(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه ۳۱  فروردین ۱۳۹۱ - شماره ۲۰۱۸۸

چند رباعي نذر بهانه خلقت هستي؛ حضرت فاطمه زهرا(سلام ا...عليها)
سعدي و جهاد افضل
به مناسبت بزرگداشت سعدي شيرازي
سعديا چون تو كجا نادره گفتاري هست...
هر روز نمك به زخم تو مي پاشم
ازل براي ابد
عطر ياسم...
گفت وگو با نويسنده كتاب «حافظ هفت» اكبر صحرايي: «حافظ هفت» تاريخ 30ساله انقلاب است



چند رباعي نذر بهانه خلقت هستي؛ حضرت فاطمه زهرا(سلام ا...عليها)

خسوف
مجيد ميرزايي- بروجرد
يك ابرسياه روي ماه افتاده
انگار خسوف تازه اي رخ داده
عمري ست كه عطر مادرم را دارد
نيلوفر ترمه دوزي سجاده
¤¤¤
هنگام خسوف، راز بي بي گل كرد
غمهاي شب دراز بي بي گل كرد
يك قطره چكيد از ابرچشمش، باغي
در گوشه جانماز بي بي گل كرد
¤¤¤
با تندترين زبان تذكر دادند
چون صاعقه بي امان تذكر دادند
از بس كه صداي گريه اش مي آمد
رفتند به آسمان تذكر دادند
¤¤¤
سرشار رموز گريه هستي، بانو!
در اصل تو سوز گريه هستي، بانو!
ما واژه براي خواندنت كم داريم
تو سوژه روز گريه هستي، بانو!
¤¤¤
در بهت وداع، بوي آغاز آمد
آن جان زتن رفته به تن بازآمد
ديدم كه چگونه با دعاي دو يتيم
در بال شكسته شوق پرواز آمد
¤¤¤
يك عمر پر از خون جگر بودم من
در هر شب و روز نوحه گر بودم من
كوتاه نبود عمر تو، در كوچه
يك ذره اگر بلندتر بودم من
¤¤¤
از حيث بدي تماممان هم رده ايم
صدبار به تو نيش و كنايه زده ايم
در زندگي ات اگر به تو سر نزديم
درمجلس ختم تو همه آمده ايم...

 



سعدي و جهاد افضل

محمد طالبي
درميان انبوه سخنان گهربار و حكيمانه اي كه از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است يكي هم اين است كه:«افضل الجهاد كلمه الحق عندالام الجائر». يعني برترين جهادها گفتن سخن حق نزد ستمگر است.
سعدي شيرازي يكي از رهروان وپيروان اين نوع از طريقت بوده است.
طريقتي كه به قول او به جز خدمت خلق نيست و سالك آن نمي تواند از كنار دردها و مصايب بگذرد و تنها در انديشه آن باشد كه گليم خويش از امواج بحران ها و گرفتاري ها به در كشيد.سعدي تصوف زهد و عرفان تجريدي بريده از سياست و اجتماع را بارها و به شكل هاي گوناگون به نقد كشيده است. براي نمونه:
شيخي به مدرسه آمد زخانقاه بشكست عهد صحبت اهل طريق را گفتم ميان آن و اين چه فرق بود كه اختيار كردي از آن اين فريق را گفت آن يك، گليم خويش به در مي كشد زموج -وين جهد مي كند كه بگيرد غريق را.
همان گونه كه شيخ ابوسعيد ابوالخير، يكي از بزرگ ترين نمايندگان تصوف اجتماعي، در نقد و رد زهد و گوشه گيري افراطي و بريدن از خلق و پناه بردن به صومعه ها و گورستان ها و كوه ها و مغازه ها گفته بود كه:
«مرد آن است كه درميان خلق نشيند و داد وستد كند و زن خواهد و با خلق در آميزد و يك لحظه از خداي خود غافل نباشد.» سعدي نيز بارها بر ضرورت درگيري دركار دنيا و مردم پاي مي فشارد حتي برخلاف آموزه بسياري از زاهدان كه بر ضرورت دوري از دنيا و اهل دنيا تاكيد مي كرد، او يادآوري مي كند كه ميان طريقت و حكومت و سياست ضديتي وجود ندارد:
مراد اهل طريقت لباس ظاهر نيست
كمر به خدمت سلطان ببند و صوفي باش.
چنان كه دراشاره به انتقاد به داستان تكله و خواست وي براي گوشه گيري و كناره گيري از كار حكومت مي گويد:
طريقت به جز خدمت خلق نيست/ به تسبيح و سجاده و دلق نيست
تو بر تخت سلطاني خويش باش/ به اخلاق پاكيزه درويش باش.
براي سعدي كه مرد خداست و نزد او «جز خدا هيچ نيست» و شاه و گدا را در برابر خدا و درعالم حقيقت يكسان و برابر مي داند، ابايي نيست كه نزد شاهان و سران گستاخي و دليري كند و آنان را به پرهيز از منكر و عمل به معروف فرا بخواند. او يك مصلح اجتماعي است كه شعر و قلم خود را همچون شمشيري تلقي مي كند كه بايستي درخدمت جهاد و رويارويي با ناراستي ها و نادرستي ها و خودكامگي به كارگيرد. زكات هنر اصحاب قلم نقد ارباب قدرت است. از اين بابت سعدي را بايد در زمره كساني دانست كه پاي بند ادبيات ملتزم و متعهدند و هنر و ادب را براي اصلاح زندگي و اجتماع مي خواهند، نه صرفاً براي خود هنر و خط و لذت صرف فردي از آن.
به همين سبب درمقدمه بوستان در ادبيات آغازين مدح ابوبكر سعد زنگي مي گويد:
مرا طبع از اين نوع خواهان نبود/ سر مدحت پادشاهان نبود
ولي نظم كردم به نام فلان/ مگر بازگويند صاحبدلان
كه سعدي، كه گوي بلاغت ربود/ در ايام بوبكربن سعد بود
و درهمان جا تاكيد مي كند كه اگر وي را مدح مي گويد به سبب مردمداري و دادگري و فروتني اوست:
«نديدم چنين گنج و ملك و سرير
كه وقف است بر طفل و درويش و پير
نيامد برش دردناك غمي
كه ننهاد بر خاطرش مرهمي»
طلبكار خيرست و اميدوار/ خدايا اميدي كه دارد برآر
كله گوشه بر آسمان برين/ هنوز از تواضع سرش بر زمين
براي سعدي كه مرد خداست و نزد او «جز خدا هيچ نيست» و شاه و گدا را در برابر خدا و در عالم حقيقت يكسان و برابر مي داند، ابايي نيست كه نزد شاهان و سران گستاخي و دليري كند و آنان را به پرهيز از منكر و عمل به معروف فرا بخواند.
سعدي به عنوان عامل به آموزه جهاد افضل هم خود بارها يا به تلويح و كنايه و يا به تصريح و بي پروا زبان به انتقاد ازستم و ستمگري گشوده است و هم اينكه داستان هايي از اين گونه رفتارها و گفتارهاي پيران و مشايخ سلف آورده است. براي نمونه در يكي از حكايات بوستان از درخواست پادشاهي بيمار از پيري عارف براي دعا در رفع بيماري او سخن به ميان مي آورد و عتاب و انتقاد صريح و تند شيخ كه:
شنيد اين سخن پير خم بوده پشت
به تندي برآورد بانگي درشت
كه حق مهربان است بر دادگر
ببخشاي و بخشايش حق نگر
دعاي منت كي شود سودمند
اسيران محتاج در چاه و بند؟
تو ناكرده بر خلق بخشايشي
كجا بيني از دولت آسايشي؟
ببايدت عذر خطا خواستن
پس از شيخ صالح دعا خواستن
كجا دست گيرد دعاي ويت
دعاي ستمديدگان در پيت؟
در همين داستان سعدي به اشاره تأكيد مي كند كه: «حق از بهر باطل نشايد نهفت» او كه آموزگار حق گويي و دليري در برابر اهل قدرت و از باب دنياست خود در مدح بسيار معروفي كه براي امير انكيانوي مغول، كه از سوي آباقا به امارت فارس آمده بود، گفته است به جاي مدح و ستايش او را به اخلاق و دادگري دعوت مي كند و از ناپايداري دنيا و مافيها هشدارش مي دهد:
«پس بگرديد و بگردد روزگار/ دل به دنيا در نبندد هوشيار
اي كه دستت مي رسد كاري بكن/ پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار
اينكه در شهنامه ها آورده اند/ رستم و رويينه تن اسفنديار
تا بدانند اي خداوندان ملك/ كز بسي خلق است دنيا يادگار
... اين همه هيچ است چون مي بگذرد
تخت و بخت و امر و نهي و گير و دار
نام نيكو گر بماند زآدمي
به كزو ماند سراي زرنگار...
چون خداوندست بزرگي داد و حكم
خرده از خردان مسكين در گذار
چون زبردستيت بخشيد آسمان
زيردستان را هميشه نيك دار
عذرخواهان را خطاكاري ببخش
زينهاري را به جان ده زينهار
... نام نيك رفتگان ضايع مكن
تا بماند نام نيكت پايدار
ملك بانان را نشايد روز و شب
گاهي اندر خمر و گاهي در خمار
كام درويشان و مسكينان بده
تا همه كارت برآرد كردگار
با غريبان لطف بي اندازه كن
تا رود نامت به نيكي در ديار
زور بازو داري و شمشير تيز
گرجهان لشگر بگيرد غم مدار
از درون خستگان انديشه كن
وز دعاي مردم پرهيزگار
منجنيق آه مظلومان به صبح
سخت گيرد ظالمان را در حصار
... سعديا چندان كه مي داني بگوي
حق نبايد گفتن الا آشكار
هركه را ضعف و طمع در كار نيست
از فتا باكش نباشد وز تتار
... پادشاهان را ثنا گويند و مدح
من دعايي مي كنم درويش وار...
سعدي در نقد و نصيحت، دلير و بي پرواست و بارها به آن دليري كه حاصل وارستگي است، باليده است:
«دلير آمدي سعديا در سخن
چو تيغت به دست است فتحي بكن
بگوي آنچه داني كه حق گفته به
نه رشوت ستاني و نه عشوه ده
و يا:
از من شنو نصيحت خالص كه ديگري
چندين دلاوري نكند بر دلاوران
به سبب همين خلوص و بي غرضي است كه او نصايح خود را همچون دارو مي داند كه اگرچه تلخ است اما درمانگر است:
«الا تا به غفلت نخفتي كه نوم
حرام است بر چشم سالار قوم
غم زيردستان بخور زينهار
بترس از زيردستي روزگار
نصيحت كه خالي بود از غرض
چون داروي تلخ است، دفع مرض»
سعدي همچون پزشكي است كه مي خواهد دردها و بيماريهاي سياسي و اجتماعي را به وسيله پند و اندرز درمان كند و به وسيله هنر و ادب به جنگ خودكامگي و ستمگري برود:
«بگوي آنچه داني سخن سودمند
وگر هيچ كس را نبايد پسند»

 



به مناسبت بزرگداشت سعدي شيرازي
سعديا چون تو كجا نادره گفتاري هست...

محمدرضا پاشايي
مشرف الدين مصلح بن عبدالله سعدي شيرازي از درخشان ترين چهره هاي ادب ايران در سراسر دوره هاست كه همه خانواده او از عالمان دين بودند:
همه قبيله من عالمان دين بودند
مرا معلم عشق تو شاعري آموخت
عبدالعظيم قريب در اين باره مي گويد: «او يكي از بزرگ ترين سخندانان و چكامه سرايان كشور باعظمت ايران و مايه افتخار ايرانيان است و وطن نامورو هنرپرور ما كمتر فرزندي مانند اين نابغه بزرگوار و استاد سخن گستر عالي مقدار بوجود آورده و پرورده و برآورده است. سعدي داراي افكار بلند و احساسات لطيف و رقيق و ارجمند است. در قوت طبع و نيروي اداي معاني و لطف ذوق و حسن قريحه، بي همتاست. لطافت را با ظرافت مي آميزد و معاني لطيف و دقيق را در قالب الفاظ نغز و زيبا و عبارات روان مي ريزد. اين سخن سراي توانا چنان مطابق سليقه مردم اين كشور سخن گفته كه افكار و سخنانش مورد قبول و پسند خواص و عوام، كوچك و بزرگ قرار گرفته است. گويي اين سخندان توانا مي دانسته كه براي مردم اين سرزمين چگونه سخن بگويد.»
سعدي از آن مرداني است كه حتي در زمان حياتش شهرتش عالم گير شده است. او غزل را به نقطه كمال رسانده است. ديوان او اوج غزل عاشقانه است. از آنجايي كه در قرن هفتم عرفان رواج كامل يافته بود و از آن تاريخ به بعد كمتر شاعري است كه به عرفان گوشه چشمي نداشته باشد و اين نكته در مورد سعدي هم صادق است، اما به طور كلي غزل سعدي عاشقانه است نه عارفانه.
معشوق در شعر او مقام والايي دارد كه گاهي به معبود شعر عرفاني نزديك مي شود. زبان سعدي ساده و روان و معيار كامل فصاحت و بلاغت است. بيان و بديع هم در آثار سعدي بسيار هنرمندانه و ظريف است: اولا متعادل است؛ ثانيا پنهان است. يعني ژرف ساخت شعري او هنري است اما در ظاهر ساده مي نمايد. به همين دليل كساني كه خواسته اند سبك سعدي را تقليد كنند فريفته ظاهر زبان او شده اند و از آن همه ظرايف و دقايق پشت پرده غافل مانده اند.
بوستان سرشار از نمونه هاي بديعي و بياني است. او براي مردم عادي به ساده ترين و زيباترين شكل حرف مي زند و براي اهل فن به استادانه ترين و اعجاب انگيزترين وجه هنرنمايي مي كند.
اكثر حكاياتش در عين سادگي هنرنمايي هاي پنهاني دارند.
اگر پاي در دامن آري چو كوه
سرت ز آسمان بگذرد در شكوه
زبان دركش اي مرد بسيار دان
كه فردا قلم نيست بر بي زبان
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نكردند باز
نبايد سخن گفت ناساخته
نشايد بريدن نينداخته
تأمل كنان در خطا و صواب
به از ژاژ خايان حاضرجواب
كم آواز هرگز نبيني خجل
جوي مشك بهتر كه يك توده گل
كلام سعدي داراي ويژگي هايي است كه او را به عنوان يك شاعر جامع معرفي مي كند. يكي از مصاديق بارز اين گفتار، آثار منثور و منظوم اين شاعر سخن سنج و نويسنده توانا است كه از جهت تنوع در شاعري و سرودن انواع شعر از قصيده و غزل و مثنوي و هرگونه شعري كه تا روزگار وي شناخته و معمول بوده است، استادي قوي و سرآمد است. به همان گونه كه در تمام اغراض و درون مايه هاي شعر از قبيل (مدح، عشق، معاني عرفاني، هزل، هجو، اخلاق، حكمت و...) و هرگونه معني ديگري كه تا آن زمان وي به زبان شعر ادا كرده اند، وارد گرديده از عهده بيان آن به خوبي و كمال برآمده است. از لحاظ هنرمندي در نويسندگي نيز استادي علي الاطلاق و به عبارت كامل تر از نظر جامعيت لااقل تا روزگار خويش، در زبان فارسي بي نظير است. سعدي از لحاظ بيان معاني و مضامين- شايد به خاطر تحقق همه مراتب و مقامات علمي و عملي و طي مراحل سير و سلوك از بدايت تا نهايت- و بالا رفتن از نردبان ضعف ها و نقص هاي بشري، ملاحظه عالم انساني از ارتفاع معنوي، شاعر و نويسنده اي بي همتا بوده است.
او از نظر زبان، خراساني و از نظر فكر عراقي است، بايد توجه داشت كه سعدي نخستين شاعر پارسي گوي شيراز است و قبل از او جز چند بيت به فارسي از بزرگان اين منطقه نمانده است و لذا مي توان گفت اين سعدي بود كه ميراث شعر و شاعري را از خراسان (از طريق اصفهان قرن ششم) به فارس آورد.
يكي از تفاوتهاي او با حافظ اين است كه غزل او ادامه منطقي سنت تغزل در معناي حقيقي كلمه است يعني اساسا مشتمل بر مطالب لطيف عاشقانه است كه احيانا قابل حمل به مضامين عارفانه هم هست يا در خلال آن گاهي از مطالب ديگر سخن گفته است. حال آنكه غزل حافظ بيشتر سياسي و اجتماعي وتاريخي است كه در بافت عاشقانه بيان شده است. از سعدي غزلي عاشقانه مي خوانيم:
«بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
هركو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران
با ساربان بگوييد احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در ديده آب حسرت
گريان چو در قيامت چشم گناهكاران
اي صبح شب نشينان جانم به طاقت آمد
از بس كه ديرماندي چون شام روزه داران
چندين كه برشمردم از ماجراي عشقت
اندوه دل نگفتم الا يك از هزاران
سعدي به روزگاران مهري نشسته در دل
بيرون نمي توان كرد الا به روزگاران
چندت كنم حكايت، شرح اينقدر كفايت
باقي نمي توان گفت: الا به غمگساران»
خلاصه كلام اينكه بايد غزل سعدي را نمونه كامل غزل فارسي محسوب داشت و از هر سه جهت زبان و معني و ادبيات، معيار فصاحت و بلاغت شمرد. زباني ساده و بليغ و همه فهم دارد. كلمه و جمله در دست او مانند موم است و هرچه اراده كند مي سازد. از شاهكار سعدي يعني بوستان نمي توان گذشت كه هنرمندانه ترين آثار اخلاقي، ادبيات فارسي است.
سعدي را بايد يكي از واصلان بارگاه حقيقت و عارفان به اسرار خلقت و راهنمايان طريقت و فضيلت شمرد. او در روزگاري ناگوار كه اميد خوشبختي و آسايش از مردم سلب گرديده بود، همچون حكيمي بينادل به ميدان عمل قدم گذارد.
سعدي درشمار معدود اشخاصي است كه هم در زمينه شعر و هم در قلمرو نثر، گاه چند صنعت را با هم آورده است اما آن قدر روان و ساده كه خواننده و يا شنونده تنها در سايه دقت و آشنايي با اسلوب خاص سخن وي قادر است متوجه جنبه صنعتي كلام او گردد.
در نتيجه اين مقاله بايد يادآوري كنيم كه تأثير كلام سعدي و افكارش و شيوه سرودن او، در ادبيات ايران و ادبيات ملل مختلف جلوه برجسته اي داشته و دارد تا جايي كه شيوه غزل سرايي او رهي معيري را شيفته خود ساخته و جامي با بهارستان و قاآني با پريشان خود به تقليد از گلستان پرداختند اما هيچ يك همچون سعدي، نسرودند و سخن نغز نگفتند.

 



هر روز نمك به زخم تو مي پاشم

رضا اسماعيلي
1
خورديم زمين و آسمان گم كرديم
درعالم خاك، بوي جان گم كرديم
قبر تو نه، مي خورم به قرآن سوگند
ما «قدر» تو را دراين جهان گم كرديم!
2
درد تو فدك نه، درد تو ما هستيم
مايي كه براي غم مهيا هستيم
هر روز نمك به زخم تو مي پاشيم
ما شيعه حضرت تو آيا هستيم؟!
3
افسرده دليم و ني لبك مي خواهيم
در سينه، دلي ترك ترك مي خواهيم
از فاطمه ما نه فصلي از بيداري
از فاطمه، فصلي از فدك مي خواهيم!
4
ديوار و در و فدك ...، غمي لم داده
پهلوي شكسته، يك زن افتاده
شد بزم عزا، شبيه «بيت الاحزان»
از بابت روضه، صحنه شد آماده!
5
هر روز حكايت فدك...! مي دانم
در روضه به زخم تان نمك...! مي دانم
اين روضه ز آيه هاي نورت خالي ست
اي خوب! بدون هيچ شك، مي دانم
6
شد فاطميه ... دوباره تنها، زهرا
ديوار و در فدك...، خدايا! زهرا؟
پهلوي شكسته، روي نيلي، سيلي
در روضه كسي نگفت اما، زهرا...؟!

 



ازل براي ابد

اميد مهدي نژاد
ازل براي ابد ملك لايزالش بود
...
چه فرق مي كند آخر كه چند سالش بود؟
حريم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به زير بالش بود
وجود خون خدا را به شير خود پرورد
بزرگ كرب و بلاطفل خردسالش بود
پس از غروب كه خورشيد راه خانه گرفت
چراغ كوچه شب قامت هلالش بود
زمين شب زده را رشك آسمان مي كرد
اگر فزون تر از آن خطبه ها مجالش بود

 



عطر ياسم...

محمد مهدي سيار
با هم صدا كردند ماتم هاي عالم را
وقتي جدا كردند همدم هاي عالم را
از عطر ياسم بادهاي باغهاي دور
از ياد مي بردند مريم هاي عالم را
تا صبح بر گلبرگ زردش اشك خواهم ريخت
شرمنده خواهم كرد شبنم هاي عالم را
انگار يك جا بر سرم آوار مي كردند
تيغ تمام ابن ملجم هاي عالم را
من پشت پرچين بهشت كوچكم ديدم
هيزم به دوشان جهنم هاي عالم را
ماهم هلالي مي شد و من درحلولي سرخ
مي ديدم آغاز محرم هاي عالم را

 



گفت وگو با نويسنده كتاب «حافظ هفت» اكبر صحرايي: «حافظ هفت» تاريخ 30ساله انقلاب است

ليلا كريمي
رمان «حافظ هفت» به قلم اكبر صحرايي، رماني درباره سفر 9 روزه مقام معظم رهبري به شيراز است. اين رمان در 9 فصل سفر رهبر انقلاب به شيراز را در نوروز 87 در قالبي داستاني روايت مي كند. ماجراي كلي اثر در رابطه با حضور دو شخصيت اصلي «جعفر» و «پانوسيان» در روزهاي حضور مقام معظم رهبري در شهر شيراز است.
رمان «حافظ هفت» در مدت كوتاهي به چاپ پنجم رسيده است و به بهانه چاپ مجدد اين كتاب با نويسنده اثر، اكبر صحرايي در پيرامون كتاب، گفت وگويي كرده ايم كه مي خوانيد:
- طبق روال هاي قبل از نويسنده اي دعوت مي شد در سفر رهبر به استان هاي مختلف با ايشان برود و سفرنامه اي بنويسد، چه كسي از شما دعوت به نگارش كتاب كرد؟
تلفنم زنگ خورد و دوست نويسنده ام محسن مؤمني اين پيشنهاد را داد و اختيار را به من داد تا روي نوشتن سفرنامه آقا به فارس فكر كنم و 9 روز را با ايشان باشم و اتفاقات اين 9 روز را از نزديك ببينم و سفرنامه بنويسم و مهلت يك هفته خواستم براي فكر كردن.
- چرا در اين مهم تأمل كرديد و مهلت خواستيد؟
بعد از نوشتن سفرنامه هاي «سفر سيستان» اميرخاني، «در مينودر» و «سفر بخير اما» بايرامي و... كار نوشتن سفرنامه سخت شده بود. سخت از اين بابت كه بعد از نوشتن چند سفرنامه يك نواخت و مشابه، آن هم در مورد يك شخصيت خاص، دست نويسنده براي نوشتن محدود و بسته مي شود. توجه كنيد كه سفرهاي آقا در عين اين كه تازگي و طراوت خاص خود را دارد، تعريف شده و در سفرها، چه ديدارهاي عمومي، چه خصوصي، در استان ها به شكلي تكرار مي شود. هر چند در سفرنامه اول (سفر سيستان) اين مورد تا حد زيادي منتفي است و متن نويسنده براي خواننده تازگي دارد. اما سفرنامه بعدي هرچه بيشتر نوشته مي شود، نوشتن رويدادها براي خواننده تكراري و معمولي مي شود و اين جاست كه بايد نويسنده از تمهيدات، خلاقيت و ابزارهاي ديگري استفاده كند تا اتفاقاتي را كه خواننده در سفرنامه هاي قبل خوانده و از آن ها آگاهي دارد، جذاب و نو جلوه كند. من دو راه پيش رو داشتم، اول: در ادامه نوشتن سفرنامه هايي كه قبلا نوشته شده و هركدام ويژگي و امتيازات خاص خود را دارند، من هم يك سفرنامه بنويسم با همان سبك و فرم.
دوم: كاري تأليف شود كه با بقيه سفرنامه ها متفاوت باشد و يا حداقل مشابه نباشد. اعتقاد داشتم و دارم نوشتن با سبك كارهاي قبل، حتي اگر با نثر و زبان خوب هم نوشته شود، كليشه اي از كار درخواهد آمد. بنابراين يا بايد ننوشت، يا بايد متفاوت نوشت. خوب براي متفاوت نوشتن، كار سخت بود و بايد طرحي مناسب پيدا كرد و اين فكر كردن نياز داشت. به طبع بعد از يك هفته مهلت و فكر كردن، پيشنهادم اين شد كه براي جذابيت كار، بايد از عناصر داستاني بيشتري استفاده كرد.
- و پيشنهاد خاص شما چه بود؟
نوشتن رمان و استفاده از تخيل. البته رماني كه مستندات سفر 9 روز آقا بدون تحريف در رمان كامل مصرف شود. بنابراين ما در رمان با دو شخصيت تخيلي (پانوسيان و جعفر) روبرو هستيم كه در معرض و درگيري اتفاقات و حوادث واقعي قرار مي گيرند. اين جا بود كه پارادوكس و تضاد هم شكل مي گرفت. التزام و اعتقاد به مستندات و حضور دو شخصيت خيالي در متن مستندات چگونه امكان دارد؟ به گمانم همين پارادوكس و تضاد، مي توانست متن را جذاب كند.
-درباره شخصيت اصلي داستان توضيح دهيد و شخصيت اصلي داستان را چرا يك ارمني در نظر گرفتيد؟
به گمان من، تخيل، زاييده واقعيت بيروني است. پانوسيان نويسنده ارمني به تنهايي وجود ندارد، اما شايد بتوان مجموع چند شخصيت را در او ديد. يعني پانوسيان مجموع خصوصيات چند انسان است. چنان كه جعفر عابدي شخصيت ديگر رمان همين طور است. اما چرا شخصيت اصلي من ارمني يا مسيحي انتخاب شد؟ دليلش همان نگاه متفاوت بود كه بايد در رمان حافظ هفت تنيده مي شد. ما تا قبل از رمان حافظ هفت. در سفرنامه هايي كه به چاپ رسيده، راوي و نويسنده متن يكي است و در ضمن از نگاه يك شيفته به آقا و وقايع نگاه مي كند. به گمانم اين نگاه و تكرار آن براي خواننده عادي شده بود، طبيعي است براي خواننده جذاب تر است كه ببيند و بداند نگاه يك نفر غيرشيفته و حتي غيرمسلمان نسبت به رهبر و رويدادها چگونه است! هر چند ما در عين حال نگاه جعفر عابدي شيفته را هم داريم. انتخاب شخصيت بي طرف، باعث مي شود تا خواننده هم داوري نكند و منتظر شود تا ببيند كه بالاخره راوي ارمني (پانوسيان) به چه قضاوت و نگاهي در مورد آقا مي رسد كه اين خود بهترين تعليق در طول رمان است. از طرفي دست نويسنده هم باز مي شود تا نگاه ديگران را هم بدون دغدغه بنويسد و اين يعني مخاطب بيشتر براي كتاب.
-بومي نويسي تعريف خاصي دارد كه شما در اين اثر به خوبي رعايت كرديد. چه معيارهايي را شما در اين اثر مدنظر داشتيد؟
طبيعي است كه حوزه جغرافيايي رمان، فارس و عمدتا شيراز است. بنابراين خواننده بايد حال و حس فارس و شيراز را هم در متن حس كند. چنان كه ما در رمان تاريخ و اتفاقات فارس و شيراز را در انقلاب و دفاع مقدس هم مي بينيم. من سعي كردم در لحن، زبان، توصيف فضا و... اصل بومي نويسي را به قول شما مدنظر قرار دهم. بوم نويسي در جهان يكي از ويژگي هاي يك اثر ادبي ممتاز است.
-سفرنامه هاي ديگري در مورد سفرهاي رهبري به جاهاي ديگر نوشته شده است كه در نوع خودشان ارزشمند هستند، آيا «حافظ هفت» وامدار سفرنامه هاي ديگر بوده است؟
براي شروع كار يك ماه وقت داشتم. بايد اعتراف كنم كه تا آن موقع هيچ كدام از سفرنامه هاي دوستان خوبم را نخوانده بودم. و به شدت به دنبال داستان بودم. همان موقع من با دو روش براي آغاز نوشتن كار روبرو شدم. اول اينكه، بنشينم و به دقت سفرنامه هاي قبل را بخوانم و از تجارب آن ها استفاده كنم و دوم، دندان روي جگر بگذارم و آن ها را نخوانم و كار خودم را بكنم تا مشكل تاثيرپذيري، تحت تاثير درآمدن و يا به قول شما وامدار آن ها نشوم.
-و شما كدام را انتخاب كرديد؟
به اين نتيجه رسيدم كه سفرنامه هاي نوشته شده قبل را نخوانم و همه انرژي خودم را روي ابتكار و نوآوري خودم بگذارم. چرا كه اساسا از همان اول هم، ساختار رمان بر همين روال شكل گرفت. يعني بايد از كارهاي نوشته شده مشابه فاصله مي گرفتم. بنابراين اين خطر وجود داشت كه ناخودآگاه با خواندن سفرنامه هاي قبل، بيش از اين كه به ذهن و فكرم متكي شوم، از تجربه و روش هاي سفرنامه هاي قبل استفاده كنم. هر چند بعد از نوشتن نسخه اول رمان حافظ هفت، براي ارزيابي كارم، نشستم و چند بار سفرنامه ها را به دقت خواندم.
- از اين روش راضي بوديد؟
بله! فكر كنم استقبال خوانندگان هم به همين مطلب برمي گردد.
-رمان حافظ هفت در مدت كوتاهي به چاپ پنجم رسيده، به نظر شما دليل استقبال در چيست؟ و يا بهتر بگويم ويژگي حافظ هفت نسبت به ديگر سفرنامه ها را در چه مي دانيد؟
اين را بايد منتقدين و خوانندگان محترم بگويند. اما من در پاسخ به پرسش هاي قبل به اجمال تفاوت حافظ هفت را نسبت به ساير سفرنامه هاي قبل اشاراتي كردم. حافظ هفت مي تواند چند وجهي باشد، مي تواند رمان باشد، در عين حال رمان مستند هم باشد. محتوا و موضوع سفرنامه باشد. اما رمان دفاع مقدس و انقلاب اسلامي هم باشد. به گمانم حافظ هفت تاريخ 30 ساله انقلاب است كه به صورت داستان نوشته شده است. خوب وقتي در رماني ازطنز، تعليق، گره، شخصيت پردازي مناسب و ... هم استفاده بشود، كتاب مي تواند با وجود تعداد زياد صفحات هم هدف استقبال قرار گيرد.
دليل اصلي انتخاب اسم كتاب «حافظ هفت» كه شما عنوان كرديد، اشاره اي به ترور رهبري در سال 60 كه با اين كد محافظان رهبري خبر را اعلام كردند و اشاره به حافظ شيرازي است. آيا اين اسم با محتواي كتاب سنخيت دارد؟
البته فقط اين اشارات نيست، وجه هاي ديگري هم وجود دارد. كلمه هفت، روايت خواندن قرآن به هفت روايت يا سبك، مراحل هفت گانه عرفا. هفت شهر عشق عطار و البته حافظ نشانه جهاني شيراز... و خيلي چيزهاي ديگر مي تواند دلايل انتخاب اسم رمان باشد. و از همه مهم تر اسم مستعار شخصيت محتوايي رمان است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14