(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 14 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20199 

راهكار نجات از ريا
تفاخر، آثار و زمينه ها
جايگاه كار و كارگر در اسلام



راهكار نجات از ريا

آيت الله روح الله قرهي
اولياء الهي، حضرات معصومين(ع)، خصيصين درگاه حضرت حق و بندگان خدا از رؤيت عمل در مقابل ديگران نگرانند. اگر امر حضرت حق بر جماعت نبود، از بس ترس از اين دارند كه نكند آن شيطان لعين و رجيم، همراه با نفس اماره، آنها را فريب دهد و عمل آنها را جلوه دهد و باطل كند- كه طبيعي است باطل از بين رفتني است: «ان الباطل كان زهوقا» (اسراء/ 81)- حتي عزلت نشيني مي كردند؛ منتها آنها با اخلاص آنقدر وجودشان را ساخته اند كه ديگر ريا در وجود آنها نيست.
بحث ما راجع به ريا بحثي است كه انبياء و اولياء سفارش بسياري به آن كرده اند. بعضي از خصيصين حضرت حق و عرفاي عظيم الشأن بيان مي فرمايند: اگر مي خواهيد از ريا در امان باشيد، عمل خيري را كه انجام داديد حتي در ذهنتان هم تكرار نكنيد؛ يعني بگوييد لطف خدا بود، محبت خدا بود؛ چون اگر بيش از حد كيف كرديد؛ يك بار، دو بار، سه بار، معلوم مي شود اين لذت از آن عمل براي شما، در حقيقت عمل براي خدا را از بين مي برد.
اگر دست كسي را گرفتيد؛ اگر در راه خدا جهاد كرديد؛ اگر براي خدا قلم زديد، اگر آنچه كه پروردگار عالم بيان كرد همه را انجام داديد؛ مي گويند آن را در ذهن تكرار نكنيد؛ چون اين لطف خدا بود كه اگر تكرار كرديد دچار عمل ريا مي شويد. چون ريا يعني رؤيت عمل و اولين رؤيت عمل، در ذهن خود انسان است.
اولياء و انبياء وحشت بسياري از اين مطلب دارند. حسب روايات شريفه اين نشانه اين است كه كسي روح و باطنش مريض است، منتها خودش خبر ندارد. مثلش مثل سرطان است، مثل بيماري خوره است كه در وجود انسان مي افتد و انسان را بيچاره مي كند.
حضرت علي(ع) فرمودند: «باطنا عليلا و ظاهرا جميلا» (1)قبيح ترين اعمال، عندالله تبارك و تعالي اين است كه انسان ظاهرش زيبا، اما باطنش مريض باشد. يعني باطنش مريض مي شود اما خودش خبر ندارد.
اولياء خدا فرمودند: براي اينكه از اين مريضي دور باشيم، خود را نسبت به اين مريضي واكسينه كنيم. اول راه اين است: عملي را كه انسان انجام داد، در وجود خودش هم تكرار نكند. اصلا فراموش كن كه تو كوچك ترين عمل خوبي را انجام دادي.
آن ابوالعرفا فرمودند: يك مرتبه به مرحوم چلويي گفتم: شنيده ام وقتي اين جوان ها، نوجوان ها و كساني كه شاگرد بازاري ها هستند، در مغازه ات مي آيند تا غذايي ببرند، لقمه كبابي در دهانشان مي گذاري كه آنها به گناه نيفتند، نكند يك موقعي وسط راه ناخنكي به اين غذا كه براي صاحبكارشان مي برند، بزنند. اي بسا صاحبكاري خسيس باشد و به اينها ندهد.
ايشان بيان فرموده بود: من؟! آقا بيان فرموده بودند: البته خوب است كه انسان به روي خودش نياورد. ايشان فرموده بود: آقا! از شما كه پنهان نيست، من جدي مي گويم، چون من هيچ گاه براي خودم تكرار نمي كنم. حتي يك مرتبه شيطان ملعون در خوابم آمد و به من گفت: آيا تو يك روز شمردي اين هايي كه مي آيند و مي روند و لقمه كبابي دهان آن ها مي گذاري، چند نفرند؟ من فقط اين را در خواب ديدم، بعد بلند شدم، گريه كردم، ناله كردم، خودم را تنبيه كردم و سه روز پشت سر هم روزه گرفتم كه چرا در خواب بايد شيطان بر من غالب شود.
ايشان گفته بود: آقا! والله قسم، همين كه مغازه را مي بندم، ديگر يادم نمي آيد كه اصلا امروز من چنين كاري كردم. امروز شما به رخم كشيدي، چه كنم كه من ديگر مبتلا نشوم و يك موقع نگويم ببين تو به كجا رسيدي كه اين مرد الهي و عارف بزرگ از تو راضي است؟ آقا فرمودند: مجلس ما را هم ديگر به ياد نياور.
اين حال خوش بندگان خداست. آن ها براي اينكه بيمار نشوند، آن هم بيمار روحي، بدترين بيماري كه مثل خوره در جان انسان مي افتد و روح انسان را مي خورد، مي گويند: اين عمل را حتي در وجود خودشان تكرار نمي كنند.
آن قدر مهم است كه آن ها دائم مي ترسند كه نكند ظاهرشان بهتر از باطنشان باشد. هر كه درونش پاك و الهي شد، طبعا در ظاهرش اثر مي گذارد و ظاهرش هم خدايي مي شود. اين نكته بسيار مهمي است، اين را عرفاي عظيم الشأن براي من و تو پرده برداري كردند.
اينكه به من و شما بيان كردند كه به چهره عالم نظر كنيم، آن هم علماي رباني و نگاه به چهره آنها عبادت است، براي اين است كه هر كس درونش پاك و طاهر شد، طبعا روي وجه او اثر مي گذارد.
وحشت از ظاهر زيبا!
لذا ببينيد علماي رباني ما اين طور هستند. مثل رهبر بزرگوارمان (حفظه الله)، مثل آيت الله العظمي بهجت، آيت الله العظمي بهاءالديني، آيت الله العظمي اديب، آيت الله مولوي قندهاري و... كه هر چه بر سنشان مي گذرد، مي بينيم جمالشان پرنورتر، خوش سيماتر، زيباتر مي شوند؛ چون اينها درون پاكي دارند كه بر ظاهر اثر مي گذارد.
منتها اولياء ما هر چه ظاهرشان بين مردم زيبا جلوه مي دهد كه نشأت گرفته از درون طاهر است، وحشتشان بيشتر مي شود و نگرانند. آنها نگران اين هستند كه نكند ظاهرم از درونم زيباتر شود.
سيماي اباذر سيماي ملكوتي شده و به مقاماتي رسيده است. پيغمبر اكرم، خاتم رسل(ص) بيان مي فرمايند: «يا أباذر اتق الله و لاتري الناس أنك تخشي الله فيكرموك و قلبك فاجر»(2) اباذر! تقوا پيشه كن و بترس. آن گونه بترس كه نكند در بين مردم طوري باشي كه خشيتت بيشتر است، كه اين مكر مي شود و نعوذبالله قلبت فاجر مي شود.
معلوم است هر كه درونش زيبا شود، جلواتش مي آيد و چهره، زيبا و نوراني مي شود. اصلا انسان در محضر بندگان خاص خدا كه مي نشيند، آرامش مي گيرد، اما آنها وقتي كسي مي گويد: ما در محضر شما آرام مي شويم، وحشتشان زياد مي شود و در خلوت غوغايي دارند.
آيت الله العظمي مرعشي نجفي، آن مرجع بزرگوار يك مرتبه اي از باب نصيحت فرمودند: من به واسطه اين بحث مرجعيت كه بر دوش من است، مجبورم در بين مردم باشم و مردم هم مراجعه كنند و امور را رتق و فتق كنم، اما وحشتي در درون من است كه او مي داند.
اولياء موقعي كه ديگر مي دانند آخر عمرشان است و بايد براي بعضي ها تذكار بدهند كه بايد اين طور باشند، مطالبي را بيان مي كنند. علامه محمدحسين حسيني طهراني مي فرمودند: سيدهاشم حداد آخر عمر خيلي چيزها مي فرمودند. بعد فرمودند: اگر امر به گفتن اينها نداشتيم، اينها را هم نمي گفتيم.
اينكه بعضي خيلي مكتوم هستند، به واسطه همين است كه مي ترسند نكند ظاهرشان بين مردم بيشتر جلوه دهد و بعد نه اين كه مردم بگويند: باطنشان خبيث است بلكه حداقلش اين است كه مي ترسند نكند باطنشان كم رنگ تر از ظاهرشان باشد. لذا اكثر گريه و فغان اولياء در دل شب براي همين است؛ چون از اين بيماري روحي مي ترسند.
اميرالمؤمنين اسدالله الغالب، علي بن ابي طالب(ع) در مناجات با حضرت حق نكته اي را بيان مي فرمايند كه جدي انسان را وحشت برمي دارد. ما در روايت داريم آنچه در قرآن خطاب به پيامبر(ص) است، تمثيل به در گفتن و ديوار شنيدن است. شايد مولي الموالي (ع) هم اينها را براي ما مي گويند كه به نظر عرفا هم همين گونه است.
حضرت مي فرمايند: «اللهم اني اعوذ بك من ان تحسن في لامعه العيون علانيتي»(3) خدا! پناه مي برم به تو از اين كه در چشم مردم ظاهرم زيبا جلوه دهد. در بين مردم بگويند: اميرالمؤمنين(ع) خوب است «و تقبح فيما ابطن لك سريرتي» اما باطنم در محضر مبارك تو زشت باشد. ظاهرم خوب، اما باطنم قبيح! «محافظا علي رثاء (رياء) الناس من نفسي بجميع ما انت مطلع عليه مني.» اين جمله كوبنده است، دردناك است.
حضرت مي فرمايند: و خود را رياكارانه نزد مردم جلوه دهم، طوري كه تمام وجودم را بگيرد، آن هم موقعي كه تو باطنم را را بهتر مي داني كه من چه كردم و من مفتضح در مقابل تو هستم. (فابدي للناس حسن ظاهري و افضي اليك بسوء عملي.»
عمل زشتم را تو مي شناسي، تو مي داني در مقابل مردم ريا مي كنم «فابدي للناس حسن ظاهري» مردم همين كه ظاهر من را مي بينند، ظاهر نيكو مي بينند، اما «و افضي اليك بسوء عملي» عمل من به سوي تو مفتضحانه است «تقربا الي عبادك» من در مقابل بندگان تو مقرب مي شوم، مردم مي گويند: چه انسان خوبي اما «و تباعدا من مرضاتك» از آنچه رضاي توست دور مي شوم، تو ديگر از من راضي نيستي.
خدا را شكر كه از چشم مردم افتادم!
يكي از نكات بسيار بكري كه عرفاي عظيم الشأن و متخلقين به اخلاق الهي از اين فرمايش مولي الموالي(ع) گرفتند، اين است كه كسي كه رياكاري بكند، پروردگار عالم او را به خودش واگذار مي كند، در بين مردم خوب است، اما عندالله تبارك و تعالي بيچاره است. هرچه به مردم نزديك مي شود، از خدا دور مي شود و ديگر پروردگار عالم از او راضي نيست. دردناك ترين موقعيت براي بندگان خدا همين است.
شيخ العجائب، آيت الله شيخ بهاءالدين عاملي معروف به شيخ بهايي براي خدا در دستگاه سلطنت وارد شده بود. به ايشان گفتند: بعضي از علماء بزرگوار هستند كه از اين دستگاه دور شدند، ولي در دل مردم جاي دارند، به نظر مي رسد شما با اين همه علم و مسائل، خودتان را از چشم مردم انداختيد.
ايشان فرمودند: اگر بدانم اين عملم (ورود در دستگاه جور) همين قدر عامل شده كه من از چشم مردم بيفتم، خدا را شاكرم.
البته به قول بعضي از بزرگان، دليل اين كار ايشان، حكم وجود مقدس مولا، حجت بن الحسن المهدي(عج) بود. مي دانيد ايشان تشيع را زنده كرد و باعث حفظ تشيع شد. بندگان خدا كار را فقط براي خدا انجام مي دهند و مهم اين است. بندگان خدا فقط بنده اند، تكليف الهي را انجام مي دهند، هر چه خدا امر كرد.
اصلا معني بندگي اين است. به قول آن مرد خدا، بندگان خدا در دست مولايشان هستند، هر طرف آقايشان بكشد، همان طرف مي روند، ديگر برايشان مهم نيست مردم چه مي گويند.
امير بيان، علي بن ابي طالب(ع) مي فرمايند: خدايا! پناه مي برم به حضرتت از اينكه ظاهرم در نزد مردم نيكو باشد و رياكارانه نزد مردم خودم را آرايش كنم، در حالي كه تو بهتر از من، من را مي شناسي مي داني من كيستم. او مي داند و ظاهرم را به عنوان تكريم براي مردم آشكار كرده اما باطنم خبيث است و هر چه به مردم نزديك شوم، از رضاي تو دور مي شوم.
ذكري براي دوري از ريا
لذا يكي از اذكاري كه عموميت هم دارد و همه مي توانيم بگوييم- مي دانيد ذكر، اذن مي خواهد و ما نمي توانيم هر ذكري را بگوييم. بعضي از ذكرها عمومي نيست. مثلا ذكر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) كه ثوابش آن قدر زياد است كه هيچ احدي نمي تواند تبيين كند، عموميت دارد و هر كسي مي تواند اين ذكر را بگويد- يكي از اذكاري كه اولياء بيان فرمودند مي تواند انسان بگويد و لازم هم هست كه بگويد، بخصوص خصيصين حضرت حق شايد در باطن خودشان دائم به اين ذكر مشغولند و غير از اين كه به زبان هم جاري مي كنند، در باطن هم مي گويند؛ يعني مدام آن را بيان مي كنند- اين مقامي است كه انسان بتواند هم ذكر را بر زبان بگويد و هم در درون آنقدر بگويد كه ملكه شود- ذكر «اعوذبالله من الشيطان اللعين الرجيم» يا همان «اعوذبالله السميع العليم من همزات الشياطين و اعوذ بالله ان يحضرون ان الله هوالسميع العليم» است. همزات يعني طوري وسوسه مي كند كه انسان نمي فهمد دارد ريا مي كند «و اعوذ بالله أن يحضرون» به خدا پناه مي برم از اين كه اين شياطين بر من و بر مجلسم حاضر شوند «ان الله هوالسميع العليم» خدا مي شنود و آگاه است.
خلوت با خدا در دل شب
يكي از مطالب ديگري كه اولياء دارند و پيامبر هم به صراحت آن را اشاره فرمودند، اين است كه اگر مي خواهيد دچار ريا نشويد، حتما بايد ساعاتي را با پروردگار عالم خلوت داشته باشيد.
حتما با خدا خلوت كنيد. دل شب قيام كنيد، وقتي تاريك است، همه خوابند، انسان بلند شود نماز بخواند، با خداي خود مناجات كند، ذكر بگويد.
ملاصدرا، آن عارف، فيلسوف و فقيه صمداني بعد از اينكه از تبعيد آمدند، شروع به تدريس كردند. ايشان به شاگردانشان فرموده بودند: من راضي نيستم كسي اهل نماز شب و تهجد نباشد و بيايد شاگردي من را بكند. طلبه، دانشجو، استاد حوزه و دانشگاه و هر كسي كه مي خواهد بنده خدا باشد، بايد اين طور باشد. مگر نمي خواهيم بنده خدا باشيم؟ مگر نمي خواهيم عاقبت به خير شويم؟ ريا اجازه نمي دهد عاقبت به خير شويم. يكي از راه هاي پناه بردن به پروردگار عالم از ريا اين است كه انسان در دل شب خلوت كند.
اي كاش اولياء اجازه مي دادند يك شبي خلوت آنها را ببينيم. گرچه انسان بايد واقعا متنبه شود. من بعضي از اين بزرگان را ديده ام، دل شب چنان فغان مي زدند، ناله مي زدند، تو گويي اينها طفل خود را از دست دادند. تو گويي اينها مثل طفلند كه پدر و مادر را از دست دادند. به خود مي پيچيدند، فغان مي كردند، اشك مي ريختند، ناله هاي حزين مي زدند، طوري كه شيطان فكر مي كرد در عالم، گناه كارتر از اينها نبوده!
چرا آنها اين گونه مي كردند؟ چه شده كه آنها طاقت نداشتند روي پا بايستند، از اين سمت به آن سمت مي رفتند، دائم ناله و فغان مي زدند؟ اين حال خوش شب خيزي مردان خداست. آنها از چه مي ترسند؟ چه خشيتي دارند كه اينگونه با پروردگار عالم مناجات مي كنند؟
گاهي انسان اين را مي بيند، مأيوس مي شود. البته نمي خواهم يأس بياورم كه آن از گناهان كبيره است، اما عيبي ندارد انسان از عمل خود مأيوس شود، اين حسن است.
در باب اخلاص روايت است كه فرداي قيامت وقتي پرونده را مي دهند، مخلصين عالم مي بينند پرونده خالي است، هيچ چيز ندارند، بعد پروردگار عالم است كه پرونده آنها را پر مي كند. يعني آيا آنها كاري نكردند؟! خير، آنها باور نمي كنند عملي را براي خدا انجام داده باشند. مي گويند: خدايا! مي شود تا قبل از مرگمان دو ركعت نماز براي تو خوانده باشيم!
آنها از اعمال خودشان مأيوسند، فقط به لطف او اميدوار هستند «عاملنا بفضلك و لاتعاملنا بعدلك». چون عملشان را نمي بينند، خلاف رياكاران عالم كه عمل را مي بينند، آنها اصلا عمل نمي بينند. لذا وحشت دارند، فغان دارند، اشك دارند، ناله دارند. آن هم چه اشكي، چه ناله اي، من و شما نمي فهميم! آنها چه سيري دارند؟ چه چيز وجود آنها را گرفته؟ چه مي گويند؟ در چه حال و هوايي هستند؟ آنها كه هستند؟ اگر آنها انسان هستند، پس ما كه هستيم؟ اگر آنها بندگي مي كنند و مي گويند بندگي نكرده ايم، پس ما چه كرده ايم؟!
سپردن اختيار به دست مولا
بندگان خدا، بندگاني هستند كه اختيارشان را به دست مولايشان سپردند. براي همين است كه شب ها قبل از خواب، موقعي كه ديگر چراغ ها را خاموش كردي، دقايقي با مولايت حرف بزن. از يك دقيقه شروع كن تا بعد بيشتر شود، ديگر سير نمي شوي.
بگو: آقاجان! مي خواهم خودم را به دست تو بسپارم. آقاجان! از عملم مي ترسم، از عاقبتم مي ترسم، دستم را بگير.
آقاجان! من طفل راهم. ديديد بچه اي كه تازه راه افتاده، پدر و مادر مي ترسند، دستش را محكم مي گيرند كه نيفتد. واي كه اگر جايي شلوغ باشد، گاهي حتي بچه را بغل مي كنند كه در شلوغي گم نشود. به تعبير عاميانه چهارچشمي او را مي پايند كه نكند گم شود. آقاجان! اگر دستمان را نگيري، گم مي شويم. آن وقت ديگر ما گمشده ايم، شما بايد دستمان را بگيري. ما طفلي هستيم كه راه رفتن را بلد نيست.
چه اشكالي دارد انسان اينطور با مولايش حرف بزند. اين حرف زدن بزرگان است كه به ما ياد دادند. ديدي وقتي بچه تازه راه مي افتد دست هايش را مي گيرند و هي او را جلو مي آورند راه برود. مواظب او هم هستند كه اگر بناست بيفتد او را بگيرند. آقاجان! دستانمان را بگير. آقاجان! هوايمان را داشته باش، مواظبمان باش. آقاجان! وضعمان خوب نيست، به دادمان برس.
با آقا حرف بزنيم، خودمان را به دست مباركش بسپاريم. آن آقا هم آن قدر كريم است، به خودش قسم آنقدر دوست دارد با او حرف بزنيم. غريب است، تنهاست. دوست دارد خلوت شود، اين صداي محبينش بيايد.جوان هاي عزيز! به خودش قسم آن قدر صداي شما را دوست دارد، آن قدر عاشق صداي جوان هاست كه منتظر است يك جواني بگويد: «يابن الحسن!»
مولايمان منتظر است!
يك آقاي كريم، يك آقاي مهربان، آقايي كه سال ها منتظر است. كسي كه در دل شب، از روي عشق و علاقه حقيقي صدايش بزند، بگويد: يابن الحسن! آقاجان! بسمان است، بيا، دستمان را بگير. چقدر خودش منتظر است. به خيلي ها فرموده، به شيخ مفيد، به سيد بحرالعلوم، به مقدس اردبيلي و به خيلي ها كه شرف حضور پيدا كردند، فرموده خيلي منتظرم بيايم. اگر به حقيقت، محبين و شيعيان من مرا صدا بزنند، بگويند: يابن الحسن! بيا آقا، من هم دعا مي كنم مي گويم: خدا! ببين محبين من منتظر هستند، ظهور من را نزديك كن. اين طور آقاجانمان را صدا بزنيم.
ــــــــــــــــــــــــ
1- غررالحكم، ص 458، حديث 10478
2- بحارالأنوار، ج 74، ص 81، باب 4
3- نهج البلاغه، حكمت: 276

 



تفاخر، آثار و زمينه ها

مقداد سليمي
برخي از خصلت هاي آدمي ارتباط تنگاتنگي با امور اجتماعي دارد. به اين معنا كه مي توان اجتماعي بودن انسان را ريشه و خاستگاه وجودي اين دسته از منش هاي رفتاري دانست. از اين دسته مي توان به تفاخر و مباهات كردن به مال و مقام اشاره كرد. انسان در جامعه هرگاه خود را از ديگري برتر يافت و يا چنين توهم و گماني را در حق خود روا داشت، نوعي از رفتار و منش از خود بروز و ظهور مي دهد كه از آن به تفاخر ياد مي كنند.
آثار تفاخر
قرآن براي تفاخر دو گونه آثار اجتماعي و فردي را بيان مي كند. از آثار اجتماعي كه قرآن براي تفاخر بيان مي كند مي توان به بخل ورزي (نساء آيه 36 و 37 و حديد آيه 23 و 24) دعوت ديگران به بخل ورزي (همان)، تكبر و رخ برتافتن از مردم (لقمان آيه 18)، غرور و راه رفتن با تبختر (همان)، گرايش به لهو و لعب و هواپرستي و بازماندن از اهداف اساسي و اصلي زندگي (سوره تكاثر)، بازداشتن مردم از پذيرش حق (سبا آيات 34 و 35)، كتمان حق و فضل و بخشش خدا از ديگران (نساء همان) و ممانعت از احسان ديگران (نساء همان) اشاره كرد.
اما از جمله آثار فردي و عقيدتي كه قرآن براي تفاخر و خود بزرگ بيني اجتماعي بيان مي كند مي توان به دوري از ياد كرد خداوند و قيامت و رستاخيز اشاره كرد. شخصي كه گرفتار تفاخر شد، آنچنان از خود بيگانه مي شود كه خدا را فراموش كرده و سرگرم دنيا و لهو و لعب مي شود و حسابي براي آخرت باز نمي كند. پذيرش انديشه بي هدفي آفرينش چيزي جز ناديده گرفتن حساب و كتاب در رستاخيز نيست. از اين رو قرآن درباره اين دسته از افراد مي فرمايد كه آنان را تكاثر طلبي چنان سرگرم و مشغول داشته كه خدا را فراموش كرده و از رستاخيز بازمانده اند. (سوره تكاثر)
كفران نعمت (نساء آيات 36 تا 37)، كفر (كهف آيات 34 تا 37) و حق ناپذيري (مريم آيه 37) بخشي ديگر از آثار فردي تفاخر است كه قرآن بدان توجه مي دهد.
مصاديق تفاخر
قرآن براي تفاخر مصاديق چندي را بيان مي كند كه مي توان به تفاخر به قوم و قبيله و شمار جمعيتي (تكاثر)، تفاخر به قدرت (كهف آيات 32 و 34) تفاخر به مال (همان و قصص آيات 76 تا 79 و سبا آيه 35) تفاخر به مردگان (تكاثر) تفاخر به موقعيت اجتماعي (توبه 19 و مريم 73)، تفاخر به نعمت (حديد 23)، تفاخر به فرزند (كهف آيه 34 و سبا آيه 35)، تفاخر به نياكان (مؤمنون آيه 101 و بقره آيه 200) و مانند آن اشاره كرد.
زمينه هاي تفاخر
براي بروز و ظهور هر خلق و خوي اجتماعي در انسان چند عامل تأثيرگذار است هر چند عامل اصلي را بايد در انديشه و بينش افراد نسبت به خود و جهان جست وجو كرد، اما اين به تنهايي براي بروز و ظهور اجتماعي آن كفايت نمي كند. بسياري از انديشه ها و بينش ها (هستي شناسي و جهان بيني) آدمي امكان ظهور و بروز نمي يابند؛ زيرا زمينه هاي پيدايش آن فراهم نيست و يا نمي شود. امام خميني با توجه به مسئله استخدام گري و طبيعت آدمي مي فرمود كه در هر كسي ديكتاتوري هست كه امكان ظهور نيافته است. به اين معنا كه اگر شرايط و موانع از پيش رو آن برداشته و زدوده شود انسان به طبيعت خود اين اقتضا را دارا مي باشد كه ديكتاتور شود. همچنين است خلق و خوي تفاخرطلبي در انسان كه امري است كه در او وجود دارد و گاه به صورت يك بينش و نگرش خود را از لحاظ نظري تقويت و توجيه كرده است با اين همه باز هم به جهت موانع امكان ظهور و بروز نيافته است. دنيا در نگرش قرآني اين اقتضا را دارا مي باشد كه آدمي به سوي تفاخر كشانده شود (حديد آيه 20)، بنابراين لازم است تا خود را براي رهايي از اين مشكل آماده كند و موانعي را پيش پاي تحقق و ظهور آن ايجاد نمايد. چنان كه قرآن پيشنهاد مي دهد كه براي رهايي از آن به احسان (نساء آيه 36)، توجه به آخرت (تكاثر) و قدرت خدا (قصص آيه 78) و كيفر (تكاثر) و نيز تقدير و مشيت خدا (كهف آيات 34 تا 39) رو آورد. بنابراين همان گونه كه براي رهايي از تفاخر راه هايي است كه بايد بدان توجه داشت بايد به مسئله زمينه هاي بروز آن نيز آگاه شد تا با علم و دانش، زمينه هاي بروز آن را از خود بزدايد و يا دور نمايد.
يكي از زمينه هايي كه قرآن براي مسئله تفاخر بيان مي كند مسئله جهل مردم است كه ريشه برترنمايي و تفاخر و مسابقه رقيبان براي كسب مال و مقام است. از ديگر زمينه ها و عوامل بروزي مي توان به خودپسندي (نساء آيه 36)، ثروت زياد (كهف آيه 34 و قصص آيه 76 و سبا آيه 35)، بهره مندي از نعمت هاي زياد (هود آيه 10 و حديد آيه 23)، ريا (نساء آيات 36 تا 38)، قدرت زياد (كهف همان و فصلت آيه 15 و زخرف آيه 51) و كثرت فرزند (كهف و سبا همان) اشاره كرد.

 



جايگاه كار و كارگر در اسلام

سيد جواد حسيني
كار و كارگر در اسلام از جايگاه خاص و ويژه برخوردار است. در اسلام كار نه تنها به عنوان تأمين زندگي لازم و به عنوان استقلال اقتصادي و رهايي از وابستگي به بيگانگان ضروري و واجب است، بلكه به عنوان بهترين عبادت، مقدس ترين جهاد و مستمرترين تلاش مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. با توجه به نام گذاري سال جاري به سال توليد ملي، حمايت از كار و سرمايه ايراني، ازسوي مقام معظم رهبري، توجه به كار و فعاليت اهميت بيشتري دارد. دراين مقاله اهميت و جايگاه كار از نگاه اسلام مورد بررسي اجمالي قرار گرفته است. اينك با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:
¤ ¤ ¤
انديشه ناب اسلام درباره ارزش كار و كارگر
1-عبادت
از نظر اسلام كار فعاليتي براي تأمين معاش و تلاشي براي استقلال اقتصادي كشور و رهايي از وابستگي و مهمتر از همه، عبادتي برتر و جهاد در راه خداوند است. اثر شگرف اين انديشه ناب اين است اگر كارگر يا كارمندي كار را عبادت و جهاد بداند هرچند زندگي اقتصادي اش تأمين باشد و به ديگران نيز وابسته نباشد، باز هم از كار و تلاش دست برنمي دارد. اين همان انديشه اي است كه پيامبراكرم(ص) و امامان معصوم(ع) تلاش نمودند در جامعه بوجود آيد و در اذهان مردم ماندگار شود، چرا كه ماندگاري اين فكر هميشه جامعه كارگري را بالنده و شاداب نگه مي دارد و تمام اهداف ديگر را تحت پوشش قرار مي دهد.
اين هدف بلند اهداف اوليه و مياني را نيز در برمي گيرد. وقتي كار عبادت شد، تأمين معاش و استقلال اقتصادي و رهايي از وابستگي را در دل خود دارد. از اين گذشته اسلام كار را يك تكليف تعطيل نشدني مي داند كه در قاموس آن بازنشستگي مفهوم ندارد.
رسول خدا(ص) فرمود: «طلب الحلال فريضه علي كل مسلم و مسلمه»(1)، (درآمد حلال از طريق كار و كاسبي بر هر زن و مرد مسلمان واجب است) اين روايت چند نكته دارد:
اول: كار يك تكليف است نه فقط يك نياز، لذا تا انسان زنده است و توان دارد بايد كار كند نه تا زماني كه نياز مالي دارد.
دوم: كار اختصاص به مرد ندارد و زن نيز بايد كار مناسب شأن و توان خويش را داشته باشد.
سوم: درآمد بايد حلال باشد؛ بنابراين اموري مانند رباخواري؛ قماربازي، شراب فروشي، موادمخدر سازي و فروش آن، درآمد ازطريق احتكار و گران فروشي حرام است.
رسول خدا(ص) در روايتي ديگر فرموده است: «عبادت و بندگي هفتاد جزء دارد برترين جزء آن (درآمد از راه كار و كسبي) حلال است.» 2 از اين روايت استفاده مي شود: كار عبادت است و انسان را به خدا نزديك مي كند، وقتي با نگاه عبادت به كار و فعاليت نگريسته شود، در آن كم كاري، كم فروشي، فريب، زيان رساني و تقلب راه نمي يابد؛ چون كسي كه در حال عبادت است، خداي خويش را ناظر كارهاي خود مي داند و براي اين گونه افراد اهميتي ندارد كه ديگران يا سازمان هاي نظارتي او را زير نظر داشته باشند يا نداشته باشند؛ زيرا او در هر شرايطي وظيفه خود را به بهترين وجه انجام مي دهد. از سوي ديگر كار و درآمد حلال آن قدر ارزش دارد كه صحت نماز، حج و امثال آن بستگي به درآمد حلال دارد، از اين رو درآمد حلال برترين عبادت شمرده شده است.
در روايت ديگري از حضرت صادق(ع) نقل شده است: «بازار مسلمانان همانند مسجدشان مي باشد، يعني كاسبي كه به محل كسب سبقت مي گيرد همانند كسي است كه به مسجد سبقت گرفته است»3 در اين روايت ممكن است مسجد از اين جهت به بازار تشبيه شده باشد كه مانند مسجد محل عبادت است؛ چون كار و فعاليت در اسلام عبادت به شمار آمده است.
شخصي مي گويد: ديدم امام باقر(ع) مشغول كار است و در اثر شدت كار، عرق از پيشاني مباركش مي ريزد، با خود گفتم: اين مرد بعيد است جانشين امام سجاد(ع) باشد، او چقدر حريص به دنيا است كه اين اندازه خود را در راه آن به زحمت انداخته است! به منظور موعظه و نصيحت او، به حضورش رفتم، به او گفتم: خدا تو را اصلاح كند، تو از بزرگان قريش هستي، در اين ساعات گرم و آتشين روز، خود را براي دنيا به زحمت انداخته اي؟! اگر اجل فرا رسد، جواب خدا را چه خواهي داد؟!
حضرت بعد از شنيدن سخنان من فرمود: اگر مرگ در اين حال فرا رسد، به خدا قسم من در حال اطاعت خدا هستم و به اين وسيله مي خواهم خود را از منت تو و مردم حفظ كنم. راوي گفت: من مي خواستم تو را موعظه كنم ولي تو من را موعظه و هدايت نمودي4.»
در اين روايت هم نكات درس آموز و فرهنگ سازي مشاهده مي شود: اول: حضرت كار را مايه افتخار، استقلال و بندگي مي داند. دوم: حضرت با اين كه از قسم خوردن به شدت پرهيز دارد، در اين جا با توجه به اهميت موضوع و براي تصحيح يك فكر غلط و بيان انديشه صحيح، قسم ياد كند. سوم. كار و تلاش نه فقط عيب نيست كه باعث حفظ آبرو و عزت انسان در جامعه مي شود و انسان را از خوار شدن نزد ديگران حفظ مي كند و در سطح كلان و جهاني جامعه اسلامي را از وابستگي به بيگانگان نگه مي دارد.
2- پاداش فراوان
امام هشتم(ع) فرموده اند: «كسي كه به اندازه آسايش خانواده اش دنبال كار و فضل الهي مي رود، پاداش او از رزمندگان در راه خدا بيشتر است»5
نكات مهمي در اين روايت آمده: اولا: كار و درآمد فضل و عنايت الهي خوانده شده نه درآمد زور و بازوي كارگر؛ چون خدا به انسان توان داده و زمينه كار و توفيق را فراهم كرده است. طبيعي است كه اين تفكر هميشه انسان را به ياد خدا نگه مي دارد و لحظه به لحظه از او استمداد مي جويد. ثانياً: مهم ترين وظيفه يك مرد برآوردن نياز اهل و عيال و نيز خدمت به كشور و جامعه است.
ثالثاً؛ اين كه پاداش كارگر بالاتر از مجاهدان در راه خدا دانسته شده ممكن است از اين جهت باشد كه رزمندگان اسلام در صورتي مي توانند با دلگرمي در ميدان نبرد بجنگند كه كارگران و كارمندان با كار و تلاش در پشت جبهه نيازهاي آنان را برطرف سازند.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «هر كس از زحمت و تلاش خويش روزي خود را به دست آورد، در روز قيامت در صف پيامبران قرار گرفته و به ثواب آنان نائل خواهد شد»6. آري همچنان كه انبياء براي نجات بشر از گمراهي و رهائي از سلطه طاغوت تلاش مي كنند، يك كارگر و كاسب و تاجر نيز تلاش مي كند خانواده و جامعه را از ذلت پذيري در مقابل ديگران و دشمنان نجات داده به عزت و سربلندي برسانند.
3-كار براي دنيا و آخرت
امام هفتم(ع) فرموده اند: «اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا، و اعمل لآخرتك كانك تموت غداً؛7 براي دنياي خود چنان كار كن گويا كه گويي هميشه زنده خواهي ماند و براي آخرت خود چنان كار كن كه گويي فردا خواهي مرد.»
از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است: «از ما نيست كسي كه دنيايش را براي آخرت ترك نمايد و يا آخرتش را به جهت دنيايش فراموش نمايد.» اين حديث از يك سو افراد مقدس مآبي را كه از كار و تلاش اقتصادي اعراض نموده اند، سرزنش نموده و اين مسير انحراف فكري و فرهنگي را از خط اسلام نمي داند و از سوي ديگر بر دنياگرايي بدون توجه به آخرت خط بطلان مي كشد.
4-بي كاري و تن پروري ممنوع
در اسلام فقط به كار تشويق و ترغيب نشده، بلكه در كنار آن، بشدت از بي كاري و تنبلي نهي شده و انسان بي كار سخت مورد ملامت و سرزنش و تقبيح قرار گرفته است.
اسلام به همان اندازه كه به كار و كارگر توجه دارد، افراد تنبل و بي كار و بي هدف را به شدت سرزنش نموده و آنان را دشمنان خدا و معصومين و منحرف از خطر اسلام دانسته و اين گونه اشخاص و روش خطرناك آنها را ضدارزش معرفي مي كند.
اگر كار و كارگري شعار اسلام است، بي كاري و تن پروري از شعارهاي شيطان به شمار مي آيد، و افراد بي كار و تن پرور از پيروان شيطانند!
رسول خدا افراد تن پرور كه سربار مردم بوده و زحمات خود را به ديگران تحميل مي نمايند «ملعون» دانسته و مي فرمايند: «كسي كه بار زندگي خويش را به دوش ديگران بيندازد ملعون است.»8 يعني كسي كه از رحمت خدا دور است. بنابراين رحمت خدا در تلاش و فعاليت است.
در حديث ديگري از آن حضرت نقل شده است: «به تأخير انداختن كارها و بي نظمي در آن از شعار شيطان است كه بر قلب مؤمنان مي افكند.»9
جا دارد اين حديث قاب گرفته شود، و در تمام منازل، ادارات، كارخانه ها و مكان هاي عمومي در معرض ديد همگان قرارگيرد تا تكليف و وظيفه هر روز را به ساعت و روزهاي بعد موكول نكنيم. چه فراوانند كساني كه در اثر به تعويق انداختن تكليف و كارهاي روزمره شان با شكست مواجه شده اند! و چه بسيارند آنان كه در اثر انجام ندادن به موقع كارها دچار تأسف و ندامت گرديده اند!
حضرت امام باقر مي فرمايند: «من دشمن دارم كسي را كه در امور مادي و دنيوي اش كوتاهي مي كند؛ زيرا كسي كه در امور دنيا تن پرور باشد در امور آخرت بيشتر تنبلي مي كند.»10
حديث فوق حكايت از آن دارد كه فرد بي كار و تن پرور، همان گونه كه در امور دنيوي از انجام وظيفه سرباز مي زند، نسبت به دين و آخرتش نيز كم اعتنا و يا بي اعتنا مي باشد؛ از اين رو ممكن است به مواد مخدر و كارهاي خلاف گرايش پيدا كند و به دين خويش زيان برساند.
در حديثي مي خوانيم پيامبر اسلام(ص) هرگاه شخص بيكاري را مي ديدند، تعجب مي كردند و مي پرسيدند: آيا شغل و كاري ندارد؟ اگر در پاسخ مي گفت: شغلي ندارم، حضرت مي فرمودند: او از چشم من افتاد! مردم مي پرسيدند چرا از چشم شما افتاد؟ مي فرمودند: انسان مؤمن هرگاه شغلي نداشته باشد، از دينش مايه مي گذارد (و آن را تباه مي كند.)»11 اين سخن گرانبها و ارزشمند بيان گر اين است كه وقتي بي كاري، انسان مؤمن را به خطر مي اندازد، تكليف افراد بي ايمان روشن است.
همچنين از امام صادق نقل شده است: «خداوند افرادي را كه بيشتر مي خوابند و بيشتر بي كار هستند را دشمن مي دارد.»12
در بيان ديگري از همين امام آمده است:«زياد خوابيدن دين و دنيا را نابود مي سازد!» 13
از احاديث مذكور معلوم مي شود كه اسلام نه فقط بيكاري را ممنوع مي داند و سربار مردم شدن را تحمل نمي كند، بلكه خواب فراوان و بي برنامگي و اتلاف وقت را نيز برنتابيده و جايز نمي شمارد و افرادي كه داراي اين ويژگي ها هستند، به صراحت دشمنان خدا و حضرات معصومين (ع) معرفي شده اند.بنابراين بايد با تلاش شبانه روزي در درس وكار و توليد زمينه هاي وابستگي به بيگانگان را از بين ببريم و مراحل پيشرفت هاي علمي و اقتصادي را يكي پس از ديگري طي كرده و گام هاي موثري در رسيدن به خودكفايي كامل و سيادت درجهان بردارند.
5-معصومين اسوه هاي كار و تلاش
بدون شك پيشوايان معصوم ما در تمام ارزش هاي اسلامي و انساني اسوه و پيشگام ترين افراد جامعه مي باشند و چون كار و تلاش از بالاترين ارزش هاي اسلامي به حساب مي آيد، آن بزرگواران دراين مورد نيز سرآمد همگان مي باشند.
رسول خدا (ص) دركنار مسلمانان درساختمان مسجد مدينه شركت داشت، و سنگ ها را همانند ديگران حمل مي كرد، و در جنگ احزاب درحفر خندق با مسلمانان مشاركت داشت و كلنگ مي زد و خاك بيرون مي ريخت. درمسافرت هاي دسته جمعي كه كارها تقسيم مي شد، او نيز كاري را به عهده مي گرفت و گاه براي پختن غذا هيزم جمع مي كرد. حتي در داخل خانه نيز همسرانش را ياري مي داد.
امير مومنان علي (ع) نيز همچون رسول خدا(ص) كار مي كرد آن حضرت با كار و تلاش خويش هزار نفر برده را در راه خدا آزاد ساخت! نخلستان ها احداث نموده و يتيمان و اسيران و مساكين و بيوه ها را سرپرستي فرمود. درمنزل نيز فاطمه (س) را ياري مي داد! و ظرف هاي خانه را مي شست و عدس پاك مي كرد. 14
راوي نقل كرده است:«حضرت امام صادق (ع) را ديدم كه مشغول بيل زدن در باغ خود بود وعرق مي ريخت، به او گفتم: فدايت شوم اجازه دهيد من به جاي شما كار كنم، حضرت فرمودند: «اني احب ان يتأذي الرجل بحر الشمس في طلب المعيشه، 15 من دوست دارم كه مرد در برابر آفتاب سوزان با كاركردن اذيت گردد!»
هريك از ائمه اطهار در زمينه هاي مختلف از جمله كار و تلاش الگوي حقيقي به شمار مي آيند، آنان علاوه بر مسئوليت هاي اجتماعي و علمي و رهبري مردم، دركار كشاورزي و دامداري و ساير كارها نيز تلاش مي كردند.

1- بحارالانوار، جلد103، ص9، حديث35، و با مختصر تفاوتي كنزالعمال، جلد4، ص5، شماره .9204
2. بحارالانوار، جلد 103 ص 9 حديث 36، وسائل الشيعه، جلد 12 ص11 حديث6، و ص13، ح.15 فروع كافي جلد 5 ص 85 حديث 6
3. فروع كافي همان جلد 5 ص155 حديث2
4. بحارالانوار، جلد 103، ص8، حديث 34 و جلد 46 ص 287 حديث 5، كافي جلد 5 ص 73 حديث 1
5-وسايل الشيعه، همان جلد 1 ص 43 حديث 2، فروع كافي، ج 5 ص 88 حديث 2
6-بحارالانوار، جلد 103، ص 10، حديث .42
7-وسايل الشيعه همان ج 12 ص 49 حديث 2، روضه المتقين ج 6 ص 403
8- كافي، ج5 ص.76 حديث.14
9- جامع الصغير، سيوطي، ج1 ص522ش3405
10- وسائل الشيعه، ج12، ص37ح1، كافيچ5، ص85ح4.
11- بحارج 103ص9ح38
12- وسائل الشيعه، ج12، ص،36ح1، كافي، ج5، ص84ح3
13- وسائل الشيعه، همان، ج 12 ص 36 ح2،كافي ج 5 ص 84 ح 1
14- ر. ك: زمينه هاي فساد درجامعه و راه درمان 1374، ج2، ص 497
15- كافي، ج5 ص 76ح 13

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14