(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 12 آذر 1390- شماره 20088

تجسد پي درپي خداوند در هيأت باب و بهاء!!؟
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب وابستگي ها را قطع كرد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تجسد پي درپي خداوند در هيأت باب و بهاء!!؟

در واقع بهائيان، حسينعلي نوري تاكري مازندراني را نه «من يظه ره الله» بلكه «ظهورالله» دانسته و به همين جهت همه ي انبياء و شرايع را در ذيل او شمرده اند. چنان كه عباس افندي فرزند مذكّر مذكور، همانند اسماعيليان كه از واژه ي «دور» و «كور» براي آراي ابداعي خود بهره مي برند، چنين مي گويد: « در هر دوري اوصياء و اصفياء دوازده نفر بودند: در ايام حضرت يعقوب دوازده پسر بودند و در ايام حضرت موسي دوازده نقيب رؤساي اسباط بودند و در ايام حضرت مسيح دوازده حواري بودند و در ايام حضرت محمّد(ص) دوازده امام بودند ولكن در اين ظهور اعظم بيست و چهار نفر هستند، دو برابر جميع. زيرا عظمت اين ظهور چنين اقتضا نمايد!416»
به وصيّت او، شوقي افندي نوه ي دختري اش نخستين از24 نفر وليّ امرالله شمرده مي شد كه خوشبختانه مخنّث و عقيم بود و به خواست خدا، پيشگويي عبدالبهاء كذب درآمد، بدون حضور بيست و سه نفر بعدي، بيت العدل اعظم در حيفاي اسرائيل را در رأس نظم اداري بهائيّت ابداع نمود417 كه در حال حاضردوسوم اعضاي آن (رهبران بهائي كه به زعم ايشان ملهم به الهام الهي اند) يعني شش نفر از 9نفر آن ها آمريكايي اند كه مديريّت زندگي و اعمال همه ي بهائيان جهان را در دست تدبير و رياست خويش دارند!
شايد خواننده ي محترم گمان كند كه اگر شوقي افندي (وليّ امرالله اوّل)عقيم نبود و زاد و ولد مي كرد و بيست و سه نفر از نسل وي پديد مي آمدند و ديگر نيازي به بيت العدل نبود، در آن صورت پس از نفر بيست و چهارم مردم از نقشه ها و رهبران بهائي رها گرديده و به نور اسلام هدايت مي شدند! اما آن ها علي رغم ابراز پايان دوره ي نبوت با پيامبر اكرم(ص)، مي گويند كه دوره ي ظهور الهي تمامت ندارد و به قول علي محمد شيرازي:«الي ما لا نهايه حقيقت طالع و غارب مي گردد، از براي او بدئي و نهايتي نبوده و نيست!418»
به نظرحسينعلي نوري و پيروانش، در تسلسل ظهور الهي و پيدايش پي در پي مظاهر الهي، هريك نسبت به مظهر قبل، از الهامات الهي بيش تري برخوردارند و معيارهاي نوين روحاني و اجتماعي را ارائه مي كنند كه عالم گير و جهاني است و اين ظهور پي در پي خدا از سنن و ضروريّات عالم وجود است و تا پايان جهان ادامه مي يابد419! اين سخن به منزله ي نفي ختم نبوت و انقطاع وحي و نقيض اقرار به ختم نبوت است. زيرا ظهور خدا يعني ادامه ي رابطه ي وحياني خدا با انسان ها.
آن ها معتقدند كه:« هرچه كه از دهان وي (مظهر خدا- به زعم ايشان، باب و بهاء و عبدالبهاء و امثالهم) خارج مي شود، حيات بخش بدن هاست... هرآنچه در زمين مشاهده مي كنيد، آشكار شده كه به امر عالي متعالي محكم بديع اوست... و اين اسم بر هرچه كه موجود است نورافكني كرده و با اسباب ملك (پادشاهي؟) صنايع از او آشكار مي شوند... هرچه كه مي بينيد از ظهور يافتن هاي صنايع جديد، همه ي آن ها از اين اسم آشكار مي شوند و به زودي پس از اين چيزهايي آشكار مي شود كه شما آن را نشنيده ايد... به درستي كه هر حرفي كه از دهان خدا جاري شود (!) همانا آن مادر همه ي حروفات (كذا) است و همچنين هر كلمه اي آشكار مي شود از معدن اين امر، همانا آن امّ الكلمات است...420»
بنابراين، نظر حضرات بهائيان اين است كه تمام علوم، فن آوري ها، نظام هاي اجتماعي (سياسي،اقتصادي، آموزشي، تربيتي، بهداشتي، ديني و غيره)، نهادها و مؤسّسات، نظام هاي اخلاقي و خلاصه فرهنگ و تمدن جوامع بشري اولاً رو به جهاني شدن (محو هرگونه قوميّت و ملّيت و دين مداري غير متكثّر و غير متساهل) پيش مي رود كه صلح جهاني هم با آن تأمين خواهد شد؛ ثانياً همه ي اين پيشرفت ها نيز با ظهور پي در پي خدا و تجسّد او در هيأت باب و بهاء و عبدالبهاء و امثالهم صورت مي گيرد! (اين سخن مهمل، نزديكي قابل تأمّلي با فلسفه ي تخيّلي هگل/1770-1831م/ دارد! و شايد متأثر از آن باشد.)؛ ثالثاً اين ظهورها نهايتي ندارند و به همين جهت، راه براي پيدايش مدعيان جديد و آئين هاي مترقي تر از بهائيان هم باز است. (در باغ وحش آئين هاي ساختگي، عرفان هاي نوظهور امروز هم مي توانند از اين ادعا استفاده كنند!) نتيجه اين كه در آينده هركه دلش بخواهد يا هرگاه شياطين استعمارگر اراده كنند، ممكن است مدّعي «اناالله» و «اناالحق» ديگري ظاهر شود و مردم هم بايد تصديق كنند كه او حق است، به خصوص اگر مدرسه نرفته و بي سواد يا كم سواد باشد و اگر مجرم، قاتل، تروريست، مرتبط با بيگانگان، تبعيدي، زنداني و غيره باشد كه دليل مضاعفي بر حقّانيت وي خواهد بود! و مي تواند خود را به عنوان مظهر الهي مظلوم عصرش- عصر تحقق مواعيد الهيّه- موعود جميع كتب آسماني و مقصود امم و سلطان جلال بخواند كه در نزد يهوديان «ربّ الجنود»، و در نزد مسيحيان «رجعت مسيح در جلال و بهاء ربّ سماوي»، و در نزد مسلمين «نبأ عظيم421» و در نزد بودائيان «مئيترا بودا» و در نزد هندوها «تجسّد جديد كريشنا» و در نزد زردشتيان ظهور «شاه بهرام» محسوب مي شود422!!
خواننده ي محترم كافي است توجه كند كه در ايران و جهان، بهائيّت(باب، بهاء، عبدالبهاء و پيروانشان) منشأ كدام تمدن و پيشرفت و ترقي بوده اند؟! كشف حجاب و بي حجابي؟ روابط آزاد جنس هاي مخالف نامحرم و كاهش غيرت و تعصب خانوادگي و ديني و افزايش فساد و فحشاء؟! افزايش و رواج رباخواري، شراب خواري، قماربازي و هرزگي؟ پذيرش نفوذ و سلطه ي غربي ها به خصوص انگليس و آمريكا؟ غارت نفت و ساير ثروت هاي خدادادي توسط آن ها و تبديل ايران به بازار مصرف شركت ها و كارخانجاتشان و رواج انواع فسادهاي اقتصادي؟ سركوب استعدادها و تمايلات ديندارانه و استقلال طلبانه و آزادي خواهانه و ضد استعماري جوانان و ساير مردم ايران؟ پيدايش سازمان مخوف و جنايتكار و ضد ملّي ساواك؟ ايجاد وابستگي ايران به غرب خصوصاً ايالات متحده در همه چيز به ويژه در كشاورزي و صنعت و افزايش جمعيت شهري و تورم و فقر روزافزون؟ ايجاد نظام سياسي ديكتاتوري ارتش سالار پهلوي و محو همه ي نتايج مثبت نهضت مشروطه؟ نفوذ و سلطه ي صهيونيسم و سازمان جهاني فراماسونري در ايران و حذف رجال ملّي بزرگ از اميركبير تا شهيد رجائي؟ زمينه سازي براي بي ديني (سكولاريسم) و الحاد كمونيستي و تبعات تروريستي آن؟ و... در آن دوره كدام پيشرفت و مدنيّت در ايران، كه تا پيروزي انقلاب اسلامي كاملاً و تقريباً ششدانگ در اختيار بهائيان بود، رخ داد؟ با اين كه حضور آن ها در ايران به حدود167سال(2010-1844) مي رسد! در تركمنستان كه مشرق الاذكار ايشان در مركز آن است چه كرده اند؟ در عراق و فلسطين چه؟ در آفريقا چه ثمري داشته اند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
416 عبدالبهاء، مفاوضات، ص45.
417 . بنابه تصريح عبدالبهاء، بايد ولي امرالله هر زمان در رأس بيت العدل قرار داشته باشد تا بيت العدل مشروعيت پيدا كند و بر اين اساس تمام اقدامات و تدابير و دستورات بيت العدل پس از مرگ شوقي افندي تاكنون نامشروع است.
418 شوقي افندي، دوربهائي، لانگنهاين، لجنه ي نشر آثار امري،1988م، ترجمه ي لجنه ي ملي ترجمه ي آثار امري ايران.
419 ر-ك: منتخباتي از آثار، شماره106، ص ص138و139. و شماره ي78، ص102.و: حسينعلي نوري، مجموعه ي آثار قلم اعلي/ كتاب هفت وادي، طهران، مؤسسه ي ملي مطبوعات امري،121بديع، ج3، ص98.و: دور بهائي،ص37.
420 منتخباتي از آثار، شماره ي 74،ص ص97و99. چون حسينعلي و عباس مذكور فارسي و عربي را خوب بلد نبودند، به جاي »حروف« كه جمع »حرف« است، »حروفات« مي گفتند و »ام الكلمات« را نيز در مقابل تعبير قرآني »امّ الكتاب« جعل كردند!!
421 بنابه روايات شيعي، علي بن ابي طالب عليه السلام نبأ عظيم (سوره ي نبأ آيه ي اول) است كه ظاهراً اين مقام هم توسط درويش حسينعلي نوري مصادره شده است!!
422 ر-ك: كتاب قرن بديع، جلد2،ص ص22-16.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب وابستگي ها را قطع كرد

واقعيتهاي تلخ ايران قبل از پيروزي انقلاب
هر ملتي به تناسب موقعيت و هدفها و همّتهاي بلند يا كوتاهي كه دارد، در اين جنگ به نحوي درگير مي شود. شما ملّت ما را درنظر بگيريد! ما ملتي هستيم كه حدّاقل از اوايل قرن گذشته ي ميلادي - يعني از صد سال پيش به اين طرف - سياستها و اداره ي امورمان تحت تأثير خواست و اراده ي قدرتهاي بيرون از مرزهاي ما قرار گرفته بود. البته قبل از آن هم به نحو ديگري بود؛ اما از حدود صدوبيست سال پيش، اداره ي اين كشور و همه ي دستگاههايي كه در پيشرفت كارهاي اين كشور نقش داشتند، به طور مشخّص و واضح تحت تأثير سياستهايي قرار گرفتند كه در بيرون از اين مرزها تعريف مي شد و منافعي براي آنها درنظر گرفته مي شد و آنها دنبال منافع خودشان مي آمدند و از شاه يا از وزرا و نمايندگان مجلسها و ديگران استفاده مي كردند. اين، يك بخش از واقعيّتهاي جامعه ي ما قبل از پيروزي انقلاب؛ يعني بخش وابستگي و در اختيار بيگانگان قرارداشتن عمده ي منابع انساني و مادّي ماست.
البته يك بخش ديگر از واقعيّتهاي جامعه ي ما قبل از پيروزي انقلاب، ريشه ي قديم تري دارد و آن مسأله ي حاكميت استبداد و اشرافيّت بر اين كشور بود. قرنهاي متمادي كساني بر اين ملّت با اين فرهنگ و سابقه و استعداد، حكومت مي كردند كه مملكت را متعلّق به خودشان مي دانستند؛ يعني مثل اربابي كه يك مزرعه يا يك ده يا يك ملك دارد و يك عدّه هم در آن مشغول كار و زندگي هستند. مسأله ي او، مسأله ي آن مردم نيست، بلكه مسأله ي خودش است. ملك، ملك اوست، درآمدهايي دارد، طبعاً زحماتي هم دارد، براي آن مردم بايد زحماتي هم بكشد؛ مثلاً يك وقت بايستي پزشكي را خبر كند تا بيايد، يا اگر ديني باشند، مسأله گويي را خبر كند تا برايشان مسأله بگويد، يا مسجدي برايشان بسازد و يا چشمه اي برايشان راه بيندازد. اصلاً رابطه دستگاههاي حكومتي با مردم چنين رابطه اي بوده است. مردم مطلقاً به عنوان صاحبان اصلي كشور مطرح نبودند. در اين ملك بزرگ، ناصرالدّين شاهي حكومت مي كرده كه همه ي آحاد اين مردم را نوكران خود مي دانسته؛ اعم از نوكران رسمي اش، از صدراعظم گرفته تا وزرا و درباريان و آحاد مردم كه رعيتش بودند و بايد روي اين ملك كار مي كردند؛ يعني چيزي خودشان مي خوردند و منافع اين حكومت هم محفوظ مي شد. قرنهاي متمادي سياست و ذهنيّت حاكم بر كلّ كشور اين بوده است و ملّت نقشي نداشت.
خوب؛ اين انقلاب به وجود آمده و در هر دو جنبه، كارهاي قاطعانه و اساسي انجام داده است. در زمينه ي بخش دوم، آن طبقه ي اشراف و حاكمان و مالكان و صاحبان كشور را به كلّي قلع و قمع كرده است. امروز در اين كشور كسي وجود ندارد كه حتّي به ذهنش بگذرد كه من صاحب و مالك اين كشورم. مالك اين كشور، مردم هستند. هر كسي براي اين كه بتواند قدرتي داشته باشد - اگر اهل قدرت طلبي است - و وظيفه اي را در مسندي انجام دهد - اگر اهل انجام وظيفه است - شرطش اين است كه مردم او را بخواهند، با مردم رابطه ي خوب داشته باشد و رعايت مصالح مردم را بكند يا تظاهر كند كه مي كند؛ يعني درحقيقت همه مجبورند مالكيت مردم را بر اين كشور به رسميت بشناسند. انقلاب ما اين است.
در آن بخش دوم، انقلاب همه ي وابستگي هاي رسمي كشور را نسبت به دستگاههاي بيرون از اين مرز قطع كرد. اين كه مي گوييم وابستگي ها را قطع كرد، مي دانيم كه وابستگي اقتصادي يا وابستگي فرهنگي به اين آساني قطع نمي شود. اما نماي بيروني همه ي اين وابستگي ها، وابستگي سياسي است و با انقلاب اسلامي، حرف شنوي و تملّق گفتن و رعايت مصالح مراكز قدرت جهاني را كردن، به كلّي از بين رفت. اين ملّت آرمانها، اهداف، ايده ها و آرزوهايي دارد كه مي خواهد محقّق كند؛ ملاحظه ي قدرت يا سلطه ي جهاني را هم نمي كند و مقصدش در درجه ي اوّل اين است كه اهداف بزرگ و بلند مدّت كشور و ملّت را تحقّق بخشد. اين اهداف به اعتباري در كلمه ي دين و به اعتبار ديگري در كلمات دين و آزادي و رفاه و امنيت و نظاير آن خلاصه مي شود.
بيانات در ديدار مديران صدا و سيما ـ 14/11/81
قاجاريه ي فاسد، پهلوي فاسدتر
وقتي پهلويها سر كار آمدند، يكي از همّتهاي مهمّ خود را تخريب قاجاريه قرار دادند. قاجاريه خيلي بد بودند، اما نه به بدي پهلويها! آنها هم مستبد و وابسته و فاسد بودند، اما پهلويها به مراتب از آنها بدتر بودند. بين آنها هم باكفايت و بي كفايت بود، بين اينها هم باكفايت و بي كفايت بود؛ يعني نمي شود مقايسه كرد. يقيناً خيلي از كارهايي كه آنها در گذشته كرده بودند، از كارهايي كه اينها كرده بودند يا نسبت به زمان بهتر بود و يا در همان حدها بود. اما اينها سالهاي متمادي وقت صرف كردند براي اين كه آنها را به كلّي ضايع كنند و خودشان را حق جلوه دهند.
ما يك رژيم بي كفايت، فاسد، وابسته، بي دين، سوءاستفاده چي و خودخواه و داراي ديگر مميّزات زشت را بركنار كرده ايم؛ ولي به مردم معرفي نمي كنيم كه اينها چه كار كردند. بي كفايتي آنها يك كتاب است. وابستگي آنها يك كتاب است. فسادهاي اخلاقي و شهوانيشان يك كتاب است. فسادهاي اقتصاديشان يك كتاب است. هر كدام از اين بخشها يك فصل مشبعي است. خوب؛ اينها بايد به نسل جوان داده شود تا آنها ديگر جرأت نكنند نقاط منفي و تاريك خودشان را پنهان سازند و يك تاريخ مجعول و غلط را خلق نمايند و به ذهن جوان ناآشناي ما منتقل كنند.
بيانات در ديدار مديران صدا و سيما ـ 14/11/81
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14