(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 7 دی 1390- شماره 20108

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب و نهضت بيداري اسلامي
ارتش سري روشنفكران -5 / درآمد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب و نهضت بيداري اسلامي

انقلاب اسلامي و نهضت بيدارگري
انقلاب اسلامي و نهضت وسيع مبارزات اسلامي در ايران به رهبري امام بزرگوار ما و روحانيون آگاه و مبارز و روشنفكران مؤمن و متدين توانست موج بيداري اسلامي را در اين كشور به وجود بياورد، كه منتهي شد به حركت انقلاب. انقلاب يك ملّت چنان قدرتي دارد كه مستحكم ترين دژهاي استكبار را درهم مي شكند، و شكست. انقلاب اسلامي دژ استبدادي رژيم پهلوي را كه پشت به قدرت استعماري امريكا و انگليس داشت، از بين برد و به دنبال آن، حكومت مردمي و اسلامي به وجود آمد. جمهوري اسلامي را شما مردم به وجود آورديد. جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه خارجي در آن دخالت نمي كند؛ خودرأيي و استبداد بر آن حاكميت ندارد؛ طبقه ي ويژه ي اشراف در آن دخالت نمي كند؛ خان سالاري در امور مردم دخالت نمي كند. روزي كه ما در جيرفت بوديم، مردم از خان ها مي ناليدند. خان ها آلت دست رژيم منحوس پهلوي بودند؛ آنها هم آلت دست امريكا بودند؛ يعني سلسله مراتب فساد وجود داشت!
جمهوري اسلامي، يعني نظامي كه در آن، دربار حكومت طاغوت نيست؛ دخالت بيگانه نيست؛ دخالت خان و خان زدگي نيست؛ حكومت مردم و شايستگان است. در جمهوري اسلامي، رسيدن به مقامات مؤثر در سلسله مراتب حكومتي، تابع صلاحيت هاست. هر كه صلاحيت دارد، بايد در ميدان هاي فعاليت و تلاش و مسئوليت جلو برود؛ از هر نقطه ي كشور و از هر قشر اجتماعي باشد؛ و همه ي اينها با هدايت اسلام و الهام گيري از متون الهي و قرآني صورت مي پذيرد. اين، معناي نظام جمهوري اسلامي است. فاصله انداختن بين فقير و غني، بين اشراف و غيراشراف، و امتياز دادن به يك قشر خاص، با نظام جمهوري اسلامي سازگار نيست. هر بخشي از نظام جمهوري اسلامي در هر نقطه يي از نقاط اگر به يكي از اين آفت ها مبتلا شود، از صراط مستقيم جمهوري اسلامي و نظام اسلامي خارج شده و بايد اصلاح شود.
بيانات در اجتماع بزرگ مردم جيرفت ـ 17/2/84
مقايسه دموكراسي دوران مصدق با نظام جمهوري اسلامي
آزادي و دموكراسي يي كه انقلاب به ما داد، حتّي در دوران مصدق هم
- كه دوران نسبتاً آزاد و به قول خودشان دموكراسي بود - به هيچ وجه نبود. دكتر مصدق مجلس شوراي آن روز را منحل كرد - يعني چيزي كه به حسب ظاهر نماد دموكراسي بود؛ كه البته در آن، دموكراسي هم نبود - و گفت من اختيارات مي خواهم. اختيارات را گرفت؛ اول شش ماه، بعد شش ماه ديگر. در دو سال حكومت خودش، يك سال يا بيشتر، با اختيارات مطلق زمامداري كرد؛ خودش قانون وضع مي كرد، خودش امضاء مي كرد و خودش به اجرا مي گذاشت. اين كجا با نظام جمهوري اسلامي قابل مقايسه است كه يك روز در اين بيست و شش سال نشد كه مجلس شوراي اسلامي و نمايندگان مردم نداشته باشد؟
بيانات در ديدار خانواده هاي شهدا ـ 3/3/84
ابعاد گوناگون شخصيت استثنائي امام
حقيقتاً امام بزرگوار ما يك استثناء در تاريخ ما و يك قله ي بلند در حركت ملّت ايران بود. اين را نه از باب عشق و علاقه اي كه همچنان كانونش در دل ما نسبت به ايشان گرم است، عرض مي كنيم؛ بلكه نگاه منصفانه ي هر كسي اين را تأييد مي كند. امام حقاً و انصافاً يك عنصر استثنايي بود. رجال تاريخي كشور را ما مي شناسيم. بنده كم و بيش با تاريخ آشنا هستم. اين شخصيت جامع نه در بين علماي بزرگ ما نظير دارد، نه در بين زمامداران اين كشور نظير دارد، نه در بين مصلحان و مناديان تحول در اين كشور نظير دارد. بزرگاني مثل مرحوم سيد جمال و تحول خواهاني كه در كشور ما يا حتّي در دنياي اسلام بودند، كجا؛ اين مرد چند بعدي عميق حقيقتاً توصيف ناشدني كجا؟ ما علما و فقهاي بزرگي داشتيم كه سخنان و مطالب آنها در اختيار ماست؛ امام بزرگوار در رديف اول اين گونه شخصيت ها قرار مي گيرد. بنده شرح حال بسياري از فلاسفه، عرفا، دانشمندان علوم عقلي، سياسيون، پيرمردهاي پخته و آدمهاي سنجيده را در كتابها خوانده ام يا در زندگي ام با آنها برخورد داشته ام؛ حقاً فاصله ي بين آنها و امام بزرگوار، فاصله ي زيادي است. هر كدام از ابعاد گوناگون اين شخصيت، به تنهايي از نظاير خود جلوتر و پيشتر است.
تقوا و پارسايي اين مرد و بي اعتنايي اش به دنيا و زخارف، مقوله ي ديگري است. يك وقت انسان داخل چهار ديواري خانه ي خود نه با دنيا سر و كاري دارد، نه با مردم سر و كاري دارد، نه در معرض امتحان قرار مي گيرد؛ ولي پارساست. يك وقت هم مثل امام با آن عظمت در قله ي شهرت جهاني قرار دارد و همه ي اين انقلاب، پديد آمده ي اراده و قاطعيت اوست و مردم هم اين گونه مخلص او هستند و حاضرند همه ي كارهاي امام را حمل به صحت كنند؛ ولي اين طور پارسايي و زهد پيشه مي كند. قاطعيت او، اراده ي راسخ او و عزم پولادين او در كارهاي بزرگ هم همين طور است. يعني هرچه انسان به اين اقيانوس پهناور در ابعاد گوناگون نگاه مي كند، مي بيند واقعاً توصيف ناشدني است. انسان وقتي اقيانوس را از نزديك مي بيند، يك طور است؛ ولي در اعماق اقيانوس، عوالم ديگري مشاهده مي كند. انسان در ساحل اقيانوس يك مقدار آب مي بيند و ابتدا خيلي تفاوتي بين اين مقدار آب و يك استخر بزرگ احساس نمي كند؛ اما وقتي نياز پيدا مي كند به اعماق اقيانوس برود، در آن جا عوالم ديگري آشكار مي شود و هرچه انسان نزديكتر مي شود و بيشتر تعمق مي كند، چيزهاي جديدتري براي او كشف مي شود. در مورد امام هم واقعاً همين طور است.
اين شخصيت استثنايي فقط براي تاريخ نيست. توصيف هايي كه ما عرض كرديم، مي تواند كاربرد تاريخي داشته باشد. در تاريخ ايران، ما شخصيتي داشتيم كه كار بزرگي انجام داد؛ مردم را به حركت درآورد؛ جمهوري اسلامي را با همه ي عظمت و غرابتي كه داشت، سر پا كرد و بنايي را به اين شكل عظيم و استوار آفريد. خيلي خوب؛ آيا بايد اين شخصيت بزرگ را مثل اشياء پربها در ويترين تاريخ بگذاريم و ما و ديگران آن را تماشا و از آن تعريف و تمجيد كنيم؟ امام بزرگوار ما اين طوري است؟ در اين جهت اگر بخواهيم امام را تشبيه كنيم، بايد او را به پيغمبران تشبيه كنيم. وجود و هويت پيغمبران به دوران حياتشان خلاصه نمي شود؛ هويتشان در امتداد تاريخ است؛ يعني بعد از خودشان، وجود آنها بايد در تعليم و دين و راهشان ادامه پيدا كند؛ اين مي شود پيغمبر اولوالعزم؛ والّا زندگي پيغمبران هم مثل بقيه ي انسانهاي ديگر مي شود؛ پنجاه سال، شصت سال، صد سال در اين دنيا زندگي كرده اند و عظمت هايي آفريده اند؛ بعد هم رفته اند. بنابراين مسأله به اين جا تمام نمي شود. اگر اين طور بود، امروز در دنيا از دين و معارف پيامبران اثري نبود؛ در حالي كه درست عكس اين است؛ امروز همه ي معارف والاي بشري زاييده ي تفكرات پيغمبران است؛ ولو به واسطه. آنها بودند كه عدالت و اخلاق و توجه به خدا و برون آمدن از خود و فداكاري براي انسانها و ديگر فضايلي كه امروز قابل قبول همه ي مردم دنياست - ولو غير مليّون و غير پيروان اديان، همه قبول دارند كه اينها خوب است - فرياد زدند و پرچم آن را بلند كردند؛ والّا دنيا دست مستكبران و زورمداران بود. چرا بايد اسم عدالت و تفكر آزاد و برادري و فداكاري و ايثار بماند و هميشه به عنوان يك ارزش زنده باشد؟ اين به بركت تعليم پيامبران است. آنها اين معارف را آفريدند و رفتند. حيات آنها در آن پنجاه، شصت سال خلاصه نمي شود؛ حيات آنها عبارت است از جريان اين معارف در طول تاريخ، تا انسانها را هدايت كنند. امام ما هم اين گونه است.
بيانات در ديدار اعضاي ستاد برگزاري
مراسم سالگرد ارتحال امام خميني ( ره ) ـ 10/3/84
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -5 / درآمد

پشت پرده طرح و گسترش تئوري جامعه مدني و كثرت گرايي
سروش، پيمان، سحابي: حلقه هاي اتصال به اپوزيسيون برانداز

نويسنده: پيام فضلي نژاد
E-Mail:shayanfarkayhannews.ir
روزنامه كيهان از مدت ها قبل «زنگ خطر» را به صدا درآورده بود و هفته نامه كيهان هوايي نيز روز 21 تيرماه و يك هفته پس از سفر محرمانه سروش به آلمان، گزارشي مفصل از اهداف و انگيزه هاي آن چاپ كرد.44 طبيعتاً افشاي يك جلسه محرمانه كه با ترتيبات امنيتي منحصر به فرد برنامه ريزي و برگزار شده است، سيستم اطلاعاتي كشور را حساس مي كرد و سروش را در موقعيت يك «سوژه امنيتي» قرار مي داد. از اين رو چند اقدام سلسله وار براي سرپوش گذاشتن روي ماجراي «رسوايي امنيتي سروش» انجام شد.
اتفاق اول به فاصله كوتاهي رخ داد و روز 3 مرداد 1374 انتشار «نامه سرگشاده 107 نويسنده، روشنفكر و سياستمدار» به رئيس جمهور در حمايت از سروش بستر تازه اي را براي تحليل ابعاد ديگر ماجرا به وجود آورد. نقش چهره هاي برجسته سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در تهيه و نشر اين نامه سرگشاده نقشي برجسته به چشم مي آمد؛ خصوصاً با حضور بهزاد نبوي، محسن آرمين، مصطفي تاج زاده، هاشم آغاجري و مهم تر از آنان كسي كه كنار سروش مي توانست يك حلقه سياسي بسازد: سعيد حجاريان كه روزگاري با سعيد امامي در وزارت اطلاعات همكاري داشت و با اسم مستعار جهانگير صالح پور در ماهنامه كيان مي نوشت. غير از امضاء مديران مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري مثل محسن كديور و عباس عبدي، اين نامه امضاء يك سياستمدار مرموز دولت هاشمي رفسنجاني يعني محمدتقي بانكي (رئيس شركت ملي فولاد ايران) را پاي خود داشت. فقط يك سال بعد بسياري از اين افراد در ستاد انتخاباتي معروف به «به آفرين» براي حمايت از كانديداتوري سيد محمد خاتمي گردهم آمدند.
امضاءكنندگان نامه «107 نفر» به رئيس جمهور از محدوديت هاي عبدالكريم سروش براي سخنراني در دانشگاه هاي كشور شكايت كردند و هاشمي رفسنجاني نيز در حاشيه نامه خطاب به سيدمصطفي ميرسليم (وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي) دستور داد: «بازرسي شوراي عالي انقلاب فرهنگي سريعاً پيگيري كند.» فرداي انتشار نامه سرگشاده به رئيس جمهور، حسين شريعتمداري با انتشار يادداشتي در كيهان نوشت اين نامه براي سرپوش گذاشتن روي رسوايي امنيتي سروش است:
اگر موضوع سخنراني آقاي سروش مباحث «علمي» بوده است، چرا درخواست «جلسه سري» و «محرمانه» كرده اند؟! مگر مطالب علمي را درگوشي و سري مطرح مي كنند؟! بالاخره بعد از افشاي اين ماجرا
- كه هرگز احتمال آن را نمي دادند - و بعد از روبه رو شدن با سوالات فراواني كه درباره اين اقدام مشكوك مطرح شده بود، آقايان به فكر چاره افتاده و براي آنكه اين «ماجراي رسوا كننده» را تحت الشعاع قرار دهند، با «دستپاچگي» اعلاميه (نامه) فوق الذكر را تهيه و پخش كرده اند تا به زعم خود «علاج واقعه» را قبل از وقوع كرده باشند!45
سرانجام وزارت امور خارجه آلمان وادار شد تا با صدور بيانيه اي درباره اين جلسه جنجالي توضيح بدهد. بيانيه صريحاً تأييد كرد كه سفر عبدالكريم سروش به دعوت رسمي «دولت آلمان» و براي رايزني مقامات وزارت خارجه اين كشور با اين شخصيت ايراني انجام شده است.46 بلافاصله اتفاق بعدي افتاد؛ رسانه هاي انگليسي به نقل از يك مقام امنيتي نوشتند برجسته ترين روشنفكر ديني ايران در اين نشست براي اروپايي ها روشن ساخت «آنچه اكنون مورد بحث است، عدم وجود و امكان بروز و بيان عقايد متفاوت نيست؛ بلكه مسئله وجود يك مرجع تقليد به عنوان ولايت فقيه است كه در نهايت، حرف اول را مي زند.»47 پس از اين رسوايي امنيتي، سروش هم مجبور شد تا در برابر افشاگري هاي پياپي روزنامه كيهان واكنشي از خود نشان بدهد. جوابيه اش اين بار خواندني و قلمش با استحكام به نظر نمي رسيد و سخن خود با شريعتمداري را چنين به پايان برد:
خانم «آنه ماري شيمل»، اسلام شناس برجسته آلماني در جلسه «انجمن سياست خارجي آلمان» حاضر بودند پس از پايان سخنراني به من و به زبان فارسي گفتند «چشم بد دور!»48
انتشار «جوابيه دكتر سروش و سخن ما» روز 17 مرداد در روزنامه كيهان را مي توان از مهم ترين مقدمات آغاز يك فصل سياسي جديد در تاريخ سياسي معاصر انقلاب اسلامي دانست. براي نخستين بار يك روزنامه پرنفوذ در منطقه به افشاي پروژه امنيتي ماموري پرداخت كه نقش مارتين لوتر اسلام را بازي مي كرد و به تدريج ايده هاي ترجمه اي او به مبناي ايدئولوژيك اصلاح طلبان بدل مي گشت. بنابراين جناح سياسي حامي عبدالكريم سروش با رسوايي نابهنگامي مواجه شدند؛ نه يك رسوايي سياسي ساده، يك رسوايي سياسي امنيتي كه بلافاصله معناي «جاسوسي آكادميك» را به ذهن تحليلگران زبده اطلاعاتي متبادر مي ساخت.
هفته نامه نيمروز (لندن) در همين ايام مصاحبه مهرزاد بروجردي، تاريخ دان سياسي را با بخش فارسي راديو آمريكا منتشر كرد. بروجردي كه خود با يك واسطه از بازيگران پروژه هاي CIA در حيطه مديريت حلقه هاي ميانجي و روشنفكري ايران است، در اوج خامي كوشيد تا مثلاً با يك تير دو هدف را بزند: ابتدا سروش را از اتهام «جاسوسي براي جمهوري اسلامي» تبرئه كند. سپس به خيال خود تحليل گران سياسي و مقامات دولتي ايران را «فريب» دهد و از او چهره يك روشنفكر غيرسياسي با شخصيتي معتدل - نه برانداز- را بسازد. اين عضو ارشد بنياد مطالعات ايران (به رياست اشرف پهلوي) گفت:
به اين عنوان كه «عبدالكريم سروش» در اوايل انقلاب اسلامي بخشي از «ماشين حكومتي» بوده است، نمي شود «مهر طرد» بر او زد. «اكثريت مردم» به جاي آنكه افكار «متفكرين جامعه» را ببينند، «مهر طرد» بر آن ها كه مخالفشان بودند، زدند. اين درست نيست كه ما بينديشيم استبداد سياسي، ركود فكري را هم به دنبال دارد. چنين نيست؛ چون محدوديت هاي فرهنگي جمهوري اسلامي نمي تواند جلوي پيشبرد قشر«روشنفكر» را بگيرد. دكتر سروش قصد «براندازي حكومت» را ندارد. او خود را يك «فرد سياسي» نمي داند. او در«معرفت» و «اصلاح ديني» نظرهايي را عنوان كرده است.49
اعتباري كه زود فروريخت
مي شود با اطمينان گفت اتفاقاتي كه در صحنه سياسي و امنيتي مي افتاد، روي تحليل ها و تخمين هاي مهرزاد بروجردي يكسره خط قرمز مي كشيد. ديويد هول، فيلسوف سياسي معاصر استدلال جالبي درباره «اصلاح طلبي ليبرال» دارد. او يك بار وقتي در دانشگاه فلوريدا مقام استادي داشت، نظريه جالبي را ارائه داد و نوشت:
دعوت به «پلوراليسم»، «كثرت گرايي غربي» و «جامعه مدني» توسط 2 گروه سياسي مختلف صورت مي گيرد: يكي توسط گروه سياسي جديدي كه براي دستيابي به «قدرت» مبارزه مي كنند؛ ديگري به وسيله گروهي از شخصيتها كه بر مسند قدرت نشسته اند، اما پيش بيني مي كنند كه به زودي قدرت را از دست بدهند.50
نيمه دهه 1370 وضعيت سياسي اصلاح طلبان در مرز ميان 2 گروهي بود كه پرفسور هول در نظريه جنجالي اش ترسيم كرده است؛ طيفي كه يك سويش مانند عبدالكريم سروش و محمدمجتهد شبستري با ژست هاي آكادميك شعار «روشنفكران: قدرتمندان بي مسند» را مي دادند، اما در پشت پرده با كارگزاران دولت سازندگي از محمدتقي بانكي تا غلامحسين كرباسچي پيوندهاي تنگاتنگي داشتند؛ و سوي ديگرش كاملاً برعكس: اعضاء حزب كارگزاران ايران به عنوان «صاحب منصبان دولتي» و «سياستمداران تكنوكرات» مثل سيدحسين مرعشي از «مديريت انتقال قدرت» پس از پايان دوره دوم رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني مي گفتند.51 در عين حال، طيف هاي ليبرال/ سكولار موسوم به «اصلاح طلب» نه تنها از «سياست زدگي مفرط» بلكه از يك «آوارگي معرفتي» زجر مي بردند تا جايي كه حتي رسول نفيسي، سرپرست ايران پژوهان كالج استير در ويرجينياي ايالات متحده با انتشار نتايج پروژه تحقيقاتي خود اعلام كرد:
«روشنفكران ديني» اقتباسي ناقص و پرغلط از معنا و مبناي «جامعه مدني»و«پلوراليسم» انجام داده اند؛ در نتيجه تئوري هاي آنان فاقد حداقل استانداردهاي علمي و اصول معتبر فلسفي است.52
به تدريج از حامد الگار كه يك استاد مسلمان در رشته ايران شناسي دانشگاه بركلي است تا شوراي روابط خارجي آمريكا يا ماهنامه پر و ماهنامه راه آزادي، هر يك به نوعي اذعان مي كردند كه پروژه «روشنفكري ديني» يك پروژه سراپا «سياسي» با «مديريت خارجي» براي تحقق هدف «براندازي» نظام ايران است؛ نه به خيال مهرزاد بروجردي يك «پروژه معرفتي غيرسياسي». براي نمونه، دي ماه 1374 بابك اميرخسروي يادداشتي در ماهنامه راه آزادي (ارگان حزب دموكراتيك مردم ايران) چاپ كرد. او در يادداشت «جبهه جمهوري خواهان دموكرات» تحليلي از چگونگي «ائتلاف» ميان اپوزيسيون خارج كشور با نيروهاي سياسي داخل ايران ارائه داد. او ابتدا سروش و سپس حبيب الله پيمان و عزت الله سحابي را 3 چهره سياسي برتر به عنوان حلقه هاي اتصال اين 2 جريان (داخلي و خارجي) معرفي كرد. ¤ دي ماه 4731 «بابك اميرخسروي» از اعضاي شوراي مركزي «حزب توده ايران» در نيمه اول دهه 0631، يادداشتي در ماهنامه راه آزادي(ارگان حزب دموكراتيك مردم ايران) چاپ كرد و تحليلي از چگونگي «ائتلاف» ميان اپوزيسيون خارج كشور با نيروهاي سياسي داخل ايران ارائه داد. او ابتدا سروش و سپس حبيب الله پيمان و عزت الله سحابي را 3 چهره سياسي برتر به عنوان حلقه هاي اتصال اين دو جريان(داخلي و خارجي) معرفي كرد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14