(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۵
 

10اصل دموكراسي آمريكايي به روايت «ريچارد رورتي»
از فاشيسم سكولار تا اشراق گرايي اسلامي
از بيت منتظري تا وزارت ارشاد ! (فصل پنجم )

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ارتش سري روشنفكران -60
10اصل دموكراسي آمريكايي به روايت «ريچارد رورتي»
از فاشيسم سكولار تا اشراق گرايي اسلامي

نويسنده: پيام فضلي نژاد
صورت بندي «نظريه سياسي» ريچارد رورتي سال 1991.م (زمستان 1369 ه .ش) در رساله اولويت دموكراسي بر فلسفه ارائه شد كه خشايار ديهيمي 13 سال پس از انتشار آن، ترجمه فارسي اش را توسط انتشارات طرح نو به بازار كتاب فرستاد. ديهيمي در مقدمه خود، راهبردهاي اين رساله را به دليل ارتباطش با مسائل ايران، راهگشاي موانع «گذار به دموكراسي» دانسته است؛ در حالي كه نظريه رورتي، صرفا ً چهره اي از يك «نظام سياسي فاشيستي- سكولار» را بازمي تاباند. اين نظام، حتي فاقد استانداردهاي حداقلي يك سيستم «دموكراتيك» است كه ايالات متحده آمريكا همواره شعار آن را مي دهد. 10 شاخص بنيادين نظام ليبرال سرمايه داري در رساله رورتي را مي توان چنين صورتبندي كرد:
الف) «علم سياست» و سياست ورزي عملي، بدون حاجت به فلسفه و عقلانيت راه خود را ادامه مي دهد. نفي فلسفه، شرط لازم براي استمرار موجوديت اين نظام است. بايد در عرصه نظريه پردازي هاي سياسي و اجتماعي، «اميد سياسي به آمريكا» را «جايگزين فلسفه» كرد.
ب) استراتژيست هاي ليبرال سرمايه داري نبايد در «نظريه پردازي سياسي» به دنبال هماهنگي تئوري هايشان با شناختي كه از انسان ها دارند، باشند. نظريه پردازي در اين نظام نيازي به «انسان شناسي» ندارد و تنها علم «تاريخ »و «جامعه شناسي» براي سياست ورزي بس است.
ج) «موجوديت نظام» در گروي «مشروعيت» آن نيست. دوران ضرورت وجود «مشروعيت عقلي» براي ايدئولوژي غرب به پايان رسيده است. همين كه «تجربه اي تاريخي به نام آمريكا» وجود دارد، شرط لازم و كافي براي استمرار سياست هاي ليبرال سرمايه داري است. اين تاريخ و تجربه، براي اثبات و حفظ برتري خود در جهان نياز به هيچ مبنايي ندارد و فقط بايد به «سنت ها» و «عادت ها» در جامعه تكيه كرد.
د) «آزادي سياسي» فقط و فقط براي شهرونداني كه فارغ از عقل و تفكر - حتي از نوع عقلانيت حداقلي مدرنيته- به تمام اجزاي سياست هاي حكومت ليبرال سرمايه داري ايمان آورده اند، تضمين مي شود. كساني كه در خارج از اين دايره ايستاده اند، ديوانه اند و بايد از حقوق شهروندي محروم گردند. حتي اگر اثبات شود كه طرح هايي كه افراد خارج اين دايره براي جامعه مي دهند، با اصالت و نيت خير است، باز هم نمي توان آنان را به ديده «شهروند» نگريست!
ه ) براي زيستن در جامعه اي كه ايدئولوژي ليبرال سرمايه داري در آن حاكم است (مانند آمريكا)، شرط احراز «شهروندي» برابر با حذف هويت شهروندان از عرصه عمومي است.
و) برپايه تئوري رورتي، استراتژيست ها و سياستمداران به سوالات پرسش كنندگان - و نه ضرورتاً منتقدان- در باب «آينده» سياست هاي خود و «تاثير» اين سياست ها بر سرنوشت انسان و عدالت، هيچ پاسخي نخواهد داد. كوشش اين نظام، راندن هرگونه «پرسش» از عرصه عمومي به حوزه هاي شخصي است.
ز) عمر «تسامح و تساهل» در برابر منتقدان - حتي ناقداني كه بر مبناي فلسفه مدرنيته مي انديشند- پايان يافته است. اعمال «زور» و «خشونت» عليه كساني كه «ايمان قطعي» به نظام ليبرال سرمايه داري نياورده اند، مجاز است تا موجوديت شكننده آن تهديد نشود.
ح) قرباني شدن انسان ها به پاي نظام ليبرال سرمايه داري، هزينه اي براي حفظ اين نظام است. بنابراين، تاسيس «جمهوري احمق ها» از چشم استراتژيست هاي اين نظام، نه تنها «امتناع نظري» و «امتناع عملي» ندارد، بلكه نابودي «فضيلت هاي انساني» بهايي است كه براي حفظ «آزادي سياسي» (به عنوان توجيه موجوديت اين نظام) پرداخته مي شود.
ط) از آنجا كه در نظام ليبرال سرمايه داري هرگونه «كوشش عقلي» براي درك واقعيت امور، «زباله هاي فكري» تلقي مي شود، اين نظام براي حفظ موجوديت خود به شهروندان توصيه مي كند كه «گزارش هاي فلسفي درباره انسان و عقل را دور بريزند.»
ي) «سياست آموزشي» و تربيتي اين نظام براي «پيشرفت اخلاقي» انسان ها، تشويق به «سبك سري» و ترغيب به «سطحي بودن» است! رورتي اين سياست را هم ادامه منطقي سياست هاي به جا مانده از «عصر روشنگري» براي رسيدن به «جامعه اي ايده آل» مي داند.
ريچارد رورتي، پس از سفر به ايران و چندي پيش از مرگش در مصاحبه اي با روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا كه تيرماه 1386 منتشر شد، نتايج ملاقات هايش با سياستمداران اصلاح طلب، دانشجويان و نويسندگان را تشريح مي كند. رورتي با تاكيد بر اينكه «ملي گرايي، تنها پادزهر اسلام گرايي در ايران است» مي گويد: «در پيامد ديدارهايي كه در تهران با دانشجويان داشتم اين نظر در من تقويت شد كه اين كشور نيز قادر خواهد شد اشراق گرايي اسلامي را در آينده اي نه چندان دور در دستور كار خود قرار دهد و اولين گام ها را در جهت دموكراسي بردارد... ملي گرايي تنها پاد زهر در مقابل اسلام گرايي است و اشراق گرايي اسلامي به زودي در ايران پا خواهد گرفت.... نيروهاي سكولار ايران چاره اي به جز جست وجوي مخرج مشترك هاي ديگري بر پايه ملي گرايي ندارند... فكر مي كنم كه نظرات من از اين جهت براي برخي از روشنفكران ايراني جالب توجه است كه با عقايد يورگن هابرماس همخواني دارند و به دنبال تأييد طرح وي مبني بر دموكراسي ميهن پرستانه هستند. در كشورهايي چون جمهوري اسلامي ايران كه حكومت در اختيار مذهبي ها قرار دارد، نيروهاي سكولار براي مقابله با كساني كه سعي دارند مذهب را به وجه مشترك جامعه تبديل كنند، چاره اي به جز جست وجوي مخرج مشترك هاي ديگري بر پايه ملي گرايي ندارند، زيرا نسبت گرايي و گذشت از ريشه هاي ملي، هرگز نخواهند توانست در مقابل مذهب گرايي قد علم كنند.« اين نظريه ريچارد رورتي شامل گونه اي از «اشراق گرايي اسلامي» است كه برپايه مخرج مشتركي از ريشه هاي ملي- باستاني بنا شده است. ايده رورتي دقيقاً مبتني بر همان عناصري است كه ريچارد نلسون فراي در كتاب عصر زرين فرهنگ ايران به واكاوي و بسط آن تحت عنوان «اسلام ايراني» پرداخت. نظريه «اشراق گرايي اسلامي» رورتي و «اسلام ايراني» از سوي برخي مقامات ارشد دولت دكتر محمود احمدي نژاد با عنوان «مكتب ايراني» ترويج شد و به بحث هاي دامنه دار و پرالتهابي در سطح محافل فكري و سياسي انجاميد.
پاورقي

 



از بيت منتظري تا وزارت ارشاد ! (فصل پنجم )

مرتضي صفار هرندي
از ديگر دستاوردهاي اين مدارس براي طلاب، نوعي بدبيني به مسئولان كشوري بود. به گفته مهدي هاشمي، اين فضاي ملتهب و متشنج باعث بدبيني برخي از طلاب نسبت به انگيزه هاي ورود به حوزه علميه و در نهايت احساس شكست آن ها و خروج از حوزه ها مي شد. شكل ديگري از عكس العمل طلاب در اثر نوع گرايش اين مدارس، تمايل برخي از آنان به تشكيل گروه هاي خود جوش براي ترور مخالفان جريان مهدي هاشمي بود. انحطاط رفتاري ناشي از بي اعتنايي به مكارم اخلاقي در اين مدارس، گاه در شكل شرم آوري در قالب چاقوكشي برخي از طلاب اين چند مدرسه بروز مي يافت.1 احساس خطر از اين مدارس در حدي بود كه به نوشته آقاي محمدي ري شهري، امام(ره) در همان مقطع به صراحت فرموده بودند:
من از اين چند مدرسه اي كه گروه مهدي هاشمي با آن ارتباط دارد نگران هستم.2
بخشي از اين نگراني به تباهي نسلي از جوانان پر انگيزه متدين و بخشي ديگر به چشم انداز فتنه اي مربوط مي شد كه قرار بود، دامن انقلاب را بگيرد. باند مهدي هاشمي تلاش كرده بود تا هر فرد همفكر خود را خارج از سلك روحانيت و فارغ از تيپ شخصيتي، شغلي و سن و سال وارد اين مدارس كند. يكي از اساتيد «مدرسه علميه بعثت» وضعيت اين مدرسه را چنين توصيف مي كند:
مرتب احساس مي كردم كه اين ها هويت حوزوي كاملي ندارند، بدين معني كه اينان بافت واقعي حوزه و روحانيت را درك نكرده و كمتر قادرند خود را در جريان عمومي حوزه قرار دهند. در يك كلمه اينكه اينان آخوند جامع نيستند... مثلا نمازهاي مستحبي، نماز شب، دعاي كميل و مستحبات و مكروهات، اين ها در زندگي طلبه جايگاه خاصي دارند. لكن متأسفانه در اين مدرسه و نيز اين آقايان چنين چيزهايي كمتر مشاهده كرده بودم و اين حكايت از ضعف شديد معنوي مي كند و شايد همين مسئله موجب كم تقوايي و يا كاملا بي تقوايي آنان مي شد.3
به گفته اين استاد، نبودن فردي موجه و متدين و عالم و تجمع افرادي فاقد مايه علمي و قوه اجتهاد و در نتيجه ناتواني آنان در استخراج افكار اصيل در احكام اسلامي از متون معتبر، باعث محروميت از سرچشمه اصلي و در نتيجه اكتفاي به عقل ناقص و تجربيات فردي و در نهايت زمينه ساز بسياري از انحرافات مي شد.
مهدي هاشمي و دوستانش براي ايجاد يك پشتوانه فكري براي مدارس خود «كتابخانه سياسي» دفتر تبليغات اسلامي را در دست گرفته بودند. مسئوليت اين كتابخانه در دست فردي به نام شيخ جعفر محمودي بود. اين كتابخانه با داشتن قريب نيم ميليون جلد كتاب بيش از آنكه صبغه حوزوي داشته باشد، انبوهي از كتاب هاي گروه هاي ماترياليست، التقاطي و منحرف را در خود جاي داده بود. محمودي اصرار داشت، كتاب هاي ضد ديني در اختيار طلبه هاي مبتدي گذاشته شود كه هنوز با مباني تفكر ديني آشنايي چنداني نداشتند. همين امر سبب بروز اختلاف بين وي و مسئولان دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم مثل آقاي جعفري گيلاني و مرحوم محمّد عبايي خراساني شده بود و جالب اينكه آقاي منتظري در اين ماجرا تحت تأثير مشاوره مهدي و هادي هاشمي جانب حمايت از محمودي را مي گرفت.4 حال آنكه محمودي در جمع هاي خصوصي تلقي تحقيرآميز و تمسخر آلودي نسبت به آقاي منتظري داشت. وي همچنين در اين كتابخانه، اساتيد داراي تفكر التقاطي مثل محمّدي گرگاني و دكتر رضا رئيسي طوسي، اعضاي برجسته سازمان منافقين تا سال 1359 را به كارگرفته بود. اين كتابخانه در شرايطي كه عناصر جريان «چپ آمريكايي» در انزواي مطلق به سر مي بردند، به صورت پاتوقي براي آن ها هم در آمده بود. مهدي هاشمي مي گويد:
مراوده افرادي مثل بابك زهرايي [رهبر حزب كارگران سوسياليست] و... به كتابخانه و نشست هاي آن ها با شيخ... و... همان زمان مورد اعتراض خيلي از دوستان قرار گرفت.5
گرايش كتابخانه سياسي دفتر تبليغات به چنين عناصري حتي براي دانشجويان متدين دانشگاه ها تعجب آور و با عث اعتراض بود. در سميناري كه كتابخانه سياسي دفتر تبليغات اسلامي در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران برگزار كرد، حضور دكتر رضا رئيسي طوسي با واكنش معترضانه دانشجويان مسلمان با محوريت دانشجويان اصولگرايي همچون دكترفيروز اصلاني همراه شد.
مهدي هاشمي در منطقه فلاورجان، هسته هاي نيمه مخفي با عنوان حزب الله تشكيل داده بود. بخش اصلي اين هسته ها را طلاب مدارس تحت نظر آقاي منتظري تشكيل مي دادند. مهدي هاشمي اعتراف كرده است:
تصميمات آينده مان اين بود كه به موازات رشد حزب الله در استان هاي كشور كتابخانه سياسي را نيز فعال سازيم تا جذب نيروهاي داغ و پرتحرك كشور و تعليم و تربيت را كه يكي از اهداف استراتژيك مان بود عملي گردانيم. ولي اكنون از آن همه فداكاري و بي توجهي به مباني نظام و تندروي ها و افسارگسيختگي ها ره آوردي جز افسوس و حيرت نداريم.6 نكته قابل تأمل درباره اين مجموعه مرموز كه حتي اعضاي دفتر تبليغات اسلامي هم نسبت به آن ها احساس خطر مي كردند، تمايل تشكيلات وزارت ارشاد وقت (دوران تصدّي سيد محمّد خاتمي) به همكاري با آنان بود.
اين اعتراف مهدي هاشمي رمزگشاي بسياري از خط و ربط هاي سال هاي بعد است:
در اين اواخر از طرف وزارت ارشاد به ايشان [مسئول كتابخانه سياسي] پيشنهاد شده بود كه متصدي راه اندازي كل كتابخانه هاي كشور گرديده و او پذيرفته بود و داشت برنامه ريزي مي كرد.7
اين درست چيزي است كه خود شيخ جعفر محمودي هم بر آن صحه مي گذارد:
وزارت ارشاد، اداره كل كتابخانه هاي عمومي كشور و نيز بيش از 40 مركز را به سرپرستي ما واگذار كرده بود كه برنامه تغذيه آن ها را تأمين كنيم.8
جالب است كه نزديك ترين مؤسسه فرهنگي به وزارت ارشاد يعني مؤسسه كيهان، در اين مقطع پذيراي كساني بود كه توانسته بودند به كتابخانه سياسي دفتر تبليغات اسلامي راه يابند.
باند مهدي هاشمي علاوه بر كنترل بر مدارس علميه و كتابخانه سياسي، مؤسسه اي به نام نهضت جهاني اسلام را تأسيس كرده بود. هدف اين مؤسسه چيزي نبود مگر جهت دهي طلاب به سمت ديدگاه هاي مهدي هاشمي در جهت تضعيف سياست خارجي مورد نظر امام و نظام؛ آن هم در دوران پرمخاطره درگيري نظامي اقتصادي و سياسي با جبهه استكبار در سال هاي دفاع مقدس. آن ها همچنين از طريق برقراري ارتباط با طلاب خارجي سعي داشتند فعاليت هايي را كه در واحد نهضت هاي آزاديبخش سپاه انجام مي دادند، ادامه دهند. ثمره مشخص اين تلاش به عنوان مثال، تغيير جهت گيري مبارزه گروه هاي شيعي افغانستان با اشغالگران شوروي به سمت ايجاد منازعات داخلي با شعارهايي مثل مبارزه با خوانين محلي بود.9
افرادي مثل مهدي هاشمي در حوزه، همچنين دست اندركار تهيه شب نامه هايي با عناويني چون «روحانيون بيدار» و... بودند. اين شب نامه ها از طريق حمله به رئيس جمهور وقت (حضرت آيت الله خامنه اي) سعي داشت، به اختلاف در درون جريان خط امام دامن بزند. به گفته مهدي هاشمي مضامين اوليه اعلاميه ها بيشتر حول محور ادعاهايي مثل «افشاي خط اسلام رفاه طلب (انجمن حجتيه) انتقاد از جريان سرمايه داري و بازار در مقابل خط حامي محرومين» دور مي زد. به اين ترتيب مخالفان ديدگاه هاي اين باند به حجتيه اي بودن متهم مي شدند. كساني كه شاهد آن تهمت زني ها بودند، به عنوان مثال از متهم شدن مرحوم آيت الله رباني شيرازي به «حجتيه اي» بودن انگشت تحير به دندان مي گزيدند؛ چرا كه مخالفت ديرينه آن مرحوم با اين انجمن و رهبر آن را ديده بودند. بنا به نقلي آيت الله ربّاني شيرازي كسي بود كه در زمان استقرار امام(ره) در مدرسه علوي تهران مانع ملاقات مرحوم حلبي، رهبر انجمن حجتيه با حضرت امام(ره) شد.10
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . پرونده مهدي هاشمي، جلد 5، به نقل از محمّد محمّدي ري شهري، خاطرات سياسي، ص 239.
2 . محمّد محمّدي ري شهري، خاطرات سياسي، ص 202.
3 . نك: بن بست، جلد 4، اداره كلّ اطّلاعات اصفهان، زمستان 1380، صص189 ـ 184.
4 نك: بن بست جلد 4، صص 174 ـ 176.
5 . همان، ص 111.
6 . همان، ص 112.
7 . همان، ص 117.
8 . همان.
9 . همان، ص 137.
10 . گفت وگوي نگارنده با يكي از فعالان سياسي ـ فرهنگي.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14