چهارقانون در مسير كمال
عليرضا مزروعي درمقاله حاضر نويسنده با بهره گيري از يكي از سخنان حضرت علي(ع) در نهج البلاغه به شرح و توضيح آن پرداخته و اصول و معيارهاي پيمودن راه كمال را براساس اين آموزه علوي بيان كرده است امام همام علي(ع) در خطبه نودم نهج البلاغه به ما آموخت كه براي حركت در مسير كمال، چهار قانون نقش تعيين كننده دارد. قانون اول (توكل) «من توكل عليه كفاه» هركس كه توكل به (خدا) كرد، كفايتش نمايد. هرچند بدون درك درست از قانون معنويت نمي توان از اين سرچشمه فياض هستي بهره اي گرفت اما عده اي به اشتباه قانون توكل را در تضاد با تفكر و عقلانيت و برنامه ريزي، تلاش و اقدام و عمل گرفته اند و با اين تصور غلط از قانون معنوي توكل داراي شخصيتي ناسازگار با فرهنگ خلاقيت، تكاپو و عمل واقع گرا و درنتيجه فقدان خود شكوفايي شده اند. زيرا تعريف ايشان از توكل ناديده گرفتن اصل اختيار و استعدادهاي فطري و آموزش مهارت ها است و نيز نقش سنت ها و قوانين جاري و حاكم بر عالم هستي را در ارتباط با قانون متعالي توكل، نفي مي نمايند. با تعمق در بازخواني قانون توكل از زبان مصحف شريف به نيكي استنباط مي شود كه قرآن كريم با وضوحي شگفت انگيز ابعاد قانون توكل را با شرايط و مقدماتي چنين تبيين مي فرمايد: در كارها با آنان مشورت كن و در هنگامي كه تصميم گرفتي، به خدا توكل كن، قطعا خداوند توكل كنندگان را دوست مي دارد» (آل عمران/ 159) «اگر دراين آيه شريف دقت كنيم، معناي توكل حقيقي را خوب مي فهميم خداوند به پيامبر گراميش نخست دستور مشورت مي دهد، فلسفه و هدف از مشورت يعني روشن يا روشنترديدن واقعيات بوسيله برخورداري از فعاليت هاي صحيح مغزي و نيت هاي پاك انسانهاي آگاه و خردمند. بنابراين، معناي آيه مباركه چنين است كه اي پيامبر و اي مردم، در موردي كه با مسائل نظري روبرو مي شويد، استبداد و خودرأيي را كنار بگذاريد و با عقول و وجدانهاي خردمندان شركت كنيد.»(1) امام علي(ع) به ما مي آموزد: من استبد برأيه هلك و من شاور الرجال شاركها في عقولهم (كسي كه استبداد به رأي داشته باشد هلاك مي شود و كسي كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنها شريك شده است) (نهج البلاغه، كلمات قصار) بنابراين قانون توكل عامل ترغيب و محرك سيستم عصبي و سلول هاي خاكستري، ايجاد انگيزش، انديشه ورزي، نوآوري و خلاقيت و تفكر جمعي و بهره برداري از سرمايه هاي اجتماعي است. پس عبور از دامنه مشورت و اتخاذ تصميم براي حركت و اقدام به سوي قله هدف بايد هرگونه ترديد و دودلي، ترس، استرس و وسواس را كنارگذاشت و به طور قاطع و اميدوار به قدرت بي-پايان و فراگير الهي توكل كرد. قابل توجه اينكه مسئله مشاوره در آيه شريفه بصورت جمع آمده (و شاور هم) اما تصميم نهايي تنها بعهده پيامبر(ص) و بصورت مفرد ذكر شده (عزمت). اين اختلاف تعبير، اشاره به يك نكته مهم مي كند كه بررسي و مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعي، بايد بصورت دسته جمعي انجام گيرد، اما هنگامي كه طرحي تصويب شد بايد براي اجراي آن، اراده واحدي بكار افتد. در غير اين صورت هرج و مرج پديد خواهد آمد، زيرا اگر اجراي يك برنامه بوسيله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از يك سرپرست صورت گيرد، قطعاً مواجه با اختلاف و شكست خواهد شد. موضوع مهم ديگر اينكه به هنگام تصميم نهايي بايد توكل بر خدا داشته باشيد يعني در عين فراهم نمودن اسباب و وسائل عادي، استمداد از قدرت بي پايان پروردگار را فراموش مكن. البته معناي توكل اين نيست كه انسان از وسائل و اسباب پيروزي كه خداوند در جهان ماده در اختيار او گذاشته است، صرف نظر كند چنانكه در حديثي از پيامبراكرم(ص) نقل شده است: «هنگامي كه يك نفر عرب، پاي شتر خود را نبسته و آن را بدون محافظ رها ساخته بود و اين كار را نشانه توكل به خدا مي دانست به او فرمود: اعقلها و توكل، يعني پايش را ببند و سپس توكل كن»(2) آري قانون توكل در مسير كمال، موجب اتصال متوكل به انوار رحماني و ربوبي حضرت حق مي شود و با زدودن ابرهاي ترديد و دودلي سبب رهايي انسان متوكل از شك و ترديد و خودبيني و غرور شده و در پرتو احاطه علم، قدرت، عدالت و امدادهاي غيبي خداوند متعال با عزت نفس بالا، خودباوري، و اميدوار به فضل و لطف الهي با آرامش و اطمينان دست به اقدام و عمل مي زند. وسع ربنا كل شيء علما علي الله توكلنا «علم پروردگار ما بر همه چيز گسترده و احاطه دارد، ما بخدا توكل كرده ايم» (اعراف/89) براي تأمل و تفكر بيشتر پيرامون مضمون قانون توكل نگاه كنيد به مصحف شريف در سوره هاي هود آيه 54 تا 56 و سوره ابراهيم آيه12 و در سوره يونس آيه58تا.56 قانون دوم (دعا) «و من سأله أعطاه» و هر كس كه از او (خدا) مسألت نمايد، عطايش خواهد فرمود. دعا ازنظر لغت: «خواندن و ندا كردن، كمك خواستن، پرسش كردن، فرياد رسي كردن، تشويق و ترغيب كردن، نام گذاري كردن» معني شده است. (المنجد و مفردات راغب) مفهوم دعا، ندا و مناجات اهل لغت درباره مفهوم دعا، ندا و مناجات، تفاوت هايي را تبيين نموده اند. براي مفهوم دعا يك معناي عام قايل شده اند به نحوي كه دعاكننده هركسي را به هر زبان و كيفيت صدا بزند دعا اطلاق مي گردد. خواه دور باشد يا نزديك، آشنا باشد يا بيگانه و صدا بلند باشد يا آهسته كه در همه اين موارد مفهوم دعوت و دعا صدق مي كند. اما ندا درموردي صادق است كه انسان با صداي بلند كسي را بخواند. لذا ندا دعايي است كه با فرياد باشد و معمولا انسان جايي فرياد مي زند كه شنونده دور باشد يا فاصله داشته باشد. البته گاهي نيز انگيزه هاي خاصي باعث مي شود كه انسان فرياد بزند. هر چند نزديك باشد، مثل كسي كه بسيار دردمند و يا ناراحت است. در مواردي انسان دوست دارد بسيار محرمانه و خصوصي با كسي حرف بزند و درگوشي صحبت كند كه اين حالت را نجوا و مناجات گويند. يكي از شگفت انگيز و شكوهمندترين قوانين عالم هستي قانون دعا و مسئلت است. حالت تسليم محض انسان خودآگاه و بصير و با ايمان به احاطه علمي و قدرت مطلقه و مشيت الهي، سبب مي شود دل خود را به اراده خالق هستي و خداوند مهربان و بخشنده پيوند زند. انسان ضمن تلاش و كوشش و حركت، در مقام دعا و مسئلت با وارستگي روحي و ارتباط قلبي خود با خالق فياض هستي بخش به رحمت بي انتهاي او نائل مي گردد. قرآن شريف به ما مي آموزد: يسئله من في السماوات والارض كل يوم هو في شأن (الرحمن/ 29) هر چه و هر كه در آسمان ها و زمين است، از خدا مسئلت مي دارد و خداوند در هر موقعي در كاريست. خداوند رحمان و رحيم در قرآن شريف فرمود: ادعوني استجب لكم (غافر/ 60) مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. و در آيه ديگر به پيامبر رحمت العالمين فرمود: و هنگامي كه بندگان من از تو درباره من بپرسند، بگو من نزديكم و دعاي دعاكنندگاني كه مرا بخوانند، اجابت مي كنم پس به من روي آورده و به من اعتماد نمايند.» (بقره/ 186) حضرت امام صادق(ع) در باب اصرار و الحاح فرمود: «خداوند عزوجل دوست ندارد كه مردم در خواهشي كه از يكديگر مي كنند اصرار ورزند اما نسبت به خودش دوست دارد، خداوند عزوجل دوست مي دارد كه از او سؤال كنند و درخواست كنند از آنچه نزد اوست.»(3) امام علي(ع) در ارتباط با مسئلت و اجابت دعا در نهج البلاغه در ضمن سفارشات به امام حسين(ع) چنين فرمود: پروردگار با اذن دعائي كه به تو داده كليد خزائش را در اختيارت گذاشته است پس هر وقت بخواهي مي تواني درهاي نعمتش را به وسيله دعا باز كني و ابرهاي رحمتش را به ريزش درآوري و مبادا كندي در اجابت، تو را مأيوس و نااميد كند، زيرا بخشش به اندازه نيت و خواست قلبي است و بسا تأخير در اجابت براي اين است كه بنده خواستار پاداش بزرگتر و آرزومند بخشش فراوان تر گردد و چه بسا چيزي را درخواست كرده اي و به جاي آن چيز ديگري كه سودش در دنيا و آخرت برايت بيشتر بوده به تو عطا گرديده يا براي خاطر امر بهتري از تو بازداشته شده زيرا بسياري از خواسته ها است كه اگر عملي گردد دين را تباه مي كند پس سعي كن چيزهائي را بخواهي كه خوبي و جمالش باقي و عيب و وبالش فاني باشد و متوجه باش كه مال براي تو نماند و تو نيز براي آن نخواهي ماند. آري بخشش منعم «به اندازه نيت و مصلحت است» چرا كه استجابت دعاي داعي، متابعت مي نمايد از درخواستي كه از ژرفاي وجود و سويداي جان و باور پاك سرچشمه مي گيرد. متكلمان، اراده الهي را به دو بخش تقسيم كرده اند كه عبارتند از: اراده تكويني و اراده تشريعي. اراده تكويني از رابطه خاص خداوند قادر با مخلوقات سرچشمه مي گيرد و چون خداوند امري را اراده كند بالضروره تحقق مي يابد. اما اراده تشريعي از رابطه خاص خداوند متعال با برخي افعال اختياري انسان سرچشمه مي گيرد. در اراده تشريعي، خداوند اراده كرده است كه همه انسان ها به راه مستقيم هدايت شوند اما اختيار و انتخاب با آدمي است. سايه سار رحمت بي پايان الهي در آفاق و انفس گسترانيده شده است. چنانچه در قرآن شريف فرمود: «و ظل ممدود» (واقعه/ 30) خداوند منبع كمال، جمال و خير مطلق است. شناخت صفات ذاتي و فعلي خداوند بطور مطلق براي آدمي ميسر نيست، ولي مي توان از راه هاي عقلي، سير در آفاق و انفس و قرآن و روايات و كشف و شهود بطور نسبي روزنه اي به ساحت ربوبي پيدا كرد. دعاي جوشن كبير كه هزار اسم و صفات الهي را به ما مي آموزد و در ليالي مقدس قدر سفارش مؤكد به خواندن آن شده است. اقيانوس عميق و گسترده اي را پيش روي ما مي گذارد تا به قدر مسئلت و وسع خود از آن توشه محبت، غفران، رحمت و معرفت و... برگيريم. قانون سوم (قرض) «و من اقرضه قضاه» و هركس كه به او (خداوند) قرض دهد، آن را ادا مي فرمايد. واژه «قرض» از باب «قرض يقرض» و مصدر آن «قرض» است. در بيشتر كتاب هاي لغوي، قرض به معناي قطع كردن يا بريدن معنا شده است. راغب اصفهاني در تعريف قرض آورده است: «چيزي كه [ قرض دهنده] از مالش، به شرح رد مثلش به انسان مي دهد » (مفردات/ 400) نويسنده مجمع البيان، قرض را به معناي قطع كردن گرفته است. (4) همان گونه كه گذشت، بيشتر لغت شناسان و مفسران، قرض را به معناي قطع كردن گرفته اند. اين معنا شايد بدان جهت است كه گويا كسي كه پول خود را قرض مي دهد، ارتباط يا مالكيت خود را تا مدتي، از آن پول قطع مي كند. در تعريف اصطلاحي قرض مي توان گفت: قرض، چيزي است كه مردم ميان خود، رد و بدل مي كنند و با آن، نيازهاي يكديگر را برطرف مي سازند. در معجم مقاييس اللغه آمده است: «قرض مقداري از مال است كه انسان آن را به ديگري مي دهد تا نياز او را برطرف سازد و در موعد مقرر، اصل آن مال را بر مي گرداند. نيز بدين جهت به آن عمل قرضي گفته اند كه عمل قرض دادن مانند آن است كه صاحب مال، بخشي از مال خود را جدا مي سازد و آن را به ديگري مي دهد. (5) در بيشتر كتا ب هاي لغوي و تفسيري، تعريف خاصي از قرض الحسنه نيامده است. شايد مراد بسياري از لغت دانان و مفسران از تعريف «قرض» در آثارشان، همان قرض الحسنه باشد؛ زيرا اساسا قرض و قرض الحسنه، هر دو در مقابل «قرض ربوي» قرار دارند. «در عرف نيز تعريفي كه مردم از قرض الحسنه دارند، تقريبا همان تعريفي است كه عالمان لغت و تفسير از قرض كرده اند. به عبارت ديگر، امروزه بيشتر مردم، قرض الحسنه را قرضي مي دانند كه فرد، براي مدتي به هم نوع نيازمند خود مي دهد و در ازاي آن، هيچ گونه اضافه اي نمي گيرد.» خداوند منان در قرآن شريف مي فرمايد: اگر به خداوند قرض حسن بدهيد، خداوند چند برابر آن را به شما اداء خواهد فرمود و شما را خواهد بخشيد. (تغابن/ 17) دامنه قرض الحسنه با دقت در سياق آيات مربوط به قرض الحسنه مي توان چنين نتيجه گرفت كه در بيشتر سياق هاي مربوط به آيات قرض، در كنار بحث قرض حسن، مسائلي مانند صدقه دادن، زكات دادن، كمك و شركت در جهاد، ايمان به رسول خدا، قرآن خواندن، احسان و انفاق كردن مطرح شده است. بيشتر احاديث كه در زمينه قرض دادن از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصوم(ع) به يادگار مانده، مسلمانان را در عمل به سنت حسنه قرض تشويق مي كند، در اين گونه احاديث، به موضوع هاي زير پرداخته شده است: پي آمدهاي قرضي، فايده هاي قرض، ثواب قرض، نوع رفتار قرض دهنده و قرض گيرنده، داشتن نيت اداي قرض (از سوي گيرنده قرض)، كمك خداوند، پيامبر اكرم(ص) و فرشتگان و اولياي الهي در اداي قرض، نتايج دنيوي و مضاعف قرض، مدارا كردن بر قرض گيرنده و گذشت بر او، و برخي مسائل ديگر. قانون چهارم(شكر) «ومن شكره جزاه» (و هر كس كه او را سپاسگزاري كند، پاداشش دهد) «راغب اصفهاني» در «مفردات» مي گويد «شكر» همان تصور نعمت و اظهار آن است. گفته شده: اصل كلمه «شكر» از «شكري» به معني «پر» است. بنابراين شكر عبارت است از: پرشدن از ياد كسي كه به او نعمت داده است. مرحوم علامه طباطبايي مفسر كبير قرآن درباره شكر مطلق در تفسير گرانسنگ الميزان نوشته است: «شكر مطلق اين است كه انسان همواره به ياد خدا باشد بي هيچگونه فراموشي، و در راه او گام بردارد بدون هيچگونه معصيت، اطاعت فرمان او كند خالي از هرگونه سرپيچي، و مسلم است كه اين اوصاف در كمتر كسي جمع مي شود و اين كه بعضي اصولا آن را محال پنداشته اند، بي اساس است و دليل بر عدم آشنايي آنها به مفاهيم و اين مراحل از عبوديت است».(6) قانون شكر يعني ارتباط مستمر شاكر با امتداد سايه سار رحمت بي انتهاي الهي چنانكه در مصحف شريف از اين قانون خداوند منان رمزگشايي نمود آنجا كه مي فرمايد: «واذ تأذن ربكم لئن شكرتم لازيدنكم... (ابراهيم/7) و باز به خاطر آريد وقتي كه خدا اعلام فرمود كه شما بندگان اگر شكر نعمت به جاي آريد بر نعمت شما مي افزايم.» و نيز در فلسفه شكر و اينكه نتيجه شكر به شاكر مي گردد در سوره لقمان به ما مي آموزد: و قطعا ما به لقمان حكمت داديم. شكرگزار خدا باش و هر كس كفران بورزد (هيچ ضرري به خدا نخواهد زد بلكه به ضرر خودش تمام خواهد گشت) زيرا خداوند بي نياز و همه صفات و افعالش شايسته و محمود مي باشد.» (لقمان/12) حضرت سليمان(ع) پس از مشاهده عنايت فراوان خداوند متعال چنين گفت: «اين از احسان و عنايت پروردگار من است تا مرا آزمايش نمايد كه آيا شكر او را خواهم گذاشت يا كفران نعمت خواهم كرد و هر كس شكرگزار باشد به سود خويشتن شكر مي گذارد و هر كس كفران مي ورزد (به ضرر خودش تمام خواهد شد) زيرا پروردگار من بي نياز و بخشنده است.» (نمل/4) شكر خدا يا سپاس از مردم «همواره سپاس و تشكر، در مقابل «نعمت» است. نعمت و احسان هم يا مستقيما از سوي خدا به ما مي رسد، يا بندگان خدا واسطه خيرند و نيكي بر دست آنها جاري مي شود و ما از نيكوكاريها و ياريها و مساعدتهاي مردم بهره مند مي شويم و «نعمت الهي» از اين طريق شامل ما مي گردد. تصور نشود كه «شكرخدا» با «سپاس از مردم» منافات دارد، بلكه گاهي شكر الهي در سايه تقدير و تشكر و حق شناسي از مردم تحقق مي پذيرد و خداوند به اين گونه سپاسگزاريها راضي است، بلكه به آن دستور مي دهد. پس، بحث شكر، اختصاص به زبان ذاكر و قلب شاكر و سجده شكر در برابر نعمتهاي الهي و در پيشگاه خداوند متعال ندارد، بلكه جلوه اي از شكر هم در ارتباط با نعمت ها و نيكي هايي است كه از مردم به ما مي رسد و نسبت به آنان هم بايد شاكر باشيم». (7) از حضرت رضا(ع) روايت است: «من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عزوجل» (8) هر كس مخلوق هاي نعمت دهنده را سپاس نگويد، خدا را سپاس نگفته است. اين حقيقت، به تعبيرهاي گوناگون و به صور مكرر در روايات اسلامي آمده است. از امام سجاد(ع) نقل شده است: «اشكر كم لله اشكر كم للناس» (9) شكرگزارترين شما نسبت به خدا، كسي است كه نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد. و از پيامبر اكرم نقل شد كه فرمود: من لا يشكر الناس لايشكر الله» (10) كسي كه مردم را سپاس نگويد، شكر خدا را هم انجام نمي دهد. ــــــــــــــــــــــــــــــ 1- جعفري، محمدتقي، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج15، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 2- تفسير نمونه، ج3، با همكاري جمعي از نويسندگان، دارالكتب الاسلاميه. 3- صحيحه وسائل، ج 4، ص .1109 4- طبرسي، مجمع البيان، كتابخانه اسلاميه، بي تا، ج 6 ص .255 5- احمدبن فارس، مقاييس اللغته، قم، دارالكتب العلميه، بي تا، ج 5، ص .71 6- طباطبايي، محمدحسين، تفسير الميزان، ج 4، ص .38 7-محدثي، جواد، اخلاق معاشرت، بوستان كتاب. 8-ميزان الحكمه، ج5، ص .153 9-همان، ص .148 10-نهج الفصاحه، حديث .1201
|