(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 11 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20196 

جهاد فرهنگي شهيد مطهري در سه جبهه الحاد، التقاط و تحجر
بررسي نقش و اهميت فطرت در زندگي بشر
فطرت، توان معرفتي انسان



جهاد فرهنگي شهيد مطهري در سه جبهه الحاد، التقاط و تحجر

عليرضا مزروعي
استاد شهيد مرتضي مطهري متفكر و انديشمندي بود كه امام خميني(ره) همه آثار او را بدون استثنا مفيد و قابل استفاده اعلام كردند. در سالگرد شهادت اين متفكر شهيد، نگاهي كوتاه به تلاشهاي انديشمندانه او در عرصه مبارزه با الحاد و التقاط و تحجر داريم.
در مطلب حاضر نويسنده كوشيده است از اين زاويه به بررسي انديشه هاي استاد شهيد مرتضي مطهري بپردازد.
متفكر شهيد استاد مطهري به عنوان يك اسلام شناس و فيلسوف باتجزيه و تحليل و درك جامع از مقتضيات زمان و شرايط محيط فكري، فرهنگي و اجتماعي دهه 40 و 50 ايران و جريان شناسي فكري و فلسفي مكاتب الحادي و التقاطي از يك سو و ديدگاه هاي متحجرانه و ناسيوناليستي از سوي ديگر توانست با بيان فلسفي از دين و معنويت در جهت معرفت و تعميق مباني انديشه اسلامي (دين شناسي) و درد ديني (دينداري) در عرصه نظريه پردازي و ارائه مدل هاي فكري اسلامي نقشي بي بديل ايفا نمايد.
حضور استاد شهيد مطهري در دانشگاه كه عرصه تقابل جريانات چپ و ماركسيستي، التقاطي، ملي گرايي و... بود و هم در حوزه كه عرصه تقابل انديشه ناب ديني با جريان هاي متحجر بود توانست در نهضت امام خميني به عنوان يكي از ايدئولوك هاي انقلاب اسلامي مبناي فكري نظام اسلامي را كه از كتاب و سنت برگرفته بود، پي ريزي نمايد و از اين رو به كانون جريان فكري اصيل اسلام و انقلاب اسلامي تبديل شود.
گستره علوم اسلامي و راهبرد استاد
متفكر شهيد استاد مطهري به عرصه هاي متنوع علمي پرداخته و از فلسفه محض تا فلسفه دين، فلسفه اخلاق، معرفت شناسي، انسان شناسي، فلسفه تاريخ، فلسفه علم الاجتماع، دين پژوهي، عرفان والهيات در آثار خود مورد كاوش و بررسي قرار داده است و توانسته است در مقام يك متكلم بصير و مطلع و دانشمند بسياري از پرسش هاي فكري را عالمانه پاسخ دهد و تشنه كامان وادي معرفت را راه بنمايد.
استاد مطهري به اين موضوع اشاره كرده است:
«نوشته هاي اين بنده برخي فلسفي، برخي اجتماعي، برخي اخلاقي، برخي فقهي، برخي تاريخي است با اينكه موضوعات اين نوشته ها كاملا با يكديگر مغاير است، هدف از همه اينها يك چيز بود و بس. دين مقدس اسلام يك دين ناشناخته است، حقايق اين دين تدريجا در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسي گريز گروهي مردم، تعليمات غلطي است كه به اين نام داده مي شود.»(1)
حضرت امام خميني(ره) درباره استاد شهيد فرمودند:
«مرحوم آقاي مطهري يك فرد بود، جنبه هاي مختلف در او جمع شده بود، و خدمتي كه به نسل جوان و ديگران مرحوم مطهري كرده است، كم كسي كرده است. آثاري كه از او هست، بي استثنا همه آثارش خوب است؛ و من كس ديگري را سراغ ندارم كه بتوانم بگويم: بي استثنا آثارش خوب است... مطهري در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود... آثار قلم و زبان او بي استثنا آموزنده و روانبخش است، و مواعظ و نصايح او- كه از قلب سرشار از ايمان و عقيده نشأت مي گرفت- براي عارف و عامي سودمند و فرح زاست.
من به دانشجويان و طبقه روشنفكران متعهد توصيه مي كنم كه كتابهاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسه هاي غيراسلامي فراموش شود.»
استاد فرزانه و انديشمند گرانمايه به عنوان متفكري دردمند و عالم به مقتضيات زمان، در طول حيات فكري خود تلاشهاي فراواني در حوزه احياي دين، آسيب شناسي ديني و آسيب شناسي عقايد ديني و زدودن تحريفات از معارف و مفاهيم ديني نمود. استاد شهيد در اين خصوص چنين مي فرمايند:
«اين بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته، مقاله يا كتاب نوشته ام تنها چيزي كه در همه نوشته هايم آن را هدف قرار داده ام حل مشكلات و پاسخگويي به سؤالاتي است كه در زمينه اسلامي در عصر ما مطرح است.»
او بيشترين فعاليت احياگرانه خويش را درحوزه احياي دين انجام داد و در طول حيات پربركت خود كوشش نمود تا مفاهيم و معارف ديني را مهندسي فرهنگي كرده و آنها را از شكل مسخ شده در آورده و به شكل درست و معقول به جامعه بخصوص نسل جوان و تحصيل كرده عرضه نمايد.
استاد دراين خصوص چنين مي فرمايند:
«توحيد ما مسخ شده است، نبوت ما مسخ شده است، ولايت و امامت ما مسخ شده است، اعتقاد به قيامت كم و بيش مسخ شده است، تمام دستورهاي اصلي اسلام در فكر ما همه تغيير شكل داده است. در دين صبر هست، زهد است، تقوي هست، توكل هست، تمام اينها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است.» (2)
«افرادي مانند من كه با پرسشهاي مردم درباره مسائل مذهبي مواجه هستيم كاملا اين حقيقت را درك مي كنيم كه بسياري از افراد تحت تاثير تلقينات پدران و مادران جاهل و مبلغان بي سواد افكار غلطي در زمينه مسائل مذهبي در ذهنشان رسوخ كرده است و همان افكار غلط اثر سوء بخشيده و آنها را درباره حقيقت دين و مذهب دچار ترديد و احيانا انكار كرده است. از اين رو كوشش فراواني لازم است صورت بگيرد كه اصول و مباني مذهبي به صورت صحيح و واقعي خود به افراد تعليم و القا شود و اين بنده شخصا سال ها است كه اين مطلب را احساس كرده ام و وظيفه خود دانسته ام كه فعاليت هاي مذهبي خود را تا حدودي كه توانايي دارم در راه تعليم صحيح و معقول مفاهيم ديني و مذهبي متمركز كنم. تجربه نشان داده كه اين گونه فعاليت ها بسيار ثمربخش است.» (3)
حوزه هاي فعاليت هاي فكري
مجموعه تلاش هاي فكري متفكرشهيد استاد مطهري درحوزه تفكر ديني را مي توان اين گونه تقرير كرد:
الف-آسيب داني و توليد تئوري هاي ديني مبتني بر منابع اسلامي.
ب- آسيب شناسي و كارشناسي عميق معارف و مفاهيم ديني.
ج- تبيين و آسيب درماني از معارف و مفاهيم ديني.
د-تفكيك انديشه هاي التقاطي از حوزه معارف و مفاهيم ديني.
ه- مقابله با آراء و انديشه هاي متحجرين.
و- تنوير و تعميق انديشه اسلامي درمحافل خاص و عام.
ز- تعليم و تربيت و كادرسازي نيروي انساني كارآمد درعرصه شبكه تفكر ديني.
انديشمند فرزانه استاد شهيد مطهري درسه جبهه فعاليت هاي گسترده در راستاي اصلاحات و مهندسي تفكر ديني برپايه مباني و اصول اسلام ناب محمدي (ص) داشتند:
مبارزه در جبهه اول (الحاد)
«استاد مطهري درجبهه مبارزه با رژيم، سرسختانه و دائمي بود و براساس شرايط، شيوه خود را تغيير مي داد چنانچه سازمان اطلاعات و امنيت كشور او را يك روحاني افراطي و بدگو مي دانست كه مترصد فرصت بود تا به دستگاه ضربه بزند. اين فرصت طلبي همان هوشياري انقلابي و مبارزه منطقي بود؛ در تمامي مراحل زندگي نسبت به رژيم سلطنتي بدبين و معترض بود.
وقتي مطهري توفيق رژيم پهلوي را درايجاد مراكز فحشاء، مبارزه با حجاب، سوق دادن جامعه به سمت زندگي مصرفي غربي و تبليغات شديد عليه احكام مسلم اسلامي مشاهده كرد، متوجه اين واقعيت شد كه عوامل و ريشه ها در عمق جامعه نهفته است و مبارزه با تمامي اين نمادها زماني موفقيت آميز خواهد بود كه يك مبارزه حساب شده و اصولي با زيربناي فكري و فلسفي عليه فرهنگ مسلط غربي طرح ريزي شود؛ بايد ريشه ها را هدف قرار داد؛ از جايي به دشمن ضربه زد كه دارد ضربه مي زند. يقيناً اسلام زدايي محمدرضا با رضاشاه تفاوتهاي آشكار داشت، لذا در مقام مقابله و دفاع نيز شگرد خاصي، آن هم براي زماني خاص ضرورت داشت. استاد مطهري در يك گفت وگوي دوستانه به آقاي هاشمي رفسنجاني گفته بود:
اين دفعه مثل گذشته نيست؛ مبارزه بسيار دشوار است؛ اينها رفته اند در جلد اصلاحات عميق اجتماعي و شعارهايي را مطرح كرده اند كه رد آن كار مشكلي است.»(4)
فصل جديد
« پس از اين دوران، فصل جديدي در زندگاني و مبارزات استاد مطهري آغاز شد. از طرفي قيام 15خرداد سركوب شده و امام خميني به خارج از كشور تبعيد شده اند و جمعيت مؤتلفه اسلامي نيز منقرض شده است و از طرف ديگر رعبي از سركوب آن قيام در دل مردم افتاده است. بايد به فكر زمينه چيني براي حركات بعدي بود: فرضاً قيام 15خرداد پيروز مي شد، ايدئولوژي مدوني براي اداره حكومت مهيا نبود و تعداد كافي افراد متدين و متخصص براي اداره كشور وجود نداشتند، و بعلاوه آگاهي مردم از اسلام راستين در حد مطلوبي نبود؛ پس بايد به تدوين ايدئولوژي اسلامي به زبان روز و به طور متقن و به كادرسازي براي نهضت اسلامي پرداخت؛ و اين چيزي بود كه استاد مطهري بيشتر و بهتر از ديگران از عهده اين كار برمي آمد. بايد چهره اسلام آن طور كه هست براي مردم نمايان شود، آنگاه خود مردم به سائقه حسن زيبايي دوستي فطري خود به سوي آن جذب خواهند شد و نهضت با بنيه فكري به انجام خواهد رسيد.»(5)
«استاد مطهري پس از مهاجرت از قم به تهران ابتدا به تدريس در مدرسه سپهسالار كه امروز به نام خود ايشان است- و مدرسه مروي مي پردازند و تدريس استاد در مدرسه مروي تا سه سال قبل از شهادت ادامه داشت. مقدمه و پاورقي بر جلد اول اصول فلسفه را در سال 1332 به پايان رساند، و شرح جلد دوم آن را نيز در سال بعد به انجام مي رساند. با اينكه بيش از سي و هفت سال از تأليف اين كتاب مي گذرد، گردش ايام از طراوت بيان و استحكام منطقي آن، چيزي نكاسته است. جلد سوم اين كتاب نيز در سالهاي بعد، از چاپ خارج مي شود. تأثير اين كتاب در خنثي كردن تبليغات ماركسيستي حزب توده در آن زمان- كه در اوج اقتدار خود بود- و به طور كلي تأثير آن در نجات مبارزان از افكار مادي تا پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن، بر كسي پوشيده نيست.
احسان طبري، ايدئولوك حزب توده كه در اواخر عمر خود ماركسيسم را مردود اعلام كرد و به اسلام گرايش پيدا نمود، در مصاحبه اي اين تغيير ايدئولوژي خود را نتيجه مطالعه آثار استاد مطهري خصوصاً اصول فلسفه و روش رئاليسم دانست.»(6)
«استاد شهيد از سال 1334 فعاليت علمي خود را در دانشكده الهيات و معارف اسلامي شروع نموده، و كار تعليم و تدريس را در آنجا علي رغم مشكلاتي كه از ناحيه رژيم شاه و برخي استادان وابسته براي ايشان به وجود مي آمد به مدت بيست و دو سال ادامه داد.»(7)
مبارزه در جبهه دوم (تحجر)
«دومين جبهه مبارزه استاد مطهري، سنگر بسيار دشوار و پيچيده متحجرين بود. جنگيدن در اين جبهه و كسب پيروزي و موفقيت به ظرافتهاي خاص و هنرمندانه بستگي داشت. از آنجا كه اين جريان از درون افراد مؤمن به اسلام رشد مي كند، مبارزه با آن سخت ظريف و پيچيده است. جبران تهمتي كه فرد از اين ناحيه متحمل مي شود، بسيار زمان بردار است. اسلام اگر صرفاً در ادعيه و عبادات خلاصه شود و فاقد روحي اجتماعي و سياسي باشد، نمي تواند مدعي دين كامل و جامع خداوند باشد.
استاد مطهري(ره) به هنگام بحث درباره اصلاحات حوزه در كنار امام خميني(ره) بودند اما نفوذ جريان اسلام سنتي اجازه نداد تا طرح مذكور پياده شود و با شكست مصلحين، امام خميني منزوي شد و استاد مطهري(ره) نيز راهي تهران شد. مطهري از همان آغاز به فضل و عنايات خاص الهي، ديدگاهي روشن و ناب نسبت به اسلام داشت. با آنكه خود فردي بسيار عابد و زاهد و ملتزم به احكام اسلامي بود، ولي هيچ وقت يك بعدي به مسائل ننگريست و يك بعدي نينديشيد.
از حالات معنوي و عبادي براي تكميل شخصيت الهي خود بهره مي جست. نيت پاك و خالصانه مطهري و ديگر ياران امام، جريان زلالي بود كه اجازه نداد اين حركت در جامعه شيعي شكل بگيرد و با پيرايش چهره اسلام از پيرايه ها و خرافات مانع دور شدن جوانان و سرخوردگي آنان از اسلام شدند. در عين حال اجازه ندادند نسل جوان مؤمن و كارآمد جذب اسلام سنتي شوند و با فعاليتهاي منطقي و حساب شده مجموعه آن روز روحانيون و روشنفكران، نسل انقلابي بيمه شدند و در خلال سالهاي ستم شاهي هرچه كه به زمان انقلاب نزديك تر مي شديم، جوانه هاي اين بذرافشاني خودنمايي مي كرد. ساواك در سال 1353 در يكي از گزارشهاي خود، بعد از آنكه مسجد «كرامت» به امامت آيت الله خامنه اي بسته شد، از واكنش استاد مطهري چنين گزارش مي كند: «ياد شده از اينكه نماز جماعت سيدعلي خامنه اي را در مشهد تعطيل كرده اند، به شدت ناراحت شده و اظهار داشت همه مراكز حساس را كه اثري دارد مي بندند . انسان متحير مي ماند چه كند و چه بگويد. وي گفت: سيدعلي خامنه اي از نمونه هاي ارزنده اي است كه براي آينده موجب اميدواري است و در اين مدت كوتاه در مشهد كارهاي پرثمري انجام داده كه يكي از آنها جمع كردن جوانان روشنفكر و بيدار بود.»(8)
استاد شهيد با قرار گرفتن در برهه اي خاص از وضعيت فرهنگي و اجتماعي ايران به نقش تاريخي و حساس خود در قبال هجوم فرهنگي غرب از يك سو و افكار التقاطي شرق و متحجرين از سوي ديگر، به خوبي ايفاي نقش كرد و چون خود يك فيلسوف بود، با مباني تفكرات انحرافي- به شيوه اي كاملا علمي و نقادانه- برخورد كرد. در يك نگاه كلي استاد مطهري به مسائلي توجه نمود كه در جامعه مطرح بودند و غالباً به شكل معما باقي مانده بود و خصوصاً نسل جوان را دچار سردرگمي و تخريب مي كرد. استاد شهيد در اين خصوص مي فرمايد:
«مهم تر از اينكه طرحي براي اين نسل تهيه كنيم، اين است كه اين فكر در ما قوت بگيرد كه مسئله رهبري و هدايت از لحاظ تاكتيك و كيفيت عمل در زمانهاي متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت، فرق مي كند و ما بايد اين خيال را از كله خود بيرون كنيم كه نسل جديد را با همان متد قديم رهبري كنيم.»(9)
«مسائل رهبري با روان بشر سروكار دارد، جلب همكاري روانهاو به حركت در آوردن آنها به سوي هدفي مقدس و عالي مهارت و ظرافت فوق العاده اي مي خواهد. كار هر كس نيست. امروز پس از پيشرفتهاي حيرت انگيز روان شناسي و جامعه شناسي و بالاخره انسان شناسي، هنگامي كه سيره رهبري اولياء را مطالعه كنيم، مي بينيم بر دقيق ترين ملاحظات رواني و به اصول دقيق علمي رهبري منطبق است.»(10)
«حسينيه ارشاد با نام استاد شهيد مطهري پيوند خورده است. وي كه هدفي جز روشنگري نسل جوان درباره معارف اسلامي نداشت، به دنبال آن بود كه مؤسسه اي ايجاد كند تا پيام نو و نسل نو را در فضا و محيطي نو با هم آشتي دهد. به اين ترتيب، بحث مؤسسه تبليغاتي و فرهنگ حسينيه ارشاد كه مطابق با نيازها و آرمانهاي نسل جديد طراحي شده بود، در سال 1344 آغاز شد.»(11)
«هسته اصلي برخي از كتابهاي استاد شهيد مانند عدل الهي، خدمات متقابل اسلام و ايران و جاذبه و دافعه علي(ع) سخنراني هايي است كه در حسينيه ارشاد ايراد شده است. همچنين بخش اعظم كتاب حماسه حسيني و كتاب گفتارهاي معنوي متن سخنراني هاي استاد در اين موسسه است كه بعد از شهادت ايشان به چاپ رسيده است.(12)
مبارزه در جبهه سوم (التقاط)
«دوره تاريخي 1332- 1357 فصل مهمي در تاريخ معاصر ايران است. به دنبال شكست انديشه هاي مادي پس از كودتاي 28 مرداد، دوره تجديد حيات اسلامي آغاز مي شود. در يك چارچوب كلي سه جريان فكري عمده با قالب اسلامي براي حل مشكل جامعه تلاش مي كردند: جريان راست اصلاح طلب، جريان چپ التقاطي و جريان اسلام ناب.
جريان هاي التقاطي راست كه به مراتب در بحث هاي علمي قوي تر بودند، سعي مي كردند با تطبيق علوم تجربي با قرآن و روايات، به دين يك رويكرد اجتماعي بدهند و خود نيز از اين موضع در مقام دفاع از دين برآيند.
استاد مطهري به عنوان برجسته ترين چهره اسلام ناب در عصري كه نيازمند مباحث عقلي و فلسفي بود، با شيوه اي بسيار شفاف و رسا، ضمن آن كه در جمع روشنفكران اين جريان حضوري دوستانه و وحدت آميز داشت، به تبيين مسائل پرداخت. در بين اعضاي نهضت آزادي، كانون مهندسين، مجالس مذهبي جبهه ملي و به طور كلي، محافلي كه در منازل اين افراد برپا مي شد، استاد مطهري حضور داشت و با احترام و خوشرويي و سعه صدر فراوان كه حاكي از تعادل روحي و ايمان بسيار محكم ايشان بود، برخورد مي كرد. از آنجا كه استاد مطهري به واقع يك شخصيت علمي بود، با اشتياق فراوان به دنبال سؤالات و شبهات بود و از هر مطلب تازه و جديد استقبال مي كرد.»(13)
«باري، در اين سال ها تلاش بي وقفه استاد مطهري صرف تدوين ايدئولوژي اسلامي به عنوان يك مكتب و يك دستگاه هماهنگ فكري و صرف آشكار كردن چهره واقعي اسلام و زدودن زنگارهاي بدعت و خرافه اي مي شد كه در طول تاريخ بر چهره تابناك آن نشسته بود. درواقع استاد شهيد به دنبال آن چيزي بود كه در قيام پانزده خرداد كمبود آن احساس شد، يعني يك ايدئولوژي مدون و يك مكتب جامع به زبان روز و پاسخگو به شبهات جديد كه نهضت براساس آن به حركت خود ادامه دهد و انقلابيون به انحراف كشيده نشوند و پس از پيروزي نيز داراي برنامه باشند.»(14)
آثار استاد شهيد مرتضي مطهري با رويكرد مسئله شناسانه و در پاسخ به نيازهاي زمانه و مقتضيات روز بود.
«كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم» كه مقدمه ها و پاورقي هاي آن به قلم استاد شهيد مطهري مي باشد، كتابي است در رد ماترياليسم در ايران و خنثي كردن فعاليت هاي گسترده حزب توده كه مي رفت پايه اعتقادات بسياري از جوانان اين سرزمين را ويران سازد.
استاد مطهري پاورقي هاي كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را در سال هاي 51 تا 54 در شرايطي نوشت كه جريانات ماركسيستي دين را افيون توده ها معرفي مي نمودند و با ترجمه كتاب هاي ماركسيستي به جامعه سعي در نابودي مباني و معرفت ديني داشتند. بر اين اساس شهيد مطهري و به ويژه علامه طباطبايي احساس كردند كه بايد با مباحث عقلي و فلسفي جريان ماترياليست ها مواجه شده و به مقابله با آن برخيزند و اين گونه «اصول فلسفه و روش رئاليسم» در عرصه انديشه اسلامي توليد گرديد.
«كتاب مسئله حجاب كه تأثير شگرفي در قبل و بعد از انقلاب اسلامي در جامعه ما داشته است، تفصيل و تدوين يافته سخنراني هاي استاد در انجمن اسلامي پزشكان در سال 48 است. كتاب هاي علل گرايش به ماديگري، امدادهاي غيبي در زندگي بشر و سيري در نهج البلاغه نيز كه در اصل سخنراني هايي بوده اند در مجامع مختلف و بعدا توسط استاد شهيد تفصيل و تدوين يافته اند، در همين سال ها منتشر شده اند.»(15)
كتابهاي مسئله حجاب و نظام حقوق زن در اسلام در مخدوش كردن سياست شوم رژيم شاه در دريدن پرده هاي عفاف و تحقير و تحريف قوانين اسلام در باب حقوق زن، نقش بسزايي داشته و بسياري از بانوان مسلمان را كه مي خواستند ضمن ادامه تحصيل، دين خود را نيز حفظ كنند از بن بست نجات داد و چه بسيار مي ديديم كه بانوان با حجاب كامل اسلامي در دانشگاه ها حاضر مي شدند و خط بطلاني بر تضاد تحصيل علم و دينداري مي كشيدند و با حضور خودجو نامطلوب دانشگاه ها را بهبود مي بخشيدند.»(16)
«كتاب علل گرايش به ماديگري نيز در زماني به نگارش درآمد كه جوانان كه مايه مسلمان ولي پرشور و انقلابي، در تار عنكبوت انديشه هاي ماركسيستي گرفتار مي شدند و استاد براي آنكه راه را از چاه نشان دهند اقدام به نگارش آن كردند و گرچه آثار استاد از سوي رهبران منافقين بايكوت شده بود ولي اين كتاب نيز تاثيرات مثبت زيادي داشته و بسياري از جوانان را از ورطه هولناك ارتداد و گمراهي سياسي نجات داده است.»(17)
كتاب «خدمات متقابل ايران و اسلام» در برهه اي از زمان توسط استاد نوشته شد كه ملي گرايان و باستان گرايان به دنبال تقابل و تضاد بين اسلام و مليت بودند و تمدن ايراني را منكوب و سرخورده از تقابل اسلام معرفي مي كردند.
در مجموع انديشه هاي شهيد مطهري را مي توان به عنوان انديشه هاي بنيادي و راهبردي تلقي نمود كه بخشي از آثار استاد «دغدغه هاي عمومي انسان شيعه را مطرح مي كند كه امروز و فردا ندارد و فراموش نمي شود مانند دغدغه هاي فهم حماسه حسيني در اين زمينه بحث هاي او تئوري هاي يك متفكر است در فهم عاشورا و ساليان سال مي تواند به عنوان يك تئوري در اين زمينه باقي بماند و ارائه شود. در بخش ديگر، مسائلي را طرح مي كند كه به حكومت و زندگي اجتماعي باز مي گردد، در اين مباحث است كه بايد به گفته خود او به مقتضيات زمان توجه كرد. نه تنها مطهري، بلكه حتي حضرت امام هم معتقد بودند كه كليات را گفته اند و محققان ديگر بايد بيايند و آن ها را به تفصيل بيان كنند. شهيد مطهري متفكري بود كه به دنبال پيدا كردن قاعده اي براي برقراري ارتباط بين دين ثابت و دنياي متغير مي گشت و اين درست همان چيزي است كه ما در مواجهه با آثار مطهري كمتر به آن توجه كرده ايم. به عنوان مثال مطهري بحث احكام اوليه و ثانويه را مطرح كرده اما اين كه امروز چه چيزهايي ثابت هستند و چه چيزهايي بايد تغيير كنند پاسخي در آثار مطهري نيست. يا اينكه در امر حجاب، پوشش مناسب امروز در آثار مطهري نيست و بايد ديگراني كه اهل نظر هستند به دنبال معيارها باشند. از سوي ديگر شهيد مطهري براساس رسالت و تعهد ديني خود، متناسب با نيازهاي زماني و مقتضيات روز آسيب هاي عمومي ديني را بررسي كرد، امروزه پس از 4 دهه از آن دوران نياز به بازسازي آن آسيب ها براساس شرايط جديد دوران پس از انقلاب است. بر اين اساس اگر آيت الله مطهري در ميان ده ها مسئله در مباحث فلسفي، كلامي، فقهي و مسائل فرهنگي، سياسي، اجتماعي جامعه، گذري به برخي مسائل با نگاه عام و كلان داشته است، امروزه رسالت انديشمندان جديد است كه حوزه هاي نيازمندي نظام اسلامي را به شكل تخصصي و فوق تخصصي، در ابعاد مختلف جامعه دنبال نمايند.»18
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1-عدل الهي- انتشارات صدرا
2-ده گفتار- انتشارات صدرا
3-امدادهاي غيبي- انتشارات صدرا
4-استاد شهيد به روايت اسناد- مركز اسناد انقلاب اسلامي- انتشارات انقلاب اسلامي.
5 تا 7- سيري در زندگاني استاد مطهري- انتشارات صدرا.
8-استاد شهيد به روايت اسناد- مركز اسناد انقلاب اسلامي- انتشارات انقلاب اسلامي
9 و 10- ده گفتار- انتشارات صدرا.
11-استاد شهيد به روايت اسناد- مركز اسناد انقلاب اسلامي- انتشارات انقلاب اسلامي.
12- سيري در زندگي استاد مطهري- انتشارات صدرا.
13- استاد شهيد به روايت اسناد- مركز اسناد انقلاب اسلامي- انتشارات انقلاب اسلامي
14 تا 17- سيري در زندگي استاد مطهري- انتشارات صدرا.
18-ماهنامه هدايت- شماره 115-114-0

 



بررسي نقش و اهميت فطرت در زندگي بشر
فطرت، توان معرفتي انسان

حسن عابدي
انسان، آفريده اي با ظرفيت ها و توان كامل است. از اين روست كه به عنوان خليفه خدا برگزيده شده است و در صورتي كه در مسير تعيين شده حركت كند و توانمندي هاي خويش را به فعليت رساند و هويدا سازد، مي تواند در مقام ربوبيت ظاهر شود و پروردگاري ما سوي الله را به عهده گيرد.
با اين همه بنا به اسباب دروني و بيروني مانند خواسته هاي نفساني و زياده خواهي هاي آن و نيز وسوسه هاي شيطاني، نه تنها در مسير فعليت بخشي به توانمندي هاي واقعي برنمي آيد بلكه با حركت در مسير ضدكمالي، سرمايه هاي وجودي خويش را از ميان مي برد و فطرت خويش را دفن مي كند. سركوب فطرت به معناي واقعي، خسران بزرگي است كه انسان گرفتار آن است لذا خداوند همه انسان ها را در خسران مي بيند مگر آنكه در مسير شناخت و ايمان به حق و عمل مطابق فطرت گام بردارد و ديگران را بدان سفارش كند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل قرآن از نقش فطرت در زندگي بشر را تبيين كند و چگونگي حركت در مسير آن و دست يابي به مظهريت ربوبيت را بيان نمايد.
مفهوم شناسي فطرت
يكي از اصطلاحات فرهنگ قرآن، فطرت است. اين واژه بارها در قرآن به كار رفته و بار معنايي و مفهومي به خود گرفته است. اين واژه در لغت به معناي شكاف و شكفتن آمده است. هنگامي كه گفته مي شود: فطر الزهور؛ به معناي شكفتن غنچه گل است. اين گونه است كه در بهار سخن از تفاطر گياهان و شكفتن آن به ميان مي آيد. البته راغب اصفهاني بر اين باور است كه فطر در شكاف طولي به كار مي رود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص640 ذيل واژه)
اين واژه در معناي آفريدن نيز به كار مي رود و آن زماني است كه آفرينش ابتدايي و ابداعي باشد و سابقه اي براي آن نباشد. از اين رو نويسنده فروق اللغه گفته است: فطر، اظهار و اخراج چيزي از نيستي است. (العسكري، ابوهلال الحسن بن عبدالله، الفروق اللغويه، مؤسسه النشر السلامي، قم، 1412ق، ص407) در برخي از آيات قرآني فطر به معناي خلق و آفريدن ابتدايي و ابداعي به كار رفته است.
در فرهنگ قرآني و اصطلاحات آن، فطرت به معناي حالت نخستيني است كه انسان بر آن آفريده شده است. (النهايه، ابن اثير، ج3، ص457) به اين معنا كه هر چيزي حالت نخستيني دارد كه بطور طبيعي به سوي كمال گرايش دارد و از نواقص مي گريزد؛ ولي انديشمند و لغت شناس به نام قرآني، راغب اصفهاني و به پيروي از وي، علامه طباطبايي، فطرت را در اصطلاح قرآني به معناي «توان معرفتي انسان» مي داند كه خداوند در او سرشته است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، ص640 و نيز الميزان، ج7، 191)
علامه در جايي ديگر، فطرت را چيزي مي داند كه سبب رهنمون شدن او به تكميل نواقص و كاستي ها و برطرف كردن نيازهاي او مي شود و عامل تشخيص منافع از مضار در زندگي است. (الميزان، ج16، ص178)
به هر حال، فطرت يا «حالت نخستين هر چيز»، يا «توان معرفتي» آن است. بنابر معناي دوم، فطرت در حوزه شناختي قرار مي گيرد، در حالي كه در معناي نخست ارتباطي به حوزه شناختي پيدا نمي كند.
اما برخي بر اين باورند كه فطرت، همان مقتضاي ذاتي چيز است كه خداوند بدان آن را سرشته است و اگر مانعي وجود نداشته باشد، رفتار، همواره بر اساس فطرت خواهد بود.
از نظر قرآن، فطرت انسان ها، امري ثابت در نهاد آنان و چيزي تغييرناپذير است (روم، آيه 30) هر چند كه تنها برخي از مردم از اين تغييرناپذيري فطرت توحيدي و الهي آگاه هستند (همان) ولي اين بدان معنا نيست كه عدم آگاهي انسان تغيير در اصل ماهيت فطرت ايجاد كند.
امكان تغيير فطرت با تصرف در خلقت يا دفن كردن
اگر بپذيريم كه فطرت انساني ثابت و تغييرناپذير است، اين پرسش مطرح مي شود كه چرا انسان ها برخلاف فطرت حركت مي كنند و فطرت ايشان چنين اجازه اي مي دهد تا اين گونه رفتار كنند؟ زيرا شيعه و سني از پيامبر(ص) اين روايت را نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود: كل مولود يولد علي الفطره ، و انما ابواه يهودانه او ينصرانه او يمجسانه، هر زاده شده اي بر فطرت زاده شده است، اما پدر و مادر، آنان را يهودي و مسيحي و زرتشتي تربيت مي كنند.
آنچه از روايت مي توان دريافت آن كه اين ثبات در فطرت وجود دارد ولي انسان تحت تاثير محيط اجتماعي و فرهنگي، به گونه اي تربيت مي شود كه فطرت دفن و پوشيده مي شود نه آنكه تغيير كند. از اين رو اگر مانع برداشته شود دوباره انسان بر اساس فطرت خود به اسلام كه دين حق است گرايش مي يابد و براساس آن رفتار مي كند.
به سخن ديگر، زماني كه فطرت به وسيله آموزش و پرورش نادرست، دفن و به تعبير قرآن دسيسه مي شود، رفتارهاي برخلاف سرشت و ذات كمالي از وي سر مي زند، ولي هرگاه اين مانع برداشته شود و از زير خروارهاي امور باطل رهايي يابد، دوباره به طور طبيعي به سوي كمال گرايش مي يابد.
البته از برخي آيات به دست مي آيد كه شيطان رانده شده، تلاش مي كند تا در گرايش فطري انسان ها تغيير ايجاد كند و از همان ابتدا اجازه ندهد تا موجودي براساس فطرت باقي بماند. از اين رو، برخي از تغييراتي كه در مهندسي ژنتيك انجام مي شود تا برخلاف سيركمالي موجود باشد و موجود از درون به رفتاري برخلاف اهداف آفرينش حركت كند، تغييرات شيطاني در آفرينش معرفي شده است.
از آيات 117 و 119 سوره نساء اين معنا به دست مي آيد كه ابليس مي كوشد تا از قدرت خلافت انساني و خالقيت و ربوبيت وي بهره گيرد و در آفرينش برخلاف اهداف و حكمت كلي آفرينش و خلقت تصرف كند. بنابراين انسان هايي كه به فرمان ابليس و شيطان رانده شده و گمراه، در آفريده ها دست مي برند و يا در آفرينش چيزها، آنها را به گونه اي تغيير مي دهند كه برخلاف حكمت آفرينش است، انسان هايي هستند كه در اصل فطرت موجودات تصرف مي كنند و تغييرات در آن انجام مي دهند.
به سخن ديگر، توانايي خالقيت و ربوبيت انسان ها در اختيار شيطان قرار مي گيرد و او به انسان ها فرمان مي دهد تا در آفرينش تغييراتي دهند و فطرت موجودات را دگرگون سازند كه برخلاف اهداف و حكمت آفرينش است.
اين بدان معنا خواهد بود كه انسان توانايي تغيير در فطرت ديگر آفريده ها و گرايش هاي انساني را دارد و اگر اين تغييرات براساس حكمت و فلسفه آفرينش باشد، رفتاري ضدكمالي و ضدالهي است و محكوم مي باشد. بنابراين اگر تغييراتي انجام مي شود بايد در راستاي فلسفه آفرينش و در مسير كمالي باشد نه آنكه ژن را به گونه اي تغيير دهند كه موجودي قاتل به وجود آيد.
البته علامه طباطبايي با توجه به همين آيات، پذيرفته است كه تغيير در فطرت امكان پذير است، زيرا تغيير در خلق الله به معناي تغيير در ذات و سرشت موجودات است كه اكنون از طريق مهندسي ژنتيك امكان پذير شده است.
بنابراين افزون بر اينكه احتمال تغيير فطرت از سوي انسان وجود دارد، امكان ايجاد موانع براي تأثيرگذاري جدي بر فطرت نيز وجود دارد بگونه اي كه انسان ها متأثر از آموزش و پرورش خانواده و جامعه، انسان هاي ضدفطرت الهي مي شوند.
خداوند در آيات 36 و 46 سوره انعام بيان مي كند كه فطرت قابليت شكوفايي و سركوب را دارد. به اين معنا كه گرفتاري ها و سختي ها موجب مي شود تا فطرت آدمي شكوفا شود و توانمندي هاي خود را به فعليت رساند و در مسير كمالي از آنها بهره گيرد، همچنانكه رفاه و آسايش نيز عامل پوشاندن فطرت مي باشد. به سخن ديگر آسايش و رفاه، زمينه ساز غفلت انسان از فطرت توحيدي و حركت در مسير ضدكمالي مي شود. بنابراين انسان ها بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه فطرت هر چند به طور طبيعي گرايش به كمال دارد ولي در جايي كه مانعي باشد اين فرصت براي فطرت فراهم نيست تا شخص را به سوي كمالات رهنمون شود.
خداوند در آياتي ديگر از جمله آيات 21 و 22 سوره يونس و نيز آيات 35 و 45 سوره نحل و 76 سوره اسراء و 56 سوره عنكبوت و آيات 8 و 94 سوره زمر از عامل آسايش و رفاه به عنوان عوامل غفلت زا و دفن كننده فطرت سخن به ميان مي آورد و به آدمي هشدار مي دهد كه شرايط زيستي و آموزشي و پرورشي خويش را به گونه اي قرار ندهند تا فطرت نتواند عمل كند.
فطريات از منظر قرآن
در قرآن اموري به عنوان فطريات مطرح شده است. به اين معنا كه طبيعت الهي انسان به گونه اي آفريده شده كه به طور طبيعي به اموري كه از آنها به عنوان فطريات ياد مي شود گرايش دارد.
از جمله اين امور فطري مي توان به گرايش انسان به سوي خداي يكتا و يگانه اشاره كرد. خداوند در آيات بسياري چون 04 و 14 و 36 و 46 و 97 سوره انعام و نيز 172 سوره اعراف و 21 و 22 سوره يونس و آيات ديگر، گرايش به توحيد را امري نهادينه شده در فطرت انسان معرفي مي كند و مي گويد كه اگر در برابر انسان مانعي نباشد بطور طبيعي به توحيد گرايش مي يابد، زيرا آن را امري كمالي بلكه كمال مطلق مي شمارد.
در آيات 82 تا 03 سوره ملك به پيامبر(ص) دستور داده شده تا با كافران احتجاج كرده و فطرت مدفون ايشان را برانگيزاند و آن را جاني دوباره بخشد؛ زيرا با تذكر و احتجاج مي توان موانعي كه فطرت را پوشانده برطرف كرد و فطرت شخص را بيدار نمود.
يكي از عوامل غفلت زا، افتادن در دام ناداني است. بسياري از مردم در جهل و ناآگاهي بسر مي برند. از اين رو به توحيد و دين فطري رو نمي آورند؛ اما اگر به ايشان تذكر داده شود و علم در ايشان زنده گردد، آن گاه به سوي فطرت مي روند و فطرت ايشان چون بيدار شد به سوي توحيد گرايش مي يابند. (روم، آيه03)
از ديگر فطريات مي توان به حق جويي و حقيقت پذيري اشاره كرد كه خاستگاه آن طبيعت و فطرت پاك انساني است. از آيه 55 سوره انبيا اين معنا به دست مي آيد كه حتي مشركان نسبت به اصل حق واكنش مثبت نشان مي دادند و آن را مي پذيرفتند و آنچه كه مانع در سر راه پذيرش حق بود، ترديد آنان نسبت به حقانيت دعوت حضرت ابراهيم(ع) بوده است. بنابراين اگر به حقانيت دست مي يابند، اصل حق را بطور فطري پذيرا بودند.
همچنين طبيعت و سرشت فطري آدمي گرايش به زيبايي ها دارد. اين معنا را خداوند درآيه 108 سوره انعام و آيات 6و 8 سوره نحل تبيين كرده است. علامه با توجه به همين آيه مي فرمايد: گرايش به زيبايي ها در طبيعت و فطرت آدمي قرار داده شده و انسان به طور طبيعي به زيبايي ها گرايش دارد.(الميزان، ج 7، ص 315)
خداوند در آيه 23 سوره اعراف يادآور مي شود كه زينت هايي وجود دارد كه از طريق الهام فطري براي آن آشكار شده است.(همان، ج 8،ص 18)
از ديگر فطريات مي توان به گرايش انسان به امور طيب و پاكيزه اشاره كرد كه در آيه 100سوره مائده به آن توجه داده شده است. از آن جايي كه دين اسلام براساس فطرت انساني است، دين نيز به امور پاك و طيب فرمان مي دهد تا اين گونه ميان فطرت و دين هماهنگي را روشن سازد و از امور خبيث و ناپاك برحذر دارد. درحقيقت هماهنگي ميان دين اسلام و فطرت دراين امر به خوبي مشهود است، زيرا فطرت بطور طبيعي به پاكي گرايش و از ناپاكي و خباثت پرهيز دارد. دين اسلام نيز اين گونه فرمان مي دهد. از اين رو گفته اند كه دين اسلام دين فطرت است. (نگاه كنيد: الميزان، ج 6، ص 149)
خداوند در آياتي از جمله 36 و 96 سوره اعراف و نيز 2 و 3 سوره طه و 1 و 2و 42 سوره انبياء و آيات ديگر، بر هماهنگي ميان معارف و تعاليم قرآن و اسلام با فطرت انسان ها تاكيد مي كند و مردم را به اسلام مي خواند تا به آنچه فطرت پاك و سالم ايشان نياز دارد دست يابند.
از نظر قرآن، فطرت سالم و پاك انساني به سوي توحيد گرايش دارد (مائده، آيه 67 و آيات ديگر) و فطرت آدمي وي را به سوي خداجويي و حق پويي هدايت مي كند (نساء، آيه 119) و ازخروج از فطرت و دين حنيف باز مي دارد( همان) و هرگاه به هر دليلي دفن شد مي كوشد تا با انابه و توبه به سوي حق بازگردد و خداوند را مقصد و مقصود حركت هاي خويش قرار دهد. (روم، آيات 03 و13)
البته از آن جايي كه فطرت آدمي به علل و عوامل دروني و بيروني چون خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي دفن مي شود مي بايست آن را به اشكال مختلف بيدار كرد. از اين رو بيداري فطرت خفته انسان ها از طريق طرح سوال (مائده، آيه 67) و احتجاج (انعام، آيات 21 تا 41 و 04 و 14 و آيات ديگر) و امور ديگر در دستور كار تبليغي پيامبران قرار گرفته است. (هود، آيه 36 و يوسف، آيه 93 و ابراهيم، آيه 01 و آيات ديگر)
خداوند در آيه 09 سوره نحل، موعظه و پند را راهي براي احيا و بيداري عقل و فطرت بشري معرفي مي كند؛ زيرا تذكر و يادآوري درجايي است كه چيزي فراموش شده باشد. بنابر اين موعظه هاي الهي اموري است كه بشر بدون تعليم وحي به آن رسيده و فراموش كرده و بايد به او يادآوري كرد و اين خود مي رساند كه مواعظ، از امور فطري و عقلاني و راهي براي بيداري انسان است.
خداوند در آيات 04 و 14 و 36 و 46 سوره انعام، گرفتاري ها و مشكلات را عامل شكوفايي و بيداري فطرت توحيدي بشر مي داند و لذا به اين عامل توجهي خاص دارد.
توجه به آيات آفاتي و انفسي نيز از ديگر عوامل بيداري و بازگشت به فطرت توحيدي است كه خداوند در آيات 173 و 174 سوره اعراف و نيز 72 سوره احقاف به آن اشاره مي كند.
از ديگر عوامل بيداري فطرت، دعوت و هدايت پيامبران (انعام آيه 09) و دعوت مردم به خداشناسي از طريق طرح پرسش است كه در آيه 93 سوره يوسف و مانند آن بدان توجه داده شده است.
به هرحال، فطرت پاك، قدرتي است كه در انسان سرشته شده و او را بطور خودكار به سوي كمال و كماليات سوق مي دهد و اگر موانع دروني و بيروني چون خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي ابليسي نباشد و يا به كمك اين امور دفن نشده باشد، بطور طبيعي آدمي را به سوي خلافت ربوبي هدايت مي كند.
بنابر اين يكي از وظايف و مسئوليت هاي مومنان، بيدار كردن فطرت دفن شده است تا شخص به سوي كمال گرايش يابد و درپي آن برود. از اين رو گفته اند كه وظيفه مومنان، سفارش مردم به حق و دعوت به كارهاي نيك است تا اين گونه فطرت ايشان بيدار شود و كسي را نمي توان به شمشير هدايت كرد و فطرتش را بيدار نمود و در مسير كمالات قرار داد. مي بايست فطرت را بيدار كرد تا توان معرفتي شخص نسبت به حق و حقانيت و كمالات افزايش يابد و شكوفا گردد تا خود با اختيار خويش به سوي آن برود.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14