حسينعلي نوري : انسان ها يا گوسفندند يا گرگ
|
|
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي انقلاب اسلامي تجربه اي نو
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
حسينعلي نوري : انسان ها يا گوسفندند يا گرگ
2- چرا «ا بن الذّ ئب»؟ «شيطان عكا»140 در نامه اش به مجتهد بزرگ و مقتدر حامي دين و مردم در اصفهان، تلويحاً او را «ذ ئب» (گرگ) و «ابن الذئب» (پسر گرگ) خوانده است! اين عمل زشت از چه شخصيتي حكايت مي كند؟ نخستين چيزي كه در اين باره مي توان از نامه ي وي فهميد، اين است كه نگرش وي به انسان ها بسيار ساده لوحانه و عوامانه بود، زيرا اولاً انسان ها را يا سياه مي ديد و يا سفيد، و حد وسطي قائل نبود. از همه بدتر اين كه مدل وي در اين باره نشان مي دهد كه ذهنيت او همانند يك چوپان بي سواد است: موجودات اطرافش يا گوسفندند كه از آن او هستند (اغنام الله!) و يا گرگند كه دشمن گوسفندان اويند!! او از اين كه پيروانش را گوسفندان خود بنامد، شرمنده نبود و! بر همين سياق مي توان گفت كه گوسفندان فقط سزاوار ه ي كردن و هش گفتنند و گرگ را بايد مورد خطاب و عتاب قرار داد و ترساند! يك گرگ چون نيرومند و متكي به نفس و داراي خودآگاهي و حيله و اتحاد با همنوعانش است، از يك ميليون گوسفند بي اطلاع از نيرو وارزش خودوترسو و متفرّق نمي ترسد و به آن ها حمله و آن ها را تارومار مي كند. مگر آن كه چوپان جلويش را بگيرد و گويا قصد حسينعلي نوري هم ايفاي نقش چوپان علاوه بر نقش خدا بود! اين خداي تنها مانده ي زنداني141، براي ايفاي نقش مذكور به مرحوم آقا نجفي اصفهاني نوشت:«...مقصود از علماء در اين موارد كه ذكر شده، نفوسي هستند كه خود را در ظاهر به لباس علم مي آرايند و در باطن از آن محروم.142 در ذكر اين مقام در لوح حضرت سلطان ( در نامه به ناصر الدين شاه!) چند فقره از فقرات كلمات مكنونه كه به اسم صحيفه ي فاطميّه-صلوات الله عليها- از «قلم ابهي» ظاهر (شده) ذكر مي شود: اي بي وفايان! چرا در ظاهر دعوي شباني مي كنيد و در باطن ذ ئب اغنام من شده ايد؟!...» «يا شيخ!! ا نّا سم عنا انّ جنابك اعرضت عنّا واعترضت علينا حيث امرت النّاس ب سبّي و افتيت علي سفك د ماء الع باد ...« خطاب هاي وي در اين نامه، «يا شيخ» است و خيلي جرأت نكرده يا اوضاع زمان مقتضي نبود كه به اوخطاب «ذئب» كند و آن را به شكل اشاره گفته است. ذلّت نفس را مي بينيد؟! اگر او نسبتي به خدا داشت، از چه مي ترسيد؟! و ملاحظه ي چه چيزي را مي كرد؟ چرا يكي به نعل مي زد و يكي به ميخ؟! همين شخصيت متلوّن و متغيّر و ضعيف در پيروانش هم باعث شده تا در حالي كه پس از رد شدن دعوت وي توسط مرحوم شيخ، باطن وي را ظاهر كردند و نامه را به عنوان لوح ابن الذئب خواندند، اينك در زمان ما، از ترس تعقيب حكومتي يا شماتت مردم، مجدداً اسم لوح خداي خود را از «ابن الذئب» به «لوح شيخ» تغيير دهند! جالب اين است كه حسينعلي نوري از طرفي شيخ جليل القدر را ذئب و پسر ذئب مي دانست و از طرف ديگر با چاپلوسي به او پيشنهاد پيوستن به خود را داده و نوشته است:«قدري در آيات لقاء كه از مالك ملكوت اسماء در فرقان نازل شده تفكر نما. شايد راه مستقيم را بيابي و سبب و علت هدايت خلق شوي.143م ثل شما امروز بايد بر خدمت امر (بهائيّت) قيام نمايد. ذلّت اين مظلوم و عزّت شما هردو به فنا راجع...» يعني اين خداي «اب» يا ظهور خدا يا مشيّت اوليه ي ظاهر شده، رسماً به ذلّت خود و عزّت آقا نجفي اقرار كرده است. با توجه به اين كه وي ادعا داشت كه قرآن را قبول دارد و قرآن كريم در مواضع متعددي صريحاً عزّت را از آن خدا و رسولش و مؤمنان دانسته است، پس وي نه خدا بود و نه رسول خدا بود و نه مؤمن بود! از اين مهم تر آن است كه وي وضعيت خود و آقا نجفي، هردو را ناپايدار و تمام شدني اعلام كرده است. پس اگر قرار بود بهائيان او را بپرستند، بهتر نبود كه آقا نجفي را كه عزيز بود نه ذليل، به جاي او بپرستند يا وي را ظهور مشيّت خدا بدانند نه ابن الذئب؟! به علاوه، ميرزاي درويش مسلك نوري كه كلماتش حتي از شطحيّات و حرف هاي بي مبنا و گنگ حلّاج و جنيد و بايزيد هم بسيار نازل تر است، آقا نجفي و ساير علماي شيعه ي مخالف خود را دورو معرفي كرده است: به ظاهر شبان و در باطن گرگ! به ظاهر آب صاف و زلال و در درون آبي تلخ و ناگوار! و متقابلاً خود را دائماً در حال تهذيب نفوس و تأليف قلوب و اصلاح امور معرفي نموده و از آقا نجفي خواسته كه علماء با حضرت سلطان متحد شوند و شبانه روز به آنچه كه شأن دولت و ملّت را بلند كند، بكوشند! در حالي كه آقا نجفي در نامه به مرحوم ميرزاي آشتياني، بابي ها را موجب افساد در امور و خراب شهرها و اميدواري و سلطه ي بيگانگان دانست. به راستي اكنون كه تاريخ را مي خوانيم، بهائي ها موجب چه اصلاح و پيشرفتي براي كشور و دولت و ملّت ما شدند؟ ايجاد نظام لائيك و سكولار و رواج فسادهاي مختلف سياسي، اقتصادي، آموزشي، اخلاقي و غيره در عصر پهلوي كه حاصل مساعي مشترك بهائي ها و طبيعي مسلكان و غربي ها بود، اصلاح است؟! براي نشان دادن چهره ي واقعي حسينعلي نوري و پيروانش كافي است آيات8تا22 سوره ي مباركه ي بقره را مطالعه كنيد: در وصف منافقان، همان ها كه «مي گويند ما مصلح (اصلاح طلب و اصلاح كننده) هستيم، آگاه باشيد هم ايشان مفسدند، اما فهم دقيق (باريك بيني و شعور) ندارند.» همچنين با توجه به روابط نزديك حسينعلي نوري و پسرش عباس افندي و جانشينان و همكاران و اعضاي حزبشان با اسرائيل و آمريكا و انگليس و روسيه و تعبيراتي كه در مورد سران روسيه و انگليس به كار مي بردند و همكاري نزديكي كه با آن ها داشتند، حكم ايشان در قرآن كريم مشخص مي شود. در آيه الكرسي فرموده است:«و اولياي كساني كه كفر ورزيدند، طاغوتند كه آنها را از نور به ظلمت ها مي برند و همانها اصحاب آتش و در آن جاودانه اند.» با اين حال، وي اداي حضرت ابراهيم عليه السلام را در آورده و مدعي مي شود كه اگر او يك اسماعيل ذبيح عرضه كرده، وي حزبي ظاهر نموده كه حاضرند صد هزار جان رايگان نثار كنند، اما به آنچه كه دشمنان مي خواهند تكلم ننمايند و اين باعث حيرت افراد منصف (و ظاهراً دليل برتري خود وي بر حضرت ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام!) است! سپس از آقا نجفي عاجزانه مي خواهد كه انصاف بدهد و به خدمت پروردگارش (امر بهائيت) بپردازد و در همه ي امور بر خدا توكّل و تفويض امور كند و در اين دو روزه ي عمر،اعمالي كند كه مردم راضي شوند و خدا قبول كند. اگر اين امر انكار شود، كدام امر لايق اقرار است؟! وي به شيخ بزرگ اصفهان مجموعه ي معرفتي و ارزشي و شريعت جديدي كه برتر و غني تر از اسلام شيعي باشد، عرضه نكرده و آن را در بوته ي اجمال گذاشته و كوشيده تا از طرفي با توهين، و از طرف ديگر با اكرام و گرامي داشت، و از جهتي با اظهار ذلّت و مظلوم نمايي، و از جهت ديگر با تهديد و به رخ كشيدن حزب فدايي خود و ارعاب تلويحي، و از سويي با بزرگ نمايي اعدام دو بهايي به نام هاي سيد حسن و سيد حسين طباطبايي (به تعبير ميرزا: نورين نيّ رين حسنين، و به تعبير بهائيان سلطان الشهداء و محبوب الشهداء، كه در 1298هـ.ق به فتواي چند عالم اصفهاني مهدور الدّم و كشته شدند) كه حاضر به اظهار برائت از بابي گري نشدند، آن را دليل حقانيت خود و بابي گري و بهائي گري شمرده است، و از سوي ديگر با سرزنش ميرزا هادي دولت آبادي و صاد اصفهاني (نصرالله بهشتي؟) در تهران كه به محض ايراد اتهام بابي گري به ايشان، دچار اضطراب و برطرف شدن وقار و آرامش گشته، بر منابر رفته و چيزهاي ناشايست گفت، به وي خطاب كرده كه «يا هادي! نزد اخوي (صبح ازل) رفتي و ديدي، حال به ساحت مظلوم توجه نما، شايد صفحات وحي و فتوحات الهام تو را تأييد نمايد و به مقصود (انتخاب بهائي گري به جاي ازلي گري) فائز گرداند.» سپس به آقا نجفي خطاب نموده كه:«يا شيخ! همت كن و بر خدمت امر قيام نما!» يعني تلويحاً كوشيده تا در ضديت با ازلي گري، آقا نجفي را همراهي و سپس او را براي بهائي گري صيد كند!! براي تكميل كارش هم سعي كرده تا به اشاره به آقا نجفي بفهماند كه عصر او و امثال او به پايان رسيده و به زودي عصر شريعت زدايي و حذف يا انزواي امثال آقا نجفي خواهد رسيد: «مثلك كمثل بق يّه اثر الشّمس علي رؤوس الج بال سوف يدر كها الزّوال م ن لدي الله الغن يّ المتعال. قد اخ ذ ع زّك و ع زّ امثال ك...» يعني تو مانند باقي مانده ي نور خورشيدي كه روي قله ي كوه ها (در وقت غروب) افتاده و خيلي زود دچار زوال خواهد شد و تو هم از طرف خداي بي نياز بلند مرتبه به زوال مبتلا مي شوي و عزّت تو و امثال تو گرفته خواهد شد... (در اثر ديگرش «قد ظهر يوم الميعاد» گفته: اي معشر علماء! م ن بعد خود را صاحب اقتدار نخواهيد يافت...) پيداست كه اين جمله براي پيش بيني جايگاه مرجعيّت و فقاهت اصولي انحراف ستيز شيعه بيان شده است نه براي مرگ عالم ميانسالي چون آقا نجفي به دليل سن وي. زيرا خود وي پيرتر بود و 23سال زودتر مرد و علاوه بر اين، عزّت ربطي به سن فرد ندارد. بلكه مربوط به جايگاه و نفوذ سياسي-اجتماعي است. او از طرفي خواسته آقا نجفي را دچار انفعال و اتحاد ضد ازلي و اتحاد همزمان با امين السلطان (دربار) و بهائيان كند و از طرف ديگر او را دچار يأس از آينده و اضطراب و افسردگي و ترك فعاليت اجتماعي-سياسي ضد انحراف فكري و عملي بابيان ازلي و بهائي نمايد. نتيجه اين كه تعبير «ابن الذئب» پس از ردّ نامه ي وي و به فاصله ي اندكي از آن،مرگش (1309هـ.ق)، احتمالاً توسط عباس افندي با چند قصد به كار برده شده است: از طرفي به خاطر ترس از جايگاه و نفوذ و عزّت آقا نجفي و از طرف ديگر براي توهين به وي و از جهتي هم براي ترساندن «اغنام بهائي» از آن مجتهد اصولي شجاع و بصير و قاطع و عمل گرا. و چون امروزه كاربردهايش را از دست داده، در سايت هاي بهائيان به «لوح شيخ» تغيير نام داده است!! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 140 .حضرت امير مؤمنين عليه السّلام،يكي از رهبران فكري-نظامي-ديني خوارج نهروان را«شيطان ردهه»ناميدند و نگارنده نيز به آن حضرت اقتدا نموده و حسينعلي نوري را كه از رهبران فكري-نظامي-ديني بابيان بود،«شيطان عكاء»مي نامد. 141 . زماني كه در زندان عثماني ها بود، مي گفت:«لا ا له ا لّا انا المسجون الفريد!» (ر-ك: حسينعلي نوري ، آثار قلم اعلي، ج1، ص229، كتاب مبين.) درلوح ابن الذئب هم مكرراً محل اقامتش (قصربهجت در عكا) را سجن اعظم و خود را مظلوم ناميده است!! 142 . گويا وي براي مصرف بهينه و پرهيز از تبذير و اصلاح زبان فارسي ، فعل «هستند» و بسياري افعال ديگر را حذف كرد! 143 . اين جمله ي بسيار مهم،حاكي از ميزان نفوذ كلمه ي مرحوم آقا نجفي در مردم اصفهان است، به نحوي كه جز او كسي نمي توانست نظر مردم اصفهان را نسبت به بابي هاي ازلي و بهائي تغيير دهد و گويا اين از مهم ترين انگيزه هاي نگارش نامه ي نوري به اوست. پاورقي
|
|
|
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي انقلاب اسلامي تجربه اي نو
نياز هميشگي ملّتها به اراده و ايمان اگر سي سال پيش در اين كشور كسي مي گفت ممكن است رژيم پهلوي به وسيله اين مردم نابود شود و از بين برود، هيچ كس باور نمي كرد. اگر مي گفتند به جاي رژيم طاغوتي پهلوي يك نظام اسلامي سر كار خواهد آمد، هيچ كس باور نمي كرد؛ اما اين چيز غيرقابل باور به حسب ظاهر، اتّفاق افتاد و معلوم شد كه آرايش حقيقي نيروهاي اثرگذار در تحوّل سياسي و اجتماعي انسانها، غير از آن چيزي است كه چشمهاي ظاهربين مي بينند و تبليغات استكباري مي خواهد آن را آن طور وانمود كند. نيروهاي اثرگذار، عبارتند از: اراده انساني، ايمان انساني، تصميم گيري، ايثار پيشروان و رهبران و خسته نشدن آنها. آري؛ اگر ملّت فلسطين زمام كار خود را به دست كساني بدهد كه نشان دادند لايق صحنه فلسطين نيستند؛ نشان دادند كه حقيرتر از آنند كه بخواهند مسأله اي به عظمت مسأله فلسطين را بر دوش گيرند و بروند سازش كنند و نقش ايادي و مزدوران رژيم صهيونيستي و امريكا را ايفا كنند؛ البته نتايجي به دست نخواهد آمد. اما اگر همچنان كه امروز در صحنه فلسطين مشاهده مي كنيم، انسانهاي مؤمن، جوانان مؤمن، رهبران مؤمن، آدمهاي خسته نشو، كساني كه دلهايشان به نور ايمان - ايمان به قرآن و ايمان به اسلام - روشن و منوّر است، وسط صحنه باشند و جوانان دور اينها جمع شوند و ايمانشان را از ايمان آنها تغذيه كنند - كما اين كه امروز چنين مي كنند - اين حركت پيش خواهد رفت و بدانيد كه يك روز مردم دنيا شاهد آن خواهند بود كه فلسطين به صاحبان اصلي آن - از مسلمان و مسيحي و يهودي - برخواهد گشت. بيانات در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خميني ( ره ) ـ 14/3/79 انقلاب اسلامي، تجربه اي نو بدون كمك الهي نمي توانيم كاري انجام دهيم؛ و كمك و رحمت الهي جز با توجّه و توسّل به او، جز با شستشوي دل، جز با خالص كردن نيّت، جز با كنار گذاشتن هدفهاي حقير و كوچك شخصي ميسّر نخواهد بود؛ و اين انقلاب، با اين روحيه و با اين حالت پيروز شد؛ و اين مجلس شوراي اسلامي - كه افتخاري براي نظام جمهوري اسلامي و برگ زرّيني بر شناسنامه انقلاب و نظام ماست - با اين ترتيب پيش آمد. ما قبل از انقلاب در اين كشور چيزي به نام مجلس شورا را تجربه كرده بوديم. هركس كه آن مجلس و آن اوضاع و آن تاريخ را ديده، يا لمس كرده، يا در آثار خوانده است، قدر اين مجلس و اين انقلاب را مي داند؛ قدر آن مجاهدتهايي را مي داند كه باعث شد در طول بيست و يك سال، يك روز مجلس شوراي اسلامي تعطيل نشود. البته آن مجلس هم فرآورده اسلام بود. اگر مبارزات اسلامي مؤمنين به اسلام و علماي بزرگ نمي بود، آن مجلس هم شروع نمي شد؛ منتها آن مجلس منحرف شد. دو آفت بر آن مجلس مسلط شد: يكي تعطيل و توقّف، يكي انحراف. انحراف مجلس هم اين بود كه نمايندگان به وظيفه نمايندگي خود عمل نكردند. بعد از مجلس سوم و چهارم به اين طرف، چهار، پنج دوره مجلس دو ساله تشكيل شد كه تقريباً براساس انتخاب مردم بود؛ اما بعد ديگر انتخاب و گزينشي نبود و مردم حضور نداشتند! هيچ كس به قدر كساني كه آن وضعيت را ديدند، يا لمس كردند، يا شنيدند و فهميدند، قدر اين مجلس شوراي اسلامي و اين محيط قانونگذاري آزاد و اين گزينش مردمي حقيقي را نمي داند. خدا را شكر بگزاريد كه شما را جزو كساني قرار داد كه بتوانيد در چنين جايگاه مهم و رفيعي حضور پيدا كنيد؛ براي او فكر كنيد و تصميم بگيريد و براي انجام وظيفه، كار و تلاش و مجاهدت كنيد. اين كشور به تلاش و مجاهدت، بسيار احتياج دارد. انقلاب اسلامي يك تجربه جديد و يك حرف نو در دنياست. نظام اسلامي يك حرف تازه در محيط سياسي عالم است. اين چيزي نيست كه نظامهايي كه منافع كلان قدرتهاي مستقر و مسيطر عالم به آن آنها وابسته است، حاضر باشند به آساني از سرش بگذرند. لذا مقابله و معارضه و كارشكني و تهديد مي كنند؛ براي اين كه بتوانند اين تجربه جديد را به شكست بكشانند. بيانات در ديدار با نمايندگان دوره ششم مجلس شوراي اسلامي ـ 29/3/79 امريكا و انگليس علّت اصلي عقب ماندگي ايران مگر وجود فساد و اختناق و خرابي وضع در اين كشور، غير از تسلّط و نفوذ قدرت استكباري انگليس در دوره اوّل، و امريكا در دوره بعد، علت ديگري دارد؟ چه قدرتي در اين مملكت اختناق به وجود آورد؟ چه قدرتي در اين مملكت دستگاههاي ملي و دولتي را برمبناي فساد پايه گذاري كرد؟ چه قدرتي در طول پنجاه سال با اخلاق عمومي و انساني مبارزه كرد؟ چه دستي رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملي كودتاي 28 مرداد را راه انداخت؟ در طول اين پنجاه و چند سال، چه كساني زشت ترين تبليغات را در جهت كشاندن اين ملّت به سمت فساد، بي بندوباري و ناباوري به اصول اخلاقي و دين انجام دادند؟ جوانان ما امروز چيزي از مطبوعات دوران رژيم پهلوي به ياد ندارند؛ اما شما كه به ياد داريد. آن مطبوعات فاسد و - به قول يك روشنفكر مسلمان معروف - آن رنگين نامه ها، به وسيله چه كسي تشويق مي شد؟ آنها از كجاها تغذيه و تشويق مي شدند؟ از چه كسي الگو مي گرفتند؛ غير از همين دستگاههاي قدرتي كه آن نظام را سر كار آورده بودند و با همه وجود آن را تقويت مي كردند؟ بيانات در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران / طرح امريكايي فروپاشي شوروي ـ 19/4/79
|
|