(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 9 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20194 

افق انتظار
بوي عيد
داستان كوتاه
گلفروش
اي معلم
آشنايي با ورزش ها(27)



افق انتظار

ياد بادآن خالق مهر آفرين
جاودان مهر امير المومنين

مهر آن طيب شراب كوثري
زو روان شد بو تراب حيدري

مهر مولايم چو مي سر مي كشم
با نوا و شور و ني پر مي كشم

راز پرواز دلم مشهور نيست
وادي غم وادي مستور نيست

عطر نرگس درپي هر خانه نيست
غير شبنم مقصد پروانه نيست

چون كه باشد مقصد من روي يار
رو به سوي حق كنم با انتظار

انتظاري مي كشم در وصل يار
انتظار گل زهجران تا بهار

نقش عشقش در فراقش مي كشم
آتش دل،اشتياقش مي كشم

مي نشينم رو به سوي آسمان
تا ببينم من ز ماه خود نشان

چهارده شب مانده ماهم تا كمال
مي نشينم چند دمي را تا وصال
¤¤¤
در سكوت صبر گشتم من خراب
ناگهان چشمان خود بستم به خواب

خواب مي ديدم كه من در برزخم
يا كه در صحراي سرخ دوزخم

عالمي ديدم همه سوز و گداز
رو به سوي حق زدم دست نياز

گفتمش من ، كاي دو عالم را پناه
بگذر از عصيان عبد پر گناه


بار الهي سينه ام پرسوز شد
آتش عشقم جهان افروز شد

شورش آتش بيا سركوب كن
ساقيا ساغر بريز آشوب كن

خواندم از عمق دل سرد و غمين
يكصد و ده يا علي آتشين

وانگهي آمد شميم يك نسيم
عطر نرگس آن صراط المستقيم


همچو نوري ظلمت شب را شكست
آمد و وانگه كنار من نشست

دستي از رحمت به روي من كشيد
بويي از عترت به كوي من دميد


خون دل از ديده ناگه شد روان
بي امان زد دل نشان از جمكران

قطره هاي غم به هم زنجير شد
واژه اي از آيه ي تطهير شد

از وراي اشك هاي شور من
تازه بينا شد نگاه كور من

تازه فهميدم كه يار كيستم
منتظر هستم،ولي نه نيستم

اي كه مي خواهي ببيني نور ماه
لحظه اي دل بر (افق) كن يك نگاه

چشم دل بگشا ، دو چشم خود ببند
تاكه همچون من ببندي دل به بند

(بشنو از ني چون حكايت مي كند)
باده در جام ولايت مي كند


بشنو درس شور و عشق بو تراب
تا كه يابي راز مهر آفتاب

راه حق جز پاكي پندار چيست؟
شيعگي جز نيكي كردار چيست؟


كيست شيعه؟مرد هنگام نبرد
ياد خالق مي برد از شيعه درد

مدعيان را ملاك حق مبين
شيعه باشد راه قرآن مبين

شيعه مست باده جام بلاست
فاش گويم شيعه مست كربلاست
¤¤¤
تا هويدا شد به من اسلام ناب
در سكوت صبر من جستم ز خواب


صبر خود را با عمل آميختم
باده ي حق را به عالم ريختم

عارفاني كه نهان آموختند
چشم خود بسته،دهان را دوختند

هان عارف،عاشقي آغاز كن
درب شهر علم حق را باز كن

شهر علم حق بدان اي دل نبي است
ليك درب آسماني اش علي است
محمد سجاد احمد پور (افق)
از تهران

 



بوي عيد

محمد حيدري
هنوز چشم دوخته ام به در. توي سرماي هواي آخر زمستان و دم بهار در رو به حياط را باز گذاشته ام و خودم نشسته ام رو به روي قبله ام ؛ در زرد رنگ و رو رفته اي كه حد فاصل حياط و كوچه است.
پتو پيچيده ام دور خودم ، راديوي زهوار در رفته ي قديمي را همچنان روشن نگه داشته ام و دوست دارم اين لحظه ها هي كش بيايد. هي طول بكشد و اين توپ لعنتي در نشود. اين توپ لعنتي تا قبل آمدنت زده نشود و به جاي شنيدن صداي «بوم» خفه اش ، «دينگ»زنگ بپيچد توي گوشم.
سفره را پهن كردم همان جلوي در. باد سرد گاهي مي پيچد و لبه هايش را بالا و پايين مي كند و سبزه ي جوان را تكان مي دهد.رنگ و بوي سفره ي هفت سينم ، همان رنگ و بوي بيست و چهار سال پيش است.هنوز حواسم به كاسه ي سمنو هست كه هي ناخنك نزني.هر بار نگاهم به سمنوي صاف و يك دست توي كاسه مي افتد دلم مي گيرد. جاي انگشت هاي تو حسابي رويش خالي است.چقدر دعوايت كردم كه «بذار تا سال نحويل دست نخورده باقي بمونه» و حالا حسرت انگشت هايت را توي ظرف سمنو مي كشم.حسرت كم نشدن سنجد هاي سفره ي هفت سين. سر همين سمنو و سنجد را گذاشته ام آن طرف سفره، عينكم را هم در آوردم تا نتوانم خوب ببينمشان و كمتر دلم برايت تنگ شود. عوضش خوب گوش هايم را تيز كرده ام ، مثل هر سال باتري سمعك را ديشب عوض كردم تا صداي در زدنت را بشنوم ، حتا اگر آرام در بكوبي تا به خيال خودت خواب سبك يك پيرزن مو سفيد را آشفته نكني.بي اين كه خبر داشته باشي زني كه سال هاست پير شده ، خواب ندارد. به خصوص اين شب ها كه دوست دارد لحظه ها همين طور كش بيايد تا آن توپ لعنتي تحويل سال نخورد.هر بار كه صداي توپ تحويل سال بلند مي شود غم مي پيچد توي وجودم و حس مي كنم يك تكه از عمرم باز كم شد ، بي اين كه ببينمت. بي اينكه يك بار ديگر سر سفره ي هفت سينم بنشيني و با خنده بگويي«خب ننه ، چيزي به پيرزن شدنت نمونده» رو ترش كنم و پشت بندش از آن طرف سفره خيز برداري و ببوسيم.پدرت خودش را به خاطر اين جلف بازي هايت بخورد و تند و تيز نگاهت كند و تو باز محل نگذاري و صورت پدر را خيس تف كني، با ماچ هاي صدا دارت.
بيست و چهار سال پيش ،
يك هفته از ماچ هاي آبدارت نگذشته بود كه گذاشتي رفتي! براي بار چندم بود نمي دانم ، اما باز گذاشتي رفتي و اين بار دعاهاي من افاقه نكرد. هفده سال با پدرت كه بعد رفتنت حسابي پير شده بود همين جا سفره ي هفت سين انداختيم و سرماي بهار را تجربه كرديم ، اما هر بار توپ سال نو زده شد ، بي اين كه كسي زنگ در را بزند.خدا بيامرز هر سال غر مي زد كه «درو ببند ، زنگ بزنه
مي شنويم.»اما تا قضيه ي تحويل سال جدي مي شد و راديو مي گفت چند دقيقه مانده ، صداي راديو را كم مي كرد و پا مي شد در را باز مي كرد. سال تحويلي نبود كه توپ سال نو را در كنند و نگاهش به در نباشد.
اين چند سال تنهايي من بي طاقت ترم. در را از وقتي مي نشينم پاي سفره باز مي گذارم، زل مي زنم به زردي محو در كه درست نمي بينمش و با تسبيح
هي صلوات مي فرستم.
امسال هم عكس پدرت را گذاشته ام بغل خودم و دوتايي زل زديم به در.پتو را محكم تر مي پيچم دور خودم و تسبيح را باز از سرش مي گيرم تا دور جديد صلوات هايم را شروع كنم.مجري برنامه ي راديو دارد براي سال تحويل ثانيه شماري مي كند، صدايش را كم مي كنم تا صداي زنگ را بشنوم.شايد كسي اين وقت صبح زنگ زد...

 



داستان كوتاه

نگراني پدر بزرگ
باران به شدت مي باريد و از چند جاي سقف اتاق چكه مي كرد. مادر در حالي كه مرتب ظرف هايي مي آورد و در محل هايي كه آب چكه مي كرد مي گذاشت تا فرش ها خيس نشود گفت: «اين كه نشد كار، فكري به حال اين چكه ها بكنيد شايد حالا حالاها باران بند نيامد». پدر رو به پدر بزرگ كه در حال قليان كشيدن بود كرد و گفت: «بهتر است سري به پشت بام بزنم و با مقداري گچ درزهاي روي پشت بام را مسدود كنم كه ديگه چكه نكنه». پدر بزرگ با نگراني از لاي در نگاهي به بيرون انداخت و گفت: رعد و برق شديدي است صبر كن كمي هوا سبك تر شود. پدر جواب داد: «ديگه نميشه صبر كرد». و در آن هواي باراني از اتاق بيرون زد. از انباري مقداري گچ برداشت و سريع از پله ها بالا رفت. با پاشيدن گچ بر روي درزهاي پشت بام بعضي از چكه ها كمتر شد، اما شدت باران به حدي بود كه هيچي جلودارش نبود.
پدر بزرگ كه نگراني در چهره اش هويدا بود قليان را رها كرد و خود را به در اتاق رساند و در حالي كه آسمان را نگاه مي كرد پدر را صدا زد و گفت: «پسرم زود بيا پايين». صداي پدر آمد كه جواب داد: «هنوز كارم تمام نشده، صبر كن مي آيم.»
پدر بزرگ به داخل اتاق برگشت و كمي قدم زد و دوباره خود را به آستانه در رساند و با صداي بلندتري گفت: «پسرم چرا نمي آيي؟ بيا كه خطرناك است». پدر دوباره گفت: «اجازه بده كارم را تمام كنم مي آيم.» پدر بزرگ هر چه منتظر ماند از آمدن پدر خبري نشد. باران و رعد و برق شدت بيشتري مي يافت و نگراني پدر بزرگ نيز انگار هر لحظه بيشتر مي شد. پدر بزرگ هر چه فرياد مي زد كه پدر به اتاق برگردد، بي فايده بود. ناگهان ديدم كه پدر بزرگ قنداقه علي كوچولو را از داخل گهواره برداشت و در آن هواي باراني از اتاق بيرون رفت و رو به پدر كرد و گفت: «اگر بچه ات را دوست داري سريع بيا پايين». پدر كه از بالا نظاره گر بود با ديدن قنداقه علي كوچولو داد زد: «پدر! اون بچه را سريع ببر داخل اتاق، سرما مي خورد». پدر بزرگ گفت:«تا وقتي نيايي پايين، او را نمي برم». پدر كه اين صحنه را ديد سريع همه چيز را رها كرد و سراسيمه از پله ها پايين آمد. پدر بزرگ هم قنداقه علي كوچولو را كه در حال گريه كردن بود به داخل اتاق آورد. پدر در حالي كه كاملا خيس شده بود خود را به اتاق رساند و رو به پدر بزرگ كرد و گفت: «پدر! اين چه كاري بود كه كردي؟ بچه سرما مي خورد و مريض مي شود».
پدر بزرگ لبخندي زد و گفت: «تو نگران سلامتي بچه ات هستي، چه طور توقع داري من نگران سلامتي بچه ام نباشم! چقدر صدايت زدم كه بيا پايين، چرا نمي آمدي؟ تو هم سرما مي خوري و مريض مي شوي».
پدر با شنيدن اين حرف خنده اش گرفت، دست پدربزرگ را بوسيد و گفت: «واقعاً مهر بچه هميشه در دل هر پدر و مادري است و جانشان را فداي او مي كنند».
حسين فريدوني

 



گلفروش

گلفروشم ، مي فروشم غنچه هاي بسته را
مي كنم خوشحال دل هاي غمين و خسته را
زير باران ، در خيابان عابران رد مي شوند
بي تفاوت از كنار غنچه هايم مي روند
آي مردم ، گل ، گل شادي ، گل لبخند ها
گل ، كليد مهرباني ، گل ، پل پيوند ها
كاش مي شد يك نفر از عابران سر مي رسيد
دسته گل هاي مرا با مهرباني مي خريد
من نسيمي مي شدم ، شاد و رها پر مي زدم
قرص و شربت مي خريدم ، خانه مان سرمي زدم
مادم لبخند مي زد ، روي پا مي ايستاد
خانه مي شد با گل رويش دوباره شاد شاد
محمد عزيزي (نسيم)

 



اي معلم

معلم معني آرامش دارد، آرامش قلب، آشناي دل، آشناترين دوست، دوستي كه لبان خشك شده دارد و دلي پر از عاطفه و چشماني كه براي قلب هاي پاك مي تپد.
اي معلم!
تو را با تمام وجودم تحسين مي كنم و به وجودت افتخار، اي غمخوار من كه قلبت غصه هاي من و امثال مرا فراگرفته! از خالق بي همتا برايت آرزومندم كه عمري چون عمر نوح داشته باشي و قلبت هزاران سال بتپد و همواره به شغلت كه شغل انبياء است مشغول باشي.
تو را چون فرشته به خداي مهربانمان مي سپارم.
فاطمه سادات درياياري

 



آشنايي با ورزش ها(27)

مشت زني؛ هيجان و سرعت عمل
وحيد بلندي روشن
مسابقات خاورميانه روي اسكله كشتي انگليسي ها انجام شد.
در سال 1323، مشت زني مورد توجه اداره تربيت بدني واقع شد و براي اولين بار به طور رسمي جزو برنامه مسابقات مدارس و آموزشگاه ها قرار گرفت. مسابقات آموزشگاه ها با وسايل آمريكايي ها و قضاوت داوران آنها و آقايان «محمودپور» و «عبدالله نادري» از ايران انجام شد. اين رفت و آمدها و آشنايي با آمريكايي ها سبب گرديد كه كم كم جوانان ايراني به رموز كار آنان پي ببرند و در مسابقات دوجانبه اغلب پيروز از ميدان خارج شوند.
مقدمه
بوكس يا مشت زني يكي از رشته هاي ورزش رزمي است كه در آن دو نفر با ضربات مشت با يكديگر مبارزه مي كنند. در مسابقات آماتوري امروز با دستكش هاي لايي دار و نرم بازي مي شود. طول مدت مسابقه طبق مقررات و قانون هاي وقت محدود مي شود. منظور از بوكس، خارج كردن و شكست دادن حريف از ميدان، به وسيله فن مشت زني است كه منتهي به ناك اوت مي شود. ناك اوت ممكن است فني با تصميمي باشد. در صورتي كه بوكسور در اثر ضربه حريف تعادل را از دست بدهد ولي قبل از 10 ثانيه كه با شمارش داور صورت مي گيرد مجددا روي پا بايستد، در اين صورت ناك اوت نشده است. ولي در صورتي كه در طي اين زمان نتواند تعادل خود را مجددا حفظ نمايد، ناك اوت خواهد بود.
¤ ورزش بوكس باعث استقامت پذيري بالا در شرايط سخت بدني و همچنين روحيه شجاعت و ابتكار مي شود.
تاريخچه بوكس جهان
¤ مسابقه ورزش بوكس به طور رسمي در 677 سال قبل از مسيح انجام مي شده است. اين ورزش در يونان قديم با دستكش هاي چرمي فلزدار معمول بوده و بدون استراحت و با رعايت وقت انجام مي گرفته است. با آغاز قرن هجدهم مجددا بازي بوكس و كشتي گيري كه هر دو از بين رفته بودند شروع شد.در لندن هم يكي از استادان شمشيربازي به نام «جمس فيك» مدرسه ورزش بزرگي ايجاد كرد كه گذشته از تعليم شمشيربازي و نيزه پراني، فنون بوكس را نيز به شاگردان خود مي آموخت.
¤ پس از ايجاد بوكس به اين صورت يكي از استادان ورزشكار انگليسي به نام «چك بروكتون» در سال 1749 در مسابقه اي كه داور قوانين و دستورات مخصوص وضع كرد وسعت ميزان مسابقه و عده اشخاصي كه حق ورود به محوطه ميدان بازي را داشتند معلوم كرد.
¤ در قرن هجدهم با اينكه انواع ورزش ها در انگلستان به ترقي خود رسيد و قهرمانان بسياري ديده مي شد، ولي هيچ اهميتي به اين ورزش نمي دادند و آن را ورزشي خطرناك مي دانستند زيرا تصور مي شد كه يكي از داوطلبان حتما بايستي كشته يا سخت مجروح گردد.
¤ در سال 1835 «جمس پورله» ورزشكار انگليسي اين ورزش را به آمريكا برد. ولي پيشرفت آن به قدري سريع بود و به اندازه اي آمريكائي ها به اين ورزش راغب بودند كه در سال 1860 يعني 25 سال پس از ورود اين ورزش در آمريكا «جون سن هيس» آمريكايي توانست در سرزمين انگلستان كه اين بازي وضع شده و قرن ها قهرمانان دنيا از آن مملكت بوده اند؛ فاتح گردد و در تمام دنيا بي رقيب باشد.
¤ نام فدراسيون بين المللي بوكس «آيبا» مي باشد.
تاريخچه بوكس ايران
مرحوم نادري در سال 1322 از طرف دستگاه تربيت بدني و ورزش ايران، مديريت بوكس كشور را برعهده گرفت و دولت از سال 1323 به دانشگاه ها، آموزشگاه ها و مراكز نظامي و كارگري اجازه داد تا رسما در بوكس فعاليت كنند.
¤ گروهبانان آمريكايي در مقابل آموزش وزنه برداري در عوض به ايرانيان ورزش بوكس آموختند.
¤ اولين تيم مشت زني ايران سال 1323 در خرمشهر و در تربيت بدني در سال 1324 جهت مسابقات قهرماني تهران درست نمود. اولين مربي اي كه به طور رسمي به ايرانيان بوكس ياد مي داد «جان كيفي رو» نام داشت. پس از تشكيل فدراسيون هاي ورزشي در ايران، فدراسيون بوكس نيز به همت آقاي «عبدالله نادري» تشكيل شد و آقاي «علي مدد» هم اولين دبير فدراسيون گرديد. تيم مشت زني ايران به همراه ديگر قهرمانان براي اولين بار در المپيك 1948 لندن حضور يافتند.
اولين مسابقه داخلي بوكس در سال 1324 (بعد از جنگ جهاني دوم) در ايران و اولين مسابقه رسمي قهرماني كشور در سال 1325 در شش وزن در محل پارك شهر فعلي معروف به سنگلج قديم برگزار و در سال 1368 رياست وقت مجلس و رئيس جمهور آقاي هاشمي رفسنجاني، عده اي از پيشكسوتان و مربيان و ورزشكاران بوكس را به حضور پذيرفته، طي سخنراني خود درباره هنرها و ورزش هاي رزمي و دفاعي و اهميت آن در انقلاب و سنگرهاي مقاومت جبهه هاي جنگ مطلبي كلي عنوان كرد كه مجموع آن موافقت با بازگشايي ميدان بوكس بود.
قوانين
¤ در مشت زني حرفه اي چون اصرار در ناك اوت كردن است، معمولا مسابقات تا مرحله ناك اوت ادامه مي يابد، ولي در آماتوري اصراري براي ناك اوت نيست، بلكه فن و امتياز بيشتر دخالت دارد. مسابقه ها از روي وزن مسابقه دهندگان تنظيم مي شود. در بازي هاي المپيك براي بوكس 10 وزن وجود دارد.
¤ ضربه خطا در بوكس: ضربه اي كه پايين تر از ناحيه كمر زده شود، ضربه با دست باز و مشت نشده، ضربه به پشت گردن، ضربه به ناحيه كليه ها و ضربه به حريف زماني كه روي رينگ افتاده است.
¤ وزن دستكش: وزن دستكش تا حداقل وزن هشت اونس؛ متوسط 10 اونس و براي سنگين وزن 12 اونس كمتر نباشد.
¤ محل بوكس: محل مسابقه بوكس رينگ نام دارد و از چهار طرف توسط چهار طناب با فاصله 30، 60، 90 و 120 سانتيمتر از زمين پوشيده شده است.
¤ كف محوطه بوكس بايستي با تشك پوشانيده و روي تشك را نيز با برزنت محكم شده و توسط طناب به كف محوطه بسته شود.
اوزان مسابقه: مسابقات بوكس آماتور در11 گروه وزني و مسابقات بوكس حرفه اي در 15 وزن برگزار مي شود.
وسايل مورد نياز
بطري آب و حوله و اسفنج و نظاير آنها لازم است كه از طرف باشگاه مربوطه تامين مي شود.
روش تمرين با كيسه بوكس
كيسه بوكس يكي از قديمي ترين و همچنين كاراترين وسايل تمرين بوكس است. براي مربيان و دست اندركاران بوكس ثابت شده است كه يكي از بهترين وسايل تمريني براي بوكسورها كيسه بوكس است.
قانون تمرين با كيسه بوكس راندهاي دو دقيقه اي و سه دقيقه اي است كه اغلب چهار بار تكرار مي شوند. بوكسورهاي آماتور در راندهاي دو دقيقه اي و حرفه اي ها در راندهاي سه دقيقه اي به تمرين مي پردازند و يك دقيقه استراحت بين راندها توصيه مي شود. بوكسورهاي معتبر و حرفه اي براي افزايش توان مبارزه اي خود دو روش خاص را پيش مي گيرند. يا اينكه زمان استراحت بين راندها را كاهش مي دهند مثلا به جاي يك دقيقه 30 ثانيه استراحت مي كنند يا زمان راندها را افزايش مي دهند مثلا آماتورها به جاي دو دقيقه سه دقيقه تمرين مي كنند و حرفه اي ها به جاي سه دقيقه چهار دقيقه با كيسه تمرين مي كنند.
¤ بوكسوري كه تحمل چهار دقيقه مشت زني را دارد در مبارزه سه دقيقه اي واقعي بهتر عمل مي كند.
نكاتي در باره امتيازهاي مسابقه
1-تعداد ضربات- ضرباتي كه مطابق قانون و بدون دفاع به هدف اصابت نمايد.
2-دفاع به طوري كه حملات حريف خنثي شود.
3-حمله و روش صحيح بوكس لازم است كاملا هدف نظر باشد.
4-ضربات خطا و غيرفني حساب نمي شود.
5-در موقعي كه داور وسط ، خطا را ديده و تذكر مي دهد، لازم است امتياز كسر شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14