(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 14 آبان 1390- شماره 20066

شيخ طادي: دوست دارم «شكارچي شنبه دو» را بسازم اما كسي حمايت نمي كند
ساخت مستندي در باره ليبي
به بهانه اكران فيلم «يه حبه قند»
حكايت يك جدال 200 ساله
در حاشيه پخش مهجور سريال تلويزيوني «شوق پرواز»
ارزش «عباس بابايي» را جدي تر بگيريم
ترويج فرهنگ مصرف گرايي؛ چرا ؟



شيخ طادي: دوست دارم «شكارچي شنبه دو» را بسازم اما كسي حمايت نمي كند

كارگردان فيلم ضد صهيونيستي «شكارچي شنبه» با بيان اين كه اين فيلم مخاطب جهاني را هدف قرار داده، گفت: دوست دارم «شكارچي شنبه دو» را بسازم اما كسي از من حمايت نمي كند.
به گزارش فارس، پرويز شيخ طادي درمراسم تجليل از عوامل «شكارچي شنبه» در دانشگاه امام صادق (ع) تاكيد كرد: فيلم ؛ ما چراغ خاموش جلو رفت چون مزاحمت از خارج و داخل وجود داشت اما در جشنواره فيلم فجر در يك بخش جداگانه اكران شد . آنجا هم ما مورد آزار قرار گرفتيم و مدام پيغام مي آمد و در يك مقطعي كار بايكوت شد و «علي نصيريان» كه بازي فوق العاده اي داشت حتي در جشنواره كانديداي دريافت سيمرغ نيز نشد.
اين كارگردان در ادامه افزود: در مورد اكران هم خيلي اذيت شديم . قرار بود اكران در گروه خاص شود اما من ممانعت كردم و موسسه «جبرئيل» اكران فيلم را برعهده گرفت و بعد از دو سال مسئولين در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و در نهايت فيلم اكران شد.
شيخ طادي در ادامه توضيح داد: اعتقاد دارم اين فيلم براي افراد فرهيخته جامعه، اساتيد، دانشجويان و فرهيختگان مفيد است. كل افراد جامعه خوراك خاص خود را مي خواهند و من هم به سهم خود موشكم را هوا كردم.
در ادامه اين نشست يكي از حضار از شيخ طادي درباره اين كه در ساخت اين فيلم از احساسات خود هم استفاده كرديد سوال كرد كه وي در پاسخ، توضيح داد: چند بار تكرار كردم. سند همه وقايع موجود است و من ذره اي از احساساتم را وارد فيلم نكردم.
وي ادامه داد: بايد مردانه جنگيد اما خوب هم جنگيد.
در پايان اين مراسم تنديس شايستگي و شجاعت به «پرويز شيخ طادي» از طرف اساتيد دانشگاه امام صادق (ع) تقديم شد. قرار بود از«علي نصيريان» هم تقدير شود اما وي مشغول بازي در تئاتر در فرهنگسراي نياوران بود و تنديس اين بازيگر سينما هم به «پرويز شيخ طادي» اهدا شد.

 



ساخت مستندي در باره ليبي

محسن اسلام زاده كه هم اكنون در كشور ليبي به سر مي برد، از انقلاب ليبي فيلم مستند مي سازد.
«سليم غفوري» مدير مركز فرهنگي ميثاق گفت: در اين مستند به موضوع هايي چون بررسي چرايي وقوع انقلاب ليبي و قيام عليه قذافي، بررسي وضعيت اجتماعي، سياسي و اقتصادي مردم كه منجر به انقلاب شد و اين كه غربي ها در ليبي به دنبال چه چيزي هستند، پرداخته مي شود.
وي بيان داشت: محور كار اين مستند پرتره قذافي است و چگونگي رقم خوردن سرنوشت شوم «قذافي»را به تصوير مي كشد.
سليم غفوري اضافه كرد: گروه توليد تا يك ماه ديگر در ليبي به سر مي برند و پس از بازگشت به ايران كار تدوين و صداگذاري آغاز مي شود.
اين مستند به كارگرداني محسن اسلام زاده در مركز فرهنگي ميثاق ساخته مي شود و سعيد فرجي به عنوان عكاس و تصويربردار و مهدي خوش نژاد در سمت دستيار كارگردان با اسلام زاده همكاري مي كنند.

 



به بهانه اكران فيلم «يه حبه قند»
حكايت يك جدال 200 ساله

سعيد مستغاثي
بحث تقابل سنت و مدرنيته يا بهتر بگوييم سنت و تجدد تقريبا حدود 200 سال است كه در اين سرزمين رواج دارد. از همان زماني كه دراوايل دوران قاجار و سلطنت مظفرالدين شاه، اولين فراماسون ها عازم ايران شدند و در دربار شاه و مراكز قدرت جاي گرفتند و از همان زمان كه نخستين محصلان ايراني راهي فرنگ شدند و به جاي فراگيري علم و دانش براي استفاده درسرزمين خود، جذب سازمان هاي فراماسونري گرديده (تشكيلاتي مخوف برخاسته از قرون وسطي و جنگ هاي صليبي با ايدئولوژي صهيوني كه دين زدايي و عقايد شرك آميز و نژادپرستي و نوعي جهان وطني كه دستاوردش خيانت به آب و خاك و خانه و خانواده است را ترويج مي كند) و تنها ره آوردشان ازسفر فرنگ، خودباختگي در برابر فرهنگ و ارزش هاي غرب بود و هويت باختگي و فدا كردن همه ريشه هاي ملي و ديني و تمامي وابستگي هاي مذهبي و ميهني درپاي سرسپردگي و دل باختگي به بيگانه و خارجي آن چنان كه يكي از سردمداران اين حركت يعني سيد حسن تقي زاده كه هنوز هم مورد وثوق بسياري از شبه روشنفكران ما قرار دارد، جمله معروفي دارد كه در وابستگي به غرب بايستي از نوك پاتا فرق سر، فرنگي شويم!!
از همين جا بود كه متاسفانه طبقه روشنفكر ما كه در آن زمان به منورالفكر معروف بود، پاي به عرصه گذارد، يعني از دوران لژهاي ماسوني و انديشه و تفكر وابستگي و خودباختگي، نوعي روشنفكري بيمار متولد شد كه متاسفانه شاخ و برگ آن هنوز در مملكت ما وجود دارد. روشنفكري كه متاسفانه هميشه درعرصه دفاع از هويت و ريشه ها و ارزش هاي ديني و ملي غايب بوده و اگر در خوش بينانه ترين نگاه به دشمنان اين آب و خاك ياري نرسانده، اما درهمان بزنگاه درگوشه هاي سكوت خزيده است. روشنفكري كه هنوز به خود فروختگان پيشاني سفيدي مانند ميرزا حسين سپهسالار و ميرزا ملكم خان و امثال آنها مباهات مي نمايد و آنان را پدر معنوي خود مي خواند كه كوس رسوايي وطن فروشي شان همه زواياي تاريخ معاصر را در نورديده و حتي كارشناسان و مورخين و ناظران سياسي اروپايي و آمريكايي را به فغان آورده است.
اما در مقابل اين قشر عاريتي، همواره سنت و طبقه سنتي بوده كه متكي بر اعتقادات ديني و باورهاي مذهبي، درهر فراز وبزنگاه تاريخ معاصر از حيثيت و عزت و هويت دين و سرزمين اش دفاع كرده و در مقابل هر آنچه بيگانه و خارجي براي نابودي اين كشور به كار بست، ايستاد. اين همان فرهنگ و سنتي است كه با تكيه بر انديشه و باور اسلامي، بيش از 10 قرن، تمدن و فرهنگ اسلامي را برجهان زمان خود حاكم ساخت و به اعتراف مورخان اروپايي مانند جرج سارتون و ويل دورانت و... براساس علم و دانش و تمدن امروز جهان را پي ريخت. اين همان سنت و آييني است كه ايران را تبديل به پرشكوهترين تمدن دوران خود كرد.
تا حدي كه سفرنامه نويسان اروپايي مانند شاردن و تارونيه، ايران پرشكوه عصر صفوي را به رخ اروپاي تازه رهيده از قرون وسطي مي كشيدند. اما اگر سنت و فرهنگ ديني و اسلامي به ايران چنين كرد، تجديد و به اصطلاح تمدن غرب و مدرنيسم و روشنفكري ناشي از آن، نه تنها آن تمدن اسلامي را به اضمحلال كشيد بلكه ايران را به جايي رساند كه در زمان پهلوي به نوكري اخلاف دزدان دريايي در آمريكا و اروپا افتخار مي كرد و جيره خوار پست ترين فرقه هاي ضاله مانند بهاييت شد.
اما متأسفانه مورخين ماسون از لحظه ورود به اين آب و خاك، سعي كردند با وارونه نمايي تاريخ ايران، خادم جلوه دادن خائن ها و خائن نماياندن خادم ها، آنچه مي خواهند به خورد نسل جوان بدهند. از همين رو هرآنچه منفي و بد و ارتجاعي و واپس گرا و عقب مانده بود به سنت و فرهنگ ديني و اسلامي نسبت دادند و آنچه نشان از خوبي و پيشرفت و تكامل و به اصطلاح آوانگارديسم داشت را ناشي از تجدد و مدرنيته و روشنفكري معرفي كردند.
همپاي اين تجدد و مدرنيته، دانشگاه وارداتي، علوم انساني غربي را جانشين علوم انساني اسلامي كرد تا به تدريج مديريت جامعه در همه ابعاد سياسي و اقتصادي و فرهنگي و هنري و ... در اختيار تفكرات غربي مانند اومانيسم و سكولاريسم قرارگرفته و جامعه از وجود انديشه ديني زدوده شود. سينما به عنوان يكي از همين مظاهر تجدد و به اصطلاح تمدن وارد ايران شد و از نخستين آثارش، عناصر و نمادهاي همان تجدد وارداتي را كه هيچ سنخيتي با فرهنگ و ارزش هاي ديني و ملي ايران نداشت را درمقابل تفكر اسلامي و سنت هاي ديني ازطريق سينما به اذهان مردم القاء نمود.
در طول سالهايي كه سينماي ايران پا گرفت و توسعه يافت، همواره در فيلم هايي سعي شد تا به نحوي باورهاي ديني مورد هجمه قرارگرفته و به انحاء مختلف استهزاء شده و يا ناكارآمد جلوه داده شود. كمتر فيلمسازي مانند مرحوم علي حاتمي يافت شد كه سعي داشت به هرشكل در آثارش آن تجدد وارداتي را مورد انتقاد و بلكه اعتراض قرار داده و فرهنگ سنتي و ديني مردم ايران را به عنوان تمدن برتر به تصوير بكشد.
درسالهاي پس از انقلاب اگرچه مديريت ماسوني بر سينماي ايران از بين رفت و برخي سينماگران به ترويج آراء و انديشه هاي سنتي و ديني در اين عرصه پرداختند اما همچنان تفكر ماسوني در سينماي ايران باقي ماند. همان تفكري كه به تحقير و تفكيك سنت مي پرداخت و مدرنيته و تجدد را مانند بت هاي باستاني، ستايش مي كرد.
اما در فيلم «يه حبه قند» نگاه تازه اي به اين تقابل ديده مي شود. نگاهي كه خودباختگي تجددطلبان و شيفتگي كوركورانه سنت گريزان را به غرب باور دارد. نگرشي كه براي معدود افراد پايبند به فرهنگ سنتي و باورها و اعتقادات ديني و ملي، احترام قائل است. ديدگاهي كه به اصطلاح تمدن گرايان را بي ريشه و به قول جلال آل احمد هرهري مذهب جلوه مي دهد ولي درعين حال دستهاي سنت و فرهنگ سنتي را درمقابل نفوذ تجدد وارداتي بالا مي برد.
«يه حبه قند»، تسليم ناگزير باورهاي مذهبي و ملي در مقابل هجوم به اصطلاح مدرنيسم را مي پذيرد و اعتراف مي كند كه فرهنگ سنتي ما در برابر هجمه عظيم مظاهر مدرنيسم غرب، به حال احتضار افتاده و مانند دايي پير فيلم «يه حبه قند» منزوي است و با يك حبه قند مي ميرد و يا دچار فراموشي است و مانند خاله مسن خانواده، شمارش ركعت هاي نمازش را از ياد مي برد.
در «يه حبه قند» خودباختگي و فرهنگ تسليم و سازش موج مي زند. همه اعضاي يك خانواده سنتي (كه البته هر يك به نوعي مورد هجوم ارزش هاي غربي و متجددانه اعم از اينترنت و فوتبال و موبايل و امثال آن قرار گرفته اند و همين هجمه از آنها مشتي آدم بي هويت و بي ريشه ساخته كه حتي روحاني اش روضه و نماز ميت بلد نيست) در خانه پدري جمع شده اند تا تنها دختر باقيمانده خانواده را عروس كنند. البته نه براي يك داماد حي و حاضر در ايران بلكه غيابي و براي مردي كه مقيم خارج كشور است! درواقع آنها جشن گرفته اند تا ناموس خانواده (به معناي خانه، وطن و كشور) را به خارج از مملكت و نزد بيگانگان بفرستند و در اين ميان تنها دايي پير خانواده است كه به دليل افكار و باورهاي ديني و سنتي، مخالفت مي كند.
دايي پير خانواده به نشانه سمبل سنت گرايي و دفاع از ناموس و ايستادگي در مقابل بيگانه پرستي و خودباختگي مي ميرد و همه عزادارند اما زندگي يا بهتر بگوييم روند تسليم ادامه مي يابد و اين بار بدون تنها مانع و رادعي همچون دايي پير حتي مادر نيز با چشمي اشكبار به پيشكش دختر خانواده خدمت مرد پولدار خارج نشين رضايت مي دهد و در صحنه اي نمادين و بر سفره عزاي دايي پير، مانع از خاموش كردن زنگ مبارك باد گوشي موبايل دختر مي شود به معناي اينكه ناگزير از تسليم هست و به قول شاعر:
در كف شير نر خونخواره اي
جز زتسليم و رضا كو چاره اي
متأسفانه در نظر فيلمساز، تجدد و تمدن وارداتي همان شير نر خونخواره است كه بايستي فرهنگ و ارزش هاي سنتي و ملي و مذهبي را در پايش قرباني كرد و اين تفكر از آثار همان انديشه اي است كه گفتيم از 200 سال پيش طبقه روشنفكر بيمار را در اين مملكت به وجود آورد كه مي گفت و مي گويد: «بايستي از نوك پا تا فرق سر فرنگي شويم». اين همان تفكر هويت گريزي است كه فرهنگ ديني و ملي خويش باور ندارد و تحت تأثير القائات 200 ساله تفكر ماسوني، همه قدرت و عظمت را در تمدن غرب مي جويد و تمدن اسلامي را در آخر خط مي بيند كه يا بايستي استحاله پيدا كرده و يا از صحنه كنار رود.اما شگفت از حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي است كه گويا وظيفه تبليغ و اشاعه فرهنگ اسلامي داشته و دارد ولي متأسفانه با صرف هزينه يك و نيم ميليارد تومان، فيلمي توليد مي كند كه اساس همان فرهنگ را ناكار آمد، تاريخ مصرف گذشته و تمام شده در برابر مدرنيسم و تجدد غربي تصوير مي نمايد. پيش از اينها و در سال هايي قبل تر دوراني بر همين حوزه هنري گذشت كه كمتر نشاني از اسلام در آن به چشم مي خورد اما انتظار مي رفت در دوران مديريت جديد و تعهد ايشان نسبت به آرمان هاي انقلاب و امام راحل و مقام معظم رهبري، در اين حوزه اسلامي، چنين بيت المال سوزي و جفا به اعتماد مردم مسلمان رخ ندهد.
فيلمساز مدعي است كه با بناي يك خانه به سبك سنتي و پوشاندن لباس هاي محلي و به كارگيري لهجه محلي، سينماي ملي را به عرش رسانده و فرهنگ سنتي ايران را در اعلا درجه مطرح ساخته است اما بدون تعارف بايستي گفت كه اگر اين نمايش فرهنگ سنتي است كه امثال فرح ديبا كه خود بر سر تنور روستائيان به طور نمايشي نان مي چسباند و لباس محلي بر تن مي كرد و عشق آفتابه لگن و پارچه ترمه بود را بايستي ملكه سنت لقب مي دادند!!
متأسفانه نگاه فيلم «يه حبه قند» به سنت و فرهنگ سنتي مثل همان سنت گرايي جشن هنر شيراز، يك نگاه و نگرش توريستي و به اصطلاح كارت پستالي است. كافي است كه فقط مقايسه كنيد نمايش خانواده سنتي در فيلم «مادر» مرحوم علي حاتمي را با اين خانواده به اصطلاح سنتي كه در فيلم «يه حبه قند» به سبكسري و رفتارهاي كودكانه مشغولند. در آن فيلم، گرد آمدن خانواده به چه منظور بود و در اين فيلم به چه مقصود و منظور است؟ سرانجام آن فيلم به كجا رسيد و تا چه حد زيست به اصطلاح متجددانه و مدرن را در قبال زندگي سنتي ايراني- اسلامي، تحقير كرد و سرانجام اين فيلم به كجا ختم شد و چگونه مرگ سنت و تفكر و باورهاي ديني را يك جا اعلام كرد؟

 



در حاشيه پخش مهجور سريال تلويزيوني «شوق پرواز»
ارزش «عباس بابايي» را جدي تر بگيريم

آريا نيكرو
پس از پايان جنگ تحميلي و رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، تهديدي جدي متوجه كشورمان شد كه در هشدارهاي مقام معظم رهبري همواره از آن با نام «تهاجم فرهنگي» و «شبيخون فرهنگي» نام برده مي شد.
تهاجم فرهنگي حركتي مرموز، جذاب، چند لايه و برنامه ريزي شده بود كه تلاش مي كرد نسل جوان را كه شناخت و دركي درست از دفاع مقدس، فرهنگ ايثار و شهادت و سيره امام خميني (ره) را نداشت، نسبت به اين مسائل بدبين كند و از آنها افرادي بي اعتقاد و بد بين نسبت به مسئولان كشور و نظام بسازد. اين حركت تا امروز هم ادامه دارد و با تغيير شكل يافتن به «ناتوي فرهنگي» تبديل شده كه با شدت و حجم فراواني در جريان است و شاخصه هاي آن را در راه اندازي شبكه هاي ماهواره اي و توليد برنامه هايي
مي توان يافت كه از سويي سعي در زنده كردن چهره هاي از رده خارج سياسي دارند و از طرف ديگر با توليد مستندهايي جعلي در اصول انقلاب تشكيك ايجاد كند.
در سال هايي كه اغلب مسئولان فرهنگي در «خواب غفلت»
به سر مي بردند، قهرمان هاي پوشالي نسل جديد امريكايي همچون: «راكي» و «آرنولد» آرام آرام از راه شبكه نمايش زيرزميني ويدئويي وارد خانه هاي مردم مي شدند و ذهن جوانان را به اشغال خود درمي آوردند. اين محصولات فرهنگي با محصولات جانبي ديگري همچون: آدامس، تي شرت، كفش و... كم كم به استحاله نسل جوان پرداختند و ارزش هاي آنها را به كلي دگرگون كردند. در چنين شرايطي بود كه ديگر برخي آثار سينماي جنگ با اقبال مواجه نشد و عملا بسياري از فيلم هاي جنگي به آثاري كم فروش و بي مخاطب تبديل شدند و به مرور «فيلم هاي تلخ جنگي» كه نگاهي انتقادي به دفاع مقدس داشتند، به جريان غالب اين سينما تبديل شدند.
در تمامي اين سال ها دلسوزان فرهنگي همواره بر اين نكته تاكيد
مي كردند كه چاره و علاج مقابله با چنين فضايي، پناه بردن به فرهنگ دفاع مقدس و اسطوره هاي آن است.
در عرصه هنر افراد زيادي هستند كه در پيروي از اين تفكر كه «دوره سينماي دفاع مقدس به سر رسيده»، تنها راه نجات سينماي ايران و پر مخاطب شدن تلويزيون را ساخت فيلم ها و سريال هاي كمدي و سرگرم كننده مي دانند اما تجربه سال هاي ابتدايي دفاع مقدس و ساخت فيلم هاي خوش ساخت و موفقي همچون: كاني مانگا و عقاب ها ـ كه هنوز هم تماشاي آنها جذاب و هيجان انگيز است ـ نشان مي دهد سينماي دفاع مقدس هيچ گاه كهنه نخواهد شد و همچنان جذاب خواهد بود. اين ديدگاه اين روزها با پخش سريال «شوق پرواز» نيز به اثبات مي رسد. سريالي كه به همت «بنياد شهيد و امور ايثارگران» ساخته شده و در آن مقاطع مختلف زندگي شهيد عباس بابايي با جذابيت به تصوير كشيده شده است. نگاهي به نظرهاي مخاطبان اين سريال كه در سايت رسمي سريال« شوق پرواز »ثبت شده نشان مي دهد نسل جوان امروز و حتي آن دسته از جوان هايي كه از دهه 70 به بعد متولد شده و امروز در مرز 20 سالگي هستند، چنان مشتاق شناخت اين قهرمان ها هستند كه با تماشاي چند قسمت از اين سريال شيفته آن شده اند و زندگي اين قهرمان دفاع مقدس را با اشتياق دنبال مي كنند. قهرماني كه مسير زندگي اش بي شباهت به زندگي ساير جوانان اين كشور نبوده اما به واسطه انتخاب هاي درستش به تعالي و پيشرفت رسيده است.
شوق پرواز ثابت مي كند كه «عباس بابايي» مي تواند قهرمان محبوب نسل جوان باشد و اگربرخي از اين نسل
بي خود و بي جهت به پهلوان پنبه هاي غربي و قهرمان هاي تخيلي شرقي همچون: آرنولد و جومونگ دل بسته، علت آن چيزي جز كم كاري مسئولان فرهنگي نبوده است اما با كمال تاسف اين نمونه خوب و متعالي آن قدر «ضعيف» عرضه مي شود كه تنها موفق به جذب حداقلي از مخاطبان سيما مي شود. سريال شوق پرواز ، فقط روزهاي جمعه ساعت 22 از شبكه يك سيما پخش مي شود. اين مقطع زماني از آن جهت نامناسب است كه اغلب مردم در چنين ساعتي از جمعه يا ميهماني هستند و يا سفر. ضمن آنكه ساعت در نظر گرفته شده براي تكرار پخش اين سريال ـ 30/15 روز شنبه ـ نيز زماني است كه احتمالا بسياري از مخاطبان يا در مسير محل كار به خانه هستند و يا در خارج از منزل به سر مي برند.
عرضه نامناسب تاكنون لطمه زيادي به سريال «شوق پرواز» زده است. منهاي سايت اينترنتي سريال، تلويزيون هيچ اقدام جدي و علمي در جهت تبليغ مستقيم يا غير مستقيم اين سريال نمي كند و ميزان تيزرهايي هم كه براي معرفي اين سريال پخش مي شود، در حداقل است. وقتي سريال «جواهري در قصر» پخش شد، مسوولان تلويزيون براي معرفي هرچه بهتر جنبه هاي زندگي يك آشپز كره اي، گروهي را روانه كره جنوبي كردند تا از دكورها و فضاي ساخت اين سريال گزارش بگيرند اما عجيب است كه 10 قسمت از پخش سريال گذشته و گزارشي از محله زندگي عباس بابايي، نظر مردم محله درباره اين سريال، نظر چهره هاي شاخص قزوين درخصوص اين سريال و... پخش نشده است.
هنوز 14 قسمت از پخش سريال شوق پرواز باقي مانده است.
قسمت هاي آينده سريال به رويدادهايي خواهد پرداخت كه همزمان با وقوع انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در زندگي اين شهيد بزرگوار رخ داده است. فرصت خوبي است تا مسوولان تلويزيون با اختصاص چند نوبت تكرار به پخش اين سريال و نيز تبليغات موثر، هدفمند و غير كليشه اي فضايي را فراهم كنند تا «شوق پرواز» هم بسيار كلان ديده شود.

 



ترويج فرهنگ مصرف گرايي؛ چرا ؟

مصطفي انصافي
انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري امام خميني(ره)، صرفا انقلابي سياسي به منظور ايجاد تغيير در هيئت سياسي و اجرايي كشور نبود، بلكه انقلابي ژرف و تحولي فرهنگي بود كه سراسر زندگي روزمره ايرانيان مسلمان را دگرگون نمود و باعث ايجاد سبك زندگي اسلامي شد. از اين رو فرهنگ اسلامي در تمام عرصه هاي اجتماعي رسوخ نمود و روابط انسان ها را با يكديگر تنظيم و به سامان نمود. انقلاب كبير اسلامي نه فقط تغييري در رژيم سياسي بلكه تغييري محسوس در فرهنگ ايرانيان به وجود آورد طوري كه ما شاهد تغييرات از سطوح خرد و جزيي مثل تغيير نام كوچه ها، ميادين و خيابان ها و مزين نمودن آنها با نام شهدا جنگ تحميلي تا عرصه هاي كلاني چون تغيير كاربرد نهادها و سازمان هاي اجرايي، سياسي و فرهنگي كشور بوديم.
در اين بين صداوسيما و به تبع آن تلويزيون به عنوان يكي از اركان فرهنگ سازي در كشور با تحولاتي همراه بود. پيش از وقوع انقلاب كبير اسلامي، تلويزيون مركز اشاعه فرهنگ مبتذل غربي و فساد و فحشا بود. اين رسانه ركن اساسي تقليد از سبك زندگي و فرهنگ غربي بود و درصدد بود تا اين فرهنگ را با دوبله و پخش سريال ها و فيلم هاي سينماي غربي و تقليدي مبتذل تر از شوها و ترانه سرايي ها به سبك و سياق فرهنگ غربي، به جامعه مسلمان ايران حقنه نمايد. از اين رو اين رسانه در دوران پيش از وقوع انقلاب اسلامي نه ابزاري براي آموزش و تعالي نفس انسان بلكه ابزاري براي انقياد و استثمار فرهنگي شده بود و با بازتوليد و پخش برنامه هايي كه هيچ ربط و نسبتي با فرهنگ بومي ما نداشتند سعي در بازتوليد فرهنگ غربي در جامعه اسلامي مي نمود.
بعد از وقوع انقلاب شكوهمند اسلامي، آموزه هاي اسلامي به واسطه رهنمودهاي پير جماران، امام خميني(ره) در جامعه جريان يافت و نه تنها ظواهر و صورت جامعه دگرگون شد بلكه ماهيت و طبيعت نهادهاي سازنده جامعه نيز قلب و دگرگون شدند.
از آنجا كه انقلاب اسلامي به منظور تحقق آرزوي ديرينه ايرانيان به جهت نيل به حكومت اسلامي و نيل به تعالي به وقوع پيوسته بود تلويزيون نيز بايد ابزاري براي آشنايي هر چه بيشتر مردمان جامعه با اسلام ناب محمدي(ص) راه هاي رسيدن به كمال و تعالي باشد. از اين رو بود كه امام امت از تلويزيون به عنوان دانشگاهي عمومي ياد مي كردند.
رسانه ملي، بعد از انقلاب اسلامي به منظور تحقق اين رهنمودها فعاليت خود را آغاز نمود و به رغم كاستي هاي فزاينده كه به خاطر فقدان امكانات پيشرفته و كارشناسان زبده داشت، توانست در ميان افكار عمومي جامعه جايگاه ويژه اي براي خود دست و پا كند و در جهت گيري هاي فكري مردم موثر واقع شود. اين رسانه بعد از وقوع انقلاب اسلامي با همه توان خود كوشيد تا مردم جامعه را در عين سرگرم سازي و پر كردن اوقات فراغت با آموزه هاي ديني و فرهنگ اسلامي هرچه بيشتر آشنا نمايد، اسلام ناب را معرفي و خرافات را بزدايد و راه انحرافات را با روشنگري سد نمايد. از اين رو كارنامه نسبتا روشن و موفقي را براي خود رقم زده. ولي با تمام اين اوصاف، در چند سال اخير شاهد پخش برنامه هايي با ماهيت تجمل گرايي و مصرف گرايي هر چه بيشتر در تلويزيون هستيم كه با تزريق روح مصرف گرايي عامل ايجاد اغتشاشات فكري و فرهنگي در بين مخاطبان خود هستند.
در چند سال اخير به دليل و به دنبال رفاه نسبي، صداوسيما دست به توليد برنامه هايي زد كه به لحاظ بصري بسيار خوش آب و رنگ و جذاب اند ولي در عين حال اين برنامه ها روحيه مصرف گرايي و تمايل به تجمل گرايي را در مخاطب افزايش مي دهند.
در اين برنامه ها كه اكثر مخاطبان آن بانوان خانه دار هستند شاهد اشاعه و ترويج فرهنگ مصرف گرايي هستيم. يكي از بخش هاي دائمي اين چنين برنامه هايي، بخش آشپزي آنهاست كه در آنها با آشپزخانه هاي آن چناني و غذاهايي مواجه مي شويم كه تهيه مواد اوليه آنها براي قشر تنگ دست كه هيچ، حتي براي قشر متوسط جامعه نيز دشوار است. تصاوير سفرهاي پرزرق و برق و غذاهاي گرانقيمت آفت هر روزه اين چنين برنامه هايي است.
گذشته از اين، رواج تبليغات كالاها در هنگامه پخش اين برنامه ها و يا استفاده تبليغاتي از آنها در برنامه هاي آشپزي تبديل به يك معضل شده طوري كه گاه مخاطب احساس مي كند اصل برنامه تبليغات براي اين كالاهاست و آشپزي و ديگر قسمت ها صرفا براي خالي نماندن عريضه است و بهانه اي بيش نيست.
متاسفانه تجمل گرايي در برنامه هاي رسانه ملي يك واقعيت است. و اين به هيچ وجه مورد قبول مردم جامعه ما نيست. ما هر روزه در اين رسانه شاهد رژه بازيگران زن و مرد شيك پوش و بزك كرده هستيم كه سوار بر اتومبيل هاي گران قيمت در حال پرسه زني در شهر هستند. ماهيت رسانه ملي را فرسنگ ها از آن چه امام امت مدنظر داشت دور مي كند. سهم بالاي نمايش گروه مرفه جامعه در رسانه ملي موجب شده است كه مخاطباتي كه از قشر و گروه هاي متوسط و رو به پايين درآمدي هستند، احساس فقر بيشتري داشته باشند و اين احساس مشكلات اساسي براي زندگي اشخاص و جامعه به وجود بياورد. الگوي مصرفي كه در برخي از برنامه هاي رسانه ملي تبليغ و اشاعه داده مي شود، الگوي مصرف اسلامي نيست و در واقع باز توليد يا همان الگوي مصرف غربي است. از اين روست كه ما شاهد تبليغات كالاهاي خارجي غيرضروري و تجملاتي در شبكه هاي صدا و سيما هستيم. الگوي مصرفي كه در تبليغات هاي رسانه ملي تبديل به مرجع شده، الگوي مصرف قشر قليل ثروتمند و مرفه جامعه است كه اصلا شايد مخاطب برنامه هاي اين رسانه نباشند.
سبك زندگي خانواده هاي ايراني امروزه بيش از هر زمان ديگري متاثر از رسانه ها شده، با توجه به نبودن شبكه هاي خصوصي، رسانه ملي بيشترين تاثيرگذاري را در شكل گيري اذهان مخاطبات ايراني و سبك زندگي آنان دارد. متاسفانه شيوه هاي تبليغات تلويزيوني در ايران تفاوت ساختاري با شيوه هاي تبليغاتي غربي ندارد و كپي برداري ناشيانه اي از تبليغات به سبك غربي مي باشد.
امام خميني(ره) در جمله اي كوتاه وارزشمند، رسالت صدا و سيما را بدين صورت بيان كرده است كه: صدا و سيما بايد دانشگاهي عمومي براي هدايت و تربيت مردم باشد؛ يعني دانشگاهي كه در سطح كشور گسترده است و بايد به اندازه اي كه مي شود، از آن استفاده كرد. امام خميني(ره) همچنين در ديدار با جمعي از كاركنان صدا و سيما در سال 58 فرمودند:« تلويزيون از همه رسانه هايي كه وجود دارد حساس تر است. تلويزيون مي تواند يك مملكت را اصلاح كند و در عين حال به فساد بكشد. تبليغات تلويزيون مي تواند از راه سمع مردم را با تربيت كند يا تربيت ايشان را منهدم نمايد.» و اين نشانگر تاكيد و توجه به رسانه از جانب امام امت بود.
مقام معظم رهبري نيز در توضيح دانشگاه بودن صدا و سيما بيان كرده اند: «صدا و سيما، مدرسه اي عمومي براي همه قشرها در سراسر كشور است. برداشت ما از صدا و سيما اين است كه آن را دانشگاهي براي تدريس اصول اسلامي- انقلابي بدانيم. امام كه فرمودند صدا و سيما دانشگاه است، در دانشگاه چيزي تدريس مي شود؛ در اين دانشگاه چه چيزي مي خواهد تدريس شود؟ آنچه در اين دانشگاه تدريس مي شود، عبارت از پيام ها، پايه ها، مفاهيم و درس هاي اسلام ناب و اسلام انقلابي و اسلام واقعي است. اين، آن چيزي است كه در صدا و سيما ايده آل است.»
تعهد اوليه اين رسانه ملي اين بود كه نقش يك دانشگاه بسيط را ايفا كند و در عمل اين آرمان هنوز تحقق نيافته و براي به كرسي نشاندن آن بايد برنامه ريزي دقيقي داشت تا كسب درآمد عامل پوچ و بي هويت شدن برنامه هاي رسانه ملي نگردد. اين امر نيازمند مهندسي فرهنگي منسجم است و نبايد از اين بيشتر امكانات صدا و سيما در خدمت رقابت هاي پيامكي برخي از مجريان برنامه هاي خاص ضايع شود. اين امر نيازمند نيازسنجي مخاطبان امروز جامعه است، اينكه چه اقشاري مخاطبان پايه اي و اساسي رسانه ملي اند و با توجه به زمينه اجتماعي شان نيازمند چه برنامه و سرگرمي هستند تا در حين سرگرم سازي مخاطبان بتوان از امكانات اين رسانه در جهت اشاعه اسلام ناب و آشناسازي مخاطبان با فرهنگ بومي و خودي استفاده كرد. در اين صورت رسانه ملي مي تواند همه اقشار را پوشش دهد و مخاطبان خود را در قبال برنامه هايي كه از طريق ماهواره و از بيرون از مرزها تهيه مي شوند واكسينه نمايد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14