(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 8 آبان 1390- شماره 20061

غزل دلتنگي
قيصر امين پور شاعر انقلاب
خط مي خورد در دفتر ايام نامم
شور بي پايان
دو گوهر هستي
ايران دوستي يا وطن سوزي
چگونه وقايع جنگ تحميلي را براي نوجوانان روايت كنيم؟
دفاع مقدس فقط جنگ نيست



غزل دلتنگي

قيصر امين پور
هر چند كه دلتنگ تر از تنگ بلورم
با كوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشكوه تر از كوه دماوند غرورم
يك عمر پريشاني دل بسته به مويي است
تنها سر مويي ز سر موي تو دورم
اي عشق به شوق تو گذر مي كنم از خويش
تو قاف قرار من و من عين عبورم
بگذار به بالاي بلند تو ببالم
كز تيره ي نيلوفرم و تشنه ي نورم
لحظه هاي كاغذي
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري

لحظه هاي كاغذي را، روز و شب تكرار كردن
خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري

آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري

با نگاهي سر شكسته،چشمهايي پينه بسته
خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري

صندلي هاي خميده،ميزهاي صف كشيده
خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري

عصر جدول هاي خالي، پارك هاي اين حوالي
پرسه هاي بي خيالي، نيمكت هاي خماري

رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق كردم:
شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاك خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري

روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري
حسرت هميشگي
حرفهاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي كني:
وقت رفتن است
بازهم همان حكايت هميشگي !
پيش از آنكه با خبر شوي
لحظه ي عزيمت تو ناگزير مي شود
آي...

ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!

 



قيصر امين پور شاعر انقلاب
خط مي خورد در دفتر ايام نامم

ناهيد زندي پژوه
از پيشگامان شعر مذهبي در دوره انقلاب اسلامي، قيصر امين پور بود. در مورد شخصيت شعري قيصر سخن بسيار است و مهم ترين سؤالي كه مطرح مي شود اين است كه آيا امين پور شاعر انقلابي است يا خير؟ در جواب بايد گفت: بله، شاعر انقلاب است. زيرا از بطن مردم جوشيد و با آرمان هاي حضرت امام، شهيدان و رزمندگان انقلاب پيش آمد و آن آرمانها را دقيقا در اشعارش ترسيم كرد. او شاعري است كه در زمان جنگ در ستايش رزمندگان با همه عواطف و عشق، شعر مي سرايد و از جنگ باشكوه ياد مي كند. او صادقانه با مفهوم ديني جنگ روبه رو شد. و اشعاري سرود كه نشانگر حضور جدي و اميدواركننده او در ساحت شعر بود.
قيصر امين پور از منظري، شاعر شعر پايداري است زيرا در اين گونه شعر، شاعر مقاومت و پايمردي انسان را در برابر ظلم، تجاوز، فريادخواهي و بي عدالتي به تصوير مي كشد كه همه مردم جهان با اسطوره ها و نمادهاي شعري او احساس پيوستگي و همذات پنداري مي كنند و از همين رو تاثيرگذاري، نفوذ و ماندگاري اين نوع شعر، بيشتر از شعر جنگ است. در زير نمونه اي از شعر پايداري قيصر را زمزمه مي كنيم:
مي خواستم
شعري براي جنگ بگويم
ديدم نمي شود
ديگر قلم زبان دلم نيست
گفتم: سلاح سخن كارساز نيست
بايد سلاح تيزتري برداشت
بايد براي جنگ
از لوله تفنگ بخوانم با واژه فشنگ
قيصر درايجاد تعادل و توازن ميان صورت و معنا منحصر به فرد است و در اين زمينه استادي به تمام معناست. شايد يكي از رمز و رازهاي تحولات شعر قيصر وفاداري او به هنر شعر است و نوآوري هاي او مربوط به همين مساله است. رويكرد زيبا شناسانه، آگاهانه، عارفانه و همچنين روحيه اخلاقي بي نظيرش در حوزه اخلاق و مدنيت و وفاداري اجتماعي او در خور ستايش است.
قيصر صرفا شاعر نبود؛ او يك متفكر بود، استاد دانشگاه و محقق بود. شايد بتوان به جرات گفت در ميان شاعران نسل انقلاب، او كسي بود كه به مرزهاي نظريه پردازي نزديك شد. وي معتقد بود كه شاعران با هر سليقه و تفكر شاعرانه اي كه دارند بايد شعر را تجربه كنند به عقيده ايشان اگر اين شاعران، شاعران خوبي بودند جاي خود را باز مي كردند، اگر ضعيف عمل مي نمودند خود به خود كنار مي رفتند.
قيصر شاعري است كه مي خواهد هم در حوزه هاي اجتماعي و هم در حوزه ارزش هاي انقلابي تنفس كند و اين كار دشواري است و تنها انسان هاي متفكر و چند بعدي مي توانند از عهده اين كار برآيند و بحق قيصر مرد اين كار بود. اگر او دم از صلح مي زند، اين هرگز به معني نفي دفاع نيست. او صلح را به عنوان اصالت اجتماع مطرح مي كند و به دفاع از آن برمي خيزد، اصل بر صلح است نه جنگ. صلح هم در منطق قرآن براي سعادت جامعه انساني به جنگ ارجحيت دارد. قيصر مي خواست براي روشنفكران عصر به مثابه پنجره اي باشد براي تنفس صبحدمان اميد در پرتو اصالت هاي ديني. او صلح را همراه با عزت و سربلندي مي طلبد.
وقتي كه غنچه هاي شكوفا
با خارهاي سبز طبيعي
در باغ ما عزيز نماندند
گل هاي كاغذي
با سيم خاردار
در چشم ما عزيز نمي مانند
امين پور از جمله شعرايي است كه زيستن با عقايد و افكار خود را از هر نوع مقام و احترام دنيايي و آسايش موقت و زودگذر برتر مي داند. او به آراي خود همان قدر پاي بند است كه به احترام گذاشتن به عقايد ديگران.
تنها به خدا، دلخوشي ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشيد
سرمايه دل نيست به جز اشك و به جز آه
پس دست كم اين آب و هوا را نفروشيد
در دست خود آينه اي جز دل ما نيست
آيينه شماييد، شما را نفروشيد
يكي از واژگان پربسامد در مجموعه اشعار قيصر درد و رنج است. او علل آن را در تعارض تصورات بر ساخته انسان يا جهان خارج مي داند. بيشتر رنج قيصر، مشاهده انسان هايي است كه دردشان، بي دردي است و درد واقعي جامعه خود را نشناخته، بر مشكلات آن هم مي افزايند.
خسته ام از دست دل هايي چنين
پيش پاافتاده تر از خارو خس
ارتفاع بال ها سطح هوا
فرصت پروازها: سقف قفس
دكتر امين پور دردي را باور دارد كه از ازل بوده و تا ابد خواهد ماند و با تدبير و چاره گري هاي انساني از بين نمي رود. دردي كه لازمه بودن و رفتن است. مهم ترين عوامل و دلايل درد و رنج در مجموعه اشعار ايشان به قرار ذيل است:
دوري از معشوق ازلي/ دوري از عدل جهاني/ كوتاهي عمر و از دست دادن فرصت ها/ آخرت باوري و آينده نگري/ سردرگمي هاي عارفانه/ ناشناخته ماندن در جامعه.
انسان مؤمن، در مكتب و مرام عاشقان حقيقي در برابر دردها دو نوع موضع گيري دارد: يكي راه تسليم و راه ديگر بي اعتنايي است. او، بي اعتنايي در برابر مشكلات مادي و جهاني را تنها در پناه بردن به عشق الهي مي داند و اين بي خودي او نوعي «خودآگاهي» را نشان مي دهد كه با دردهاي مادي، بسيار فاصله دارد.
زندگي بي عشق، اگر باشد، همان جان كندن است
دم به دم جان كندن اي دل كار دشواري است، نيست.
شعر قيص ياد آور ارزش هاي انقلاب اسلامي و آرمان هاي اجتماعي ايراني- اسلامي است. دغدغه هاي قيصر، دغدغه هاي اخلاقي- آرماني بود. او واژه هاي فرهنگ زنده امروزي را همچون خرت و پرت، پوشه مدارك اداري و... را كه در نظر اول عاميانه مي نمايد، هنرمندانه و شاعرانه در اشعار خود به كار برده است. چنانچه چه زيبا گمشدگي انسان امروز را مطرح مي كند:
چند بار خرت و پرت هاي كيف باد كرده را زير و رو كنم
پوشه مدارك اداره
و گزارش اضافه كار و كسر كار
كارت هاي اعتبار
قبض هاي آب و برق و غيره و كذا
برگه حقوق و بيمه و جريمه و مساعده
پس كجاست؟
چند بار جيب هاي پاره پوره را پشت ورو كنم
چند اسكناس كهنه و مچاله چند سكه سياه
صورت خريد جنس هاي خانگي
پس كجاست يادداشت هاي درد جاودانگي؟
هستي شناسي در اشعار قيصر، رنگ و بوي خاصي دارد. چنانچه مي سرايد:
اي خواهش كه خواستني تر از پرسشي
با چون تو پرسشي چه نيازي جواب را
قيصر تمام هستي را فاني مي داند و تنها بقا براي او در تكامل روح و به معشوق ازلي و ابدي رسيدن است.
خط مي خورد در دفتر ايام نامم
فرقي ندارد بي تو غيبت يا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابيانم
خداي قيصر معشوقي نزديك تر از خودش به اوست، معشوقي كه تحمل عشقش براي او خوشايند است.
دوستت دارم از هرچه دوست
اي تو به من از خود من خويش تر
دوست تر از آنكه بگويم چقدر
بيشتر از بيشتر از بيشتر
داغ تو را از همه داراترم
در شعر «به كه بايد گفت» قيصر به طور مستقيم از خدا و سرنوشتي كه برايش رقم زده، گله مند است، كه نمي تواند آن را تغيير دهد. دل شاعر پر از چون و چراهايي است كه نه مي تواند بگويد و نه جوابش را مي يابد.
انسان معتقد امين پور، جانشين و آينه عيني خداست و فطرتي خداگونه و خداطلب دارد.
در آغاز آيينه بوديم و باز
بيابيم پاياني از آيينه
دكتر قيصر، بر اين باور بود تا ثابت كند، آن چيزي كه ما را در تمام طول زندگي بر آن مي دارد تا به جلو نگاه كنيم و تلاش كنيم و به زندگي مطلوب خود برسيم، همين تضاد بين «من» وجوديمان و «تو» وديعه نهاده در وجودمان است.
او در شعر «خواب كودكي» زندگي را قطاري تصور كرده است كه هيچگاه به پايان نمي رسد و تا بي نهايت ادامه دارد. هر پنجره اين قطار قسمتي از آينده مبهم انساني است كه اگر به موقع آن را در نيابد، با شتاب مي گريزد و آن «تويي» كه در هر پنجره دست تكان مي دهد، همان وجود خداطلب و رو به كمال ماست كه ما را به سوي خود فرا مي خواند. در انتهاي اين خواب و خيال كودكانه دست يابي به همه «تو» هاي به وديعه نهاده شده در وجودمان، يكباره مي بيند كه اين «تو»ها در راهي مبهم و بي برگشت به دست خودش به باد نيستي و فراموشي سپرده شده است.
در خواب هاي كودكي ام
هر شب طنين سوت قطاري
از ايستگاه مي گذرد
دنباله قطار
انگار هيچ گاه به پايان نمي رسد...
و در شعر «سفر ايستگاه» به اين رفتن و ديگر بازنگشتن ها ايماني مضاعف دارد و آن زماني است كه اين قطار را ديگر بي انتها و دور و دراز نمي داند.
اما در شعر زير نمونه اعلاي سردرگمي بشر در انتخاب نحوه زندگي و رضايت از زندگي است كه چيزي ميان جبر و اختياري بشر است.
اين روزها كه مي گذرد
شادم
اين روزها كه مي گذرد
شادم
كه مي گذرد اين روزها
شادم
كه مي گذرد...
(اما نمي داند از اين روزهايي كه مي گذرند، شاد است. و يا از اينكه اين روزها مي گذرند، شاد است)
قيصر تنها راه رهايي از انتقاد و خرده گيري هاي بي هدف و از روي حسد ديگران را فقط سكوت و تحمل مي داند، چرا كه اين خصلت مردان كامل است.
گفتي مرا بخوان، خوانديم و خامشي
پاسخ همين تو را، تنها، شنيدن است
بي درد و بي غم است، چيدن رسيده را
خاميم و درد ما، از كال چيدن است
مهم ترين چيزي كه امين پور در زندگي خود طلب مي كند، سعادت و نيك بختي نوع بشر است. و احساس وظيفه اي كه او را وادار به اصلاح جهان مي كند. اينكه انسان بايد خود را بسازد تا جامعه يك دست شود. ساختن جهان و انسان در كنار هم، زيباترين باور اعتقادي اوست:
گفتيم: بايد سوخت
اما نه با دنيا
كه دنيا را
گفتيم: بايد ساخت
اما نه با دنيا
كه دنيا را
اي كال دور از دسترس، اي شعر تازه
مي چينمت؛ اما به هنگام رسيدن.
قيصر، حضور اوزان عروضي را در شعر همچون حضور قافيه ضروري مي داند؛ ولي چون زبان شعر او از زبان گفتار مايه مي گيرد و وزن را در خود حل مي كند، عده اي اغلب شعرهاي نيمايي او را شعر سپيد پنداشته اند.
اما همه چيز در ناخودآگاه جوشان و سيال قيصر امين پور چنان ذوب شده و شكل مي گيرد كه با عظمت و در اوج كمال احساس مي شود. او شاعري است كه در مقام تقرير حقيقت و تقليل مرارت انسان ها و درعين حال حفظ ارزش سخن، شايسته توجه شدن است. و آثار او چون «گلها همه آفتاب گردانند»، «آينه هاي ناگهان» و ... گواهي بر ارزش آثار اوست. او به مقوله هاي شناخت در حوزه هاي معرفت شناسي، هستي شناسي، جهان شناسي، خداشناسي، انسان شناسي، وظيفه شناسي و اخلاق توجه فراواني كرد كه نشان از شناخت عميق نگاه شاعر از انسان و جهان پيرامونش است. كوتاه سخن اينكه بيان زيبا و هنرمندانه دكتر قيصر امين پور سبب جاودانگي اشعارش مي باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- فصيحي، حسين، بازخواني پرسه در سايه خورشيد. كتاب ماه ادبيات، شماره22، بهمن 7.138
2- كاظمي، محمدكاظم، انقلاب اسلامي و شعر مذهبي در ايران. كيهان فرهنگي، سال شانزدهم، بهمن8.137
3- گرجي، مصطفي؛ ميري، افسانه، بررسي و تحليل مجموعه اشعار قيصر امين پور با رويكرد معرفت شناختي، كتاب ماه ادبيات، شماره22، بهمن7.138
4- يوسف نيا، سعيد. آيه هاي آينه هاي ناگهان، ماهنامه ادبيات و فلسفه، سال سوم، آذر8.137

 



شور بي پايان

عباس محمدي
ستاره هاي چشمك زن، ريسمان بسته اند آسمان كوچه هايي را كه قرار است از امشب، مهرباني هايتان را در آنها قدم بزنيد. كوچه هايي كه هم قدم مي شوند از امشب جاده هاي زندگي را با شما. ديوارهاي مدينه كل مي كشند پيوند خجسته ابر و باران را، دريا و موج را، رود و آبشار را و عشق و پرواز را كه از امشب، پرندگي در نگاه هاي مهربانانه شما به اوج خواهد رسيد.
صداي دست ابرها را كه بر دف ماه مي كوبند، نسيم در ردپايتان مي ريزد تا خاك، لبخند بزند آرامش قدم هاي همراه و صميميتان را كه زندگي را بر چشم هاي ناپيداي جاده هاي بي پايانش هم قدم شديد؛ آرام تر از صداي بال پرندگاني كه بر ابرها راه مي روند، شيرين تر از رودهايي كه به دريا مي ريزند. امشب، خانه اي محقر، آغوش گشوده رؤياي شيرين زندگي با ماه و خورشيد را بي صبرانه دهان گشوده هلهله شادي فرشتگان را كه پايكوبي نخلستان ها را به تماشا نشسته اند. خانه اي كه آمدنتان را اسپند دود مي كند تا دفع كند هر چه چشم شور را از اين همه شور بي پايان براي آغاز؛ آغازي كه پر از بوي لبخند پيامبر صلي الله عليه و آله است.
خانه، مشتاق ايستاده تا سلام كند لبخند شكرريز پيامبر صلي الله عليه و آله را كه پيشاپيش شما قدم برمي دارد تا در بگشايد آغاز همسفريتان را تا هم شانه هم عشق را به سرانجام برسانيد.

 



دو گوهر هستي

خديجه پنجي
بهشت از رايحه اي دلنواز، سرمست مي شود.
جشني برپاست از انبوه فرشتگان و كائنات.
بر منبري از نور و روشنايي، جبرئيل خطبه مي خواند براي علي عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و زندگي آغاز مي شود.
طوبي، دل انگيزترين نغمه اش را شادباش مي فرستد.
صدايي مي شكوفاند جان ها را و شايد خداست كه براي اين عروس و داماد پيام تبريك و تهنيت مي فرستد.
زمين:
خانه وحي، مهبط فرشتگان است.
مدينه، شادي اين دقايق مقدس را پشت در خانه، به وجد آمده است.
از ميان تمام مردان عرب، تنها مدال همسري فاطمه، گردن آويز علي مي شود.
راز عشقي بزرگ.
مرج البحرين يلتقيان.
دو دريا به هم مي پيوندند در قداستي بي نظير.
دو درياي علم و حلم، علي و فاطمه، تا جهان به خنكاي وجودشان به ساحل آرامش برسد.
و آب كه چه زيبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاك كه راز بزرگي علي را به دوش مي كشد.
و عشق كه از تلاقي اين دو متولد مي شود؛ آب و خاك،
دين از اين پس، آسوده خواهد بود در سايه سار محبت و مهرباني اين عروس و داماد.
«و له الجوار المنشئات ف ي البحر كالاعلام؛ و از آن دو دريا، دو گوهر هستي پديد مي آيد؛ حسن و حسين، سيد جوانان اهل بهشت».
و حقيقت ادامه مي يابد در گرو پيوند علي و فاطمه؛
زير يك سقف، پاي سفره اي ساده، از پيوند دو نور، تا يازده ستاره روشن
و تاريخ عشق، از همين جا آغاز مي شود.

 



ايران دوستي يا وطن سوزي

محمدحسن مقيسه
كتاب، زبان دوم انسان است و نشانه انديشه و هنر بالنده ذهن و عقل و هوش او. اگر انسان با زبان گفتار دست به بيان مقصود بزند و گاه به سهو و لغو آن مي لغزد و لب به دندان مي گزد، اما با كتاب فرصت دارد كه به تأني بگويد و از سر تدبر و تامل بنويسد و آن را با حكمت و تعقل بياميزد، تا شهد دانشي را كه به كام خواننده مي ريزد، با شيره جان او آميخته گرداند و روح و ريحان آسايش و دانايي ببرد.
نمايشگاه بين المللي كتاب فرانكفورت كه همه ساله، جهاني از ايده ها و آرمانها را فراهم مي آورد و پذيراي بسياري از اهالي نشر و نويسندگان و دوستداران كتاب است، امسال نيز با شركت بيش از هفت هزار ناشر از بيش از 100 كشور برگزار شد. هر چند فروش كتاب در اين بازار جهاني ممنوع است و نمايشگاه صرفاً زمينه اي براي عقد قراردادهاي كلان فرهنگي كشورها را فراهم مي آورد، برپايي نمايشگاه هاي جنبي و برنامه هاي تخصصي آن با بيش از سه هزار و دويست سمينار، از نكته هاي قابل توجه است؛ اين نمايشگاه فقط به ناشران مكتوب نمي پردازد و امروزه روز با گسترش تكنولوژي هاي جديد و رشد سريع فناوري اطلاعات و ارتباطات، بازي هاي رايانه اي، كتب الكترونيك و چند رسانه اي و...، بخش بزرگي از فعاليت و وقت نمايشگاه را به خود اختصاص مي دهد.
حال، با اين ميدان فراخ كه چشم هاي بيناي جهاني را نيز به دنبال خود دارد، آيا مسئولان فرهنگي كشور ما توانسته اند از اين موقعيت مطلوب بهره اي عايد كشورمان كنند؟ واقعيت آن است كه هر ساله تعدادي از ناشران دولتي و خصوصي ايران عزيز در اين نمايشگاه شركت مي كنند، اما امسال حكايتي دو سويه رقم خورد. از يك سوي، بايد به دست دست كردن مسئولان دولتي در تمهيد مقدمات اين كار- كه طبعاً بايستي در تقويم برنامه هاي سالانه شان باشد- اشاره كرد، بخشي از اين مربوط به كوتاهي ايشان است كه وزير اين كوتاهي را به صادر نشدن رواديد از سوي سفارت آلمان ربط داد و معاون فرهنگي اش به اينكه امسال مي خواسته اند به جاي مديران، ناشران را اعزام كنند؛ و بخش ديگر به بگو و مگوهاي مشاور رئيس جمهور و سفير كشورمان در آلمان گذشت، و اين كار بر روي زمين مانده را دست نخورده باقي گذاردند، تا حفر اين چاله در راه، مقصري نيابد. كار كه بالا گرفت، نمايندگان مجلس هم به ميدان آمدند و اعتراض پس اعتراض كه... اينها پايان نيافته بود، كه سويه دوم رقم خورد؛ و آن حمله چند منافق دست و پا شكسته از همه جا رانده بود به سر و كول ناشران و كتاب هايشان، كه با آن شرحي كه گذشت، توانسته بودند از اين پيچاپيچ پر از هول، خود را به آن نمايشگاه برسانند؛ سه ناشر به پرچمداري از پرشمار ناشراني كه سوداي حضور داشتند و چند عنوان كتاب، كه شاخص ترين آنها، كتب منتشر شده در حوزه ادبيات پايداري اين سرزمين در هشت سال دفاع مقدس بود.
اين ناشران بخش خصوصي كه از هزار توي آنچه كه خوانديد خود را به سرزمين «راين» رسانده بودند، نه آن روز كه عزم رفتن داشتند، آن چنان حمايتي شدند، و نه روزي كه آن ورشكسته هاي زمين گير به جان غرفه ها و صاحبانشان افتادند؛ و گلايه يكي از همين ناشران اين بود كه معاونت فرهنگي ارشاد، بموقع و آن چنان كه بايد، از پشت ايشان در نيامده است.
اينها همه به كنار، آنچه گفتني است؛ نگاه و غرض ورزي يكي دو روزنامه و نشريه داخلي است؛ همان هايي كه داعيه دلسوزي هاي فرهنگي و هنري شان از هر كار كرده و نكرده و درست و نادرست در مقوله فرهنگ و ادب و هنر، به عرش مي رسد و روزاروز از دغدغه هاي جانسوز و سينه سوخته شان سخن ساز مي كنند، كه وقتي شنيدند و چه بسا ديدند كه آن تعداد نماينده اندك ما در آن سرزمين به تاراج هتاكي و فحاشي آن چند مفلوك و زمين خورده رفته اند، چنان قند ته دلشان آب شد، كه ديگر نه از آن ناله هاي سراسر سوزناك غم فرهنگ و هنرشان خبري بود، و نه از آن نصيحت هاي مشفقانه پدري شان؛ اين قلم به دست ها ، آن قدر صداقت نشان ندادند كه چند سطر در قباحت كار آن از اين جا رانده ها و از همه جا مانده ها بنويسند و لااقل ادعاي ميهن پرستي و عشق نمايي به سرزمين آبا و اجدادي شان را ثابت كنند؟ آقايان! ايران دوستي تان را باور كنيم يا وطن سوزي تان را؟

 



چگونه وقايع جنگ تحميلي را براي نوجوانان روايت كنيم؟
دفاع مقدس فقط جنگ نيست

زهرا بهداد
بي ترديد هر جنگي داراي وقايع خشن و ناملايمي است كه روايت اين وقايع هرچه هنرمندانه هم باشد، نمي توان اين خشونت را از آن دور كرد. برخي معتقدند چه در ادبيات، چه در سينما يا هر رشته هنري ديگر، روايت وقايع جنگ، همراه با خشونت و تصاوير ناملايم است و نويسنده يا هنرمند هرچقدر هم در تعديل اين ناملايمتي ها چيرده ستي باشد، ناگزير به ارائه برخي تصويرهاي ناخوشايند از اين واقعه تلخ است، چرا كه جنگ با الذات تلخ و ناگوار است. اين تلخي اما زماني نمايان تر و بيشتر به عنوان يك چالش مطرح مي شود كه براي گروه سني كودك و نوجوان روايت شود. ناگفته مشخص و مسلم است كه سينما، تئاتر (به طور كلي هنر) و ادبيات كودك و نوجوان از آنجا كه با گروه سني خاصي مرتبط است بايد لطيف و همراه با ظرافت هاي لازم باشد. اين مسئله شايد دليل آن باشد كه ميان جنگ با هنر و ادبيات كودك و نوجوان ديواري بلند كشيده شود. ديواري كه تنها ثمره آن ناآگاهي نسل آينده يك كشور از تاريخ سرزمينش است. اين ديوار در كشور ما هم ، ميان موضوع دفاع مقدس با ادبيات و هنر كودك و نوجوان وجود دارد. اين در حالي است كه دفاع مقدس ما با جنگ هاي مرسوم متفاوت است، هم از آن جهت كه در دفاع ما، نوجوانان 13 تا 17 ساله زيادي بودند كه مردانه مقاومت كردند و بسيار بزرگ تر از سن خود در جنگ حضور داشتند، از اين رو نگفتن و روايت نكردن اين لحظات براي افرادي كه هم سن و سالان و دوستانشان در نسل قبل همه اين وقايع را ديده اند به بهانه اينكه جنسي لطيف هستند كمي غيرمعمول به نظر مي رسد. از طرف ديگر جنگ تحميلي بخشي از تاريخ معاصر ماست و نوجوانان ما بايد با اين بخش از تاريخ كشور خود كه دور هم نيست آشنا شوند، از همين رواست كه به نظر مي رسد به جاي آنكه بگوييم نبايد دفاع مقدس را براي نوجوانان روايت كرد بهتر است به فكر چگونه روايت كردن اين رويداد مهم براي گروه سني مورد نظر باشيم.
چگونه گفتن مهم است
داوود غفارزادگان؛ نويسنده اي كه آثار متعددي را هم در حوزه انقلاب و دفاع مقدس دارد پرداختن به اين موضوع را به جا و مناسب مي داند و مي گويد: از آن جهت مي گويم كه موضوع به جايي است كه خود جنگ، ذاتاً بيشترين صدمه را به كودكان و زنان مي زند و اين مسئله غيرقابل انكار است، بيشترين صدمه و آسيب را نوجوانان مي بينند. آنها پدر، مادر و خانواده هايشان را از دست مي دهند، پس چگونه مي توان اين واقعيات را به آنها نگفت.
او كه خود در گردآوري و تدوين كتاب «شب هاي بمباران» مشاركت داشته ادامه مي دهد: اين كتاب در واقع جنگ به روايت بچه هاست. در اين كتاب بچه ها خاطرات خود از بمباران را به رشته تحرير درآورده اند. اول در روزنامه اعلام شد كه بچه ها خاطراتشان را از بمباران هاي شهرشان نوشته و بفرستند، آنهايي كه جذاب تر و خواندني تر بود در 22 دفتر به چاپ رسيد و به زبان انگليسي هم ترجمه شد. خيلي از واقعيت هاي جنگ از زبان بچه ها گفته شده و در نقاشي هاي خود آنها آمده است. در همه جاي دنيا معمول است كه واقعيت هاي جنگ به صورت داستان براي بچه ها گفته مي شود.
اين نويسنده تاكيد مي كند: اما چگونه گفتن بسيار مهم است، اينكه تنها به توصيف كشتن و كشته شدن و تصويرسازي از خون و تير بپردازيم كمي غير منطقي و نادرست است. بعد از جنگ و در حين جنگ چنين داستان هايي بسيار نوشته شده، اما وظيفه ادبيات و هنر تاريخ نگاري نيست، آن كار تاريخ نگاران است نه نويسندگان و هنرمندان. بايد از زاويه انساني به مسئله نگاه كرد و اين تنها در صورتي است كه نويسنده دغدغه داشته باشد. در اين حوزه كار سفارشي به هيچ عنوان جوابگو نيست، صدمه اي كه كار سفارشي در طول اين سال ها به ادبيات و سينماي دفاع مقدس زده است از منفعت آن بيشتر است.
آن 13 نوجوان
ابوالقاسم تختي يكي از بازماندگان از 13 دانش آموز شهرستان بيجار است كه در سال 61 به جبهه هاي جنوب اعزام شده و از ميان آن 13 نفر، 7 نفر به شهادت رسيده و مابقي دانش آموزان رزمنده، اسير و جانباز شدند.
وي مي گويد: روايت ما 13 نفر، قسمتي از هزاران روايتي است كه در دوران دفاع مقدس در جاي جاي كشور ما به وقوع پيوست؛ جواناني كه 17 سال بيشتر نداشتند ولي در برابر انقلاب احساس وظيفه كرده و خود را مقيد به اداي تكليف كردند.
تختي مي افزايد: روايت ما 13 نفر، روايت دلاورمردي ها و از خودگذشتگي دانش آموزان مدرسه آيت الله طالقاني بود كه از همه علايق خود، از خانواده و ادامه تحصيل گذشته و به جبهه رفتند؛ اغلب آنها شاگردان ممتاز مدرسه خودشان بودند اما برايشان مهم ترين مسئله عمل به فتواي امام خميني (ره) بود. اين وقعه و ديگر وقايع دفاع مقدس بايد براي نوجوانان امروز روايت شود تا آنها بدانند كه هم سن و و سال هايشان در دوره جنگ چگونه مردانه ايستادند و از كشور دفاع كردند.
به زبان نسل امروز حرف بزنيم
سيدقاسم ياحسيني در اين باره معتقد است: اگر ما مي خواهيم ارزش هاي دفاع مقدس را از نسل گذشته به نسل فعلي منتقل كنيم، بايد موضوع را با باورها، زبان، ايده و نگاه جوانان امروز، مطرح كنيم.
او درباره ادبيات دفاع مقدس و چگونگي به روز كردن آن براي نسل امروز مي گويد: من فكر مي كنم كه يكي از مشكلات هنر و ادبيات دفاع مقدس ما در سال هاي اخير، درك نكردن زبان و روحيه نسل جوان است، چراكه ما مي خواهيم با زبان خودمان براي نسل جديد سخن بگوييم كه اين مسئله سبب تفاوت بين ما و آنها مي شود. بيان كردن ارزش ها و مقدسات به زبان نسل جوان كاري بسيار سخت، اما فوق العاده نتيجه بخش است. در يك كلام، دفاع مقدس را بايد با نگاه، زبان، باور و ايده امروزي و جوان امروز روايت كرد تا مقبول واقع شود.
او كه خود نويسنده شناخته شده اي در حوزه دفاع مقدس است در خصوص عملكرد نويسنده ها در اين حوزه مي گويد: فكر مي كنم كه اگر بخواهيم به صورت آماري عملكرد نويسندگان دفاع مقدسي را در اين حوزه بسنجيم، 10 درصد نويسندگان در اين مورد توفيق يافتند و 90 درصد آنها با همان واژگان و نگاه هاي ديروز مي نويسند، به همين دليل است كه كتاب هايشان نه خواننده دارد و نه به چاپ هاي بعدي مي رسد.
البته اين مهم نيست كه نويسنده ها به چه سبكي مي نويسند، مهم اين است كه نگاه، امروزي باشد، نگاه امروزي با نگاه قدسي و عرفاني كه ما در سال هاي بعد از جنگ داشتيم، متفاوت است و خيلي از خط قرمزهاي فرضي و ذهني ما ديگر وجود ندارد.
فاصله نسل ها يك حقيقت است
حامد محقق بر اين باور است كه روايت دفاع مقدس از زاويه جريان هاي روز و ملموس زندگي، جذاب است.
اين شاعر دفاع مقدس در حوزه كودك و نوجوان ، مي گويد: شعر دفاع مقدس، در بسته اي ندارد كه كسي بخواهد آن را براي ديگران باز كند. اين حوزه، مسيري گسترده و فراخ به روي شاعران دارد. شعر كودك و نوجوان دفاع مقدس هم از تنوع موضوعي و محتوايي خوبي برخوردار است كه بايد مورد توجه شاعران باشد.
اين شاعر برگزيده هجدهمين كنگره سراسري شعر دفاع مقدس مي افزايد: كودكي كه شعر دفاع مقدس را در دهه اول جنگ مي خواند، به واسطه مشاهده جنگ و بمباران و حضور در پناهگاه ها، آن اشعار را درك مي كرد، اما خاطرات در سال هاي بعد از جنگ، كمرنگ شدند و اكنون، كودكان، نوجوانان و جوانان ما هيچ تصوري ندارند. نويسندگان، شاعران و هنرمندان عرصه دفاع مقدس بايد به فاصله بين نسل جديد و دوران كودكي خودشان توجه داشته باشند چرا كه اين موضوع يك حقيقت است. البته در سال هاي اخير كتاب هاي جشنواره كتاب سال دفاع مقدس را خوانده ام و ديده ام كه شاعران، به زبان مناسبي براي مخاطبان دست پيدا كرده اند. محقق يادآور مي شود: كودك امروز، همچنان با بعضي تاثيرات وقايع جنگ روبه روست. اگر قصد روايت دفاع مقدس را براي آن ها داريم، بايد از زاويه مسايل و جريان هاي ملموس زندگي وارد شويم و بگوييم تا جذابيت داشته باشد.
جور ديگر بايد ديد
محمدرضا بايرامي از زاويه ديگري به اين موضوع نگاه مي كند و مي گويد: در ظاهر مسئله در وهله اول به نظر مي رسد، جنگ و ادبيات نوجوانان نسبت ضعيفي داشته و به خاطر ناملايمات و خشونت هايي كه در جنگ است از هم بيگانه اند اما اين تنها ظاهر قضيه است و نحوه نگاه نويسنده در اين بين داراي اهميّت بوده و نويسنده با نگاه خود مي تواند از اين مانع عبور كند، هرچند به اعتقاد من اصلاً مانعي مطرح نيست. او ادامه مي دهد: خود من توانستم اين نسبت را در «عقاب هاي تپه 60» به تصوير كشيده و داستاني از جنگ را براي نوجوانان تحرير كنم كه البته خيلي از افراد عليه آن صحبت كردند، كه چرا به جنگ از اين زاويه نگاه شده است كه در آن بازي كردن است و تصويري از افرادي كه از جنگ مي ترسند. اما گذشت زمان نشان داد نگاه از همين زاويه مي تواند براي نوجوانان جذابتر بوده و آنها را به روايت دفاع مقدس علاقمند كند. اشكال هم همين جاست كه ما فكر مي كنيم ادبيات دفاع مقدس يعني تنها به تحرير درآوردن خط مقدم و كشتار و خشونت ها در صورتي كه در كتاب «مادر» نوشته نويسنده ايتاليايي «وركوا» نگاهي بسيار واقعي و البته لطيف به جنگ شده و به پيامدهاي جنگ توجه كرده است. بنابراين نوع نگاه مشكل را حل مي كند. من شخصاً هيچ گاه منافاتي در اين دو حوزه نديده ام و در همان خشونت خط مقدم زندگي را در جريان مي بينم كه مي تواند با مخاطب نوجوان ارتباط برقرار كند. اگر به پشت جبهه كه زندگي خانوادگي جريان داشته بياييم كه مطلقاً به مشكل نخواهيم خورد. اما عده اي عادت كرده اند از يك زاويه خاص و يك محدوده خاص به جنگ توجه كنند. در صورتي كه مي توان به مسائل بسيار فجيع نيز پرداخت.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14