(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 13 آذر 1390- شماره 20089

روايت تعاليم بابيان توسط ادوارد براون
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انديشه ي ماندگار بيداري اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




روايت تعاليم بابيان توسط ادوارد براون

اينك گزارش ديدار ادوارد براون، مستشرق معروف انگليسي و از رفقاي صميمي بابيان ازلي و بهائي و مقتداي روشنفكران غرب زده اي چون سيد حسن تقي زاده، با حسينعلي نوري خداي عصرالحادرا به قلم خودش و پس از آن نقل قول بهائيان را به شما عرضه مي كنيم:
1- ادوارد براون كه به زبان گفتاري و نوشتاري فارسي كاملاً مسلط بود، در 26رجب تا14 شعبان1307هـ.ق در شهر ماغوساي قبرس با ميرزا يحيي نوري صبح ازل ديدار و معاشرت و گفت وگو نمود تا تاريخ و تعاليم بابيه به روايت ازليان را تدوين كند و پس از آن براي گفت و گو با برادر وي (ميرزابهاء) به شهر و جلگه ي عكّا در فلسطين وارد شد و تصريح مي كند كه در شهري كه ميرزا بهاء همواره در نوشته هايش آن را «اخرب البلاد» (ويران ترين سرزمين ها) مي خواند، منتظر ديدن اين همه طراوت و نضارت نبود. وي در22شعبان1307 هـ.ق
(يعني همزمان باتبعيدآقانجفي به تهران واندكي پيش ازنگارش لوح ابن الذئب) وارد عكّا شد و دو روز بعد به ملاقات ميرزا حسينعلي نوري معروف به بهاء در قصر بهجت برده شد. وي جريان ديدارش را به قلم خودش چنين نگاشته است:«پس از آن، پرده را بلند كرده من داخل تالار وسيعي گشتم، در يك گوشه ي تالار بر بالاي مخدّه اي ديدم مرد وقور محترمي نشسته كلاهي مانند تاج درويشان ولي بسيار بلندتر بر سر و دور آن عمامه ي كوچكي از پارچه ي سفيد پيچيده، با چشمان درخشان كه گفتي خيال شخص را ناگفته مي خواند و ابروان كشيده و پيشاني چين دار و موي سياه انبوه طويل كه تقريباً تا محاذي كمر مي رسيد، اين شخص خود بهاء ا... بود؛ پس از تقديم مراسم تعظيم به بهاءا...، با يك صداي ملايم نجيبانه مرا مجلوس نموده (يعني دعوت به نشستن كرد)، پس از آن نطقي نمود كه بعضي فقرات آن كه به خاطر مانده بود از اين قرار است:«الحمد لله كه فائز شدي...تو آمده اي كه اين مسجون منفي (تبعيد شده) را ببيني...ما به جز صلاح عالم و فلاح امم غرضي نداريم. ولي مردم با ما مثل مفسدين كه شايسته ي حبس و طرد باشد رفتار مي كنند... تمام ملل بايد صاحب يك مذهب شوند(يعني به عكس ادعاي بهائيان، او به فكر حذف همه ي اديان به نفع بهائيت بود) و جميع مردم با هم برادر گردند... جنگ هاي مخرّب برطرف خواهد شد و «صلح اكبر» به جاي آن برقرار خواهد گرديد... نبايد شخص فخر كند كه وطن خود را دوست دارد، بلكه بايد فخر كند كه نوع بشر را دوست دارد.423 اينك دقت كنيد بهائيان ماجراي اين ملاقات را كه در1890در73 سالگي بهاء (دوسال قبل از مرگش) رخ داد، چگونه از قلم ادوارد گرانويل براون نقل و داستان سرايي مي كنند؟!:«...مستشرق جوان و تازه شهرت يافته از دانشگاه كمبريج بود. او...درباره ي ملاقات خود با حضرت بهاءا... چنين مي نگارد: نمي دانستم به حضور چه كسي خواهم رسيد و چه شخصي را زيارت خواهم كرد(چون اطلاع كافي در اين مورد به من داده نشده بود) دو يا سه لحظه طول كشيد تا متوجه شدم كه در آن اطاق تنها نيستم. در گوشه اي كه تخت به ديوار تكيه داشت، نفس بزرگواري... نشسته بود. دو چشمم به جمالي افتاد كه هرگز فراموش ننمايم و از وصفش عاجزم. حدّت بصر (تيزبيني) از آن منظر اكبر پديدار و قدرت و عظمت از جبين مبينش نمودار... مپرس در حضور چه شخصي ايستاده ام و به چه منبع تقديس و محبتي تعظيم نمودم كه تاجداران عالم غبطه ورزند و امپراطوري هاي امم حسرت برند... با صداي نافذ و آهنگي باوقار مرا امر به نشستن فرمود... و چنين ادامه داد:«الحمدلله كه فايز شديد و براي ديدار اين مسجون تبعيدي آمديد. ما جز اصلاح عالم و تهذيب امم مقصدي نداريم. با وجود اين آنچه در شأن گناهكاران و مقصرين بوده در حق ما روا داشتند. اين جنگ هاي بي ثمر و محاربات خانمان سوز منقضي شود و صلح اعظم تحقق يابد.424» در اين نقل قول نسبت به متن اصلي، كلمات مدح اضافي، حذف كلمات موهن و حذف سيطره ي يك مذهب در جهان كاملاً قابل توجه است.
2) قرائت و تقرير دوّم از مقام باب و بهاء و عبدالبهاء:
در اين قرائت، بابيان و بهائيان خاتميّت را نمي پذيرند و «خاتم» را انگشتر معني مي كنند و پيامبر اسلام را موجب زينت همه ي انبياء (نه پايان سلسله ي رسل و انبياء) معرفي مي نمايند:
1-«فانظر...الي آدم الاولي ثمّ م ن بعد ه ا لي ان يص ل الأمر لي عل يّ قبل نبيل(يعني علي محمد)، قل تالله كلّهم قد جاؤوا عن مشر ق الامر ب ك تاب...425»
2- عباس افندي (عبدالبهاء) گفته است:«كلّيه ي انبياء بر دو قسمند: قسمي نبي بر استقلالند و متبوع؛ و قسمي ديگر غير مستقل و تابع انبياء مستقلّند كه صاحب شريعتند. آن مظاهر نبوّت كلّيه كه بالاستقلال اشراق نموده اند، مانند: حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت مسيح و حضرت محمّد (ص) و حضرت اعلي (باب) و جمال مبارك (بهاء)؛ و اما قسم ثاني كه تابع و مروّجند: سليمان و داود و اشعياء و ارمياء و حزقيال.426»
در چنين مواردي براي انكار خاتميّت دو شبهه وارد كرده اند:
نخست اين كه خاتم يعني انگشتر. جواب اين است كه خاتم به قرائت عاصم به فتح تاء است كه به معني پايان يافته (آخر شدن) است و استعمال اين كلمه براي انگشتر به خاطر اين است كه مجازاً به مهر انتهاي نامه ها گفته مي شد و سپس همين مجاز را مجازاً براي انگشترهاي داراي نگين منقوش به نام صاحب انگشتر (كه با نگينش نامه هايش را مهر مي زدند) به كار بردند و گاهي اين مجاز مجاز را براي سومين بار مجازاً براي هر انگشتري (به خاطر شباهت به مجاز دوم) به كار برده اند و اگر بخواهيم تعبير آيه ي شريفه را به »زينت پيامبران« معني كنيم، درواقع مجاز سوم را نيز براي چهارمين بار مجازاً به كار برده ايم و در ادبيات جائز نيست و خلاف طبع و ذوق سليم است و هيچ عربي اين كار را نكرده است تا برسد به قرآن كريم. در قرائت قراء غير عاصم نيز خاتم به كسر تاء است كه به معني پايان بخش بوده و هيچ وجهي براي شبهه نمي ماند.
شبهه ي دوم اين است كه «نبي» لفظي عبري و به معناي خواب بيننده (البته رؤياهاي صادقه) است و تعبير قرآن به معني آخرين بيننده خواب هاي راستين است! البته پيداست كه قرآن به زبان عربي است و بايد كلماتش را نه از عبري بلكه از عربي ترجمه نمود و در زبان عربي، نبي يعني پيامبر. آيا مي توان مثلاً حروف مقطعه اي چون يس(ياسين) را به ي س انگليسي (بله) و الم (الف لام ميم) را به الم و درد ترجمه نمود427؟!
به نظر مي رسد آيه ي مورد نظر (خاتميّت) از بزرگ ترين موانع باب و بهاء و عبدالبهاء در دعاوي ايشان بوده است. لذا اين شبهات نخ نما و واهي را براي نقض آن ساخته اند و اين پيامبر سازي البته با افكار غير اسلامي اين عصر هم سازگار است، مبني بر اعتقاد به «مهدويت نوعي» و اين كه علم و رشد عقلي عموم افراد بشر آن ها را از«هادي الهي» بي نياز كرده و در ميان ايشان هركه هوشمند و صاحب كمال باشد، مي تواند به درجه ي مهدويّت و نبوّت برسد و ملهم از جانب خدا شود و مردم را دستگيري و راهنمايي كند!! پس از عبدالبهاء نيز احمد كسروي و ديگران چنين انديشه و ادّعايي داشتند. اما چون آيه ي مورد نظر، معضل خيلي بزرگي بود، در برخي از نوشته هايشان، ظهور الهي را جايگزين بعثت و نبوت نمودند!! بهائيان مقلّد و گوسفند صفت امروزي (اغنام جناب بهاء) نيز علي رغم باور و مراعات مقام الوهيّت جمال مبارك، عصر باب و بهاء و عبدالبهاء را عصر رسولي مي دانند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
423 حاج ميرزاجاني كاشاني، نقطه الكاف در تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول از تاريخ بابيّه، هلند/ ليدن، مطبعه ي بريل،1328هـ.ق/1910م، ص ص4-3 (مقدمه ي ادوارد براون).
424 كتاب ديانت بهائي: آئين فراگير جهاني، ص ص69و71 (منقول از مطلبي اينترنتي درباره ي حضرت بهاء!).
425 منتخباتي از آثار، شماره31، ص ص56-55.
426 مفاوضات، ص ص123و124.
427 ر-ك: مرحوم آيه الله حاج ملّا جواد صافي گلپايگاني، اشعار شيوا (در رد بهائيت)، قم، سازمان تبليغات اسلامي (دبيرخانه ي دائمي اجلاس حضرت مهدي عليه السلام)، 1385،ص ص28-26.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انديشه ي ماندگار بيداري اسلامي

29 بهمن پرچم عزّت و افتخار تبريز
اين حركت مردم عزيز و هوشيار تبريز - يعني زنده نگه داشتن نام و ياد بيست ونهم بهمن - حقّاً و انصافاً يك حركت آگاهانه و ناشي از بيداري است. سياستهاي اقتدارطلب جهاني، همه سعي خود را متمركز كرده كه يادگارهاي انقلاب و نشانه هاي غيرت ديني و غيرت ملي مردم را زير آواري از جنجالهاي تبليغاتي خود پنهان كند و از يادها ببرد. اما دلهاي بيدار و جانهاي آگاه و هوشيار، درست نقطه مقابل آن سياست شيطاني عمل مي كنند؛ يعني چيزهايي را كه پرچم عزّت و افتخار اين ملّت است، بر سر دست نگه مي دارند. بيست ونهم بهمن از اين قبيل است و شما با اين حركت خود - آمدن اين راه طولاني و اجتماع در اين جا - اين نام و ياد را زنده نگه مي داريد. اين حقيقتاً بيداري است. بنده خطاب به شما عزيزاني كه در اين جا هستيد و خطاب به مردم تبريز و آذربايجان عرض مي كنم:
آذربايجان! اوياخسان انقلابـا دايـاخسان
اين بيداري خيلي ارزش دارد و همين بيداري بود كه حادثه بيست ونهم بهمن را در سال 1356 به وجود آورد. مردم شجاع تبريز و مبارزان حقيقي و راستين، چهلم شهداي قم را چنان بر سر دست گرفتند كه در حقيقت انقلاب را به حركت درآورد. اين عمل، هوشياري مي خواست. رژيم طاغوت خيال مي كرد كه با سركوب قيام مردم قم در نوزدهم دي آن سال، مسأله تمام شد. اما تبريزيها نگذاشتند و چهلم شهداي قم و آن حركت عظيم را در بيست ونهم بهمن در سطح كشور به وجود آوردند و آن توفان را به راه انداختند. اين هوشياري است. هم هوشياري است، هم غيرت ديني و ملي و هم ايثارگري و فداكاري. مجموعه اين صفات و خصايل، مردم تبريز و آذربايجان را ممتاز كرده است. قبل از انقلاب، در حوادث مشروطه و در حوادث قبل از مشروطه هم همين طور بود. در حادثه تحريم تنباكو و مبارزه با كمپاني انگليسي و سلطه اقتصادي انگليس بر ايران، يكي از محورهاي مبارزه، تبريز و مرحوم «حاج ميرزا جواد مجتهد» عالم بزرگ تبريز بود. مگر اين سوابق فراموش شدني است؟!
بيانات در ديدار مردم آذربايجان شرقي : 28/11/81
اراده ي رژيم پهلوي در به فساد كشيدن جامعه ي ايراني
پيش از انقلاب، تبليغات رسمي و عمومي و هميشگي كشور ما، تبليغاتي بود كه مردم را به فحشا و هرزگي و عيّاشي سوق مي داد. حتّي در نقاط فقير و عقب افتاده - جاهايي كه مردم به نان شب محتاج بودند - هم به نحوي براي عيّاشي و هرزگي امكاناتي فراهم بود. اين امر به طور عمد در محيطهاي جوان مثل دانشگاهها و سربازخانه ها - نه آن مقداري كه مقتضاي طبيعي غريزه ي جواني است - براي سرگرم كردن و فاسد شدن نسل، تشديد مي شد. وقتي كه جوانان يك نسل فاسد شدند، ديگر ملتي وجود ندارد و مقاومتي به چشم نمي خورد.
بيانات در ديدار جوانان سيستان و بلوچستان ـ 6/12/81
انديشه ي ماندگار بيداري اسلامي
انقلاب اسلامي فقط اين نبود كه دگرگوني اي در داخل كشور ايجاد كند؛ علاوه بر اين، يك فرهنگ خلق كرد؛ فرهنگي كه در همه كشورهاي اسلامي به طور متفاوت - در بعضي كشورها خيلي شديد، در بعضي كشورها با شدّت كمتر - اثر خودش را در ذهنها، بخصوص ذهن جوانان و روشنفكران و دانشگاهيان گذاشت. بلاشك شما از گرايشهاي قشر جوان در كشورهاي اسلامي نسبت به انقلاب، امام و ارزشهاي ملّت ايران و ايستادگي اش مطالبي شنيده ايد؛ اما يقيناً آنچه شنيده ايد، به مراتب كمتر از چيزي است كه در واقع وجود دارد. در طول اين بيست و يكي دو سال، به مرور تفكّر اسلامي، فكر بيداري اسلامي و بازگشت و تمسّك به اسلام، در ذهنها به صورت انديشه اي ماندگار درآمده است.
بيانات در ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي
22/2/82
حركت عظيم و سراسري بيداري اسلامي
امّت بزرگ اسلامي در طول قرنهاي متمادي، چالشها و انحرافهايي داشته است. ما خود را از اسلام دور كرده و سرگرم چيزهايي كرديم كه اسلام ما را از آن برحذر داشته بود. در طول اين تاريخ طولاني، سرگرم جنگهاي داخلي شديم؛ به وسيله قدرتهاي طاغوتي سرگرم شديم. نتيجه اين شد كه امّت بزرگ اسلامي در طول قرنهاي متمادي بعد از قرون اوّليه اسلام، نتوانست خود را به هدف و غايتي كه پيغمبر اسلام و اسلام عزيز براي او پيش بيني كرده و در نظر گرفته بود، برساند. با اين كه خداي متعال ثروتهاي مادّي زيادي را در كشورهاي اسلامي ذخيره كرده و مي توانست وسيله پيشرفت ما باشد، اما در علم و صنعت و بسياري از شاخصهاي پيشرفت، جزو بخشهاي عقب افتاده عالم شديم. اين چيزي نبود كه اسلام براي ما مقدّر كرده بود؛ اين چيزي بود كه عمل بد و رفتار و غفلت ما مسلمانان براي ما پيش آورده بود: «ما اصابك من سيّئه فمن نفسك»81 ؛ ما بوديم كه بر اثر غفلتهايمان در طول زمان، خود را به اين وضعيت دچار كرديم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
81. سوره ي نساء، آيه ي 79
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14