(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۵
 

چراغ راه
شاخص مؤمن بودن
پرهيز از صفت عيب جويي و منفي نگري
آفات الگوي مصرف
مفتاح كشف و شهود سالك
اهميت تربيت معنوي و روحاني فرزند
سخاوت و بخشش آرامشي براي خود آسايشي براي ديگران



چراغ راه
شاخص مؤمن بودن

قال الصادق(ع): لاتنظروا الي طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شيئي اعتاده فلوتركه استوحش لذلك ولكن انظروا الي صدق حديثه و اداء امانته.
امام صادق(ع) فرمود: نظر به درازي ركوع و سجود مرد (براي قضاوت مؤمن بودن او) ننماييد، زيرا طول ركوع و سجود چيزي است كه وي عادت بر آن نموده، پس اگر آن را ترك نمايد، مي ترسد چون عادت كرده است. ولكن نگاه كنيد به راستگويي و رد امانت كردن او.(1)
1- اصول كافي، ج3، ص165

 



پرهيز از صفت عيب جويي و منفي نگري

نقل شده است كه حضرت عيسي(ع) با حواريين بر سگ مرده اي گذشتند. حواريون گفتند: چه بوي گندي دارد اين سگ. حضرت فرمودند: چه سفيد است دندانهاي آن. (مجموعه ورام، ج1، ص117)
همانا مراد آن حضرت از اين كلمات، تأديب آن جماعت بود و سرمشق ساير بندگان خدا كه نبايد هميشه در تفحص «عيب و ايراد» همديگر باشند، بلكه بايد خوبيهاي ديگران را ديده و بدي را نديده فرض كنند. در روايتي ديگر از حضرت ابي جعفر(ع) و ابي عبدالله(ع) آمده است: نزديكترين افعال بنده به كفر آن است كه شخصي با شخص ديگر رابطه برادري ديني برقرار كند، پس لغزش ها و خطاهاي او را شماره كند تا روزي او را به سبب آنها سرزنش نمايد. (اصول كافي، ج4، ص57) همچنين از پيغمبر خدا(ص) نيز روايت شده است كه فرمود: تتبع مكنيد و جستجو منماييد زشتيها و لغزش هاي مؤمنان را، به درستي كه هركس داراي اين صفت باشد، خداوند نيز تتبع افعال ناشايست او كند و او را رسوا سازد اگرچه در درون خانه اش باشد. (همان)

 



آفات الگوي مصرف

پرسش:
اسراف كه يكي از مهم ترين آفت هاي الگوي مصرف به شمار مي آيد، از چه ابعاد و جلوه هايي در زندگي فردي و اجتماعي برخوردار است؟
پاسخ:
با عنايت به مفهوم دقيق اسراف و تبذير بايد گفت كه اين واژه عنوان كلي و جامع انواع مصرف هاي ناروا است. بنابراين آنچه پس از اين، در ذيل عنوان مصرف هاي ناروا خواهد آمد، در واقع مصداقي از مصاديق اسراف است.
1- افراط در رفاه طلبي و تجمل گرايي
خطرناك ترين مصاديق اسراف، افراط در رفاه طلبي، لذت جويي و تجمل گرايي است كه در قرآن و روايات از آن با عنوان هاي: «اتراف» و «تنعم» ياد شده و آموزه هاي اسلامي نسبت به آن هشدار داده است. اين ويژگي خطرناك، در واقع زمينه ساز انواع گناهان و آلودگي هاي فردي و اجتماعي است. در روايتي علي(ع) درباره خطر افراط در رفاه طلبي مي فرمايد: از سرمستي هاي نعمت بترسيد و از سختي هاي خشم و انتقام (خداوند) دوري كنيد. (نهج البلاغه، خطبه 5)
بنابراين رفاه طلبي، لذت جويي، هواپرستي، خوش گذراني و تجمل گرايي، چنان انسان را سرمست مي كند كه نه تنها براي مسايل انساني و اخلاقي، ارزشي قائل نمي شود، بلكه در برابر كساني كه مردم را به ارزش هاي انساني و اخلاقي دعوت مي كنند، به مخالفت برمي خيزد. از اين رو در همه دوران ها، مترفان (خوش گذران ها)، در صف مقدم مخالفان پيامبران الهي بودند. قرآن كريم در سوره سبا آيات 34 و 35 مي فرمايد: و (ما) در هيچ شهري، هشداردهنده اي نفرستاديم، جز آنكه خوش گذرانان آنها گفتند: «ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ايد، كافريم» و گفتند: ما دارايي و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد. از اين رو براي پيشگيري از خطري كه مترفان در طول تاريخ، گرفتار آن شدند، دوري گزيدن از رفاه طلبي و تجمل گرايي، ضروري است. در روايتي از پيامبر گرامي اسلام(ص) آمده است: از نازپروردگي دور باش، كه بندگان خداوند، نازپرورده نيستند. (كنزالعمال، ج3، ص 192)
البته بايد توجه داشت كه پرهيز از تجمل گرايي، به معناي بي توجهي به آراستگي ظاهري زندگي نيست. از اين رو، در روايات اسلامي، از يك سو، مسلمانان را به ساده زيستي و پرهيز از تجمل گرايي توصيه مي كند و از سوي ديگر، به زيبايي و آراستگي ظاهري تشويق مي كند در حديث نبوي آمده است: هر آينه خداوند زيباست، و زيبايي را دوست مي دارد و دوستدار آن است كه نعمت خويش را بنده اش بنگرد. (بحارالانوار، ج 79، ص 299)
به سخن ديگر، ميان تجمل و تجمل گرايي فرق است. تجمل به معناي آراستگي ظاهر و تجمل گرايي به معناي افراط و زياده روي در آراستگي است. ميانه روي در بهره گيري از نعمت هاي الهي و آراستگي زندگي، امري در حد اعتدال نيكوست، اما زياده روي در آن، مانند تنوع بيش از حد لباس و لوازم آرايشي، و محيط آرايي جديد هرساله منزل، اسراف و نكوهيده است.
2- تباه كردن ثروت
يكي از وظايف عقلي و شرعي شخص مسلمان، پيشگيري از تباه شدن ثروت شخصي و مهم تر از آن، اندوخته هاي ملي است. تباهي ثروت، گاه، در نتيجه سستي در پاسداري از آن است و گاه، بر اثر مصرف نابجاي آن. در روايتي از امام علي(ع) آمده است: هركس از شما كه مالي دارد، از فساد برحذر باشد كه هر آينه، اگر بخشيدن آن مال، نابجا باشد، ريخت و پاش و اسراف است و هرچند نام وي را در ميان مردم برمي كشد، وي را نزد خداوند، فرو مي آورد. هيچ كس نيست كه مالش را نابجا و براي غير شايستگان صرف كند، جز آنكه خداوند، سپاس ايشان را از وي دريغ دارد و دوستي جز او در دلشان افتد. (الكافي، ج 4، ص 31)
مصرف نابجا نيز مصاديق مختلفي دارد كه خطرناك ترين آنها، مصرف كردن مال در راه گناه و كارهاي ناشايست است. از امام علي(ع) نقل شده است كه مي فرمايد: بخشيدن اين مال براي بندگي خدا، بزرگترين نعمت، و دادن آن در راه نافرماني خداوند، بزرگترين گرفتاري است. (غرر الحكم، ح 3392)
بنابراين همه كارهايي كه به نوعي به تباهي و زوال ثروت مي انجامد از مصاديق اسراف و از نظر اسلام نكوهيده و ناپسند به شمار مي رود.

 



مفتاح كشف و شهود سالك

(اي طالب معرفت) در خبر آمده است كه «يك ساعت تفكر، بهتر از عبادت يك سال است» (مستدرك الوسايل، ج11، ص183) و در بعضي از روايات، از عبادت هفتاد سال بهتر دانسته شده (مراه الرشاد، ص33) كه اين اختلاف پاداش، احتمال دارد كه از جهت اختلاف انواع تفكر باشد. سر اين كه تفكر بهتر از عمل دانسته شده، اين است كه حقيقت تفكر همان ذكر و يادآوري است و اين امر سبب زيادي معرفت و محبت مي شود، چون فكر، كليد معرفت است و معرفت سبب آشكار شدن معروف و شهود آن مي شود و شناخت و شهود، موجب محبت است، زيرا قلب تا در كسي جمال و جلال و خيري نبيند و به آن معتقد نباشد، دوستدار آن نمي شود و چنين معرفتي جز به معرفت و شناخت صفات جميله و جليله خداوندي ميسر نمي شود و مفتاح آن فكر است، گرچه ذكر هم باعث محبت و دوستي مي گردد، ولي فرق بين اين دو محبت، همچون فرق بين خبر و ديدن است، چرا كه فكر، مفتاح كشف و شهود است و اين از ذكر برنمي آيد گرچه ذكر موجب محبت و انس مي شود.(1)
1- اسرار الصلوه ، آيت ا... ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص 254

 



اهميت تربيت معنوي و روحاني فرزند

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
آنچه در پي مي آيد گفتاري است پيرامون اهميت عنصر غيرت در محيط خانواده و ضرورت تربيت روحاني فرزند به عنوان باقيات صالحات انسان كه توسط آيت الله مجتبي تهراني بيان شده و از سايت معظم له انتخاب گرديده است.
پيوندها، منشأ محبت
پيوندهاي انسان ها با يكديگر از هر نوع كه باشد، منشأ محبت مي شود. وقتي اين پيوندها محبت را در پي داشت، اگر محبت خالصانه و صادقانه بود، منشأ غيرت مي شود. هر چه محبت تشديد شود، غيرت هم تشديد مي شود. غيرت يعني اينكه وظيفه دارم از آن چيزي كه عقلا و شرعا محافظت از آن لازم است محافظت كنم. همان طور كه راجع به خودم اين احساس را دارم، راجع به آن هم بايد اين احساس را داشته باشم.
يعني هر كسي كه با ديگري يك پيوند محبتي دارد، اگر غيرت در محبت داشته باشد بايد اين احساس را داشته باشد كه نسبت به او آنچه را كه حفظ آن عقلا و شرعا لازم است، حفظ كند كه سرآمد آن دين او است. يعني چه پيوند خويشاوندي و نسبي باشد، چه سببي باشد، چه محيط آموزشي، چه رفاقتي، چه شغلي و... حتي پيوندي كه از آن تعبير مي كنند به پيوند روحاني معنوي، كه هيچ كدام از آنهايي كه گفته شد نيست. چه بسا گاهي هم تصادف است ولي در عين حال پيوند است. مثل مسلمان نسبت به مسلمان ديگر! فرض كنيد در يك بلاد كفر برويد، يك كسي به شما برخورد كند بعد بگويد من مسلمانم. تا بگويد مسلمانم مثل اينكه شما با همديگر رابطه داريد، يك رابطه حسابي هم داريد. اين پيوند است اما پيوند معنوي روحاني است كه محبت از آن نشأت گرفته است. «انما المؤمنون اخوه » كه قرآن مي گويد همين است.
محيط هاي چهارگانه
محيط هايي كه انسان در آن محيط ها ساخته مي شود؛ به طور غالب چهار محيط است؛ محيط خانوادگي، آموزشي- تحصيلي، رفاقتي و شغلي كه يك فضاي پنجمي (يعني امراء و علماء) حاكم بر اين چهار محيط است كه الآن وارد آن نمي شوم.
اول محيط خانوادگي است. اين محيط غالبا بر محور محبت است و شديدترين محبت ها هم اينجا است. حب پدر به فرزند، حب مادر به فرزند، شديدترين حب ها است. در محيط آموزشي- تحصيلي يا شغلي و يا رفاقتي و... به اين شدت نيست. آنجايي كه انسان چشم باز مي كند اينجاست. شديدترين محبت ها غالبا در همين رابطه است. لذا پدر و مادر از نظر غيرت، بايد شديدترين غيرت ها را نسبت به اولاد به خرج دهند؛ براي حفظ و حراست از او نسبت به اموري كه عقل و شرع امر فرموده است.
دستورات اسلام راجع به تربيت فرزند
نگاه كنيد اسلام از آن موقعي كه نطفه مي خواهد منعقد بشود، مادر باردار مي شود، كودك مي خواهد متولد بشود و... همينجور گام به گام دستور مي دهد. برويد در آداب ببينيد. من نمي خواهم اين بحث ها را بكنم، بحث من كلي است. غيرتت اقتضاي اين را مي كند كه همه اينها را رعايت كني. غيرت يعني چه؟ يعني محبت تو به اين بچه! ببينيد چه دستوراتي مي دهد! از موقعي كه مي خواهد باردار بشود تا هنگام بارداري، اينكه تغذيه اش هنگام بارداري چگونه باشد يا خود مرد از نظر نطفه چه مراقبت هايي بكند، هنگام تولد و... براي همه اش اسلام دستور دارد. به عنوان نمونه حتي داريم كه اولين چيزي كه مي خواهد به كام او بكند، آب فرات باشد، تربت امام حسين(ع) باشد. در همان روزهاي ابتداي تولد، اذان و اقامه به گوش او بگويد كه آهنگ الهي و معنوي به گوشش برسد.
علت تأكيد اسلام بر تربيت روحاني فرزند
چرا در اسلام اين همه در باب فرزند و تأديب و پرورش او از نظر روحاني سفارش شده است؟ به اين علت كه انسان وقتي از اين نشئه به نشئه ديگر كوچ مي كند، روابط اعتباري كه داشته، منقطع و تمام مي شود. مثل رابطه با مال كه رابطه اي اعتباري است و قطع مي شود؛ اما در ميان روابطي كه انسان با سايرين داشته، قوي ترين رابطه مربوط به قوي ترين پيوند است كه آن عبارت از پيوند انسان با فرزند مي باشد. فرزند دنبال وجودي پدر و مادر در اين نشئه است؛ كانه مرتب، نازل وجود پدر و مادر در اينجاست. اين طور نيست كه اين رابطه و پيوند از اين نشئه به طور كلي منقطع شود.
آيا اين رابطه كه هم شرع و هم عقل اينقدر روي آن تكيه مي كنند، جسماني است؟ نه! فقط جسماني نيست؛ اين به اعتبار آن رابطه روحاني است. به اين معنا كه به هر مقدار از نظر تربيتي روي او اثر گذاشته باشد، محصول عمل اوست. لذا نسبت به مربيان انسان اين طور است كه وقتي مربي به آن عالم منتقل شد از مربيانش بهره مي گيرد. حتي در باب سنن در معارفمان داريم كه اگر كسي سنت حسنه اي را پايه گذاري كند نتيجه اش را مي برد و اگر كسي سنت سيئه اي را بنا نهد، وبال آن را مي برد.
فرزند، ميراث حقيقي انسان
پس ميراث انسان مسئله مال نيست و اگر ميراث گفته مي شود، رابطه، رابطه اي اعتباري است. ارث حقيقي عبارت از آن كسي است كه تو اينجا تربيت كردي و رفتي و بعد او بر طبق تربيت تو دارد عمل مي كند: اين ميراث تو است! لذا جهت اين سفارش هايي كه كردند اين است. اين فرزند از حين انعقاد نطفه اش تا مقاطع گوناگون زندگي اش در اختيار تو بود. هر طور مي خواستي مي توانستي او را بار بياوري.
در يك روايتي امام صادق(ع) از پيغمبر اكرم نقل مي كند: «ميراث الله عز و جل من عبده المؤمن ولد يعبده من بعده»؛ ارثي كه بنده مؤمن براي خدا به جاي مي گذارد فرزندي است كه بعد از او بندگي خدا كند؛ يعني بعد از او در خط شرع باشد. سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: «فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا».
در يك روايتي امام صادق(ع) فرمود: «ميراث الله من عبده المؤمن الولد الصالح يستغفر له» ميراثي كه از بنده، به خدا مي رسد، فرزند صالحي است كه براي او طلب مغفرت كند. ائمه ما(ع) اين را خوب براي ما تبيين كرده اند. جهت اين است كه اين فرزند مرتبه نازل وجودي تو در اين عالم است. اينجور نيست كه تو انقطاع كلي پيدا كني و از اينجا كه رفتي ديگر نتواني از اين عالم بهره بگيري. بهترين بهره گيري هاي انسان از اين نشئه به وسيله فرزندي است كه تربيت كرده است.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «ما سألت ربي أولادا نضر الوجه»؛ من هيچ وقت از خدا بچه خوش قيافه نخواستم؛ «ولا سألته ولدا حسن القامه »؛ و ازنظر قد و قامت از خدا يك بچه خوش تيپ هم نخواستم؛ «و لكن سألت ربي أولادا مطيعين لله و جلين منه»؛ از خدا، بچه اي خواستم كه اطاعت خدا كند، خدا ترس باشد. «حتي اذا نظرت اليه و هو مطيع لله قرت عيني»؛ وقتي كه به او نگاه مي كنم و مي بينم اطاعت خدا مي كند، چشمم روشن شود.
آن روايتي را كه پيغمبر اكرم(ص) از حضرت عيسي(ع) نقل مي كند، شنيده ايد. عيسي(ع) به قبرستان رفت و به قبري رسيد. ديد صاحبش را عذاب مي كنند؛ سال ديگر آمد و ديد عذاب را برداشته اند؛ عرض كرد خدايا اين چه شده است؟ اين كه ديگر در اين دنيا نيست تا بتواند كاري كند؟ خداوند به عيسي(ع) وحي كرد كه اين يك فرزند گذاشته بود كه تربيتش خوب بود. اين فرزند شروع كرده است به كارهاي خير كردن! اين ثمره تربيت صحيح شرعي روي اين فرزند است كه اثرش دارد به او مي رسد و عذاب اين برداشته شده است. شما اينها را ساده نگيريد؛ جزء معارف ما است. اينجور نيست كه انقطاع كلي پيدا شود كه انسان نتواند بهره بگيرد.
سكينه(س)، تربيت شده امام حسين(ع)
حركت امام حسين(ع) صحيفه اي از دروس بود به ابناء بشر در روابط گوناگون. شما نگاه كنيد امام حسين(ع) دختر تربيت كرد بنام حضرت سكينه! چند نمونه بياورم كه اين دختر در صحنه عاشورا چه چيزهايي مي گويد؟ اين درس نيست به ابناء بشر؟ سخت ترين لحظات چه موقعي بود؟ آن وقت كه حضرت زينب(س)، عصر روز عاشورا آمد سراغ بدن امام حسين(ع) و حضرت سكينه(س) هم با او بود. آنجا اول از عمه اش سؤال كرد كه اين بدن كيست؟ گفت اين بدن پدر تو است. تا گفت بدن پدر تو است، اولين جمله چه بود؟! «يا أبتاه أنظر الي رؤوسنا المكشوفه»؛ عرض كرد كه اي پدر به سرهاي برهنه ما نگاه كن!! عجب تربيتي! بعد مي گويد «عمتي المضروبه»... سخت ترين لحظات را مي گويم.
سهل صاعدي مي گويد وقتي آمدم در شام، ديدم نيزه دارها آمدند و اين كساني را كه سوار بر مركب كرده اند ديدم. چشمم افتاد به اولين مركبي كه آمد، رفتم جلو و سلام كردم؛ پرسيدم شما كه هستيد؟ گفت: «أنا سكينه بنت الحسين». مي گويد از او سؤال كردم: «ألك حاجه الي؟» كاري از دست من ساخته است براي تو بكنم؟ چه مي گويد؟ «قالت يا سعد قل لصاحب هذا الرأس أن يقدم الرأس أمامنا حتي يشتغل الناس بالنظر اليه و لا ينظروا الي حرم رسول الله» مي گويد برو به اين نيزه دار بگو اين سر را از ميان ما بيرون ببرد تا مردم مشغول نگاه كردن به آن شوند و به چهره حرم رسول خدا نگاه نكنند. اين را مي گويند تربيت !
فرزند؛ ميوه دل انسان
روايتي است از پيغمبر اكرم كه فرمود: «ان لكل شجره ثمره و ثمره القلب الولد» حضرت فرمود: براي هر درختي ميوه اي است و ميوه دل، فرزند است.
دل، مخزن محبت است. ميوه دل، فرزند است. انسان نسبت به ميوه دلش بايد شديداً حساس باشد. چه از ديدگاه عقل عملي، چه از ديدگاه شرع. بايد از او حفاظت كند.
انتقاد از بي مبالاتي پدران و مادران در تربيت ديني فرزندان
اين ميوه دل تو است!! اين بچه مي خواهد چشم باز كند، در چه چهره اي چشم باز كند كه اين جزء ملكاتش بشود؟ زبان باز مي كند، اولي كه مي خواهد حرف بزند چه يادش بدهد؟ چه از دهانش دربيايد؟ كلمه التوحيد؟ اينها همه بر محور غيرت است.
بعد، در مقاطع زندگي و سني بالاتر، در هر مقطعي مي گويد اينطور عمل كن. حتي گاهي تعبي به حق مي شود؛ حق ولد بر والد يعني حق فرزند بر پدر و مادر. اسم كودك را چه مي گذاري؟ از اين اسمهاي عجيب و غريب؟ در روايت آمده است: «قال رجل لرسول الله(ص) ما حق ابني هذا؟» شخصي فرزندش همراه او بود، به رسول خدا عرض كرد؛ حق اين به گردن من چيست؟ «قال: تحسن اسمه و ادبه» فرمود اسم نيكويي بر او بگذارد و او را شايسته تربيت كني «و تضعه موضعا حسنا» او را در جايگاه نيكويي قرار دهي. كجا مي بري او را؟ و چه مركز آموزشي براي او انتخاب كني.
در يك روايت ديگر فرمود: «ادبوا اولادكم علي ثلاث خصال: حب نبيكم و حب اهل بيته و قرائه القرآن» فرزندان خود را بر سه خصلت پرورش دهيد؛ حب پيامبرتان، حب اهل بيت پيامبر و قرائت قرآن. تمام اينهايي كه شما مي بينيد، خيلي ريزه كاري دارد و من اينها را به عنوان نمونه گفتم.
از نظر دروني، اين دل او است، دل بچه را از چه محبتي مي خواهي پركني؟ چه چيزهايي را داري براي او تعريف مي كني كه خوشش بيايد و برود در دل او؟ آن كساني را كه كذا مي كنند نشان او مي دهي تا بچه از آن خوشش بيايد؟ يا مي روي سراغ مكارم اخلاق اهل بيت؟ محبت آنها را مي خواهي در دل اين بچه ات بكني؟ كدام يك از اينها است؟ واقعاً به قدري وضع ما بد شده است كه خدا مي داند. ما اين همه در معارفمان دستور داريم. ببينيد راجع به افعال او، مثل نماز، روزه كه در چند سالگي او چنين و چنان كن من نمي خواهم وارد اينها بشوم راجع به همه اينها ما دستور داريم. هم بيروني و هم دروني. همه و همه را براي ما گفته اند. بچه ات را با غيرت انساني و ديني بار بياور. نه اينكه هم از نظر انساني و عقل عملي بي غيرت و هم از نظر ديني بي غيرت!! چرا؟ چون باقيات الصالحات تو اين است. صدقه جاريه تو اين است. توشه آخرت تو اين است. در روايات ما هم اين هست. پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «من سعاده الرجل الولد الصالح»؛ از سعات و خوشبختي انسان، فرزند صالح است. اين باقيات الصالحات تو است. به آن نشئه كه رفتي مي فهمي چه خبر است.
از نظر پوشش مشاهده مي كنيم از همين الان در شكل و قيافه اين دختربچه، لاابالي گري را ملكه او مي كند. ما داريم كه اصلا اينها جزء باقيات الصالحات آدم هستند. همه چيزهاي ديگر در مرتبه متأخره هستند. بروي مريضخانه بسازي، مسجد درست بكني و... اگر مسجدي بسازي آن هم با پول شبهه ناك حرام، بعد هم بچه تو آنطور در بيايد، اينها هيچ فايده اي ندارد. اول وظيفه تو اين بوده است. باقيات الصالحات اين است صدقه جاريه ات اين است. اين ها در روايات ما است. جزء معارف ما است. همين بي غيرتي ها است كه جامعه را به فساد مي كشاند.
ضرورت تربيت عملي و اعتقادي فرزندان
ما در معارفمان داريم كه چه جور فرزند را هم از نظر عملي بار بياور و هم از نظر اعتقادي. از نظر اعتقادي مراقبش باش كه چه در مغز او مي كنند؛ غيرت داشته باش. اينها غيرت پدر و مادر را مي رساند كه فرزندشان، فرزندي انساني الهي بشود.
علي(ع) فرمود: «علموا صبيانكم من علمنا ما ينفعهم الله به لاتغلب عليهم المرجئه بر ايها» امام صادق(ع) فرمود: «بادروا احداثكم بالحديث قبل ان تسبقكم اليهم المرجئه » مضمون اين دو روايت به اين معنا است كه بچه هايتان را از نظر افكار، از علم ما بياموزيد؛ با علوم ما هماهنگ كنيد، قبل از آنكه دست اجانب بيايد و بخواهد اينها را بربايد.
مرجئه چه كساني بودند؟ يك گروهي بودند كه مسلمان هم بودند؛ جزء كفار نبودند؛ اما افكارشان اين بود كه مي گفتند؛ اگر ايمان باشد ديگر معصيت مضر نيست. اين چه مؤمني است كه همه جور جنايت بكند و هيچ ضرري به او نزند؟! اين خيلي عجيب است! داشتند اين افكار را نشر مي دادند و جامعه را به فساد مي كشاندند. اين مرجئه در هر عصري هست فقط بي نام و نشان است؛ مثل اينكه الان مي گويند دلت را پاك كن، صاف كن، بقيه سهل است. به تعبيري اباحه گري را ترويج مي كردند. مواظب باشيد اينها را در مغز اين بچه ها نكنند.
تأكيد اسلام برتعقل، حقيقت و شعور
مراقب باش چه در مغز او مي كنند. نگذار خرافه بيايد جاي حقيقت را در ذهن اين بچه ها بگيرد؛ نگذار جهالت بيايد جاي عقلانيت را بگيرد؛ نگذار فريبكاري بيايد جاي واقعيت را بگيرد؛ نگذار شعار بيايد جاي شعور را بگيرد كه نتواني هيچ جور كنترلش كني. بعد هم در سرت بزني هيچ فايده نداشته باشد. اين همه به ما سفارش كرده اند. تعقل، حقيقت، واقعيت، شعور و... حواست را جمع كن؛ هم از نظر افكارش كه چه دارند به او تزريق مي كنند، هم از نظر اعمالش، يك وقت او را به اباحه گري سوق ندهند. غيرت پدر و مادر اين را اقتضا مي كند، كه فرزند را انساني و الهي تربيت كنند. مي گويم انساني، چون حتي يك سنخ از اين امور نه تنها انساني نيست بلكه حيواني است؛ از انسانيت هم به دور است.

 



سخاوت و بخشش آرامشي براي خود آسايشي براي ديگران

عليرضا شعاعي
بخشش يكي از خصلت ها و فضايل خوب و زيباي انساني است. كسي كه اهل بخشش است نه تنها به ديگري كمك مي كند تا از نظر اقتصادي و آسايشي، وضعيت بهتري پيدا كند، بلكه به خودش كمك مي كند تا از نظر رواني در آرامش قرار گيرد كه بازتاب آن سرور و شادابي است. بنابراين، بخشش و سخاوت پيش از آن كه آثارش به ديگري برسد به خود فرد مي رسد. البته اين بدان معنا نيست كه شخص بخشنده با اين قصد و نيت اين كار را انجام مي دهد بلكه از آن روست كه بخشندگي و سخاوت يك عمل انساني و نشانه رنگ خدايي گرفتن انسان است.
نويسنده با اين نگاه بر آن است تا در مقاله حاضر جايگاه فضيلت اخلاقي سخاوت و بخشندگي را براساس آموزه هاي قرآني تبيين كند.
بخشندگي ، يك فرهنگ
برخي از فضايل انساني در جامعه تأثيرات شگرفي به جا مي گذارد؛ زيرا ارتباط مستقيم با نوع زندگي اجتماعي و سبك آن دارد. جامعه انساني هر چند كه در چارچوب نيازهاي روحي و رواني شكل مي گيرد و محبت و مودت پايه زندگي اجتماعي انسان را تشكيل مي دهد، ولي بايد توجه داشت كه انسان ها در ارتباطات اجتماعي خود، افزون بر پاسخ گويي به اين نياز رواني و روحي خود، در انديشه پاسخ گويي به مسايل و موضوعات ديگري نيز برمي آيند. به عنوان نمونه اجتماعات انساني با توجه به مقتضيات زندگي دنيوي و مادي، براي پاسخ گويي به امنيت غذايي، امنيت جاني و تأمين نيازهاي مادي و آسايشي نيز شكل مي گيرد؛ به اين معنا كه انسان افزون بر اينكه مي خواهد به نيازهاي عاطفي و احساسي خود از طريق اجتماع پاسخ دهد، همچنين بر آن است تا به نيازهاي مادي و جسمي خود از اين طريق پاسخ دهد.
از اين رو در نحليل هاي علوم اجتماعي، وقتي از علت گرايش انساني به جامعه سخن به ميان مي آيد به اين نكته توجه مي دهند كه انسان ها از اين طريق مي خواهند تا به امنيت و آسايش برسند. اين تعليل براساس رويكردهاي علوم اجتماعي است؛ چنان كه در تعليل هاي علوم انساني مانند روان شناسي، علت گرايش اجتماعي انسان را پاسخ به نيازهاي عاطفي و احساسي برشمرده اند.
در يك تعليل جامع مي توان گفت كه همه اينها به نوعي سببيت دارد ولي هرگز علت تامه آن نيست، بلكه علت تامه اين گرايش در اسباب متعددي از جمله موارد پيش گفته نهفته است.
به هر حال، انسان ها گرايش هاي طبيعي و فطري به اجتماع و جامعه دارند و هرگز دوست ندارند در تنهايي زندگي كنند؛ زيرا تنهايي براي انسان امري بسيار شكنجه آور، دردناك و سخت و دشوار است، به گونه اي كه همواره از آن مي گريزد؛ چرا كه همه موجودات هستي از جمله انسان، زوج آفريده شده اند. زوج گرايي انسان، به طور طبيعي به معناي گرايش به اجتماع و فرار از تنهايي است. (طه، آيه 53؛ نحل، آيه 72؛ روم، آيه 21؛ يس، آيه 36)
انسان ها به سبب همين طبيعت اجتماع گرايانه خود، برخي از صفات و خصوصيات مرتبط و مربوط به آن را دارا هستند. اين صفات اخلاقي اجتماعي در زندگي فردي و گروهي او نقش بسيار اساسي را بازي مي كند و به همين سبب است كه مورد توجه و ترغيب همه خردمندان و نيز پيامبران قرار گرفته است؛ زيرا هدف دين و پيامبران، سازه اي به نام انسان اخلاقي است كه در اخلاق اجتماعي، بيشترين ظهور و بروز را دارد.
در آموزه هاي عقلاني و وحياني، فضايل اخلاق اجتماعي از جايگاه بلندي برخوردار است و در جامعه پذيري كودكان و تربيت آنان تاكيد مي شود. از جمله اين صفات اخلاق انساني مي توان به صفت بخشندگي و سخاوت اشاره كرد. اين صفت اخلاقي انسان موجب مي شود تا ارتباط انساني از استحكام و استواري بيشتر و بهتري برخوردار شود. در آموزه هاي قرآني مسئله بخشندگي در اشكال گوناگوني چون احسان و ايثار و عفو و بخشش و گذشت و انفاق و اطعام و مانند آن مورد توجه است؛ چرا كه انسان از منظر اسلام كه رنگ رستگاي را به خود مي بيند انسان اخلاقي اجتماعي است؛ زيرا مقام انسان از منظر قرآن، مقام خلافت الهي است. اين مقام باتخلق به صفات حسناي الهي و رنگ خدايي گرفتن انسان به دست مي آيد و با رحمت و مودت و بخشش و سخاوت به ديگران معنا مي يابد.
سخاوت و بخشش، نياز دوسويه
برخي از رفتارهاي آدمي كاركردهاي چندگانه اي دارد. به اين معنا كه مي تواند براي شخص و ديگران مفيد و سازنده باشد. از جمله رفتارهايي كه كاركردهاي دوسويه اي براي انسان دارد، سخاوت است. انسان با سخاوت، هم به خود كمك مي كند و هم به ديگري
كمك رساني مي كند. سخاوت پاسخي به نياز رواني شخص در مقام انسانيت و پاسخي به نياز جسمي ديگري مي باشد؛ البته اين گونه نيست كه انسان تنها با اين كارش به نياز جسمي ديگري كمك مي كند، بلكه غيرمستقيم به نيازهاي رواني نيز پاسخ مي دهد؛ چرا كه ميان تن و روان آدمي ارتباط مستقيمي است.
انسان با كمك به ديگري گام بلندي در راه تخلق به اخلاق خدايي و پاسخ گويي به نياز طبيعي و فطري خود برمي دارد؛ زيرا هر انساني به طور طبيعي دوست دارد تا رحمت و محبت خويش را به ديگري نشان دهد تااين گونه خوي خدايي بودن خويش را نشان دهد؛ عدم پاسخ گويي به اين روحيه مي تواند انسان را در بحران قرار دهد و تعادل شخصيتي او را درهم ريزد. پس هر انساني پيش از آنكه به نياز ديگري پاسخ گفته باشد به نياز طبيعي و فطري خود پاسخ مي دهد.
سخاوت و بخشندگي، از جمله فضايل اخلاقي انساني است كه دوسويه به بخشنده و بخشيده شده كمك مي كند و نيازهاي رواني و عاطفي هر دو را اين گونه پاسخ مي دهد. البته احساسي كه بخشنده در هنگام بخشش مي كند بسيار بيشتر و قوي تر از احساسي است كه بخشيده شده دارد. بخشنده، احساس مي كند كه جلوه اي از مهر و محبت الهي است؛ چنان كه احساس نوعي كمال در خود دارد؛ چرا كه كمال به او اجازه داده است تا بخشندگي كند. در حالي كه بخشيده شده احساس نوعي نقص در خود مي كند. از اين رو از بخشنده خواسته شده بي منت بخشش كند، زيرا احساس نقص و كمبودي كه بخشيده شده در خود مي يابد به اندازه كافي بر او فشار مي آورد و منت گذاري مي تواند او را تا سقوط پايين بكشد و زمينه را براي طغيان فراهم آورد؛ چرا كه فشار مضاعف كمبود و منت مي تواند او را به طغيان و پرخاش و دلخوري بكشاند و ديگر به خود اجازه ندهد تا بخشش ديگري را بپذيرد.
خداوند از مؤمنان مي خواهد هنگامي كه بخششي چون صدقه كردند، با منت و اذيت، اين كار خويش را تباه نكنند. (بقره آيه 264) چرا كه منت گذاري موجب مي شود تا ارزش كاري كه كرده اند از ميان برود. اين رفتار همانند رياكاري است كه اعمال عبادي را از ميان مي برد و آن را بي ارزش و پوچ مي كند.
به هرحال، سخاوت و بخشندگي يك نياز دوسويه است. اگر بخشيده شده با سخاوت بخشنده به مال و يا آسايشي مي رسد، بخشنده به كمال و آرامشي دست مي يابد پس نبايد بخشندگي را تنها نياز بخشيده شده دانست بلكه به يك معنا، نياز عاطفي و آرامشي بخشنده است.
بخشش نسبت به دشمنان
دامنه بخشش بسيار گسترده است. اين گستردگي هم در مصاديق بخشش و هم در مورد آن است. به اين معنا كه بخشش در امور بسياري مي تواند رخ دهد چنان كه مي تواند افزون بر دوستان حتي دشمنان بلكه غير انسان ها و ديگر موجودات را نيز شامل شود.
از آنجايي كه بخشش و بخشندگي از مقام خدايي و خلافت انساني است، مي تواند همه موجودات را دربرگيرد. انسان سخي و بخشنده مي كوشد تا از آن كمالي كه در اختيار دارد ديگران بهره مند گردند و اينگونه خود را مجراي فيض الهي و خليفه خداوندي قرار دهد.
انسان ها هرچه به كمال نزديك تر باشند، دامنه مصاديق و موارد بخشندگي آنان نيز بيشتر مي شود. انسان مسلمان نسبت به گياهان و جانوران بخشندگي دارد؛ چنانكه نسبت به مسلمانان سخاوت مي ورزد. اين سخاوت نسبت به دشمنان نيز با كاركردهاي چندگانه اي انجام مي گيرد كه از آن جمله تأليف قلوب است. (توبه، آيه 60)
با سخاوت و بخشندگي به دشمنان اين دشمني كاهش مي يابد؛ زيرا دشمنان مسلمانان، كساني هستند كه براي دنياي خويش به مخالفت مي پردازند. وقتي اين اشخاص از اموال مسلمانان بهره اي مي برند خود را در موقعيت نامناسبي مي يابند و نمي توانند رفتار خصمانه خود را توجيه كنند.
مؤمنان حتي نسبت به دشمنان حربي كه به جنگ مسلمانان آمده اند سخاوت مي ورزند. (انسان، آيه 5تا9) از اين رو از غذاي خويش كه بدان نياز شديد دارند مي گذرند و آن را به دشمن مي بخشند، زيرا اين عمل را وجه الهي مي بينند و آن را جلوه اي از جلوه هاي خداوند مي دانند. (همان)
انسان هايي كه رنگ خدايي گرفته اند، با رغبت تمام و طيب خاطر به بخشندگي اقدام مي كنند. (همان و نيز بقره آيه 177) چرا كه آن را نه تنها وظيفه خود بلكه يك رفتار در چارچوب خلافت الهي مي دانند؛ زيرا خداوند نه تنها در دنيا به دوستان خويش بخشندگي مي كند، بلكه حتي براي دشمنان خويش نيز از مقام رحمانيت بخشش مي كند. انسان متأله و رنگ خدايي گرفته نيز اينگونه است.
بخشندگان، درمقام صادقين
انسان هايي كه بخشندگي را به تمام معنا دارا هستند؛ از مصاديق صادقين هستند؛ چرا كه صداقت به معناي مطابقت دو چيز مانند خبر و فعل است. كسي كه بخشندگي مي كند مانند كسي است كه حقيقت خلافت را تحقق بخشيده و اين گونه صداقت را معنا كرده است.
صداقت واقعي را كساني دارند كه صفات الهي را در خود تحقق بخشيده اند. كسي كه اهل بخشش و سخاوت خالصانه است و تنها براي خدا و وجه الله كارها و اعمال خويش را انجام مي دهد، چنين شخصي از صادقان است؛ چرا كه حقيقت الهي را اينگونه نشان مي دهد. خداوند كساني را كه اموال مورد علاقه خود را در راه خدا مي بخشند، اهل صداقت برمي شمارد. (بقره، آيه 177)
اهل صداقت و صديقين با دستيابي به اين مقام، مسير كمالي خويش را به درستي طي مي كنند و نه تنها در امنيت از دوزخ هستند بلكه در اوج تعالي بهشت رضوان جا مي گيرند. (انسان، آيات 8 تا11)
به هرحال، سخاوت و بخشندگي از فضايل اخلاقي انسان است كه در دنيا و آخرت موجب شادي و سرور آدمي مي شود. انسان همان گونه كه ديگران را با كمك خويش به آسايش مي رساند، با اين كار سرور و شادي را براي خود به ارمغان مي آورد و آرامش روحي و رواني را براي خود و آسايش را براي ديگران تحقق مي بخشد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14