(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 20 بهمن 1390- شماره 20140

دولت موقت : اعتدال گرا يا ناتوان
فيلسوفان يهودي و مترجمان سكولار
كارل پوپر؛ سرپرست فيلسوفان جنگ سرد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




دولت موقت : اعتدال گرا يا ناتوان

نهضت آزادي و دولت موقت در قبال تاكيد حضرت امام برعدم صلاحيت حقوقدانان غربزده براي حضور در مجلس خبرگان قانون اساسي و لزوم ورود اسلام شناسان به اين امر، سكوت اختيار كرد. اما زماني كه مجلس خبرگان در يك برخورد فعال و خارج از چارچوب پيش نويس قانون اساسي، اصل ولايت فقيه را به تصويب رساند، مخالفت ها آغاز شد. براي مثال، امير انتظام، عضو فعال نهضت آزادي و سخنگوي قبلي دولت موقت در مقام سفير ايران در كشورهاي اسكانديناوي به سوي مراد خود، بازرگان در تهران شتافت و ايده انحلال مجلس خبرگان يا استعفاي دولت موقت را در اعتراض به اين مصوبه مجلس خبرگان به او پيشنهاد كرد. 1 او از بازرگان خواست پيش از مطرح كردن اين پيشنهاد براي امام، آن را در گفت وگو با خبرنگاران علني كند تا امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. بازرگان ابتدا اين پيشنهاد را پذيرفت، اما پس از تشكيل جلسه دولت موقت، از طرح علني آن منصرف شد. به گفته شهيد فضل الله محلاتي، بازرگان در گفت وگوي خصوصي با وي و آقاي حسينعلي منتظري (امام جمعه وقت تهران) در زيرجايگاه نماز جمعه از اينكه خبرگان از چارچوب «پيش نويس قانون اساسي» - كه اصل ولايت فقيه در آن گنجانده نشده بود- پيروي نكرده اند، به شدت عصباني بوده . 2
اعتراض سران نهضت آزادي به رأي نمايندگان مجلس خبرگان قانون اساسي البته راه به جايي نبرد و اصل تاريخ ساز «ولايت فقيه» به قانون اساسي راه يافت، اما اين ماجرا، تابلويي هميشگي از بي اعتنايي نهضت آزادي و رهبر آن را به اصول ضروري اسلام و ضروريات مردم سالاري ترسيم كرد. حسرت خوردن از عدم استمرار حيات چنين حزبي، آن هم از سوي كساني كه دو دهه بعد پرچم «اصلاح طلبي» را بلند كرده بودند، يكي از طنزهاي ماندگار تاريخ سياسي معاصر است.
دولت موقت: اعتدال گرا يا ناتوان؟
مهندس مهدي بازرگان علاوه بر مباني، در روش ها نيز راهي جز آنچه كه منطق يك دولت انقلابي و طراز «مكتب اسلام ناب» اقتضا مي كرد ، در پيش گرفت. «اعتدال گرايي» منتسب به بازرگان بيش از آن كه ناشي از تفاوت منطق او با خط امام باشد، به ناتواني هايش بازمي گشت؛ چنان كه آن مرحوم سه روز قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در اجتماع دانشگاه تهران گفته بود:
«انتظار عمل كردن مثل رهبر و مرجع عالي قدري كه بنده را مأمور و مفتخر به اين خدمت كرده اند و با عزم راسخ ايماني و قدرت، سر به زير انداخته و بولدوزروار حركت مي كند و صخره ها و ريشه ها و سنگ ها را سر جايش خرد كرده و پيش رفته و مي رود، اين انتظار را از بنده نداشته باشيد. بنده ماشين سواري نازك نارنجي هستم كه بايد روي آسفالت و راه همواره حركت كنم و شما بايد راه را برايمان هموار كنيد.»3
اين اعتراف، آن زمان نشانه اي از فروتني مهندس بازرگان تلقي شد. اما واقعيت اين «ناتواني» مشكلاتي را دامنگير نظام نوپا كرد. بازرگان در اولين اقدامات خود در دولت موقت، گروهي از سياستمداران فرتوت را مأمور اداره يك كشور بحران زده كرد؛ سياسيوني كه حتي داراي سابقه كارشكني در مبارزات امام عليه نظام ستم شاهي بودند.
حتي مهندس عزت الله سحابي به «بدبيني بازرگان به جوان ها» اذعان دارد.4 البته نخست وزير دولت موقت به تدريج متقاعد شد كه افراد جوان تري از طيف همفكرانش را بايد به كار گيرد، اما بازرگان هيچ گاه نياز نظام تازه تاسيس به جوانان پرشور، انگيزه مند و انقلابي را درك نكرد. زماني كه جهاد سازندگي در نخست وزيري، تأسيس شد، بازرگان به بوروكرات هاي اين دستگاه پوسيده و ناكارآمد دل بسته بود. بدتر از آن، حتي نماينده امام مجبور بود، جوانان جهادگر و در حقيقت هسته اوليه شكل گيري اين نهاد را از ديد نخست وزير انقلاب پنهان كند! 4 با اين حال، نيروهاي انقلاب نمي توانستند دست روي دست بگذارند و البته در برابر آن ها، نخست وزير دولت موقت با مضاميني مثل «دولت در دولت، چاقوي بي تيغه و...» از جوانان انقلابي گلايه مي كرد!
بازرگان حتي وظايف شوراي انقلاب را براي بررسي و تأييد صلاحيت وزراي مورد نظر خود برنمي تافت و حتي آنان را تهديد به «استعفا» مي كرد. خاطرات رهبر معظم انقلاب، به عنوان يكي از اعضاي شوراي انقلاب از آن روزها نشان دهنده اين واقعيت است. حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به تاكيد اكثريت اعضاي شوراي انقلاب مبني بر لزوم برخورداري وزرا از ويژگي هاي انقلابي و اعتقاد عميق به اسلام، يادآور مي شوند:
«ما مي گفتيم مثلا فلان وزير را قبول نداريم و مواجه مي شديم با يك پاسخ كه پيوسته با آن روبه رو بوديم و آن اين بود كه رئيس دولت موقت به ما مي گفت اگر اين ها را قبول نكنيد من ناچارم استعفا بدهم. حالا شما ببينيد وضعيت ما در مقابل تهديد استعفا از طرف رئيس دولت موقت آن هم بيست روز بعد از تشكيل دولت، چگونه است... ما بر سر معاونين آقاي بازرگان چند بار در شوراي انقلاب كارمان با ايشان به مشاجره كشيد.»5
مهندس مهدي بازرگان حتي نسبت به دستورات صريح امام خميني(ره) در برخي از اين موارد بي اعتنا بود. در نامه اي كه شهيد آيت الله سيدمحمد حسيني بهشتي در 22 اسفندماه 1359 به امام نوشت؛ مي خوانيم:
خود شما به ياد داريد كه اين ها در مورد اميرانتظام و آقاي فربد (دومين رئيس ستاد ارتش) و تاكيد جناب عالي بركنار گذاردن آن ها چگونه عمل كردند.6
البته موافقت شوراي انقلاب نسبت به عضويت برخي ديگر از وزراي بازرگان نيز به دليل پذيرش صلاحيت آن ها نبوده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- هفته نامه نيمروز (چاپ خارج كشور) شماره 344 مورخه 17/9/.1374 به نقل از نيمه پنهان، جلد 5، تهران، دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان، 1383، ص .77 (جلد پنجم نيمه پنهان، اطلاعات مفيدي را درباره سوابق امير انتظام ارائه كرده است).
2- نك: خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي، صص 126 و .127
3. روزنامه كيهان 20 بهمن 1357؛ به نقل از تاريخ تهاجم فرهنگي غرب و نقش روشنفكران وابسته، مهندس مهدي بازرگان، تهران، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، 1386، صص 240 و .241
4. رك: ماهنامه ايران فردا، شماره 23، ص 20؛ به نقل از نقش روشنفكران وابسته، مهدي بازرگان، ص .242
5. رك: مرتضي ميردار، خاطرات حجت الاسلام والمسلمين ناطق نوري، ج1، تهران، سازمان اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ص .191
6. روزنامه جمهوري اسلامي، 25 اسفند 1359، به نقل از نقش روشنفكران وابسته، مهندس مهدي بازرگان، ص .236
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -35 / فصل دوم
فيلسوفان يهودي و مترجمان سكولار
كارل پوپر؛ سرپرست فيلسوفان جنگ سرد

نويسنده: پيام فضلي نژاد

با چاپ كتاب آمريكايي آرام، از 1364 تا 1369 وقت فولادوند يكسره به ترجمه آثار س ركارل پوپر يهودي اختصاص يافت. كريستين دولاكامپاني، تاريخدان برجسته فرانسوي، در كتاب تاريخ فلسفه در قرن بيستم پوپر را «سرپرست فيلسوفان جنگ سرد» مي داند62 و انتشارات خوارزمي نيز در همان ساليان اوج جنگ سرد ترجمه آثار او را آغاز كرد؛ چنان كه در سال 1350 كتاب فقر تاريخي گري را با ترجمه احمد آرام، در سال 1351 كتاب انقلاب يا اصلاح را با ترجمه هوشنگ وزيري (سردبير روزنامه صهيونيستي آيندگان) و در سال 1359 كتاب كارل پوپر نوشته بريان مگي را با ترجمه منوچهر بزرگمهر به چاپ رساند.63 از سال 1364 فولادوند اين پروژه ناتمام را ادامه داد و هر سال يك جلد از كتاب قطور« جامعه باز و دشمنان آن» را ترجمه و انتشارات خوارزمي بلافاصله آن را منتشر مي كرد؛ اثري كه به مرجع روشنفكران ديني مانند عبدالكريم سروش براي مبارزه با ايدئولوژي انقلاب اسلامي تبديل شد و نزاع هاي پرحرارتي را در محافل سياسي برانگيخت. بسياري از مرزبندي هاي كاذب سياسي در محافل روشنفكري (نظير دوقطبي پوپريست ها و هايدگريست ها) پس از ترجمه اين كتاب رخ داد.64 همزمان با انتشار اولين جلد ترجمه فولادوند، شركت سهامي انتشار (وابسته به گروهك ملي- مذهبي ها) نيز كه يك سال پيش تر كتاب حدس ها و ابطال هاي پوپر را منتشر كرده بود،65 اين بار نيز كتاب جامعه باز و دشمنان آن را با ترجمه علي اصغر مهاجر به بازار كتاب فرستاد. مهاجر، يك مترجم لائيك و پس از همايون صنعتي زاده آخرين مديرعامل موسسه فرانكلين به شمار مي رفت. او از دهه 1350 پروژه ترجمه آثار پوپر را به خواست دولت آمريكا در ايران پيش مي برد و گرچه آن زمان به پايان نرسيد، اما محصولش پس از انقلاب توسط ملي- مذهبي ها به بازار كتاب راه يافت!66 موج فزآينده تبليغ پوپر سبب گشت تا دي ماه 1364 دكتر رضا داوري اردكاني، فلسفه دان معاصر و شاگرد سيداحمد فرديد با انتشار 2 يادداشت در ماهنامه كيهان فرهنگي از پشت پرده ترجمه سريع كتاب جامعه باز و دشمنان آن پرده بردارد. داوري اردكاني آن موج را پروژه «تبليغات سياسي عليه انقلاب اسلامي» توسط محافل انگليسي دانست و ادبيات ستايش گران پوپر در ايران را با ادبيات راديو اسرائيل مقايسه كرد:
ظاهراً ناشران در انتشار كتاب «جامعه باز و دشمنان آن» مسابقه گذاشته اند... اين پوپر كيست كه هم دشمنان انقلاب اسلامي در خارج از كشور اثر او را وسيله مخالفت كرده اند و هم در داخل جمهوري اسلامي گروهي برايش سر و دست و پا مي شكنند و مخالفت با او را مخالفت با مقدسات مي شمارند؟!67 اگر كتاب پوپر مثل كتابهاي ديگر دو سه سال در دست مترجم و زير چاپ مانده بود، ذكر اين مقدمه صورت ديگري پيدا مي كرد، اما در حالي كه ما هنوز ترجمه بسياري از آثار بزرگ فلسفه و سياست دوره جديد را در دست نداريم، چند مترجم و ناشر در داخل و خارج يكباره به ترجمه و چاپ كتابي اقدام مي كنند، لابد آن كتاب در نظر ايشان اهميت خاص دارد... با توجه به اينكه «كارل پوپر» مثال و نمونه جامعه باز را جامعه كنوني آمريكا مي داند، با انقلاب بر ضد اين عالم مخالف است... نوشته او صرفاً يك اثر تبليغاتي است كه وابستگان به غرب و غرب زدگان از خواندن آن قدري تسلي مي يابند و در غفلت خود احساس آرامش مي كنند و شايد بي خبران از فلسفه هم در برابر فضل و بلاغت او مرعوب شوند... از قرائن چنين بر مي آيد كه تصور كرده اند نشر اين قبيل كتب منشأ آثار سياسي بزرگ و موجب «نهضت عقلي» و غناي ادب نظام «مردم سالاري» (دموكراسي) مي شود. كساني كه صرفاً به نتايج سياسي اثر پوپر نظر داشته اند بدانند كه با خيال و روياي «جامعه باز» نمي توان با انقلاب مقابله و معارضه كرد. روشنفكران مسلمان نبايد اغراق گويي هاي بعضي «محافل تبليغاتي انگليسي» در مورد كتاب پوپر را تكرار كنند... من در حيرتم كه اين توجه به پوپر در ميان ما از كجا پيدا شده و چرا در تعارف به او و نشر آثارش مسابقه گذاشته اند! جامعه باز، «دام فريب» است.68
در حالي كه هنوز اسناد سازمان CIA درباره ضرورت ترجمه آثار پوپر، آرنت، برلين و... براي پيشبرد پروژه فروپاشي ايدئولوژيك در ايران منتشر نشده بود، دكتر رضا داوري اردكاني ، تبعات روند تبليغ و ترجمه فيلسوفان يهودي را بازكاويد، اما فولادوند زيركانه خود را وارد معركه نكرد و ترجيح داد تا مانند «مهره اي در يك بازي پيچيده و چرخ كوچك يك سلسله وقايع مهم»69 در حاشيه اي امن، پنهان بماند تا ماهيت ماموريتش نسوزد. در عوض عبدالكريم سروش و اكبر گنجي به دفاع از پوپر و مترجمان پوپر برخاستند و حتي مردادماه 1365، گنجي در ماهنامه كيهان فرهنگي پرونده سوابق داوري در پيش از انقلاب را گشود و او را حامي فاشيست ها خواند.70 گسترش فحاشي ها به انصراف دكتر داوري اردكاني براي پاسخ به منتقدان انجاميد. با پايان كار ترجمه پوپر، فولادوند 2 سال پياپي (1370 و 1369) و در هنگامه صدارت سيدمحمد خاتمي بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، به سبب «خدمت به عرصه فلسفه و علوم اجتماعي» جايزه كتاب سال را برد!71
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14