(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 - شماره 20205 

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
پروژه مشترك فرهادي و آمريكا (10)
انقلاب به يك فرهنگ غني نيازمند است

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
پروژه مشترك فرهادي و آمريكا (10)

مهدي توسليان
سوم -«.... فرهنگي غني و كهن كه زيرگرد و غبار سياست پنهان مانده .»
آقاي فرهادي بايد مشخص كنند كه منظورشان اولا از« فرهنگ غني و كهن» چيست و ثانيا كدام سياست است كه گرد و غبارش اين فرهنگ را از چشم ملت ايران پنهان كرده است . براي رمزگشايي از اين موضوع لازم است يك بار ديگر جمله سخن گوي وزارت امور خارجه امريكا را مرور كنيد :
«ما موفقيت و تعهد او(آقاي فرهادي) را نسبت به فرهنگ غني و مقاوم ايران تحسين مي كنيم .»
به عبارت «فرهنگ غني ومقاوم » دقت كنيد !.براستي منظور خانم نولاند از مقاوم چيست؟ مقاومت فرهنگ ايراني -اسلامي در برابر فرهنگ امريكا؟ معلوم است كه خير! چه كسي باور مي كند كه امريكا ، دشمن درجه يك خود ايران را ، از يك سو به جنگ و ترور و تحريم تهديد كرده و از ديگر سو ، مقاومت همان دشمن را در برابر خود تحسين كند؟ با توجه به واژه«كهن» ، به راحتي مي توان مقصود آقاي فرهادي را دريافت. دفن فرهنگ ايران باستان در زير گرد و غبار سياست ! كدام سياست؟ معلوم است ، جمهوري اسلامي! برخي منتقدين فيلم جدايي نادر از سيمين معتقدند كه آقاي فرهادي خواسته يا ناخواسته در يك پروژه مشترك با آمريكا برنامه جداسازي ملت از نظام سياسي حاكم بر ايران را كليد زده است!
جايزه اسكارآمريكا به كشورهاي رقيب ، ياد آور همان داستان پرحكمت «خر برفت» مولاناست كه در آن، درويش مفلسي در راه مانده به خانقاهي رسيد، چهارپاي خود را به خادم سپرد و به مجلس جمعي صوفي كه همه گرسنه بودند در آمد و در گوشه اي نشست. صوفيان از سر حيلت به نوازش او پرداختند ، يكي پايش را مي ماليد و ديگري از زادگاهش مي پرسيد ، سومي خاك از رخت او بر مي گرفت و چهارمي بر دست و رويش بوسه مي زد. درويش ساده دل سرخوش از آن همه لطف و مهر، قصد بيتوته كرد. ساعتي سپري نشده ، خوان غذايي گسترده شد . همگان خوردند و آنگاه سماع و پايكوبي و دست افشاني آغاز شد . چون دوستان به طرب آمدند ، مطرب دم گرفت كه «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و صوفيان نيزبا وي همنوا شدند. درويش بي خبر از همه جا با ايشان هم آواز شد كه «خر برفت و خر برفت و...» و اين سماع تا بامداد ادامه داشت. صبحگاهان كه جوش و خروش و نوش و سماع پايان يافت، همگي با يكديگر وداع گفته و خانقاه خلوت شد ، درويش تنها مانده بار خود را بيرون كشيد تا بر چهارپاي خود نهد. از چهارپا خبري نبود! خادم خانقاه پرسيد : در پي چيستي؟ درويش گفت : چهارپايم؟خادم گفت : مگر آن را نذر صوفيان نكردي تا به بازار برند و با بهاي آن طعامي فراهم آورند ؟ درويش نوميدانه گفت : نه ، چرا از نيرنگ آنان واقفم نكردي ؟ خادم گفت : سوگند بخدا كه بارها آمدم تا آگاهت كنم ولي تو را در آواز خواني و گفتن خر برفت و خر برفت ، از همگان مشتاق تر ديدم و پنداشتم كه خود از ماجرا با خبري ! (مثنوي معنوي، دفتر دوم ، ابيات 514 به بعد)
و اما نگاه ما به ايران عزيز! براي فهم عميق تر مسئله ، بهتر است از دو منظر ، به موضوع نگريست :
1-سرزميني 2- تاريخي و فرهنگي .
وطن دوستي در تفكر اسلامي يكي از نشانه هاي ممتاز ايمان شمرده شده است. از ديگر سو تاريخ و فرهنگ ، هويت يك ملت است .ساكنان هيچ سرزميني بدون اتكا به هويت ملي ، قادر به دفاع از ارزشهاي متعالي خود نيست . بر اساس همين باور، دفاع از هويت و تماميت ارضي ايران يك وظيفه الهي است. . اما داشتن هويت يك بحث است و باليدن بيمارگونه به آن ، بحثي ديگر! بدون اغراق و هيچگونه تعصبي بايد گفت فرهنگ و تمدن ايران باستان به رغم فراز و نشيب هاي فراوان ، بدليل متاثر بودن از آموزه هاي آسماني و يكتاپرستانه حضرت زردشت - فارغ از انحرافات بعدي برخي پيروان - سرشار از عناصر مثبت بوده و قابل مقايسه با فرهنگ هاي ديگر ملل جهان نيست ، ولي نمي توان از برخي وقايع تلخ و تاريك تاريخ اين سرزمين و يا باورهاي خرافه آميز چشم پوشيد. فراموش نكنيم تاريخ ، آينه اي براي عبرت است نه تفاخر! . به باور اين قلم ، نبايد ازدو نكته بنيادين غفلت ورزيد : اول آنكه هرگز نمي توان هويت ايران را به دوپاره تقسيم كرد و تنها بخشي از آن را مورد توجه قرار داد. دوم آنكه تاريخ و تمدن هر ملتي در بردارنده هم صفحات روشن و غرور آفرين است و هم صفحات سياه و شرم آور! مشكل ما با آقاي فرهادي اين است كه ايشان از يك سو با قيچي ادبيات خود 1400 سال - يعني تاريخ اسلام را - از هويت اين سرزمين سانسور مي كند و از ديگرسو بدون توجه به عواقب كار، به طور مطلق بر فرهنگ ايران باستان مهر تأييد مي نهد. به باور اين قلم همان اندازه كه حذف ايران باستان از تاريخ اين سرزمين ناسنجيده است ، حذف تاريخ ايران پس از اسلام نيز دور از انصاف است.
پاورقي



 



انقلاب به يك فرهنگ غني نيازمند است

شرح مزجي يكي از بيانات محوري مقام معظم رهبري درسال 1373 با استفاده از ديگر بيانات معظم له
پس ببينيد من منشأ اين انقلاب را چه مي دانم. من مي گويم منشأش در تدين و در ايمان است.15/12/77
ايمان مذهبي و اسلامي. ايمان مذهبي عبارت است از تضمين و تأمين كننده بخشي از استعداد و توانايي هاي انسان كه بيشترين تأثير را در انتخاب راه ها و پيمودن آنها دارد. ايمان مذهبي به انسان قدرت، شجاعت، معرفت، استقلال، اتّكاء به نفس، ثبات و استقامت در ميدان هاي سرشار از خطر مي دهد. ايمان، نقش واقعيات را به انسان، آنچنان كه هست، مي نماياند. اگر انساني باايمان باشد، قدر و ارزش و مقدار پديده هاي مادي و توانايي هاي آنها را مي شناسد و درباره آنها نه زياده روي مي كند و نه كوتاهي. اين خاصيت ايمان است. انساني كه ايمان ندارد، براي ارزش هاي مادي حسابي بيش از آن چه كه بايد باز كند، باز مي كند و پول و مقام و قدرت و نظاير آن، در زندگي او نقش مي يابد. انسان باايمان براي پول و آسايش و رفاه زندگي اين دنيا، نقش مناسب آن را قائل مي شود و براي معنويت، آخرت، رضاي خدا، بهشت و همه ارزش هاي معنوي ديگر كه خ رد انسان آنها را درمي يابد، ارزش مناسب و جايگاه شايسته اي در نظر مي گيرد. در بعضي جاها كه پاي علم لنگ است، ايمان، كارساز است. اگر شما تاريخ و تنگناهاي زندگي بشر را نگاه كنيد، خواهيد ديد اين تنگناها بيشتر با سرانگشت ايمان باز شده است تا با مشت علم. جايي كه علم در آنجا پياده و ناتوان است، ايمان، كشورها را نجات داده و ملت ها را از اسارت خارج كرده است. ايمان، تسلط بدي ها و زشتي ها و ستم ها را زايل كرده است.25/7/74
ايمان به معناي تدين و تعبد، نه ايمان به معناي مجرد خودش كه بگوييم ما آدم باايماني هستيم، اما در عمل، نه اهل نمازيم، نه اهل تعبد و ذكريم، نه اهل توجه به خدا و عمل كردن به هيچ يك از فرايضيم، فقط مي گوييم ما باايمانيم! نه؛ من اصلاً اين ايمان را نمي گويم. اين ايمان، هماني است كه قرآن اشاره مي كند: «قالت الاعراب آمنّا، قل لم تؤم نوا و لك ن قولوا اسلمنا»18 تسليم شديم. آن، تسليم شدن است، نه ايمان آوردن. ملت ما ايمان اسلامي داشتند. يكي از مسائلي كه من قبل از انقلاب، همه جا بحث مي كردم، اين بود كه مي گفتم مردم ما -كه آن وقت متهم به بي ايماني مي شدند- اتفاقاً مؤمنند؛ منتها مؤمن به همان چيزي كه خودشان از اسلام شناخته اند، براي آن فداكاري هم مي كنند، مالشان و جانشان را هم مي دهند و تحمل زحمات را هم مي كنند. بعد معلوم شد كه همين طور است؛ ملت ايران، ملت مؤمني بود. امروز هم ملت، خوشبختانه مؤمن است. بعد خواهم گفت كه اساسي ترين هدف دشمنان انقلاب هم همين ايمان و تعبد است. آماج حملات آنها، اين است و منبع لايزالي است كه انقلاب، از آن تغذيه كرده و خوشبختانه از خيلي از آسيب ها دور مانده است.15/12/77
فصل سوم: فرهنگ و هنر ايران و انقلاب
در مورد انقلاب و اين ايدئولوژي و فرهنگي كه تحول عظيم ملت ما در جامعه بوجود آورد، -كه واقعاً ابعاد او را نمي شود الآن مشخص كرد، و اسم ساده همه جايي «انقلاب» را كه بر برخي تحولات كشورها در دنيا حاكم است، كوچك مي بينم كه روي اين تحول عظيم تاريخي مقطعي تعيين كننده ملت ايران بگذارم- اين به ادبيات و هنر، نياز فراواني دارد. درست مثل اينكه يك بار سنگين براي حمل و نقل خودش به ابزارهاي سنگين تر، ابزارهاي قوي تر و نيرومندتري احتياج دارد. يك وقت انسان در يك مسافرت، يك پيراهن و مثلاً يك زيرپوش و يك لباس ساده و خوراك يك روز را مي خواهد بردارد، فقط يك ساك احتياج دارد. يك وقت براي يك مسافرت بار سنگيني را، ابزارهاي فراواني را، آذوقه يك سال را مي خواهد ببرد، طبيعي است كه به وسايل بيشتري و بار و بنه هاي زيادتري احتياج دارد. اين تمدني كه دنباله اين تحول دارد مي آيد و خواهد آمد و بلا ترديد دنيا را تحت الشعاع قرار خواهد داد؛ اين ايدئولوژي و فرهنگي كه با اين انقلاب درخشيد و طلوع كرد و به وسط السماء خواهد رسيد و به ماه تمام بدل خواهد شد، بار معنوي و فرهنگي بسيار عظيمي است، و احتياج دارد به ابزارهاي فراوان. اين ابزارها بهترينش، رساترينش، موجزترينش، نافذترينش، هنر است.
آن كساني كه تصور مي كنند انقلاب اسلامي ايران با ادبيات و با هنر سر و كاري ندارد، ربطي ندارد، خيلي پرت از معركه اند، خيلي دورند و نمي فهمند اصلاً چه دارند مي گويند و به كجا دارند مي گويند. اين انقلاب بيش از همه به يك ادبيات قوي، به يك فرهنگ غني نيازمند است. من متعجبم، يعني واقعاً در فكرم كه اگر اين انقلاب قرار بود توي يك كشوري پديد مي آمد كه خودش زبان غني اي نداشت، مثل بعضي از كشورهاي آمريكاي لاتين يا بعضي از كشورهاي آفريقايي كه يك زباني مثل زبان فارسي با اين سابقه تاريخي، با اين ظرفيت عظيم -كه مي دانيد زبان فارسي از لحاظ ظرفيت فوق العاده است، يكي از بهترين زبان هاست؛ آن طوري كه آدم هاي اهل زبان و زبان شناس ها مي گويند از لحاظ ظرفيت فوق العاده است- اگر نداشت و قرار بود با همان زبان گنگلاس1 محلي بخواهد اين فرهنگ را نقل و انتقال بدهد، يا از يك زبان بيگانه استفاده كند چه بلايي سر اين انقلاب مي آمد؟ اين بليّه اي است كه ما امروز دچارش نيستيم و ما امروز به يك زبان قوي، كه داريم؛ و به يك فرهنگ عميق و تاريخي و غني، كه داريم؛ و به يك ذهنيت فرهنگي در ملت مان و در همه مردممان، كه داريم؛ و به يك هنر سطح بالا، كه نداريم؛ به شدت نيازمنديم. همه ابزارهاي لازم هست، اما آن هنر برّنده تيزي كه امروز بتواند اين ابزارها را سر هم كند و سوار كند و اين ظرف را از محتواي فرهنگي اين انقلاب پر كند و ارائه بدهد؛ اين را ما نداريم. اين مشكل بزرگ كار ماست و به اين به شدت نيازمنديم و بايد دنبالش باشيم.
يك نگاهي بكنيد به عنوان مقدمه اي در ذهنتان به صدر اسلام. اين مفاهيمي كه من دارم از آن حرف مي زنم، اينها همان مفاهيم اسلامي است، مفاهيم، مفاهيم صدر اسلام است. آنچه كهنه نمي شود مفاهيم است. كهنگي در همه چيز عالم مي آيد جز مفاهيم اصيل انساني، اينها كهنگي بردار نيست. ابزارها عوض مي شوند، رابطه ها عوض مي شوند، شكل ها عوض مي شوند، قالب ها عوض مي شوند، اما مفاهيم اصيل انساني هيچ وقت عوض نمي شود. شرافت هاي انساني، كرامت هاي انساني، حسن ها و قبح هايي كه عقل انسان آنها را تشخيص مي دهد، آنها عوض بشو نيست؛ و معرفت اسلامي همواره براي ما يك معرفت نو است. خود اسلام از اول در يك قالب صددرصد هنري ارائه شده، و آن قرآن است. قرآن از لحاظ زبان هنري يك چيز بي نظير و استثنائي است. آن جوري كه شما عمق مفهوم يك جمله فارسي، يك تركيب فارسي، يك لغت فارسي را مي دانيد يك آدم بيگانه ممكن نيست بداند، مگر بيگانه اي كه از كودكي سال هاي متمادي در بين شما بوده، يا داراي استعداد فوق العاده اي باشد و سال هايي را باز با زبان سر كرده باشد. وا لّا امكان ندارد كه آن اعماق زيبايي هنري الفاظ و تركيبات و اينها را يك آدم بيگانه بداند. اهل زبان همه شان متفقند، شعراء، فصحاء، بلغاء، و كساني كه در ادبيات و هنر صاحب نظرند از اول تا امروز در مقابل اوج هنري قرآن اظهار عجز كرده اند. اينكه حالا به جاي خود قرآن، ايده و ادبيات ابتدايي و اولي فكر و انقلاب، يك چنين ادبيات راقي2 و بالايي بوده، شما در انقلاب ما كه نگاه كنيد خواهيد ديد ما در انقلاب خودمان يك چنين چيزي نداشتيم. البته در بين مسؤوليني كه با نهضت و مثلاً انقلاب سر و كار داشتند و بهتر از همه، از جهات متعدد، در شخص امام يك امتيازاتي وجود دارد، ادبيات ويژه امام يك ادبيات باب اين انقلاب؛ ساده، روان، بليغ، نافذ، مردمي، همه كس فهم، بي تعقيد3 و درعين حال درست؛ يك خصوصياتي دارد ادبياتش. اما اين را شما مقايسه بكنيد، آنچه كه ظرفيت ادبي زبان ما، زبان انقلاب ما با قرآن اصلاً قابل مقايسه نيست. علاوه بر اين خود رسول اكرم از ظرفيت هاي بالاي ادبي سعي مي كرده استفاده كند. پيغمبر هم در كلمات خودش، هم در كلمات رهبران اسلام در آن روزگار -صحابه بزرگ و پيشوايان و اينها- و هم علاوه بر اينها از شعر شعرا. پيغمبر از شعر شعرا كه آن روز شعر رائج ترين و برّنده ترين ابزار فرهنگي بود، تا آن جايي كه ممكن بوده استفاده كرده.4
پيغمبر اكرم روي شعر، شاعر، جذب شاعر، وادار كردن شاعر به شعر، لبخند زدن به شاعر، تحسين كردن شاعر و ارزش كردن شعر، آن همه سرمايه گذاري مي كند؛ كه اين در صدر اسلام و در زندگي پيغمبر كاملاً مشهود است. آن هم در جامعه اي كه چيزهاي زيادي، تجملي و غيراصولي اصلاً مطرح نبود، و جامعه اي كه سياحتش جهاد است،5 عزلتش جهاد است، كه در روايات گوناگوني هست، هركس مي خواهد از دنيا بهره ببرد، برود جهاد كند؛ هركس مي خواهد سياحت كند، برود جهاد كند. اين جور مكتبي و جهادي و مبارزه و انقلابي توي يك چنين جامعه اي كه شايد بعضي ها خيال كنند، خب توي جامعه جهادي، ديگر شعر جايش كجاست؟! شما مي بينيد نه خير، شعرا اينجا پيدايشان مي شود، پيغمبر به اينها احترام مي كند. شعر اينها خيلي هايش درباره جهاد هم نيست، درباره مسائل اصولي اسلام هم نيست، شعر، در مقابل شعر است. چون آن روز دشمن ضدانقلاب از ظرفيت ادبي بالايي برخوردار بود و شعراي برجسته اي داشتند، پيغمبر شعراي اسلام را تشويق مي كرد كه بروند به مقابله با آنها تا فقط حرف آنها در تاريخ ثبت نشود و اسلام در مقابل اين حربه تاريخي ماندگار كه اسمش شعر است، بي دفاع نماند. اين، صدر اسلام است. خب حالا ما در انقلاب خودمان هم، به اين ظرفيت بالاي هنري و توان بالاي هنري نيازمنديم.
27/10/65
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14