(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه ۳۰  فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۷

زندگي نامه محمدسعيد حنايي كاشاني از مبلغان علوم انساني سكولار
نفوذ سكولارها در مركز بازشناسي ايران و اسلام
باند سياه و تضعيف فرماندهي دفاع مقدس (فصل پنجم)

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ارتش سري روشنفكران -61
زندگي نامه محمدسعيد حنايي كاشاني از مبلغان علوم انساني سكولار
نفوذ سكولارها در مركز بازشناسي ايران و اسلام

نويسنده: پيام فضلي نژاد

محمد سعيد حنايي كاشاني، عضو حلقه كيان و مدرس فلسفه در دانشكده علوم انساني دانشگاه شهيد بهشتي، يكي از نويسندگان
دين ستيز، مترجمان سكولار و مبلغان فيلسوفان صهيونيست است كه با مركز بازشناسي ايران و اسلام نيز براي ترجمه آثار هانا آرنت همكاري دارد. او 18 تير 1338 در شهر مشهد و در خانواده اي با گرايش سياسي به جبهه ملي متولد شد.
سال 1364 از دانشگاه شهيد بهشتي مشهد ليسانس فلسفه گرفت و سپس در دانشگاه تهران تحصيلاتش را در رشته فلسفه ادامه داد. از سال 1365 با مركز نشر دانشگاهي به عنوان «دستيار ويراستار» همكاري خود را آغاز كرد و از سال 1370 تا سال 1382 به عنوان «ويراستار» در آن مركز حضور داشت. از سال 1370 مربي آموزشي در رشته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي شد و همچنان به تدريس در اين دانشگاه ادامه مي دهد. از سال 1367 به ترجمه مقالات
دايره المعارف ايرانيكا (زيرنظر احسان يارشاطر، عضو فرقه ضاله بهائيت و از كارگزاران بنياد اشرف پهلوي در واشنگتن. دي. سي) پرداخت و نزديك به 50 ترجمه اش از ايرانيكا در دانشنامه جهان اسلام با نام «سعيد كاشاني» منتشر شد.
در همين هنگام همكاري اش را در حوزه «نقد سينما» و ترجمه مقالات سينمايي با فصلنامه فارابي (متعلق به بنياد سينمايي فارابي) آغاز كرد و سپس در سراسر دهه 1370 با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در زمينه ترجمه پژوهش هاي فرهنگي براي فصلنامه هنر و مجله ارغنون همكاري داشت.
حنايي كاشاني با حاكميت اصلاح طلبان به عنوان يكي از فعالان اين اردوگاه ظاهر گشت. از سال 1377 براي ماهنامه كيان مقالاتي با عنوان «دين، مدارا و خشونت» (ش 45)، «عاشورا و موقعيت تراژيك» (ش 46)، «مدينه احرار: درباره ليبراليسم، استبداد شرقي، اسلام» (ش 48) و... نوشت و از تابستان 1377 همكاري اش را با اكبر گنجي در هفته نامه راه نو آغاز كرد. حنايي كاشاني يكي از مروجان
انديشه هاي نهيليستي نيچه در ايران است و از سال 1376 به ترجمه آثار فيلسوفان سكولار غرب پرداخت.
از ميان ترجمه هاي وي مي توان از كتاب هاي علم هرمنوتيك ، فلسفه اروپايي، ليبراليسم ؛ معنا و تاريخ آن و... نام برد. او پروژه ترجمه مجموعه اي از «تاريخ فلسفه غرب» را در انتشارات قصيده سرا پيش مي برد و تاكنون چندين مجلد آن به چاپ رسيده است. حنايي كاشاني در سال 1382 قرارداد ترجمه آثار هانا آرنت مانند كتاب ميان گذشته و آينده و كتاب بحران هاي جمهوري را با مركز بازشناسي ايران و اسلام (با مديريت مصطفي ميرسليم) منعقد كرد و آنان را به بازار نشر فرستاد! از ابتداي دهه 1380 با تاسيس سايت فل سفه كوشيد تا در محيط اينترنت به بسط علوم انساني سكولار در ميان فارسي زبانان بپردازد و آثار برنارد لوئيس (تئوريسين صهيونيسم سياسي و استاد دانشگاه هاي اسرائيل) را در حوزه اسلام شناسي ترجمه كرد. در سال 1383 با رامين جهانبگلو و عزت الله فولادوند با هدف پيشبرد پروژه براندازي «گذار به دموكراسي» در دانشگاه اميركبير (پلي تكنيك) حاضر شد و تدريس مفاهيم انديشه سياسي غرب مانند اگزيستانسياليسم را در «جشنواره تابستاني» اين دانشگاه براي طيف هاي سكولار- راديكال برعهده گرفت و با وبلاگ نويسان جاسوس در حزب مشاركت ايران مانند اميد معماريان و شهرام رفيع زاده و همچنين با روزنامه نگاران اصلاح طلبي چون محمود فرجامي، جليل اكبري صحت، علي پيرحسين لو (الپر)، رضا شكراللهي و.. روابط نزديكي برقرار ساخت. سال 1385 و همان هنگام كه با علي دهباشي در فصلنامه بخارا براي انتشار ويژه نامه اي در ستايش هانا آرنت همكاري نزديكي داشت، در زمره نويسندگان مجله رواق انديشه و هنر (متعلق به سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي) نيز قرار گرفت و در برنامه هاي تلويزيوني شبكه چهار (مانند سينما ماوراء، سينما 4 و كتاب 4) حضوري فعال يافت؛ گرچه در همين هنگام دوستان ديرينه اش كه جاسوسان تابلوداري شده بودند (مانند مهدي جامي، سردبير راديو زمانه، ارگان رسانه اي سرويس اطلاعات و امنيت هلند) از فعاليت هاي سياسي حنايي كاشاني ستايش مي كردند.
با انتشار ماهنامه اطلاعات حكمت و معرفت او در زمره همكاران آن قرار گرفت و از سال 1387 در فرهنگستان هنر (در دوره رياست ميرحسين موسوي) براي پيشبرد پروژه تبيين «هنر اسلامي» سخنراني هايي را ايراد كرد.
پاورقي

 



باند سياه و تضعيف فرماندهي دفاع مقدس (فصل پنجم)

مرتضي صفار هرندي
از ديدگاه مهدي هاشمي، متهم كردن مخالفان به «حجتيه اي» بودن حربه كارآمدي بود، چرا كه در آن شرايط (شيخ محمود حلبي) رهبر انجمن حجتيه مواضع تقابل آميزي با جمهوري اسلامي داشت. در شرايطي كه كشور درگير دفاع نظامي در مقابل جبهه وسيع دشمنان انقلاب اسلامي (از آمريكا و ناتو گرفته تا شوروي و بلوك شرق) بود، حلبي در توصيف استكبار ستيزي امام گفته بود:
يك خودكاري در دستش گرفته و يك اعلاميه اي نوشته،
مي خواهد آمريكا را شكست بدهد... يك چند صباحي است دارند تشجيع مي كنند، اما به بيراهه. ملتفت نكته باشيد، اول شما يك افسر، يك پيشوا و رهبر معصوم، جنگي پيدا كنيد يك رهبري كه بتواند اداره اجتماع كند روي نقطه عصمت نه عدالت، عدالت كافي نيست. پريشب گفتم اول او را پيدا كنيد، او را اقامه به كار كنيد، مطرح داشته باشيد، نقشه صحيح طبق نظر اين رهبر معصوم داشته باش، آن وقت برو جانت را بده. آن وقت من هم واجب است منبر را رها كنم، منبر، بازي است، هفت تير به كمرم ببندم بروم جلو. آن رهبر جلو باشد رهبر معصوم جلو بيفتد، فهميدي؟... خون مردم عرض و ناموس مردم را نمي توان داد به كسي كه خطا مي كند. ان شاء الله تعالي، به ياري خدا، به لطف خدا آن حاكم اسلامي، آن حاكم الهي كه معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است، حضرت بقيه الله تشريف بياورند، جانمان را قربانش مي كنيم.1
اگر از سوابق دوستي مهدي بازرگان با اعضاي انجمن حجتيه ـ كه بسياري از فعالان سياسي آن دوره درباره آن شهادت مي دهند ـ بگذريم، اين مضامين همان موضوعاتي بود كه بازرگان و ديگر ليبرال ها درآن روزها به شكل ديگري بر آن ها پاي مي فشردند و از قضا آقاي منتظري نيز به شدت از آن ها تأثير مي پذيرفت. واسطه ترغيب منتظري به ارتباط با ليبرال ها نيز كسي نبود جز مهدي هاشمي و باند او در بيت قائم مقام رهبري! اين گونه معلوم مي شود كه دسته بندي حجتيه اي و غير حجتيه اي در مجموعه نيروهاي خط امامي، به عنوان دستاويز جريان هاي منحرفي مثل باند مهدي هاشمي، تا چه اندازه مورد قبول خود آن ها بوده است.
حوزه هاي علميه تنها هدف برنامه هاي مهدي هاشمي نبودند؛ بلكه از ابتداي پيروزي انقلاب، نهادهاي انقلاب و به خصوص سپاه پاسداران مورد طمع وي قرار داشتند. او كمترين مانعي را نيز در اين زمينه برنمي تافت. از ديدگاه مهدي هاشمي و باند او، عدم همراهي رئيس كميته انقلاب اسلامي اصفهان با خواسته هاي آنان، جواز كافي براي قتل او بود. علاوه بر نقش فتح الله اميد نجف آبادي در صدور مجوز اين قتل، اجراي آن نيز توسط باندي در واحد اطلاعات سپاه منطقه اصفهان صورت گرفت.
به تصريح حجت الاسلام والمسلمين محمدي ري شهري وزير وقت اطلاعات، حسن ساطع، مسئول واحد اطلاعات سپاه اصفهان، پس از گرفتن دستور قتل از مهدي هاشمي و هماهنگ كردن با اميد نجف آبادي، حاكم شرع دادگاه انقلاب اصفهان، سه نفر از اعضاي اطلاعات سپاه «لنجان سفلي» را مأمور انجام اين جنايت كرد. مهدي هاشمي همچنين در كنار فعاليت براي اثرگذاري بر حوزه علميه قم و اصفهان بيت آقايان منتظري و طاهري و واحد نهضت هاي آزادي بخش ستاد مركزي سپاه لنجان سفلي و قهدريجان را به صورت يك مجموعه خودمختار درآورده بود كه حاميان او را در مركز استان و نيز شهرهاي مباركه، درچه و
خميني شهر حمايت
مي كرد. اين خود مختاري همراه با سيطره طلبي بر ديگر ارگان هاي انقلابي و دولتي، در موردي به يك درگيري خونين ميان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته انقلاب اسلامي و به قتل رسيدن تعدادي از نيروهاي اين دو نهاد انقلابي منجر شد.2 درست است كه واسطه حضور مهدي هاشمي در مركزيت
سپاه، شهيد محمد منتظري و پدرش(مرحوم حسينعلي منتظري) بودند، اما رويه هاي خودمحور و خلاف قانون مهدي هاشمي، گاه با اعتراض آن شهيد بزرگوار همراه مي شد. احمد عرب زاده از همراهان مهدي هاشمي در واحد نهضت سپاه مي گويد:
در بحثي علي رغم نظرات جلسه، او (مهدي هاشمي) گفت: ما هر كاري كه در سپاه تشخيص بدهيم انجام خواهيم داد. مرحوم (شهيد) محمد (منتظري) به شدت از اين حرف او ناراحت شد و گفت اگر اين طور باشد من هم از طريق شوراي عالي دفاع ـ كه آن موقع عضوش بود ـ مي توانم امكانات را بگيرم و هر كاري كه بخواهم بكنم و آمد و به بنده گفت: اين حركت (مهدي) هاشمي حركت خوبي نبود.3
دامنه خودمحوري هاي مهدي هاشمي در واحد نهضت ها به نافرماني نسبت به مركزيت سپاه منحصر نمي شد. خود او مي گويد:
روحيه مستقل عمل كردن از دولت و مسئولين؛ تصور مي كردم هر كاري كه دارم منهاي ارگان هاي اجرايي كارهايم را انجام مي دهم مانند نهضت ها و غيره؛ اين روحيه از تكبر نفساني و عدم تواضع و خودبيني نشأت گرفته بود ولي از آنجا كه مسيرم باطل بود، عملا به بن بست رسيده بودم و جز جنگ اعصاب ره آورد ديگري نداشت.4
وقتي نظام براي چيدن پروبال مهدي هاشمي از مراكز مختلف سپاه (واحد نهضت ها، سپاه قم، سپاه لنجان سفلي و...) اقدام كرد، مهدي هاشمي با خارج كردن صدها قبضه سلاح از مراكز سپاه، آن ها را در نقاط مختلف مخفي كرد. او حتي در اين زمينه از رفاقت با خوباني مثل سردار علي رضائيان كه بعدها به درجه رفيع شهادت نائل شد، سوءاستفاده كرد.5
اقدام ديگر مهدي هاشمي هدايت نيروهاي تصفيه شده از سپاه در اين جريانات به مجموعه هاي تحت هدايت خود مثل مدارس علميه وابسته به آقاي منتظري، مراكز نهضت جهاني اسلام و متشكل ساختن آنان در مجموعه اي با عنوان «حزب الله» بود. آن ها از طريق ارتباط قبلي خود با سپاه به پخش شب نامه هايي برضد مسئولان مختلف نظام از رئيس جمهور وقت (حضرت آيت الله خامنه اي) گرفته تا فرماندهي جنگ مشغول شدند. هر جا نارضايتي وجود داشت، جريان مهدي هاشمي براي سوءاستفاده از آن، در جهت جاه طلبي هاي باندي وارد صحنه مي شد. به عنوان مثال، گروهي از فرماندهان عمليات سپاه با فرمانده كل سپاه در اينكه سركوب صدام متجاوز بايستي از طريق جبهه هاي غرب صورت گيرد يا جنوب، اختلاف داشتند. در اين ميان باند مهدي هاشمي سعي داشت، با ورود به اين منازعه، آن را وسيله تضعيف سپاه اسلام قرار دهد. حال آنكه فرماندهان عمليات، اغلب هيچ نسبتي با خواسته هاي اين گروه جاه طلب نداشتند.
بخشي از مأموريت تضعيف فرماندهي دفاع مقدس، به هادي هاشمي (برادر مهدي هاشمي و داماد و مسئول دفتر منتظري) سپرده شده بود. اين اعتراف مهدي هاشمي روشن كننده زاويه اي از اين واقعيت است:
مي توان گفت آقا هادي در دادن و ندادن وقت ملاقات، يا حداقل در دادن تسهيلات لازم و ندادن آن، ملاحظات خطي را شديداً مدنظر داشته است. بسياري از افراد بارها مراجعه مي كردند و تحت اين عنوان كه وقت آقا پر است يا حال آقا سازگار نيست، از ملاقات محروم مي شدند. درحالي كه از باب نمونه (عبدالله) نوري و... هر هفته يك ملاقات تفصيلي با آقا داشت و همه هفته نامش از راديو تلويزيون پخش مي گشت و به حدي رسيده بود كه خود رفقا اعتراض مي كردند كه اين چه وضعيتي است. به عنوان مثال در امر واحدهاي سپاه، واحد اطلاعات چون حساسيت خطي بيشتري داشتند معمولاً از ملاقات ها محروم بوده و يا وقت سوخته آقا را به آن ها مي دادند، ولي بچه هاي عمليات كه ناقل ضعف ها و نارسايي هاي عملياتي جبهه بودند مرتباً از اوقات خوب بهره مند مي شدند.6
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مخفي كاري انجمن حجتيه، از انتشار عمومي اين گونه اظهارات جلوگيري مي كرد. همين امر سبب شد كه وقتي امام راحل بدون ذكر نام اين انجمن موضع محكمي در برابر آن اتخاذ كردند، حجتيه اي ها با تجاهل نسبت به موضع حلبي، در بيانيه اي تأكيد كردند كه به هيچ وجه افراد انجمن را مصداق بيانات امام نيافته اند! آن ها در عين حال اعلام داشتند:
«بر اساس عقيده ديني و تكليف شرعي خود، تبعيت از مقام معظم رهبري و مرجعيت و حفظ وحدت و يكپارچگي امت و رعايت مصالح عاليه مملكت و ممانعت از سوء استفاده دستگاه هاي تبليغاتي بيگانه و دفع غرض ورزي دشمنان اسلام... اعلام مي داريم كه از اين تاريخ، تمامي جلسات انجمن تعطيل مي باشد و هيچ كس مجاز نيست تحت عنوان اين انجمن كوچك ترين فعاليتي كند.«
همان گونه كه پيداست انجمن حجتيه در اين بيانيه سعي كرده بود كه از انحلال تشكيلات خود، طفره رود. به گونه اي كه بر اساس آنچه از امام نقل شده ايشان اعلام تعطيل جلسات و نه انحلال انجمن حجتيه را بي فايده دانسته بودند. (نك: گزارشي از برخورد انقلاب اسلامي با انجمن حجّتيه، حكايت مقدّس نمايان، رمز عبور 1 (ويژه نامه سياسي روزنامه ايران، نوروز 1389)، ص 74.)
2 . نك: محمد محمدي ري شهري، خاطرات سياسي، صص 109 ـ 106.
3 . بن بست، ج 2، ص 140.
4 . همان، ص 142.
5 . محمد محمدي ري شهري، خاطرات سياسي، ص110.
6 . از جدايي تا رويارويي، چاپ اول، اداره سياسي سپاه، ص 25.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14