(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۵
 
PDF نسخه

چه مي كند اين فوتبال حرفه اي و آن وزارت ورزش؟
اين كارخانه حاشيه سازي
خشت اول
ويتامينه
خبر فردا
زمزمه
اين...نت
فلاش بك
كاكتوس
بوي بارون



چه مي كند اين فوتبال حرفه اي و آن وزارت ورزش؟
اين كارخانه حاشيه سازي

فوتبال، لعبتي كه قرار بود بارهاي سنگيني را از روي دوش جامعه بردارد؛ قرار بود كاركردهاي فرهنگي، اجتماعي و حتي سياسي داشته باشد و قرار بود شور و نشاط را به جامعه تزريق نمايد، حالا روي اعصاب ملت رژه مي رود!حكايت دنياي توپ گرد در كشور ما با همه جاي دنيا تفاوت دارد لذا اگر بنويسيم كه مشابه اين فوتبال در هيچ نقطه اي از كره خاكي به چشم نمي خورد، جسارت بي جايي به خرج نداده ايم. كشتي شكسته فوتبال ما كه در درياي حواشي غوطه ور است و هر روز بر حجم اين حاشيه ها افزوده مي گردد ظاهراً مسير مدينه فاضله اي بنام حرفه اي شدن را در پيش گرفته اما در وادي عمل، مصداق ضرب المثل معروف آب در هاون كوبيدن است.اين رشته ورزشي پرطرفدار كه حتي مي تواند در اولين روز تعطيلات نوروزي دهها هزار تماشاگر را به ورزشگاه بكشاند، طي سال هاي اخير به همان اندازه اي كه پول - پول بي بازگشت- صرف آن شده و صدالبته به همان تعداد كه در حوزه هاي فني و فرهنگي ناكام بوده است، حاشيه هاي رنگارنگ در دل خود داشته و امروز كار به جايي رسيده كه كمتر كسي در اين حوزه به خودش جرأت مي دهد از فرهنگ و فرهنگ سازي سخن بر زبان جاري سازد و...!نكته تامل برانگيزتر تاسيس وزارت ورزش و جوانان(بخوانيد وزارت فوتبال و اينا) نه تنها حواشي را كم نكرد كه با وجود گردش مالي بالاي اين رشته، خودش هم يك طرف ماجرا شده است. حميد ترابپور

اينجا خبرنگاري زيان آور نيست!
اگر شما يك خبرنگار در حوزه ورزش و بالاخص رشته فوتبال باشيد، خيلي بعيد است كه در اين وادي به درد بي سوژگي دچار شويد و...! هرگاه احساس نگراني مي كنيد كه موردي براي پردازش نيست، ليگ تعطيل شده و تيم ملي نيز مسابقه حساسي ندارد و... اين حس در طرفه العيني و با يك اتفاق حاشيه اي نظير تودهني بازيكن به مربي اش يا زيرآب زني مربي براي بركناري مديرش و... كوهي از سوژه مقابل تان سبز مي شود!
گاهي هم اتفاقاتي مثل چپ كردن پرادوي علي دايي، ممنوع الخروج شدن احمدرضا عابدزاده و... حسابي شما را سر كيف مي آورد!
همين عوامل است كه باعث شده «عادل فردوسي پور» همواره با اين پرسش كه؛ اگر فوتبال حاشيه نداشته باشد، برنامه نود چه سرنوشتي پيدا مي كند، مواجه گردد و قطعاً او نيز به وقت روبه رو شدن با حاشيه ها و جنجال هاي مستطيل سبز دلش «غنج» مي رود و كف دو دست را به هم مي مالد و در خلوت خود كمي نيز به حركات موزون روي مي آورد و...(شايد!)البته اين مختص ايران نيست اما در كشور ما با كلي اسم و رسم و سلام و صلوات كمي نچسب است.
با اين تفاسير به تلويزيوني ها نيز بايد حق داد كه فوتبال را در حاشيه هايش خلاصه كنند و حتي يك برنامه درست و درمان با هدف بررسي مسائل مرتبط با ماهيت اصلي فوتبال ساخته نشود!
اينجا مخاطب را نيز به حاشيه ها عادت داده ايم، به ويژه در اين روزها كه سلطنت موبايل بر ساير راه هاي ارتباطي و پيامك زدگي، از هر شهروند يك خبرنگار جنجالي در حوزه هاي مختلف به ويژه حوزه ورزش- ساخته است.
در چنين فضايي اصلا عجيب نيست كه مسئول وقت كميته داوران فدراسيون فوتبال در برنامه نود با كارشناسي كه از يك شهر ديگر به لطف امواج تلويزيوني در برنامه خودنمايي كرده، به دعوا و مرافعه بپردازد و فقط كارشان به... نكشد! و يا رئيس محترم كميته انضباطي به جنگ مجري (عشق حاشيه )برود و بگويد شما چرا خوبي ها را نمي بينيد؟! حالا كدام خوبي خودش هم نمي داند. يا در ادامه حملات پي درپي مديرعامل باشگاه بزرگ و مردمي و فرهنگي را تحمل كند...همه به طرز شگفتي اعتماد به نفس دارند كه فوتبال خيلي هم پاك و خيلي هم خصوصي است و اصلا مشكلي نيست و همه چي آرومه! به نظر شما سرنوشت اين فوتبال كه ديگر به حاشيه هايش و نه به نتايجش شهره است چه خواهد شد؟ وقتي همه ما از اين كارخانه حاشيه سازي- و نه پهلوان سازي و الگوسازي- انتظار ايجاد صحنه هاي اكشن، مصاحبه هاي جنجالي و پيامك هاي جذاب داريم پس كدام اراده بايد فوتبال را به مسير اصلي خود برگرداند؟! نسل جوان بايد خودش را بر چه اساسي آماده سازد؟ با كدام الگو؟
وقتي پيشكسوت «Badman» مي شود!
سرپرست موسفيد باشگاه استقلال تهران به جنگ يك خبرنگار 42، 52 ساله مي رود و با صداي بلند، طوري كه همه بشنوند خطاب به او مي گويد: «برو هر غلطي كه مي خواهي بكن!»، سپس صحنه درگيري همين پيشكسوت با گزارشگر برنامه جنجالي دوشنبه شب ها، از نظر مردم گذرانده مي شود و در كمتر از 84 ساعت رسانه ها از «پورحيدري» كه به جرأت مي توان او را عصاره فوتبال دانست يك «Badman» تمام عيار مي سازند. «پورحيدري» در مقام دفاع از خود مي گويد: «آقايان دائم دم از قانون مي زنند اما وقتي قانون مقابل روي خودشان قرار مي گيرد و ما از آنها مي خواهيم فقط در جايي كه قانون اجازه داده با افراد مصاحبه كنند، زمين را به زمان مي دوزند و...!» همين پيشكسوت سپس در جمعي خصوصي از دليل اصلي خشم خود نسبت به آن خبرنگار كم سن و سال پرده بر مي دارد: «عمرم را در اين فوتبال گذراندم، موهايم اينجا سفيد شده آن وقت خبرنگار 42، 52 ساله جلوي بازيكنان به من مي گويد: آقاي پورحيدري انگار آسمان سوراخ شده و فقط شما به زمين افتاده ايد و... شنبه مي دانم با شما چكار كنم و...!»
ملاحظه مي فرماييد؟ اين هم آخرين محصول «كارخانه حاشيه سازي فوتبال».
از قضاوت پر مسئله تا فحش هاي بالاي صدسال!
«پرسپوليس پايتخت» در برابر ديدگان تماشاگران خود حريف داماش گيلان نمي شود و داوري پر از اشكال نيز مزيد بر علت مي شود تا خشم و فحاشي كم سابقه تماشاگران بر سر تيم داوري آوار شود. پيروزي فوتبالي داماش، با يك سوت نابجا به جهت نيمه كاره گذاشتن مسابقه، زير خروارها حرف، تهديد و توهم مدفون مي شود.
ديگر كسي از تاكتيك هاي آقا مصطفي و انگيزه هاي رشتي ها براي رسيدن به دروازه ميزبان سخن نمي گويد؛ حرفي هم از اشتباهات فاحش دردانه هاي سرخپوش زده نمي شود تا «كارخانه حاشيه سازي» بار ديگر با محصولات تازه خود بازار فوتبال را در دست بگيرد.
«سردار رويانيان» به سبك «قلعه نويي» و «مظلومي» از دست هاي پشت پرده اي سخن گفت كه بالاخره كسي نفهميده اين دست و عوامل اگر واقعاً غير ارگانيك نيستند پس كجا به سر مي برند و چه شكلي بوده و چه نام دارند؟ اصلا مديرعامل باشگاه فرهنگي ورزشي در ستاد سوخت كشور چه مي كند؟
«داور فربه بازي جنجالي نيز به جاي پرداختن به چرايي اشتباهاتش در طول مسابقه و به ويژه چرايي چربي هاي اضافه خود، به جهت تحريك احساسات مردم، با چشماني اشكبار افسوس مندانه مي گويد: «ديگر در اين فضا داوري نمي كنم!»
يك نفر هم از اين قاضي محترم نمي پرسد: اگر شما درست قضاوت مي كرديد، اصلاً چنين فضايي ايجاد مي شد؟!همه چيز در حاشيه هاي جديد دوباره روي هم تلنبار مي شود...
جنجال هايي به رنگ آبي
ديگر باشگاه پرطرفدار يعني استقلال حلقه مهمي از زنجيره است؛ آنجا نيز كم به حاشيه دار شدن فوتبال كمك نمي شود به ويژه اين روزها كه مديرعامل باشگاه با يك دل و دو دلبر براي نيمكت مربيگري خود روبه رو است و هر روز صبح كه از خواب بيدار مي شود اولين سوالي كه بايد پاسخ بگويد، آمدن يا نيامدن قلعه نويي به جاي مظلومي است!
در همين مجموعه بازيكنان به دو بخش تقسيم شده اند كه بخشي از آنها براي قهرماني در ليگ انگيزه اي جز كسب افتخار براي خود و شادي هواداران شان دارند؛ آنان قهرماني را به مثابه سنگ بزرگي مي بينند كه در مسير بازگشت قلعه نويي به اردوگاه آبي فرود خواهد آمد! بديهي است كه گفتن از روح اصلي فوتبال، فلسفه اين رشته وارداتي، كاركردهاي آن و... در اين وانفسا همچون هذيان مي ماند!
از تراژدي تا كمدي
جالب ترين بخش قصه فوتبال در كشور ما، پخش زنده مسابقات خارجي از سيما است و كميك ترين اتفاق پيرامون آن، دعوت از كارشناسان به تلويزيون براي تجزيه و تحليل پيكارها مي باشد؛ كارشناساني كه خودشان نيز بيرون از جعبه جادو، با فضاي مسموم و پرحاشيه فوتبال وطني ارتباط داشته و در تيم هاي مختلف با عنوان مشاور مديرعامل، دستيار سرمربي و... مشغول هستند و عجبا كه در برنامه هاي شبانه سيما با آب و تاب فراوان از فاصله بعيد ميان فوتبال وطني با فوتبال حساب شده و داراي ساختار غرب سخنان انتقادي بر زبان مي رانند! غافل از آنكه مردم خود نيز با تماشاي صحنه هاي تلويزيوني از بازي هاي خارجي، خواندن مصاحبه هاي مربيان و بازيكنان آن سوي آب ها و صد البته پايبندي شان به اصول حرفه اي، تفاوت ها را به خوبي احساس مي كنند و از خود مي پرسند: «اگر آنها فوتبال بازي مي كنند، پس آنچه اينجا به نام فوتبال جريان دارد چيست؟» بعد داستان «حرفه اي شدن» فوتبال چيست؟

 



خشت اول

سرمايه ملي و رسانه ملي
شك نداشته باشيم كه اصلي ترين كاركرد رسانه، تربيت و جهت دهي به افكار عمومي است بر همين اساس است كه گاف هاي رسانه ملي را نه تنها نبايد ناديده گرفت بلكه بايد با سخت ترين شيوه ممكن به پنجره مديرانش كوبيد و آنها را از خواب و يا غفلت بيدار كرد.
رسانه ملي بعد در آستانه 34سالگي انقلاب، نمي تواند و نبايد بر اساس آزمون و خطا و يا سلايق مديرانش و نه راهبردهاي اصولي، اداره و مديريت شود؛ حالا اگر شعار سال 91 را تنها و تنها در بخش اقتصادي خلاصه كنيم، اصلي ترين كليد توفيق در فضاي كشور، تبليغات تصويري و شنيداري بر پايه اعتمادسازي بر توليد ملي است.
وقتي صبح تا شب دائم تبليغات بازرگاني رسانه ملي بر پايه محصولات غيربومي است و البته تبليغ »مصرف گرايي« اصولا تحقق شعار سال 91 براي فرهنگ سازي در ميان مردم، به امري محال تبديل مي شود. ناگفته نماند كه بخش عمده اي از درآمد رسانه ملي به حضور همين آگهي هاي بازرگاني محصولات خارجي است و حذف آن تقريبا غير ممكن است اما هدف گذاري آن و يا تقويت شبكه «بازار» كه اصولا معلوم نيست براي چه كسي پخش مي شود و اصلا كسي آن را تماشا مي كند به شدت مي تواند اين ضعف رسانه ملي را برطرف كند. و يا استفاده از محصولات داخلي در آثار نمايشي و برنامه هاي پربيننده است؛ اين البته به نوعي بسته به نگاه باز و بخشنده مديران رسانه ملي است كه در سريال ها، حتي تصوير روزنامه ها و كتاب ها را هم شطرنجي مي كنند كه خداي نكرده(!) تبليغ يك محصول فرهنگي نشود و مردم براي خريد آن صف نكشند!
البته رسانه ملي ما كه براي توليدات خبري اش در واحدمركزي خبر، به خوبي راه كپي از ساير رسانه ها را آموخته و اصلا توليد ملي برايش معنايي ندارد شايد زياد حوصله اين خلاقيت ها و طرح و برنامه ها را هم نداشته باشد؛ وقتي بعد از اخراج كامران نجف زاده از فرانسه، يك خبرنگار ديگر واحد مركزي خبر به فرانسه اعزام مي شود و هر دو ماه يك بار يك گزارشي چيزي مي فرستد كه بگويد ماهم هستيم، زياد توقعي نيست در نوروز امسال، گزارش خبري تلويزيون از تظاهرات مردم در خيابان هاي فرانسه مربوط به شبكه پرس تي وي باشد! حتما خبرنگار واحدمركزي خبر در حال تهيه گزارش هاي مهم تري بوده و يا شايد هم ديدوبازديدهاي نوروزي اجازه فعاليت به او را نداده و اين البته قصه دنباله دار همه خبرنگاران اعزامي تلويزيون به ساير كشورهاست و ...راستي چطور است كه خبرنگاران اعزامي ما به ساير نقاط جهان در ايام عيد نوروز كلا تعطيل هستند؟ نكند در كشورهاي اروپايي هم نوروز برپا مي شود! كلا به قول ميرزا براي واحد مركزي دست بزنيد!
يادمان باشد، هر توليدي نياز به ايده و مجري دارد؛ توليد ملي هم نياز به همت و ايده و مجري ملي دارد؛ حمايت از توليد ملي هم همين طور، با دست هاي خالي، كپي كاري از شبكه هاي ماهواره اي و تولد شبكه هاي مختلف بدون برنامه و هدف، در كنار آدم هاي كارمند شده غيرخلاق، كاري از پيش نمي رود. ضمن اينكه اگر توليد ملي، سريال تلخ و عذاب آور «حيراني» است لطفا بي خيال توليد ملي شويد و به جايش ناواراو نشان بدهيد و ارتش سري.
مرتضي حسني

 



ويتامينه

همه ما دوست داريم، با وجود وقت كم و شلوغي شهرنشيني و روزها و شب هايي كه ماه مبارك نيستند، دل به درياي مواج و زلال كلام خدا بسپاريم و عشق بازي كنيم با اين ديالوگ عاشقانه كه زيباترين گفت وگوي يك انسان با خالق محبوب و بي همتايش است. حالا فرض كنيد يك كتاب خواندني در دست داريد كه براي همه روزهاي سال، يك يا دو آيه انتخاب كرده و با شرحي خواندني و استفاده از اشعار مرتبط و داستان هاي پندآموز، آن آيات را برايتان ملموس تر كرده است؛ حتما يار شبانه و يا صبحانه شما خواهد شد اين كتاب. «365 روز در صحبت قرآن» اثر حسين الهي قمشه اي است.
در اين كتاب 365 قطعه كوتاه و بلند از كتاب وحي براي آشنايي جوانان با تعليمات جهاني قرآن انتخاب شده و به زباني ساده و البته با بهره گيري از تفسيرهاي عرفاني و نيز اشعار بزرگان ادب و عرفان توضيح داده شده است. دكتر الهي قمشه اي در اين كتاب كوشيده تا تصويري از اطوار گوناگون كلام فارسي آيات را به دست دهد.
در ذيل آيه 52 سوره آل عمران«شما هرگز به مقام نيكويي و مرتبت نيكوكاري نخواهيد رسيدمگر از آنچه خود دوست مي داريد در راه خدا انفاق كنيد و آنچه در راه خدا انفاق كنيد خداوند البته بدان آگاه است...» مي خوانيم :
در داستانهاي صوفيان آمده است كه بت پرستي از جماعت هندوان پيوسته در كنار دريا مي رفت و براي ماهيان و پرندگان كه در ساحل بودند خوراك و غذا مي برد. او را گفتند كه تو وقت خود بيهوده تلف مي كني زيرا خداوند به سبب بت پرستي آن هداياي تو را نخواهد پذيرفت. پرسيد اگر خداوند از من نمي پذيرد آيا كار مرا مي بيند يا نمي بيند؟ گفتند مي بيند. گفت همان براي رضايت خاطر من كافي است.
در اين آيه نفرموده است كه آنچه انفاق كنيد خداوند مي پذيرد بلكه خبر مي دهد كه خداوند برآنچه انفاق كنيد داناست و همين كه آدمي اميدوار باشد كه كار او را در عرصه عالم پروردگاري مي بيند و به آن نظر مي كند در تحكيم شوق به نيكويي كافي است.
¤
عارفان گفته اند چون عزيزترين چيز نزد آدميان جان است پس مصداق اعلاي «مما تحبون» ايثار جان در راه خداست:
ندا آمد امشب كه جان كيست فدا
بجست جان من از جا كه نقد بستانيد
(ديوان شمس)
جان نقد محقر است حافظ
از بهر نثار خوش نباشد
(حافظ)
و مقصود از ايثار و فداكردن جان تنها اين نيست كه شخص زندگي دنيا را به خاطر معشوق ترك گويد بلكه بيشتر بدين معناست كه جان خود را در راه معشوق خرج كند و هيچ چيزي حتي جان را بر معشوق مقدم نداند :
چه باشد دل چه باشد جان چه باشد لوءلوء و مرجان
چو نبود صرف دلداري فداي قامت ياري
(ديوان شمس)
فرهاد كاوه

 



خبر فردا

چند ماه پيش شركت آئودي با انتشار يك آگهي 60 ثانيه اي از جديدترين خودروي پيشرفته خود موسوم به A6 در بازار آمريكا رونمايي كرد كه قابليت هاي جديدي نسبت به ديگر خودروهاي قبلي اين شركت دارد. در اين تبليغ آئودي به 100 هزار مايل حركت اين خودرو در جاده هاي آمريكا اشاره كرد كه طي آن هيچ آسيبي به اين خودرو نمي رسد. در تبليغ شركت خودروسازي آلماني شايد تنها هدف فروش بيشتر در نظر گرفته شده بود ولي آشكارا به وضعيت بد جاده ها و خيابانهاي آمريكا اشاره مي شد كه براي چنين جاده هايي بايد خودرويي از خارج به اين كشور وارد شود .
زيبگنيو برژينسكي، مشاور جيمي كارتر، رئيس جمهور اسبق آمريكا هنوز هم يكي از برجسته ترين تحليل گران و استراتژيست هاي اقتصادي سياسي آمريكا محسوب مي شود كه در جديدترين كتابش به موضوعي اشاره كرده كه آگهي شركت آلماني به صورت ضمني به آن اشاره مي كرد .
وي در كتاب جديدش با عنوان « منظره استراتژيك» به موضوع آمريكا و بحران قدرت در جهان مي پردازد و اعتقاد دارد اين كشور به دليل دخالت هاي خارجي در امور جهان در سه دهه اخير در مسير سقوط و سراشيبي قرار گرفته است. برژينسكي به موانع جهاني اشاره مي كند كه در سر راه آمريكا به عنوان قوي ترين سگ نگهبان در دنيا وجود دارد .
وي در كتاب خود آمارهايي را درج كرده است كه اين روزها در پلاكارهاي معترضان آمريكايي ماجراي اشغال وال استريت زياد به چشم مي خورد؛ او بر خلاف اذهان عمومي اعتقاد دارد مشكل اساسي سالهاي اخير آمريكا عدم ثبات دموكراسي و وضعيت اجتماعي مردم آمريكا است و با اين وضعيت اين كشور چگونه مي تواند در خارج قوي ترين دولت و يا كشور باشد .
وي مي نويسد: «آمريكا در حال حاضر يكي از ضعيف ترين كشورهاي جهان در توليد خالص داخلي محسوب مي شود كه اين قضيه مربوط به 40 سال اخير مي شود و اين در حالي است كه آمريكا در حوزه نظامي در جهان بي همتا است ولي اين قدرت نظامي تا كجا مي تواند كاستي هاي بودجه در اين كشور را جبران كند .»
به گفته برژينسكي نفس گرم توليدات چيني هر روز زير گلوي آمريكا داغ تر مي شود و تجاوزهاي هر روزه آمريكا را نيز به اين تهديد بايد اضافه كرد. وي مي گويد حضور نظاميان آمريكايي در كشورهاي ضعيف تر كره زمين شايد حباب توهم قدرت تك قطبي را در بين سياستمداران آمريكايي هر روز بيشتر باد كرده است ولي هر لحظه سوزني مي تواند انفجاري بزرگ را سبب شود .
برژينسكي براي آمريكايي ها و سياستمداران اين كشور پيشنهادي ارائه مي كند كه اگر مي خواهند همچنان در راس امور بمانند بهتر است براي ساختارهاي اجتماعي اقتصادي كشور خود و وضعيت مردم داخل فكري بكنند. به عقيده تحليل گر آمريكايي در عصر كنوني، جهان از جنگهاي هفت دهه خود رهايي پيدا كرده و احتمالا، كشوري ديگر تحمل جنگ ديگري را نخواهد داشت؛ حيات در چنين سيستمي به جاي قدرت نظامي روي محور نيازهاي بازارهاي اقتصادي مي چرخد و بايد اين را گوشزد كرد كه ديگر جهان به آمريكايي ها نياز ندارد .
نيويورك تايمز/ ترجمه محمدحسنلو

 



زمزمه

اين روزها بعضي هوا را نفس چغاله بادام هاي آب پاشي شده مي كشند و سبزي و تردي اش را زير دندان قرچ قرچ ... اين روزها بعضي هوا را نفس يك مشت، توت سفيد مي ك شند و آويزان از شاخه هايش... انگار توت را بايد نشسته خورد !
اين روزها بعضي هوا را نفس كتاب مي كشند و خودشان را حتي به زور! پاي حرف هاي كاغذي اين و آن مي نشانند!... حرف هاي كاغذي! قبول داري بعضي هاشان، همان شاعرها و نويسنده ها گم شدند لاي نقش مركب كتاب! قيمت روي جلد خودشان هم خيلي پايين تراز قيمت پشت جلد كتابشان است !
اين روزها بعضي هوا را نفس تن نيمه داغ ارديبهشت نيمه بهشتي! مي كشند و قاطي بساط آلوچه و نمك، كم كم بساط تنوري امتحان ميان ترم هم آتش مي شود! تنور خيلي هامان هم كه آتش نيست! خمير هم كه نكرديم! پس لطفا به فكر نان نباش! يك لقمه نان حلال! خربزه براي من و تو با ارديبهشت مان جورتر است! گاه بايد به فكر خربزه بود كه نان...! حالا يا خميرمان خمير نبود، يا شاطر نبوديم و يا...! ارديبهشت بي نان با خربزه ! مي چسبد؟
اين روزها بعضي هم مي خواهند مثلا هوا را نفس كار اضافه بكشند! برايت از الف اجاره خانه رديف مي كنند تا شين شهريه... زودتر از خورشيد مي روند و ديرتر از ماه مي آيند و يا مثل خيلي شب ها كه ماه را به چارديواري آسمان نمي بيني، به چارديواري ات نمي بيني شان! اسمشان را يادت مي رود! لاي ابرها گم مي شوند! مامان؟! بابا؟ نيما؟! مينا؟!... كاش اسم خيلي از اهالي، ستاره و سهيل بود كه به ستاره سهيل بودنشان عادت مي كرديم!
اين روزها بعضي هوا را... نمي دانم نفس مي ك شند يا نمي ك شند؟ !
وقتي بوي توت فرنگي هاي نوبرانه لاي رزهاي سفيد دخترك گل فروش پيچيده بود و رد نگاهش به صورتي توت فرنگي ها چشمك مي زد و - تا 200 توماني جيبش نمي توانست جور آرزوي 6000توماني اش را ب كشد! نمي دانم هوا را نفس مي كشيد يا نه؟! اما رزهاي سفيدش بوي توت فرنگي مي داد! شايد هم هوا را توت فرنگي، نفس مي كشيد !
اين روزها... اين شب ها ...
گاهي هم بايد هوا را نفس نكشيد! نوبت نفس كشيدن ما نيست! نوبت نفس كشيدن همان هاست كه هنوز حرف هاي كاغذي مي زنند! حتي با مهر و امضا! پشت اين تريبون و آن صندلي ! حرف هاي ميزنشيني است ديگر !
اين روزها بعضي هوا را نفس يك مشت پول مي كشند! يك مشت قدرت! يك مشت بي سياستي مثلا با مارك سياست مداري! راستي عدالت كيلويي چند؟ تا بخواهي هوا، هواي بهاري مهر و امضا و كاغذ است! از همان نسخه هاي پيچيده شده براي من و تو!حال و هوايم مثل همان دخترك گل فروش است... بوي توت فرنگي پيچيده لاي رزهاي سفيد !
شيما كريمي

 



اين...نت

دلها زنگاري چون زنگار مس دارند، پس آنها را با استغفار جلا دهيد.
امام صادق سلام الله عليه
¤
همه برايم دست تكان دادند اما كم بودند دستاني كه تكانم دادند؛
دوست و دست بسيار است ولي «دست دوست» اندك!
¤
بيچاره عروسك مي خواست زار زار گريه كند، اما لبخند را
به دهانش دوخته بودند!
¤
بي حرمتي است پانزدن بر بساط عقل، وقتي كه عشق اين همه اصرار مي كند!
¤
فراموش كردنت برايم مثل آب خوردن است...
از همان آب هايي كه مي پرد در گلو...و آدم را خفه مي كند!
¤
گناهم همين بود... دست هايي كه مي شد به «سمت خدا» گرفت...
پيش خلق خدا دراز بود...
¤
در وصالي كه شود زود ميسر مزه نيست
چند روزي به ميان نامه و پيغام خوش ست
¤
مرا از بند آويزان كنيد، سروته...شايد فكرش از سرم بيفتد!

 



فلاش بك

دكتر علي اميني مجدي سياستمدار و يك دوره نخست وزير ايران بود. وي فرزند حاج محسن خان امين الدوله (داماد مظفرالدين شاه) فرزند علي خان امين الدوله (صدر اعظم مظفرالدين شاه) فرزند ميرزا محمد خان مجدالملك سينكي (وزير و منشي عصر ناصري) بود و در تهران به دنيا آمد. مادرش فخرالدوله دختر مقتدر و مدبر مظفرالدين شاه بود و در جواني با بتول وثوق دختر حسن وثوق (وثوق الدوله) (رئيس الوزراي دوره قاجار و عاقد قرارداد 1919) ازدواج كرد. اميني پس از اتمام تحصيلات در مدرسه دارالفنون تهران به فرانسه رفت و حقوق و اقتصاد خواند و در رشته اقتصاد موفق به اخذ درجه دكترا شد. پس از بازگشت به ايران، با توجه به تمول و نفوذ خانوادگي خيلي زود مدارج ترقي را طي كرد و در كابينه هاي احمد قوام (قوام السلطنه) و دكتر محمد مصدق (مصدق السلطنه) به وزارت رسيد. پس از كودتاي 28 مرداد در مقام وزير دارائي كابينه سپهبد زاهدي مذاكرات با كنسرسيوم را اداره كرد كه منجر به قرارداد كنسرسيوم شد؛ سال 1339 هم با حمايت آمريكا به سمت نخست وزيري منصوب شد... و سپس در رقابت با شاه براي كسب حمايت آمريكا از خود ناكام ماند. اميني يكي از آخرين افرادي بود كه آمريكا در نيمه سال 1357 قصد داشت او را به عنوان بخت بقاي رژيم شاه بيازمايد. از اولين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي علي اميني با همكاري بقاياي نظام سلطنتي گذشته تلاش بي ثمري را براي مبارزه با نظام منتخب مردم مسلمان ايران آغاز كرد و سرانجام آرزوي ناكامي انقلاب اسلامي را با خود به گور برد.
چند خاطره از او را بخوانيم تا بدانيم اوضاع مملكت چطور بوده است:
در ماه هاي اول دولت مصدق، براي شركت در كميسيون بين المللي ترياك كه هر سال در نيويورك و مقر سازمان ملل متحد تشكيل مي شد دعوت و مامور شدم. از آمريكا كه برگشتم، به ديدار نخست وزير رفتم. چند تن از وزرا و اعضاي جبهه ملي هم نشسته بودند. پس از چندي كه برخاستم براي خداحافظي، دكتر مصدق گفت، بنشينيد با شما كاري دارم....گفت: شما نمي خواهيد بيشتر به من كمك كنيد. جواب دادم هركجا كاري از من بر مي آمد بفرماييد. گفت نه در حاشيه، به عنوان وزارت. گفتم در كدام وزارتخانه؟ گفت: وزير كشور . اگرچه دلم مي خواست در مدارج اداري وزارت كشور را هم تجربه كنم ولي گفتم مجلس كه نيست اگر قصد داريد در اين كار با شاه مشورت كنيد، بهتر است فكر ديگري هم بفرماييد چون ايشان وزارت كشور مرا قبول نخواهند كرد...فردا عصر دكتر حسين فاطمي به ديدنم آمد و گفت: آقاي نخست وزير خجالت كشيدند مستقيم بگويند وزارت كشور نشد! شما وزارت اقتصاد را قبول كنيد. تلفن را برداشتم و شماره دكتر مصدق را گرفتم. سلام كردم و داستان را گفتم، قاه قاه زد زير خنده، از آن خنده هاي مخصوص خودش...به ديدنش رفتم و پس از تعارف و محبت فراوان گفت به هوش شما هميشه اعتقاد داشتم اما از كجا فهميديد شاه وزارت كشور شما را قبول نخواهد كرد؟ گفتم ساده است! شما مي خواهيد انتخابات را شروع كنيد و ايشان نمي توانند در اين كار تماشاچي و بي نظر باشند. مرا هم مي شناسند و مي دانند زير بار نخواهم رفت. دكتر مصدق بازهم فراوان خنديد و گفت وزارت اقتصاد براي شما كوچك است ...
¤
من در چند كابينه مختلف وزير بودم، در جلسات هيئت وزرا مي ديدم هنگامي كه نخست وزير مشغول بيان مسائل مهم است، يا وزيري مشغول به دادن گزارش، طرح يا پيشنهاد...اغلب وزراي ديگر به جاي دقت به مسائل و يادداشت برداشتن با قلم و كاغذ مخصوصي كه جلوي هريك گذاشتند، سرگرم نقاشي هستند و مرغ مي كشند. تنها در جلسات كابينه قوام السلطنه بود كه ديدم با دقتي كه نخست وزير در جزئيات حركات هر يك دارد، كسي جرأت مرغ كشيدن ندارد...اين تجربه ها بود كه وقتي نخست وزير شدم در يكي از اولين جلسات هيئت دولت خطاب به وزرا گفتم آقايان توجه كنند اين كاغذ و قلم مخصوص يادداشت برداشتن و وارد بحث شدن است نه براي مرغ كشيدن و قضيه را موقوف كردم .

 



كاكتوس

هم خسته ز بيرونم و هم خسته ام از تو
هر قدر كه از زير بدم بدترم از رو
از نسخه ي بي مصرف هر دكتر بي خير
شد خانه ي مسكوني من سيلوي دارو
يك بار پس از مصرف بي دقت يك قرص
تا صبح زدم روي تشك پشتك و وارو
از اردك و مرغابي و گنجشك و حواصيل
شد بيشتر آمار فلاطون و ارسطو
يك عمر به تحقيق و پژوهش گذراندند
شد حاصلش اين نكته ي باريكتر از مو:
صد سال اگر بر لب جويي بنشيني
هرگز گذر عمر نبيني لب آن جو!
از قصه ي سوراخ و دم موش گذشتيم
حاشا كه رعايت شود اندازه ي جارو!
دور است سر آب در اين باديه افسوس
ما را به بلم نيست به جز دسته ي پارو
با اينكه دو بيت از غزلم غير ضروري ست
يك قافيه مانده ست مگر مي روم از رو !!
ناصر فيض

 



بوي بارون

حرير نور غريبش براين رواق مي افتد
گرچه ماه شبي چند در محاق مي افتد
تو بايدي و يقيني، نه انفاقي و شايد
تو سرنوشت زميني كه اتفاق مي افتد
تو «ماه»ي و شده فواره بركه اي به هوايت
بگو نمي رسد؛ آيا از اشتياق مي افتد؟
به روي طاقچه گلدان تازه مي نهم اما
به هر دقيقه گلي گوشه اتاق مي افتد
بهار مي رسد اما چه فرق مي كند آيا
براي شاخه خشكي كه در اجاق مي افتد

محمدمهدي سيار

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14