(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه اول دی 1390- شماره 20103

هوشياري علماي شيعه در مقابل بابيه وبهائيه
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
آثار انقلاب اسلامي در عرصه جهاني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هوشياري علماي شيعه در مقابل بابيه وبهائيه

ب) مواضع و رفتارهاي مختلف مرحوم آقا نجفي در مقابل بابيّه:
1- نگارش رساله ي «الرّدّ علي البابيّه» در نقد بابي گري، كه به تعبير مرحوم علّامه شيخ آقا بزرگ طهراني در كتاب «الذّريعه الي تصانيف الشيعه»، جزء مصنّفات آقا نجفي محسوب شده است. البته چنين عنواني را بسياري از ردّيه نويسان عليه بابيّه بر كتب و رسائل خود گذاشته اند كه ظاهراً آقا نجفي هم يكي از آن هاست. علاوه بر اين، مباحث ردّيه ي استطرادي در ساير كتب ايشان هم بايد ملاحظه شود.
2- تأليف كتبي در زمينه ي معارف شيعي از جمله در جبر و تفويض و شرح ادعيه و زيارت هاي مختلف به خصوص زيارت جامعه كبيره و بررسي مصائب و فضائل اهل البيت عليهم السلام و نيز مباحث مهم فقهي مانند ولايت فقيه و ترجمه ي كتب حديث مهمي چون عيون اخبار الرضا عليه السلام و بخشي از بحار الانوار و مجموعاً مي توان گفت ايشان مي كوشيد تا با رفع برخي از نياز هاي معرفتي و فقهي شيعيان و آشنا سازي آن ها با معارف و متون و عقايد شيعي، جلوي شكار شدن ناآگاهان توسط گروه هاي تأويل گراي باطني و فتنه جو به خصوص بابيّه و سكولارها و صوفيه و اسماعيليّه را بگيرد و مي توان اين فعاليت علمي-تبليغي او را مكمّل مبارزه عليه فرق ضالّه دانست.
3- چنان كه گفتيم، وي فعاليت تبليغي بابيان ازلي و بهائي را به خودي خود، اخلال و اعلان كلمه ي كفر و افساد و تهيه ي مقدمات فتنه و سرانجام، خراب كردن ملّت و مملكت مي دانست و معتقد بود كه پيش از رخ دادن فتنه، بايد جلوي تبليغات فرقه اي آن ها گرفته شود. از طرف ديگر، علي رغم ادعاهاي اصلاح طلبانه ي ميرزا حسينعلي نوري، آقا نجفي معتقد بود كه بابيّه، فرقه ي ملعونه و خبيثه اي هستند كه دشمن حضرت صاحب الامر (صلوات الله عليه) بوده و كمال عداوت را با دولت اسلاميه (= اسلام پناه، يعني قاجاريه ي آن عصر) دارند. از جهت سوم نيز وي بابيّه را نه تنها منشأ فساد و فتنه، بلكه پناهگاه و ملجأ كفر مي دانست. يعني به عكس آن ها كه كفار اجنبي را ملجأ و پناهگاه بابي ها مي دانستند و مي دانند و بر وابستگي بابي ها تأكيد دارند، آقا نجفي به زمينه سازي حضور و استمرار نفوذ و سلطه ي استعمارگران كافر توسط بابي ها معتقد بود و آن ها را پناهگاه و عامل نفوذ و سلطه ي اجانب و كفّار محسوب مي كرد و اين نكته اي بسيار مهم است كه نگاه تيز او متوجه آن شده بود.
¤ نتيجه:
گفتيم كه مرحوم آقا نجفي شيخ محمد تقي بن محمد باقر اصفهاني چه از آن حيث كه عالمي ديني بود و چه از آن جهت كه سياستمداري فعال محسوب مي شد، فرقه ي بابيّه اعم از بهائيان و ازليان را اخلال گر، آشكار كننده ي كلمه ي كفر، ملجأ كفّار، فساد كننده، فتنه انگيز و موجب خراب دين، ملت و مملكت مي دانست و فعاليت هاي فكري، قلمي و عملي او در مبارزه با آن ها در چارچوب اين نگاه تعريف پذير است. همچنين مبارزه ي وي با آن ها، با اين ديدگاه صورت مي گرفت كه نواب عام و سربازان حضرت مهدي عليه السلام و آن ها دشمنان امام زمان عليه السلام و دولت اسلام پناهند. اما خود اين مبارزه و مقابله هم در چارچوب مقابله و مدافعه ي عظيم مشتركي صورت مي گرفت كه او و ساير علماي اصولي شيعه در ايران در مقابل فرهنگ سكولار و مكاتب الحادي غرب و استعمارگران غربي متصدي آن بودند و مي توان آن را نهضت انحراف ستيز و مدافعه ي ديني در برابر هجوم افكار و آراء دنيوي و هوا پرستي غرب گرايان خواند.
در اين ميان، رئيس حزب بهائي به نام حسينعلي نوري نامه اي مفصل به آقا نجفي نگاشت كه به لوح شيخ يا لوح ابن الذئب شهرت يافت. در اين لوح، نوري كوشيده تا به آقا نجفي اثبات كند كه اولاً خودش و اتباع و حزبش مصلحند نه مفسد؛ ثانياً طرفدار آبادي و پيشرفت و ترقّي اند؛ ثالثاً خواهان و پي گير اتحاد و اتفاق در ايران و در جهانند؛ رابعاً كفار را به دين (بهائيت)، تقوا و خدا ترسي دعوت مي كنند؛ خامساً به دنبال اخلال گري و فتنه نيستند، بلكه كمك و ياور حكومت و پادشاه ايرانند؛ سادساً با مكارم اخلاقي و محبت به مردم موجب صلح و صفا مي شوند نه كينه و دشمني و تفرقه و خونريزي؛ و خلاصه اينكه خواسته به آقا نجفي اثبات كند كه نگاهش نسبت به بابي هاي بهائي اشتباه است و مربوط به رفتار هوا پرستانه ي ازلي هاست نه بهائيان.
اين نامه يا لوح كه در اواخر عمر نوري (حدود 1308ه .ق) نگاشته شده، در واقع پس از مسافرت ادوارد براون انگليسي (1307ه .ق) به ماگوساي قبرس نزد يحيي نوري و سپس به عكّا نزد وي و برنامه ريزي ها و هماهنگي آن ها و نيز آغاز انتشار نشريه ي قانون از همان زمان (1307ه .ق) توسط روشنفكر غرب زده ي فراماسوني به نام ميرزا ملكم خان ارمني الاصل مقيم لندن و همچنين پس از تبعيد نخست آقا نجفي به تهران به دليل قتل چند بابي (1307ه .ق) صورت گرفت و به نظر مي رسد در راستاي كارآمد سازي تشكيلات مخفي پديد آمده از بهائيان و فراماسون ها در ايران با جذب يا ساكت نمودن علماء و در جهت واداشتن ناصرالدين شاه براي تشكيل مجلس مشورتي و تدوين قوانين و تفويض اختيار به آن مجلس صورت مي گرفت كه در اين صورت، انگليسي ها با نفوذ دادن بهائيان و روشنفكران غرب زده و فراماسون ها به آن مجلس، به طور رفورميستي (اصلاح گرانه) و بدون ريسك انقلاب و خونريزي، به اهدافي كه در حدود بيست سال بعد از آن، ازطريق انقلاب خونبار مشروطه به آن دست يافتند، مي رسيدند. اما بي اعتنايي آقا نجفي و وقوع نهضت تنباكو، موجب ناكامي بهائيان و فراماسون ها و انگليسي ها شد و نه سال بعد در 1316(1899م) انتشار قانون متوقف گرديد و در1320ه .ق همزمان با تبعيد دوم آقا نجفي به تهران، با نگارش «رؤياي صادقه» و سپس نشريات هتاك ضد روحانيت، زمينه براي طرحي جايگزين كه ناسيوناليست هاي ازلي و دهري مسلكان باستان پرست در آن نقش درجه اول را داشتند، فراهم و نهضت مشروطه كليد زده شد. در واقع خروجي اصلي اين طرح و طرح قبلي، انزوا و حذف روحانيت از عرصه ي اجتماعي-سياسي و تغيير حكومت به نظامي لائيك بود كه پس از مشروطيت، به وسيله ي رضا خان و با همكاري صميمانه ي بهائيان تحقق يافت. در واقع، ماهيت بهائيان، ازليان، دهريان سكولار و فراماسون ها فرقي با هم نداشت. حتي شعارهاي نشريه ي قانون (اتفاق، عدالت، قانون) نيز فرقي اساسي با شعارهاي حسينعلي نوري در لوح شيخ ندارد.
هوشياري آقا نجفي و علماي مشروعه خواه و استمرار توجه و مخالفت آن ها نسبت به بهائيان و ازليان موجب شد تا حق و باطل براي اهل تحقيق و تدقيق آن عصر و آيندگان روشن گردد.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
آثار انقلاب اسلامي در عرصه جهاني

فرصت انتخاب چشم انداز در جمهوري اسلامي
ملّت ايران به عنوان يك ملّت و يك مجموعه، تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فرصت و مهلت اين را نيافت كه براي خود
چشم اندازي تعريف كند؛ آن چشم انداز را انتخاب كند؛ براي آن چشم انداز برنامه ريزي كند و به سوي آن چشم انداز حركت كند. تا چشم انداز را براي خود تعريف نكنيم، هيچ كار درستي صورت نخواهد گرفت - همه اش روزمرّگي است - بعد از آن كه تعريف كرديم، اگر برنامه ريزي نكنيم، كار بي برنامه به سامان نخواهد رسيد. بعد از آن كه برنامه ريزي كرديم، اگر همت نكنيم، حركت نكنيم، ذهن و عضلات و جسم خود را به تعب نيندازيم و راه نيفتيم، به مقصد نخواهيم رسيد؛ اينها لازم است.
يك وقت صحبت سر يك فرد است، او تصميم مي گيرد كه بلند شود؛ اراده مي كند كه حركت كند، و حركت مي كند؛ اما يك وقت صحبت يك ملّت است؛ يك ملّت بايد حركت كند؛ يك ملّت بايد راه بيفتد؛ يك ملّت بايد انتخاب كند؛ اين جا كار پيچيده و دشوار است. انقلاب به ما اين توان را داد كه توانستيم ديواره ي سنگي تاريخي را بشكافيم و خود را از اين چارچوب و حصار سنگي خارج كنيم. انقلاب به اين اندازه هم اكتفا نكرد، بلكه يك الگو را در مقابل ما گذاشت و آن، جمهوري اسلامي است؛ «جمهوري» و «اسلامي».
بيانات در ديدار جوانان، اساتيد، معلمان و دانشجويان دانشگاه هاي استان همدان ـ 17/4/83
اعتماد امام به مردم و پيشگامي او در حركت
اين مردم، بسيار مردم خوبي اند. حقيقتاً ملّت ايران از لحاظ شاخصهاي شخصيتي، كرامتي و ارزشي در نقطه ي اوج اند؛
منيع الطبع، با گذشت، با ايمان، عازم، داراي شجاعت و آماده ي براي فداكاري. قبل از انقلاب، هيچ كس اينها را به خوبي امام نمي فهميد. نخستين كسي كه از شخصيتهاي برجسته، اين خصوصيات را در مردم ما شناخت و جست و روي آنها تكيه كرد، امام بزرگوار ما بود. همان وقت من با بعضي از بزرگان تماس مي گرفتم و چيزي مي گفتم؛ اما آنها تقصير را گردن مردم مي انداختند: مردم
نمي آيند، مردم نمي كنند، اين مردم را ول كنيد. امام در نقطه ي مقابل آنها، اين مردم را شناخت؛ به اين مردم اعتماد كرد؛ با اين مردم صادقانه حرف زد؛ منتظر نشد مردم راه بيفتند؛ اول خودش راه افتاد؛ رهبر يعني اين. فرق ميان رهبري مثل امام و يك راهنماي معمولي اين است كه راهنما اشاره مي كند و مي گويد اگر مي خواهي فلان جا بروي، از اين جا برو؛ بعد بپيچ دست راست، بعد بپيچ دست چپ؛ اما رهبر راه مي افتد و خودش به طرف مقصد
مي رود؛ مي گويد هر كس آمدني است، با من بيايد؛ امام اين طوري بود. ايشان مطمئن هم بود كه مردم مي آيند، و مردم با او آمدند. اول، او اين خصوصيات را كشف كرد و ما به عنوان آدمهاي
كوته بين - بنده خودم را مي گويم - كم تجربه و به عنوان كسي كه مردم را درست نمي شناسد، با حيرت و تعجب حركت عظيم مردم را تماشا كرديم و مجذوب او شديم. اين را ما اول در انقلاب تجربه كرديم. ما خيال نمي كرديم خيلي ها اين طور به ميدان بيايند؛ اما آمدند؛ جان دادند، جوان دادند، هستي شان را دادند و هرجا براي انقلاب لازم بود، ايستادند. اكثريت عظيمي از مردم اين طور بودند.
در ديدار مسئولان و نخبگان استان همدان ـ 19/4/83
اصول و آثار انقلاب اسلامي در عرصه ي جهاني
اصول سياست خارجي ما از اصول انقلاب ما جدا نيست. ما كار كوچكي كه نكرديم؛ ما حادثه و پديده ي جديد و عظيم و عميق و ماندگاري را به وجود آورده ايم كه انقلاب اسلامي و ايجاد نظام جمهوري اسلامي است. ما چه در اول انقلاب اصول سياست خارجي خودمان را تدوين كرده باشيم و چه نكرده باشيم، نفس ايجاد اين حركت و پديده ي جديد، در بطن خود تكليف ما را در مسائل سياست خارجي روشن كرده است. ما همچنان كه نظام سلطه را در درون كشورمان با انقلاب به هم زديم، نظام
ارباب - رعيتي سياسي و اجتماعي را به هم زديم، ديد ما در مسائل جهاني هم همين است؛ ما با نظام ارباب - رعيتي در سطح جهان مخالفيم؛ ما با نظام سلطه مخالفيم. اساس سياست خارجي ما اين است كه ما اين ايده ي مخالفت با سلطه گري و سلطه پذيري را، به عنوان يك ستون مستحكم، در فضاي سياست بين المللي در سطح دولتها و ملّتها استقرار دهيم. امروز يكجانبه گرايي و انحصار ابرقدرتي امريكا مطرح و تكرار مي شود، كه البته موضوع كاملاً منفي يي است؛ اما اگر يكجانبه گرايي نباشد و ابرقدرتي هم منحصر به امريكا نباشد - مثل آن روزي كه امريكا و شوروي ابرقدرت بودند - باز هم با نظام سلطه مخالفيم. ما آن روز هم مخالف بوديم، امروز هم مخالفيم؛ اين سياست جمهوري اسلامي است. ما روابط ناشي و برآمده ي از نظام سلطه در سياست بين المللي را رد مي كنيم؛ قبول نداريم. خودمان هم در هويت و شخصيت جمهوري اسلامي مانع مي شويم از اين كه وارد نظام سلطه شويم و اجازه دهيم كه بر ما سلطه يي به وجود بيايد يا خود ما بخواهيم سلطه گري كنيم. ما اين فكر را در دنيا ترويج و منعكس مي كنيم و بر اساس آن كار مي كنيم؛ اين اساس سياست ماست.
در مقدمه ي قانون اساسي ما دفاع از مسلمانان و محرومان به صراحت ذكر شده است؛ ما دفاع از مسلمانها و دفاع از ملّت مظلوم را جزو سياستهاي اصولي خودمان مي دانيم و از آن عدول نمي كنيم. استحكام و عمق فكر دفاع از يك ملّت مظلوم در سياست ما بمراتب بيشتر از عمق سياست دفاع از صهيونيسم در مجموعه ي سياسي دولتي مثل امريكاست. آنها جزو اصول سياسي شان - البته با تفاوتهايي - دفاع از دولت، حكومت و اشغال صهيونيستي است؛ از اين دست بردار هم نيستند؛ لكن اين بر هيچ مبناي فكري و عقيدتي در كاوش نهايي استوار نيست؛ ولي دفاع از ملّت مظلوم فلسطين يا دفاع از هر ملّت مظلوم ديگر يا مخالفت با اشغالگري و تسلط نظامي، بيش از اين در سياست و در برنامه ي عملي ما عمق دارد؛ اما اين كه چقدر مي توانيم يا نمي توانيم، و اين كه چقدر براي ما فرصت و ظرفيت وجود دارد تا آن را پيش ببريم، بحث دوم است. واقعيت آن بحث، نمي تواند اين حقيقت را در تفكر و نگاه ما به سياست خارجي عوض كند. ممكن است اهداف كوتاه مدت و تاكتيكي را در موردي پيدا كنيم و از آنها استفاده كنيم، كه اين بستگي دارد به اين كه چقدر توانايي و هوشمندي و كارداني و سرعت عمل و سرعت انتقال مي توانيم به خرج دهيم؛ اما اين موضوع، نمي تواند آن نگاه و سياست اساسي ما را، در زمينه ي مسائل عالم و صحنه ي عمومي روابط بين المللي، عوض كند. ما طرفدار اسلام و طرفدار مسلمانها و طرفدار بيداري اسلامي هستيم و با تغذيه ي قدرتهاي استثمارگر از منابع غني ملّتهاي مظلوم مخالفيم؛ با استعمار و با استثمار مخالفيم و اين مخالفت در زبان و حرف هم نيست؛ اعتقاد ما اين است و قالب سياست خارجي ما هم همين است و اين -همين طور كه گفتم - بر اساس تفكر جمهوري اسلامي است.
جمهوري اسلامي پديده ي كوچكي نبوده و تا امروز پديده يي باعظمت تر و عميق تر و ماندگارتر از تشكيل نظام جمهوري اسلامي به وجود نيامده است. قبل از آن را به تاريخ نگاه كنيد و ببينيد بوده يا نه؛ اما ما در دوران خودمان عميق ترين، مهم ترين، ماندگارترين و اصيل ترين پديده در سطح تعامل جهاني و روابط بين المللي و حيات انساني در سطح جهان هستيم. كار بزرگي انجام داده ايم، كه مفت هم انجام نگرفته و براي آن مجاهدت و كار شده است؛ شهيد داديم، خون داديم، عواطف و احساسات يك ملّت را پشت سر اين حركت هميشه مشاهده كرده ايم - كه تا امروز هم هست - و از خودمان دفاع كرده ايم؛ دفاع جانانه. اين طور نبوده كه ما روي جاده ي آسفالته راه برويم.
بيانات در ديدار مسئولان وزارت امورخارجه
و روساي نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور
25/5/83
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14