(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 18 بهمن 1390- شماره 20138

آغاز صف آرايي سكولارها مقابل امام و امت
نسبت ترجمه علوم انساني سكولار و جنگ نرم در ايران
عزت الله فولادوند، يهود زادگان و اصلاح طلبان

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




آغاز صف آرايي سكولارها مقابل امام و امت

مبارزه با اسلاميت نظام در اين ايام با سمبل هايي مثل مخالفت با «حجاب زنان» همراه بود. در اين مبارزه از عناصر راست ملي گرا تا گروهك چپ گراي چريك هاي فدايي خلق كه در اطلاعيه اي حجاب شرعي را «محبوس كردن زنان با بندهاي پوسيده و در چارچوب افكار قرون وسطايي» ناميده بودند، شركت داشتند. بي اعتقادي دولت موقت به همراهي با اسلام خواهي امام و مردم نيز به نوبه خود مهيا كننده عرصه براي جولان دادن عناصر لائيك بود. به همين سبب امام خميني در بدو ورود به قم در كنار تأكيد بر حمايت از دولت بازرگان، همين دولت را «ضعيف النفس» خطاب كردند1.
در آن روزها بازرگان پيشنهاد كرده بود كه عنوان «جمهوري دموكراتيك اسلامي» بر نظام آينده نهاده شود. ولي امام از اولين روز حضور در قم تا زمان انجام همه پرسي، بارها بر خواسته ملت يعني «جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد» تاكيد كردند. شايد كمتر كسي از عامه مردم در روز ورود امام به قم اطلاع داشت كه مهم ترين مخاطب اين كلام امام، نخست وزير دولت موقت، مورد حمايت رهبر و مردم است:
آن ها كه مي خواهند كلمه دموكراتيك را بر اين عبارت (جمهوري اسلامي) اضافه كنند، آن ها غرب زدگاني هستند كه نمي فهمند چه مي گويند.
برخي از موضع گيري هاي امام در آن ايام، از نگراني ايشان نسبت به رويه هاي دولت موقت حكايت دارد، روز 15 اسفند 1357 امام به صراحت از صورت طاغوتي وزارتخانه ها (بي حجابي و تجملات) انتقاد كردند و گفتند:
اين ها همه مسلمانند همه متعهدند. لكن ضعيف النفس اند... ضعيفيد آقا و تا ضعيفيد زير بار اقويا هستيد. آن وقتي كه نفس شما قوي شد و اعتنا نكرديد به اين زخارف، آن وقت است كه از شما حساب مي برند.2
امام در اين سخنراني همچنين روش قدم به قدم دولت بازرگان را يادآور همان روش قدم به قدم در دوران نهضت دانستند. در 14 اسفندماه جريان هاي راست گرا، چپ گرا و التقاطي با اجتماع مشتركي در كنار مزار مصدق از طريق كشاندن پاي مرحوم آيت الله سيدمحمود طالقاني به آن اجتماع سعي كردند تا جبهه جديدي را در مقابل امام بگشايند. البته آيت الله طالقاني با هدف ديگري از اين امر استقبال كرده بود. آن مرحوم، به نزديكانش گفته بود كه براي جلوگيري از ميدان داري اين گروه هاي فرصت طلب در مراسم آن روز شركت كرده و سخنراني خود را طولاني كرده است.3 از مسعود رجوي كه هواداران گروه خود را براي اولين بار پس از پيروزي انقلاب به يك اجتماع بزرگ دعوت مي كرد، تا هدايت الله متين دفتري4 كه اين تجمع را وسيله اي براي اعلام موجوديت جبهه دموكراتيك ملي قرار داد در اين اجتماع حضور يافتند. آنان در كنار جبهه ملي، كمونيست هاي افراطي و... هدف گشودن يك جبهه جديد در برابر امام خميني(ره) را تعقيب مي كردند. متين دفتري عضو فعال كانون وكلاي دادگستري و از رابطان سفارت آمريكا در ماه هاي آخر سلطنت پهلوي بود. او با تشكيل يك جبهه سياسي از چپ هاي ماركسيست تا راست هاي جبهه ملي مي خواست خود را به عنوان يك شخصيت سياسي محوري مطرح كند.
متين دفتري در 29 اسفند 1357 براي مخالفت رسمي با اسلاميت نظام آينده مردم را به اجتماع در ميدان آزادي دعوت كرد. او با ژست انتقاد از دولت بازرگان وارد صحنه شده بود اما آنچه از سوي او و بازرگان تعقيب مي شد، نفي جمهوري اسلامي مورد نظر امام بود. امام هم كه اين اشتراك رأي را به درستي تشخيص داده بودند و با هشدار درباره قصد «عمال نفت خوارهاي مفت خوار» براي انجام «تظاهرات ضدديني» خطاب به مردم تاكيد كردند:
آن ها مي خواهند يا «جمهوري» را در اينجا ايجاد كنند كه اسلام نباشد يا جمهوري دموكراتيك كه باز اسلام در كار نباشد، يا جمهوري دموكراتيك اسلامي را كه باز رنگ غربي به آن بدهند. شما بايد بيدار باشيد و جز جمهوري اسلامي به هيچ چيز رأي ندهيد.5
حفظ چنين دولتي در عين حفظ انقلاب كار را براي امام بسيار دشوار ساخته بود؛ با اين حال آرايش جريان هاي سياسي مخالف به رغم برخورداري از رسانه هاي متعدد، در مقابل يك عتاب امام به هم مي ريخت. در آخرين روزهاي قبل از برگزاري رفراندوم گروه هايي مثل منافقين (موسوم به مجاهدين خلق) جبهه ملي، حزب توده و حزب خلق مسلمان براي اينكه از چشم مردم نيفتند، چاره اي جز دعوت مردم به دادن رأي «آري» به جمهوري اسلامي نيافتند. تنها چريك هاي فدايي خلق و گروه هاي ديگر تجزيه طلب در كنار متين دفتري و جبهه پرسروصدايش رفراندوم را تحريم كردند. روز 12 فروردين محك جديدي براي ميزان مقبوليت مخالفان نظام بود. گرچه هوشمندي مقطعي برخي از آن ها در آخرين روزها مانع از رسوايي شان در رفراندومي شد كه 2/98 درصد مردم در آن به جمهوري اسلامي رأي «آري» دادند، اما حتي اين پيام آشكار ملت نيز نتوانست جريان هاي سياسي مخالف را بر سر عقل بياورد و از مهلكه سقوط سياسي نجات بخشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه امام، .جلد6، 329
2. صحيفه امام، ج6، ص .361
3. همان، ص .329
4 . نك: هر روز غائله درست مي كنند، (خاطرات دكتر احمد جلالي از نماز جمعه هاي آيت الله طالقاني) رمز عبور2، ويژه نامه سياسي روزنامه ايران، خرداد 1389، ص .24
5. براي اطلاع بيشتر از سوابق هدايت الله متين دفتري، نك: نيمه پنهان، جلد .17
6. صحيفه امام، ج6، ص .372
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -33 / فصل دوم
نسبت ترجمه علوم انساني سكولار و جنگ نرم در ايران
عزت الله فولادوند، يهود زادگان و اصلاح طلبان

نويسنده: پيام فضلي نژاد

عزت الله فولادوند، يهودزدگان و اصلاح طلبان
بدون داشتن يك «نظريه» نمي توانيم بنيان «آزادي» و «دموكراسي» را در جامعه استوار كنيم. اگر در غرب پيشرفتي در آزادي و حكومت دموكراتيك حاصل شده، در آن جوامع نيز با ارائه «تئوري هاي فلسفي» توانسته اند كه موفق بشوند.22
«هم نظريه مهم است، هم عمل و هم شخص. اين سه به هزاران شكل در هم مي آميزند و چرخ مي زنند و دگرگون مي شوند و بازي مي كنند.»23 عزت الله فولادوند چهره كليدي حلقه مترجمان سكولار در ايران و يكي از پدران معنوي جنبش سبز24 چنين فكر مي كرد. براي همين از سال 1358 به پيشنهاد عليرضا حيدري خواجه پور، مديرعامل انتشارات خوارزمي پروژه ترجمه آثار فيلسوفان يهودي و جاسوسان ليبرال را در حوزه علوم انساني آغاز كرد تا «راه مبارزه با نظام هاي ديني » را ابتدا به نخبگان دانشگاهي بياموزد. در طول 3 دهه (1388- 1358) فولادوند 48 اثر منتشر كرد. بيش از نيمي از آن ها كتاب هايي بودند كه در اسناد رسمي سازمان هاي امنيتي آمريكا و اروپا به عنوان «كتاب هاي سفيد» يا همان «منابع مورد تأييد» براي اشاعه فلسفه سرمايه داري شناخته مي شدند.25 او گام به گام دستورالعمل هاي مشترك وزارت امور خارجه آمريكا و سازمان جاسوسي سيا را براي «فروپاشي ايدئولوژيك» نظام جمهوري اسلامي اجرا كرد و كوشيد تا هيچ فرصتي را براي تبليغ هانا آرنت، س ركارل پوپر، س رآيزايا برلين، ريمون آرون و واسلاو هاول از دست ندهد. فولادوند به سبب فعاليت هايش 3 بار در دوران وزارت ارشاد و رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي برنده جايزه كتاب سال شد و دايره نفوذش را تا روزنامه هايي مانند ايران (ارگان رسمي دولت)، همشهري (ارگان رسمي شهرداري تهران) و جام جم (ارگان رسمي صدا و سيما) گسترش داد. حتي مهرماه 1387 جايزه كتاب فصل براي ترجمه كتابي از س رآيزايا برلين در حوزه «علوم انساني» به فولادوند اهداء شد !26
حميدرضا جلايي پور در كتاب« جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي» نقش او را در ميان تئوريسين هاي گفتمان اصلاح طلبي هم وزن حسين بشيريه، باقر پرهام، داريوش آشوري، محمدعلي همايون كاتوزيان و داريوش شايگان مي داند.27 اكبر گنجي نيز در تحليلي پيرامون «وزن كشي نيروهاي اپوزيسيون» براي براندازي جمهوري اسلامي از عزت الله فولادوند به عنوان يكي از «پدران معنوي جنبش سبز» ياد مي كند و مي نويسد:
آيا مي توان گستردگي و ماندگاري تاثير «محسن كديور» را همسنگ مترجم آگاه و سخت كوشي چون «عزت الله فولادوند» دانست؟ فولادوند در قلب فرهنگ پوياي معاصر جاي دارد، و كاميابانه دانش و «انديشه تجدد» را به چندين نسل از جوانان ايراني انتقال داده است. نسل جواني كه امروزه بدنه اصلي «جنبش سبز» را تشكيل مي دهند تا حد زيادي «فرزندان معنوي» و فكري اين روشنفكران و انديشمندان پركار و كم توقع، و پر دانش و كم ادعا هستند.28
گنجي سپس از قدرت و وزن بالاي فولادوند براي «براندازي نظام» مي گويد و نقش او را بسيار مهم تر از امثال كديور فرض مي كند، چون «سبك مدرن زيستن و فهم مدرنيته را به جوانان ايراني آموخته است.»29 هر چند مريدان فولادوند اين قدرت بالاي استادشان را معادل با جمع آوري كمتر از «ده هزار راي در انتخابات رياست جمهوري» مي دانند!30 با اين حال، او يكي از بانيان انحراف اصلاح طلبان از فلسفه انقلاب اسلامي است كه تا امروز در حاشيه امن فعاليت هاي آكادميك پنهان شده است.
از دانشگاه كلمبيا تا انتشارات فرانكلين
فولادوند كه يگانه الگوي زندگي اش را محمدعلي فروغي (از پيشروان فراماسونري ايران و نخست وزير پهلوي ها) مي داند،31 زاده سال 1314 در اصفهان و درون خانداني اشرافي است. مادرش نسب از شازده اي قجري مي برد و پدرش غلامرضا فولادوند از تبار ايل بختياري و ابتدا قاضي دادگستري رضاخان بود، اما خدماتش به رژيم ستم شاهي او را در زمره سياستمداران مطلوب محمدرضا پهلوي قرار داد و به مناصب عالي كشوري رساند.32 پدر عزت الله، او را در نوجواني براي ادامه تحصيلات متوسطه ابتدا به انگلستان و سپس 2 سال به دانشكده پزشكي پاريس فرستاد، ولي سرانجام در 22 سالگي راهي نيويورك كرد تا در دانشگاه كلمبيا فلسفه بياموزد.33 اين دانشگاه را «مخزن تربيت جاسوسان ليبرال» مي دانند34 و آن زمان با مشاركت سازمان جاسوسي سيا سرمايه گذاري گسترده اي را بر روي دانشجويان خارجي آغاز كرد تا همراه بنياد فورد، پروژه هاي «تربيت نخبگان سياسي» و «تربيت معلم» را براي گسترش ايدئولوژي ليبرال سرمايه داري در كشورهاي جهان سوم پيش ببرد.35 فولادوند در دانشگاه كلمبيا زير دست اساتيدي چون آرتور دانتو، رابرت كامينگ و سيدني مورگن بسر پرورش يافت و رساله فوق ليسانس خود را در «نقد قوه حكم كانت» نوشت. پس از بازگشت به ايران در پايان سال 1341، با استفاده از نفوذ خانواده اش در دربار، سمت هاي مختلفي را در شركت ملي نفت و وزارت اقتصاد و دارايي عهده دار شد. در دهه 1340 دو مركز بزرگ ترجمه در ايران فعال بودند: يكي بنگاه ترجمه و نشر كتاب كه تحت نظارت دربار شاهنشاهي و زير سيطره بهايي هايي مانند احسان يارشاطر قرار داشت و ديگري يك شركت انتشاراتي آمريكايي به نام موسسه فرانكلين.36 اين موسسه را كه همايون صنعتي زاده37 يكي از كارگزاران برجسته MI6 و CIA در تهران تاسيس كرد، از بودجه مستقيم دولت آمريكا تغذيه مالي مي شد و با لژهاي فراماسونري پيوندهاي استواري داشت؛ اساسنامه فرانكلين نيز صراحتاً وظيفه اصلي آن را «گسترش فلسفه و ادبيات آمريكايي در ايران» ذكر كرده بود.38 منوچهر انور، يكي از پيروان فرقه ضاله بهائيت، سردبيري انتشارات را برعهده داشت و كريم امامي و نجف دريابندري، سرويراستاران آن به شمار مي رفتند.39 فولادوند در سال 1347 به ديدار امامي و دريابندري رفت و قرارداد نخستين ترجمه اش را با آنان بست.40 ترجمه كتاب گريز از آزادي نوشته اريش فروم را به او سپردند؛ اثري متعلق به فيلسوفي يهودي كه 2 سال پس از انتشارش در سال 1350 «جايزه ترجمه ممتاز» سازمان يونسكو را نصيب فولادوند كرد.41
ساخت زيربناي تجديدنظرطلبي سكولار
آشنايي عزت الله فولادوند با عليرضا حيدري خواجه پور به پيش از انقلاب مي رسيد. حيدري، موسس و مدير مرموز انتشارات خوارزمي، از نزديكان و شاگردان سناتور پرويز ناتل خانلري به شمار مي رفت كه به هنگام قيام 15 خرداد 1342، وزير فرهنگ رژيم پهلوي در كابينه اسدالله علم بود و ابتدا توسط او به مجله سخن راه يافت.42 در سال 1347 با حمايت سناتور، انتشارات خوارزمي را پايه گذاشت و همه انرژي اش را خرج گسترش آموزه هاي ليبرالي در ايران كرد. حيدري در ابتداي دهه 1350 با سيد حسين نصر، رئيس دفتر ويژه فرح پهلوي، براي تاسيس انتشارات آريامهر همكاري داشت،43 گرچه بيشتر وقتش را براي گسترش فعاليت هاي خوارزمي با كساني چون هوشنگ وزيري، نجف دريابندري، محمدعلي موحد، منوچهر بزرگمهر و ابراهيم يونسي مي گذراند و در راس آنان از فريدون آدميت، تاريخدان فراماسون، مشورت مي گرفت.44 او از نخستين سال پيروزي انقلاب اسلامي، ترجمه آثار رهبران صهيونيسم سياسي مانند هانا آرنت را در دستور كار خود گذاشت و اجراي آن را به فولادوند سپرد تا به تدريج يك زيربناي تئوريك براي تجديدنظرطلبي سكولار بسازد. (بخشي ديگر از پروژه را نجف دريابندري و محمدعلي موحد در خوارزمي به انجام رساندند.) چنان كه اكبر گنجي در خاطراتش شرح داده و محمد سعيد حنايي كاشاني نيز بر آن صحه گذاشته است،45 طيف مهمي از اصلاح طلبان از رهگذر اين پروژه و خواندن كتاب هاي آرنت در دهه 1360 دچار يك دگرگوني بنيادين عقيدتي شدند و در واقع، ترجمه هاي فولادوند آنان را به سوي مبارزه با جمهوري اسلامي كشاند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14