(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 26 بهمن 1390- شماره 20144

كارتر: گروه مهندس بازرگان به ما خيلي كمك كرده اند
پيوند عزت الله فولادوند با كارگزاران كودتاي مخملي
ماجراي دفاع لائيك ها از هاشمي رفسنجاني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




كارتر: گروه مهندس بازرگان به ما خيلي كمك كرده اند

شايد يكي از ناراحتي هاي اعضاي دولت موقت، تلاش هاي نافرجام آن ها براي سيطره بر نهادهاي انقلابي و مردمي مثل كميته انقلاب اسلامي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جهاد سازندگي، دادگاه انقلاب و... بوده است. در اولين روزهاي پيروزي انقلاب فردي به نام سرهنگ توكلي سعي داشت كنترل كميته هاي انقلاب اسلامي را به دست گيرد. او همزمان به عنوان دستيار سرلشكر قرني براي تسلط بر ارتش رهيده از رژيم سلطنت تلاش مي كرد. در همان روزها جزئياتي از گفت وگوي سرهنگ توكلي با يك مأمور CIA به نام رالف شانمن فاش شد. اين جاسوس به عنوان عضو هيئت اجرايي كميته آمريكايي حقوق بشر در ايران فعاليت مي كرد. براساس اظهارات شانمن، توكلي به اين مأمور CIA تأكيد كرده بود:
اگر آمريكا و انگليس از او و ديگر افسران قابل اطمينان و واقع بين حمايت كند، در آينده منافع غرب و به ويژه اين دو كشور را حفظ خواهد كرد.
پس از افشاي اين مذاكرات، سرهنگ توكلي از مسئوليت رياست ستاد عملياتي ارتش كناره گيري كرد. او در مصاحبه اي با مطبوعات با بيان اين ادعا كه «سرلشكر قرني به دليل 25 سال دوري از ارتش، مسائل را آنچنان كه بايد درك نمي كند»، گفت: من شخصا مايل بودم ستاد ارتش را برعهده گيرم. اما اگر فرماندهي نيروي زميني را هم بدهند، قبول مي كنم.
واقعيت اين است كه ارتش به دليل نوع نگاه بازرگان و يارانش تا مدت ها با گرايشي متفاوت با اهداف و نيازهاي انقلاب اداره مي شد. آيت الله سيدعلي خامنه اي كه در آن زمان به نمايندگي از امام راحل در جلسات «شوراي عالي دفاع» شركت مي كردند، آن دوره را اين گونه به ياد مي آورند:
تا چند ماه بعد از انقلاب دستگاه مستشاري ارتش آمريكا در يكي از نيروهاي سه گانه ارتش دم و دستگاه خودشان را داشتند.
ايشان همچنين ماجراي جلوگيري از «تصويب نامي جديد براي تثبيت جايگاه مستشاري آمريكا را اين گونه ذكر مي كنند:
در يكي از جلسات آن زمان متوجه شديم كه مصوبه اي را مي خواهند در شوراي عالي دفاع بگذرانند كه براساس آن، اسم مستشاري سابق آمريكا در ايران عوض شود و يكي از نام هاي پيشنهادي آنان تصويب شود. يعني در حقيقت وجود مستشاري را شوراي عالي دفاع امضاء كند. آنجا فهميديم كه مستشارها هنوز در ايران هستند. گفتيم اين آقايان اينجا چه مي كنند؟ اول اصل (ضرورت) وجود خودشان را ثابت كنند بعدا به اسمشان برسيم. خدا رحمت كند مرحوم چمران عزيز را؛ او هم كمك كرد تا مصوبه اي گذرانده شود، هر چه زودتر اين افراد از ايران بيرون بروند.
نگرش بسيار خوش بينانه بازرگان و اطرافيانش به دموكرات هاي آمريكايي در همان ساعات اول پيروزي انقلاب اسلامي موجبات اميدواري آمريكايي ها را فراهم آورده بود چنان كه جيمي كارتر رئيس جمهور وقت ايالات متحده در يادداشت شخصي روز 12 فوريه 1979 (23 بهمن 1357) خود چنين مي نويسد:
گروه مهندس بازرگان خيلي به ما كمك كرده اند و پيغام فرستاده اند كه مي خواهند روابط خود را ادامه دهند.
در دومين روز آغاز به كار دولت موقت نيز كارتر در يادداشت شخصي اش نوشت:
گزارش امروز خيلي بهتر است. به نظر مي رسد كه ]امام[ خميني به قم مراجعت خواهد كرد و اجازه خواهد داد، بازرگان دولت را اداره كند. بيشتر وزيران او در غرب تحصيل كرده اند و يا وابستگي به كشورهاي غربي دارند.
نگاه بازرگان و همكارانش به نحوه تعامل با آمريكا به شيوه فعاليت سياسي او و دوستي اش با مأموران آمريكايي مربوط مي شد. براي نمونه، ارتباط گسترده معاون او عباس اميرانتظام با آمريكايي ها از دهه 40 آغاز شده بود و در زمان حضور اميرانتظام در دولت موقت نيز اين ارتباط در قالب ارائه اطلاعات از آخرين وضعيت دروني نظام نوپا به مأموران لانه جاسوسي آمريكا ادامه يافت. براساس اسناد لانه جاسوسي اميرانتظام در اين ارتباطات با چند اسم رمز در بين آمريكايي ها شناخته مي شد.
در شرايطي كه ارتباط اميرانتظام با مأموران اطلاعاتي آمريكا پس از انتصاب وي به سفارت ايران در كشورهاي اسكانديناوي ادامه داشت، نخست وزير دولت موقت او را به عنوان نماينده ويژه خود در مذاكره با آمريكا، شوروي و اروپا برگزيد. اميرانتظام همان كسي است كه طرح انحلال مجلس خبرگان را به دليل تصويب اصل ولايت فقيه به بازرگان ارائه كرد؛ طرحي كه اگر مخالفت آيت الله سيدعلي خامنه اي (عضو برجسته شوراي انقلاب) در جلسه هيئت دولت موقت نبود، به صورت نامه اي سرگشاده به حضرت امام(ره) ارائه مي شد. حضرت آيت الله خامنه اي درباره اين ماجرا مي گويند:
در آن جلسه مطرح كردند كه از اين تاريخ مجلس خبرگان نماينده مردم نيست و ما مي گفتيم كه اين طور نيست و مجلس خبرگان يقينا نماينده مردم است و بايد قانون اساسي را تمام كند. البته آقايان تندي كردند و حتي به ما اهانت نمودند. اما بالاخره اظهارات ما موانع را روشن كرد و فهميدند كه تا قبل از اين كه به امام برسد در مقابل توطئه هايي كه عليه مجلس خبرگان ممكن است انجام گيرد، ايستاده ايم. ما توانستيم آن ها را قانع كنيم كه آن ها بروند و قبلا مسئله را با امام در ميان بگذارند و نامه اي را كه نوشته اند در سطح عموم مطرح نكنند، افكار مردم را ناراحت و مضطرب نكنند و برنامه شان را خدمت امام ارايه نمايند. امام به طور قاطع بدون اندكي ترديد اعلام كرده بودند كه اگر مي خواهيد، استعفا بدهيد، مجلس خبرگان بايد باشد و به كار خود ادامه دهد.
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -38 / فصل دوم
پيوند عزت الله فولادوند با كارگزاران كودتاي مخملي
ماجراي دفاع لائيك ها از هاشمي رفسنجاني

نويسنده: پيام فضلي نژاد

عزت الله فولاد وند با صدور بيانيه اي مشترك به همراه ميرحسين موسوي، سيدمحمد خاتمي، مهدي كروبي، سعيد حجاريان، عزت الله سحابي، بهزاد نبوي، ابراهيم يزدي، مصطفي تاج زاده، محمدرضا خاتمي، رامين جهانبگلو، محسن ميردامادي، مسعود بهنود، يوسف اباذري، مجيد مجيدي، احسان نراقي، فريدون جيراني، رسول صدرعاملي، احمد پورنجاتي، سيمين بهبهاني، بابك احمدي و... به كمپين حمايت از هاشمي رفسنجاني (موسوم به جنبش ملي نخبگان) پيوست.113 البته محمدعلي ابطحي مي گفت اين كمپين «بازي بچه هاي هاشمي» است و نبايد به دام آن افتاد،114 اما خودش هم سرانجام به آن ملحق شد.115 ماجراي دفاع روشنفكران لائيك از هاشمي رفسنجاني چنان مضحك از آب درآمد و جنجال هاي دامنه داري آفريد كه عليرضا اشراقي نوشت:
اگر آخوندي به مردمان بگويد كه به كدام نامزد انتخاباتي راي دهند، «روشنفكر» ما بر مي آشوبد و او را متهم مي كند و به باد پرسش مي گيرد كه چرا از جايگاه روحاني اش چنين به نادرست بهره مي جويد، اما خودش هم به همين راه مي رود! پاي بيانيه را امضاء مي كند و به ديگران مي گويد كه چه بايد بكنند و به كه بايد راي دهند و كدامين راه را بايد بروند.116
اشراقي در تحليلش يادآور شد كه سكولارها و لائيك ها با اين كار همه سرمايه خود را به باد دادند، اما به روايت ف.م. سخن، نويسنده سايت گويانيوز اصلاً سرمايه اي براي از دست رفتن وجود نداشت و اين كمپين بار ديگر فاصله روشنفكران با مردم را آشكار كرد. او به عنوان يك مريد عزت الله فولادوند، وزن واقعي استادش را در معادلات سياسي ايران حتي به اندازه جمع آوري «10 هزار راي» هم ندانست:
واقعيتي كه انتخابات اخير به ما نشان داد، دور بودن سازمانهاي سياسي و اهل قلم و انديشه از «مردم عادي» است. پيشنهاد استاد والامقام «عزت الله فولادوند» براي راي دادن به آقاي «هاشمي رفسنجاني» شايد نتواند بيش از ده هزار راي ايجاد كند.117
اين رويدادها مسعود بهنود، كارشناس BBC فارسي را واداشت تا براي آبروي از دست رفته دوستانش توجيهي ببافد و دليلي بتراشد، ولي نوشتار او هم به اعترافات ناخواسته اي درباره خودخواهي و جاه طلبي امثال فولادوند انجاميد. بهنود نوشت كه «اين بار جامعه روشنفكري، تكنوكرات ها و جمع كثيري از فعالان سياسي از خودخواهي و هميشه در انتظار كف زدن ماندن چشم پوشيدند»118 و البته بايد از آنان متشكر باشيم، چون هم آبروي خود را باختند و هم ضربه مهلكي خوردند:
عزت الله فولادوند، محمود دولت آبادي و خشايار ديهيمي، اعتبار و نام و عزت خود به ارزاني به دست آورده بودند كه در اين «بازي» آن را وانهادند؟! ضربه را خورده ايم و جاي زخم زدن به خود نيست. در فكر آينده بايد بود.119
فولادوند مانند بهنود، خيلي زود به فكر «آينده» افتاد و همراه با اصلاح طلبان به فاز «مبارزه مدني» با نظام گام نهاد. او تنها يك ماه پس از انتخابات براساس نقشه راه سازمان CIA به اسطوره سازي از رهبران كودتاهاي مخملي در جهان روي آورد. با انتشار مقاله اي در روزنامه رسمي دولت از واسلاو هاول، جاسوس كهنه كار و رهبر انقلاب مخملي چكسلواكي، چهره يك «قهرمان دموكراسي» را ساخت، راه هاي سقوط رژيم هاي غيرليبرال را شرح داد و در روزنامه ايران نوشت:
علت العلل «سقوط»، تصلب ايدئولوژي رسمي است كه توان پاسخ گفتن به چالش هاي ناشي از دگرگوني هاي جهان امروز را از دست داده... تا مردم هر جامعه نخواهند، ديكتاتوري هرگز نمي ميرد. «واسلاو هاول» يكي از قهرمانان دموكراسي در عصر ما بارها گوشزد كرده است «توتاليتاريسم» ممكن است موج آينده باشد.120
چندي بعد كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريكا، همين سخنان را در كنگره ايالات متحده تكرار كرد و روشنفكران ايران را به بازآموزي و بازخواني «درس هاي فروپاشي اروپاي شرقي از رهگذر انقلاب هاي مخملي» فراخواند!121 مقالات فولادوند در روزنامه رسمي دولت مانند نوشته «عزيزترين شكل ديكتاتوري» چنان به مذاق اپوزيسيون خارج از كشور خوش مي آمد كه سايت رسمي اتحاد جمهوري خواهان ايران (متعلق به گروهك تروريستي چريك هاي فدايي خلق) آن ها را بازنشر كرد.122 روزنامه ايران سال هاي 1384 و 1385، در هنگام اقتدار اصول گرايان نيز بارها نوشتارهاي وي را به دست نشر سپرد؛ برخي مقالاتي در تلقين جمهوري اسلامي به عنوان نظامي ديكتاتوري و بعضي ديگر سخنراني هاي فولادوند در انجمن جامعه شناسي ايران پيرامون «تبيين مدرنيته» بود.123 اين انجمن سكولار پيوندهاي خود را نيز به تدريج با سازمان ميراث فرهنگي دولت نهم گستراند و با آن همايش هاي مشتركي را در حوزه «علوم انساني» برگزار كرد.124 حضور فولادوند در محافل دولتي منحصر به روزنامه هاي ايران، همشهري و جام جم نبود، بلكه در دولت نهم نيز وي در كنار محمد علي موحد به عنوان سخنران نشست هاي كتاب ماه ادبيات و فلسفه به خانه كتاب دعوت مي شد125 و خبرگزاري كتاب ايران (وابسته به وزارت ارشاد) تبليغ كتابهاي فولادوند را بدون هيچ نقد و تفسيري روي خروجي اش مي گذاشت.126
پس از ورود نيروهاي اپوزيسيون به فاز مبارزه مدني، فولادوند روابط خود با كارگزاران كودتاي مخملي را شدت بيشتري بخشيد. در اين هنگام، حلقه مدرسه پس از فروپاشي حلقه كيان به جاي آن نشست. اين حلقه جديد چهره هايي چون عبدالكريم سروش، سعيد حجاريان، محمد مجتهد شبستري، محسن كديور، مصطفي ملكيان، مرتضي مرديها، موسي غني نژاد، محمود سريع القلم و بابك احمدي را در برمي گرفت و پيوند نزديكي با فعالان اپوزيسيون خارج از كشور مانند محمدرضا نيكفر (تئوريسين راديو زمانه)، محمدعلي همايون كاتوزيان (تاريخدان فراماسون و نويسنده ماهنامه مهرنامه)، آرش نراقي (نظريه پرداز همجنس بازي و عضو انستيتو هوور) برقرار ساخت. فولادوند نيز يكي از اعضاء بلندپايه حلقه مدرسه به شمار مي رفت. جلسات اين حلقه در ساختمان موسسه معرفت و پژوهش متعلق به عبدالكريم سروش در ميدان فلسطين، خيابان شهيد سرپرست برگزار مي شد و اصلي ترين ماموريتش انكار قدسيت و سنديت و اصالت متن قرآن كريم بود، اما سرانجام پس از 2 سال، فصلنامه مدرسه به جرم «ترويج الحاد» توقيف شد.127 در سال 1386 فولادوند به دعوت انجمن اسلامي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران سلسله سخنراني هايي را براي تبيين ضرورت استقرار سكولاريسم سياسي انجام داد و پيوندهايش را با گروهك هاي اپوزيسيون دانشجويي استوار ساخت تا به آنان جديدترين راهبردهاي سياسي مبارزه با جمهوري اسلامي را بياموزد. حاصل اين پيوند تنگاتنگ، مشاركت فولادوند براي برگزاري «كلاس هاي آزاد علوم انساني» توسط انجمن اسلامي دانشگاه تهران در تيرماه 1386 بود.128 اين كلاس ها كه گردانندگان آن را همان اعضاء حلقه مدرسه و سكولارهاي راديكال مانند محمد مجتهد شبستري (نظريه پرداز روشنفكري ديني)، بابك احمدي (مترجم لائيك و فعال اپوزيسيون برانداز)، موسي غني نژاد (نظريه پرداز اقتصاد سرمايه داري)، حميدرضا جلايي پور (عضو مركزيت حزب مشاركت ايران و از كارگزاران كودتاي سبز)، مسعود نيلي (اقتصاددان اصلاح طلب) و... تشكيل مي دادند، در كنار طرح مباحثي چون فلسفه دين، فلسفه هنر، فلسفه سياسي، فلسفه علم و جامعه شناسي، آموزه هاي سكولاريستي فلاسفه صهيونيست به صورت فشرده در اختيار دانشجويان قرار مي گرفت.129 چند هفته پس از برگزاري اين كلاس ها، فولادوند به درخواست انجمن اسلامي دانشكده فني تدريس يك دوره فشرده «انديشه سياسي غرب» را آغاز كرد،130 اما «نيروي سازماني براندازي نرم» كه در دل چنين جلساتي پرورش مي يافت، نيازمند اثري جامع بود تا با اتكاء به آن برنامه هاي خود را پيش ببرد. از اين رو، فولادوند در پايان سال 1386 كوشيد تا كتابي را به عنوان «نقشه راه پروژه كودتاي ايدئولوژيك» منتشر كند؛ زماني كه بايد تئوري هاي سه پيامبر يهودي اصلاح طلبان (برلين، پوپر، آرنت) آزمايش خود را در عرصه عيني نيز پس مي دادند و آراء آنان براي پيشبرد بحث هاي نظري كودتاي مخملي به محك آزمون گذاشته مي شد. بنابراين، قرارداد انتشار كتاب فلسفه و جامعه و سياست را با نشر ماهي بست. (10 سال پيش تر، فولادوند در آغاز حاكميت اصلاح طلبان كتاب خرد در سياست را با همين رويكرد به چاپ رساند تا شالوده اي براي رشد سكولاريسم سياسي در ايران بگذارد.)
پس از شكست پروژه «كودتاي سبز» در ايران، فولادوند از يك سو كوشيد تا خود را به طيفي از اصول گرايان نزديك كند و پل هاي ارتباطي اي را با موسسه مطبوعاتي همشهري (ارگان رسمي شهرداري تهران) بزند131 و از سوي ديگر، از تابستان 1388 و در اوج «فتنه سبز» مقالات راهبردي اي را با موضوع چگونگي موفقيت «انقلاب هاي مخملي در اروپاي شرقي» براي روزنامه آرمان روابط عمومي (ارگان اصلاح طلبان) مي نوشت132 و كم كم به يكي از سرمقاله نويسان اين روزنامه تبديل شد.133 او در سال 1389 تعامل خود را با محافل انتشاراتي براندازي نرم مانند انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به مديريت شهلا لاهيجي (ناشر آثار جين شارپ) ادامه داد و به همراه بهرام بيضايي (فيلمساز بهائي) در جلسات آنان حضور مي يافت.134 او همچنان خط مشي دهه 1360 را براي تبليغ علوم انساني سكولار و فيلسوفان يهودي چون هانا آرنت، س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين دنبال مي كند؛ يك خط مشي واحد سياسي 30 ساله، داراي رويكردي دراز مدت و به روايت ساموئل هانتينگتون با آهنگي «آهسته و پيوسته».135
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14