(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 21 آذر 1390- شماره 20094

ملت هاي منطقه بايد در برابر ترفندهاي جديد استكبار هوشيار باشند
بيداري اسلامي و كارنامه سياه غرب
روابط مخفيانه بحرين با اسرائيل



ملت هاي منطقه بايد در برابر ترفندهاي جديد استكبار هوشيار باشند
بيداري اسلامي و كارنامه سياه غرب

حميد حلمي زاده
آمريكا و كشورهاي غربي و متحدان آنها در سازمان پيمان آتلانتيك شمالي(ناتو) بيهوده تلاش مي كنند كه جاي پايي در منطقه خاور ميانه به دست آورند.
جنبش بيداري اسلامي و نشانه هاي آن از اين موضوع حكايت مي كند كه مردم منطقه اين گونه برنامه ريزي را برنمي تابند و به آمريكا و غرب به عنوان دشمن نگاه مي كنند و آنها را مسئول تمامي گرفتاري ها و بحران هاي جهان اسلام در شرايط كنوني مي دانند.
واشنگتن و متحدان غربي خود طي دهه گذشته، اين موضوع را به خوبي نشان داد كه دوست خوبي براي اعراب و مسلمانان نيست و با رفتار و كردار كينه توزانه خود در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطين، سوريه، پاكستان، ليبي و يمن، اين واقعيت را به خوبي به اثبات رساند و از لحاظ تاريخي نيز اين مسئله را ثابت كرد كه آمريكا همانند هر كشور ديگر، در فكر تخريب دشمن خود است.
در عصر حاضر مي توان نشانه اي از اين موضوع را در رفتار حكومت آمريكا و دولت هاي اروپايي در برخوردهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و حتي خبري در مقابل كشورهاي منطقه و ملت هاي آن مشاهده كرد.
امت هاي غيور اسلامي نيز در مقابل نه تنها در برابر زبان زور و پرخاشگري آنها كه در شرايط جديد منطقه تلاش دارند از هزاران كيلومتر دورتر، كشورهاي خاورميانه را به استعمار خود درآورند، كوتاه نيامده است، بلكه شعارهاي دموكراسي و آزادي خواهي و حقوق بشر غرب را به سخره گرفته است. چرا كه به خوبي اين موضوع را درك كرده است كه اين شعارها، چيزي جز ابزار فرهنگي براي تسلط بر مقدرات جهان اسلام و منافع آن نيست.
بنابراين ملل آزاده اقدام به اتخاذ موضع مقابله با اين راهزنان بين المللي كرده است، به طوري كه در عراق، افغانستان و ديگر كشورهاي تحت اشغال، ضربات مهلكي به متجاوزان وارد شده است.
در افغانستان و عراق همانطور كه گفته شد، آمريكا و غرب ضربات مهلكي را از ناحيه مردم دريافت كرده و عرصه بر آنها تنگ شده است.
اگر چه در ليبي ما شاهد نوع جديدي از استعمار هستيم كه آمريكا و غرب تحت عنوان كمك به انقلابيون جاي پايي را براي خود در سرزمين «عمرمختار» باز كردند، اما مسلما در آينده آنها نخواهند توانست براي مدت زيادي در آن كشور حضور داشته باشند.
اما اكنون و بعد از كشف اين حقيقت كه در پشت ذهن مريض شيطان بزرگ (آمريكا) و كشورهاي هم پيمان غربي آن، چيزي جز اشغالگري وجود ندارد، عزم و تلاش ملت هاي مؤمن دو چندان شده است.
مخالفت دولت و مردم عراق با باقي ماندن نيروهاي اشغالگر غربي علي رغم وعده هاي آمريكا به اين كشور، نشاني از بيداري اسلامي و تنفر آنها از اشغالگران است. اين تنفر و بيداري اسلامي باعث شده است كه «باراك اوباما» رئيس جمهور آمريكا پس از ديدار با «نوري مالكي» به ناچار و با صراحت اعلام كند كه تا آخر سال ميلادي 2011، نيروهاي آمريكايي كشور عراق را ترك خواهند كرد. همچنين با وجود برخوردهاي دوگانه كاخ سفيد با موضوع اشغالگري و امنيت در افغانستان تا زماني كه اين نيروها از منطقه خارج نشوند شاهد تلفات در بين آنها خواهيم بود.
اين موضوع نشان دهنده اين است كه ملل مسلمان در برابر اشغالگري حساس است و خواستار خروج بدون قيد و شرط اشغالگران از كشورهاي اسلامي است.
عراقي هاي شجاع، همچنين با اتخاذ يك موضع صريح و شفاف نشان دادند كه هرگونه حضور نيروهاي اشغالگر آمريكايي پس از سال 2011 را برنمي تابند. آنها علاوه بر اين، تاكنون در مقابل تمامي توطئه هايي كه اين كشور جهان تشيع را نشانه گرفته است، ايستادگي كرده اند و به قيمت قرباني شدن بسياري از فرزندان خود، از آب و خاك آن دفاع كرده اند.
چرا كه مردم اين كشور هنوز ديكتاتوري خون و آتش صدام را فراموش نكرده اند كه در طول 35 سال حكومت بر عراق چگونه موجب آوارگي صدها هزار نفر و قرباني شدن هزاران نفر ديگر شد.
بنابراين حتي با وجود توطئه هايي كه در حال شكل گيري است، اجازه نخواهند داد پس از خروج آخرين سربازان اشغالگر آمريكايي، كشورشان به منطقه اي ناامن تبديل شود.
بيداري اسلامي و نيرنگ غرب
در زمينه موضوعات سياسي، همانند ساير زمينه ها، ما احتياج به آوردن حقايقي داريم كه حرف خود را به اثبات برسانيم. اما مسلم است نزاعي كه در حال شكل گيري بين دو طرف است اكنون به شكل هاي مختلف خود را نشان مي دهد. در اين باره مي بينيم كه در يك طرف قضيه، كشوري با ادعاي رهبري جهان پا به عرصه گذاشته است و براي پيشبرد اهداف خود از به كارگيري هيچ ابزاري كوتاهي نمي كند تا به وسيله آن سلطه خود را برقرار كند. در طرف ديگر، اعتقاد به رهبري جهان به وسيله اسلامگرايان وجود دارد و تلاش بر گسترش روابط مودت آميز بين انسان ها است.
اين شايد مثال روشني از روابط جهان استكبار با ساير كشورهاي ضعيف باشد كه آمريكا و غرب پس از تحمل شكست هاي خفت بار در خاورميانه و جهان اسلام، با استفاده از وضعيت پيش آمده ناشي از رهايي آنها از دست ديكتاتورهاي زمان، به انواع گوناگون مي خواهند، همچنان هيمنه خود را برقرار كنند. آمريكا و صهيونيست ها، در كنار دوستان غربي خود، هر از چند گاه با تمركز بر روي يكي از كشورهاي مسلمان، اهداف از پيش تعيين شده خود را با استفاده از مزدوران داخلي و برتري رسانه اي پيش مي برند كه در اين ميان مي توان به كشورهايي نظير ايران و سوريه اشاره كرد كه چگونه در معرض شديدترين فشارها و توطئه ها قرار گرفته اند.
اين قضيه سر درازي دارد و جامعه بشري از آن هنوز رهايي نيافته است و مانند نبرد خير و شر ادامه خواهد داشت. هر چند كه جز مقاومت در مقابل شيطان بزرگ و افشا كردن توطئه هاي آن راه ديگري وجود ندارد. اما انتقال تجارب در زمينه افشاي نقشه هاي دشمن به كشورهاي دوست، هم مرز و داراي جغرافياي مشابه مي تواند، راه حل مناسبي براي مقابله باشد.
در اين راستا، رهبران ديني كشورهاي در حال انقلاب مي توانند نقش بسزايي در ايجاد استقرار و امنيت آنها داشته باشند و با نقش بر آب كردن توطئه هايي نظير فتنه هاي مذهبي از چند پاره شدن جامعه خود جلوگيري به عمل آورند.
ما بايد به اين موضوع ايمان داشته باشيم كه انقلاب هاي مردمي و بيداري اسلامي هنوز در عنفوان جواني خود قرار دارند و برخلاف گمان برخي، در جهت مصالح نظام سرمايه داري سير نمي كنند.
غارتگران بين المللي و در رأس آنها آمريكا به غلط تصور مي كنند كه دخالت هاي نظامي و به راه انداختن جنگ در ليبي و پيش از آن در افغانستان، عراق، يمن و پاكستان، امكانات و فرصت هاي مناسبي را براي آنها فراهم آورده است، تا كشورهايي مانند ايران و سوريه را تحت فشار قرار داده و آنها را بترسانند. اما آنچه كه واقعيت نشان مي دهد خط بطلاني بر تصورات و خيالات واهي آمريكا و اروپا است و نشان مي دهد كه شكست و ناكامي تنها چيزي است كه تاكنون عايد آنها شده است.
براي اثبات ادعاي خود مي توان به اين موضوع اشاره كرد كه با وجودي كه آمريكا و هم پيمانان آن در ناتو در ليبي مداخله نظامي كرده و در بوق كرنا دميدند كه ما بوديم كه انقلابيون را پيروز كرديم، اما در مقابل دولت ليبي به صراحت اعلام مي كند دولتي بر مبناي تعاليم اسلامي شكل خواهد گرفت و بيشتر از هر زمان ديگر بر هويت اسلامي خود تاكيد مي كند.
اين پيام روشني براي غرب و صهيونيست ها است و نشان مي دهد كه همه تلاش هاي آنها به باد فنا رفته است و خيال آنها براي تاراج ثروت ملي يك كشور اسلامي پس از سرنگون شدن يكي از ديكتاتورهاي جبار، خيالي باطل است.
مي توان با تاكيد و بدون مبالغه گفت كه بازي آمريكايي- صهيونيستي با سرشكستگي به پايان رسيده است و سير كلي مسائل جهان نشان داد كه برنده اصلي، ملت هاي اسلامي هستند و اكنون نتيجه فداكاري فرزندان خود در ليبي، فلسطين، لبنان، افغانستان، يمن، بحرين، اردن و عربستان و هر جايي كه متجاوزان و مزدوران آنها تعرض كرده اند را مي بيند، كه چگونه تلاش كاخ سفيد، اروپا، اسرائيل و سازمان هاي در خدمت استكبار جهاني بيهوده است.
در اين راستا است كه مي بينيم و تعجبي هم ندارد كه غربي ها با استفاده از روش هاي نخ نما شده احساسات 5/1 ميليارد مسلمان را با چاپ و نشر كاريكاتورهايي مورد تعرض قرار مي دهند.
در حالي كه در آن طرف قضيه، شاهد گرفتار شدن نظام امپرياليستي رباخوار در چنبره اي از مشكلات هستيم، امروز آمريكا و اروپا، به دليل آنچه كه قيام بر ضد سرمايه داري ناميده شده است گرفتار شده اند.
اما گذشته از آن، بايد به نقش جنايتكارانه رژيم حاكم در ايالات متحده آمريكا در آتش افروزي و به راه انداختن فتنه هاي داخلي در جهان اسلام اشاره كرد و در كنار آن تهديد به استفاده از سلاح هاي كشتارجمعي عليه دشمنان و تظاهر به حمايت از انقلاب هاي عربي چيزي جز خدعه و دورويي از سوي كاخ سفيد بيش نيست. اگرچه كه اين سياست ممكن است در برخي مواقع كارساز باشد و نتيجه اي كه آمريكا از آن انتظار داشته باشد، به دست آيد.
همچنين تهديد و ترور رهبران كشورهاي مخالف از جمله ابزار استكبار جهاني است و نمونه بارز آن را مي توان در اتهامات وارد شده به «عمر حسن البشير» رئيس جمهور كنوني سودان مشاهده كرد كه چگونه با استفاده از ابزار حقوق بشر و با توسل به دادگاه لاهه كه وابسته به سازمان ملل است حكم بازداشت وي صادر مي شود.همه اين ها باعث شده است كه از هر زمان ديگري دست آمريكا بيشتر از گذشته رو شود و بر اين اساس مشروعيت قانوني خود را در بين مردم ستمديده جهان از دست بدهد.
با نگاهي به دهه هاي گذشته و بررسي عملكرد بين المللي آمريكا، متوجه مي شويم كه آمريكا واقعاً همانطور كه شايسته اوست، به كشور حامي تروريسم در جهان معاصر تبديل شده است.
اما در برابر نسل حاضر، هم اكنون مسئوليت سنگيني وجود دارد، مسئوليتي كه مي تواند اين نسل جنبش بيداري اسلامي را كه اهميت آن كمتر از ساقط كردن رژيم هاي ديكتاتوري و مستبد نيست را به عنوان نسل رهبري كننده جهان معرفي كند.
اين نسل بيداري اسلامي با نگهداري و پاسداشت ارزش هاي به دست آمده خواهد توانست، آينده جهان را رقم بزند و آن را از ركود و سستي موجود رهايي بخشد.
موانع پيش رو
اما قضيه به اين سادگي نيست كه گفته مي شود، بلكه گذشت زمان و كسب تجربه هاي جديد، قدرت استكبار را افزون تر و قوي تر كرده است. غرب با استفاده از تجارب گذشته رويكرد جديدي براي استفاده از ابزارهاي پيشرفته سياست در قرن حاضر كسب كرده است كه در شرايط فعلي پيچيدگي خاصي را داراست.
مثلا در جريان انقلاب 25 ژانويه مصر، آمريكا و غرب با چرخشي ناگهاني، خود را حامي و طرفدار انقلاب و خواسته هاي مردم نشان داده و حمايت خود را از حقوق بشر و آزادي اعلام مي كند، در حالي كه تا ديروز ديكتاتور سرنگون شده در آن كشور، نزديك ترين و مورد اعتمادترين مهره براي آنها به شمار مي رفت. يا اينكه در جريان انقلاب 14 ژانويه تونس، دولت ساركوزي كه تا آخرين لحظه از رژيم «زين العابدين بن علي» حمايت مي كرد، پس از ساقط شدن وي در جهت تأمين منافع بلندمدت خود، اقدام به برقراري تماس هايي با رهبران احزاب انقلابي و رهبران كشور كرده تا يك استراتژي جديد را پايه گذاري كند.
به هر حال حركت خزنده آمريكا و غرب براي تسلط دوباره بر ملت هاي مسلمان تنها از طريق هشياري رهبران كشورهاي در حال انقلاب امكان پذير است.
جوانان به عنوان پيشتازان صف اول انقلابيون در كشورهاي اسلامي بايد متوجه توطئه دشمن باشند و فريب شعارهاي آنها مانند حقوق بشر و آزادي را نخورند. در اين راستا اشاره به عملكرد آمريكا در طول قرن گذشته و سال هاي منتهي به قرن حاضر بسيار مفيد به نظر مي رسد. آمريكا و غرب نشان داد كه نه تنها به آزادي و حقوق بشر احترامي قائل نيست بلكه در جايي كه لازم بداند، هزاران نفر را براي منافع خود قرباني مي كند. در اين باره مي توان به فاجعه بمباران اتمي شهر «هيروشيماي» ژاپن در سال 1945 اشاره كرد. با اين تفاصيل چطور غرب مي تواند مدعي نجات انسان ها از رژيم هاي ديكتاتوري و سوق دادن آنها به سوي آزادي و حقوق بشر باشد، در حالي كه خود آن را بارها زير پا گذاشته و افراد و انسان هاي زيادي در اين راه را قرباني اميال خود كرده است.
اين كارنامه سياه، نشان مي دهد كه اقدامات استكبار براي ادعاي رهبري جهان در نزد افكار عمومي جهان نمي تواند قابل قبول باشد و او تنها توانسته است با استفاده از برتري نظامي و مالي اهداف خود را با زورگويي پيش ببرد.
در خاورميانه فعلي نيز اوضاع به همين گونه است و برخلاف ادعاي آمريكا و غرب مبني بر اينكه امنيت و صلح را در منطقه برقرار كرده است، نسل جوان در كشورهاي اسلامي بايد بداند كه اين چنين نيست و هنگامي كه سردمداران كاخ سفيد، وزارت خارجه، وزارت دفاع، سيا و كنگره آمريكا از انقلاب در جهان اسلام حمايت مي كند، منظور ديگري دارد و در واقع ترسيم كردن يك استراتژي جديد براي تسلط بر منابع و ثروت آنها است. تا به اين وسيله همچنان منافع شركت هاي بزرگ نفتي، كارتل هاي فروش سلاح و درآمدهاي نظام سرمايه داري تأمين شود.
بر اين اساس تصميم مي گيرند كه مهره آنها در كشور مصر يا تونس همچنان باشد يا نباشد و اين موضوع حائز اهميت به نظر مي رسد كه استراتژي جديد آمريكا در جهان اسلام و خاورميانه همانند گذشته بر پايه دروغ، خدعه و ايجاد نفاق و ضربه زدن به انقلاب و مقاومت مردم شكل گرفته است. با اين ديدگاه است كه مي توان تحركات گروه هاي ضدانقلاب داخلي و خارجي در كشورهايي كه بيداري اسلامي در آنها شكل گرفته است را زيرنظر داشت كه چگونه براي به دست آوردن وضعيت سابق با كمك آمريكا و غرب تلاش مي كنند. ايالات متحده آمريكا، غرب و اسرائيل از ابتداي بيداري اسلامي تاكنون به خوبي به اين موضوع واقف شده است كه جهان اسلام لقمه آساني برايش نيست و هر آن ممكن است هيمنه آن را درهم بريزد.
متأسفانه همانطور كه تاريخ نشان داده است، قدرتمندان از گذشته عبرت نگرفته و با استفاده از ابزار زور همچنان درپي ادامه سلطه خود بر جهان هستند. آمريكا و هم پيمان آن در ناتو اكنون منطقه خاورميانه را براي به راه انداختن جنگ بزرگي آماده كرده اند و استقرار سامانه موشكي موسوم به «سپر موشكي» در تركيه كه جز با هدف زورگويي و تسلط بر ملل مسلمان و شكستن مقاومت آنها، چيز ديگري را دنبال نمي كند مي توان در اين راستا ارزيابي كرد.
با اين حال وجدان هاي آگاه حتي در خود اردوگاه استكبار امروزه بر ضد اين رفتار ظالم مابانه آمريكا و اروپا به پا خاسته و با به راه انداختن اعتراضات گسترده مخالفت خود را با سردمداران كشور شان اعلام كرده اند. نمونه آن را مي توان در شكل گيري جرياني به نام «وال استريت را اشغال كنيد» جست وجو كرد كه چگونه به سرعت توانست كشورهاي زيادي را در قاره آمريكا و اروپا تحت تأثير خود قرار دهد.
غرب كه تا پيش از اين فكر مي كرد با ايجاد بحران در خارج از جغرافياي سياسي خود مي تواند از مشكلات داخلي فرار كند و منافع بلندمدتي براي خود به دست آورد، اكنون خود گرفتار بحران هاي وحشتناك سياسي و اجتماعي شده است.
بحران مالي به وجود آمده در حوزه پولي «يورو» از جمله آن است كه ماه ها است فكر و ذهن سردمداران اين قاره را به خود مشغول كرده است. با اينكه اتحاديه اروپا و در رأس آن فرانسه و انگليس تاكنون دو بار اقدام به كاهش نرخ بهره بدهي هاي بانكي كرده اند باز هم نقشه آنها به شكست انجاميده است و خطر از هم پاشيدن اين اتحاد، بيش از پيش نمايان شده است.
قيام هاي مردمي در «يونان، اسپانيا، ايتاليا و پرتغال»، تاكنون به سرنگوني پنج تن از نخست وزيران كاركشته اتحاديه اروپا منجر شده است و اكنون دولت هاي اروپايي از به هم زدن پيمان معاهده پولي يورو و استفاده مجدد از واحد پولي خود سخن به ميان مي آورند، چيزي كه مي تواند بيش از هر زمان ديگر بقاي اين اتحاديه را با خطر اضمحلال روبه رو كند.
هم چنين ورود آمريكا به اين بحران و اعزام وزير خزانه داري ايالات متحده به اروپا نيز نه تنها نتوانست از ابعاد آن بكاهد بلكه دورنماي سياهي از آينده سياسي و اقتصادي را براي مردم قاره اروپا رقم زده است. نتيجه اينكه كساني كه ادعاي نجات بشريت و حمايت از آزادي را دارند، حتي اجازه كوچكترين اعتراض را به مردم خود نمي دهند و با كوچك ترين انتقاد به وحشتناك ترين ابزار سركوب متوسل مي شوند.

 



روابط مخفيانه بحرين با اسرائيل

دولت بحرين از دهه گذشته تاكنون تلاش هاي گسترده اي را براي برقراري روابط سياسي با مجامع صهيونيستي آغاز كرده است و اين روند هنگامي شتاب بيشتري به خود گرفت كه يك زن يهودي به عنوان سفير بحرين در آمريكا منصوب شد.
پايگاه اينترنتي «ويكي ليكس» در افشاگري هايي كه براساس اسناد ديپلماسي آمريكا صورت گرفته، به تلاش هاي «شيخ خالد بن حمد آل خليفه» وزير خارجه بحرين براي ديدار با «بنيامين نتانياهو» نخست وزير رژيم صهيونيستي طي چند سال اخير پرده برداشته است.
براساس اسناد منتشر شده، دولت بحرين طي سال هاي گذشته اقدام به برقراري روابط پنهاني با اسرائيل كرده است و در اين راستا، مسئولان ديپلماسي بحرين با همتايان اسرائيلي خود، چندين بار در كشورهاي اروپايي و طي كنفرانس هاي سازمان ملل ديدار و گفت وگو كرده اند.
براساس اسناد منتشر شده ويكي ليكس، در اين راستا، پادشاه بحرين «خانم هودا نونو» يهودي را، به سمت سفير بحرين در ايالات متحده آمريكا منصوب كرده است.
يك سند منتشر شده ويكي ليكس از حداقل دو تلاش جداگانه براي ترتيب دادن ملاقاتي بين وزير خارجه بحرين و نخست وزير رژيم صهيونيستي خبر داده است كه مقدمات آن در جريان ديدار معاون وزير خارجه بحرين با سفير آمريكا در منامه چيده شده بود.
در جريان اين ديدار، سفير آمريكا با ديپلمات بحريني در خصوص ديدار احتمالي وزير خارجه بحرين با نخست وزير اسرائيل در جريان برگزاري جلسه مجمع عمومي سازمان ملل در 16 ژوئيه سال 2009 بحث و تبادل نظر شده بود.
بر مبناي اين سند، اقدام دوم براي اينكه ديدار اين دو تن برگزار شود در روز 11 ژانويه سال 2010 به عمل آمد كه طي آن سفير آمريكا در بحرين از مناسب بودن شرايط براي ديدار شيخ خالد بن حمد آل خليفه با نخست وزير رژيم صهيونيستي با وي سخن رانده بود ولي به دلايل نامعلومي وزير خارجه بحرين به اين سخن بسنده كرد كه «موضوع را بررسي مي كند» و از تعيين موعد دقيق طفره رفت.
روزنامه صهيونيستي هاآرتص با زير ذره بين بردن اين موضوع، شروع روابط بين بحرين و اسرائيل را در اكتبر سال 2007 دانست و نوشت: اين روابط هنگامي آغاز شد كه شيخ خالد بن حمد آل خليفه وزير خارجه بحرين با مسئولان سازمان هاي صهيونيستي-يهودي در آمريكا ملاقات كرد و در برابر آنها تاكيد كرد كه بازگشت آوارگان فلسطيني بايد به كشوري به نام فلسطين باشد نه اسرائيل. به نوشته اين روزنامه صهيونيستي، وزير خارجه بحرين، همچنين روابط بسيار خوبي را با «تزيپي ليوني» در هنگام به دست گرفتن پست وزارت خارجه اسرائيل در دولت «اولمرت» برقرار كرد و هنگامي كه خبر اين ديدارها به بيرون درز كرد، پارلمان بحرين به ناچار آن را بررسي و پاسخگويي وي را خواستار شده بود. در مقابل نيز شيخ خالد در توجيه اين مسئله به دفاع از داشتن روابط با رژيم صهيونيستي پرداخته و ضرورت آغاز روابط كشورهاي عربي با اسرائيل را متذكر شده بود.
اسناد منتشر شده از سوي ويكي ليكس از برداشتن يك گام عمده ديگر در اين باره سخن گفته است كه بر مبناي آن بحرين آماده پي گيري روابط خود با اسرائيل حتي با دولت نتانياهو و ليبرمن بوده است.
همچنين بر مبناي يك سند صادر شده از دفتر «هيلاري كلينتون» وزير خارجه آمريكا در اكتبر سال 2009 كه ويكي ليكس آن را منتشر كرده است از درخواست سري كلينتون از ديپلمات هاي آمريكايي مقيم بحرين پرده برداشته شده است كه طي آن خواسته شده بود اطلاعاتي در مورد دو تن از فرزندان ذكور پادشاه و يا اينكه دلايلي در مورد وجود رقابت بين اعضاي برجسته در خاندان پادشاهي به آن ارسال كنند.
در اين سند دفتر وزير خارجه آمريكا خواستار آگاهي كلينتون از وضعيت شيخ ناصر بن حمد آل خليفه و برادر وي شيخ خالد در مورد مصرف موادمخدر و يا مشروب كه باعث ايجاد مشكلاتي در خاندان پادشاهي مي شود، شده بود.
همچنين اين سند به اين موضوع اشاره كرده است كه آيا اين دو تن در بين شيعيان كه به اعتراضات دست زده اند، دوستاني هم دارند يا نه.
در اين سند به خوبي ترس آمريكا از رشد جنبش هاي اسلامي در منطقه و تأثير آن بر روي بحرين مورد اشاره قرار گرفته و درخصوص دو فرزند پادشاه ابراز نگراني شديدي شده بود.
براساس اين سند، شيخ ناصر و برادرش شيخ خالد دو هدف مهم از سوي فعالان مخالف بحرين عنوان شده بودند و بر اين مبنا وزارت خارجه آمريكا، جمع آوري اطلاعات شخصي را خواستار شده بود كه از جمله آن مي توان به نوع نگرش آنها به «ولايتعهدي برادرشان شيخ سلمان» اشاره كرد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14