(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 18 بهمن 1390- شماره 20138

فقر بدتر از قتل
اسوه رحمت
تقويت مناسبات اجتماعي
شرايط توبه سالك
بيعت با پيامبر(ص) و آثار آن
بررسي اهميت و فضيلت خشم آفريني براي دشمنان از ديدگاه قرآن
از اين عصبانيت بمير!



فقر بدتر از قتل

قال النبي(ص): الفقر اشد من القتل
پيامبر اعظم(ص) فرمود: فقر سخت تر و بدتر از قتل و كشتن است.(1)
1- بحارالانوار، ج69، ص 47

 



اسوه رحمت

در جنگ احد، چون كار بر مسلمانان دشوار شد، بسياري از ايشان به گمان آن كه پيامبر خدا(ص) كشته شده است، در ادامه نبرد ترديد و سستي ورزيدند و حتي شماري از آنان صحنه را ترك كردند، در حالي كه پيامبر به سختي مجروح شده بود و دشمن با قساوت تمام به كشتار خود ادامه مي داد. در موقعيتي، اين چنين، از آن حضرت خواستند كه دشمن را نفرين كند، اما آن رسول عشق و رحمت، با دلي سرشار از مهر و رأفت، در حالي كه خون از چهره مي زدود، دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم اهد قومي فانهم لايعلمون... خداوندا! قوم مرا را هدايت فرما كه ايشان ناآگاهند.»1
چنين بود كه رفتار و منش آن اسوه رحمت و عصاره فضيلت، در عمق جان شيفتگان حقيقت همواره نقش عزت و كرامت مي زد.

1- اعلام الوري، ص92

 



تقويت مناسبات اجتماعي

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي، در مقابل آنان كه دوستشان داريم چگونه بايد رفتار كنيم تا روز به روز پايه هاي مودت و رحمت در مناسبات اجتماعي مستحكم تر گردد؟
پاسخ:
در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سؤال به نحو اجمال به آموزه هاي اسلامي شامل: 1- خوش اخلاقي 2- اظهار محبت و پاسخگويي به آن 3- اظهار شادي در هنگام ديدار 4- لبخند زدن در هنگام ملاقات
5- انجام مزاح هاي شرعي 6- وفاداري و انجام تعهدات 7- رعايت انصاف 8- فروتني و تواضع 9- رازداري 10- فروخوردن خشم و غضب
11- عدم تكبر و غرور 12- صداقت و شفافيت 13- صبر و بردباري
14- اعتدال در حرف زدن 15- ايثار 16- نام او را پرسيدن اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
17- اندازه نگه داشتن
افراط و تفريط در هر كاري، جنبه ضدارزشي به خود گرفته و از مسير حق و عدالت خارج مي شود كساني كه در اولين روزهاي آشنايي با افراد سفره دلشان را مي گشايند و از گذشته و حال و آينده خود و اطرافيان مي گويند، گمان مي كنند، رسم صميميت را به جا آورده اند، در حالي كه چنين رفتاري حتي با دوستان چندين و چند ساله هم صحيح نيست و نبايد تمام رازهاي زندگي خود را در برابر افراد آشكار كرد حتي با دوستان نزديك چرا كه روزي سبب پشيماني خواهد شد. در روايتي از علي نقل شده است كه در دوستي با هركس اندازه نگه دار كه ممكن است روزي دشمن تو گردد و با دشمنت نيز رفتاري متناسب داشته باش كه شايد روزي با او دوست شوي. هم چنين آن حضرت در كلامي ديگر مي فرمايد: با مردم چنان آميزش و رفتار كنيد كه اگر در آن حال مرديد «رفاقت و جدايي» بر شما بگريند و اگر زنده مانديد خواهان معاشرت با شما باشند. (نهج البلاغه، ح108). تاكيد آن حضرت در اين رابطه در حدي است كه مي فرمايد: ناتوان ترين اشخاص كساني هستند كه نمي توانند براي خود دوست بگيرند، و ناتوان تراز آنان كساني هستند كه دوستان موجود خود را از دست مي دهند و قادر به نگهداري آنان نمي باشند.(نهج البلاغه، حكمت12)
18- آگاه ساختن از گرفتاري ها و مشكلات
سختي ها و مشكلات جزء لاينفك زندگي اجتماعي انسان است و هيچ كس بهتر از يك يار شفيق و دانا ما را در اين سختي ها و گرفتاري ها ياري نمي رساند.
امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد: «هرگاه يكي از شما در تنگنا قرار گرفتيد و با مشكلي مواجه شديد، دوست و برادرتان را آگاه سازيد و خود را تنها نگذاريد و به رنج نيفتيد.» (ميزان الحكمه، ج1، ص 86)
19- پذيرفتن عذر او
يكي از نكات بسيار مهم در حفظ دوستي، داشتن خلق و خوي كريمانه است. براي نگاهداشتن دوستي هاي باارزش، نياز به گذشت و اغماض و چشم پوشي از خطاهاي يكديگر داريم. عذر دوستت را در برابر خطا و اشتباه بپذير و اگر عذري نداشته باشد تو زرنگي كن و براي خطاي او درباره ات عذر بتراش.
امام سجاد(ع) مي فرمايد: پوزش و معذرت خواهي دوست را هر چه بدانيم كه عذر او ناموجه است نبايد رد كنيم. اصولا دوستي با اشخاص از خودراضي و پرتوقع كه هرگز عذرخواهي كسي را نمي پذيرند، دوامي نمي يابد. خداوند سريع الرضا است و بندگان مؤمن او با كسب اين صفت الهي بخشنده و با گذشت هستند.
20- رعايت ضوابط در حين صميميت
انسان مؤمن و متعالي در روابط اجتماعي و تعاملات خود با ديگران، همواره در چارچوب ضوابط الهي و حدود آموزه هاي اخلاقي و انساني برخورد مي كند.
علي(ع) در اين زمينه مي فرمايد: هر كس دوست خود را به طور پنهاني اندرز دهد، بر او احترام گذارد و هر كس دوستش را در جلوي مردم نصيحت كند، به وي اهانت كرده است.
با دوستت كه با تو قهر كرده پيوند برقرار كن، و اگر او با تو نامهربان شد و از تو دوري گزيد، تو مهربان باش و نزديك شو. هرگاه او به تو بخل ورزيد تو عطا كن. وقتي او با تو برخوردي تند كرد تو نرمش نشان بده. اگر در رفتار با تو مرتكب خطا شد او را معذور بدار و با او چنان باش كه گويا خدمتكار او هستي و او ولي نعمت تو مي باشد. اما به هوش باش كه اين كارها را به جا انجام دهي نه بي جا و باغير اهل آن.
امام صادق(ع) در اين رابطه مي فرمايد: رودربايستي و حرمت ميان خود و برادرت را از بين نبر و آن را نگه دار، زيرا با از بين رفتن رودربايستي و حرمت ها، شرم و حيا نيز از ميان مي رود و نگهداشتن حرمت مايه پايداري دوستي است. (ميزان الحكمه، ج1، ص66)

 



شرايط توبه سالك

(اي عزيز سالك) براي توبه سه شرط هست: 1-ندامت 2-اعتذار 3-اقلاع
ندامت براي قلب؛ اعتذار براي لسان؛ اقلاع براي ساير اعضا و جوارح است.
بايد قلب نادم، زبان مستغفر، دست و پا و سر و چشم مجتنب باشند.
شخصي در حضور علي(ع) استغفار كرد، استغفارش به زبان بود، حضرت فرمود: آيا مي داني معني استغفار چيست؟ استغفار درجه عليين است، از آن مردماني است كه فوق همه جاي دارند. اسمي است كه در آن شش معني درج است: اول ندامت بر گذشته. دوم عزم بر ترك معصيت براي هميشه. سوم پرداخت حقوق تا خداي را به پاكي ملاقات كني در حالي كه بر تو گناهي نباشد. چهارم انجام هر فريضه كه برعهده داشته اي و آن را ضايع كرده حقش را ادا نكرده اي. پنجم همت گماردن به آب كردن گوشتي كه از حرام در بدن روييده باشد. آن را با حزن و اندوه آب كني تا اينكه پوست بر استخوان تو بچسبد و روييده شود بين آن دو گوشت تازه. ششم بچشاني الم اطاعت را همان طوري كه چشانده اي حلاوت معصيت را در اين موقع مي تواني بگويي: استغفرالله.(بخشي از خطبه 489) (آري) حقايق توبه سه چيز است: 1-تعظيم جنايت 2-اتهام توبه 3-عذرخواهي از خلق.
تعظيم جنايت اين است كه خلاف و نافرماني حق به نظر بزرگ آيد. اتهام توبه اين است. به هر وجه توبه بعمل مي آيد، توبه را سالك توبه ناقص پندارد و آن را غيرمقبول بداند. عذرخواهي از خلق با رفع ظلم، پرداخت حقوق و جبران است نسبت به جفايي كه كرده است .(1)
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج1، ص 38

 



بيعت با پيامبر(ص) و آثار آن

هادي طباطبايي
بيعت، تعهدات و التزامات ميان دوطرف در عرصه سياسي و اجتماعي است كه در يك سوي آن امت اسلامي و سوي ديگر آن، امام امت قرار مي گيرد. برهر مومني لازم است كه با پيامبر(ص) بيعت كند كه بيانگر بيعت با خداوند است.
اما از آن جايي كه بيعت با خدا و پيامبر(ص) در شرايط كنوني ما به يك معنا امكان پذير نيست، ولي به معناي ديگر امكان آن فراهم مي باشد، بر ماست تا با پيامبر(ص) و خداوند بيعت كنيم و به شرايط و تعهدات آن ملتزم شويم تا از آثار اين بيعت بهره مند شويم، چنان كه هرگونه مخالفت و يا اذيت و آزار پيامدهائي دارد كه در آيات قرآني بدان اشاره شده است.
نويسنده در اين مطلب براساس آموزه هاي وحياني قرآن، علل و عوامل چنين التزامي را بيان كرده و بر آن است تا آثار مخالفت يا اذيت و آزار پيامبر را بيان كند.
پيامبر(ص) شاهد امت و شاهد شاهدان
براساس آموزه هاي قرآن هرانساني از جمله پيامبر(ص) دست كم يك بار مرگ را تجربه خواهد كرد. (دخان، آيه 56) پيامبر(ص) نيز به عنوان دارنده نفس، مرگ را مي چشد. (انبياء آيه 35؛ قصص، آيه 88) ولي اين بدان معنا نيست كه پيامبر(ص) كه مرگ را تجربه مي كند از حضور و شهود نسبت به عوامل هستي از جمله عالم ماده بي بهره مي گردد، بلكه حتي براساس آموزه هاي وحياني پس از مرگ شهود ايشان نسبت به عالم ماده نه تنها تغيير نمي كند، بلكه به يك معنا افزايش مي يابد؛ زيرا حيات طيبي مي يابد كه از هرگونه محدوديت و نقصي مبرا و پاك مي باشد و موانع شهودي كاملا رنگ مي بازد؛ هرچند كه به يك معنا براي آن حضرت(ص) و نفس ايشان يعني حضرت اميرمومنان علي(ع) و امامان معصوم(ع) عوالم، هيچ تفاوتي ندارد و همه عوالم كه براي بسياري غيب است براي آنان عوالم حضور و شهود است. از اين رو نسبت آنان به عوالم، همواره شهود و عالم شهادت است و عوالم هستي به عنوان حضرات ناميده مي شود كه بيانگر حضور عوالم و شهود آن براي حضرات معصومين است. درحقيقت حضرات به معناي حاضراني هستند كه همه عوالم، مشهود آنان و در حضور ايشان است. براين اساس است كه نفس آن حضرت(ص) براساس آيه 61 سوره آل عمران، در عبارتي از حضور همه حضرات و عوالم هستي در برابر خويش خبر مي دهد و مي فرمايد كه كشف الغطايي براي ما رخ نخواهد داد؛ زيرا همواره عوالم در محضر ايشان است: لو كشف الغطاء لما ازددت يقيناً؛ اگر پرده ها كنار رود هيچ دانش و يقيني بر من افزوده نمي شود. (ملا هادي سبزواري، شرح الاسماء الحسني، ج 1، ص 190، مكتبه بصيرتي). بنابراين، اگر كشف و شهودي است براي ديگران است كه يا با مرگ اختياري يا غيراختياري اتفاق مي افتد. (ق، آيه 22)
از آن جايي كه براي پيامبر(ص) همه عوالم از غيب و شهود، عوالم شهود هستند، پيش از مرگ و پس از مرگ براي آن حضرت معنايي ندارد؛ چنان كه براي آن حضرت پيش از تولد و پس از آن معنايي ندارد و پيامبر(ص) مظهر اتم و اكمل نام الهي شهيد است (نساء آيه 33)، لذا پيامبر(ص) همان گونه كه بر امت خود شاهد و گواه است (بقره، آيه 143) بر پيامبران و امت هاي پيشين بشري (نساء، آيه 41) بلكه همه هستي، شهيد و شاهد است؛ زيرا غيربشر نيز امت هايي همانند امت هاي بشر است (انعام، آيه 38) كه پيامبر(ص) به عنوان خليفه مطلق و تام خداوندي، مي بايست ايشان را از مقام مظهريت در ربوبيت، پروردگاري كند.
براين اساس، هيچ شكي نيست كه پيامبر(ص) به عنوان شاهد امت از حاضران و غيرحاضران زمان خويش، مي بايست ناظر و شاهد امت باشد و بركارها و اعمال ايشان نظارت كند تا در قيامت گواهي دهد. (بقره، آيه 143؛ نساء، آيه 41)
بنابراين، برخلاف پيامبران ديگري كه ناظر و شاهد به زمان خود بودند و پس از مرگ از چنين نظارت و شهودي برخوردار نيستند، چنان كه حضرت عيسي(ع) به خداوند عرضه مي دارد كه من پس از مرگ در ميان ايشان شاهد نبودم تا به خدايي خود بخوانم؛ اما پيامبر(ص) پس از مرگ بلكه حتي پيش از تولد، شاهد امت ها و پيامبران ايشان بوده است. (همان آيات)
اين شهادت مي تواند به دو شكل شهادت مستقيم يا از طريق انفس خود (آل عمران، آيه 61) از طريق امامان معصوم(ع) باشد كه خلفاء و وصاياي ايشان هستند.
لزوم بيعت با پيامبر(ص) به صورت مستقيم
براساس آنچه گفته شد مي توان براين حكم تأكيد كرد كه بيعت با پيامبر(ص) اختصاص به زمان خاصي ندارد، بلكه حكمي براي تمامي زمان هاست. پس بر هر مؤمني است كه با پيامبر(ص) دست بيعت دهد تا در چارچوب فرمان هاي آن حضرت(ص) زندگي و كارهاي خويش را سامان داده و اولويت هاي آن را تعيين نمايد.
هر مؤمني يا به محضر آن حضرت(ص) مي رسد و دست بيعت با او مي دهد، يا آنكه به سبب دوري مكاني در زمان آن حضرت(ص) يا زماني در زمان كنوني، دست بيعت را در عمل در دستان نمايندگان و رسولان آن حضرت مي گذارد. اگر كسي با ولي فقيه زمان خويش بيعت كند، با امام زمان خويش بيعت كرده كه بيعت ايشان همان بيعت با رسول الله و بيعت با رسول الله(ص) نيز بيعت با خداوند است؛ زيرا آن كه بيعت مي كند با شخص بيعت نمي كند بلكه با منصب، بيعت مي كند كه منصب خلافت و نمايندگي است.
آنچه گفته شد براي توده هاي مردم است وگرنه كساني كه از خواص اهل ايمان باشند مي دانند كه بيعت مستقيم نيز براي آنان با امام زمان(عج) و پيامبر(ص) امكان پذير است چرا كه امام زمان(عج) و پيامبر(ص) در نزد ما حاضر و بر كارهاي ما شاهد هستند و همانگونه كه سلام مي دهيم ايشان به سلام ما پاسخ مي دهند و تنها مشكل توده ها نه خواص اهل ايمان اين است كه پاسخ سلام خويش را نمي شنوند، اما اهل خواص، هم مي بينند و هم مي شنوند.
با اين همه بايد توجه داشت كه نشنيدن پاسخ سلام ازسوي ما، رافع سلام گفتن نيست؛ از اين رو در هنگام حضور در مزارات و عتبات مقدسه لازم است كه سلام كنيم و نيز در نمازها بر آن حضرت(ص) سلام دهيم و بگوييم: السلام عليك ايهاالنبي و رحمه الله وبركاته.
در مسئله بيعت هم مي بايست ما دست بيعت را دراز كنيم و با او بيعت ولايت و اطاعت داشته باشيم هرچند كه به ظاهر دست بيعت گر آن حضرت(ص) را نمي بينيم كه به سوي ما دراز شده است.
به هرحال، برماست كه به عنوان مؤمن، هم به صورت مستقيم و هم به صورت غيرمستقيم با پيامبر(ص) بيعت كنيم؛ زيرا مرگ آن حضرت(ص) هرگز مانع از تغيير حكم نمي شود؛ پس همانگونه كه در زمان زنده بودن و زندگي مادي در دنيا بر ما به عنوان مؤمن لازم است كه با ايشان بيعت كنيم و ملتزم به اطاعت از احكام ديني و حكومتي او باشيم، همچنين در زمان مرگ نيز اين وظيفه برماست كه بيعت كنيم. پس مرگ ايشان نمي بايست موجب تغيير رفتار و حال ما باشد. (آل عمران، آيه144)
احكام و آثار بيعت با پيامبر(ص)
بيعت با پيامبر(ص) براي اين است كه از وي اطاعت كنيم. وقتي دست در دست رسول الله(ص) و نمايندگان او مي گذاريم به اين معناست كه فرمانبردار ايشان هستيم و از او در هر امري اطاعت مي كنيم. (مجمع البيان، ج 1-2، ص 624)
اين ميثاق و عهد، الزاماتي براي دو طرف به دنبال دارد كه از جمله، لزوم وفاي به آن است به گونه اي كه نمي توان بيعت را نقض كرد؛ زيرا حكم عقل و عقلاء اين است كه انسان مطابق عهد و عقدي كه بسته عمل كند و به محتوا و مفاد عقد و عهد وفادار باشد (مائده، آيه 1) و در صورت نقض عهد ضرر و زيان آن را به جان بخرد. (فتح، آيه 01)
از نظر قرآن كساني وفادار به عقد بيعت با پيامبر(ص) هستند كه اهل تقوا بوده و از هرگونه نابهنجاري هاي عقلاني و عقلايي و شرعي پرهيز كنند (مائده، آيه 7) و متوجه به علم و قدرت الهي در هر كار و امري باشند و بدانند كه خداوند به هر امر ظاهر و باطني آگاه است. (همان)
پس عامل اصلي در وفاي به هر عهد و عقدي، تقواي مبتني بر فطرت است و در وفاي به عهود خاصي چون بيعت با پيامبر(ص)، ايمان و باور به خداوند و صفات و اسماي او از جمله علم و قدرت و مانند آن مي باشد؛ چرا كه اصول بيعت با پيامبر(ص) در آموزه هاي قرآني به معناي بيعت با خداوند دانسته شده است. (فتح، آيه 01)
كسي كه با خدا و پيامبرش عهد و بيعت مي بندد، از آثار اين بيعت بهره مند مي شود. از جمله اين آثار مي توان به افزايش روحيه مؤمنان اشاره كرد. بيعت موجب مي شود كه مؤمن در حالت روحي و رواني خاصي قرار گيرد كه آرامش و سكونت قلبي از آثار آن است. (فتح، آيه 81) بنابراين، وقتي شخص از درون احساس سكونت و آرامش مي كند اين آرامش به بيرون نيز سرايت مي كند و شخص از امنيت بيروني نيز بهره مند خواهد شد؛ زيرا خداوند اطمينان و امنيت را به چنين جامعه اي مي بخشد كه با خدا و پيامبرانش بيعت كرده و از پيامبران اطاعت مي كنند. (نحل، آيه 112)
افرادي كه اهل بيعت و وفاي به آن هستند، خداوند از ايشان خشنود مي شود و خشنودي خداوند هم آثار بسياري دارد كه از جمله آنها موارد پيش گفته است. (فتح، آيه 81)
خداوند در آياتي از جمله آيه پيشين و آيه 01 سوره فتح و نيز آيه 21 سوره ممتحنه براي بيعت و وفاي به آن، آثار ديگري چون رحمت و پيروزي بيان مي كند؛ افزون بر اين كه اين افراد از نعمت غنايم نيز بهره مند مي شوند و وضعيت اقتصادي ايشان بهبود مي يابد. (فتح، آيات 81 تا 12)
اهل بيعت به سبب آن كه در اين بيعت اطاعت اعتقادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و مانند آن را به طور رسمي اعلان مي كند، موظف است كه در همه عرصه هاي زندگي ظاهري يا باطني با اخلاص تمام از پيامبر(ص) اطاعت كند و ولايت و مرجعيت ديني و سياسي و علمي و غير آن را پذيرا باشد و در ظاهر و باطن به مخالفت نپردازد.
درحقيقت شخص با بيعت، خود را موظف مي كند تا از همه دستورهاي پيامبر(ص) به عنوان فرمان هاي الهي اطاعت و پيروي كند؛ زيرا مي داند كه اطاعت از آن حضرت(ص) عين اطاعت از خداوند است (آل عمران، آيات 132 و 133 و 172؛ حشر، آيه 7) و ايشان جز زبان حق تعالي نيست (نجم، آيات 3 و 4)
كسي كه مي خواهد خود را از تاريكي هاي گمراهي نجات بخشد بايد از فرمان هاي پيامبر(ص) پيروي و اطاعت كند (مائده، آيات 51 و 61) و نيل به رحمت الهي (آل عمران، آيه 132)، توكل و اعتماد به خدا (آل عمران، آيات 172 و 173)، خشنودي و رضايت مندي او (همان)، رستگاري و سعادتمندي (نور، آيات 15 و 25؛ نساء، آيه 64 و 95)، فضل بزرگ الهي (آل عمران، آيات172تا 174) و مصونيت از آتش دوزخ (آل عمران، آيات131و 132) را بايد در اين اطاعت و بيعت بداند.
پذيرش اطاعت محض از پيامبر(ص) و فرمان هاي او، عامل مغفرت الهي (آل عمران، آيه13) و هدايت به سوي راه هاي رستگاري (بقره، آيه143) و ضامن وحدت جامعه ايماني و نورانيت آن است. (نساء آيه95 و آيات ديگر)
به هرحال، هركسي كه طالب اهداف بلند و متعالي آفرينش چون خدايي و رباني شدن است بايد با بيعت با پيامبر و اطاعت از او اين راه را براي خود تضمين كند؛ زيرا پيامبر(ص) همان طور كه مرجعيت ديني دارد، مرجعيت سياسي و اجتماعي هم دارد و بايد از او در همه زمينه ها اطاعت كرد. (توبه، آيه68؛ نور، آيات35 و 45و 65و 26 و آيات ديگر) اختيارات پيامبر(ص) نسبت به هر مؤمني از خود مؤمن به خودش بيشتر و بدتر است. از اين رو خداوند به صراحت از صاحب اختيار بودن پيامبر(ص) و اولويت ايشان بر اختيارات خود افراد تأكيد مي كند (احزاب، آيه63) زيرا آن حضرت(ص) و مظهر اتم و اكمل الوهيت و ربوبيت الهي است و در عصمت مطلق و محض به سر مي برد و فرمان ايشان عين فرمان الهي است و هرگز بيرون از دايره اراده و مشيت الهي حركت نمي كند و تابع محض خدا و وحي اوست (يونس، آيه51 و آيات ديگر)
همان گونه كه خداوند مالك جان و مال و عرض انسان هاست، پيامبر(ص) نيز اين گونه است و كسي كه با پيامبر(ص) بيعت مي كند مي بايست خود را به پيامبر(ص) واگذار كند و اراده او را اصل قرار دهد.
هرگونه مخالفت به معناي اذيت و آزار آن حضرت تلقي مي شود و تنها كساني كه حضرت را مي آزارند كه بيمار دل و سست ايمان باشند (احزاب، آيات75تا 06)
اذيت و آزار آن حضرت در شكل مخالفت با فرمان هاي ايشان، حرام و گناهي بزرگ است (توبه، آيه16، احزاب، آيات 35و 75)
خداوند همه كساني را كه با مخالفت با فرمان هاي آن حضرت(ص) و يا به هر شكلي ديگر دست به اذيت و آزار آن حضرت مي زنند، مشمول لعن و نفرين خود در دنيا و آخرت دانسته است. (احزاب، آيه75) چنان كه مشمول عذاب الهي در دنيا و آخرت هستند (همان؛ نيز توبه، آيه16)
پس از آيات قرآني برمي آيد كه هر مؤمني در هر زمان و مكاني مي بايست با پيامبر(ص) بيعت كرده و بر مفاد و محتواي بيعت در هر شرايط نهان و آشكار وفادار باشد و بدان عمل كند. هرگونه تخلف و نقض بيعت، در حكم اذيت و آزار آن حضرت(ص) و طغيان و سركشي نسبت به خداوند و مستوجب عذاب الهي در دنيا و آخرت و لعن است.
براساس همين باور است كه امروزه بر ماست تا با وصي آن حضرت(ص) يعني حضرت بقيه الله(عج) بيعت كنيم و به نظر مي رسد كه مفاد دعاي عهد نوعي بيعت با آن حضرت باشد كه از سوي مؤمنان هر روزه انجام مي گيرد.
در زمان كنوني كه عصر غيبت است، لازم است كه دست بيعت به ولي فقيه بدهيم كه دست ايشان دست ولي الله (عج) و پيامبر(ص) و خداوند است. هرگونه تخلف از فرمان ايشان به معناي مخالفت با پيامبر(ص) تلقي مي شود؛ زيرا آنان خود فرمان داده اند كه در عصر غيبت با ولي فقيه جامع الشرايط بيعت كرده و به احكام او تسليم باشيم كه در چارچوب اسلام و قوانين آن مي باشد.
به هرحال، بيعت با پيامبر(ص) اختصاص به دوره و زمان و مكاني خاص ندارد و حكمي ابدي است؛ زيرا احكام پيامبر(ص) تا پايان دنيا و قيامت برقرار و باقي است و حلال و حرام محمد(ص) تا قيامت جاري و ساري است.

 



بررسي اهميت و فضيلت خشم آفريني براي دشمنان از ديدگاه قرآن
از اين عصبانيت بمير!

محمدباقر پورمنصوري
جنگ نرم عليه دشمنان در دستور كار قرآن است. آموزه هاي قرآني به شدت به حوزه جنگ نرم توجه داشته است؛ زيرا حوزه عمل قرآن و آموزه هاي وحياني آن، حوزه اذهان و قلوب است و براي تسخير قلوب بهره گيري از همه ابزارها ضروري است؛ به ويژه كه دشمن ديرين انسان، از همان آغاز آفرينش وي سوگند خورده است كه با تسخير قلوب و اذهان، انسان ها را از بندگي خدا به بندگي خود بكشاند و افزون بر بردگي جسمي، آنان را تحت ولايت و بندگي خويش درآورد.
يكي از ابزارهاي جنگ نرم كه در جنگ رواني مورد تحليل و تبيين قرآن قرار گرفته، خشم آفريني براي دشمنان است تا اين گونه تعادل طبيعي خود را از دست داده و واكنش عصبي از خود بروز داده و چهره فريبكارانه شان را آشكار سازند و نمادهاي دروغين حقوق بشر و آزادي و خشونت زدايي و تنش زدايي را به كناري نهند و چهره زشت و كريه گرگين خود را هويدا سازند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با استفاده از آموزه هاي قرآني نقش مردم و مشاركت آنان را در تظاهرات انقلاب اسلامي و انتخابات و حضور آنان در صحنه هاي سياسي را تبيين كند و آن را به عنوان يك عمل صالح كه خشم دشمنان را برمي انگيزد و جبهه كفر و نفاق را تضعيف مي كند، از ديدگاه قرآن بررسي كند.
مومنان، استاد جنگ نرم و مقابله با آن
اهل ايمان همان اندازه كه اهل محبت و مودت ميان خودشان هستند و به يكديگر رحمت دارند و موجبات آسايش و آرامش يكديگر را فراهم مي آورند، به همان اندازه در جنگ رواني و جنگ نرم خبره و كارشناس هستند و با انجام كارها و عمليات ايذايي، دشمن را از نظر روحي و رواني دچار آشوب و اضطراب و رنج مي كنند. اگر مومنان با هم به گونه اي هستند كه حزن و خشم و اندوه همديگر را تسكين مي دهند، در مقابل، با شدت عمل خويش موجبات خشم و غيظ و اندوه و غم و حسرت دشمن را فراهم مي آورند و اين گونه نيروي روحي و رواني او را به تحليل مي برند و از كارآمدي مي اندازند.
جنگ نرم داراي ابعاد و اشكال گوناگوني است؛ به اين معنا كه هدف از جنگ نرم، تسلط بر اذهان و قلوب يعني عقل و احساسات ديگران است. در جنگ نرم، هدف اصلي، تسلطي است كه شخص را به بندگي مي كشاند. اما همواره در جنگ نرم، نبايد تسلط براي بندگي مدنظر باشد؛ زيرا در اين ميان دشمناني هستند كه خود تحت ولايت و بندگي شيطان و ابليس هستند، بنابراين لازم است كه اين بندگان و بردگان اهل شقاوت را تخريب و از درون با فروپاشي مواجه ساخت. اين جاست كه جنگ رواني به عنوان يكي از روش هاي كارآمد در جنگ نرم مورد استفاده قرار مي گيرد. در جنگ رواني هدف آن است كه دشمن از نظر روحي و رواني فروپاشد و توانايي هر گونه كنش و واكنشي از او سلب شود.
مومنان همانطور كه استاد در جنگ هاي فيزيكي هستند و در جنگ سخت به راحتي بيست نفر ايشان بر دويست و صد نفر بر دو هزار نفر مسلط و چيره مي شود، (انفال، آيه 65) همچنين در جنگ نرم، استاد جنگ هاي رواني و تخريب دشمن هستند؛ زيرا از پايگاه الهي برخوردار بوده و به سبب باور به پيروزي در صورت شكست و پيروزي ظاهري، يعني موفقيت در هر دو حالت و كسب احدي الحسنين هيچ عاملي نمي تواند آنان را از موفقيت و حركت باز دارد. (توبه، آيه 52)
همين روحيه بالاي مومنان است كه در هيچ جايي به ترديد نمي افتند و جز به انجام وظيفه و تكليف توجهي ندارند؛ زيرا خود را مامور به وظيفه و تكليف مي دانند نه مامور به نتيجه؛ پس چه بكشند و چه كشته شوند، باز پيروزند. بر همين اساس پيامبر(ص) تنها مامور به ابلاغ پيام الهي و راهنمايي به هدايت و ايمان بوده است و مامور نبوده تا هر كسي را بخواهد مومن سازد. (رعد، آيه 40؛ شوري، آيه 48؛ نور، آيه 54 و آيات ديگر)
همين نگرش به مسائل و امور جهان موجب شده كه مومنان از روحيه بسيار بالايي برخوردار باشند و نسبت به شكست ها محزون نشوند و نسبت به آينده هراسناك نباشند؛ (يونس، آيه 62) چرا كه همواره خود را تحت ولايت الهي مي دانند كه هرچه رخ مي دهد خواست و مشيت الهي است. پس مي گويند هرچه پيش آمد خوش آمد و برهمين مدار هرگز تحت تاثير وسوسه هاي ابليس و شيطاني قرار نمي گيرند و روحيه خويش را از دست نمي دهند. جنگ رواني و نرم در كساني كه تحت ولايت الهي بوده ومصداق اولياي الهي مي باشند، هيچ تاثير نمي گذارد؛ زيرا در هر فتنه و شبهه اي آن را به اصول محكمي چون خواست و مشيت الهي نسبت مي دهند و براين باورند كه مالكيت، ربوبيت، حكمت، قدرت و علم الهي است كه جهان را به سوي هدف آفرينش مي راند و همه چيز را تقدير و تدبير مي كند. آنان به سبب همين ولايت پذيري و تقوايي كه دارند اهل بصيرت، بينادلي، تشخيص حق از باطل و شناخت حقايق هستند. (انفال، آيه 29) پس درهر فتنه و تشابهي حق را مي شناسند و بدان گرايش مي يابند و اگر درهر جايي به خاطر شبهه اي به شك و ترديدي افتادند از اهل ذكر مي پرسند و به راسخون مراجعه مي كنند (آل عمران، آيه 7) و از اولوالامر و پيامبر و خدا سؤال مي كنند (نساء آيه 59) و به كلام و يا الهامي حقيقت را مي يابند.
اولياي الهي و مومنان واقعي با بهره گيري از اين روحيه است كه به مقابله با جنگ نرم و رواني دشمنان مي روند. آنان به سادگي شيوه هاي جنگ نرم دشمنان را مي شناسند؛ زيرا خداوند هم از طريق عقل و منابع شناختي ظاهري و هم از طريق وحي و الهامات شهودي و قلبي، آنان را نسبت به شيوه هاي دشمنان آگاه مي سازد. از اين رو وسوسه هاي شيطاني در جنگ نرم در ايشان كمترين اثر را دارد و اگر در يك واكنش آغازين در ترديدي گرفتار آيند به سرعت راه مي جويند و خود را از فتنه جنگ نرم دشمن بيرون مي برند.
همچنين مومنان ازاين توانايي برخوردارند كه به جنگ رواني دشمن بروند و به سادگي او را به بازي بگيرند.
گام هاي تظاهركنندگان، عمل صالح مومنان
مومنان براي اينكه روحيه دشمنان را تخريب كنند و اجازه كنش و واكنش هاي مخرب به آنان را ندهند، با شناختي كه از دشمنان جني و انسي دارند، مي كوشند تا آنان را در حالت فروپاشي روحي و رواني قرار دهند. در آموزه هاي قرآني، مسايل و مطالب بسياري درباره دشمن شناسي و خصوصيات، نقاط قوت و ضعف و مانند آن آمده است. از آن جايي كه دشمن اصلي انسان، ابليس است كه از طريق هواهاي نفس بر انسان مسلط شده و او را از عبوديت و بندگي خدا به بندگي نفس و ابليس و شياطين مي كشاند، مسايل و مباحث چندي درباره شياطين و روش هاي آنان بيان شده است.
اگر ابليس و شياطين از موقعيت برتر ديده نشدن، برخوردارند (اعراف، آيه 27) و مي توانند از طريق وسوسه به مقاصد شوم و بد خويش برسند.(ناس) اما انسان از توانايي و ظرفيت بسيار بالايي برخوردار است و مي تواند بر اين وسوسه ها چيره شود و از طريق ابزارهائي چون عقل و فطرت و الهامات تقوايي به مقابله با آن برخيزد.
شناخت نقاط قوت و ضعف خود و دشمن در دستور كار مؤمنان قرار گرفته و خداوند به اين مسائل بسيار توجه مي دهد. يكي از نقاط ضعف دشمنان جني و انسي متاثر از جن، تاثر شديد از عواطف و احساسات است؛ زيرا دشمنان و شياطين جني و انسي، قلب خويش را ممهور و مختوم ساخته اند. از اين رو قدرت تعقل خويش را از دست مي دهند و رفتارهاي ايشان به جاي عقلانيت، متاثر از عواطف و احساسات است. اين گونه است كه با تحريك هيجانات و عواطفشان، مي توان آنان را از تعادل روحي و شخصيتي خارج كرد و ضربات كاري بر نهاد آنان وارد ساخت.
حضور و مشاركت مؤمنان در صحنه هاي اجتماعي و سياسي و نظامي، عامل مهمي در ايجاد هيجانات غيرقابل كنترل از سوي دشمن است. از اين رو خداوند از مومنان مي خواهد تا با حضور و مشاركت در همه مسايل اجتماعي و مشاركت فعال، خشم و غيظ دشمن را برانگيزند و آنان را از تعادل روحي و رواني خارج سازند تا نتوانند تصميمات و برنامه هايي را عليه مؤمنان و جامعه ايماني به اجرا درآورند.
از نظر آموزه هاي قرآني، هر گامي كه مومنان در حوزه عمل اجتماعي و مشاركت جمعي برمي دارند، عمل صالح است كه آثار دنيوي و اخروي بر آن بار مي شود. اين گام ها به سبب آنكه حضور قوي مومنان را در صحنه مقابله با دشمنان به نمايش مي گذارد، در جنگ نرم از مصاديق جنگ رواني به شمار مي آيد و مورد تاكيد قرار مي گيرد. خداوند در اين باره مي فرمايد: ما كان لاهل المدينه و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله ولايرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلك بانهم لايصيبهم ظما ولانصب و لامخمصه في سبيل الله و لايطؤون موطئا يغيظ الكفار و لاينالون من عدو نيلا الا كتب لهم به عمل صالح ان الله لايضيع اجرالمحسنين؛ مردم مدينه و باديه نشينان پيرامونشان را نرسد كه از فرمان پيامبر خدا سرباز زنند و جان خود را عزيزتر از جان او بدانند، چرا كه هيچ تشنگي و رنج وگرسنگي اي در راه خدا به آنان نمي رسد و در هيچ مكاني كه كافران را به خشم مي آورد قدم نمي گذارند و از دشمني غنيمتي به دست نمي آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحي براي آنان در كارنامه شان نوشته مي شود، زيرا خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمي كند. (توبه، آيه 120)
بنابراين، هر گامي كه مؤمنان در راه مشاركت و حضور در صحنه هاي سياسي و اجتماعي و نظامي برمي دارند، عمل صالح شمرده و بر آن ثواب دنيوي و اخروي بار مي شود، به ويژه آنكه اين گام ها، گام هاي خشم آفرين و موجب غيظ دشمنان مي شود و آنان را از حالت اعتدال و تعادل روحي و رواني بيرون مي برد.
خداوند در اين آيه به صراحت و روشني از گام هاي مؤمنان و حضور و مشاركت آنان در صحنه هاي اجتماعي جامعه ايماني سخن به ميان آورده و آن گام ها را نه تنها مصداقي از مصاديق احسان و عمل صالح مي شمارد، بلكه عامل مهم در ايجاد خشم و غيظ در ميان دشمنان مي داند و بر اين نكته تأكيد مي كند كه چنين حركتي مي تواند روحيه دشمن را تضعيف و آنان را نسبت به مؤمنان نوميد سازد.
خشم آفريني مثبت و منفي
انسان هاي مؤمن نسبت به مؤمنان اهل رأفت و مهر و صفا و رحمت و مودت هستند. از اين رو هرگز بر آنان خشم نمي گيرند و خشم خود را فرو مي خورند و از خطا و اشتباهشان مي گذرند و اهل عفو و گذشت نسبت به آنان هستند. (آل عمران، آيه 134) اما همين مؤمنان، نه تنها نسبت به دشمن مهربان نيستند و با آنان هيچ ولايت و دوستي و محبتي با خود نمي بينند، بلكه نسبت به دشمنان غيظ و خشم داشته و به اشكال گوناگون مي كوشند تا اين خشم خود را بر سر آنان فرود آورند و ايشان را بكوبند و با اين كار دل هاي خويش را خنك سازند. از اين رو نسبت به دشمنان شدت عمل دارند و هيچ رحم و رأفتي نسبت به آنان اعمال نمي كنند. (اشداء علي الكفار رحماء بينهم). (فتح، آيه92)
اصولا حضور مؤمنان در جنگ مقدس و جهاد عليه كافران، براي عذاب و شكنجه آنان، به خواري و ذلت كشاندن ايشان، خنك ساختن دل هاي خودشان، از ميان بردن خشم، غيظ مؤمنان و فراهم آوردن زمينه بازگشت آنان به خداست. از اين رو خداوند درباره فلسفه جنگ و جهاد مي فرمايد: قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤمنين و يذهب غيظ قلوبهم و يتوب الله علي من يشاء و الله عليم حكيم؛ با آنان بجنگيد، تا خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوايشان كند و شما را بر ايشان پيروزي بخشد و دلهاي گروه مؤمنان را خنك گرداند و خشم دلهايشان را ببرد و خدا توبه هركه را بخواهد مي پذيرد، و خدا داناي حكيم است. (توبه، آيات 41 و 51)
بنابراين،خشمي كه در دل مؤمنان نسبت به كافران حربي است، خشم مثبت و مقدس است؛ زيرا عامل مهمي در تحريك ايشان براي مشاركت درجبهه جهاد و سركوب و كشتن آنان مي باشد. چنين خشمي چون با عقل و وحي مديريت مي شود، هرگز متأثر از هيجانات افراطي نيست تا تعادل شخصيت و رفتاري مؤمنان را به هم بريزد؛ بلكه انگيزه مؤمنان را براي مشاركت، قوي تر مي سازد.
اصولا انسان مؤمن، انساني باشخصيت متعادل است كه توانسته ميان عقل و قلب به درستي جمع كند؛ زيرا اصولا از نظر اسلام، ايمان، تركيبي از شناخت عقلاني و تأثر قلبي است كه در رفتار مؤمنان به شكل عمل به معروف و ترك منكر بروز و ظهور مي كند. پس خشم مؤمنان همواره متعادل و تحت تصرف عقل و وحي است. چنين خشمي، خشم مقدس است؛ زيرا عامل حركت و انگيزه فعاليت در انسان مي شود.
اما خشم منفي، خشمي است بيرون از دايره عقلانيت و وحيانيت كه موجب خروج شخص از اعتدال مي شود و به افراط گرايش مي يابد.
خشم كافران از مشاركت فعال مردم در تظاهرات
خداوند در آياتي، خشم كافران را خشمي نامقدس و منفي معرفي مي كند. چنين خشمي چنان تعادل ايشان را فرو مي ريزد كه مي خواهند از شدت آن بميرند. ريشه چنين خشمي در كافران، جنگ رواني و نرمي است كه مؤمنان با حضور و مشاركت خود در صحنه اجتماعي در حمايت از رهبري و جامعه اسلامي ايجاد مي كنند. وقتي دشمنان و كافران حضور و مشاركت و محبت مؤمنان نسبت به يكديگر را مي بينند مي خواهند از خشم بميرند.
خداوند به مؤمنان هشدار مي دهد كه گول ادعاهاي دروغين دشمنان را نخورند؛ زيرا اگر از دوستي سخن به ميان مي آورند و يا از قانون و كتاب حرفي مي زنند و از حقوق بشر و آزادي و عقلانيت و مانند آن سخن مي گويند، تنها لقلقه زبان ايشان است. اينان در ظاهر با شما همراه مي شوند ولي در باطن از شدت خشم مي خواهند بميرند؛ چون حوصله ديدن و بودن شما را ندارند و نمي خواهند سر به تن شما باشد، از اين رو هشدار مي دهد مواظب فريبكاري هاي دشمنان باشند: ها أنتم اولاء تحبونهم و لا يحبونكم و تؤمنون بالكتاب كله و اذا لقوكم قالوا آمنا و اذا خلوا عضوا عليكم الأنامل من الغيظ قل موتوا بغيظكم ان الله عليم بذات الصدور؛ هان، شما كساني هستيد كه آنان را دوست داريد و حال آنكه آنان شما را دوست ندارند و شما به همه كتاب هاي خدا ايمان داريد و چون با شما برخورد كنند مي گويند: «ايمان آورديم.» و چون با هم خلوت كنند، از شدت خشم بر شما، سرانگشتان خود را مي گزند. بگو: «به خاطر خشم خود بميريد» كه خداوند به راز درون سينه ها داناست.(آل عمران، آيه119)
خداوند در جايي ديگر از حمايت مؤمنان نسبت به رهبري سخن به ميان مي آورد كه اين حمايت در حقيقت از خاستگاه عنايت و توجه خداوندي مي باشد؛ زيرا خداوند دل هاي مؤمنان را به پيامبرش جلب و جذب كرده و آنان را گرد پيامبر جمع نموده است. حضور مؤمنان و مشاركت فعال ايشان در كنار پيامبر، نصرت خداوندي به پيامبر و رهبري امت است. دشمنان وقتي اين مشاركت و نصرت الهي را مي بينند، به خشم مي آيند و مي خواهند خود را حلق آويز كنند، چون نمي توانند نصرت رهبري از سوي مردم و خداوند را به چشم ببينند و خواهان مرگ خود هستند. اين رفتار خشم آلود و ديوانه كننده به سبب آن است كه مؤمنان با مشاركت و حضور خويش، دشمن را خوار و ذليل كرده و اميدهايشان را نوميد ساخته اند. دشمن اميد داشت كه رهبري امت از سوي امت و خداوند حمايت و ياري نشود درحالي كه حمايت مؤمنان با حضور و مشاركت در صحنه هايي چون بيعت، انتخابات، تظاهرات و همگامي و همراهي با پيامبر در جنگ و ديگر ميادين اقتصادي و سازندگي، اين اميد ايشان را به يأس تبديل كرده است. خداوند در اين باره مي فرمايد: من كان يظن أن لن ينصره الله في الدنيا والآخره فليمدد بسبب الي السماء ثم ليقطع فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ؛ هر كه مي پندارد كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت هرگز ياري نخواهد كرد بگو تا طنابي به سوي سقف كشد و خود را حلق آويز كند سپس آن را ببرد. آن گاه بنگرد كه آيا نيرنگش چيزي را كه مايه خشم او شده از ميان خواهد برد؟ (حج، آيه51)
حضور و مشاركت فعال مؤمنان در كنار پيامبر(ص) و قدرت يابي درخت ايمان و حكومت اسلامي و ريشه دواندن بيداري اسلامي و دعوت عدالت خواهانه جهاني و مبارزه با استكبار جهاني، موجب مي شود تا دشمن به خشم و غيظ آيد و نتواند خود را كنترل كند و ديوانه وار خود را به چيزي مي زند. گاه از تحريم هاي فلج كننده سخن مي گويد و گاه از نوميدي مردم و عدم مشاركت آنان در سرنوشت خويش مطالبي را بر زبان مي آورد و گاه ديگر خودزني مي كند و از خشم، ياران خويش را سرزنش مي كند و بر آنان يورش مي آورد و مانند سگ هار مي شود. پس چه به سوي او بروي و يا نروي از خشم زبان بيرون مي اندازد و كاري نمي تواند بكند. (اعراف، آيه671)
خشمي كه در كافران از همراهي و مشاركت مردم با رهبري پديد مي آيد، مانند آن است كه مي خواهد شخص از درون منفجر شود؛ چنان كه دوزخ نزديك است از خشم نسبت به كافران منفجر شود (ملك، آيه8) اين خشم به سبب آن است كه مي بينند با همه فشارها و تحريم ها و جنگ هايي كه ايجاد كرده اند نه تنها درخت اسلام و حكومت اسلامي خشك نشده و يا از جا كنده نشده است، بلكه هر روز بيش از ديروز تنومند مي شود و انقلاب اسلامي در همه جهان ريشه مي دواند. رشد و بالندگي درخت انقلاب اسلامي در جهان خشم دشمنان را دوچندان مي كند و حضور و مشاركت مردم اين خشم را چنان افزايش مي دهد كه كافران مي خواهند از خشم منفجر شده و بتركند.
خداوند در اين باره نيز مي فرمايد: محمد پيامبر خدا و كساني كه با او هستند بر كافران سختگيرند و با يكديگر مهربان. آنان را بيني كه ركوع مي كنند، به سجده مي آيند و جوياي فضل و خشنودي خدا هستند. نشانشان اثر سجده اي است كه بر چهره آنهاست. اين است وصفشان در تورات و در انجيل كه چون كشته اي هستند كه جوانه بزند و آن جوانه محكم شود و بر پاهاي خود بايستد و كشاورزان را به شگفتي وادارد، تا آنجا كه كافران را به خشم آورد. خدا از ميان آنها كساني را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند به آمرزش و پاداشي بزرگ وعده داده است.(فتح، آيه92)
بنابراين، دشمنان اسلام وقتي مشاركت فعال مردم را مي بينند و حضور آنان را در صحنه هاي انتخابات و تظاهرات مشاهده مي كنند و درمي يابند كه تحريم هاي آنان نه تنها فلج كننده نبوده بلكه موجبات رشد علمي و فرهنگي و اقتصادي و خودكفايي شده است مي خواهند از خشم بميرند. پس بايد همانند شهيد بهشتي گفت: به آمريكا بگوييد از ما خشمگين باش و از اين خشم و عصبانيت بمير.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14