(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 14 آبان 1390- شماره 20066

حسين علي بهاء و مذمت علماي شيعه
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نقش اسلام در بيداري ملّت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




حسين علي بهاء و مذمت علماي شيعه

ديدگاه وي درباره ي پادشاهان و حكام اين بود كه:
«هر ملّتي بايد مقام سلطانش را ملاحظه نمايد و در برابر آن،خاضع باشد و به امرش عامل و به حكمش متمسّك. سلاطين مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهي بوده و هستند...ملاحظه ي شئون سلاطين،م ن ع ندالله بوده و از كلمات انبياء و اولياء واضح و معلوم (است)... قال (عيسي بن مريم عليه السلام) بلي ما ل لقيصر ل قيصر و ما لله لله ... اين دو كلمه يكي است نزد متبصّرين، چه كه ما لقيصر اگر من عندالله نبود نهي مي فرمودند. (وي نمي دانست كه انجيل موجود،چند قرن بعد از حضرت مسيح عليه السلام نوشته شده و تحريف شده ي انجيل واقعي است!) و همچنين در آيه ي مباركه ي »اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و اولي الامر م نكم« مقصود از اين اولي الامر در مقام اوّل و رتبه ي اولي، ائمّه
صلوات الله عليهم بوده و هستند، ايشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حكم الهي. و در رتبه ي ثاني و مقام ثاني، ملوك و سلاطين بوده اند،195يعني ملوكي كه به نور عدلشان آفاق عالم منوّر و روشن است. اميد آنكه از حضرت سلطان نور عدلي اشراق نمايد كه جميع احزاب امم را احاطه كند. كلّ (همه ي مردم) بايد از حقّ از برايش بطلبند آنچه را كه اليوم سزاواراست. الهي الهي و سيّدي و سندي و مقصودي و محبوبي أسألك... ان تؤيّ د حضره السلطان بقدرتك و بسلطانك ليظهر منه ما يكون باقياً في كتبك و صحفك و ألواحك. أي ربّ خذ يده ب يد اقتدارك و نوّ ره بنور معرفتك و زيّ نه بطراز اخلاقك... حضرت پولس قدّيس (كسي كه موجب انحراف مسيحيت به شرك تثليث در اروپا شد) در رساله به اهل روسيّه نوشته:«لتخضع كلّ نفس للسّلاطين ف ا نّه لا سلطان الّا من الله و السلاطين الكائنه انّما رتّبها الله فمن يقاو م السّلطان فا نّه يعان د ترتيب الله... ل انّه خادم الله المنتقم الّذي ينف ذ الغضب علي من يفعل الشّرّ.» مي فرمايد ظهور سلاطين و شوكت و اقتدارشان من عندالله بوده...196»
خلاصه ي كلامش اين است كه چون خدا سلاطين را به قدرت رسانده و سلسله مراتب كوچك و بزرگ و قوي و ضعيف آن ها نيز از جانب خدا قرار داده شده است، مخالفت و مقاومت در برابر پادشاهان به منزله ي دشمني ورزيدن با ترتبيات الهي است. پادشاه به منزله ي خدمتكار خداوند منتقم است كه غضب او را بر افراد شرور جاري مي كند. قيد «عدل»كه آورده نيز به معني استثنا كردن امثال ناصرالدين شاه از واجب الاتباع بودن و حرمت تخلف و مقاومت در برابر وي نيست. زيرا قيصر ستمگر روم را هم واجب الاتباع دانسته و در مورد ناصرالدين شاه نيز در ادامه ي متن گفته كه:«علماء بايد با حضرت سلطان متحد شوند و به آنچه سبب حفظ و حراست و نعمت و ثروت عباد است، تمسك نمايند. سلطان عادل عندالله اقرب است از كلّ...»197در واقع تعريف وي از عدالت، مبهم و نامعلوم است.
در جاي ديگري هم مي گويد:«يا شيخ! بايد علما با حضرت سلطان ايّده الله متّحد شوند و در ليالي و ايّام بما يرتفع به شأن الدّوله والملّه تمسك نمايند. اين حزب به تمام همّت بتهذيب نفوس و اصلاح امور متشبّث و مشغولند...»198
«حال بايد حضرت سلطان حفظه الله تعالي به عنايت و شفقت با اين حزب رفتار فرمايند و اين مظلوم أمام (مقابل) كعبه ي الهي (مقصودش كعبه ي بهائيان يعني محل استقرار خودش در عكّا است) عهد مي نمايد از اين حزب جز صداقت و امانت امري ظاهر نشود كه مغاير رأي جهان آراي حضرت سلطاني باشد.»199
تعارض ميان پيشنهاد وي براي اتحاد علماء با سلطان و لزوم تبعيّت همگان از ناصرالدين شاه و هر شاه ديگري از طرفي، و تحسين و ترغيب نسبت به حكومت مشورتي (سلطنتي مشروطه) كه مستلزم قيام و انقلاب عليه رژيم سلطنت مطلقه بود، از طرف ديگر، به اين وسيله قابل رفع است كه ناصرالدين شاه فردي بود كه بين حفظ وضع موجود و گرايش به وضع مطلوب (قانون گرايي و رفع فساد و ظلم) مذبذب و در حال ترديد بود و با توجه به ايجاد نوعي دارالشوراي فرمايشي و انشاء چند ماده ي قانوني توسط وي،امكان داشت كه به تدريج حكومت مشورتي را بدون انقلاب ايجاد كند و در آن صورت،با توجه به نفوذ پنهاني بهائيان در دربار و رجال ايران200، آن ها به راحتي عضو مجلس شورا مي شدند و امور ايران را در اختيار مي گرفتند و اين كار،بدون انقلاب خونبار مشروطه خواهي و خطر كردن روي برد و باخت صورت مي گرفت. اما اوضاع چنان كه وي مي خواست، پيش نرفت و همان مقصود،طي انقلابي خونين و با حذف و انزواي تدريجي علماي شيعه حاصل گشت كه ازلي ها (طرفدار و تحت حمايت انگليس) در آن،بيش از بهائيان (طرفدار و تحت حمايت روسيه) فعاليت مي كردند، اما بهائيان بيشتر از آن منتفع شدند!!
پيداست كه اين نظريه ي ضد انقلابي جبرگرا و صوفي مشربانه و
سنّي مآبانه ي حسينعلي نوري نمي توانست مورد پذيرش روحاني شيعه سياستمدار و دنيا ديده و زيرك و ظلم ستيزي چون آقا نجفي اصفهاني واقع شود. ميرزا بهاء نوري خيلي خام و درويش ساده لوحي بود كه به اتحاد مثلث ميان شاه و خودش(بهائيت) و علماي شيعه (به رهبري آقا نجفي) مي انديشيد. اما شايد هم وي براي يك تحول بدون انقلاب و پر ثمر براي خودش، راهي جز اين نمي ديد.
ب) قطعاتي در مذمّت علماي اصولي شيعه:
دوّمين دسته از مضامين رساله ي وي به مرحوم آقا نجفي اصفهاني (لوح ابن الذئب)،نكوهش علماي اصولي شيعه به خاطر مخالفت و اعراض ايشان نسبت به شيخيّه و بابيّه و بهائيّه است. اثر رواني تكرار چنين سرزنش هايي در دولت،اعم از شاه و عمال وي كه اين لوح به دست آن ها مي رسيد، انفعال و خوش آمد آن ها و فراهم شدن زمينه ي همراهي بيشترشان با وي و بهائيان بود و جلوي نزديكي فكري و قلبي دربار و علماي شيعه گرفته مي شد و فضا براي بهائيّت بازتر مي گرديد. در اين سرزنش ها، استدلال اصلي وي اين بود كه علماي شيعه هزار و دويست سال201 ادعاي انتظار و نصرت قائم آل محمّد (ص) را مي نمودند و چون او ظهور نمود (كه تصريح مي كند كه او همان مير علي محمد شيرازي بوده است!) متحداً او را انكار و از وي اعراض نموده و دولت را واداشتند تا او را دار زده و تير باران كند.
البته پر واضح است كه علماي شيعه ملزم نبوده و نيستند تا هر مدعي مهدويت را ياري كنند و به درستي تشخيص دادند كه فردي بيمار رواني و ذليل چون علي محمد شيرازي (هرچند به سيادت منسوب باشد) كه به جاي كعبه و نجف در شيراز ابراز دعوت كرده و غيبت هم نداشته و پدر و مادر و سابقه ي كودكي تا جواني اش و معلمانش همه معلوم بودند، نمي تواند مهدي موعود(ع) و مصلح جهاني باشد (چنان كه از او اصلاحي نيز نه در ايران و نه در جهان به هم نرسيد و كفار و منافقين جهان هم نه تنها عزّت و نفوذ و سلطه ي خود را از دست ندادند كه بسيار هم بر آن افزودند!). فقط آدم هاي ساده لوح و جاهل و بيماران رواني و جاه طلبان و كينه توزان بي منطق (عليه حكومت و علماء) مي توانستند از روي سادگي مفرط يا جهل يا عناد يافقدان تعادل روحي به دنبال علي محمد شيرازي راه بيفتند و از چنين افرادي، تهوّرات فوق العاده (كه به خلاف صفت شجاعت، مذموم است نه ممدوح) به منصه ي ظهور مي رسد. لذا وي در مقابل، تعريف و تمجيد هاي فراواني از اعضاي حزب خود (اغنام الله-گوسفندان خدا- يا بهائيان) هم نموده است تا موجب انفعال گشته و احساس رعب و تحسين را در علماء و درباريان برانگيزد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
195 . اين استنباط از آيه ي شريفه، جمع بين تفاسير شيعه و سنّي بوده و عملاً تثبيت نظريه ي سني در اولي الامر دانستن همه ي حكام است و قيد »عدل« مشكلي را حل نمي كند.
196 . همان، ص ص67-66.
197 . همان، ص ص68-67.
198 . همان، ص101.
199 . همان، ص ص66-65.
200 . از جمله روابط حسنه اي كه با امين السلطان صدر اعظم مقتدر ناصرالدين شاه داشتند (به خاطرات كلنل ماساگوفسكي وزير مختار روسيه در عهد مظفرالدين شاه مراجعه كنيد).
201 .با توجّه به تاريخ شهادت امام حسن عسكري عليه السّلام و آغاز امامت حضرت مهدي عليه السّلام كه سال260 ه .ق بود و تاريخ ادعاي باب ضلالت مآب كه 1260 ه .ق بود،فاصله ي آنها هزار سال مي شود كه وي هزار و دويست سال قيد كرده است.به نظر مي رسد علاوه بر بي قاعده شدن زبان فارسي و عربي،رياضيات و حتي جمع و تفريق نيز با ظهور باب و بهاء از قيد قواعد و قوانين رها شدند يا حسينعلي آن قدر آسماني بود كه نمي توانست مثل بچّه هاي زميني دو عدد را از هم كم كند!!؟
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نقش اسلام در بيداري ملّت

اسلام، ملّت و جوانهاي ما را بيدار كرد. اسلام، اوّلاً نشان داد كه اگر ملّت اراده كند روي پاي خود بايستد و امور خود را اصلاح كند، مي تواند؛ ثانياً چشم مردم را هم باز كرد تا بفهمند كساني كه بر سرنوشت كشور حاكمند، از مردم منقطع و جدايند. اين را مردم حس كردند و ديدند. كسي كه مي خواهد حكومت كند، يا بايد به مردم متّكي باشد، يا بايد به بيگانه متّكي باشد، يا بايد به زورگويي و شمشير خود متّكي باشد. آنها به مردم كه متّكي نبودند، به بيگانه متّكي بودند؛ بيگانه هم به آنها كمك مي كرد كه به زور و شمشير متّكي باشند. نظام اسلامي آمد و همه اين بساط را به هم زد. امروز نظام اسلامي و حكومت اسلامي به معناي واقعي كلمه متّكي به مردم و مباني اسلامي است. ما ادّعا نمي كنيم كه احكام اسلامي پياده شده است؛ نه، بسياري از احكام اسلامي، هنوز مانده است تا پياده شود؛ ليكن چه كسي مي تواند پياده كند؟ كسي كه مؤمن به اسلام و متّكي به مردم باشد. بنابراين، حركت، حركت درستي است.
بيانات در ديدار جمع كثيري از مردم قم ـ 19/10/79
حكومت حقيقت و عدالت،
سخن تازه ي انقلاب در جهان
در مورد اين انقلاب عظيم، به نظر من بايد يك نكته همواره مورد توجّه باشد و آن اين است كه اين انقلاب حرف نويي را در جهان بشريت مطرح كرد. سعي بر اين است كه اين حرف تازه و نو را كه در دنياي امروز كاملاً بديع و جديد است، از صحنه خارج كنند و ذهنهاي مردم، به خصوص جوانان را در همه عالم از اين مقوله منصرف نمايند. آن حرف نو اين بود كه انقلاب، عليه حكومتهاي مبتني بر ناپرهيزگاري و ظلم قيام كرد. قرنهاي متمادي در همه جاي عالم - چه در ايران و چه در نقاط ديگر - ما شاهد بوديم و امروز هم هستيم كه ملّتها عادت كرده اند حكومتهاي ناپرهيزگار و حكومتهايي را كه انواع و اقسام ظلم از آنها سر مي زند، مشروع بدانند و قبول كنند و تسليم آنها شوند؛ چه حكومتهاي موروثي كه هيچ مبناي اعتقادي و فكري ندارند و هيچ منطقي دنبال آنها نيست؛ چه حكومتهاي مبتني بر كودتا و زورگويي و قدرت نماييهاي نامشروع كه آن هم هيچ منطقي دنبالش نيست و چه حكومتهاي علي الظّاهر مبتني بر آراء مردم كه اوّلاً علي الباطن و في الحقيقه مبتني بر آراء و ميل و خواست مردم نيست و ثانياً آنهايي هم كه در آغاز ورودشان چنين خصوصيتي را دارند، از انواع و اقسام تجاوزها و ظلمها پرهيز نمي كنند. شما به صحنه عالم در دو قرن نوزدهم و بيستم نگاه كنيد و ببينيد چقدر ظلم و استعمار و نسل كشي و شايع كردن انواع و اقسام فسادها در ميان ملّتهاي گوناگون به چشم مي خورد. هميشه دست همين قدرتها پشت چنين كارهايي بوده است؛ همين قدرتهايي كه در كشورهاي خودشان احياناً ممكن است يك پوشش ظاهري موسوم به دموكراسي هم داشته باشند؛ اما دموكراسي همه چيز نيست و در آن، عدل - كه اساس حكومت صحيح است - وجود ندارد.
حكومت اسلامي و انقلاب اسلامي اين حرف نو را مطرح كرد كه حاكم و حكومت و قدرت سياسي بايد مبتني بر پرهيزگاري، عدالت و حقيقت باشد. قانون اساسي بر اين مبنا شكل گرفت. اين حادثه بسيار مهمي در عالم است. اين همان چيزي است كه سالهاي متمادي، از زمان «سيد جمال» به اين طرف، روشنفكران و نوآوران ديني درباره آن حرف مي زدند و آن را مي خواستند و آرزو مي كردند؛ و همين حرف زدن و مطلب نوشتن و شعار دادن، خواب قدرتمندان عالم را برمي آشفت و آنها را عصباني و وادار به عكس العمل مي كرد. شما ببينيد با روشنفكران اسلامي در همه مناطق اساسي اسلامي - اعم از مصر و هند و ايران و عراق و جاهاي ديگر - در طول اين صد سال، صدوپنجاه سال و دويست سال چه كردند.
استكبار و استعمار، هم به طور مستقيم و هم غيرمستقيم اعمال قدرت مي كردند. كسي مثل مرحوم آيه الله كاشاني را انگليسيها گرفتند و از ايران تبعيد كردند؛ يعني برايشان هيچ اهميتي نداشت كه در يك كشور ديگر اعمال قدرت كنند و يك نفر را بگيرند و او را به نقطه اي تبعيد كنند و يا به زندان بفرستند. همين طور در بسياري از مناطق ديگر به طور غيرمستقيم به وسيله ايادي و دست نشانده هاي خودشان - يعني قدرتهاي محلي كه منافع آنها را تأمين مي كردند - اعمال قدرت مي كردند. اينها از شعارهاي اسلامي، اين گونه مي ترسيدند. در حال حاضر اين شعارها به واقعيت تبديل شده است؛ يعني به يك انقلاب تبديل گرديده كه بلافاصله پشت سر آن هم حكومت اسلامي بر سر كار آمده است.
البته مثل بسياري از انقلابهاي ديگر، انتظار آنها اين بود كه اين انقلاب هم اگرچه با حول و قوّه دين شروع شده است، اما اهل دين آن را كنار بگذارند و بروند؛ كما اين كه در بسياري از نقاط عالم نيز همين اتّفاق افتاد. بسياري از اين نهضتهاي آزاديبخش و مبارزات ضدّ استعماري، به وسيله علما و اهل دين به وجود آمد؛ ليكن اهل دين بعد از آن كه يك مقدار جلو رفتند، اندكي قبل از پيروزي يا پس از آن، كنار كشيدند.
علل كنار رفتن آنها چه بود؟ انواع و اقسام عوامل وجود داشت. گاهي
ساده انديشي بود؛ گاهي از ميدان خارج شدن به زور بود؛ گاهي از ميدان خارج شدن با تبليغات دشمن بود - كه اينها را تمسخر مي كردند و مورد تهاجم قرار مي دادند - گاهي با سرگرم كردن اينها به مسائل گوناگون بود؛ كه ما نمونه اش را در الجزاير و بعضي از كشورهاي شمال آفريقا ديديم، كه حتّي حكومت ديني هم در آن جا تشكيل شد - مثل كشور تونس - اما بعد از اندك مدتي به خاطر اشتباهاتي كه مي شد، آن حكومتهاي ديني از هم پاشيد و يك عدّه از افرادي كه خودشان عامل استعمار در همان كشورها بودند، بر سر كار آمدند. در هند نيز همين طور شد؛ يعني رهبران مذهبي در وسط راه، كار را رها كردند. در مصر هم كم و بيش همين وضعيت پيش آمد؛ در عراق هم نظير اين وضعيت اتّفاق افتاد. اميدوار بودند كه در ايران هم اين گونه شود؛ حتّي يكي از همين كساني كه به بركت انقلاب وارد ميدان شده بود، ولي پرورش يافته فكر غربي بود، در همان اوايل انقلاب به امام توصيه كرد كه شما به قم برويد و مشغول كارهاي خودتان باشيد، ما هم در اين جا مملكت را اداره مي كنيم! آنها اين اميد را داشتند، اما نشد. ديدند عزم راسخ و كوه استواري پشت سر اين حركت وجود دارد؛ مردم هم رها نمي كنند و با معرفت و آگاهي آمده اند. طبعاً انواع و اقسام توطئه ها شروع شد، كه تا امروز هم ادامه دارد. بنابراين، اين حرف نو در دنيا رايج شد؛ اگرچه هجوم تبليغات هم از همه طرف شروع گرديد.
بيانات در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري ـ 27/11/79
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14