(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24 بهمن 1390- شماره 20142

چمران از امام دستورمي گرفت نه از بازرگان
«كودتاي انتخاباتي» برنارد لوئيس به روايت عزت الله فولادوند
براندازي با 10 هزار راي!

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




چمران از امام دستورمي گرفت نه از بازرگان

در گرماگرم طرح موضوع انحلال كميته ها بود كه ترور كارگزاران و انديشمندان نظام نوپا آغاز شد. اولين رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي به دليل مخالفت با مشي مماشات طلبانه نخست وزير و وزير كشور در برخورد با ضدانقلابيون تجزيه طلب به دست دولت موقت بركنار شد و سپس در شرايطي كه در يك برنامه گسترده ترور شخصيت در رسانه هاي مكتوب، به انزوا محكوم شده بود، به دست عوامل گروهك فرقان ترور و شهيد شد. پس از او علامه مطهري متفكر بزرگ انقلاب اسلامي در مقابل منزل دكتر يدالله سحابي عضو شوراي انقلاب و مشاور نخست وزير دولت موقت به شهادت رسيد. اما اين دولت از تضعيف نيروهاي مردمي حافظ امنيت دست برنمي داشت. اين تلاش در كنار ناكارآمدي دستگاه اداري و بدتر از آن، اظهارات ياس آلوده و فرساينده روحيه مردم از سوي مقامات دولتي و خصوصا وزير كشور دولت موقت، باعث شد كه امام صريحا به انتقاد از دولتي بپردازند كه پيوسته مردم را به حمايت از آن دعوت مي كردند.
تفكر ليبرالي بازرگان زماني نتيجه خود را آشكارتر كرد كه شهيد مصطفي چمران، (معاون وقت نخست وزير) در شهر پاوه در محاصره نيروهاي مسلحي قرار گرفت كه حمايت هاي استاندار دولت موقت باعث رشد آن ها شده بود. همزمان با وقوع اين حوادث در روز (26 مرداد 1358- 23 رمضان) امام خميني(ره) در يك سخنراني تهديد كردند:
مي آيم تهران و با رؤسايي كه مسامحه مي كنند انقلابي عمل مي كنم.(1)
امام فرداي آن روز در پيامي تأكيد نمودند:
به دولت و ارتش و ژاندارمري اخطار مي كنم اگر با توپ ها و تانك ها و قواي مجهز تا 24 ساعت ديگر حركت به سوي پاوه نشود من همه را مسئول مي دانم.(2)
در آن زمان امام براي اولين بار به مداخله مستقيم در مسايل نيروهاي نظامي پرداختند كه به دولت موقت سپرده شده بودند. ايشان با به كار بردن عنوان «رياست كل قوا» براي خود، دولت و ارتش را به سبب عدم انجام وظايف شان در قبال دشواري هاي موجود، مورد سرزنش قرار دادند. اين در حالي بود كه به سبب اقدامات نامطلوب دولت موقت، حتي بخش هايي از ارتش به جاي تبعيت از حكومت مركزي، تابع دستورات گروه هاي تجزيه طلب شده بودند. جالب است كه پس از رفع غائله خونين پاوه، در جلسه هيئت دولت به رغم آنكه شهيد چمران (معاون نخست وزير) پيام تاريخي امام را مؤثر مي دانست، مهندس بازرگان به برتري نقش دولت در غلبه بر بحران اصرار داشت!
رويه ناصحيح دولت موقت در مواجهه با ضدانقلاب و ناخشنودي امام از آن، حتي دوستان قديمي مهندس بازرگان مثل مرحوم آيت الله طالقاني را به شدت ناراحت كرده بود. آيت الله طالقاني، (اولين امام جمعه تهران در نظام جمهوري اسلامي) در همين ايام خطبه شديداللحني عليه منافقين و تجزيه طلبان ضدانقلاب ايراد كرد. روايت دكتر احمد جلالي يكي از نزديكان آيت الله طالقاني درباره حاشيه اين خطبه جالب است:
خطبه ها و نماز كه تمام شد، آقا كه خسته شده بود و دهن شان كف كرده بود آمدند كه در همان اتاقك استراحتي بكنند. چند نفري از جمله ]ابوالحسن[ بني صدر ]عضو شوراي انقلاب[ هم آمدند. او به آقا گفت: «آقا، خوب شد كه قاطع صحبت كرديد.» آقا با تغير گفتند: «حالا تو ديگر به من درس قاطعيت نده» بعد رو كردند به آقاي صباغيان كه در آن وقت وزير كشور بود و گفتند: «هي نوك زبانم مي آيد كه يك چيزي هم به شما بگويم، هي خودداري مي كنم.» من نفهميدم منظور آقا چه بود.(3)
حتي اعضايي از دولت موقت مثل شهيد دكتر مصطفي چمران به رغم ارادت قديمي به بازرگان و پيشگامي در تشكيل نهضت آزادي (شاخه خارج كشور)، به مماشات طلبي بازرگان اعتراض داشتند؛ چون از خط امام پيروي مي كردند. دكتر احمد كاوياني، مسئول دفتر شهيد چمران در زمان «معاونت نخست وزير در امور انقلاب» مي گويد:
زماني بود كه يك هيئت دوستي و آشتي توسط مهندس بازرگان به كردستان فرستاده شده بود كه فروهر و دوستانش بودند. دكتر چمران با اين قضيه به شدت مخالف بود و مي گفت: «اين كار را نكنيد. ما داريم ريشه اين قضيه را مي كنيم و به مرز مي رسيم و اين كار شما باعث مي شود تا اين ريشه باقي بماند.» من در جريان اين پيغام ها بودم. به خود من چندين بار از دفتر مهندس بازرگان گفته شد كه به دكتر بگوييد برگردد و دكتر برنگشته بود، تا آن روز. مهندس بازرگان و دكتر چمران روي سكويي نشستند و بحثشان شروع شد. مهندس بازرگان گفت: «من به تو پيغام دادم برگرد، چرا برنمي گردي» ايشان پاسخ داد: «اين كار تو اشتباه است.» و حرفشان بالا گرفت.(4)
سياست خارجي دولت موقت
نهضت آزادي و ملي گرايان دولت موقت همواره از دخالت نهادهاي انقلابي در كار خود شكايت داشتند. در عين حال، آنان پيوسته براي تسلط بر نهادهاي مردمي- انقلابي در كنار كنترل نهادهاي رسمي (حتي ارتش) تلاش مي كردند. ليبرال ها اولين خيز را براي به دست گرفتن سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با تشكيل مجموعه اي به نام «گارد ملي» برداشتند. در اين مجموعه كه در مدت اندكي به عنوان «سپاه پاسداران» شناخته شد، فردي مثل محمدمحسن سازگارا (همكار نومحافظه كاران آمريكايي در موسسه آمريكن اينترپرايز، بنياد جرج بوش و... در دهه هشتاد و نود شمسي) مسئوليت «واحد اطلاعات و تحقيقات» را برعهده داشت. ابراهيم يزدي، مشاور نخست وزير ابتدا محمد توسلي (عضو مركزيت نهضت آزادي) را به فرماندهي اين مجموعه برگزيد. توسلي از جمله كساني بود كه دانسته يا ندانسته نقش رابط ميان نهضت آزادي با مأموران اطلاعاتي- سياسي آمريكا را ايفا مي كرد. اما تلاش ملي گرايان و پادويي محسن سازگارا براي قرار دادن سپاه تحت نظارت دولت موقت، به دليل هوشياري اكثريت خط امامي مؤسسان سپاه و رايزني آنان با شهيد بهشتي بي نتيجه ماند. بدين ترتيب بنابر اساسنامه سپاه، اين نهاد انقلابي تحت فرمان و نظارت شوراي انقلاب قرار گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه امام، ج7، ص.283
2. همان، ص .285
3. هر روز غائله درست مي كنيد، خاطرات دكتر احمد جلالي از نمازجمعه هاي آيت الله طالقاني، رمز عبور2، ويژه نامه سياسي روزنامه ايران، خرداد 1389، ص.24
4. چمران از امام دستور مي گرفت نه از بازرگان، مستند سردار عشق، روايت فتح، به نقل از:
539 3 6= www.rajanews.com/ditail.asp?id

 



ارتش سري روشنفكران -37 / فصل دوم
«كودتاي انتخاباتي» برنارد لوئيس به روايت عزت الله فولادوند
براندازي با 10 هزار راي!

نويسنده: پيام فضلي نژاد
سال 1380 كه سيدمحمد خاتمي بر مسند رياست جمهوري و احمد مسجدجامعي بر صندلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نشسته بودند، جايزه كتاب ممتاز سال به عزت الله فولادوند تعلق گرفت، چون او طي 20 سال با 16 ساعت كار شبانه روزي زيربناي فلسفه سياسي سكولاريسم را از دنياي سرمايه داري به متن جامعه ديني ايران آورد. پس از اخذ اين جايزه، فعاليت هاي فولادوند ناگهان به شكل چشمگيري شتاب گرفت. ترجمه كتاب هاي فلاسفه يهودي و اعضاي كادر رهبري عمليات جاسوسي آكادميك PSB مانند س رآيزايا برلين، ريمون آرون، كارل ياسپرس، ساموئل هانتينگتون، سيدني هوك و فردريش فون هايك را نظم تازه اي بخشيد و بخشي از آنان را به درخواست خشايار ديهيمي توسط نشر ماهي به چاپ رساند. سپس همراه عبدالحسين آذرنگ و ژاله آموزگار به جمع شوراي مشاورين اين انتشارات پيوست.90 در عين حال، فولادوند كوشيد خود را بيشتر در كانون توجه رسانه هاي دولتي قرار دهد تا برپايه نقشه راه آكادمي علوم سياسي آمريكا و سازمان جاسوسي سيا، تئوري هاي «سياست دموكراتيك» را به عنوان زيرساخت «دموكراتيزاسيون» به بدنه جامعه سياسي ايران بياورد. در حالي كه با اپوزيسيون برانداز همكاري مي كرد، از كيسه رسانه هاي دولتي هم مي خورد؛ يك شخصيت چند چهره كه همه جا تريبون داشت، ولي هميشه از وجود جو اختناق در جمهوري اسلامي مي ناليد؛ با اين همه برخي خبرگزاري هاي مدعي اصول گرايي ترجمه هاي وي از كتاب هاي هانا آرنت و آيزايا برلين را تبليغ مي كردند و سخنراني هايش را پوشش خبري مي دادند. مثلاً خبرگزاري مهر، ارگان سازمان تبليغات اسلامي، در بازه زماني 5 سال فقط نزديك به 100 خبر و گزارش را درباره فعاليت هاي اين مترجم سكولار منتشر كرد و از وي چهره يك انديشمند فرهيخته را نزد مخاطبانش ساخت.91
هر جا كه ردپايي از رسانه هاي تحت سلطه حزب كارگزاران ايران به چشم مي خورد، حضور فولادوند هم با هدف ترويج رويكردهاي ضد توحيدي و تبليغ تئوري هاي صهيونيسم سياسي ديده مي شد، چون معتقد بود كه روزنامه ها «نقشي حياتي» در روند توسعه دموكراتيك دارند.92 سال 1382 براي روزنامه همشهري (ارگان رسمي شهرداري تهران) كه در مديريت كارگزاران و تيم مطبوعاتي محمد قوچاني بود، مقالاتي را در حوزه «دموكراسي و عقلانيت» ترجمه كرد.93 در انجمن حكمت و فلسفه ايران سلسله گفتارهايي درباره «انديشه سياسي غرب» ايراد كرد.94 پس از آنكه بيل كلينتون، رييس جمهور ايالات متحده مدال ملي علوم انساني را به جان رالز اهداء كرد،95 فولادوند نيز به همراه خشايار ديهيمي تبليغ انديشه هاي اين فيلسوف آمريكايي را در دانشگاه هاي ايران كليد زد و ابتدا روزنامه همشهري و سپس روزنامه جام جم (ارگان رسمي صدا و سيما) به چاپ ستايش نامه وي درباره جان رالز پرداخت.96 رالز مانند ريچارد رورتي مي گفت فلسفه بايد تابعي از سياست ليبرال باشد .او به پايبندي به انديشه هاي توحيدي را نيز با «حماقت» مساوي مي دانست،97 اما فولادوند بعدها در روزنامه اعتماد ملي هم با نشر مقالاتي در باب «ليبراليسم سياسي جان رالز» تبليغ اين فيلسوف را پي گرفت و با تقليد از رئيس جمهور آمريكا او را «فيلسوف عدالت» ناميد؛98 چنان كه روزنامه هايي مانند تهران امروز نيز با رونويسي از چنين مطالبي به معرفي رالز پرداختند.99 تكاپوهاي او ديگر معطوف به براندازي ايدئولوژيك نبود، بلكه وارد فاز امنيتي كودتاي مخملي شد و بازي در نقش تئوريسين اپوزيسيون برانداز را آغاز كرد. ارديبهشت 1383، در هنگامي كه كمپين هاي زنان فمينيست زير چتر چهره هايي مانند شيرين عبادي فعاليت هاي خود را گسترش مي دادند تا «جنگ زنانه براندازي» را پيش ببرند،100 فولادوند با حضور در سمينار «زن و جهاني شدن» از زنان ايراني خواست كه براي احقاق حقوق از دست رفته خود، مانند «زنان انگليسي» دست به اعتصاب غذا و تحصن بزنند و گفت:
«زنان انگليسي» در اوايل قرن بيستم براي دستيابي به حق راي، پاهاي خود را به پارلمان اين كشور زنجير مي كردند و در زندان ها دست به «اعتصاب غذا» مي زدند. اكنون براي «زنان ايراني» نيز نه تنها زمان آرامش نيست بلكه زمان دغدغه، كار، كوشش و مبارزه است. زنان ايراني بايد با استفاده از ابزار آهنين تلاش شان و كلام آتشين زبان شان در تفكر مردهاي جامعه رخنه كرده و آن را دچار تحول كنند.101
پس از آن همراه هاشم آغاجري، رامين جهانبگلو، حاتم قادري و ابراهيم يزدي به رايزني با دفتر تحكيم وحدت براي برگزاري سمينار «گذار به دموكراسي» پرداخت. فولادوند مرداد 1383 در همايش مشابهي كه انجمن اسلامي دانشگاه اميركبير برگزار كرد، به همراه عبدالكريم سروش، سعيد حجاريان، سيد جواد طباطبايي، محمدرضا تاجيك، خشايار ديهيمي، حاتم قادري، موسي غني نژاد، علي افشاري و... حاضر شده بود تا يكي از سرفصل هاي «جنگ استراتژيك نرم» را تدريس كند، ولي دفتر تحكيم وحدت نتوانست مجوز آن را از استانداري فارس بگيرد و وزارت علوم دولت خاتمي برنامه آن را به مجتمع تحقيقاتي شهريار كرج انتقال داد و سرانجام در قالب اردوي ساليانه اين تشكل از 23 مهر 1383 طي 3 روز برگزار شد.102 در همين هنگام، مقالات فولادوند در روزنامه ايران (ارگان رسمي دولت) منتشر مي شد و يك بار با ترجمه متني از پيتر جونز، آن هم در سالگرد جشن هاي پيروزي انقلاب اسلامي، به دولتمردان اصلاح طلب توصيه كرد تا با پيروي از ليبرال ها دغدغه اخلاق نداشته باشند و با تدوين قوانين جديدي اجازه دهند كه بيان اموري كه اخلاقاً جايز نيست، قانوناً مجاز شمرده شوند!103 فولادوند كه از سال 1383 به شكل منظم در روزنامه شرق (ارگان حزب كارگزاران) نوشتارهاي برنارد لوئيس، تئوريسين برجسته رژيم جعلي اسرائيل و استاد شرق شناسي دانشگاه تل آويو را عليه اسلام سياسي به فارسي بر مي گرداند،104 يك ماه قبل از انتخابات سوم تير 1384 روش هاي «كودتاي انتخاباتي» در جوامع مسلمان مانند ايران را از منظر او شرح داد:
متأسفانه در بسياري از مواقع، «انتخابات» در جهان اسلام بيش از آنكه راهي براي انتخاب حكومت باشد، تشريفاتي است نمادين به منظور تأييد انتخابي كه قبلاً صورت گرفته است. «جوهره دموكراسي» تغيير حكومت به واسطه انتخابات و نه برعكس است. خاورميانه و جهان اسلام پيشينه مطلوبي در تجربه دموكراسي نداشته و بايستي از «جهان غرب» درس بگيرند. مقصود من از «دموكراسي ليبرال» در درجه اول شيوه اي براي گزيدن يا بركنار كردن حكومت ها است كه نخست در «انگلستان» پديد آمد و توسعه يافت... شايد بهترين قاعده سرانگشتي براي داوري درباره وجود دموكراسي، ضابطه «ساموئل هانتينگتون» باشد كه مي گويد كشوري داراي دموكراسي است كه در آن دو تغيير پياپي و مسالمت آميز حكومت از طريق انتخابات آزاد صورت بگيرد.105
اسلام ستيزي فولادوند هربار در شكلي ظهور مي كرد؛ يك بار با دفاع از همجنس بازي، گاهي لابه لاي تبيين فلسفه هاي ضدتوحيدي و اين بار هم در ميزگردي با حضور داريوش شايگان و فرهاد خسروخاور. هر قدر كه زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري و وقت درخشش دوباره گفتمان اسلام ناب محمدي(ص) نزديك تر مي شد، لحن و ادبيات ضدديني فولادوند نيز بيشتر خود را نشان مي داد. او در يك هفته باقي مانده به انتخابات با برگزاري سمينارهاي گوناگون در تهران مي كوشيد تا حتي دوران اوج فرهنگ و فلسفه اسلامي و حتي علماي طراز اول آن نظير فارابي و ابن سينا را نزد جوانان بي اعتبار سازد و آن ها را به اردوگاه سكولارها جذب كند. مجموعه فرهنگي هنري تهران - همان جايي كه از سال 1379 سيامك پورزند (جاسوس دستگير شده CIA در ايران) و شهلا لاهيجي (ناشر آثار جين شارپ) پروژه هاي خود را پيش مي بردند- روز 20 خرداد 1384 از فولادوند به همراه داريوش شايگان و فرهاد خسروخاور خواست تا در همايش «ارزيابي انتقادي فرهنگ ايران زمين» شركت كنند.106 فولادوند در اين همايش كه انتشارات «قصيده سرا » نيز در برپايي اش سهم داشت، سخنان حيرت انگيزي عليه تاريخ ايران و علماي برجسته اسلام گفت كه البته با استقبال روزنامه ايران به عنوان ارگان دولت اصلاحات نيز مواجه گشت:
وقتي به «فلسفه اسلامي» رجوع مي كنيم و به دوران اوج و شكوفايي آن در زمان «فارابي» و «ابن سينا» نظر مي كنيم، نكته اي توجه ما را جلب مي كند. فلاسفه مسلمان در واقع «ارسطويي» بودند. از اين رو ارسطو را «معلم اول» ناميدند. چنانچه ابن سينا او را «آموزگار حكما» ناميده است. اينان مطالبي را به ارسطو استناد مي دادند كه در آراء ارسطو يافت نمي شد. به بيان ديگر مطالب خود را در دهان ارسطو مي گذاشتند! زيرا فرهنگ اسلامي آن زمان فرهنگي نبود كه به «نوآوري» و «ابداع» روي خوش نشان دهد و عالم كسي بود كه مي توانست به خوبي نظرات پيشينيان را تكرار كند.107
براندازي با 10 هزار راي!
پس از رخدادهاي دوم خرداد 1376، فولادوند معتقد بود «كشور ما به مرحله اي رسيده است كه از آن بايد به نقطه بي بازگشت تعبير كرد.»108 فرآيند «دموكراتيزاسيون» و فروپاشي جمهوري اسلامي را ناگزير مي ديد و مي گفت همه پژوهش ها حكايت از آن دارند «در هر اقدامي صرف نظر ازكيفيت فردي يا جمعي بودن آن، دير يا زود به نقطه اي مي رسيد كه از آن به بعد ديگر امكان انصراف و بازگشت وجود ندارد.»109 در روزنامه ايران به اصلاح طلبان هشدار مي داد كه راهي را انتخاب كرده ايد و بايد تا پايان ادامه دهيد:
اين امر منوط به تصميم شما نيست، منطق رويدادها چنين ايجاب مي كند و ايران به «نقطه بي بازگشت» رسيده است.110
اما سال 1384، كنش هاي سياسي ايران نشان مي داد كه «منطق رويدادها» در جهت عكس تحليل هاي فولادوند از فرآيند دموكراتيزاسيون پيش مي رود و «نقطه بي بازگشت» فروپاشي جمهوري اسلامي، روندي معكوس يافته است. از اين رو در هنگام نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، وقتي 2 كانديدا به دور دوم انتخابات راه يافتند، عزت الله فولادوند علي رغم اينكه جزء تحريم كنندگان انتخابات بود، روز 29 خرداد 1384 به ميدان آمد و روشنفكران را به حمايت از اكبر هاشمي رفسنجاني فراخواند.111 طنز تلخ انتخابات براي كانديداي رقيب اصول گرايان اين بود: شخصيت سكولاري كه همه فخر و فضيلتش در مبارزه با اسلام، ترويج همجنس بازي و تبليغ صهيونيسم سياسي خلاصه مي شد، ناگهان يك روحاني شاخص را به عنوان گزينه انتخاباتي مطلوب خود برگزيد تا با استفاده ابزاري از موقعيت او، پروژه اش را پيش ببرد. فولادوند با ستايش از رويكرد پراگماتيستي (عملگرايانه) هاشمي رفسنجاني در سياست ورزي گفت:
در اين برهه، ديگر نمي توان ريسك كرد. با «تحريم انتخابات» ايران لطمه هاي زيادي خواهد خورد. رويكرد «پراگماتيستي» و «عمل گرايانه» آقاي هاشمي رفسنجاني كه سرد و گرم سياست هاي داخلي و خارجي را طي دوره هاي مختلف چشيده، قابل ستايش است.112

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14