(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 آبان 1390- شماره 20061

وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد (بخش پاياني)
حكايت همچنان باقي است
نگاهي به لوح ابن الذنب حسين علي نوري
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
احساس ضعف مهمترين مشكل ملت ها

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد (بخش پاياني)
حكايت همچنان باقي است

پروين مقدم
مصاحبه اكبر جباري را مي توان ويترين خاتون دانست، زني كه در خاتون بايد از او حمايت كرد، زني است كه ناگزير از بي حجابي، به دليل ماهيت سكشوال جامعه است.
گفتار پاياني
خاتون حرف و حديث هاي زيادي دارد، تيترها و عكس هاي هدفدار، مطالب مخرب، عفت زدايي، توجيه بي حجابي، تخريب نيروي انتظامي، تخريب چادر به عنوان حجاب برتر، توجيه افكار و آراء آقاي مشايي، تبليغ جريان انحرافي و... كه پرداختن به همه آنها از حوصله خارج است. اما در چند جمله مي توان گفت كه خاتون از گفتماني تبعيت مي كند كه مبنايش فلسفه هگل است. در توضيح فلسفه هگل همين قدر بس كه او گفته است: «از شرق است كه خورشيد بيروني و طبيعي سر بر مي آورد و در غرب است كه روي در نقاب تاريكي مي كشد ولي خورشيد دروني خودآگاهي كه فروغي تابناك دارد از غرب سر مي زند» هگل در جايي ديگر، در بهره 351 «اصول فلسفه حق هگل» به ملت هاي متمدن حق داده است، كساني را كه از نظر نهادي عقب مانده ترند بربر و وحشي بخوانند. او اگرچه انسان را به حكم انسان بودن آزاد مي داند اما بر ضرورت بردگي و استعمار براي رسيدن به بلوغ و آزادي ملت ها تأكيد مي كند.
آنچه مسلم است، خيلي ها به هگل بدهكارند، همه رسانه هايي كه طي سال ها تفكراتشان را بر اين مبنا گذاشتند كه «غرب متمدن بايد شرق بربر را زير سلطه بگيرد تا مفهوم آزادي را به او ياد بدهد.» وام دار هگل هستند كه به صراحت گفته است «شرقيان نمي دانند و غربيان مي دانند.»
و به همين جهت است كه خاتون براي همساني با تمدني كه او را از شرق جدا كند، تلاش مي كند. خاتون در همه صفحاتش كوشيده است تا با پر رنگ كردن نمادهاي ايراني، نمادهاي اسلامي را از چهره زن ايراني پاك كند و با افتخار بخشيدن به مسئله نژاد ايراني در مقابل تحقير عرب به جهت مسلماني چيز ديگري را رو كند و به خود اعتبار ببخشد.
خاتون با كمرنگ كردن نمادهاي اسلامي و دم زدن از مكتب ايراني در واقع همان انتظاري را برآورده مي كند كه بانيان جنگ نرم طلب كرده اند.
خاتون به قدري دم از سلسله هاي پادشاهي كهن و باستاني مي زند كه هر ايراني ته دلش افسوس مي خورد كه چرا بر آيين كهن نمانده و مسلمان شده است! و حتي گاهي اين اصرار انسان را به ياد نژادپرستي سه هزارساله يهود مي اندازد!
خلاصه اين كه خاتون را سواي از اين خود كم بيني كه در قالب نژادپرستي بروز كرده است، مي توان از چند زاويه ديگر هم ديد: شكل ساده كه تصور كنيم اطرافيان رييس جمهور خواسته بودند با چاپ خاتون خودشان را براي انتخابات آتي آماده كنند و البته كه در اين صورت براي به دست آوردن آرايي از سطحي ترين لايه هاي جامعه، چه آسان و تحقيرآميز رأي چندميليوني مردم را فروخته اند! شكل پيچيده تر اين كه خاتون با طرح مسئله حجاب و حاشيه سازي پيرامون آن خواسته است اذهان را از مسايلي كه اين روزها در حول و حوش دولت مثل جريان انحرافي و مسئله رانت خواري اين جريان مي گذرد، منحرف كند و در كنار اين دو شكل، شق بدتري هم وجود دارد: خاتون به جبهه دشمنان ايران پيوسته است كه جنگ نرم رسانه اي را در داخل و خارج از ايران هدايت مي كند و با علم به اين كه اسلام مهم ترين مانع استعمار است، قصد دارند چهره اسلامي را از چهره زن و مرد ايراني پاك كنند و دردناك تر اين كه، اين جنگ در رسانه اي اتفاق مي افتد كه رسانه دولت است و خودي ترين ها آن را اداره مي كنند خودي هايي كه به تعبير رهبر انقلاب آدم را غصه دار مي كنند.
پاورقي

 



نگاهي به لوح ابن الذنب حسين علي نوري

¤فصل يكم- جنبه هايي روانشناختي از لوح «ابن الذئب»:
1-چرا لوح؟! علي محمد شيرازي و حسينعلي نوري، برخي از نوشته هاي خود خطاب به ديگران را «لوح» ناميده اند! مانند «لوح هيكل الدين» باب و لوح مورد بحث ما اثر حسينعلي نوري مذكور. درباره ي اين كه چرا آن ها نامه هاي خود را به جاي «رساله» و «كتاب» (اسم نامه هاي اميرالمؤمنين عليه السلام و به طور كلي لفظ رايج عربي براي نامه ها)، «لوح» ناميده اند، از دو منظر جست وجو مي كنيم كه محتواي «لوح ابن الذئب» نشان مي دهد كه او از هر دو منظر اين واژه را به كار مي برد:
از منظر روائي شيعي، در تفسير آيه ي اول از سوره ي مباركه ي قلم (ن! قسم به قلم و آنچه كه مي نويسند.) در دو روايت از امام صادق عليه السلام آمده كه «ن» نهري در بهشت بود كه به امر خداوند به جوهر تبديل شد و درختي از بهشت هم به دست قدرت الهي تبديل به قلم شد و به آن دستور داده شد تا هرچه را كه تا روز قيامت خواهد شد، بنويسد و قلم نيز آن را در لوح محفوظ نوشت. پس آن جوهر از نور است و آن قلم و آن لوح نيز از نور هستند. سپس فرمودند:«پس نون، فرشته اي است كه به قلم مي رساند (اداء مي كند) و آن هم فرشته اي است، و قلم به لوح مي رساند و آن هم فرشته اي است، و لوح به اسرافيل مي رساند، و اسرافيل به ميكائيل مي رساند، و ميكائيل به جبرئيل مي رساند، و جبرئيل به انبياء و رسولان مي رساند.» و خداوند پس از آن به قلم فرمود كه ديگر تا روز وقت معلوم نطق نكند و او هم نطق نكرده و هرگز نخواهد كرد. پس آن، همان كتاب مكنون است؛ از آن استنساخ مي شود كه در آيه ي 29جاثيه به اين استنساخ اشاره شده است.135
در روايت ديگري از امام موسي كاظم عليه السلام نقل شده كه فرمودند:«نون، اسمي براي رسول خدا (ص) و قلم، اسمي براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.136»
بنابراين، قلم واسطه ي ميان حق تعالي و فرشتگان يا واسطه ميان رسول خدا(ص) و ساير مردم است. به لوح محفوظ در آيه ي79از سوره ي مباركه ي واقعه و 22از سوره ي مباركه ي بروج تصريح شده است و در آيه ي 12از سوره ي مباركه ي ياسين هم به عنوان «امام مبين» به آن اشاره شده كه در تفاسير شيعي منظور از آن را امام علي عليه السلام دانسته اند.137معناي اول، يعني وساطت لوح بين خدا و فرشتگان (همانند وساطت فرشتگان بين خدا و پيامبران) بين مفسران شيعه و سنّي مشترك است.
اما از منظر عرفان و فلسفه، »قلم« عقل است و «لوح محفوظ» نفس، و قلم واسطه بين حق تعالي و نفس است و عقل به تدبير نفس مي پردازد؛ يا «قلم» عقل اول از عقول دهگانه است (كه برخي آن را به مشيّت اوليّه و صبح ازل و حقيقت محمّديه-ص- و نقطه ي باء بسمله و...تعبير مي كنند و مراد از همه ي آن ها، نخستين آفريده ي خداست) و لوح، موجودات پس از آن؛ يا قلم، عالم ع لوي است و لوح، عالم س فلي؛ يا قلم، روح است و لوح، جسد. و از اين قبيل تعابير و تفاسير.138
با توجه به اين كه يكي از القاب خود ساخته و رايج حسينعلي نوري در ميان بهائيان، «قلم اعلي» و «قلم ابهي» است، لذا به نظر مي رسد كاربرد واژه ي «لوح» براي نامه هايش به مفهوم آن است كه براي وي (همانند علي محمد شيرازي) مقام »مشيّت نخستين« را قائلند كه گمان مي كنند همان است كه در هر زمان به هيأت انسان صاحب رسالت يا ولايتي از رسول اكرم(ص) گرفته تا امام مهدي عليه السلام در مي آيد (كه در واقع به مفهوم نوعي تناسخ و از منظر دين اسلام و عقل سالم،مردود است) و به گمان ايشان، همان مشيّت نخستين به صورت باب و بهاء ظهور كرده است. اين ديدگاه غاليان كه ظاهراً از طريق شيخيّه به بابيّه و بهائيّه منتقل و تعميم داده شد، باعث گرديد كه آنها به پيشواي خود، شيطان رجيم اقتدا كنند139و از روي استعلاء (برتري جويي) و استكبار (بزرگي طلبي) نامه هاي خود به ديگران را «لوح» بنامند و به اين وسيله، انسانها را تحقير و خود را تكريم كنند!! شايد حسينعلي نوري به خيال خود آيه الله شيخ محمد تقي نجفي اصفهاني را به اين وسيله تحقير نموده است و اين روش شيطان و حزب و سپاه و اولياي او در برابر انسان ها و به خصوص اولياي خداست. اين ويژگي فرومايگان بي شخصيت است كه نسبت به صاحب منصبان قدرتمند ذليلند (چنان كه از نامه هاي حسينعلي نوري به ناصرالدين شاه و تزار روسيه برمي آيد) و نسبت به ساير مردم پرخاش گر و توهين كننده، و در درون خودشان متكبر و خود بزرگ بين! متقابلاً بندگان عالم و شخصيّت هاي برجسته به خصوص پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت بزرگوارش كه داراي همه ي علوم ماسوي الله مي باشند، چنان تواضع و خشوعي دارند كه حاضر نيستند در برابر مزدي به ارزش تمام كائنات، ظلمي به قدر گرفتن پوست جويي از مورچه اي مرتكب شوند و داستان هاي زندگي ايشان پر است از تواضع و خدمتگزاري به بندگان خدا. پيامبر خدا(ص) دست كارگري را مي بوسد! امام علي(ع) در مسند خلافت براي بيوه زني آب مي برد و نان مي پزد! امام حسن مجتبي(ع) دعوت خاك نشينان جذامي را مي پذيرد و بر سفره ي حقيرشان مي نشيند و... از همه مهم تر در قرآن بارها تأكيد مي شود كه پيامبر به مردم بگويد كه او هم نيست مگر بشري مثل خود آنها، و همه ي مسلمانان تا دامنه ي قيامت وا داشته شده اند كه در هر دو ركعت نماز يك بار در تشهد گواهي دهند كه محمد(ص) يعني اشرف كائنات، بنده و رسول خداست. اين كجا و ادعاي حسينعلي نوري كجا كه: ابن آمده بود، اكنون اب آمده است!!؟ در شرايطي كه پيشرفت علمي و عقلي،مسيحيان را واداشته تا كم كم در افسانه ي تجسّد خدا در هيأت مسيح عليه السلام ترديد و آن را انكار كنند، حسينعلي مذكور ادعا مي كند كه از ا بن بالاتر،اب (پدر) است كه به شكل وي تجسّد پيدا كرده است!! اين تكبر و جهالت و برتري جويي باعث شده كه او نامه هاي بي مايه اش را «لوح» بنامد. يعني بالاتر از پيامبران و ساير مردم!! رسوا نيست؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
135 . علّامه شيخ محمد بن محمد رضا القمي المشهدي، تفسير كنز الدّقائق و بحر الغرائب، ج13، تهران، مؤسسه ي شمس الضّحي، 1430هـ.ق/1387هـ.ش، ص ص418-417 (به نقل از علل الشرايع و معاني الاخبار)
136 . همان، ص419.
137 ر-ك: همان، ج11، ص ص26-22. در روايات مربوطه هر 12امام شيعه اين مقام را دارند و مفهوم آن، افاضه ي دانش همه ي اشياء و اتفاقات (حتي پرواز پرنده اي در هوا) از طريق رسول خدا(ص) به آن ذوات پاك است و انكار آن را همانند كفر تلقي فرموده اند.
138 . ر-ك: مطهّر بن طاهر مقدسي، البدء والتّاريخ (آفرينش و تاريخ)، ج1، ترجمه ي محمد رضا شفيعي كدكني، تهران، آگه، 1374، ص ص245-243.
139 . ر-ك: نهج البلاغه، خطبه قاصعه(192). در اين خطبه، شيطان رجيم، «امام المتعصّبين» خوانده شده است و مقصود از «تعصّب» پيوندهاي محكمي است كه بين چند نفر بر اساس موضوعات خوني و نژادي يا فكري و احساسي پديد مي آيد و آنها را در مقابل حق قرار داده و به آن موضوع و به دفاع از همديگر چنان پاي بند و از انصاف و عقلانيّت دور مي كند كه آن موضوع جاي امر و نهي خدا را مي گيرد و به آن موضوع تعبد پيدا مي كنند و دچار شرك عملي و فكري مي شوند. چنان كه به نظر شيطان، آتش از گ ل برتراست! و چنان به اعتبار اين نظر و برتري خود بر آدم(ع) مطمئن و پاي بند بود كه فرمان خدا را رد كرد (به قلب و زبان و عمل) و حتي شقاوت جاودانگي را به جان خريد. همچنين لازم به ذكر است كه اساس فهم و دعاوي باب و بهاء مربوط به رابطه ي اهل البيت عليهم السلام با مشيّت نخستين مي شود و آن ها وجود نوري (ماقبل عالم) اهل البيت عليهم السلام را عيناً همان مشيّت نخستين دانسته و با آميختن اين عقيده به تناسخ پرچم ضلالت خود را بلند كردند. اما در واقع بنا به روايات متعددي، قلوب اهل البيت عليهم السلام، »جايگاه مشيّت خدا« است نه عين مشيّت خدا. و بر اساس چندين روايت درباره ي مشيّت شايد بتوان گفت كه مشيّت (خواست) همان طرح واره ي اوليّه ي عالم آفرينش بوده كه تمام قوانين خلقت و تحولاتي كه به طور مثبت و منفي از ابتدا تا انتهاي اين جهان روي خواهد داد.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
احساس ضعف مهمترين مشكل ملت ها

مروري بر تحوّلات جهان در قرن بيستم ميلادي
ببينيد؛ برادران و خواهران عزيز من! قرن بيستم ميلادي - يعني اين قرني كه چند ماه قبل به پايان رسيد - قرن تحوّلات عظيم اجتماعي و سياسي است. ملّتها هر كدام برحسب موقعيت، شرايط، استعداد و هوشياريشان، زودتر يا ديرتر، به تحوّلات عظيمي دست پيدا كردند. البته همين جا عرض كنم كه ملّت ايران جزو اولين ملّتهايي بود كه در اين قرن ميلادي به يك تحوّل عظيم سياسي و اجتماعي دست پيدا كرد؛ يعني در سال 1905 يا 1906 ميلادي كه برابر است با 1324 يا 1325 قمري، ملّت ايران زودتر از اغلب ملّتهاي عالم به يك تحوّل سياسي و اجتماعي نزديك شد كه آن تحوّلي است كه در دوران مشروطيت اتّفاق افتاد. ملّت ايران هوشياري و پيشروي و مجاهدت و شرايط مناسب خودش را با اين عمل ثابت كرد. علماي دين و دلسوزان جامعه، پيشوايان آن حركت بودند. يك غفلت از سوي سياستمداران وابسته به انگليس آن زمان موجب شد كه قدرتهاي غربي و خارجي بتوانند از اين حركت ملّت مسلمان سوءاستفاده كنند؛ عدالتخواهي ملّت ايران را در قالب از پيش ساخته اي مطابق نظريات خودشان بريزند و حركت ملّت ايران را منحرف كنند؛ بعد از چند سال هم سلسله پهلوي را برسركار آورند. در واقع نزديك به شصت سال حركت ملّت ايران و تحوّل كشور را عقب انداختند. اين كار را انگليسيها در حقّ ملّت ايران كردند. در واقع دشمني اي كه در اين دوره شصت، هفتاد ساله با ملّت ايران شد، يكي از دشمنيهاي فراموش نشدني و بسيار مهم است؛ والاّ قبل از كشور هند و روسيه و الجزاير و قبل از بقيه انقلابهاي بزرگ قرن بيستم، ما وارد ميدان تحوّل اجتماعي شديم؛ ما آمديم كشور و سازمان حكومت و نظام اجتماعيمان را متحوّل كنيم. ملّت ما در تهران، در تبريز، در خراسان، در فارس، در بسياري ديگر از نقاط اين كشور، فداكاريهاي بزرگي هم كردند؛ منتها بيگانگان نگذاشتند؛ عامل هم آن سياستمداران وابسته به غرب بودند. كساني كه آن روز با غربيها و با قدرت دولت انگليس ميانه صميمي و گرمي داشتند؛ حركت ملّت ايران را منحرف كردند؛ بعد هم رضاخان را سر كار آوردند؛ لذا تحول ملّت ايران شصت سال عقب افتاد!
ملتهاي ديگر هم در اين قرن هر كدام به گونه اي وارد اين ميدان شدند. در هندوستان اين تحوّل اجتماعي به يك شكل انجام گرفت؛ در كشور روسيه اين تحوّل يك طور انجام گرفت؛ در كشور الجزاير اين تحوّل به يك شكل ديگر انجام گرفت؛ در دهها كشور، در آسيا و در آفريقا و در نقاط مختلف ديگر عالم، اين تحوّل اجتماعي به شكل خاصّي انجام گرفته است. همه اين تحوّلات در يك نقطه با هم مشتركند و آن اين است كه در همه اين تحوّلات، نيروهاي بشري و انساني بر نيروهاي استكباري غلبه كردند؛ منتها اين غلبه در يك جا غلبه واضح و قاطعي بود و اثر ماندگاري به جا گذاشت؛ اما در جاهاي ديگر نه، اثر آن زودگذر بود و به خاطر غفلتها از بين رفت. اين حقيقت روشني است كه هرجا ملّتها به نيروهاي اثرگذار انساني خودشان تكيه كنند، مي توانند بر نيروهاي فشار و زوري كه از طرف قدرتهاي غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به ميدان آورده مي شود، غلبه كنند.
بيانات در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر
امام خميني ( ره ) ـ 14/3/79
احساس ضعف، مهمترين مشكل ملّتها
مشكل امروز ملّتها اين است كه وقتي در مقابل دشمني قدرتمندان قرار مي گيرند، احساس ناتواني مي كنند. امروز شما به صحنه جغرافيايي عالم در تقسيمات سياسي و در تعاملات سياسي نگاه كنيد، ببينيد كساني كه در صحنه دنيا همه چيز را متعلّق به خود مي دانند و ملّتها را به چيزي نمي انگارند و منابع انساني و مادّي را به غصب در اختيار خود قرار مي دهند - يعني قدرتهاي استكباري - به چه چيزهايي تكيه مي كنند؟ مهم ترين چيزي كه آنها به آن تكيه مي كنند، اين است كه به ملّتها وانمود مي كنند كه قدرت آنها قدرتي است كه نمي توان با آن مقابله كرد. شما اگر امروز به سراغ روشنفكران كشورهاي عقب افتاده - از جمله كشورهاي اسلامي - يا به سراغ سياسيّون، يا به سراغ آحاد مردم آنها برويد و از آنها سؤال كنيد كه چرا شما براي احقاق حقوق ملي خودتان حركتي انجام نمي دهيد، جوابي كه مي دهند اين است كه ما نمي توانيم و قدرت نداريم؛ قدرتها همه چيز را از ما گرفته اند و ما نمي توانيم در مقابل قدرتهاي ستمگر اظهار وجودي كنيم! اين منطق كساني است كه امروز در ميان كشورهاي عالم در موضع ضعف قرار دارند.
حقيقت قرآني، عكس اين را بيان مي كند. حقيقت قرآني مي گويد كه اگر انسانها به نيروي دروني خودشان - يعني به ايمان و اراده و اتّحاد كلمه و فداكاريهاي خودشان - تكيه كنند، هيچ قدرتي در مقابل آنان ياراي ايستادگي ندارد. در دوران رژيم طاغوت، ما ملّت ايران هم همين اشتباه را مي كرديم. آن روز اگر از ما سؤال مي كردند كه اين رژيم طاغوت نفت اين مملكت را برده است، منابع اين مملكت را برده است، امريكا را مسلّط كرده است، دين را از مردم گرفته است، اخلاق را گرفته است، فرهنگ ملي و اسلامي و بومي را گرفته است، تاريخ اين ملّت را خراب كرده است، چرا شما در مقابل آن ايستادگي و مقاومت نمي كنيد، جوابي كه روشنفكران و سياسيّون مي دادند، اين بود كه مي گفتند كاري از ما ساخته نيست و ما نمي توانيم اقدامي بكنيم! حركت امام، درس بزرگ امام، خدمت بزرگ امام به اين ملّت و به ملّتهاي ديگر اين بود كه عكس اين را ثابت كرد. به مردم گفت مي توانيد و قدرت داريد؛ قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط بايد اين قدرت را اعمال كنيد؛ بايد اراده كنيد؛ بايد تصميم بگيريد؛ بايد خواص و اثرگذاران در ذهن مردم وارد ميدان شوند و مردم بايد آماده ي فداكاري باشند. در آن صورت همه كار خواهد شد و همه موفّقيتها به دست خواهد آمد. خود او اوّل كسي بود كه وارد ميدان شد. با ورود او به ميدان، خواص آمدند؛ علما آمدند؛ روشنفكران آمدند؛ طلاب آمدند؛ دانشجويان آمدند؛ طبقات گوناگون مردم آمدند و در مدت چند سال، همه قشرها بتدريج به اين نهضت عظيم پيوستند و در نتيجه، آن قدرت سياسي و نظامي و تبليغاتي كه در مقابل اين نيروي عظيم مردمي قرار داشت، نتوانست مقاومت كند. نيروي ايمان، نيروي اراده، نيروي رهبري حكيمانه و نيروي استقامت و صبر و پايداري، نه فقط بر قدرت رژيم طاغوت فائق آمد، بلكه بر قدرت امريكا هم كه پشت سر او بود، چيره شد.
بيانات در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر
امام خميني ( ره ) ـ 14/3/79
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14