(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 26 دی 1390- شماره 20122

راه مهجوريت زدايي از قرآن
راه هاي مديريت رواني جامعه در جنگ نرم



راه مهجوريت زدايي از قرآن

آيت الله جوادي آملي
« قرآن كريم » اعجاز جاويدان خاتم پيامبران و رحمت عالميان (ص)، منبع غني معارف ناب الهي و راهگشاي جميع مشكلات علمي و عملي جهان بشريت است.
صحيفه آسماني اسلام در عين قابل فهم بودن براي تمامي مخاطبان، برخوردار از عجيب ترين و پيچيده ترين مضامين است كه در سايه برقراري ارتباط معنوي با خداي سبحان به عنوان متكلّم اين كلام ملكوتي، انسان را به مقام منيع » مفسّر » حقيقي نائل مي سازد.
استاد علامه و مفسّر حكيم، حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي) كه حيات علمي و عرفاني خويش را وامدار انس و الفت بي نظيرشان با قرآن كريم است، در مطلب حاضر به بررسي چگونگي « شناخت قرآن » پرداخته است .
قرآن آنقدر شيرين است كه درباره آن نه تنها انسان ها گفتند اين كتاب عجيبي است، حتّي جن هم اعتراف كرد كه: نّا سم عنا قرآناً عجباً. يهد ي لي الرّشد(1). و عجيب بودن آن به اين است كه آسان است براي تمام مراحل از بزرگسال و متوسط و كودك و هم با محتوا و با مغز است. هم نّا يسّرنا القرآن ل لذّ كر(2) است، هم سنلق ي عليك قولاً ثقيلاً (3) است. از آن جهت كه با محتواست، قول ثقيل است؛ از آن جهت كه دلپذير است، آسان است. لذا هيچ مطلبي در قرآن كريم نيست كه كسي نفهمد ! درس خوانده و درس نخوانده همه مطالب قرآن را مي فهمند. ولي آيات فراواني هست كه خواص را به زحمت مي اندازد. همان آيه در ضمن قصص و داستان ها نرم شد؛ ولي خود آيه براي خواص مشكل است !
همين جريان ن جآئكم فاس أ ب نب (4)، پيام ساده اش اين است كه حرف هر فاسقي را قبول نكنيد. اين حرف دلپذيري است و همه مي فهمند. اين مطلب بر اساس لقد يسّرنا القرآن ل لذّ كر قابل فهم براي همه انسانهاست.امّا خصوص اين آيه اشكال ما يمك ن الذّب دارد، اشكال ما لا يمك ن الذب دارد كه فحول از علماء را به خودش مشغول كرده ياآيه:يهد ي من يشآء، يض لّ من يشآء (5) كه در قرآن كريم فراوان است، اين معناي روشني دارد كه همگان مي توانند بفهمند و براي همه سطوح قابل فهم است.امّا خصوص اين بخش از آيات،مسأله جبر و تفويض و امر بين امرين را به همراه دارد كه برخي از فحول مثل مرحوم آخوند خراساني را وادار مي كند كه بگويد: قلم اينجا رسيد و سر بشكست. آن آقائي كه هفتصد سال قبل گفت: قلم اينجا رسيد و لوح اينجا رسيد، هر دو سر شكسته شدند، ايشان يك گوشه اش را گفته، قلم اينجا رسيد و سر بشكست. گوشه اي از يمحوا الله ما يشآء و يثب ت (6) خودش را نشان داد در مسأله بدا كه بسياري از محققان اصول را به خودش مشغول كرده. امّا همين يمحوا الله ما يشآء و يثب ت با زبان ساده قابل ادراك براي همه سطوح است كه همه كارها به دست خداست. سرّ اينكه قرآن داستان ها را ذكر مي كند، امثال را ذكر مي كند؛ براي اين است كه آن مطالب حقيقي و ثقيل را رقيق كند، آن نّا سنلق ي عل يك قولاً ثقيلاً را به صورت لقد يسّرنا القرآن ل لذّ كر در بياورد كه همگان بفهمند و عمل بكنند.
مهجوريت زدائي از قرآن
امّا مطلب مهم اين است كه ما چه جور قرآن را از مهجوريت در بياوريم. اين كتاب با كليّت و دوام، خودش را معرفي كرده. فرمود: من كلّي ام، ل لعالمين ام و دوام هم هستم لي يوم القيامه. اگر براي هر فرد و براي هميشه هست، الآن جهان چشمش متوجه حوزه هاي علميّه، مخصوصاً قم است. وقتي قرآن در سطح جهان از مهجوريت در مي آيد كه ما اين توان را داشته باشيم كه هر مكتبي از مكتب هائي كه مربوط به جهان بيني است، يك؛ وحي و نبوّت و رسالت و امامت است، دو؛ انسان شناسي است، سه؛ و شعب فرعي كه به اين 3 رشته بر مي گردد.
هر مكتبي كه در جهان طرح شده است؛ لا و لابد حوزه ها، مخصوصاً حوزه علميه قم بايد اينها را شناسائي بكند، اوّلاً؛ بر قرآن كريم عرضه كند، ثانياً و حق و باطل بودن آن راه را از قرآن استفتاء كند، ثالثاً. اين مي طلبد كه خود انسان ساليان متمادي در خدمت قرآن كريم باشد. عدّه اي مكتب شناس باشند كه چه مكتبي، چه شبهه اي، چه حرفي در جهان پيدا شده؛ اگر سكولاريزم است، يعني چه؛ اومانيسم است، يعني چه؛ فمينيسم است، يعني چه؛ هرمنوتيك است، يعني چه؛ اينها را كاملاً بفهمد، بعد بر قرآن عرضه كند و ازآن پاسخ بگيرد؛ تا بشود جهاني ! اگر نذيراً ل لعالمين (7) است، اين است.
الآن دنيا تشنه معارف است؛ شما مي بينيد در بخشي از كشورها همين كه معارف الهي آنجا ظهور كرد، خواهان فراواني هم دارد. به لطف الهي، به بركت خون هاي پاك شهداء مشرق و مغرب عالم الآن متوجه اسلام است. يك وقتي بود سخن از اطلبوا الع لم و لو ب الصّين (8) بود، الآن واقعاً اطلبوا الع لم و لو ب قم است. شما مي بينيد 70 ـ 80 مليّت اينجا طلبه دارند؛ اين ها واقعاً تشنه اند.
ما بايد اين مكتب ها را كاملاً شناسايي بكنيم، بعد بر قرآن كريم عرضه بكنيم و پاسخ رااز قرآن بگيريم. اين يك كتابي نيست كه فقط درباره فقه و اصول و اخلاق اظهار نظر بكند؛ درباره هرمنوتيك حرف نزند، درباره سكولاريزم حرف نزند، درباره فمينيسم حرف نزند، درباره اومانيسم حرف نزند ! ممكن است كسي خيال كند درباره شيمي و فيزيك و اينها حرفي ندارد كه اين هم سخني است ناصواب؛ ولي درباره جهان بيني، انسان شناسي، وحي و نبوّت و مانند آن لا و لابد هر مكتبي كه در جهان پيدا شده، آدم بايد عرضه كند بر قرآن كريم و پاسخ را از قرآن كريم بگيرد.
مراد از معناي ( آيه ) در قرآن
آدم بايد مزه قرآن را بچشد و اين سخني است حق. خداي سبحان مكرر در مكرر از كلماتش به عنوان ( آيه ) ياد كرده؛ » آيه » يعني نشانه. يك وقت است كسي ديگري را مي شناسد؛ الآن عكسش را به او دادند، خطش را به او دادند، آثار هنري اش را به او دادند؛ مي گويند: اين عكس همان آقائي است كه شما ديديد. اين را مي بيند و مي شناسد و به ياد اوست. اين خط اوست، آثارش را بار مي كند؛ اين اثر هنري اوست، بار مي كند؛ اين مال كسي كه مسبوق به معرفت صاحب عكس است. براي او معنا دارد كه بگويند اين نشان اوست، اين مربوط به مسبوق ها. يا كسي كه در راه است؛ به او مي گويند: آقا ! اين عكس، اين خط، اين آثار هنري را همراهت داشته باش، برو پيدا كن. اين چون نشان دارد، صاحب نشان را بالأخره پيدا مي كند؛ اين مي شود ملحوق به صاحب عكس، آن مي شود مسبوق به صاحب عكس.
امّا اگر يك عكسي را به يك آقا بدهند كه اين عاك س را نه قبلاً ديده، نه بعداً ديده؛ اين مي شود عكاس حرفه اي ! بر فرض ما بشويم مفسّر، مي شويم مفسّر حرفه اي ! ما كه متكلّم را نه قبلاً ديديم، نه بعداً ديديم، آن وقت اينها آيه است، آيه است؛ يعني چه؟ علامت است يعني چه؟ علامت كيست؟ اگرالست ب ربّ كم (9) هم اكنون يادمان باشد، بله مي گوييم اين عكس اوست؛ آن وقت لذّت مي بريم. با اين ميوه چيدن لذّت حاصل نمي شود !اينكه انسان 10 تا نكته از آيه استفاده كند، مثل اين است كه وارد باغ شده، يك باغباني بود، زحمت كشيده، 40 ـ 50 سال درخت كاشته؛ حالا شما مي رويد 8 ـ 10 تا ميوه از اين درخت مي گيريد، اين تفسير نيست ! اين ميوه چيدن است، اين مصرف كننده است.
هنر آن است كه آدم باغباني كند، درخت بكارد، ديگران از ميوه اش استفاده كنند.اگر از يك آيه 10 تا نكته بچينيد؛ مثل اينكه رفتيد در باغ مردم و درخت مردم 10 تا ميوه چيديد. اگرمردي، درخت بكار؛ جهان بيني ارائه كن، برهان اقامه كن، ديگر نگو قلم اينجا رسيد و سر بشكست ! متكلّم را بشناس، بگو عكس اوست !! يا از اين طرف برو، بگرد او را پيدا كن؛ يا از الست ب ربّ كم فاصله نگير، او را بشناس؛ بگو بله، اين عكس اوست؛ و گرنه چه آيه اي؟ چه علامتي؟ اين علامت كيست؟ اين نشان كيست؟
آيه به معناي نشانه گاهي اعتباري است، مثل اين فلزي كه روي دوش يك بنده خداست، سردوشي اوست؛ اين يك علامت است، آيه افسري اوست. اين يك امر قراردادي است، هر كشوري براي خودش يك فلز خاص دارد. پرچم اينطور است، اين فلز اينطور است، قراردادها اينطور است؛ اينها امر قراردادي است كه اعتباري به اينها نيست. مردم اين سرزمين اين فلز را علامت قرار دادند، مردم سرزمين ديگر يك فلز ديگري را آيه قرار مي دهند؛ اينها امر اعتباري است.
گاهي آيه، آيه تكويني است، نه اعتباري. مثل اينكه چمن، آيت آب است؛ امّا يك آيت مقطعي است. چمن مادامي كه سبز است آب را نشان مي دهد؛ امّا وقتي كه پژمرده شد و به صورت خاك در آمد، ديگر نشان نمي دهد اينجا آبي است! چمن آيت آب هست، درخت آيت آب هست؛ امّا مادامي كه سبز است. جهان آيت خداست، در جميع شئون ب جوهر ه وعرض ه و عوار ض ه و ص فت ه و ف عل ه . هر موجودي در هر شرائطي مي گويد خدا ! نمي شود آيه خدا نباشد!! اگر اين درخت سبز است، آيه خداست؛ اگر پژمرده شد، آيه خداست؛ اگر شعله شد، آيه خداست؛ اگر دود و بخار شد، آيه خداست؛ تبديل شد به هوا، آيه خداست؛ آيات الهي اين است !
اگر كسي متكلّم را نديده باشد، نشناخته باشد، نه مسبوق به معرفت باشد، نه ملحوق به معرفت باشد، اين مثل عكاسي است يا خطاطي يا ورّاقي كه مرتب دارد فتوكپي مي كند و زيراكس مي گيرد و عكاسي مي كند ! اگرازاو سؤال بكنند كه آقا ! اين عكس كيست؟ مي گويد: لست ادر ي؛ اين لذّت نمي برد !
حالااگر به آن مرحله شديد نشد، مرحله ضعيفترش هست كه آدم متكلّم را در كلامش ببيند. بعد ديگر حرفه اي نمي شود براي او، بازي هم نمي كند، به اين فكر نيست كه نام و ناني دارد ! نه به فكر نان و آب است، نه خود را برتر از اين مي داند؛ نه اگر كسي گوش نداد، اين نگران است؛ به دنبال چيز ديگر است ! و آن مؤثر است و دلپذير؛ چون همان متكلّم در درون دل مخاطب هم حضور دارد؛ آن وقت اين مي شود واقع آيه و علامت. ديگر جهتي در اين الفاظ نيست كه خدا را نشان ندهد. اگر اين است؛ آدم، متكلّم را در لابلاي كلامش مي بيند، آن وقت نّ هذا القرآن يهد ي ل لّت ي ه ي اقوم (10) را مي بيند، و ا ن احأ م ن المشر كين استجارك فاج ره حتّي يسمع كلام الله (11) را هم مي داند، لبيك هم مي گويد.آدم يا أيّها الّذ ين آمنوا را كه مي خواند، مي گويد: لبيك. اين لبيك گفتن كه مستحب است، يعني متكلّم دارد با ما حرف مي زند. اگر متكلّم دارد با ما حرف مي زند، ما داريم كلام او را مي خوانيم؛ چرا بر اساس قرب نوافل به جايي نرسيم كه بگويد: كنت ل سانه الّذ ي يتكلّم ب ه (12)، اين را كه فريقين نقل كردند؛ اين راه باز است.
تشابه سخنان قرآن با ائمه معصومين (ع)
اگر قرآن ع دل عترت است و عترت (ع) ع دل قرآن است؛ حرف قرآن همان حرف علي بن أبي طالب است. منتها وجود مبارك حضرت امير فرمود: سلون ي قبل ان تفق دوني (13)، قرآن مي فرمايد: سلون ي قبل ان تموتوا. ممكن نيست چيزي در عالم باشد و قرآن جواب ندهد ! شدني نيست.اگروجود مبارك حضرت علي(ع)فرمود: سلون ي قبل ان تفق دون ي و اين ع دل قرآن است، قرآن هم همين حرف را دارد. فرمود: قبل از اينكه برويد، از من بپرسيد. شما سؤال كنيد، من جواب مي دهم. اين فاستنط قوه (14)، فاستنط قوه همين است ! منتها اگر كسي (معاذ الله) گرفتار حسبنا ك تاب الله (15) شد، او قدرت سؤال ندارد اصلاً !
امّا اگر به بركت نّي تار أ ف يكم الثّقلين (16) كيفيت سؤال را از اهل بيت ياد گرفت، اين كاملاً مي تواند با دست پر از قرآن سؤال بكند. وقتي با دست پر رفت حضور قرآن، از قرآن سؤال كرد آيا اومانيسم حق است يا نه، جواب مي شنود؛ چون يك امر انسان شناسي است!آيا اين فمينيسم حق است يا نه، آن پلوراليسم حق است يا نه؛ اين مكتب هاي فراواني كه در راه است؛ اينها حق است يا نه ودرآن صورت قرآن جواب مي دهد !
گرايش به كمونيست، مشكل جدي قبل از انقلاب
الآن جهان تشنه يك سلسله گرايش است. بالأخره بشر يك گرايش هائي مي طلبد؛ يكي از مشكلاتي كه براي ما دغدغه بود و مشكل جدّي ما در قبل از انقلاب بود و ما را نگران مي كرد؛ همين مثلثي بود كه در جهان آن روز حاكم بود. قبل از انقلاب بخشي از جهان به وسيله اديان الهي تأمين مي شد؛ يعني اسلام بود و يهوديت و مسيحيّت.بخشي را هم بت پرستي، بودائي و اينها تشكيل مي داد، بخشي هم كمونيستي بود. ما مشكل جدّي مان كه هراس داشتيم اين بود. مي گفتيم
كه با پيشرفت علم اين بودائي و
بت پرستي و اينها يقيناً
نمي ماند،براي اينكه اين چيزي نيست كه ماندني باشد ! و اين ها هم ميليون ها نفرند كه در هند اند، در چين اند، در ژاپن اند، در كشورهاي ديگر هستند. اگر خداي ناكرده در اثر پيشرفت علم اين ميليون ها نفر اگر سقوط كنند، به سمت كمونيستي بروند؛ اين بخش الهيّت خيلي تضعيف مي شود !
براي اينكه آن روز سراسر روسيه و بخشي در اروپا و بخشي در آسيا را همين اتحاد شوروي پر كرده بود. شما به نقشه جهان كه نگاه مي كرديد، بالايش نوشته بود: اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي. بخش وسيعي از اين در آسيا بود، بخشي هم در اروپا بود،چين هم كه كمونيست بود. بسياري از كشورهاي ديگر هم كمونيست بود. اگر خداي ناكرده اين بودائي ها، اين بت پرست ها، اين ها از اين وضع بيفتند و به سمت دين الهي نروند و به سمت كمونيستي بروند؛ چه بايد كرد !
تأثير روحانيت در سرنوشت آذري ها
حالا اين داستان را من در پرانتز بازگو كنم براي شما عزيزان،كه هم جريان عظمت دينداري مردم آذري زبان مشخص بشود و هم تأثير روحانيت. مرحوم شهيد غفاري (رض) را كه همه مي شناختيد،اواز آذر شهر تبريز بود. يك سيّد بزرگواري كه گاهي هم در بحث هاي ما شركت مي كرد، او همشهري مرحوم غفاري بود و همسن و هم بند بااو بود. وي مي گفت: ما وقتي بچه هايمان به زبان مي آيند، نام ذات أقدس له را به بچه هايمان مي گوييم، نام 14 معصوم (عليهم السّلام) را به بچه هايمان مي گوييم، نام آسيّد ابوالحسن اصفهاني را هم به ياد بچه هايمان
مي دهيم؛ كه بچه هايمان با نام آسيّد ابوالحسن اصفهاني آشنا بشوند. گفتيم: چرا؟ گفت: آذربايجان را آسيّد ابوالحسن اصفهاني آزاد كرد ! گفتيم: اوچطور آزاد كرد؟!
گفت: بعد از اينكه جريان پيشه وري پيش آمد، همين پيشه وري (عليه م ن الرّحمن ما يستحق) در مجلس رأي نيآورد، با اعتبار نامه او مخالفت كردند، گفت: با اعتبار نامه ما مخالفت نكنيد و گرنه من مي روم تبريز، آشوب بر پا مي كنم. همين پيشه وري از يك سو، غلام يحيي از سوي ديگر؛ يكي در تبريز، يكي در اردبيل بساط كمونيست ها را آوردند؛ از شوروي هم اسلحه مي گرفتند.آذربايجان عملاً از ايران جدا شده بود، فقط در نقشه،جزء ايران بود ! نمي دانم شما دشت مغان و آن طرف ها تشريف برده ايد يا نه، مرز بين ايران و شوروي 2 - 3 متر بيش نيست ! نه كوه است، نه درياست؛ چيزي نيست، راه باريكي است، رفت و آمد آسان است. اين ها مرتب از آنجا اسلحه مي آوردند، آذربايجان را عملاً از ايران جدا كردند؛ شده بود كمونيستي ! دولت هيچ حضور نداشت.
اين آقا سيّد بزرگوار مي گفت: ما در زمان پيشه وري، من و همين غفاري چندين ماه در يكي از آن خانه ها در بند بوديم. حسينيّه ها و مسجدها را همين توده اي ها گرفته بودند. روزي كه راديو اعلام كرد: سيّد ابوالحسن اصفهاني، مرجع تقليد جهان تشيع در نجف رحلت كرده است، تبريز مغازه ها را بست. مردم مثل سيل وارد خيابان ها شدند. همان روز پيشه وري فرار كرد وبه شوروي رفت و همان روز ما آزاد شديم ! سربازهاي دولت هنوز در زنجان بودند كه تبريز آزاد شد. گفت: ارتش، آذربايجان وتبريز را آزاد نكرد؛ آسيّد ابوالحسن آزاد كرد !! هر چه خواستند اين مغازه ها را باز كنند، مردم مقاومت كردند. هر چه توده اي ها رفتند در برابر قيام مردمي تبريز مقاومت كنند، نشد ! آن روز كلّ تبريز در اختيار همين هيآت و عزاداران بود و در مراسم سوگ و ماتم مرحوم آسيّد ابوالحسن شركت مي كردند و تبريز آزاد شد. لذا ما نام مرحوم آسيّد ابوالحسن را به ياد بچه هايمان مي دهيم. اين دلپذيري روحانيّت و دين و قرآن است كه در درون همه نهادينه شده است؛ اين پرانتز بسته.
چگونگي كسب لذ ّت از قرآن
بنابراين ما وقتي لذّت قرآن را مي چشيم كه اثري از متكلّم ديده باشيم، آن وقت براي ما مي شود لذيذ ! آن وقت حرف او را به چيز ديگري هم نخواهيم فروخت و حرف را هم حرف او مي دانيم و به دنبال حرف او مي رويم و لا غير و خود قرآن كريم هميشه به ما گفت: اگر بخواهيد به جائي برسي؛ نه به جيب خودت نگاه بكن، نه به كيف شوراي مديريت ]حوزه [ نگاه بكن، نه به جيب شهريه دهندگان نگاه بكن؛ به » جيب »(به فتح جيم) خودت نگاه بكن، نه به جيب خودت ! اگر خداي ناكرده به دنبال فكر قاروني هستي، اين مي گويد: نّما اوتيته علي ع لم ع ند ي(17)، خرج علي قوم ه ف ي ز ينت ه(18)؛ اين بازي ها هست !
به دنبال موساي كليمي، اّدخ ل يدك ف ي جيب ك تخرج ب يضاء (19). مگر دست روشن نمي خواهي؟ اين دست روشن در جيب نيست، در جيب است ! نمي خواهد دست به عصا بزني، اژدها بشود؛ اين در جيب است !! اگر به جيب، به صدر مشروح، به جان دست زدي، جانانه بودي، دلمايه داشتي؛ با آن دست، دست بيرون بياوريد، مي شود ( يد بيضاء )؛ به عصا دست بزني هم مي شود اژدها.
اين امام، اين پسر پيغمبر اين جور نبود كه دست مشت بكند، بگويد: من به دهان اين دولت مي زنم و بزند ! اين از جاي ديگر در آمده.شما شب نامه هائي كه عليه اين پسر پيغمبر منتشر مي كردند نديديد يا يك مقدار يادتان نيست. اگر براي رضاي خدا باشد، خدا تأمين مي كند. مگر هر كسي مي تواند بگويد: من به دهان اين دولت مي زنم؟! گفت: دست زهد فروشان خطاست بوسيدن ! بعد از اينكه پسر پيغمبر گفت: من به دهان اين دولت مي زنم، ما با كمال افتخار وقتي مي رفتيم، اين دست را مي بوسيديم ومي بوييديم و بر مردمك ديده مي نهاديم !! اين دست بوسيدني است. اين دست از جاي ديگر در آمد و گفت و اثر كرد و گرنه مگر هر كسي مي تواند بگويد من به دهان اين دولت مي زنم و با همان اشاره مسأله حل بشود؟!
فرمود: ادخ ل يدك ف ي جيب ك، اين مي شود » يد بيضاء ». بخواهي بجنگي، به عصا دست بزني، مي شود اژدها؛ بخواهي خودت روشن باشي، اين يد بيضاء مي شود و گرنه بخواهي دست به جيب بكني، اين مي شود قارون ! غالب كساني كه اهل جيب بودند، خانه هايشان خاموش شده. تاريخ را بخوانيد، ببينيد اينچنين هست يا نيست ! غالب كساني كه اهل جيب بودند:و جعلها كل مهً باق يهً ف ي عقب ه (20) شد. آن هائي كه اهل جيب بودند: و جعلناهم احاديث (21) شد؛ اين ها نمي ماند.
عدم مقايسه قرآن با كتاب هاي ديگر
بنابراين سطح علمي قرآن كريم با كتاب ها وفنون ديگر قابل قياس نيست؛تازه گوشه اي از آيات ظاهر قرآن به اصول آمده، يكي گفت: قلم اينجا رسيد و سر بشكست ! يكي گفت: ما يمك ن الذب داريم و ما لا يمك ن الذب؛ آن آيات عميق كه اينجاها نيآمده ! اگر آن آيات عميق بيايد، راه ديگري دارد. ولي همان آيات عميق به وسيله قصص و داستان و اينها نرم شد وبراي همه مردم قابل فهم است. هيچ مطلبي در قرآن كريم نيست كه براي ساده ترين افراد قابل فهم نباشد !
ما كه در سن ديگري هستيم، الآن بالأخره كم و بيش موقع رفتن ماست، ما قبل از اينكه با قرآن تماس بگيريم، بايد با متكلّمش آشنا باشيم كه بفهميم حرف اوست و گرنه مي شود تفسير حرفه اي !بنابراين آن كارها همه اش خوب است، ما بايد خودمان را دريابيم؛ چيزي كه با ما هست و شفيع ما هست و از صف همه انبياء مي گذرد و ن شآء الله ما را در برزخ و قيامت نجات مي دهد، به فكر او باشيم و مهم ترين اثر همين است. آنگاه شما بزرگان وقتي كه حوزه را حوزه قرآني كرديد مثل فقهي، آن وقت سخنرانان از همين حوزه، جزء خروجي هاي اين حوزه اند؛ نويسنده ها جزء خروجي هاي اين حوزه اند، جامعه هم جزء خروجي هاي اين حوزه است، دانشگاه ها هم جزء خروجي هاي اين حوزه اند؛ بركات از همين جا به جاهاي ديگر مي رسد و آنها هم متنعّم مي شوند. از اينجا كه نشأت بگيرد، ن شآء الله به كلّ جامعه مي رسد.
بيانات معظم له در جمع اساتيد و پژوهشگران حوزوي علوم قرآني ـ قم؛ خرداد 1384
(1) جن/ 1 و 2
(2)قمر/ 17، 22، 32، 40
(3) مزّمل/ 5
(4) حجرات/ 6
(5) نحل/ 93 ، فاطر/ 8
(6) رعد/ 39
(7) فرقان/ 1
(8) وسائل الشيعه/ 27/ 27
(9) اعراف/ 172
(10) اسراء/ 9
(11) توبه/ 6
(12) الكافي/ 2/ 174
(13) نهج البلاغه/ خ 189 ـ( ع لم الوصي )
(14) نهج البلاغه/ خ 158 ـ ( النّبي و القرآن )
(15) بحار الأنوار/ 22/ 273 و 274
(16) بحار الأنوار/ 2/ 100
(17) قصص/ 78
(18) قصص/ 79
(19) نمل/ 12
(20) زخرف/ 28
(21) مؤمنون/ 44،سبأ/ 19

 



راه هاي مديريت رواني جامعه در جنگ نرم

خليل منصوري
بي گمان جنگ نرم، هنر مديريت ذهن و قلب بشر است؛ از اين رو علوم اجتماعي چون روان شناسي، جامعه شناسي، مردم شناسي، فرهنگ شناسي، فلسفه اجتماعي و مانند آن نقش بسيار كليدي را در اين جنگ ايفا مي كنند. بهره مندي از ابزارهاي تاثيرگذاري چون رسانه و تبليغ نكته اي است كه در جنگ رواني از ديرباز در قالب شعر، طنز، هجو و داستان هاي حماسي و اسطوره سازي در دستور كار قرار گرفته است.
در جنگ سخت، جسم انسان، برده مي شود، ولي در جنگ نرم، جان انسان بنده مي شود. تفاوت اين دو به طور روشن بر كسي پوشيده نيست؛ كسي كه برده مي شود هر از گاهي با مخالفت هاي خواسته و ناخواسته اش هزينه هايي را بر طرف پيروز در جنگ تحميل مي كند و هرگز اجازه نمي دهد تا اشغالگر و برده گير بتواند روح آرامش و آسايش را به خود ببيند، چنان كه در سال هاي اخير در جنگ افغانستان و عراق، متجاوزان و اشغالگران روسي و آمريكايي با آن مواجه بودند.
اما در جنگ نرم نه تنها طرف مغلوب نسبت به غالب واكنشي منفي از خود نشان نمي دهد بلكه با تمام افتخار بندگي خويش را اعلام كرده و با تمام مال و جان خويش در خدمت پيروز ميدان جنگ نرم مي باشد و با ايثارگري هزينه هاي بندگي را مي پردازد و با عشق و علاقه در خدمت ارباب و معبود خود قرار مي گيرد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي قرآني، يكي از روش هاي مديريت را در جنگ نرم تبيين كند؛ زيرا جنگ هاي آينده بيشتر از آنكه جنگ سخت و فيزيكي باشد كه در جهت تسلط بر جسم بود، بر جنگ نرم متمركز خواهد شد تا بر قلوب، دل ها، اذهان و جان ها چيره شود و مردم را به بندگي بكشاند.
جنگ نرم، جنگ آيندگان
بي گمان انسان ها در طول تاريخ تجربيات گرانسنگي در همه زمينه ها آموخته اند. تراكم دانش هاي تجربي و تاريخي به بشر اين امكان را مي دهد تا مسير آينده خويش را براساس تجربيات پيشين، اصلاح، تغيير و سامان دهد.
تجربيات پيشين بشريت، اين دانش را فراهم آورده كه جنگ سخت نه تنها هزينه بر براي هر دو سوي جنگ است و پيروز ميدان به همانند اندازه مغلوب، هزينه هاي جاني و مالي مي پردازد، بلكه هزينه استمرار و بقاي غلبه و تسلط حتي چند برابر هزينه هاي تحقق ابتدايي پيروزي است؛ افزون بر اينكه اين غلبه هرگز دايمي نخواهد بود و مغلوب همواره در كمين غالب است تا در زمان ضعف و سستي بر او غلبه كرده و انتقام بگيرد.
تجربه به بشر آموخته كه تسلط بر جسم اگر همراه با تسلط ذهن و قلب بشر باشد، نه تنها هزينه اي ندارد يا هزينه هاي آن نسبت به جنگ سخت بسيار اندك است و اين هزينه هاي اندك هم بيشتر مادي است تا جاني؛ بلكه به او آموخته است كه اين تسلط، هم از پويايي بيشتر برخوردار است و هم هزينه ها را جبران كرده و شخص را فراتر از بردگي به بندگي مي كشد و جامعه را از استقلال به وابستگي تمام مي كشاند. اين گونه است كه طرف غالب در جنگ نرم، با كساني روبه رو مي شود كه آگاهانه و عاشقانه سلطه و هيمنه طرف غالب را مي پذيرد و به اين ولايت و سلطه افتخار مي كند.
براين اساس، جوامع متمدن به جاي جنگ سخت در انديشه جنگ نرم و به دست آوردن راه هاي تسلط بر قلوب و اذهان هستند تا به جاي بردگي، بندگي را به دست آورند؛ زيرا در اين صورت، جامعه غالب به معناي بهشت موعود جامعه مغلوب قلمداد مي شود و مغلوب براي رضايت و خشنودي جامعه غالب از هيچ امر و فرمان طرف غالب تخطي نمي كند؛ زيرا جامعه غالب را اسوه و الگوي خود دانسته و ولايت بي چون و چراي آن را عين خوشبختي و سعادت خود مي شمارد. لذا همانند سازي ميان خود و جامعه غالب را در دستور كار قرار مي دهد و ملت و آيين آن را عين سعادت و خوشبختي خود مي شمارد.
انديشمندان دريافتند كه علت بقاي اديان و مذاهب در جوامع بشري، تسلط ولايي است؛ زيرا در تسلط ولايي، ذهن بشر با فلسفه اي توجيه مي شود كه جهان بيني و هستي شناختي او را از نظر معرفتي دگرگون مي كند؛ چنان كه قلب بشر را نيز به اموري معطوف مي كند كه بدان عشق مي ورزد و دلبسته آن مي شود. بنابراين، در تسلط ولايي، هم اذهان از نظر فلسفي و هم قلوب از نظر عاطفي تحت تأثير قرار مي گيرند و ايمان خاصي از آن معرفت و دلبستگي عاطفي پديدار مي شود.
جنگ نرم ميان انسان و ابليس
براساس آموزه هاي قرآني همين تسلط ولايي مي تواند در دو جهت متضاد و متقابل هم شكل بگيرد. از اين رو از ولايت شيطان و اولياي آن در برابر ولايت الهي و اولياي الهي سخن به ميان آمده است. در هر دو طرح و برنامه اين مهم در دستور كار قرار گرفته تا شخص را به عبوديت بكشاند و به جاي عبيد و برده قرار دادن، عبد و بنده كند. (بقره، آيه256؛ انعام، آيه121؛ ص، آيات82 و 83؛ جاثيه، آيه23 و آيات ديگر)
بنابراين، در جنگ نرم كه در طول تاريخ بشريت ميان انسان و ابليس آغاز شده، سلطه ولايي در دستور كار بوده است. خداوند از سويي و ابليس از سوي ديگر در انديشه سلطه ولايي و تحقق آن بوده اند. ابليس سوگند مي خورد كه بندگان خدا را به بندگي خود بخواند و خود را معبود ايشان قرار دهد و تحت ولايت خويش درآورد. البته آنچه به عنوان بندگي هواهاي نفساني يا شرك و مانند آن در آيات قرآني بيان شده، بخشي از برنامه و سياست هاي ابليسي است كه نتيجه آن خروج انسان از ولايت الهي و بندگي خدا به ولايت و بندگي ابليس و شيطان است.
پس جنگ نرم همواره ميان حق و باطل در جريان بوده و خواهد بود. اما از ديرباز در ميان انسان ها بيشتر جنگ سخت و تسلط بر جسم مطرح بوده است تا اينكه پيشرفت هاي كنوني و تجربيات گذشته به انسان ها آموخت كه مي بايست به جاي جنگ سخت به جنگ نرم بپردازند. از اين رو دو جريان اساسي حق و باطل در ميان انسان ها شكل جديدي به خود مي دهد و در نهايت اين دو جريان را براي تسلط بر همه بشريت در برابر هم قرار مي دهد.
جنگ نرم، جنگ رواني
جنگ نرم، مبتني بر عناصر و مؤلفه ها و ابزارهايي است كه ارتباط تنگاتنگي با ذهن و قلب بشر دارد؛ زيرا هدف در جنگ نرم، القاي انديشه و فكر از سويي و تغيير عواطف و احساسات از سوي ديگر است؛ بنابراين، از ابزارهاي كارآمدي بهره گرفته مي شود كه بتواند فكر و عاطفه انساني را تغيير دهد و هدايت ذهن و قلب شخص و يا جامعه را در اختيار گيرد.
در جنگ نرم، تسلط رواني، يكي از مهم ترين اهداف قلمداد مي شود. از اين رو تأثيرگذاري بر روان آدمي با اشكال گوناگون چون ايجاد تزلزل، اضطراب، تشويش، ترديد، تشكيك و مانند آن به عنوان مهمترين عوامل تخريب بنيادهاي هويتي شخص و جامعه در دستور كار قرار مي گيرد؛ زيرا هر شخص و جامعه اي براساس يك بينش و نگرشي عمل مي كند. بنابراين، تغيير در بينش ها و نگرش هايي كه در طول زمان شكل گرفته، نيازمند تغييرات آهسته و فرآيندي است.
البته ايجاد تغييرات به سادگي امكان پذير نيست؛ زيرا شخص در يك فرآيندي به بينش و نگرشي خاص رسيده است كه هويت و شاكله وجودي او را شكل مي دهد؛ پس هر گونه تغييري را در اين زمينه بر نمي تابد و به شدت با آن مقابله مي كند. ايجاد تغييرات سريع و شتاب آلود همواره با واكنش منفي و عصبي همراه خواهد بود و حتي درجه مقاومت را افزايش مي دهد به گونه اي كه ديگر غيرقابل نفوذ خواهد شد.
براي اين كه كمترين مقاومت در اين زمينه صورت گيرد مي بايست روان شناسي انجام گيرد و معلوم شود كه انسان ها در صورت همراهي و در شكل فرايندي، دست از مقاومت بر مي دارند و تغييرات آهسته و گام به گام را كه در شكل همراهي انجام مي گيرد مي پذيرند.
براي تغييرات ريشه اي لازم است كه نخست در بينش ها و نگرش هاي شخص يا جامعه اي كه هدف در جنگ نرم است، تشكيك و ترديد ايجاد كرد و بنيادهاي فلسفي و عاطفي آن را مخدوش ساخت. اين تشكيك و ترديدافكني كه به اشكال گوناگوني از جمله گفت و گو و همراهي (انعام، آيات 75 و 76)، طنز و سخريه (انعام، آيه 10، بقره، آيه 14 و آيات ديگر)، تهمت و افتراء و استهزاء نسبت به شخص و عقايد او (بقره، آيه 13 و آيات ديگر) انجام مي گيرد، زمينه هاي تغيير و جايگزيني را در بينش ها و نگرش ها فراهم مي آورد و شخص را در برابر هجوم آينده، خلع سلاح مي كند. پس گام اول در تغيير، ايجاد تشكيك و ترديد در بنيادهاي فكري و عاطفي و هويتي شخص يا جامعه است تا در هنگام هجوم بعدي خلع سلاح شده و كمترين مقاومت را از خود بروز دهد.
بنابراين، جنگ نرم مبتني بر جنگ رواني است، زيرا هويت و شخصيت فرد و جامعه در يك جنگ رواني است كه تخريب مي شود و هرگونه مقاومتي را از وي سلب مي كند. خداوند در آيات گوناگوني به اين شيوه اشاره كرده است. از جمله در گزارشي از جنگ نرمي كه ابليس عليه حضرت آدم(ع) راه انداخت، به جنگ رواني به عنوان يك روش كارآمد كه از سوي شيطان به كار گرفته شد توجه مي دهد. ابليس براي اينكه در عقايد و بينش ها و نگرش هاي حضرت آدم(ع) ترديد و تشكيك افكند، با بهره گيري از فزون خواهي و كمال خواهي انسان از سويي و جهالت او نسبت به حقايق بلند هستي از سوي ديگر (احزاب، آيه 72) تغيراتي را در بينش و نگرش او ايجاد كرد و با استفاده از ابزار غرور و فريب يعني سوگند دروغين به خدا، آدم را به خوردن ميوه درخت ممنوع ترغيب كرد. بدين ترتيب حضرت آدم(ع) در دام فريب ابليس گرفتار شد و به جاي در پيش گرفتن رويه الهي، رويه ابليس را براي رسيدن به كمالات در پيش گرفت، زيرا ابليس توانسته بود با ابزارهاي جنگ رواني و نرم، بينش و نگرش حضرت آدم(ع) را تغيير دهد و آدم گمان كند كه راه سعادت، مسيري است كه ابليس نشان مي دهد تا اين گونه به سادگي به هدف متعالي جاودانگي و مقام پادشاهي هميشگي برسد. (طه، آيه 120)
راه هاي مديريت رواني در جنگ نرم
از آن جايي كه در جنگ نرم، جنگ رواني نقش اساسي و كليدي را در تغيير بينش ها و نگرش ها ايفا مي كند، آيات قرآني توجهي خاص به اين مقوله داشته و براي مديريت رواني شخص و جامعه اسلامي دستورها و راهكارهايي را ارايه كرده است كه در اينجا به بخشي از آنها اشاره مي شود.
يكي از روش هايي كه در جنگ رواني به كار مي رود، تواترسازي است. اين تواترسازي در دو شكل علمي و عملي از سوي دشمنان به كار گرفته مي شود تا در انديشه و رفتار آدمي نسبت به امري كه بدان اعتقاد و باور دارد تشكيك و ترديد افكند.
تواترسازي در خبر اين گونه انجام مي شود كه در مدل ها و اشكال گوناگون يك مطلب تكرار مي شود تا انسان به نسبت به آن قطع و يقين يابد. يك مطلب و خبر با ادبيات و هنرهاي گوناگون چنان تكرار مي شود كه گويي امري بديهي است.
در تواترسازي عملي به عنوان نمونه منافقان در جنگ نرم عليه پيامبر(ص) تلاش كردند با ارتداد جمعي خودشان، در دل هاي مؤمنان ترديدافكني كنند. (آل عمران، آيات 176 تا 178، توبه، آيات 127 و 129) براي مبارزه با اين تواترسازي دروغين مي بايست مردم را نسبت به اين روش ها آگاه كرد. جامعه ايماني بايد نسبت به اين روش هاي دشمنان آگاه شوند و نسبت به تواترسازي دروغين هوشيار باشند. تحقيق و بررسي موشكافانه نسبت به هر خبري از هر منبعي بايد در دستور كار قرارگيرد تا دشمن نتواند از تواترسازي علمي و عملي به هدف خويش برسد. (حجرات، آيه6)
ضرورت نگاه بدبينانه به دشمن
به سخن ديگر، انسان لازم است همواره نسبت به دشمنان به عنوان دشمن بنگرد و بداند كه هيچ سخن و حركت او بي هدف نيست، بلكه با اهداف خاصي انجام مي گيرد. تشكيك مطلق در قول و فعل دشمنان حتي فاسقان و منافقان از اعضاي جامعه و شهروندان مي بايست به عنوان يك اصل موردتوجه قرارگيرد و بر آن تأكيد شود. هيچ قول و عمل ايشان جز در راستاي توطئه تحليل و توصيف و تبيين نشود. بنابراين، اينك برخي معتقد به توهم توطئه هستند، كاملا به خطا مي روند، زيرا دشمن جز به توطئه و تسلط نمي انديشد.
امام خميني(ره) نيز نسبت به تواترسازي حساس بود. ايشان تعريف دشمن از ما را نشانه اي از اشكال فكري و عملي ارزيابي مي كرد و تمسخر و حمله آنان به موضوعي را نشانه درستي كار و راه مي دانست.
بنابراين، اعراض نسبت به دشمنان داخلي و تشكيك در عمل و قول دشمنان خارجي مي بايست به عنوان يك اصل مورد توجه قرارگيرد تا در دام جنگ رواني تواترسازي قولي و عملي گرفتار نشويم.
از ديگر شيوه هايي كه در جنگ رواني به كار مي رود، استهزاء و تمسخر نسبت به افكار و رفتار امت اسلام است. لذا نبايد تحت تأثير تمسخر دشمنان قرارگرفت و نسبت به افكار و عقايد خود سستي نمود، بلكه با جديت تمام بر افكار پافشاري كرد و رفتارهاي خود را مبتني بر آن انجام داد. اين شيوه در طول تاريخ بشريت ازسوي دشمنان به كار گرفته شده و مي شود. (رعد، آيه 32، انبياء آيه 41 و آيات ديگر)
افتراء و اتهامات واهي به عقايد و عملكرد دولتمردان از جمله شيوه هايي است كه در جنگ نرم به كار مي رود. بنابراين نبايد از اينكه متهم به رفتارهاي ضدحقوق بشري يا نقض آن شويم يا متهم به افكار جاهلي و انديشه هاي غيرتمدني شويم بر خود هراسان شويم؛ زيرا دشمن همواره به گونه اي عمل مي كند كه افكار خود را مترقي و متمدنانه دانسته و افكار و رفتارهاي امت هاي حق و مؤمن را رفتاري ضدتمدني و غيرمترقي برمي شمارد و جوامع مؤمن را جوامع عقب افتاده معرفي مي كند. (انبياء آيات 5 تا9؛ روم آيات58 و 60)
جامعه ايماني نمي بايست براين باور باشد كه هرگز در هيچ جنگي شكست نمي خورد، بلكه شكست در جنگي را مقدمه تجربه آموزي بداند و يا اينكه در انديشه اصلاح خود و خطاهاي خود باشد، زيرا شكست در جنگي دليل بر بطلان كل نظام اسلامي نيست، بلكه دليل بر آزمون الهي يا مشكلاتي است كه جامعه خود بدان گرفتار شده است. بنابراين بايد بر اين اصل و سنت و قانون الهي باور داشته باشد كه درنهايت اين حق و اسلام است كه بر همه پيروز و مسلط خواهدشد و حتي اگر در جايي شكست خورد و يا حتي حكومت اسلامي در هر زماني و مكاني از دست ايشان خارج شد، نبايد در حقانيت راه خويش ترديد كنند، هرچند كه لازم است در اصلاح رفتار در چارچوب حقانيت راه بكوشند. بطور مثال شكست در جنگ هاي احد و مانند آن دليلي بر بطلان راه پيامبر(ص) نبود و يا غصب حكومت توسط برخي چون امويان دليل بر شكست كلي پروژه اسلام نيست (اسراء، آيه 60) زيرا اسلام درنهايت پيروز است. (توبه، آيه 23)
آنچه بيان شد تنها بخشي از شيوه هاي دشمن در جنگ رواني و جنگ نرم است كه از سوي خداوند در اين آيات بيان شده است. توجه و بهره مندي از شيوه هاي مقابله و مديريت رواني جامعه در جنگ نرم، امري است كه مي بايست با بهره گيري از آيات به تجزيه و تحليل آن پرداخت و ضمن شناسايي و واكسينه كردن جامعه در برابر آن، از اين ابزارها و روش ها عليه دشمن به كار گرفت.
بياييم از قرآن به عنوان راهنماي كامل سبك زندگي و سعادت در دنيا و آخرت بهره گيريم و مفاهيم و راهكارهاي آن را شناسايي كرده و به كار ببريم. دست يابي به اين امور نيازمند استنطاق و طرح و عرضه مسئله به قرآن و استنباط راهكار و برنامه و سياست از آن است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14