عمل مي كنند. ژاپني ها در اين فيلم به عنوان مردمي مطرح شده اند كه به صورت خرافي، خداي امپراطوري خود را عبادت مي كنند. نمايشي از پيروزي بي رحمانه ي ژاپن بر چين، به عنوان نمونه ي برخوردهاي ظالمانه ي ژاپني ها به نمايش گذاشته شده است. قتل عام كودكان چيني و اجساد له شده ي مردم شانگهاي در زير تانك هاي ژاپني، نمونه هايي از روحيه ي جنگ طلبانه ي ژاپني ها معرفي شده است. پيام اين نمايش، هشدار به مردم آمريكا است؛ كه اگر آماده ي جنگ پيروزمندانه نباشند، ژاپني ها با بي رحمي تمام بر آنها غلبه خواهند كرد و خانواده، آزادي و زندگي آنها را به خطر خواهند انداخت.
آمريكايي ها مظهر تمام خوبي ها!
آن چه كه فرانك كاپرا در اين فيلم به نمايش گذاشته، در بسياري از آثار هاليوود و سياست هاي بين المللي دولت آمريكا در نيمه ي اول و دوم قرن بيستم و نيز در آغاز هزاره ي سوم به وضوح ديده مي شود. سياستي كه از يك طرف برتري فرهنگي، رفاه اجتماعي و عقلانيت فردي، سياسي و فرهنگي آمريكايي ها را به نمايش مي گذارد و از طرف ديگر عقب افتادگي، گرفتاري، ناكارآمدي و عدم برخورداري از عقلانيت و مدنيت ملل ديگر را مطرح مي كند. از يك طرف استمرار عدالت و آزادي را در گرو غلبه ي بر جهان غير آمريكا مي داند و از طرف ديگر بربريت و ضد دموكراسي بودن را از خصيصه هاي دشمن مي انگارد. اين ادبيات غالب رؤساي جمهور آمريكا قبل از جنگ جهاني اول تا كنون بوده است.
ويلسون در ايام جنگ جهاني اول به طور صريح و روشن مي گويد: «هدف ما برقراري اصول صلح و عدالت در جهان و مقابله با خودخواهي و قدرت هاي زورمدار و برقراري شرايطي است كه مردم آزاد باشند و از يك اقتدار و اختيار خود راهبر برخوردار باشند. چنين شرايطي نيازمند اقدامات جدي است». (راپرت، 2000:23).
هنس جوز(2003) نويسنده ي آلماني، در كتاب جديدش با عنوان «جنگ و مدرنيته، مطالعه ي تاريخ خشونت در قرن بيستم» مي نويسد: «در حالي كه انتظار مي رفت مدرنيته منشأ ظهور عقلانيت صلح آميز باشد، جهان در قرن بيستم شاهد توسعه ي جنگ و ظهور جنگ صنعت و ظهور جنگ هاي بزرگ در جامعه ي جهاني شد.» «همان طور كه تاريخ جنگ هاي بزرگ نشان مي دهد، بخش بزرگي از جنگ هاي بزرگ يا در غرب بوده يا توسط غرب حمايت و دامن زده شده است.» (گيدنز، 1989)
كشته شدن نزديك به صد ميليون انسان در قرن بيستم در اثر جنگ كه بخش مهمي از آن مربوط به جنگ جهاني اول و دوم است، بخشي از خسارت هاي جنگ را بيان مي كند؛ ديدگاهي كه جنگ را عامل ساخته شدن دولت مي داند، (تيلي، 1989) نوعي از ايدئولوژي را با خود همراه مي كند كه براي دست يابي به قدرت، هيچ مانعي را به رسميت نمي شناسد.
به همين دليل است كه مهم ترين سازمان بين المللي جهان، يعني سازمان ملل كه محصول شكست ها، خسارت ها و بحران هاي بعد از جنگ جهاني دوم است، در برابر ظلم هاي بزرگ، ساكت است و اقدامات سلطه آميز آمريكا در جهان را مسكوت مي گذارد.
با ما باشيد يا بميريد!
تفكر جنگ، «تفكر يا با ماييد يا بر ما» و «يا با ماييد يا بايد بميريد»، ريشه ي قديمي تري در فرهنگ سياسي آمريكا دارد. در آغاز، اين خطاب نفرت آميز در حوزه ي جنگ هاي داخلي آمريكا مطرح بود و سپس تبديل به يك ديپلماسي بين المللي شد. تصوير زير كه متعلق به سال 1776 است، بخشي از اين نگاه را منعكس مي كند. در اين تصوير «به ما بپيونديد يا بميريد» به عنوان يك نماد فكري آشكار است. امروز نيز همچنان اين نگاه خودخواهانه در تفكر سياسي آمريكا موج مي زند. ديگري هراسي، چه در شكل فرهنگي و چه در شكل نظامي، ادامه ي همين تفكر سلطه آميز است.
افزايش آگاهي و آرزوي عدالت
اسلام هراسي، شيعه هراسي و ايران هراسي با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك جنگ فرهنگي آغاز شد. جنگ عراق عليه مردم مسلمان ايران در ادامه ي اين جنگ فرهنگي صورت گرفت. كينه توزي هاي بعد از جنگ نيز ادامه ي همين جنگ فرهنگي عليه انقلاب اسلامي ايران است. در واقع ايران هراسي بنيان سياست خارجي آمريكا، سياست رسانه اي آمريكا و سياست هاي تهاجمي آمريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران را تشكيل مي دهد و برخاسته از يك تكنيك قديمي است كه طي دهه هاي گذشته نسبت به ديگراني كه هدف معكوس براي اهداف سلطه آميز آمريكا محسوب مي شده، به كار گرفته شده است.
تفاوتي كه پس از گذشت نزديك به دو قرن تلاش فراگير در جهت «آرزوي مرگ براي ديگران» و تلاش براي كشتار جمعي نظامي و فرهنگي ديگران به وجود آمده، توسعه ي عنصر «آگاهي فراگير جهاني» از يك سو و از سوي ديگر «خستگي و نفرت فراگير نسبت به ظلم» و وجود آرزوي عدالت در ميان ملل جهان است.
وال استريت و هراس آمريكايي!
آگاهي و حس نوستالژيك نسبت به برقراري عدالت جهاني، «دروغ هاي بزرگ آمريكا» را برملا ساخته است. اگر چه هيروشيما و ناكازاكي و جنگ هاي نمادين دهه هاي اخير آمريكا در عراق و افغانستان، «هراس عمومي نسبت به آمريكا» را به وجود آورده و بسياري از دولت هاي جهان را وادار به سكوت در مقابل ظلم كرده است، اما امروزه ما شاهد يك «بيداري جهاني مردمي» هستيم. نمونه هاي اين بيداري جهاني را در بيداري اسلامي در مصر، تونس، يمن، بحرين، ليبي، اردن و عربستان مي توان ديد. توسعه ي اين بيداري عدالت خواهانه و منتهي به مقاوت فراگير در مقابل ظلم را نيز مي توان در وال استريت مشاهده كرد كه منجر به اعتراضات عمومي در نزديك به هزار شهر جهان شده است.
ديگري هراسي در محيط جهل و سازش با ظلم از يك توان موقت برخوردار است. بازنمايي هاي دروغين در دوره ي محدودي موجب غبار غفلت در ميان مردم مي شود، اما ظهور شعله هاي آگاهي و بيداري ضمير عدالت جويانه، پاياني جدي براي ظلم و سلطه محسوب مي شود. جهان جديد، جهان توسعه ي دسترسي ها به اطلاعات و دانش است و جهان نويد داده شده ي مهدوي است كه عنصر آگاهي و پذيرش عدالت در ميان مردم صدچندان مي شود.
مردم دوره ي ظهور امام عجل الله تعالي فرجه الشريف جوياي عدالت و شنواي حق هستند، نسبت به حق كرنش مي كنند و در برابر ظلم فرياد برمي آورند. از اين منظر نيرنگ ديگري هراسي -چه در شكل ژاپن هراسي، چه در ساز و كار اسلام هراسي، شيعه هراسي و ايران هراسي- ديگر كارآمد نيست. بلوغ بشر امروزي و عقلانيت جهاني، مانعي جدي در برابر ظلم هاي خاموش و ظلم هاي تزيين شده با دموكراسي و ليبراليسم است.
منبع: پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله خامنه اي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14