(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 آبان 1390- شماره 20061

صداي پاي اسلام در مبداء بيداري اسلامي
به بهانه پيروزي اسلامگرايان در تونس
تحولات منطقه ؛بيداري اسلامي يا پروژه اي آمريكايي ؟
به مناسبت سالروز اعتراض امام خميني(ره) به لايحه كاپيتولاسيون
بازخواني يك رخداد تاريخ ساز
چرا مردم از حضور در پاي صندوق هاي رأي خسته نمي شوند؟



صداي پاي اسلام در مبداء بيداري اسلامي

محسن ابوالحسني
اگر چه شايد خيلي در كشور ما به مسئله مورد بحث ما و اهميت آن پرداخته نشده باشد ولي نگاه بسياري از جهانيان به خصوص سياستمداران غربي اين روزها معطوف به كشور كوچكي است در شمال آفريقا؛ كشور تونس كه نام خود را به عنوان روشن كننده اولين جرقه شعله هاي بيداري اسلامي در تاريخ ماندگار كرد و گويا قصد دارد كه باز هم اولين ها را به نام خود ثبت كند. اولين انتخابات پس از بيداري اسلامي روز يكشنبه در اين كشور برگزار شد تا اگر چه اين كشور پس از جرقه اوليه و فرار زين العابدين بن علي ديكتاتور مخلوعش، كمتر مورد توجه رسانه ها بود، بار ديگر همه دنيا را متوجه خود كند و تيتر يك رسانه هاي جهان را به نام خود سازد.
از اولين روزهايي كه ملت هاي مسلمان در تونس و پس از آن در مصر و بحرين و يمن و ليبي و ... خيابان ها را براي اعتراض به نظام فعلي كشورهايشان برگزيدند و در شعارهايشان خواستار «اسقاط النظام» شدند، مهم ترين بحثي كه در ميان متفكران و انديشمندان سراسر دنيا مورد تعارض و جدال است، ماهيت اين انقلاب هاي مردمي است. چيستي اين اعتراض ها و مبدا فكري آن در طول تقريبا يك سال گذشته همواره محل نزاع بين سياستمداران و انديشمندان بوده است. عده اي اين اتفاقات را «بيداري اسلامي» خواندند. با اين نگاه كه رويكرد غالب معترضين بازگشت به اسلام اصيل و ضرورت اجراي قوانين اسلامي است و در مقابل عده اي كه اكثرا غربي ها و پيروانشان را شامل مي شود اين اتفاقات را حركت مردم براي دست يابي به رفاه اقتصادي، دموكراسي و آزادي و ... معرفي مي كردند. بي شك گروه هاي مختلفي در بطن ماجراها فعال بودند كه هر كدام جهت گيري هاي خاص خودشان را داشتند كه با نظر هر يك از دسته هاي بالا نيز موافق بودند. قطعا بعضي گروه هاي انقلابي مصر كه اسلامگرا خوانده مي شوند، خواستار برقراري حكومتي بودند كه قوانين اسلامي را اجرا كنند و هم چنين بعضي از اين گروه ها صراحتا سكولار هستند و خواستار برقراري حكومتي بر مبناي ليبرال دموكراسي غربي. در هيچ بحثي هيچ كس نمي تواند وجود هر يك از اين گروه ها و ده ها طيف ديگر با تفكرات مختلف را در هر كدام از اين كشورها رد كند ولي آن چه مورد بحث است و محل نزاع، رويكرد غالب مردم معترض و به صورت كلي برآيند انقلاب است. به صرف وجود يك حزب سكولار با مثلا 2000 نفر عضو يا يك گروه اسلامگراي تندرو با همان تعداد عضو كه نمي توان برآيند انقلاب را بررسي كرد. بحث بر سر اين است كه آن چند ميليون نفري كه در ميدان التحرير قاهره جمع مي شدند يا آن چند ميليوني كه جمعه ها را در ميدان تغيير صنعاء سپري مي كنند يا ... در پي رسيدن به چه هستند؟ آيا مردم اين كشورها به دنبال اسلام ناب هستند يا در نقطه مقابل آن در جست و جوي ليبرال دموكراسي خالص غربي؟ حقيقتا با چه معياري مي توان اين رويكرد كلي را فهميد؟
در همه كشورهايي كه تاكنون توانسته اند مراحلي از موفقيت را در انقلاب هاي خود پشت سر بگذارند، انقلابيون به تكاپوي «تغيير قانون اساسي» افتاده اند و دولت هاي انتقالي كه بر سر كار آمده اند، قرار است مقدمات اين اقدام را فراهم كنند. مرحله تغيير قانون اساسي در اين كشورها اگر مهم ترين مرحله انقلاب اين ملت هاي مسلمان هم نباشد، قطعا يكي از مهم ترين و حساس ترين مراحل اين حركات مردمي است. زيرا اين قانون اساسي اين كشورهاست كه آينده كشورها و ملت ها را تعيين مي كند به اين خاطر كه در هر كشوري قانون اساسي به منزله شناسنامه و معرف ماهيت نظام سياسي موجود است. از اين روست كه اين مرحله حساسيت و توجه بيشتري مي طلبد. در اين كشورها قرار شده است تا با گذشتن مدتي مقرر از سر كار آمدن دولت موقت، انتخاباتي آزاد برگزار شود تا اعضاي مجلس موسسان براي انتخاب قانون اساسي با نظر مستقيم مردم كه در واقع انقلابيون حقيقي هستند، مشخص گردند. با عبور از اين مرحله در هر كشوري، در واقع يكي از مسائل اصلي در تعارضات بين متفكران و انديشمندان درباره ماهيت اين انقلاب ها حل خواهد شد. زيرا در اين مجادلات همواره بحث بر سر اين است كه مردم اين كشورها براي دست يابي به چه چيزي قيام كردند و حال مردم در انتخاباتي آزاد گرايش خود را معلوم مي كنند و راه انقلاب خود را برمي گزينند.
مردم كشور كوچك تونس، يكشنبه پس از فراز و نشيب بسيار ، با حضوري 90 درصدي پاي صندوق هاي راي رفتند تا ماهيت انقلاب خود را اگر چه بارها در خيابان ها و شعارهايشان اعلام كرده بودند، به طور رسمي تعيين كنند و نقشه راه و البته منشاء و جهت انقلاب خود را مشخص كنند. تعدد و تنوع بسيار نامزدهاي ثبت نام كرده با گرايش هاي مختلف و حضور پرشور مردم در انتخابات باعث اين شده است تا بتوان حقيقتا نتيجه اين انتخابات را برآيند نظر كلي مردم دانست.
انتخابات برگزار شد و نتايج آن نيز مشخص شده است و از صندوق هاي آن چيزي خارج شد كه خيلي غيرقابل انتظار نبود. «حزب النهضه» بزرگترين حزب اسلام گراي تونس با رهبري «راشد الغنوشي» مبارز برجسته مسلمان، توانست بيشترين كرسي هاي مجلس موسسان را به دست آورد تا رسانه هاي دنيا اسلام گرايان را پيروز اصلي انتخابات معرفي كنند.
اگر چه غرب و در راس آن ها آمريكا پس از سردرگمي هاي اوليه، تلاش زيادي را به طرق مختلف براي مصادره كردن انقلاب هاي ملت هاي مسلمان منطقه به نفع خود انجام دادند، اما در نهايت مردم تونس باز هم پيشرو شدند و بطلان همه تلاش هاي غربي ها را به رخ شان كشيدند و نشان دادند كه ملت ها بيدار شده اند و خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدي (ص) هستند.
مردم تونس نشان دادند كه حركت هاي مردمي ملت هاي مسلمان منطقه «بيداري اسلامي»است؛ نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر و دوران افول تفكرات تمدن غرب بيش از پيش سرعت گرفته است و از اين پس اين اسلام است كه در اين كشورها حرف اول و آخر را مي زند.

 



به بهانه پيروزي اسلامگرايان در تونس
تحولات منطقه ؛بيداري اسلامي يا پروژه اي آمريكايي ؟

احد كريم خاني
مقدمه :
يكي از مهم ترين تحولاتي كه از سال گذشته خاورميانه و جهان را متاثر ساخته است، به راه افتادن موج خيزش اسلامي در كشورهاي عربي منطقه و شمال آفريقا عليه ظلم و استبداد است كه جرقه آن از كشور تونس زده شد. جايي كه جواني به نام «البوعزيزي» با آتش زدن خود، توفاني به پا كرد كه تاثيرات آن همچنان كشورهاي عربي را يكي پس از ديگري در مي نوردد.
انقلاب مردم مسلمان تونس خيلي زود با سرنگوني ديكتاتوري به نام« زين العابدين بن علي» به ثمر نشست و مردم اين كشور هفته گذشته در اولين انتخابات رسمي پس از سقوط نظام ديكتاتوري بن علي پاي صندوق هاي راي رفتند كه در نهايت حزب اسلامي النهضه با كسب 90 كرسي پيروز انتخابات مجلس موسسان تونس شد. هرچند از قبل پيروزي اسلامگرايان در تونس قابل پيش بيني بود اما از شروع بيداري اسلامي در منطقه و شمال آفريقا همواره برخي رسانه ها و محافل غربي تلاش نمودند با غير اسلامي دانستن جنبش هاي مردمي كشورهاي درگير قيام، تحولات كنوني را پروژه اي غربي قلمداد كنند. « تحولات منطقه ؛ بيداري اسلامي يا پروژه اي آمريكايي ؟ » عنوان شبهه اي است كه در اين نوشتار به آن پاسخ داده مي شود .
آيا تحولات منطقه پروژه اي آمريكايي است ؟
همزمان با شروع تحولات منطقه و شمال آفريقا غربي ها به ويژه آمريكايي ها به رسم سياست و عادت هميشگي خود به دنبال انحراف و تغيير ماهيت اين انقلاب ها هستند تا بتوانند هزينه هايي كه منافع آمريكا در منطقه را به خطر مي اندازد، كاهش دهند. با توجه به بررسي تاريخ سياست خارجي آمريكا و كشورهاي استعمارگري چون انگلستان و فرانسه، اتخاد چنين سياستي نسبت به مردم و انقلاب هاي آنها طبيعي است؛ چراكه هميشه وقتي منافع و جايگاه خود را در حال از دست رفتن مي بينند سعي مي كنند برموج بوجود آمده سوارشده و نهضت ها را از مسير اصلي خود خارج نمايند.(مانند موضعگيري غربي ها در ابتداي انقلاب ايران؛ و تاييد و به رسميت شناختن انقلاب اسلامي و عدم اجازه ورود شاه و خانواده اش به آمريكا جهت كنترل نفرت مردم ايران)
در رقابت هاي حاكم بر روابط بين الملل اين موضوع كه هركس به دنبال منافع خود است و سعي دارد تغييرات و تحولات را در راستاي منافع خود رقم بزند بسيار واضح است و در نتيجه بايد گفت هرگونه تلاش غربي ها براي مصادره انقلاب هاي اخير و تغييير ماهيت آنها، امري طبيعي است و در واقع از غرب رفتاري جز اين انتظار نمي رود. اما نكته عجيب و جالب توجه اين است كه عده اي در جهان اسلام و حتي در داخل جمهوري اسلامي ايران اين ادعا را مطرح مي كنند كه انقلاب ها و نهضت هاي بوجود آمده، نشات گرفته از بيداري اسلامي نبوده و ريشه ديني ندارند بلكه اين تحولات پروژه جديد آمريكا براي خاورميانه است و بجاي طرح خاورميانه اي كه در دولت بوش شكست، خورد در حال اجراست و اين آمريكايي ها هستند كه بطور غيرمستقيم اين جنبش ها را بوجود آورده و از آن ها حمايت مي كنند تا شكل و ساختار خاورميانه جديد كاملا وابسته به آمريكا بوده و اسلام باب ميل آنها را ترويج دهند و حتي راه را براي حضور نظامي آمريكايي ها و ناتو هموار نمايند. بنابراين اين سئوال اساسي مطرح مي شود كه آيا تحولات منطقه پروژه اي آمريكايي است ؟
درپاسخ به اين ادعا كه تحولات جاري برنامه سازي آمريكا است بايد گفت كه اين تحليل، بي پايه و بي ارزش است چراكه تحولات منطقه به هيچ وجه نمي تواند برنامه ريزي آمريكا باشد، زيرا مواضع متناقض و زيگزاگي آمريكايي ها در مورد تحولات منطقه به وضوح نشان دهنده عدم وجود يك سناريوي پيش بيني شده است. يعني آمريكايي ها نيز با يك موضوع غيرمنتظره روبه رو شدند كه ذهن منسجم براي برخورد و مواجه با آن نداشتند.
از سوي ديگر، مجموعه نتايج اين تحولات كاملا به ضرر آمريكا است و اگر تحولات منطقه، برنامه ريزي آمريكايي ها باشد، برنامه ريزي بسيار نابخردانه اي است چون مهم ترين نتيجه اين تحولات، به خطر افتادن تمام منافع حياتي آمريكا در منطقه خاورميانه است.
نخستين منفعت آمريكا در منطقه خاورميانه، تضمين عرضه مستمر نفت از منطقه به بيرون است؛ اما تحولات منطقه موجب شد حداقل در حال حاضر، چنين تضميني وجود نداشته باشد و پيش بيني مي شود با ناآرام شدن منطقه، كمتر شود.
دومين منفعت آمريكا، برقرار ماندن موجوديت و امنيت رژيم صهيونيستي و تلاش براي پيش برد عادي سازي روابط كشورهاي اسلامي بااين رژيم است. روشن است كه اين پروژه در حال حاضر دچار اختلالات بسيار جدي شده و روند سازش به طور كامل متوقف شده است.
كساني كه با سازش با رژيم غاصب صهيونيستي موافق بودند، ديگر در منطقه بر سر قدرت نيستند و بهترين مصداق آن، رژيم مبارك در مصر است. امروز استراتژيست هاي آمريكايي، حتي تحليل گران راديكال غربي، تقريبا همگي معتقدند دولت هاي آتي منطقه، علاقه كمتري به برقراري روابط حسنه با اسراييل خواهند داشت و وضع براي تل آويو بدتر هم خواهد شد.
با اين وجود در خوش بينانه ترين حالت تا چند سال ديگر منطقه از لحاظ حمله ي اسرائيل به غزه و لبنان بيمه شده است و در صورت حمله اسرائيل، با واكنش سريع مردم انقلابي كشورهاي عربي مواجه خواهد شد. كنترل افكار عمومي و دولت هاي آنها براي غرب بسيار هزينه دارد و در واقع مشروعيت اسرائيل را بيشتر زير سوال مي برد. در نتيجه جايگاه و اعتبار رژيم صهيونيستي آن قدر براي غرب اهميت دارد كه اين چنين، فرزند ناخلف خود را به خطر نمي اندازد تا تحت فشار مردم مسلمان قرارگيرد. سومين منفعت حياتي آمريكا در منطقه،حضور نظامي در خاورميانه است. تداوم حضور نظامي در منطقه خاورميانه كه حتي هم اكنون نيز به ويژه در بحرين، كه ميزبان ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكاست دچار لرزه هاي بسيار جدي شده است. با وضعيت فعلي منطقه، بدون شك آمريكا بايد به فكر چهار هزار نفر از پرسنل سر فرماندهي پنجم خود باشد و اين بدين معنا است كه موقعيت دشمن آمريكا يعني جمهوري اسلامي ايران در جغرافيايي نظامي منطقه تقويت خواهد شد.
بنابراين اگر بپذيريم كه اين تحولات به دست آمريكايي ها صورت گرفته است آنها با آن همه مركز تحقيقاتي و مطالعاتي مهم و معروف خود مي بايست پيش بيني مي كردند كه امكان دارد اين حركت هاي مردمي به كشور هايي نظير بحرين كه آنها در آنجا پايگاه دارند سرايت نمايد.
دليل ديگر در جهت رد نظريه آمريكايي بودن انقلاب هاي منطقه اين است كه اين رويدادها هزينه هاي زيادي را براي غرب بوجود آورده است و در آينده نيز بايد شاهد هزينه هاي سنگين تري بود كه حتي هزينه هاي آن از جنگ عراق و افغانستان نيز شديدتر خواهد بود. اگر به اصطلاح، خليفه كشي در منطقه باب شود در اين صورت هيچ وقت آمريكا حاشيه امني براي حكام دست نشانده خود نخواهد داشت. مردم راه سرنگوني و جرات مقاومت را پيدا كرده اند. از جمله هزينه هاي ديگري كه در اين ميان متحمل شده است اين است كه با رفتن حسني مبارك ، قذافي ، علي عبدالله صالح و بن علي از منطقه چه كسي با وفاتر و خوش خدمت تر از اين افراد براي آمريكايي ها وجود داشته باشد؟ در صورتي كه اگر هركس سر كار بياييد ديگر از اين افراد به آمريكا وابسته تر نخواهد بود. زيرا مطالبه ي اصلي مردم همين دوري جستن از غرب و عمال آن است.
بنابراين از جمله پيامدهاي نهضت هاي اخير براي آمريكا رسوا شدن بيش از بيش چهره دوگانه آمريكايي ها در سر دادن شعار حقوق بشر و دموكراسي خواهي است چرا كه از نظر آنان جنايات اتفاق افتاده در ليبي، يمن و بويژه در بحرين مجاز شمرده شده زيرا كه خواست مردم مخالف منافع و سلطه طلبي آنان است.
در حال حاضر، آمريكا و رژيم صهيونيستي اولين بازنده در منطقه خاورميانه مي باشد و اشتباه است كسي تصور كند كه اين حوادث را آمريكايي ها برنامه ريزي كرده اند. متاسفانه برخي با وجود همه اين استنادات بسيار شفاف، تلاش مي كند تحليل انحرافي خود را هم چنان پيگيري كند.
در همين رابطه استدلال مي شود كه اگر تحولات منطقه را خيزش اسلامي و متاثراز انقلاب اسلامي ايران بدانيم بهانه براي حضور بيشتر نظامي آمريكا در منطقه افزايش خواهد يافت و اين به ضرر جهان اسلام تمام مي شود. به نظر مي رسد اين تحليل نيز مبتني بر عدم درك بنيادين از منطق تصميم گيري آمريكا در منطقه است. به دليل اين كه حضور قبلي شان در عراق به يك شكست تمام عيار منجر شد. به عبارت ديگر، آمريكايي ها نه انگيزه ي اين كار را دارند و نه توان لازم براي اجراي آن را.
بي انگيزگي حضور نظامي آمريكا به اين دليل است كه لشكركشي جديد در منطقه براي اوباما به منزله خودكشي سياسي خواهد بود چرا كه او اساسا با انتقاد از لشكركشي بوش به منطقه توانست در انتخابات رياست جمهوري سال 2008 آمريكا پيروز شود و اگر بخواهد دوباره كار بوش را تكرار كند، پيروزي در انتخابات سال 2012 را از دست خواهد داد. گرچه هم اكنون نيز، موقعيت اوباما موقعيت مستحكمي نيست و تحليل گران آمريكايي هم اظهار داشته اند كه اوباما هيچ علاقه اي به مداخله نظامي در منطقه ندارد.
همچنين آمريكايي ها توان حمله ي نظامي را ندارند زيرا نيروهاي نظامي آمريكا به شدت در منطقه خاورميانه درگيرندو در حال حاضر هيچ ظرفيت نظامي و توان نظامي مطرح نشده اي براي آمريكا باقي نمانده كه بخواهند آن را در يك پروژه نظامي جديد بكار گيرند. حتي در حال حاضر تلاش اوباما اين است كه يك راهبرد منطقي براي مسأله افغانستان تدوين كرده و خود را از باتلاق موجود بيرون بكشد هرچند تا كنون موفق نشده و بعيد است در كوتاه مدت هم بتوانند اين كار را بكند. راهبرد نظامي آمريكا در منطقه، در حال حاضر تلاش براي بيرون كشيدن خود از بحران ها و نه راهبرد توليد بحران هاي جديد است.
ريشه هاي بيداري اسلامي در منطقه كدامند ؟
1-اسلامي بودن قيام ها :
كشور هاي كه اكنون بيداري در آنها به نتيجه رسيده است (مصر، ليبي وتونس) يا فرايند بيداري در آنها در حال به ثمر نشستن مي باشد(يمن، بحرين)اكثريت قريب به اتفاق آنها را مردم مسلماني تشكيل مي دهند كه تعلق خاطر شديد آنها به اسلام و قوانين اسلام به هيچ عنوان قابل انكار نيست . يكي از ويژگي هاي مشترك حاكمان اين كشورها در دوران حكومت خود مبارزه با اسلام گرائي مردم اين كشورها بود. اتخاذ رويكردهاي سكولار در نحوه اداره جامعه ، قلع و قمع مبارزان مسلمان در مصر، برقراري رابطه با دشمن اصلي مسلمانان يعني امريكا و اسراييل، ممانعت از برگزاري واجبات اسلامي نظير نماز و حجاب تنها بخشي كوچك از اراده اسلام ستيزي حكمرانان و ساختار سياسي اين كشورها در طي ساليان متمادي حكومت اين كشورها بود .لذا اسلام ستيزي و سركوب اعتقادات مذهبي مردم مسلمان و معتقد اين كشور ها باعث شكل گيري ريشه هاي عدم مشروعيت اين نظام ها شد كه به همين علت مردم اين كشورها براي حفظ اعتقادات اسلامي به مقابله با نظام حاكم روي آورند. ازديگر نشانه بارز اسلام خواهي و اسلامي بودن ريشه هاي اين انقلابهاي مردمي، مي توان به حضور مردم با نشانه هاي بارز اسلامي نظير حضور با قران در راهپيمايي ها، شكل گيري گسترده ترين تظاهرات عليه ديكتاتورها بعد از نماز جمعه، فراگير بودن شعار الله اكبر به عنوان يكي از اصلي ترين شعارهاي مبارزات، در خواست براي مبارزه با دشمن منطقه اي مسلمانان در منطقه (اسرائيل) و روي آوردن به حجاب به عنوان نماد اسلامي در تونس بعد از سرنگوني بن علي همگي حاكي از سيطره روح اسلام خواهي و حضور پررنگ تفكرات اسلامي در شكل گيري مبارزات اين كشور ها داشته و دارد.
2-مردمي بودن بيداري ها :
يكي از اصلي ترين روش هايي كه حاكمان اين كشور ها قبل از انقلابهاي مردمي در اين كشور ها دنبال مي كردند رويكرد وابستگي به غرب به ويژه امريكا بود.رويكرد وابستگي در اين كشور ها باعث مي شد كه حاكمان اين كشور ها به علت نداشتن پايگاه مردمي در بين ملت خود به دنبال متحد قدرتمندي مي گشتند تا ادامه سلطه خود را تضمين كرده و چند روزي بيشتر بر سرير قدرت باقي بمانند. لذا در ميان ساختار سياسي اين كشور ها وابستگي به امريكا و ديگر كشور هاي نظام سلطه امري يكسان بود . ماهيت وابسته بودن رژيم هاي اين كشور ها باعث مي شد كه منافع كشورهاي بيگانه اما حامي اين رژيم ها بر منافع مردم رجحان و برتري يابد و در اين مسير تامين منافع حاميان و ماندن بيشتر در قدرت اصولي بود كه از سوي هيات حاكمه اين كشور ها دنبال مي شد. از سوي ديگر ذات وابسته بودن به ابرقدرت ها در اين كشور ها باعث مي شد تا مردم در تعيين سرنوشت خود و پيگري منافع ملي خود از كمترين ميزان تاثير گزاري بر ساخت قدرت برخوردار باشند. همين امر يعني عدم مشاركت مردم در قدرت و ساخت سياسي باعث شكل گيري يكي از پايه هاي اصلي اين انقلابهاي شد. انقلابهايي كه با حضور مردم در صحنه به نتيجه رسيد باعث شد تا مردم اين كشور ها براي اولين بار تاثيرگزاري خود را بر ساحت قدرت سياسي اين كشورها ببيند. لذا سرنگوني حكومت هاي وابسته به غرب در اين منطقه استراتژيك به وسيله حضور مردم در صحنه باعث گشوده شدن فصل جديدي از مشاركت سياسي مردم و تعيين سرنوشت خود در اين كشورها شد.
3-ضد نظام سلطه بودن بيداري ها :
تسلط كشور هاي غربي و به ويژه امريكا در ساخت قدرت سياسي و امنيتي اين كشور ها يكي از نقاط مشتركي است كه در مورد تمامي اين كشورها مصداق مشخص و روشني داشته و دارد. حضور رژيم صهيونيستي در اين منطقه و تعهد امريكا به تامين امنيت دائمي اين رژيم از سوي خود باعث مي شد كه امريكاييها براي حضور در ساختار سياسي و امنيتي اين كشور ها براي جلوگيري از رشد عناصر ضد صهيونيستي و تقويت جريانات سازشگر در ميان حاكمان اين كشور ها تلاش وافري بنمايند. نمونه هاي فراواني وجود دارد كه همراهي حكمرانان اين كشور ها علي رغم وجود اراده هاي قوي مردمي مبني بر مبارزه با رژيم صهيونيستي تنها به علت هم پيماني با امريكا و اسرائيل نه تنها به اين خواست ها وقعي ننهاد بلكه دقيقا در نقطه مقابل خواست اكثريت مردم كشورهاي خود همراه و همسو با امريكا و رژيم صهيونيستي در جهت تامين منافع انان گام برمي داشتند. امضاي پيمان صلح با اسراييل، موافقت با حمله اسراييل به غزه و جريان مقاومت اسلامي در منطقه، محدود كردن مبارزان فلسطيني، بستن گذرگاه رفح و محاصره كامل غزه به درخواست رژيم صهيونيستي و اسراييل و علي رغم خواست اكثريت مردم اين كشور ها تنها چند نمونه از هزاران اقدامي بود كه حكمرانان اين كشور ها تنها به خواست امريكا واسرائيل انجام مي دادند.
لذا همين فرمانبرداري و همراهي مطلق با جريانات سلطه بين المللي و تلاشهاي همسو اين دولت ها عليه جريانات اسلامي باعث بوجود آمدن و تشديد موج ضد امريكايي و ضد اسراييلي در بين مردم اين منطقه شد تا جايي كه يكي از درخواستهاي اصلي مردم مصر اخراج و قطع رابطه با اسرائيل و نظام سلطه بين المللي است. بنا براين سقوط دولت هاي متحد غربي در اين منطقه استراتژيك باعث شد تا جريان نظام سلطه متحدان قدرتمند و قديمي خود را از دست بدهند و با روي كار آمدن دولت هاي وفادار به منافع ملي در اين كشورها قطعا رويكرد مبارزه با نظام سلطه يكي از اصلي ترين رويكردهاي آنان خواهد بود. اقداماتي نظير بازگشايي گذرگاه رفح، تظاهرات عليه رژيم اسراييل در مصر، فشار براي قطع گاز ارسالي از مصر به اسراييل و تظاهرات روز نكبت امسال عليه اسراييل كه همگي حكايت از ضد نظام سلطه بودن اين قيام ها دارد زيرا اولويت اول نظام سلطه در منطقه تامين امنيت اسرائيل و تضمين منافع خود است كه با اين بيداري اسلامي به شدت اسيب ديده است.
4 - مشكلات اقتصادي :
بيش تر كشورهاي عربي منطقه از لحاظ اقتصادي دوران بدي را تجربه مي كنند. مشكلاتي مانند بيكاري و فقر، قشر عظيمي از مردم اين كشورها را با خود درگير كرده است به گونه اي كه مردم اين كشورها درآمد سالانه ي بسيار پاييني دارند. به عنوان مثال درآمد سرانه ي مردم در تونس سالانه 3500 دلار، در مصر حدود 1750 دلار و در يمن 2300 دلار است. آمار بيكاري در كشورهاي عربي به طور متوسط 14 درصد اعلام شد و اين در حالي است كه هر ساله 3 درصد به اين رقم اضافه مي شود.
دنياي عرب هم چنين به شدت از لحاظ غذايي به خارج وابسته است و اين كشورها هرگز نتوانسته اند كه توليد كننده هاي خوبي در اين عرصه باشند. بهترين نمونه اي كه مي توان ذكر كرد، مصر است. اين كشور يكي از بزرگ ترين
وارد كننده هاي گندم، در دنياست. شورش هاي اجتماعي مصر در دهه هاي اخير به علت بحران نان بوده است. از دهه ي (1950) تاكنون رژيم هاي قدرت طلب در جهان توزيع مايحتاج اوليه ي غذايي توده ي مردم مانند نان، شير و تخم مرغ به شكل يارانه اي را در دستور كار خود قرار دادند تا در قبال آن به آرامش سياسي دست يابند. بنابراين نابرابري هاي اجتماعي يكي از عوامل مهم در قيام مردم عرب بر عليه حاكمان است. هضم شدن اقتصاد اين كشورها در اقتصاد سرمايه داري و حركت در جهت ليبراليسم اقتصادي افسار گسيخته در طول سال هاي گذشته موجبات توسعه ي نامتوازن را فراهم كرده است. پيوستن به سازمان تجارت جهاني و اجرا كردن نسخه هاي صندوق بين المللي پول و بانك جهاني فاصله ي طبقاتي در اين كشورها را به گونه ا ي فزاينده، بيش تر كرده است. در تحليل قيام هاي مردمي اخير در كشورهاي عربي نبايد دچار تقليل گرايي شد و تنها به يك يا دو دليل عمده بسنده كرد. در واقع در تبيين اين نوع انقلاب ها بايد به دنبال طيف وسيعي از عوامل بگرديم، هر چند كه نقش و اهميت بعضي عوامل بسيار پر رنگ تر و كارسازتر است. يك تحليل علمي و اصيل تنها بر اساس رهيافت چند علتي، حاصل مي شود
مطلب را با سخني از ولي امر مسلمين ، حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (مدظله) به پايان مي بريم كه در 14 خرداد امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) فرمودند:
« اسلامي بودن، ضدآمريكايي و ضدصهيونيستي بودن و مردمي بودن سه شاخص عمده حركت هاي مردمي در منطقه است .»
منابع:
1- wwwfarsnewscom
2- wwwmehrnewscom
3- wwwLeaderir
4- borhanir
5- gozareir

 



به مناسبت سالروز اعتراض امام خميني(ره) به لايحه كاپيتولاسيون
بازخواني يك رخداد تاريخ ساز

مصطفي انصافي
كاپيتولاسيون، يك اصطلاح حقوقي است و در معناي «حق قضاوت كنسولي» به كار مي رود. در عرف بين الملل، كاپيتولاسيون به معناي هر توافقي است كه به موجب آن كشور «الف» به كشور «ب» اجازه مي دهد كه از قوانين خود براي اتباعش در داخل مرزهاي كشور «الف» استفاده كند.
نخستين بار اين شكل از توافقات، كه در واقع مخدوش كننده استقلال يك كشور است، ميان كشورهاي اروپايي و سلاطين عثماني بسته شد تا به موجب آن زائران و تاجران مسيحي اگر در امپراطوري عثماني خبط و خطايي نمودند، نه با قوانين عثماني ها بلكه با قوانين اروپايي محاكمه شوند و به مسائل حقوقي شان رسيدگي شود.در ايران از دوران صفويه اين نوع از توافقات پايدار شدند. نخستين بار در 1828 عباس ميرزا پس از شكست از روس ها با بستن عهدنامه ننگين تركمانچاي، كه ازسوي دولت روسيه به دولت ايران تحميل شد، به كاپيتولاسيون تن داد. براساس اين عهدنامه از آن پس همه روس ها بايد برطبق قوانين روسيه محاكمه شوند ولاغير.البته فقط روسيه نبود كه از اين مزايا استفاده نمود، بلكه دولت انگلستان نيز بعد از شكست ناصرالدين شاه در جنگ هرات 1856 ميلادي، به واسطه معاهده پاريس كه بين دو دولت ايران و انگلستان بسته شد توانست اتباع خود را تحت لواي حق قضاوت كنسولي درآورد. اين وضعيت ادامه يافت تا سال 1307 كه حق قضاوت كنسولي براي همه اتباع خارجي لغو شد. در زمان جنگ جهاني دوم، درتاريخ 1342 كه اسدالله اعلم به نخست وزيري رسيد اين حقوق مجددا احيا شد و اين بار حق قضاوت كنسولي به اتباع و مستشاران آمريكايي در ايران رسيد. اين قانون بعد از آنكه اعلم بركنارشد و منصور به نخست وزيري رسيد در 1344 به واسطه رأي مجلس سنا قانون برخورداري آمريكايي ها از حق قضاوت كنسولي را تصويب نمود. براساس اين قانون به نظاميان آمريكايي مأمور در ايران و وابستگانشان مصونيت سياسي اعطا مي شد و كليه مستشاران آمريكايي در ارتش، از حيطه قانون ايران بركنار مي شدند. به گونه اي كه اگر آنان مرتكب جرم و جنايتي در ايران مي گرديدند در دادگاه هاي ايران جواب گو نبودند. وزارت دفاع آمريكا مدتها بود كه ايران را براي بستن چنين قراردادي تحت فشار گذاشته بود. يازده روز پس از تصويب معافيت نظاميان آمريكايي از شمول قضايي ايران، دولت منصور وام 200 ميليون دلاري از يك بانك آمريكايي را با تضمين دولت آمريكا، به مجلس برد و به تصويب رساند. اين وام به خريد سلاح هاي از جنگي اي آمريكا اختصاص داشت محافل سياسي ايران واگذاري اين وام را پاداش آمريكا به ايران، به خاطر تصويب لايحه كاپيتولاسيون به شمار آوردند.چند روز پس از تصويب اين لايحه، يك نسخه از مشروح مذاكرات مجلس به دست امام خميني(ره) رسيد. امام از مفاد لايحه برآشفت و در سخنراني تاريخي چهارم آبان 1343، شاه، آمريكا و رژيم صهيونيستي را به شدت مورد حمله قرار داد. در حالي كه رژيم منحوس پهلوي مي كوشيد تا با برگزاري تبليغاتي پرزرق و برق جشن چهارم آبان 1343 به بهانه چهل و پنجمين سال تولد شاه اين مسئله را به فراموشي سپارد، امام خميني(ره) سخنراني خود را در همان روز ايراد و در همه جا منتشر شد. امام(ره) از تصويب اين لايحه به قدري ناراحت بود كه سخنراني خود را بعد از ياد و نام خدا، با آيه - انالله و انااليه راجعون- آغاز نمودند و بيان داشتند كه: رژيم ايران، استقلال كشور را فروخت و در عمل، دست نشاندگي خود را به آمريكا اعلام كرد، چنين روزي عزاي ملت ايران است و جا دارد مردم بر سر در منازل و مغازه هاي خود پرچم سياه بياويزند. اما در ادامه فرمودند كه: اگر كسي سگ آمريكايي را با اتومبيل زير بگيرد بازخواستش مي كنند، حتي اگر شاه ايران باشد. اما چنانچه يك آشپز آمريكايي شاه ايران را زير بگيرد، بزرگ ترين مقام را زير بگيرد كسي حق اعتراض ندارد. به دنبال اين سخنراني، امام خميني(ره) اعلاميه اي نيز منتشر كرد و تصويب لايحه كاپيتولاسيون را افشا و محكوم نمود و آن را (سند بردگي ملت ايران) و (اقرار رژيم به مستعمره بودن ايران و ننگين ترين و موهن ترين تصويب نامه غلط دولت هاي بي حيثيت) ناميد و نسبت به سوءاستفاده هاي ناشي از آن هشدار داد. به فاصله چند روز پس از اين سخنراني، در نيمه شب 13 آبان، كماندوهاي رژيم منحوس پهلوي منزل امام را در قم محاصره نمودند و ايشان را دستگير كرده و به تهران منتقل كردند و امام از آن پس به تركيه تبعيد شد و از آنجا به عراق منتقل شدند. مردم با شنيدن خبر بازداشت و تبعيد امام(ره) دست به اعتراض و تظاهرات زدند و در تهران و قم و بسياري از شهرستان هاي ديگر بازارها تعطيل شد و وضعيت از حالت عادي خارج شد، حوزه هاي علميه در اعتراض به اين حركت شنيع رژيم تعطيل شدند و مراجع عالي قدري چون آيت الله نجفي مرعشي، ميلاني، گلپايگاني، خويي، قمي و بهبهاني با ارسال نامه هايي مراتب اعتراض خود را به اين اقدام ابراز كردند. حوادث به نحوي پيش مي رفت كه آرام آرام اركان رژيم پهلوي سست مي شد، سه ماه پس از تصويب اين لايحه و تبعيد امام، حسنعلي منصور توسط محمد بخارايي- از اعضاي هيئت موتلفه اسلامي، ترور شد و چندماه بعد خود محمدرضا شاه توسط رضا شمس آبادي كه يكي از محافظان كاخ مرمر بود ترور شد گرچه شاه ملعون جان سالم به در برد ولي اين حادثه پيش پرده حادثه اي عظيم تر بود كه در سال 57 به نمايش درآمد.
امام خميني(ره) به عنوان فقيهي مبارز، بر مبناي دين حنيف اسلام و آموزه هاي قدسي تشيع با اين لايحه به مبارزه برخواست. امام با توسل به قاعده (نفي سبيل) [لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا: خداوند هرگز نه در گذشته و نه در آينده براي كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط باز نگذاشته و باز نخواهد گذاشت]، صراحتاً با مباني اين لايحه به مخالفت برخواست و آنرا خلاف شرع و ناحق توصيف نمودند.بعد از رحلت آيت الله بروجردي، شاه تصور مي كرد كه ديگر از جانب علما و مذهبيون مخالفي ندارد و شخص ذي نفوذي وجود ندارد كه توده مسلمان ايران را رهبري نمايد، از اين رو زنجيره اي از اقدامات ضدمذهبي همچون لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را جهت گسترش فساد و فحشا و بي بند و باري و انقلاب سفيد را به راه انداخت. ولي امام خميني(ره) رهبري نهضت به راه افتاده را به دست گرفت و با رهنمودها و واكنش هاي خود در برابر اقدامات رژيم مقاومت نمودند. و در نهايت نيز رژيم تاب اعتراضات امام خميني(ره) را نياورد و ايشان را تبعيد نمود. شاه تصور مي كرد با تبعيد امام به تركيه و از آنجا به كشور عراق، نهضت را فرو خواهد نشاند ولي در مدت تبعيد امام تا زمان وقوع انقلاب اسلامي مردم ايران، هيچ گاه اتصال امت اسلامي ايران با امام امت نگسست. امام خميني(ره) در طول اقامت خود در عراق مباحث پيرامون ولايت فقيه را مورد بازخواني قرار داد و مجدداً آنها را در سطح حوزه هاي علميه مطرح نمود و از منظر نظريه ولايت فقيه، حكومت اسلامي را تبيين نمود، حكومتي كه طي سال هاي مبارزه از 42 به بعد همواره در بطن فعاليت هاي نهضت اسلامي ايرانيان بود. در واقع مدت زمان تبعيد امام(ره)، فرصتي براي پرورش فكري مبارزان مسلمان در ايران بود تا به بلوغ فكري برسند و ضرورت وجود و ايجاد حكومتي مبتني بر آموزه هاي اسلامي را درك نمايند.روحانيت همواره در ايران از جايگاه والايي در بين افكار عمومي برخوردار بودند و اين بدليل داشتن روحيه ضد استكباري و ضداستعماري بود كه در طول تاريخ از خود نشان داده بودند. اعتراض امام خميني(ره) در واقع در امتداد فتواي ميرزاي شيرازي در جهت منع استعمال توتون و تنباكو بود، هر دو حادثه نقاط عطفي در تاريخ ايران بودند كه نشانگر حضور آموزه هاي اسلامي در جان و تن و سراسر زندگي روزمره ايرانيان بود. پيروي مردم از واكنش هاي امام خميني(ره) تنها به يك چيز دلالت داشت و آن هم اين بود كه مردم خواهان حكومتي اسلامي بودند كه در آن تنها قوانين ناب اسلامي جريان داشته باشد و لاغير.
منابع: 1- تاريخ سياسي معاصر ايران، جلال الدين مدني، جلد دوم
2- انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، جمعي از نويسندگان

 



چرا مردم از حضور در پاي صندوق هاي رأي خسته نمي شوند؟

مهدي امامقلي
با وقوع انقلاب، به طور طبيعي هزينه هاي مادي و معنوي بر جوامع تحميل مي شود، به طوري كه از نظر انديشمندان اگر جامعه اي، ظرفيت تحمل و مواجهه با سختي ها و هزينه هاي برآمده از تغيير را نداشته باشد، انقلاب با شكست مواجه مي شود! جامعه ي ايران هم از تجربه ي هزينه هاي ناشي از انقلاب بي بهره نبود، ولي چرا از حركت نايستاد؟ بازخواني سير تحولات سياسي و رفتارهاي اجتماعي ملت ايران در طول سه دهه ي گذشته گوياي اين واقعيت مسلم و انكارناپذير است كه همواره ملت ايران در مقاطع حساسي مانند انتخابات مجلس شوراي اسلامي و يا انتخابات رياست جمهوري و ... با مشاركت حداكثري در پاي صندوق هاي رأي برگ هاي زريني را در كتاب تاريخ اين مرز و بوم رقم زده اند. بدون شك بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در سفر به استان كرمانشاه و تأكيد معظم له بر مسايلي چون نقش و حضور مردم در حوادث پس از انقلاب و نيز مسأله ي انتخابات از اهميت بسزايي برخوردار است كه در اين مقطع از حيات نظام جمهوري اسلامي، بسي قابل تأمل به نظر مي رسد.
مؤلفه هاي گفتمان جهادي ملت ايران
به طور حتم همه ي كارشناسان و تحليل گران سياسي تأكيد مي كنند كه در پي تغيير يك نظام سياسي و اساساً شكل گيري يك انقلاب، به طور طبيعي هزينه هاي مادي و معنوي (در تمامي حوزه هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و ....) بر آن جامعه تحميل مي شود. به طوري كه بسياري از انديشمندان با مشاهده ي سرنوشت انقلاب هاي رخ داده در يك سده ي گذشته براين باورند كه اگر جامعه اي، ظرفيت تحمل و مواجهه با سختي ها و هزينه هاي برآمده از تغيير را نداشته باشد، انقلاب آن جامعه با شكست مواجه مي شود! حال سؤال اساسي كه اين جا مطرح مي شود آن است كه چه چيزي باعث شد انقلاب اسلامي به دهه ي چهارم حيات مقدس خود برسد؟ و اصولاً هزينه هاي برآمده از انقلاب اسلامي چگونه مهار شد؟ در دهه ي اول انقلاب بسياري از اين پيشرفت ها و ملزومات رفاهي جامعه ي امروزي نبود. هنوز در بسياري از روستاها و مناطق شهري كشورمان دامنه ي امكانات رفاهي مانند آب، برق، تلفن، جاده و خيابان و .... به اين حد از گستردگي نرسيده بود و از طرفي وجود جريان هاي فتنه گر در آن مقطع موجي از ناآرامي ها و عدم امنيت (ترور، بمب گذاري، ميتينگ هاي سياسي و ...) را در فضاي سياسي كشور رقم زده بود و از سويي جنگ تحميلي تنها بعد از دو سال از انقلاب اسلامي آغاز شد؛ پس چرا مردم ماندند و نگذاشتند انقلاب اسلامي با شكست مواجهه شود؟ چرا ملت ايران حاضر شد فرزندان خود را به جبهه هاي حق عليه باطل بفرستد و نگذارد دشمن بر ميهن شان چيره شود؟
نگاهي به فراز و نشيب هاي دهه ي اول انقلاب اسلامي نشان دهنده ي اين مسأله است كه در آن مقطع (مانند امروز) ملت ايران حاضر شد هزينه كند، تحمل كند، سكوت كند و دفاع كند تا انقلاب اسلامي بماند. مردم با بصيرت ايران اسلامي حاضر شدند بسياري از رفاهيات مادي را كنار بزنند تا معنويات بر جاي بماند و اين گونه هم شد. از اين رو به موازات مديريت ديني امام راحل(ره) و معنوي بودن حركت هاي انقلابي، آن چه كه باعث شد مردم ضعف ها، آسيب ها و مشكلات را نبينند و در برابر سختي ها قد علم كنند، وجود مؤلفه هايي چون ايثار، اميد و تلاش در روحيات اجتماعي ملت ايران بود.
تفكيك حاكميت و حكومت (به معناي اخص)
با توجه به آن چه اشاره شد، اين سؤال مطرح مي شود كه چه چيزي باعث گرديد ملت ايران پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامي هم چنان بر مؤلفه هاي گفتمان جهادي (ايثار، اميد و تلاش) اصرار ورزند؟ و اساساً چرا ملت آگاه ايران، برخي ناملايمتي ها و مشكلات را پاي نظام جمهوري اسلامي نمي نويسند؟ به نظر نگارنده براي پاسخ به اين سؤال، مسأله اي تحت عنوان تفكيك حاكميت و حكومت قابل تأمل به نظر مي رسد كه مورد تأييد حقوق دانان، فقهاي اماميه و نظريه پردازان ديني است:
نگاهي به فراز و نشيب هاي دهه ي اول انقلاب اسلامي نشان دهنده ي اين مسأله است كه در آن مقطع (مانند امروز) ملت ايران حاضر شد هزينه كند، تحمل كند، سكوت كند و دفاع كند تا انقلاب اسلامي بماند.
طبق قرائت هاي اسلامي در حوزه ي مفهوم شناسي «حاكميت» و «حكومت» در نظام اسلامي، مراد از حكومت سازمان اجرايي درون دولت است و به مجموعه اي از افراد، مناصب و ارگان ها اطلاق مي شود كه دست اندركار تنظيم و اداره ي امور جامعه هستند.(1) در اين تعريف حكومت شامل تمام مناصب و قواي اداره كننده ي جامعه است. اما گاهي به قوه ي مجريه در مقابل ساير قوا نيز حكومت (به مناي خاص) گفته مي شود و برخي نيز حكومت و دولت را مترادف هم دانسته اند. اما اكثر دانشمندان علوم سياسي حكومت را سازمان اجرايي دولت مي دانند.(2) از اين رو حاكميت در نظام سياسي ما به مانند نرم افزار و حكومت به مانند سخت افزار نظام عمل مي كنند و ناگفته پيداست كه در اين مدل، اگرچه دولت (حكومت به معناي خاص) اعتبار و مشروعيت خود را از حكم تنفيذ رهبري اكتساب مي كند اما به جهت اعتبار و صلاحيت ذاتي، فاقد هرگونه تقدس و معصوميتي بوده و در معرض انحراف ها و لغزش ها قرار دارد.
اكنون با توجه با آن چه در فوق آمد، مي توان پاسخ داد كه چرا ملت ايران
هم چنان پاي بند به ولايت است و در مقاطع حساسي چون وقايع پس از انتخابات اخير و ... آموزه هاي ولايي رهبر معظم انقلاب را آويزه ي گوش خود قرار داده است و به اين سطح از آگاهي و بصيرت ديني رسيده است كه ضعف ها و مشكلات اقتصادي و ... ناشي از برنامه ها و روش هاي مديريتي موجود در بدنه ي سخت افزاري است نه نرم افزار نظام اسلامي! به همين دليل است كه ملت ايران هنوز كه هنوز است دل در گرو رهبري و نظام اسلامي خود نهاده و با پيروي از
آموزه هاي ولايي مقام معظم رهبري و با شركت در انتخابات، حضور و مشاركت اجتماعي را لبيك مي گويند.
مقام معظم رهبري در سفرخود به استان كرمانشاه در اجتماع بزرگ مردم، نكته اي را عنوان فرمودند:« در طول اين سال هاي متمادي، دولت هاي گوناگون و ذائقه هاي سياسي گوناگون بر سر كار آمدند - چه در مجلس با سلايق سياسي مختلف، چه در قوه ي مجريه - بعضي ها حتي با اصول نظام زاويه هم داشتند؛ ليكن ظرفيت عظيم نظام، بدون اين كه ناشكيبايي نشان بدهد، توانسته است همه ي اين مسايل را از سر بگذراند، توانسته است همه ي اين مشكلات را در خود حل و هضم كند، به خاطر حضور مردم، به خاطر ايمان مردم، به خاطر پاي بندي مردم به نظام اسلامي ....»
رهبري و چرايي مشاركت در انتخابات
به جرأت مي توان گفت كه جمهوري اسلامي ايران توانسته است بهترين مدل حكمراني كه »مردم سالاري ديني« است را به جهان عرضه كند چرا كه در اين مدل، نقش مردم معيار است. مقام معظم رهبري در سفر خود به كرمانشاه در اجتماع بزرگ مردم فرموند: «مسأله ي اصلي ما، مسأله ي مردم است، حضور مردم، ميل مردم، اراده ي مردم، عزم راسخ مردم. اين را بايد عرض كنيم، در همه ي تحولات و جنبش هاي گوناگون اجتماعي بزرگ، نقش مردم، نقش معيار است.» معظم له تأكيد فرمودند: »نقش مردم بعد از پيروزي انقلاب تمام نشد. در خصوصيات اداره ي كشور، اين نقش ادامه پيدا كرد. هنوز يك سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه رييس جمهور بر طبق قانون اساسي انتخاب شد. بعد از چند ماه، مجلس شوراي اسلامي انتخاب شد. از آن تاريخ تا امروز، در طول اين 32 سال، مرتباً خبرگان رهبري، رييس جمهور، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، نمايندگان شوراها، به وسيله ي مردم انتخاب شدند. مردم خودشان هستند كه تصميم مي گيرند، شركت مي كنند، انتخاب مي كنند. كار دست مردم است. حضور مردم، يك چنين حضور برجسته اي است.» به دليل اهميت نقش مردم است كه ملت ايران در طول اين 32 سال گذشته همواره آرمان ها و ارزش هاي انقلاب اسلامي را فراروي خود قرار داده اند و با مشاركت حداكثري در پاي صندوق هاي رأي، موجي از پويايي، نشاط سياسي و اجتماعي را در برابر انظار عمومي رقم زده است. از سويي ديگر مشاركت در انتخابات كه عرصه ي بروز و ظهور دموكراسي و ولايت مداري مردم آگاه ايراني است، نوعي مقابله با دشمن و فتنه گري ها به شمار مي آيد. همان طور كه تجربه ي تاريخي (به ويژه در انتخابات اخير رياست جمهوري) نشان داده است كه چه اتاق فكرهايي شكل مي گيرد و چه بودجه هاي خارجي به سوي جريان فتنه سرازير مي شود تا خدشه اي بر انتخابات و دموكراسي اسلامي و مردم سالاي ديني وارد آورند. رهبر معظم انقلاب در سفر به استان كرمانشاه در اجتماع بزرگ مردم فرمودند: «در طول اين سال هاي متمادي، هميشه دشمن خواسته است كه يا انتخابات نباشد يا كم رنگ باشد. در هيچ انتخاباتي ما سراغ نداريم كه قبل از انتخابات، بوق هاي تبليغاتي دشمن به كار نيفتاده باشد براي اين كه كاري كنند كه انتخابات در ايران كم رنگ شود. در همه ي انتخابات ها به شكل هاي مختلف، اين كار صورت گرفته است. شما هوشمنديد، زيركيد؛ خودتان مي توانيد تشخيص بدهيد كه براي بي رونق كردن انتخابات، بي شوق و ذوق كردن مردم به حضور در انتخابات، چه حرف هايي زده مي شود و چه كارهايي مي شود .... ما وقتي تجربه ي 32 ساله ي انقلاب را بازخواني مي كنيم، ژرف ژرفايي حكمت امام و تدبير امام را در مي يابيم؛ چرا؟ چون هر نظامي مثل نظام جمهوري اسلامي، با اين آرمان هاي بلند، با اين ضديت و مخالفتي كه با استكبار و بي عدالتي بين المللي دارد، با ايستادگي اي كه در مقابل شياطين قدرت در سرتاسر جهان دارد، دشمن هاي گردن كلفتي دارد. چالش ايجاد مي كنند، مشكل به وجود مي آورند.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
(1) . نصرتي، علي اصغر، نظام سياسي اسلام
(2) . كلايمررودي، كارلتون و ديگران، آشنايي با علم سياست، ترجمه بهرام ملكوتي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14