(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه ۳۱  فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۸

تجزيه كشورهاي اسلامي هدف اصلي آمريكا
جنگ ناكام رسانه اي عليه دولت سوريه



تجزيه كشورهاي اسلامي هدف اصلي آمريكا

اشاره:
پايگاه خبري عربي« الا نتقاد» با هشدار در مورد استعمارگران براي تجزيه جهان اسلام، به بررسي طرح هاي آمريكا و غرب براي قطعه قطعه شدن كشورهاي اسلامي و ايجاد جغرافياي جديد براساس توافق سايكس پيكو پرداخته است.
دراين مقاله به موضوع دخالت هاي آمريكا و غرب در تحولات عراق و سودان پرداخته شده و زواياي مختلف آن مورد اشاره قرار گرفته است .
به اعتقاد نويسنده ، استعمارگران درحال حاضر تجزيه كشورهاي بزرگ جهان اسلام در مغرب عربي را در دستور كار خود قرار داده اند.
براساس اين طرح ها غرب مي خواهد تا قدرت جريان هاي اسلامگرا در منطقه را از طريق ايجاد درگيري هاي داخلي تضعيف كند تا اين قدرت ها از دشمن واقعي خود كه همان اسراييل است، بازبمانند.
طبعا طرح هاي آمريكا و غرب براي تجزيه پيامدها و كاركردهايي دارد كه يكي از اين پيامدها نياز كشورهاي تازه استقلال يافته به حمايت خارجي براي بقاي قدرت خود است. اين نياز، پيامدهاي ديگري را نيز در مورد ثروت هاي اين كشورها و تجهيز كردن آنها به تسليحات مختلف به دنبال خواهد داشت.
اين به منزله اين است كه در كشورهاي بزرگ فرصت هاي شغلي جديدي ايجاد مي شود و در مرحله كاهش ثروت هاي اين كشورها و بالا گرفتن بحران هاي اقتصادي در آنها، منبع مالي مهمي براي آنها به شمار مي آيد.
عبدالحسين شبيب نويسنده مقاله به بيان مصاديقي از اين طرح ها پرداخته و تاكيد مي كند كه بحث در اين رابطه نياز به دلايل و شواهدي دارد كه در روند يك جستجوي كوتاه قابل دسترسي است. در اين جست وجو پژوهشگر از منابع مختلف، كاركردهاي جغرافياي جديد براساس اين نقشه را درك مي كند. يك جست وجوي ديگر در شبكه اينترنت نقشه ها و طرح ها و اسنادي را در اختيار فرد محقق قرار مي دهد كه از زمان هاي دور براي خاورميانه آماده شده است و منابع و موسسات موثق كه بيشتر آنها نيز غربي هستند و ارتباطات قوي با مراكز تصميم سازي در پايتخت هاي غربي دارند، آنها را تهيه كرده اند.
چيزي كه نگراني هاي غرب را افزايش مي دهد، نمونه هاي اجرايي است كه در طول زمان مشخصي كه در عمر كشورها و علوم سياسي بسيار كوتاه به شمار مي رود، به وجود آمده است.
چراكه در دوره هاي گذشته كسي فراموش نمي كند كه در طول دو دهه يعني بين سال هاي 1991 تا 2011 دو دولت جديد در جهان عرب به وجود آمده است كه همان عراق و سودان است.
در سال 1991 جنگ طوفان صحرا روي داد كه واشنگتن آن را عليه «صدام» طراحي كرده بود. در اين جنگ كاخ سفيد صدام را به حمله به كويت تحريك كرد و بعد خود براي آزادسازي اين كشور وارد عمل شد، آن گاه منطقه ممنوعه پروازي در عراق ايجاد كرد تا زمينه را براي ايجاد دولت كرد در شمال اين كشور فراهم كند، دولتي كه به صورت مجازي امروزه نام آن را منطقه كردستان عراق مي دانيم، اين دولت الان رئيس، دولت و پارلمان و واحد پولي و پرچم و مرز براي خود دارد و تماميت ارضي نيز دارد، كشورهاي عربي نيز در قبال اين طرح هيچ واكنشي از خود نشان ندادند.
حتي آنها به صورت جمعي در كنار جرج بوش قرار گرفتند تا كويت را آزاد كنند، اين اتفاقات از حافظه كسي نمي رود، مگر اينكه بخواهد خود را به فراموشي بزند، اين درحالي بود كه در آن زمان صدام فجيع ترين جنايت ها را در شهر كردنشين حلبچه با سلاح هاي شيميايي كه غرب به وي داده بود، انجام داده بود.
امروز بيست سال بعد از اين اتفاقات و تجربه ها و باوجود اشغال عراق به دست آمريكايي ها و خروج ذليلانه از اين كشور هنوز هم موضوع الحاق بخش كردنشين شمالي به دولت مركزي مطرح نيست، بلكه برعكس درگيري ها و صحبت ها درمورد جدايي اين دو بخش بيشتر شده و سخن از تقسيم عراق به سه دولت كوچك كرد مطرح در شمال، دولت شيعي در جنوب و سني ها در مركز عراق مطرح است.
تجزيه سودان قبل از آغاز انقلاب هاي عربي
در سال گذشته و تنها يك هفته قبل از آغاز انقلاب هاي عربي روند تقسيم سودان به صورت قانوني صورت گرفت و بخش جنوبي سودان از بخش مركزي آن جدا شد، اين روند تحت نام تعيين حق سرنوشت و براساس نتايج نظرسنجي كه نتيجه آن براي همه مشخص بود، صورت گرفت.
آمريكا تمامي امكانات خود را در اين راستا به كار گرفت و دولت سودان به رياست عمر حسن البشير را مجبور كرد كه اين همه پرسي را بپذيرد، در اين راستا عصاي دادگاه بين المللي جنايي روي سر البشير قرار گرفت و آمريكا كاري را كه مي خواست انجام داد.
به اين ترتيب بود كه دولت سودان جنوبي در اواسط سال 2011 تشكيل شد، به طوريكه شهروندان بخش شمالي در كمتر از يك سال درنظر ساكنان سودان جنوبي خارجي به شمار رفتند.
اين اتفاق مشابه اتفاقي بود كه در شمال عراق با افزايش نفوذ و فعاليت سازمان جاسوسي اسرائيل روي داد، به اين ترتيب بود كه اولين كاري كه سودان جنوبي انجام داد، به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي بود و سفارت اين رژيم در دولت نوپا تأسيس شد، از سوي ديگر وجه مشترك ديگري كه در هر دو نقطه وجود داشت، عامل نفت بود، هر دوي آنها برروي منابع غني نفتي قرار دارند كه تا مدت ها آب دهان غربي ها را جاري مي كند.
بقيه اين داستان نيز مشخص است، كشورهاي عربي مانند عراق هيچ واكنشي نسبت به تقسيم سودان از خود نشان ندادند، آنها اين بهانه را آوردند كه درپي انقلاب هاي عربي به امور داخلي خود مشغول شده اند، اين موضوع بار ديگر ثابت كرد كه كشورهاي عربي همچنان نمي توانند به بيشتر از يك موضوع تمركز كنند و در چند جبهه وارد عمل شوند، آنها حتي نمي خواهند قدرت خود را در اين زمينه آزمايش كنند.
امروز و بعد از گذشت يك سال از تقسيم سودان، ليبي به صورت جدي در آستانه تقسيم قرار گرفته است، اين اتفاق در برابر ديدگان غربي هايي صورت مي گيرد كه انقلاب مردمي اين كشور را كه ديكتاتور اين كشور را ساقط كرده بود، مصادره كردند و دستاوردهاي اين انقلاب را دور زدند، آنها براي ايجاد ناامني در اين كشور تا توانستند سلاح ها را در ميان مردم توزيع كردند و باب درگيري هاي منطقه اي و قبيله اي را در اين كشور باز كردند تا اين درگيري ها به جنگ هايي تبديل شود كه بتواند تجربه سودان را در ليبي نيز پياده كند.
اولين مرحله طرح تقسيم ليبي در مورد منطقه «برقه» است كه رهبران قبيله هاي آن و سياستمداران اين منطقه آن را اقليمي فدرالي و خودمختار اعلام كردند؛ آنها «شيخ احمد الزبيرالشريف السنوسي» را به عنوان رئيس شوراي عالي منطقه انتخاب كردند.
اين اقدام نشان از كليد خوردن طرح تجزيه ليبي دارد، اما بهانه هاي اين اقليم براي اعلام استقلال شامل انزواي آنها از سوي شوراي ملي و عدم دادن سهميه هاي اين مناطق در ترتيبات نظامي و غيره است، آنها گفته اند كه برخي از سران دولت سابق، خود را براي نفوذ در دولت جديد آماده كرده اند، جدايي طلبان بهانه هاي ديگري نيز براي رد روش هاي جديد و ارائه روش هاي مخصوص به خود دارند كه شامل ايجاد ايالت هاي خودمختار برقه در شرق، «فزان» در جنوب و «طرابلس» در غرب است.
چرا غرب به دنبال تجزيه ليبي است؟!
الانتقاد در ادامه تأكيد مي كند كه چه كسي سران اين قبايل را به اين اقدامات تشويق مي كند؟ اين پايگاه خبري در پاسخ تأكيد مي كند كه قطعا اين جامعه جهاني و به ويژه آمريكا، فرانسه و انگليس هستند كه اداره پرونده ليبي را بعد از انقلاب اين كشور در دست دارند و مي خواهند آن را به سوي فدراليته پيش ببرند و كشور را به اين صورت تقسيم كنند، به ويژه اينكه منطقه برقه معروف به اين است كه بيشترين نفت را در خود دارد و به همين علت به حاكميتي نياز دارد كه نياز به تأييد خارجي داشته باشد تا بتواند گام خود را در راستاي اعلام استقلال به پيش ببرد.
البته كشورهاي غربي در وهله اول واكنشي نسبت به اين اتفاقات از خود نشان نمي دهند، اما بعدها آن را به عنوان نمادي از اراده ملت ليبي در تعيين سرنوشت خود نشان مي دهند و مدعي مي شوند كه بايد از اين حركت حمايت كرد، مانند همان اتفاقي كه در سودان روي داد.
ملاحظه بعدي در زمينه تقسيم ليبي فروكش كردن لحن تند «مصطفي عبدالجليل» رئيس شوراي انتقالي ليبي بود كه در اولين اظهارنظر خود تهديد كرد كه براي جلوگيري از تقسيم ليبي حتي به زور نيز متوسل خواهد شد، اما بعد از آن لحن سخنان خود را آرام تر كرده و تنها به اين نكته بسنده كرد كه بيداري مردم خود مي تواند مانع از توطئه تقسيم كشور شود.
به اين ترتيب مشخص مي شود كه اين اتفاق خارج از چارچوب اختيارات عبدالجليل و شوراي انتقالي است.، چرا كه ارزيابي هاي غربي نيز نشان مي دهد كه قطار تقسيم ليبي حركت خود را آغاز كرده است.
«جان لوي لوتوزيه» خبرنگار فرانسوي در تحقيقي در روزنامه «ليبراسيون» در اين زمينه مي نويسد: آيا اين هشداري براي آخرين فصل هاي تجزيه ليبي است؟ او پاسخ اين سؤال را به پاتريك حايمزاداه ديپلمات سابق فرانسه و ليبي واگذار مي كند و او مي گويد كه تجزيه ليبي قطعي است، حايمزاداه در بيان دليل خود به عدم اطاعت مردم «بنغازي» از حاكميت طرابلس اشاره مي كند.
بنابراين گزارش، در اوج مقالات و تحقيقات در مورد فوايد اقتصادي تقويت شكاف و جدايي در ميان ليبيايي ها براي غرب، فعاليت هاي سرمايه گذاران و سياستمداران غربي در ليبي از تمركز رسانه اي قابل توجهي برخوردار نيست و همچنان به صورت مخفي ادامه مي يابد.
البته سفر وزير دفاع فرانسه به اين كشور و امضاي قراردادهاي تسليحاتي و آموزش هاي نظامي روند سوءاستفاده اقتصادي غرب از مصيبت هاي مردم ليبي را نشان داد و تأكيد كرد كه فرانسه چگونه مي خواهد سود جنگ در ليبي را برداشت كند و به دنبال عقد قراردادهاي بيشتر با ليبي و بازگرداندن هواپيماهاي ميراژ به اين كشور است.
اين موضوع قطعا در قبال هر اقليمي كه از دولت مركزي استقلال مي يابد نيز ادامه خواهد داشت، چرا كه آنها نياز به زيرساخت هاي ايجاد دولت مستقل دارند و تسليحات طبعا يكي از اين زيرساخت ها است، در اين ميان نيز قطعا اين خريدها غير از كساني نخواهد بود كه ادعاي آزاد كردن مردم ليبي از زيردست طاغوت را براي خود يدك مي كشند.
الانتقاد در تشريح بيشتر طرح تجزيه ليبي به موقعيت جغرافيايي برقه اشاره كرده و مي نويسد كه اين منطقه در طول مرزهاي غربي ليبي با سودان و مصر قرار دارد، همچنين منطقه دارفور نيز كه طرح تجزيه آن از سودان در دستور كار غرب قرار دارد، در مجاورت اين بخش از خاك ليبي قرار دارد.
اين درحالي است كه رهبران «جنبش عدالت و مساوات» كه تحركات سياسي و نظامي تجزيه طلبانه در دارفور عليه حاكميت مركزي را برعهده دارند ارتباطات قوي و حضور فراواني در ليبي دارند و اين موضوع سابقا از سوي سودان مورد اعتراض واقع مي شد.
طرح شوم تجزيه مصر و انتقال فلسطيني ها به آن
مصر نيز هدف توطئه هاي مشابهي قرار دارد، الانتقاد تأكيد مي كند كه معلوم نيست تصادفي است يا اينكه حكمت ديگري دارد كه همزمان با اهالي برقه دو قاضي تحقيقات مصري در زمينه سرمايه گذاري هاي خارجي به نام هاي «سامح ابوزيد» و «اشرف العشماوي» در كنفرانس مطبوعاتي كه در مقر وزارت كشور مصر برگزار كرده بودند، اعلام كردند كه در مقر آكادمي جمهوري آمريكا در «الدقي» به نقشه هايي دست يافته اند كه در زمينه تجزيه مصر به چهار كشور كوچك است.
براساس اين نقشه ها كشورهاي كوچكي كه از تجزيه مصر به دست مي آيد، شامل «الدلتا، قنا، قاهره بزرگ و صعيد مصر» است. اين اظهارات جنجال هايي را در زمينه ماهيت كاركرد برخي موسسات كه خود را در وراي حقوق بشر مخفي كرده اند، به راه انداخت. بسياري از كارشناسان مصر به اين عقيده رسيده اند كه از مدت ها پيش پروژه اي براي تجزيه مصر وجود دارد، آنها در اين زمينه به طرح خاورميانه بزرگ اشاره مي كنند و معتقدند كه براساس طرح كنگره آمريكا در سال 1983 آمريكا به دنبال تجزيه منطقه عربي به كشورهاي نژادي كوچك است تا بتواند راحت تر بر آنها تسلط داشته باشد و حاكميت خود و اسرائيل را بر آنها تقويت نمايد.
قبل از اعلام اين دو قاضي و بعد از اينكه برخي مقاله ها و مطالعات در زمينه اين توطئه ها منتشر شد، «برنارد لوئيس» كه نام اسقف شرق شناسي آمريكايي و صهيونيستي بر وي گذاشته شده است، به تجزيه كشورهاي عربي به دولت هاي كوچك اشاره كرد و مصر را به عنوان يكي از اين كشورها نام برده كه بايد به چهار دولت كوچك تقسيم شود.
اين دولت ها شامل يك دولت كوچك اسلامي در شرق، يك دولت مسيحي در الصعيد و دولتي در جنوب مصر و هم مرز با سودان و دولت ديگري در صحراي سينا است كه فلسطيني هاي نوار غزه بايد به آنجا منتقل شوند.
كارشناسان به اين نكته اشاره مي كنند كه در طرح لوئيس، موضوع تجزيه سودان به سه كشور كه يكي در جنوب و ديگري در شمال و سومي در غرب واقع شده، قرار دارد. به اين ترتيب دولت جنوبي مصر با منطقه دارفور هم مرز مي شود، اين درحالي است كه مردم اين دو منطقه نيز ارتباطات بسيار قوي با يكديگر دارند، اين ارتباطات به حدي قوي است كه دولت سابق ليبي مدعي بود كه مناطق مصري مجاور برقه متعلق به ليبي است و به عنوان امانت به مصر واگذار شده اند.
شبيب در پايان مقاله خود اشاره مي كند كه يك روند تجزيه طلبانه در منطقه وجود دارد كه با دقت زيادي تهيه شده و در حال حاضر ابزارهاي اجراي آن از طريق ايجاد «هرج و مرج» در مرحله بعد از انقلاب هاي مردمي در اين كشورها در دست آماده سازي است.
به اين ترتيب اين مرحله از خطرناك ترين مراحل تاريخ هر انقلاب و هر كشور است، به ويژه اين كه كساني هستند كه همواره به دنبال استفاده از فرصت ها براي مهار كردن اين متغيرات و اجراي پروژه هاي خود هستند.
منبع: فارس

 



جنگ ناكام رسانه اي عليه دولت سوريه

منبع: العالم- سانا
گردآوري و تنظيم: محمد معرفي
اشاره
حوادث داخلي سوريه و دخالت هاي آمريكا و غرب براي دامن زدن به بحران داخلي در اين كشور طي يك سال گذشته، اذهان جهانيان را به خود مشغول كرده است. موضوعي كه در اين مورد جالب توجه، به نظر مي رسد، جنگ رسانه اي هدايت شده عليه سوريه و حكومت آن است.
البته حكومت سوريه نيز با شناخت از ترفندهاي خبري دشمنان توانسته است، تا حدودي با اين جنگ رسانه اي مقابله كند و به افشاي دروغ هاي مخالفان خود به خصوص در زمينه افزايش تعداد قربانيان در درگيري ها و تظاهرات بپردازد.
اين جنگ رسانه اي علاوه بر غرب از سوي برخي از كشورهاي جهان عرب نيز حمايت و هدايت مي شود و در اين مورد شبكه هاي خبري مانند «الجزيره و العربيه» كه متعلق به قطر و عربستان سعودي است حتي گوي سبقت را از همتايان غيرعرب خود در تعميق جنگ رسانه اي برضدحكومت سوريه ربوده اند.
به اعتقاد بسياري از صاحبنظران مسائل خاورميانه اگر چه سال ها از پايان جنگ سرد در جهان مي گذرد، اما آنچه كه اكنون در كشور كوچك سوريه رخ مي دهد به نوعي جنگ سرد است كه ميان ايالات متحده آمريكا و رقبايش مانند روسيه و چين در جريان است.
يك نماينده مجلس از جناح توسعه و آزادي در پارلمان لبنان در مورد وضعيت سوريه براين باور است كه آنچه كه درحال وقوع است علاوه بر تاثير بر لبنان، بر ساير كشورهاي منطقه موثر خواهد بود.
اين نماينده مي گويد: ايستادگي و مقاومت دولت سوريه در مقابله با فتنه ها، مانع از گسترش توطئه ها در لبنان و ساير جهان اسلام خواهد شد.
به عقيده كارشناسان امور خاورميانه عوامل متعددي باعث شده است كه حكومت سوريه با وجود گذشت يك سال از حوادث اين كشور، بتواند در مقابل توطئه هاي جهاني براي سرنگوني اش ايستادگي كند. به اعتقاد اين كارشناسان عواملي مانند موضعگيري روسيه و چين و حمايت آنها از حكومت قانوني بشاراسد توانسته است به دولت و ملت سوريه در فايق آمدن براين توطئه ها كمك كند.
در كنار اين موضوع، حمايت ايران از حكومت و مردم سوريه براي انتخاب مسير سرنوشت خود و انجام اصلاحات موردنياز سياسي باعث شده است كه رهبران اين كشور كوچك بتوانند، با جديت و تلاش بيشتري در قبال توطئه و فتنه گري بايستند.
توطئه گران برضدسوريه مي دانند كه اكثريت مردم آن كشور علاقمند به حكومت قانوني «بشاراسد» رئيس جمور هستند و در مناسبت هاي مختلف اين علاقه مندي به اثبات رسيده است.
در تازه ترين نظر خواهي كه از سوي يك موسسه نظرسنجي در قطر درمورد حكومت سوريه برگزار شد، اكثريت مردم اين كشور حكومت بشار اسد را مورد تائيد قرارداده و برحمايت خود از آن تاكيد كردند. اما متاسفانه با وجود نتايج به دست آمده از اين نظرخواهي، سردمداران قطر در كنار عربستان، آمريكا و تركيه، برسرنگوني حكومت قانوني سوريه اشتراك نظر دارند.
برخي تحليل گران در مورد حوادث سوريه معتقدند كه سياست جديد آمريكا در خاورميانه براين پايه استوار است كه خونريزي ها در منطقه باعث به وجود آمدن شرايط مناسبي براي دخالت استعمارگران خواهد شد و اين شرايط مي تواند مشابه وضعيت كنوني افغانستان و يا زمان اشغال عراق باشد.
مسلما اين شرايط بسيار ايده آل و مورد دلخواه استعمارگران خواهد بود، چرا كه از طرفي گسترش دامنه فتنه بسياري از مسلمانان را به جان هم انداخته و آنها را از هدف اصلي (اسرائيل) دور خواهد كرد.
اين تحليل گران راه حل موجود براي پيروز شدن بر مشكلات در منطقه را هشياري در مقابل اين نقشه جهنمي مي دانند، چرا كه اگر نقشه جديد آمريكا در خاورميانه شكل بگيرد دوره اي جديد از فتنه گري، جنگ و خرابي در منطقه به وجود خواهد آمد و واشنگتن برنده اصلي آن خواهد بود. هنگامي كه از وضعيت منطقه و به خصوص سوريه سخن به ميان مي آيد، نمي توان موضوع فلسطين را ناديده گرفت، اما درحال حاضر مشاهده مي شود كه نزاع فلسطيني ها با رژيم صهيونيستي به موضوع ثانوي تبديل شده و سرنگوني حكومت سوريه در دستور كار بسياري از حاكمان جديد جهان عرب قرار گرفته است.
يك كارشناس لبناني چندي پيش هشدار داد كه پرداختن جهان عرب به موضوع سوريه باعث شده است كه رژيم صهيونيستي به دور از چشم جهانيان به تخريب خانه هاي فلسطينيان و اماكن مقدس در سرزمين هاي اشغالي ادامه دهد بدون اينكه با عكس العمل و يا واكنشي جدي از سوي مسلمانان مواجه شود.
اما با اين وجود همانطور كه قبلا به آن اشاره شد، اتخاذ تدابيري از سوي حكومت قانوني سوريه باعث شد، علاوه بر مقابله با جنگ نرم رسانه اي، با توطئه نظامي به صورت مهندسي شده برخورد و بسياري از گروه هاي مسلح سركوب و خلع سلاح شوند و مناطق مرزي نيز از دست افراد مسلح مورد حمايت بيگانگان آزاد شود.
تسلط حكومت سوريه و استحكام سيطره ارتش بر نقاط مرزي مجاور با تركيه و لبنان باعث شد كه نقشه دشمنان اين كشور براي ايجاد پايگاه هايي نظامي (همانند ليبي در دوران مبارزه با قذافي) در اين كشور هم مرز با رژيم صهيونيستي با شكست مواجه شود.
به گفته دولتمردان سوريه، آمريكا، تركيه، فرانسه، عربستان و قطر در صدد ايجاد مناطقي در خاك اين كشور بودند كه با توسل به گروه هاي مسلح، ناآرامي و فتنه را در سوريه گسترش دهند و در نهايت مداخله نظامي را بهانه كنند.
پيش از اينكه دولت سوريه بتواند، به موفقيت هاي عمده نظامي در مقابله با گروه هاي مسلح در «بابا عمرو» و «حمص» نائل شود، بحث دخالت نظامي غرب به سركردگي آمريكا در اين كشور پيش آمد و اگرچه واشنگتن از اين مداخله بدش نمي آمد، اما دست زدن به اين اقدام براي آن بسيار گران تمام مي شد.
آمريكا و برآورد دخالت در سوريه
يك گزارش منتشر شده از سوي مركز پژوهش هاي خاورميانه اي در ايالات متحده اعلام كرد: آمريكا براي اعزام نيروهاي زميني به سوريه احتياج به 200 تا 300 هزار سرباز و بودجه اي معادل 300 ميليارد دلار دارد.
در اين گزارش به شش روش براي دستيابي به اين موضوع اشاره شده است بدون اينكه هيچ كدام از آنها مورد تأكيد قرار بگيرد. از جمله اين طرح ها، روش هاي ديپلماسي و نظامي است كه هركدام ساز و كارهاي خاص خود را مي طلبيد.
جالب اينكه تحليل گر سياسي مسئول گزارش در بيان نقطه نظرات خود بر اين باور است كه «در نهايت سرنگوني رئيس جمهور بشاراسد بر مبناي آنچه كه آمريكا در نظر گرفته است، امري غيرممكن است. اين در حالي است كه آمريكا طي ماه هاي گذشته همواره خواستار كناره گيري رئيس جمهور سوريه از منصب خود شده است. گرچه به نظر اين تحليل گر، تمامي روش هاي مورد استفاده آمريكا در زمينه سياسي با بن بست مواجه شده است و حتي به كارگيري آنها از سوي دولت اوباما، به پيچيده تر شدن اوضاع در سوريه منجر شده است.
براساس اين گزارش، براي انجام عمليات نظامي در ماه هاي اول آن احتياج به 200 تا 300 هزار نيرو است و هزينه آن در طول مدت اجرا ساليانه 200 تا 300 ميليارد دلار خواهد بود در حالي كه اقتصاد بحران زده آمريكا تحمل اين مبلغ را ندارد.
در ادامه اين گزارش آمده است: درسي كه ايالات متحده از اشغال عراق گرفت اين است كه مي توان به سرعت تعداد نيروها را كاهش داد اما با وجود اين بايد همچنان تعدادي از آنها براي سال ها در آن مكان باقي بمانند. اما با وجود اين حتي افرادي همانند «جان مك كين» كه به عنوان سناتور جنگ طلب جمهوري خواه شهرت دارند، حاضر به اعزام سربازان آمريكايي به چنين جايي نيستند.
از سوي ديگر، برخلاف وضعيت كشور ليبي كه حملات هوايي ناتو، مردم ليبي را وادار به سرنگوني معمرقذافي ديكتاتور معدوم آن كرد، اما عملياتي مشابه آن در سوريه بسيار سخت و مشكل آفرين خواهد بود. چرا كه ارتش سوريه بسيار قوي و خودكفا است و در مقابل، مخالفان دولت پراكنده و جمع و جور كردن آنها دشوار است.
گزارش انستيتو «بروكينگز» در مورد مسائل سوريه حكايت از اين دارد كه دولت اوباما در قبال اين كشور همچنين «ديپلماسي خشونت» را دنبال مي كند و در كنار آن با تمسك به تحريم هاي اقتصادي و ارائه حمايت هاي تسليحاتي به مخالفان در حال پيشبرد اهداف خود است.
به اعتقاد تحليل گر اين گزارش، به رغم تمامي اين روش ها، نتيجه اي جز ايجاد يك بحران خونين درازمدت در منطقه براي آمريكا چيزي ديگر متصور نيست.
بر پايه گزارش انستيتو بروكينگز، راه حل ديپلماتيك كه واشنگتن آن را دنبال مي كند، بر اين فرضيه استوار است كه اگر سياست هاي روسيه در قبال سوريه در سازمان ملل تغيير كند، امكان پيروزي روش هاي ديپلماتيك وجود دارد.
اما در مقابل اين روياي آمريكايي ها، روسيه و چين طي ماه هاي گذشته به نحو مطلوبي از حق وتوي خود براي جلوگيري از تصويب قطعنامه هاي ضدسوريه استفاده كرده اند.
شكست جنگ رسانه اي غرب در مقابل حقانيت سوريه
با اينكه جنگ رسانه اي دشمنان عليه سوريه بسيار دقيق و مهندسي شده است و رسانه هاي خبري غرب و جهان عرب هر روز با استفاده از ابزارهاي خبري تلاش مي كنند مردم آن كشور و جهانيان را به اين نقطه از خاورميانه جلب كنند، اما اقدامات آن ها تاكنون موثر واقع نشده است.
دولت سوريه با اينكه از لحاظ توانايي نبرد رسانه اي با دشمنانش در سطح بسيار پايين تري قرار دارد، اما با همان اندك بضاعت خود توانسته است با افشاي ترفندهاي خبري و شگردهاي تبليغاتي آنها در زمينه افزايش تعداد قربانيان، شهيدسازي و... مقابله كند. نبرد نرم رسانه اي دشمنان عليه سوريه باعث شده است كه حتي حقايقي كه وضوح آن بر همگان آشكار است، وارونه جلوه داده شود و آن را به رژيم حاكم نسبت دهند كه انفجارهاي تروريستي از جمله آنهاست.
مثلا در انفجارهاي سال گذشته ميلادي در پايتخت سوريه در دمشق، گزارش خبرگزاري فرانسه از اين حادثه كه از سوي شبكه خبري CTV كانادا پخش شد بسيار جالب توجه و حيرت انگيز بود.
در اين گزارش خبري از انفجار دو خودروي بمب گذاري شده در ميدان اصلي شهر دمشق كه طي آن 27نفر كشته و 140نفر زخمي شدند، تناقض هاي بسياري وجود داشت. در ابتدا گوينده خبر با لحن خاصي از دو انفجار تروريستي خبر مي دهد كه طي آن ساختمان تشكيلات امنيتي سوريه مورد هدف قرار گرفته است و پس از آن ادامه مي دهد كه دولت سوريه خود مسئول حمله به ساختمان هاي دولتي خودش است. اما اين سوال پيش مي آيد كه چرا بايد دولت سوريه اين كار را بكند، اما از ديدگاه غربي ها پاسخ چنين است: انفجارها در مناطقي در دمشق صورت گرفته است كه از تدابير امنيتي بسيار شديدي برخوردار بوده است، پس كار خودسوري ها است، در مقابل دمشق، انفجارها را بسيار دقيق و برنامه ريزي شده عنوان مي كند و آن را به القاعده نسبت مي دهد و بر اين موضوع اصرار مي كند كه اعمال تروريستي در دمشق با حمايت قطر و عربستان از تروريست ها صورت گرفته است.
البته ادعاي مطرح شده از سوي حكومت سوريه، يك ادعاي صرف دولتي نيست، بلكه بسياري از مردم آن كشور هم همين اعتقاد را دارند و به نظر آنها اعمال تروريستي توسط مجموعه اي از گروهك هاي تروريستي مورد حمايت دشمنان در كشورشان و باهدف بر هم زدن امنيت و آرامش آن صورت مي گيرد.
دستگيري و بازداشت تعدادي از جاسوسان فرانسوي، عربستاني و ترك در مرزهاي سوريه با تركيه به خوبي اين موضوع را به اثبات مي رساند كه سازمان هاي جاسوسي غرب و برخي كشورهاي عربي به صورت سازمان يافته، تروريست ها را براي انجام اعمال تخريبي در سوريه آموزش مي دهند.
بي شرمي بوق هاي تبليغاتي غرب در مورد انفجارهاي سوريه به حدي فرا رفته بود كه آنها گروهك تروريستي القاعده را مسئول هدف قرار گرفتن ساختمان هاي دولتي در دمشق عنوان كرده و آن را به دستور بشاراسد رئيس جمهور سوريه نسبت دادند. اين ادعاها به قدري مضحك بود كه بعدا هيلاري كلينتون وزيرخارجه امريكا در يك مصاحبه خبري تلاش كرد كه حوادث تروريستي در سوريه را به گروه هايي نسبت بدهد كه در عراق نيز فعاليت دارند.
همچنين در مورد اخبار اعمال تروريستي از جمله ترور شخصيت هاي مهم در سوريه توجه به زمان و نحوه انعكاس خبر بسيار مهم است. مثلا در مورد ترور فرزند مفتي كل سوريه، در سال گذشته ميلادي در دمشق، هنوز خبر آن از سوي رسانه هاي رسمي سوريه اعلام نشده بود كه به فاصله چند دقيقه شبكه خبري متعلق به عربستان به نام «العربيه» آن را پخش كرد.
نگاهي به مواضع دشمنان سوريه
هيچ فرد عاقلي دچار اين توهم نخواهد شد كه روزي ممكن است توطئه هاي غرب و كشورهاي هم پيمان آن بر عليه سوريه به موفقيت برسد چرا كه اين كشور به عنوان پرچمدار مبارزه با صهيونيست ها اشغالگر و محور مقاومت طي دهه هاي اخير به خوبي توانسته است در مقابل همه دسيسه ها ايستادگي كند.
اما براي شناخت توطئه هاي غرب و كشورهاي طرفدار آنها بر عليه سوريه بررسي واكنش هاي آنها ما را در هرچه بهتر شناختن آن ياري خواهد كرد.
براي شناختن اين دسيسه ها، نگاهي به مقاله مجله «اشپيگل» در مورد مواضع امريكا و غرب در مورد سوريه جالب توجه به نظر مي رسد. اشپيگل با دروغ گو خواندن غربي ها در مورد مسالمت آميز بودن تظاهرات در سوريه مي نويسد: ما ادعا مي كنيم كه مردم سوريه با نظام حاكم خود مخالف هستند و در اين مورد جارو جنجال به راه انداخته ايم، اما واقعيت اين است كه اعتراضات نه تنها جنبه مسالمت آميز ندارد، بلكه مجموعه اي از اعمال تروريستي و آشوب را تشكيل مي دهد. به هر صورت پس از گذشت يك سال از بحران سوريه، دشمنان ترفندهاي مختلف نظامي و سياسي را عليه اين كشور محور مقاومت بكار بردند كه علاوه بر اينكه نتوانست در عزم مصمم مردم براي مقابله با توطئه ها تأثير بگذارد، بلكه باعث شد كه بحران عميق تر از گذشته شود.
برگزاري دو دور كنفرانس به اصطلاح «دوستان سوريه»، مسلح كردن مخالفان بشاراسد، ارسال سلاح و كمك هاي مالي، تحريم اقتصادي، فشارهاي ديپلماتيك همه و همه از توطئه اي بزرگ برعليه سوريه حكايت مي كند كه هدف آن ايجاد هرج و مرج در اين كشور هم مرز با اسرائيل اشغالگر است.
همچنين با وجود شكست هاي پي درپي اين توطئه ها و خنثي شدن بسياري از آنها توسط دولت حاكم بر سوريه، آمريكا و غرب اكنون رويكرد جديدي براي تحت فشار قراردادن دولت سوريه را در پيش گرفته اند. پس از اينكه دولت سوريه توانست، «حمص و باباعمرو» را كه مي رفت به عنوان پايگاهي براي مزدوران خارجي به كار گرفته شود به تصرف درآورد و توطئه را در نطفه خفه كند، اينك متوسل شدن به اعزام نيروهاي بين المللي تحت عنوان ناظر، نخواهد توانست تغيير آنچناني را در اوضاع داخلي اين كشور به وجود آورد.
در زمينه منطقه اي كشور تركيه در مرزهاي مشترك خود با سوريه تلاش مي كند، تحت عنوان كمك به آوارگان به مداخله خود در امور داخلي آن كشور ادامه دهد و با اعزام كارشناسان نظامي و امنيتي به توطئه هاي خود دامنه وسيع تري بخشيده است. اما با اين حال اين كشور كه به عنوان بازنده بزرگ منطقه اي از آن نام برده مي شود، نتوانسته است توطئه هاي خود را پيش ببرد و خللي در ديوار مستحكم امنيت سوريه وارد كند.
دولت حاكم بر تركيه كه تحت عنوان شعار كاهش مشكلات پا به عرصه تحولات منطقه گذاشت اكنون با شكست سياست هايش در مقابل سوريه، سياست «كاهش دوستان» را تجربه مي كند و حتي نتوانست دو كشور همجوار خود (ايران و عراق) را در موافقت با خود، همراه كند.
اين كشور همانند قطر و عربستان تلاش مي كند، با طولاني كردن بحران در سوريه و با به وجودآوردن شرايطي براي دخالت نظامي، اهداف خود را در منطقه به اجرا درآورد.
قطر نيز به عنوان يك كشور عربي در جهت هماهنگي با سياست هاي آمريكا و غرب از ابتداي بحران در سوريه تاكنون، همه امكانات مالي، خبري و ديپلماسي خود را براي وارد آوردن فشار به اين كشور به كار برده است. اين كشور كه خودداراي سردمداران فاسدي است بدون توجه به خواسته هاي مردمش پول و سلاح به مزدوران تحت امر غرب در سوريه ارسال مي كند و تغذيه خبري از آنها توسط شبكه هاي خبري تحت امر خود، به برجسته كردن اخبار جزئي مخالفان بشار اسد مي پردازد.
عربستان نيز كه با انحاء مختلف كمر به شكست محور مقاومت در سوريه بسته است، مسلماً در آينده اي نه چندان دور، نتيجه دخالت هايش را در اين كشور پس خواهد داد. مسلماً با توجه به وضعيت داخلي در عربستان، اوضاع سياسي اين كشور نفت خيز، بيش از گذشته شكننده شده است و مردم اين كشور كه متوجه سياست هاي رياض در پرداختن به بحران هاي خارجي و منحرف كردن افكار عمومي از موضوعات داخلي شده اند، در مخالفت با ظلم و جور حاكمان آل سعود، دست به قيام زده اند.
با اين همه بايد گفت كه هر چند، توطئه ها بر ضد سوريه روز به روز گسترده تر و پيچيده تر مي شود، اما رفتار منطقه اي و سنجيده دولتمردان سوريه در عرصه منطقه اي و بين المللي توانسته است، پايه هاي اين حكومت را بيش از گذشته مستحكم كند و با به صحنه آوردن مردم، نشان دهد كه جايگاه مستحكمي در ميان ملت خود دارد.
برگزاري تظاهرات چند صدهزار نفري در شهرهاي «دمشق، حلب و «لاذقيه» نشان داد كه اگر چه دولت حاكم بر سوريه، دچار مشكلات اقتصادي و سياسي است، اما صبر و استقامت مردم، باعث شده است تا در اين درياي توفاني با طمانينه خود را به ساحل آرامش برساند.
مسلماً در طي ماه هاي آينده شاهد آرامش بيشتري در تحولات داخلي سوريه خواهيم بود ومردم سوريه در يك چارچوب واحد به تلاش هاي خود براي سازندگي در كشورشان ادامه مي دهند و همچون گذشته، دشمن اصلي خود را رژيم صهيونيستي دانسته و در كنار برادران فلسطيني به مقابله با آن بپردازند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14