(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12 آبان 1390- شماره 20065

به مناسبت هفتم ذي الحجه سالروز شهادت پنجمين مشعل هدايت
كليد خودسازي ازنظر امام باقر(ع)
نسيمي از آموزه هاي باقرالعلوم(ع)



به مناسبت هفتم ذي الحجه سالروز شهادت پنجمين مشعل هدايت
كليد خودسازي ازنظر امام باقر(ع)

خليل منصوري
خودسازي به معناي فراهم آوردن بستري مناسب براي تأثير فعل الهي در شخص و تجلي انوار خداوندي در انسان، مانند زنگارزدايي از آينه است. قلبي كه زنگار گرفته و تيره شده نمي تواند نوري را بتاباند و مظهر و جلوه گاه جلوه هاي الهي از صفات و اسماي خداوندي باشد. از اين رو، هرگز دل زنگار گرفته از گناه و زشتي نمي تواند خدايي شود.
پيامبران و كتب آسماني، دستورالعمل وحياني را براي زنگارزدايي و بسترسازي و فراهم آوري زمينه هاي تابش انوار اسماء و صفات الهي بيان كرده اند. امامان معصوم(ع) خود به عنوان متالهان و ربانيون براي راهنمايي و دستگيري مردم آمده اند. امام باقر(ع) به حكم خليفه بودن در مقام مظهر ربوبيت، تلاش مي كند تا ضمن راهنمايي و دستگيري انسانها آنان را بر مدار متاله شدن تربيت و پرورش دهد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني امام باقر(ع) بر آن است تا كليد خودسازي را بيان كند و نظر آن حضرت(ع) را درباره رهايي از موانع خدايي شدن بيان كند.
انسان، صنعت خود
هر انسان خردمندي مي كوشد تا ضمن شناخت خود ازنظر توانايي ها و ناتواني ها، ناتواني هاي خويش را به توانايي تبديل كند. خودسازي در حقيقت، صنعت سازي است تا سازه اي كامل از خود به نمايش گذارد كه هيچ نقص و عيبي در آن راه ندارد و اين گونه است كه به عنوان انسان كامل مظهر اسم سبحان مي شود.
خداوند در آيات بسياري از قرآن، به انسان ها هشدار مي دهد كه هر كسي خود را براي ابديت مي سازد و اين صنعت و سازه اي كه هركسي از خود ارائه مي دهد با افكار و عمل خود شخص ساخته مي شود. همچنين خداوند به انسان يادآور مي شود كه سازه كامل و بي نقص و عيب همان چيزي است كه از آن به متاله (رباني) شدن ياد مي شود.
به سخن ديگر، هر انساني نوعي هيولاي اوليه است كه هر ماهيتي را به خود مي گيرد. اينكه هر شخص در نهايت سير زندگي اش چه مي شود، بسته به نوع افكار و اعمالي دارد كه به كار گرفته و براساس آن، اين هيولا و ماده نخستين را شكل بخشيده و بدان ماهيت داده است.
اگر انسان ازنظر منطقي و فلسفي، داراي ماهيت است كه از آن به ماهيت انساني ياد شده و اين ماهيت در جملاتي چون انسان حيوان ناطق تعريف مي شود تا با اين جنس و فصل از ماهيت هاي ديگر چون گاو و اسب و فرشته و ديو جدا شود، ولي ازنظر قرآني، انسان موجودي به يك معنا بي ماهيت و بي شكل است و آن ماهيتي كه انسان در نهايت به خود مي گيرد ماهيت شخصي است كه براساس اعمال خود وي ايجاد مي شود.
در حقيقت هر انساني نوع منحصر به فردي است كه براي آن نوع جز يك فرد متصور نيست. از اين رو دامنه ماهيات انساني بسيار كلي و عمومي تر از هر موجود ديگري است. هر شخص ماده نخستين ماهيتي از نوع منحصر به فرد است. پس مي تواند سنگ انسان، سگ انسان، گربه سگ انسان، خوك گاو شتر پلنگ انسان، فرشته انسان و يا خدا انسان شود. تنها وجه مشترك ميان انسان ها در همان كليت انسان بودن و قابليت بسيار زياد اين موجود براي شدن هاي گوناگون و ماهيت يافتن هاي متفاوت است. وقتي در قيامت به اشخاص انساني نگاه مي شود گاه اين شخص تجلي چند چيز يا حيوان يا موجود است. اين تركيبي كه شخص در قيامت از خود به نمايش مي گذارد، همان صنعت و سازه اي است كه انسان از خود در دنيا ساخته است.
خداوند در آيه5 سوره تكوير از حشر وحوش در قيامت سخن به ميان مي آورد، برخي از مفسران بر آن هستند كه اين وحوش همان انسان هايي هستند كه ماهيت وحوش انسان يافته اندو تجسم آخرتي ماهيت خود را مي بينند كه صنعت و سازه خودشان است.
برترين انسان ها كه از آنان در آيات قرآني به نام هاي بزرگي چون ربانيين ياد مي شود، كساني هستند كه «خدا انسان» شده اند و تمام اسماء و صفات الهي سرشته در ذات خود را (بقره، آيه31) به ظهور و فعليت رسانيده اند. آنان به سبب فعليت بخشي به صفات و اسماي تعليمي در ذات خود، صنعت و سازه اي را به نمايش مي گذارند كه از آن به انسان خدا يا همان متاله ياد مي شود؛ زيرا متاله به معناي كسي است كه خدايي شده و صفات الهي را به نمايش مي گذارد. در اين صورت است كه انسان خدا يا همان متاله، در مقام مظهريت خداوندي عهده دار وظيفه خلافت الهي براي كمال بخشي به موجودات ديگر مي شود و به حكم رباني در مظهر ربوبيت و پروردگاري خلق مي نشيند.
خداوند به صراحت فلسفه آفرينش و هدف خلقت انسان را رباني شدن بيان مي كند و راه رسيدن به آن را نيز نشان مي دهد. از اين رو مي فرمايد: كونوا ربانيين؛ بايد رباني شويد. (آل عمران، آيه79)
راهكار رباني شدن
در اين آيه خدا از زبان پيامبران مي فرمايد كه مسير رسيدن به اين هدف، عبوديت خداوند است؛ زيرا انسان تنها زماني متاله و رباني مي شود كه عبدالله شود. براي عبدالله شدن مي بايست اطاعت محض خداوندي را تحقق بخشيد و بر مدار آموزه هاي عقلاني و وحياني بود. كسي كه بر مدار آموزه هاي عقلاني و وحياني، فكر و عمل مي كند، صنعت خويش را به بهترين وجه مي سازد. گل وجود آدمي تنها در كوره عبوديت و اطاعت الهي است كه شكل درست مي يابد و سازه اي كامل مي شود.
خداوند به صراحت از افكار و اعمال انسان در دنيا به صنعت ياد مي كند و برخي از مردمان را به سبب آنكه بدترين صنعت را مي سازند سرزنش مي كند و مي فرمايد: لبئس ما كانوا يصنعون (مائده، آيه63)
اينكه از افكار و اعمال انسان در دنيا به صنعت ياد شده گواه اين مطلب است كه اين سازه اي كه انسان از خودش مي سازد آگاهانه و از سر اختيار و آزادي و همچنين با دقت و توجه خاص است. خداوند خود در آيه41 سوره طه درباره حضرت موسي(ع) مي فرمايد: واصطنعتك لنفسي؛ من تو را براي خود ساخته ام. در حقيقت حضرت موسي(ع) صنعت و سازه مستقيم الهي براي خودش و مأموريت الهي است.
هر انساني گل وجود و مايه نخستين ماهيت ابدي خويش را در دنيا با افكار و اعمال خود شكل و ماهيت مي بخشد. از اين رو خداوند از انسان ها مي خواهد تا به درستي گل وجود خويش را ماهيت بخشند به گونه اي كه متاله و رباني شود. اين افكار و اعمال اگر در ساختار آموزه هاي عقلاني و وحياني اسلام شكل گيرد، بهترين شكل خود را خواهد يافت. لذا مأموريت همه پيامبران اين بود كه مردم را به عبوديت خداوند و اطاعت از او بخوانند تا متاله و رباني شوند.
بدترين و بهترين صنعت
اما مشكلي كه در مسير انسان قرار دارد تا ماهيت مطلوب خود يعني انسان خدا و رباني شدن را با افكار و اعمال صالح و خدايي بسازد، هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است. از اين رو بسياري از انسان ها هرگز گل وجود خويش را به سازه اي الهي و رباني تبديل نمي كنند.
دشمن دروني و بيروني اجازه نمي دهد تا افكار و اعمال بر مدار عبوديت و اطاعت خداوند شكل گيرد و صنعت و سازه اي بي نقص و سبحان در قيامت ارايه گردد.
مشكل عمده انسان ها در دنيا اين است كه يا هدف را نمي شناسند و گمراه شده اند يا آنكه مي شناسند، ولي عزم جدي براي تحول و رسيدن به هدف مظهريت خدايي و رباني شدن ندارند و حتي آناني كه هدف را شناخته، راه را دانسته و گام دراين راه برداشته اند، لنگ مي زنند و گام هاي استوار را برنمي دارند.
امام باقر(ع) مشكل بيشتر مردم را در فقدان صداقت به معناي عام مي داند و كليد رهايي و گام نهادن در مسير شدن هاي كمالي را صداقت بر مي شمارد؛ چرا كه آنچه انسان را مي سازد دوري از بدي هاست كه از آن به تقواي الهي نيز ياد مي شود. از نظر آموزه هاي قرآني انسان لازم نيست بسيار تلاش كند تا كارهاي خوب كند، بلكه تنها لازم است از كارهاي زشت دوري و پرهيز كند تا كارهاي خوب و صالح انجام پذيرد.
به سخن ديگر، مانع زدايي خود موجب مي شود تامقتضي، كارش را بكند. آنچه مانع از عمل مقتضي است همان موانعي است كه در سر راه عمل مقتضي وجود دارد. درحقيقت ذات انسان به گونه اي است كه چون فنري فشرده سازي شده است و كارهاي بدو زشت، همچون مانع اجازه نمي دهد تا فنر كارهاي خوب، آزاد شود. كسي كه زشتي و بدي را ترك مي كند، اجازه مي دهد تا كارهاي خوب، خود به خود فعليت يابد و چون فنر بپرد و برهد.
خداوند در آياتي از جمله 283 سوره بقره به صراحت بيان مي كند كه اگر انسان تقواي الهي پيشه كند و از كارهاي زشت و افكار پليد پرهيز نمايد خداوند مواهب زيادي به او مي بخشد كه يكي از آنها علم و دانش است. همچنين درآيه 28سوره انفال مي فرمايد كه تقواداري انسان موجب مي شود تا خداوند قدرت تشخيص ميان حق و باطل و بصيرت را به او عنايت كند.
به هرحال، مشكل عمده اي كه انسان ها با آن مواجه هستند، بي تقوايي است كه داراي مصاديق بسياري است. در اين ميان بدترين مصداق بي تقوايي در عدم صداقت و دروغگويي انسان است؛ چرا كه دروغ ريشه همه بدي ها و زشتي هاست؛ اگر كسي از دروغ برهد، از بسياري از زشتي ها و بدي ها كه نشانه بي تقوايي است رهيده و گام در فعليت بخشي به اعمال و اسماي الهي مي گذارد.
دروغ، كليد همه بديها
امام باقر(ع) مي فرمايد: خداي عزوجل براي بدي قفل هايي قرار داده و كليدهاي آنها را شراب قرار داده و دروغ بدتر از شراب است. (اصول كافي، ج 4، ص 35)
بنابراين، دروغ كليد بسياري از بدي هايي است كه انسان مرتكب مي شود. براي رهايي از بدي ها و قرار دادن بدي ها درزندان خودش مي بايست تقواي الهي داشت و از دروغ پرهيز كرد تا بدي ها از درون اتاق بسته خود خارج نشوند و بلاي جان آدمي نشوند.
البته امام بر اين نكته تاكيد دارند كه شراب نيز نقش هرچند كمتر از دروغ دراين زمينه ايفا مي كند؛ زيرا شراب عقل را زايل مي كند و فرصت مي دهد تا انسان كليد دروغ را در قفل اتاق بدي ها بچرخاند و آنها را آزاد كند و زمينه سيطره و تسلط بدي برجان آدمي را فراهم آورد.
بنابراين، پرهيز ازشرابي كه عقل را زايل مي كند، به معناي حفاظت از كليدهاي در اتاق بدي هاست.
به هرحال، دروغ به معناي فقدان صداقت و راستي، مهمترين عامل در مسير حركت هاي تقوايي انسان و عمل مقتضيات نيكي هاست. از اين رو امام (ع) دروغ را باعث خرابي ايمان انسان مي داند به گونه اي كه راه بر عبوديت و اطاعت خدا بسته مي شود و ديگر انسان نمي تواند مسير متاله شدن و رباني گشتن را بپيمايد.
امام باقر(ع) درباره تاثير مخرب دروغ بر ايمان و بندگي انسان مي فرمايد: دروغ گفتن باعث خرابي ايمان است. (ارشاد القلوب، ديلمي، ج 2، ص 236)
ازنظر امام(ع) دروغ و فقدان صداقت چنان بر زندگي انسان تاثير مي گذارد كه هيچ چيز ديگري دراين اندازه نمي تواند تاثيرگذارباشد.
امام باقر(ع) درباره نقش تخريبي دروغ در زندگي آدمي مي فرمايد: پدرم حضرت سجاد (ع) به فرزندان خود مي فرمود: از دروغ كوچك و بزرگ، جدي و شوخي بپرهيزيد، زيرا آن كسي كه درمساله اي كوچك دروغ گفت به گفتن دروغ بزرگ نيز جرات پيدا مي كند. آيا نمي دانيد كه رسول خدا(ص) فرمود: انسان پيوسته راست مي گويد تا خدا او را صديق و راستگو نويسد و پيوسته دروغ گويد تا خدا اورا كذاب ودروغگو نويسد. (ارشاد القلوب، ج2، ص 236؛ اصول كافي جلد 4 صفحه 35)
همچنين امام محمدباقر(ع) مي فرمايد: پدرم فرمود:چهار صفت درهركس باشد اسلامش كامل و گناهش آمرزيده است و هنگام مرگ خدا از او راضي خواهد بود:[چون با مردم پيماني بندد براي خدا به عهدش وفا كند2.-زبانش راستگو باشد 3- ازكاري كه نزد خدا يا درنظر مردم زشت است شرم كند. 4- اخلاقش با زن و فرزندش خوش باشد. (نصايح، صفحه 197)
امام باقر(ع) فرمود: بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين، يطري اخاه شاهدا و ياكله غائبا؛ بد بنده اي است آن كه دوچهره و دو زبانه باشد، هنگامي كه برادر ديني اش را مي بيند، درحضورش تعريف و تمجيدش مي كند؛ ولي پشت سر (با غيبت كردن) او را مي خورد!
به هرحال، بسياري از رفتارهاي زشت و بدكاري هاي انسان ريشه در دروغ و دروغگويي دارد وكسي كه بتواند خود را از دروغ حفظ كند دريچه تقوا را به روي خود گشوده است.
بهترين صنعتي كه انسان از خود در آخرت تحويل مي دهد، صنعتي است كه مبتني بر عبوديت است و شخص را به مقام عبدالله بودن و متاله و رباني شدن مي رساند و بدترين صنعت نيزانساني است كه خود را ناقص كرده و با دوري از تقواي الهي و درپيش گرفتن بدي ها از طريق دروغ و عدم صداقت،موجودي پست و پليد شده و از مقام انسانيت فرو افتاده است.

 



نسيمي از آموزه هاي باقرالعلوم(ع)

محمدمهدي رشادتي
نويسنده در مطلب حاضر ده آموزه از معارف بلند مكتب امام باقر(ع) در زمينه هاي اخلاقي و اجتماعي را گلچين كرده و به شرح مختصر آنها پرداخته است .
امام ابوجعفر باقرالعلوم، پنجمين پيشواي ما، جمعه نخستين روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجري در شهر مدينه چشم به جهان گشود. او را محمد ناميدند و ابوجعفر كنيه و باقرالعلوم به معناي شكافنده دانش ها، لقب آن گرامي است.
پيامبر(ص) خطاب به جابربن عبداله انصاري فرمود: اي جابر تو زنده مي ماني و فرزندم باقر را در مي يابي، آن هنگام سلام مرا بدو برسان. رسول خدا(ص) درگذشت و جابر عمري دراز يافت. بعدها روزي به خانه امام سجاد(ع) آمد و امام باقر(ع) را كه كودكي خردسال بود، ديد، به او گفت: پيش بيا... امام(ع) آمد. سپس گفت: برو. امام باقر(ع) بازگشت.
جابر اندام و راه رفتن او را تماشا كرد و گفت: به خداي كعبه سوگند آيينه تمام نماي پيامبر است. آن گاه از امام سجاد(ع) پرسيد اين كودك كيست؟ فرمود: امام پس از من فرزندم، محمدباقر است.
جابر برخاست و برپاي امام باقر بوسه زد و گفت: فدايت شوم اي فرزند پيامبر(ص)، سلام و درود پدرت پيامبر خدا(ص) را بپذير كه او تو را سلام رسانده است. ديدگان امام باقر پر از اشك شد و فرمود: سلام و درود بر پدرم پيامبر خدا باد تا بدان هنگام كه آسمانها و زمين پايدارند و بر تو اي جابر كه سلام او را به من رساندي. (پيشواي پنجم ص 3 و4و5)
آموزه اول:پرهيز از مقابله به مثل
امام(ع) در سفارش خود به جابربن يزيد جعفي فرمودند: اي جابر در ارتباط با مردم پنج نكته زير را آويزه گوش كن و آنها را غنيمت شمار.
1) اگر به تو ستم كردند، تو به آنها ستم مكن.
2) اگر درباره تو خيانت كردند، تو نسبت به آنان خيانت نكن.
3) اگر دروغ گفتند، تو به آنان دروغ نگو.
4) اگر از تو تعريف و تمجيد نمودند، شاد و مسرور نشو.
5) اگر تو را سرزنش و نكوهش كرده و بدگويي از تو كردند، تو بد نگو و ناراحت مباش. زيرا ملامت و بديهايي كه مردم نسبت به تو مي گويند از دو حال خارج نيست:
1) يا آن عيبها واقعا در تو هست، در اين صورت خوب فكر كن كه از چشم خدا افتادن بسيار سخت تر از اين است كه از چشم مردم بيفتي. تلاش كن زشتي ها را از خود دورسازي.
2) يا آن عيبها واقعا در تو نيست، در اين صورت بدون تحمل زحمتي، ثواب بسياري را براي خود اندوخته اي.
امام(ع) در ادامه مي فرمايند:
اي جابر! تو دوست و پيرو ما نيستي مگر آنگاه كه اگر همه شهروندان برضد تو همداستان شوند و بگويند: تو مرد بدي هستي، اين سخن تو را اندوهگين نسازد و اگر بگويند: تو مرد خوبي هستي، اين سخن شادمانت نگرداند. بلكه خود را با قرآن مطابقت بده، اگر پوينده راه آن بودي و به آنچه به بي اعتنايي بدان فرا خوانده است بي اعتنا بودي و به آنچه بدان ترغيب كرده است راغب بودي، پس پايداري كن و خوشحال باش. زيرا كه آنچه درباره تو گفته شده به تو زياني نرساند و اما اگر از قرآن جدا و دور بودي، چرا بايد فريب حرفهاي مردم را بخوري. (تحف العقول ص 291-292)
براساس اين حديث شريف يكي از بزرگ ترين فضايل اخلاقي، نيكي كردن در مقابل بدي است. از امام علي(ع) روايت داريم: از نشانه هاي كمال ايمان، اين است كه بدي كننده را به نيكي، پاداش دهي. آيت الله بهجت در ديداري اين داستان را نقل كردند: معاويه شخصي را فرستاد كه علي(ع) را بكشد و به او وعده داد كه اگر كشتي، فلان مبلغ را به تو خواهم داد. آن شخص به كوفه آمد. ولي قبل از هرگونه اقدامي، امام، نيت او را گفت و او اظهار پشيماني كرد. امام(ع) به قنبر دستور داد كه زاد و راحله بازگشت او را بدهد. از اين بالاتر، امام دستور دادند كه نسبت به قاتلش (ابن ملجم) نيكي كنند. و فرمود: خوراكش را خوب و بسترش را نرم كنند. (زمزم عرفان ص 96)
آموزه دوم: اطاعت، شرط ولايت
امام پنجم(ع) فرمودند: به خدا سوگند ميان ما و خداي متعال، خويشي و قرابت نيست و ما را بر خدا حجتي نباشد و جز با طاعت، به خدا نزديك نشويم. پس هر كدام از شما كه فرمانبردار خدا باشد، ولايت ما به او سود رساند. و هر كدام از شما كه خدا را نافرماني كند، ولايت ما نفعي براي او نخواهد داشت.
واي بر شما، فريب نخوريد، واي بر شما فريب نخوريد. (ميزان الحكمه ج1 ص 231)
از امام ششم(ع) در همين ارتباط وارد شده كه: بدانيد ميان خدا و بندگانش نه فرشته مقربي واسطه شود و نه پيامبر مرسلي و نه هيچ كس ديگر، مگر اطاعتشان از خداوند. لذا در فرمانبرداري و تبعيت از خدا بكوشيد. (همان ص211)
آموزه سوم: كمال حقيقي
الكمال كل الكمال: التفقه في الدين و الصبر علي الفائبه و تقدير المعيشه
كمال حقيقي انسان عبارت است از: فهم در دين، صبر در برابر ناگواريها، اندازه گيري زندگي(تحف العقول ص103)
1) معناي دين در اينجا منظور همه معارف ديني، اعم از اعتقادات و اخلاقيات و احكام عملي است و نه فقط خصوص احكام فقهي كه فقها از آن بحث مي كنند. (الميزان ج9 ص 055)
2) معناي تفقه در دين يعني فهم عميق و تفصيلي و اجتهادي نسبت به همه معارف ديني. بنابراين فهميدن سطحي و اجمالي و تقليدي را هر چقدر هم كه گسترده باشد، تفقه در دين نمي گويند.
3) تقدير المعيشه : يعني اندازه گيري ميزان دخل و خرج، مديريت زندگي در امور مالي و اقتصادي، مديريت درآمدها و هزينه ها، كنترل و نظارت صحيح زندگي در عرصه هاي توليد، مصرف خريد، بدهي ها و طلب ها، تنظيم روابط صحيح براي انفاق، احسان، پرداخت خمس و زكات و صدقه و... در انفاق و احسان نيز بايد حد و اندازه را رعايت كرد. تا از يك طرف آفت بخل دامنگير آدمي نشود و از طرفي نبايد اسراف و زياده روي كرد تا آفت نداري و فقر دامن انسان را بگيرد. (اسراء/29)
4) سعادت و كمال حقيقي انسان در گرو معرفت ديني و مديريت صحيح زندگي است. اما در اين ميان موتور محركه اين چنين كمالي به طور قطع عامل تأثيرگذار «صبر و مقاومت» است. همه مدارج و كمالات دنيايي و آخرتي، مادي و معنوي، تنها در سايه صبوري، تحمل مشكلات، بردباري در برابر ناملايمات حاصل مي شود. به فرمايش علي(ع): صبر ضامن پيروزي است. و نيز فرمودند:صبر پيشه كنيد تا به موفقيت نائل شود. (غررالحكم ج1 ص 606-906)
صبر و ظفر هر دو دوستان قديم اند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد(حافظ)
صبر تلخ آمد وليكن عاقبت
ميوه شيرين دهد پرمنفعت (سعدي)
آموزه چهارم: دشوارترين كارها
امام پنجم فرمود: سه چيز سخت ترين كاري است كه بندگان انجام مي دهند. 1)انصاف (حق دادن مؤمن از طرف خود به ديگران) 2)مواسات (همراهي كردن با برادران خود) 3)به ياد خدا بودن در همه حال. انصاف يعني: هر طور توقع داري مردم با تو رفتار كنند از نظر احترام، تكلم و گفت وگو، اداي حقوق، تو هم با مردم همان طور رفتار نمايي. هر چيزي را براي خود مي پسندي براي مردم هم همان را پسند كن و هر چيزي را براي مردم نمي پسندي، براي خود هم پسند نكن.(خصال ج1 ص 541)
به فرمايش علي(ع) انصاف داشتن و حق قائل شدن به ديگران، از جمله برترين فضائل اخلاقي است.(غررالحكم ج2 ص 674)
مواسات يعني: همراهي و ياري كردن و كمك رساندن به برادران ديني. اميرالمؤمنين(ع) تاكيد مي فرمايند: برادر حقيقي تو كسي است كه در سختي و دشواري زندگي با تو همراهي و برابري داشته باشد.(همان ص835)
دوست مشمار آنكه در نعمت زند
لاف ياري و برادر خواندگي
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست
در پريشان حالي و درماندگي(سعدي)
ياد و ذكر خدا در همه حال: منظور از آن صرف گفتن سبحان الله، الحمدلله، الله اكبر و... نيست، بلكه وقتي فرمان الهي به تو رسيد، آن را جدي بگيري و به آن عمل كني و از نهي او باز ايستي و آن را ترك نمايي. (خصال ص1 ص 145-641)
آموزه پنجم: بازار، بدترين مكان
امام مي فرمايند: بدترين جاهاي زمين بازارهاست. بازار ميدان شيطان است. اول صبح پرچم خود را در آنجا نصب مي كند و تخت خويش را مي گذارد و فرزندانش را به همه اطراف مي فرستد. به طرف كسي كه پيمانه را كم مي دهد و يا آن كس كه ترازو را سبك مي گيرد و يا كسي كه در متر كردن دزدي مي كند و يا فردي كه براي فروش كالايش به دروغ متوسل مي شود.
او به فرزندانش مي گويد: بر شما باد به فريب دادن انساني كه پدرش (حضرت آدم(ع)) مرده، در حالي كه پدر شما (ابليس) هنوز زنده است. ابليس با همراه اولين كسي كه به بازار مي آيد، وارد مي شود و با همراه آخرين نفري كه بازار را ترك مي كند، برمي گردد.(ميزان الحكمه ج1 ص915)
از پيامبر(ص) نقل است كه: بازار سراي غفلت و بي خبري است. پس هر شخصي كه در بازار بتواند يك تسبيح بگويد، خداوند يك ميليون ثواب برايش رقم مي زند.
اميرالمؤمنين(ع) همواره وارد بازار مي شد و مي فرمود: اي بازاريان! از خدا بترسيد و از سوگند خوردن دوري كنيد، زيرا سوگند ياد كردن، كالا را رونق مي دهد، اما بركت را از بين مي برد. همانا كاسب و تاجر، گنه كار و فاجر است مگر آن كاسب و تاجري كه در داد و ستد حق را رعايت كند. (همان)
تأكيد مي شود كه بازاريان عزيز و مؤمن ما در طول تاريخ اسلام به ويژه در دوره شكوهمند انقلاب اسلامي همواره صبغه پررنگ اسلامي را حفظ نموده و عموماً در معاملات خود حدود و احكام شرعي را مراعات كرده و در انقلاب اسلامي نيز پيشقدم بوده اند.
آموزه ششم: نتيجه و ره آورد عمل به دانسته ها
امام پنجم(ع) فرمودند: من عمل بما يعلم علمه الله ما لا يعلم. هر كس به آنچه مي داند عمل كند، خداوند آنچه را نمي داند به او بياموزد. (ميزان الحكمه ج2 ص037) و نيز در جايي فرمودند: اگر يك حديث از فردي راستگو فراگيري، براي تو بهتر از تمام دنيا است. (همان ج1 ص342)
مرحوم دولابي مي گفتند: راه رسيدن به علم الهي دو چيز است: يكي: همان فرمايش امام است كه بيان شد. دوم: زهد در دنياست. در حديث داريم كه: «من زهد في الدنيا علمه بغير تعليم» هر كس نسبت به دنيا بي رغبت باشد، خداوند بدون اينكه تعليم ببيند، آگاهي به او مي دهد. البته اين راه مربوط به انبياء و اولياء و اشخاص برجسته است. يعني اگر در دنيا يك كمي از خواسته هايت كوتاه بيايي و كمتر به دنيا آلوده شوي خداوند به تو علم لدني مي دهد. (مصباح الهدي ص 345- 346- 454)
امام صادق(ع): دانش به آموختن نيست. بلكه نوري است كه در دل هر كس كه خدا بخواهد هدايتش كند، مي اندازد. اگر خواهان علم هستي، ابتدا حقيقت بندگي را در جان خودت جويا شو و دانش را از طريق عمل به آن، پيدا كن و از خدا فهم و دانايي بخواه تا آن را به تو بدهد. (ميزان الحكمه ج2 ص927)
ما بسياري از امور را مي دانيم. بيشتر موارد خوب و بد، حلال و حرام، مصلحت و مفسدت، زشت و زيبا را مي شناسيم، اما همواره دنبال اين و آن، اين جلسه و آن جلسه، اين كتاب و آن كتاب و... مي گرديم. البته گفتنش خيلي آسان است، ولي از خدا توفيق عمل به برخي دانسته هاي خود را بخواهيم، تا دريچه هاي معرفت به رويمان گشوده شود: ان تتقواالله يجعل لكم فرقانا (انفال/92)
آموزه هفتم: ره آورد بندگي
خداوند مي فرمايد: به عزت و جلال و عظمت و علو و بلندي مقامم سوگند كه هيچ بنده اي خواست مرا بر خواست خودش برنگزيند، مگر اين كه شغل و زندگي او را روبه راه مي كنم و آسمان ها و زمين را ضامن روزيش گردانم و در پس تجارت هر تاجري به فكر او باشم. (ميزان الحكمه ج2 ص9401)
از فاطمه زهرا(س) نقل است كه: كسي كه عبادت هاي خالصانه خود را به سوي خدا فرستد، پروردگار بزرگ، بهترين مصلحت او را به سويش فرو خواهد فرستاد. من اصعد الي الله خالص عبادته اهبط الله اليه افضل مصلحته. (فرهنگ سخنان فاطمه(س) ص63)
شيخ رجبعلي خياط معتقد بود: راه رسيدن به خلافت الهي و نمايندگي خدا، فقط اطاعت از او و مخالفت با هواي نفس است و مي گفت در حديث آمده: بنده من، از من فرمان برداري كن، تا تو را مثل خود يا مثل خود بگردانم. رفقا! شما خليفه الله هستيد، شما گلابي شاه ميوه ايد. قدر خود را بدانيد و از هواي نفس پيروي نكنيد و فرمان خدا را ببريد. به جايي مي رسيد كه مي توانيد كار خدايي بكنيد. خدا، همه عالم را براي شما و شما را براي خودش آفريده است. ببينيد كه چه مقام و منزلتي به شما عطا فرموده است. (كيمياي محبت ص311)
تكيه كلام شيخ اين جمله بود: من كان لله، كان الله له، كسي كه صددرصد براي خدا كار كند، خدا هم صددرصد در خدمت او خواهد بود. (بحار ج 28 ص791) و مي فرمود: تو براي خدا باش، خداوند و ملائكه اش براي توست. (كيمياي محبت ص771-871)
آموزه هشتم: رابطه تكبر و عقل
امام باقر(ع) فرمودند: هيچ مقداري از تكبر به دل آدمي راه نيابد، مگر اين كه به همان اندازه كم باشد يا زياد، از عقلش كاسته شود. (ميزان الحكمه ج2 ص168)
پيامبر(ص) فرمودند: كبر آن است كه حق را فروگذاري و به ناحق روي آوري و به مردم با اين ديد نگاه كني كه هيچ كس آبرويش چون آبروي تو و خونش چون خون تو نيست. (همان)
پيامبر(ص) از كنار گروهي مي گذشت. از آنان پرسيدند: براي چه جمع شده ايد؟ گفتند: اي رسول خدا، اين شخص ديوانه شده است. حضرت فرمود: او ديوانه نيست، مريض است. ديوانه كسي است كه هنگام راه رفتن، خودنمايي و تكبر مي كند، به راست و چپ نگاه مي اندازد و شانه هايش را حركت مي دهد. او از خدا بهشت مي خواهد در حالي كه گناه مي كند، كسي از شرش ايمن و به خيرش اميدوار نيست.(بحار ج07ص332 به نقل از داستان هاي روايي ص 272)
اين تكبر از نتيجه پوست است
جاه و مال آن كبر را ز آن دوست است
اين تكبر چيست؟ غفلت از لباب
منجمد، چون غفلت يخ زآفتاب
(مثنوي دفتر پنجم- 1941-0491)
اين تكبر، زهر قاتل دان كه هست
از مي پر زهرشد آن گنج، مست
(مثنوي، دفتر چهارم 7472)
آموزه نهم: رابطه بلاء و ايمان
امام علي(ع) مي فرمايند: كلما ازداد العبد ايمانا ازداد ضيقا في معيشته.
هرچه بر ايمان بنده افزوده شود، زندگي بر او سخت تر و تنگ تر مي شود. آدمي به فراخور خدا دوستي اش بلا مي بيند. يبتلي المرء علي قدر حبه. (ميزان الحكمه ج1ص551)
البلاء للولاء: بلا براي دوستان است. ابتلائات مال اهل ايمان است و هرچه مراتب ايمان شخص بالا رود گرفتاري هايش هم بيشتر مي شود.
هركه دراين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند
مي گويند شخصي الاغي داشت و از قضا همين كه او نمازخوان شد الاغش مرد. ناچار او الاغ ديگري خريد و به طويله برد كه ببندد، الاغ به او لگدي زد. او هم به الاغ گفت: اگر از اين كارها بكني، دو ركعت نماز هم براي تو مي خوانم.
پيامبراكرم(ص) فرمود: يا علي هر كه تو را دوست بدارد دچار دشمن مي شود. هركه مرا دوست بدارد دچار فقر و هركه خدا را دوست بدارد دچار بلا مي گردد. (مصباح الهدي ص74)
امام صادق(ع) فرمودند: روزي رسول خدا(ص) را براي صرف غذا دعوت كردند. وقتي وارد منزل ميزبان شد، مرغي را ديد كه روي ديوار تخم مي گذاشت. سپس تخم مرغ افتاد و روي ميخي قرارگرفت. نه روي زميني افتاد و نه شكست.
پيامبر(ص) از آن منظره شگفت زده شد. مرد گفت: تعجب نكن، سوگند به خدايي كه تورا معبوث كرد، من هرگز بلايي نديده ام. حضرت برخاست و غذا را نخورد و فرمود: كسي كه بلايي نبيند، خداوند به او نيازي ندارد. (يعني لطف و توجه به او نمي كند). (اصول كافي، ج3 ص553)
آموزه دهم: عوامل مهم پايداري و تداوم روابط اجتماعي
امام باقر(ع) مي فرمايند: سه ويژگي اخلاقي در معارف اسلامي هست كه خداوند فرصت انتخاب آنها را به انسان نداده است.
1) امانتداري نسبت به همه انسانها اعم از نيكوكار و يا بدكار
2) وفاي به عهد و پيمان نسبت به همه انسانها اعم از نيكوكار و يا بدكار
3) احسان و نيكي به پدر و مادر اعم از نيكوكار و يا بدكار (اصول كافي ج 3 ص 632)
اسلام ديني است كه خيانت و خلف وعده و بي احترامي و بي ادبي به والدين را در هيچ عرصه اي به رسميت نمي شناسد، حتي درباره دشمنان نيز آن را موجه نمي داند.
از امام صادق(ع) نقل است كه: اگر قاتل علي(ع) نيز امانتي را به من بسپارد، حتماً آن را به او برمي گردانم. (ميزان الحكمه ج 1 ص 711)
ابوثمانه مي گويد: خدمت امام باقر(ع) رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم، من مي خواهم مجاور مكه شوم و به مرحبه (شخص منحرف از لحاظ عقيده) بدهكارم، چه مي فرماييد؟ حضرت فرمودند: بدهي خود را بپرداز و مواظب باش كه خدا را بدون آن كه ديني به گردنت باشد، ديدار كني، زيرا مؤمن خيانت نمي كند. (همان ص 143)
درباره وفاي به عهد و ميثاق نيز اسلام به پيروان خود سفارش مي كند كه آن را محترم بشمارند، هرچند طرف مقابل دشمن باشد. امام صادق(ع) فرمودند: اسماعيل (فرزند حزقيل و نه فرزند ابراهيم) صادق الوعد ناميده شد، به خاطر اينكه با مردي در جايي وعده گذاشت و او يك سال در آنجا انتظار او را مي كشيد. وقتي مرد آمد، اسماعيل گفت، من همواره منتظرت بودم. (اصول كافي ج 3 ص 461)
اين اصول ارزشمند اخلاقي از آنچنان اهميتي برخوردار است كه رسول خدا(ص)، خلف وعده، خيانت در امانت و دروغ را از نشانه هاي نفاق و دوروئي معرفي مي كنند. (تفسيرالميزان ج 9 ص 774) درباره نيكي به والدين مطلب آنقدر واضح است كه نيازي به تاكيد آن نيست.
پايداري روابط صحيح اجتماعي و استحكام ساختار جامعه، گرمي كانون خانواده ها، سلامت ديوارهاي اعتماد فيمابين شهروندان در يك سيستم اجتماعي، بستگي كامل به اين سه اصل حياتي دارد. چنانچه اعتمادها از يكديگر سلب گردد و رفتارهاي عاطفي و فطري انسانها كمرنگ شود، قطعاً تعامل سازنده مردم رو به تيرگي گذاشته و كانون هاي همبستگي از هم پاشيده خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع:
1- قرآن كريم
2- تحف العقول، شعبه الحراني، ترجمه علي اكبر غفاري
3- خصال، شيخ صدوق، ترجمه كمره اي، اسلاميه
4- اصول كافي، كليني، ترجمه سيدجواد مصطفوي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت(ع)
5- غرر الحكم و دررالكلم، آمدي، سيدهاشم رسولي محلاتي، 2 جلدي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
6- تفسير الميزان، علامه طباطبائي، دفتر انتشارات اسلامي
7- منتخب ميزان الحكمه ، محمدي ري شهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث
8- فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(س)، محمد دشتي، انتشارات اميرالمومنين(ع)
9- مثنوي معنوي، مولوي، انتشارات مولي
01- كيمياي محبت، يادنامه شيخ رجبعلي خياط، محمدي ري شهري، دارالحديث
11- مصباح الهدي، مهدي طيب، نشر سفينه
21- زمزم عرفان، محمدي ري شهري، دارالحديث
31- داستانهاي روائي، سيداحمد فاضلي بيارجمندي، نشر ميثم تمار
41- پيشواي پنجم، هيئت تحريريه موسسه در راه حق، موسسه در راه حق

 

(صفحه(12(صفحه(6 (صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14